(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 30 آبان 1389- شماره 19794

تاثير نافرماني پدر و مادر
فرق ايمان و اسلام
تبيين شاخص هاي سلوك عرفاني
حكمت هاي قرآني
به مناسبت 15ذي الحجه سالروز ولادت امام علي النقي الهادي(ع) رفتار اجتماعي مؤمن
زنده به گور كردن دختران!



تاثير نافرماني پدر و مادر

قال الامام الهادي(ع): العقوق يعقب القله، ويودي الي الذله
امام هادي(ع) فرمود: نافرماني (پدر و مادر)، از پي نداري مي رود، و به خواري مي رسد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، ج 74، ص 84

 



فرق ايمان و اسلام

ابو دعامه نقل مي كند: در آن بيماري كه امام هادي(ع) از دنيا رفت، براي عيادت، به خدمتش رسيدم، چون خواستم برگردم، فرمود: ابا دعامه! تو بر من حق پيدا كردي، آيا دوست داري حديثي كه خوشحالت كند برايت بگويم؟ عرض كردم: خود را چقدر نيازمند آن مي بينم اي فرزند رسول خدا(ص)! حضرت فرمود: پدرم محمدبن علي، از پدر خود علي بن موسي، از پدر خود موسي بن جعفر، از پدر خود علي بن ابيطالب نقل كرد كه فرمود: رسول خدا(ص) به من فرمود: علي جان! بنويس، عرض كردم: چه بنويسم؟ فرمود: بنويس: بنام خداوند بخشنده مهربان، ايمان، آن (نوري) است كه در دلها جاي مي گيرد، و اعمال (انسان) آن را تصديق مي كند و اسلام، آن است كه بر زبان، جاري مي شود، و به سبب آن، ازدواج (با همسران مسلمان)، حلال مي گردد. ابو دعامه گويد: عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! سوگند به خدا نمي دانم كداميك نيكوتر است خود حديث، يا سند حديث؟ فرمود: اين حديث، نوشته اي است به خط علي بن ابيطالب(ع) و املاي رسول خدا(ص) كه ما (خاندان نبوت) كوچك از بزرگ از ايشان به ارث مي بريم1.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بحارالانوار، ج 50، ص 208

 



تبيين شاخص هاي سلوك عرفاني

پرسش:
شاخص هاي عرفان عملي در سير و سلوك مرحوم علامه طباطبايي(ره) را توضيح دهيد؟
پاسخ:
علامه طباطبايي(ره) در رساله لب اللباب ص 370 در پاسخ به نامه طلبه جواني كه توبه و مراقبه و محاسبه نفس را در سير و سلوك عملي خودش قرار داده بود مي نويسد:
«برادر عزيز: حالتي كه به شما رخ مي دهد، حالت جذبه است. لازم است كه به مراقبه بپردازيد و با تمام قوا به سوي خداي متعال توجه كنيد و خود را برابر حق ببينيد و تصور كنيد. و ضمناً روزانه اقلا با خداي خود- عزاسمه- ساعتي خلوت كرده، به ذكر او مشغول باشيد. با استخاره يكي از دو ذكر شريف «لااله الا الله» را روزي 1000 مرتبه يا 1750 مرتبه و الله (بدون حرف ندا) روزي 1500 مرتبه و اگر توانستيد سه هزار مرتبه مشغول شويد. و در خوردن و نوشيدن و حرف زدن و معاشرت و خواب، از افراط و تفريط بپرهيزيد و فرصت را غنيمت شماريد، چنانكه مي فرمايد: (ان لربكم في ايام دهركم نفحات الاتتعرضوالها و لاتعرضوا عنها) وفقكم الله و ايدكم ان شاء الله
محمد حسين طباطبايي(ره)
در اين نامه مرحوم طباطبايي به چند محور اساسي اشاره دارند:
1-جذبه: حالتي است كه بر اثر عنايت و توجه حق تعالي، همه آنچه را كه بنده براي پيمودن منازل به سوي خداوند متعال نياز دارد، بدون زحمت برايش فراهم مي شود و او به آساني و راحتي مسير سلوك عرفاني را طي مي كند.
2-ذكر الله: حق تعالي را نام هاي بسيار است كه بدان ها خوانده مي شود. در قرآن كريم و در دعاها، نام هاي فراوان حق تعالي آمده است و در دعاي جوشن كبير، هزار نام حق تعالي برشمرده شده است.
در ميان نام هاي خداوند اسم شريف «الله» داراي امتياز و ويژگي خاصي است. چرا كه نام هاي ديگر دلالت بر برخي از صفات جلال و جمال خداوند دارد، اما اسم «الله» ذات خداوند با تمام صفات جلال و جمال را در بردارد.
اهل عرفان به اين اسم شريف اهتمام فراوان دارند و مي دانيم كه ذكر نام خدا بدون حرف ندا دلالت بر نزديكي خداوند به بنده دارد، چرا كه ندا را براي خطاب به كسي كه از ما جداست به كار مي بريم و چه وقت است كه خداوند از ما دور و جدا باشد؟

 



حكمت هاي قرآني

عباسعلي كامرانيان
من درحال خودسوزي بودم؟!
عارفي از كوچه اي عبور مي كرد. زني را ديد كه چند تكه پارچه و يك قاليچه ماشيني كهنه و مندرس را در جلو خانه انداخته و شير آب را هم باز گذاشته و مشغول شستن آنها است.
مدتي گذشت و عارف پس از انجام كارهايش از همان مسير برگشت و مشاهده كرد كه همچنان شير آب باز است و زن به كار خود مشغول مي باشد.
جلو رفت و به زن سلام كرد و اظهار داشت: خسته نباشيد! خواهر ارجمند شما مدتي است كه در حال شستشو و تميز كردن مشغوليد اما...
زن سرش را بلند كرد و گفت: سلام عليكم، درمانده نباشيد، بله دارم اين خرت و پرت ها را مي شويم. شما يك اما فرموديد، منظورتان از آن چه بود؟
عارف گفت: جسارتا و با عرض معذرت ديدم كه اين شير آب از مدت ها قبل تا اكنون همچنان باز است و آب به هدر مي رود، مي توانيد شير آب را ببنديد لوازم را كه شستيد، آب را باز كنيد و آنها را آب بكشيد. اينكار موجب مي شود كه هزينه كمتري بپردازيد، ديگران و خودتان در آينده از كمبود آب رنج نبريد و از همه مهمتر...
زن پرسيد: از همه مهمتر چي؟!
عارف افزود: از همه آنچه تاكنون عرض كردم مهمتر اين كه مرتكب گناه كبيره اسراف نشويد و براي آخرت خودتان عذاب ذخيره نكنيد!
زن گفت: يعني با بازماندن شير آب، من گناه كبيره مي كنم؟!
عارف اظهار داشت: وقتي مدت ها يا حتي يك لحظه بدون دليل آب يا هر چيز ديگر هدر رود، اسراف است. اسراف هم كاري شيطاني است!
زن گفت: جالب است نمي دانستم بيشتر توضيح دهيد!
عارف گفت: اين سخن خداوند متعال است كه در آيه 27 اسراء فرموده اند: ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لر به كفورا...
تبذير (و اسراف كنندگان) برادران شيطانند و شيطان در برابر پروردگارش بسيار ناسپاس بود.
زن دويد و شير آب را بست، به ديوار تكيه داد و گفت: آقا! به خدا من نمي دانستم كه اين كار، اين همه خطر دارد!
عارف گفت: اسراف عواقب وخيم ديگري هم دارد كه عبارتند از:
- خداوند مسرف كذاب را هدايت نمي كند. (غافر 28)
- مسرفان ترديدكننده گمراه مي شوند (غافر 34)
- فرعون جزو مسرفان بود. (يونس 83)
- خدا مسرفين را دوست ندارد. (انعام 141)
- مسرفين هلاك شده اند (انبياء 9)
- امر مسرفين قابل اطاعت نيست. (شعرا 151)
- مسرفين با سنگ هاي نشانه دار مجازات شده اند. (ذاريات 34)
و اما از اينها خطرناك تر و مهم تر هم مي توان به خطر اسراف اشاره كرد.
زن كه كاملا مات و مبهوت ابهت و خلوص عارف و مجذوب آيات الهي شده بود، گفت: خطرناك تر از اينها هم مگر مي شود؟ هر يك از اين آيات براي انذار قومي و جهاني كافي است!
عارف افزود: بله، شما كاملا درست مي فرماييد. اگر ما به يكي از اين آيات هم باور آورده و عمل كنيم براي سعادت مان كافي است اما خطرناك تر از اينها آيه 43 غافر است كه خداوند سبحان مي فرمايد:
ان المسرفين هم اصحاب النار... به درستي كه مسرفين در آتش دوزخند!
زن ناليد كه من در حال خودسوزي بودم؟ پروردگارا! پناه به ذات پاك تو مي آورم و استغفار كرده و كمكم كن كه از اين عادت خانمان سوز خلاص شوم.
عارف گفت: انشاءالله الرحمن با توكل به خداوند متعال و عزم و اراده جدي موفق مي شويد. سپس به سوي منزل حركت كرد و زير لب ناليد:
درسمان بر بانوان حجب و حياست
دوري از «فكر عظيم» نابجاست
دشمن دون در كمينت دائم است
هوشياري از برايت لازم است
هر كجا كردي گنه او با تو بود
حيله زد ملعون و عقلت را ربود
بانيان دوزخند اين سركشان
سوي آتش مي روند دامن كشان...

 



به مناسبت 15ذي الحجه سالروز ولادت امام علي النقي الهادي(ع) رفتار اجتماعي مؤمن

رضا شريفي
هنگامي كه مأمون خليفه عباسي در يك مكر شيطاني، قدرت نرم و نفوذ اهل بيت عصمت و طهارت(ع) را در عصر امام رضا(ع) ارزيابي كرد، در انديشه آن بر آمد تا پس از شهادت آن حضرت(ع) زمينه بازداشت خانگي ديگر رهبران اهل بيت(ع) را فراهم آورد. از اين رو از عصر امام جواد(ع) سخت گيري ها چنان افزايش مي يابد كه ديگر امامان از جمله امام علي بن محمد النقي الهادي(ع) و امام حسن بن علي العسكري(ع) در پادگان نظامي بازداشت خانگي مي شوند و هر گونه تماس با ايشان از سوي مردم ممنوع مي گردد.
پس از شهادت امام جواد(ع) در سن 25 سالگي توسط زهركين خلفاي بني عباس، امام هادي(ع) همانند پدر بزرگوارش كه در هفت سالگي به امامت رسيده بود، او نيز در خردسالي و هشت سالگي به امامت مي رسد و در سن سي و سه سالگي به شهادت مي رسد. اين خودگواه اين مطلب است كه در دوران پس از امامت امام رضا(ع) سخت گيري هاي خلفا نسبت به امامان چنان افزايش مي يابد كه حتي هر گونه حركت و تحرك علمي از آنان سلب مي شود. به سبب حصر و بازداشت خانگي و محدوديت هاي شديد، هرگونه رفت و آمد به نزد آنان غيرممكن مي شود و تنها برخي از فداكاران با عبور از دايره هاي متعدد امنيتي با ترفندهايي چون دستفروشي مي توانند ارتباطات محدودي را برقرار كنند. از همين رو كم ترين اطلاعات را از آن بزرگواران در اختيار داريم. با اين وجود با همين اطلاعات و گزارش هاي اندك مي توان سيره و سنت اخلاقي و اجتماعي ايشان را به دست آورد و در زندگي به عنوان سرمشق هاي الهي بهره برد.
نويسنده با همه مشكلات تحقيق درباره سيره و سنت اخلاقي و اجتماعي امامان اين دوره، بر آن شده تا از همين مجموعه اندك گزارش ها، نمايي از زندگي ايشان ارايه نمايد تا سرمشق شيعيان و مؤمنان باشد. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
لزوم الگوبرداري از سنت و سيره امامان(ع)
براساس آموزه هاي قرآني، بر همگان است كه از پيامبران(ع) به عنوان الگوها و اسوه هاي عيني در فكر و عمل بهره برداري كنند. اصولا گزارش هاي قرآني، بر اين محور قرار گرفته كه مردم با استفاده از اين اطلاعات و گزارش هايي كه ارايه داده شده، در مسير خدايي و متاله شدن گام بردارند. قرآن از زندگي پيامبران(ع) تنها به گوشه هايي اشاره مي كند كه فرا تاريخ است و مي تواند در سرنوشت جمعي بشر مؤثر باشد. بنابراين، هر بخش انتخابي قرآن و گزارش آن در تاييد و يا رد فكر و عمل به معناي آن است كه اين سنت ها و سيره ها در زندگي همگان به اشكالي ديگر رخ مي نمايد و ديگران لازم است در شرايط مشابه، اين گونه عمل كنند.
حتي گزارش هاي قرآني از مخالفان و كافران نيز بر همين مبناست؛ زيرا به حكم همانندي «تشابهت قلوبهم» (بقره، آيه118) در وضعيت و موقعيت مشابه، همين افكار و انديشه ها و رفتارها تكرار مي شود. از اين رو گفته اند تاريخ تكرار مي شود و سنت الهي در جامعه و تاريخ به معناي قانوني است كه در موارد مشابه تكرار مي شود. بنابراين، در موقعيت هاي مشابه مؤمنان بايد همان رفتاري را در برابر كافران در پيش گيرند كه پيامبران(ع) در پيش گرفتند.
خداوند مواردي را كه نمي توان به آن استناد كرد و براساس آن عمل نمود، به صراحت اعلام مي كند و در موارد سكوت در برابر عملي، در حقيقت امضا و تاييد آن فهميده مي شود. حضرت ابراهيم(ع) به عنوان نخستين و مهم ترين پيشگامان در عرصه جهاني سازي توحيد، همه زندگي آن حضرت(ع) به عنوان الگو و سرمشق نيكو معرفي شده و تنها موردي از آن استثنا شده است؛ زيرا آن حضرت(ع) به سرپرست خويش يعني آزر قول مي دهد كه براي او استغفار كند. از آن جايي كه والدين حضرت ابراهيم(ع) از مومنان بودند، آن حضرت براي ايشان با عنوان «اغفر لوالدي» طلب غفران و آمرزش مي كند و خداوند آن را مورد تاييد قرار مي دهد. آن حضرت(ع) در حق والدين خويش مي فرمايد: ربنا اغفرلي و لوالدي و للمومنين يوم يقوم الحساب؛ پروردگارا، مرا و پدر و مادر مرا و همچنين مومنين را در روز حساب بيامرز (سوره ابراهيم آيه 41)
اما خداوند طلب غفران و آمرزش و استغفار ايشان نسبت به آزر را كه نقش سرپرست و اب (ناپدري) او را ايفا مي كرد، به سبب بت پرستي و مرگ در همان حالت، نمي پسندد و به نقد و انتقاد آن مي پردازد و آن حضرت(ع) را تنها در همين يك مورد سرمشق مومنان قرار نمي دهد و مي فرمايد: قطعا براي شما در پيروي از ابراهيم و كساني كه با اويند سرمشقي نيكوست: آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاي خدا مي پرستيد بيزاريم. به شما كفر مي ورزيم و ميان ما و شما دشمني و كينه هميشگي پديدار شده تا وقتي كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز در سخن ابراهيم كه به ناپدري خود گفت: «حتما براي تو آمرزش خواهم خواست» (ممتحنه، آيه 4)
اما در ميان پيامبران(ع)، تنها پيامبر گرامي(ص) است كه به عنوان اسوه و سرمشق كامل معرفي شده است و خداوند به صراحت مي فرمايد: قطعا براي شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقي نيكوست، براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي كند.(احزاب، آيه 21)
اهل بيت(ع) به عنوان نفس و جان پيامبر(ص) كه در آيه 61 سوره آل عمران مطرح شده و نيز آيات بسيار ديگر چون سوره انسان و آيه 33 سوره احزاب و آيه ولايت و مانند آن، همين امتياز اسوه كامل بودن را دارا مي باشند، زيرا طهارت از هرگونه پليدي و ولايت ايشان به حكم آيات و رواياتي چون روايت غدير، دلالت بر آن دارد كه آنان در قول و فعل و تقرير حجت بر بندگان هستند.
حتي كساني كه آنان را در اين مقام نمي شناسند بايد به اين نكته توجه كنند كه اولياي الهي و صالحان امت ها چون لقمان(ع) كه خداوند در آياتي از قول و عمل و سنت و سيره ايشان نقل كرده، اسوه و سرمشق كساني هستند كه متاله و خدايي شدن را هدف زندگي خويش قرار داده اند. بنابراين، بندگان صالح خداوند، به عنوان اسوه هاي زندگي شناخته و معرفي شده اند و مي بايست از آنان درس زندگي و سبك زندگي گرفت.
كمبود اطلاعات، آيا مجوز نقص در امامت است ؟
برخي معتقدند كه اماماني چون امام هادي(ع) چگونه مي توانند امام باشند، در حالي كه اطلاعات ما از زندگي آنان بسيار محدود و در حدود هيچ است. هر چند كه اين پرسش پاسخ هاي متعددي دارد، ولي با نگاهي به همين آموزه هاي قرآني مي توان به سادگي دريافت كه كمبود اطلاعات، نفي كننده مقام امامان(ع) نيست؛ زيرا از بسياري از پيامبران(ع) در قرآن، گزارشي نشده است و خداوند به صراحت مي فرمايد: «و پيامبراني را فرستاديم كه در حقيقت ماجراي آنان را قبلا بر تو حكايت نموديم و پيامبراني را نيز برانگيخته ايم كه سرگذشت ايشان را بر تو بازگو نكرده ايم.» (نساء، آيه164)
بنابراين، عدم گزارش قرآن از اين دسته از پيامبران(ع) و فقدان اطلاعات از آنان، نفي كننده پيامبري آنان نيست، از اين رو فرمان داده شده تا به همه ايمان داشته باشيم و اين وجوب ايمان به همه پيامبران چه شناخته شده و چه ناشناخته بخشي از ايمان كامل است و انكار هر يك به معناي انكار همگي است. (بقره، آيات 136 و 285)
خداوند در قرآن تنها بخش كوچكي از سنت و سيره پيامبران(ع) را بيان كرده و گاه درباره يك پيامبر تنها يك جمله نقل مي كند. نقل همين يك جمله به معناي لزوم متابعت از آن است. بنابراين، نمي توان به صرف كمبود اطلاعات مدعي شد كه آنان پيامبر نيستند و لازم نيست از آنان در همين يك جمله تبعيت و پيروي كرد.
درباره امامان(ع) نيز اينگونه است، بر ماست كه به همان اندازه كه از آنان در سنت و سيره آمده است، از ايشان تبعيت و پيروي كنيم. بنابراين، مي توان گفت كه كمبود اطلاعات نه تنها موجب سقوط آنان از مقام امامت نمي شود، بلكه لازم است تا در همان اندازه اي كه از آنان اطلاعات داريم به درستي پيروي كنيم تا درمسير متاله وخدايي شدن گام برداريم؛ چرا كه يك كلمه يا يك سنت و سيره آنان، خود مي تواند يك كليد اساسي بسياري از مشكلات و بيان راهكارها باشد؛ چرا كه زندگي ايشان همانند سخنان آنان، جوامع الكلم است كه به عنوان يك فرمول همانند فرمول نسبيت انيشتن و يا قاعده يقين و استصحاب، عمل مي كند و مي توان از آن، فروعات بسيار و احكام زيادي استخراج كرد.
خداوند حجت را بر مردم تمام كرده و به حكم زشتي مواخذه بدون بيان، هر اندازه كه لازم براي بشر است، بيان شده و چيزي فروگذار نشده است. بنابراين، از هر پيامبر يا امامي همان اندازه كه نقل و بيان شده، همان اندازه مطلوب است تا از ايشان پيروي كنيم و همان كلام و سيره و سنت ايشان، حجت خداوند بر مردم است؛ زيرا خداوند بيش از آن چه ازطريق آنان بلاغ و ابلاغ شده، از انسانها نخواسته و آنان در مقام پيامبري و امامت، لازم بوده تا همين اندازه را ابلاغ كنند.
به هرحال، كمبود اطلاعات به معناي نقص در امامت ايشان نيست، چنان كه داشتن اطلاعات كامل از يك شخص، به معناي لزوم اطاعت از وي در همه چيز نمي باشد. اين معنا را مي توان از انكار يك عمل حضرت ابراهيم(ع) ازسوي خداوند استنباط نمود.
امام هادي(ع) درمقام امامت
امام هادي(ع) درخردسالي امامت امت را برعهده گرفت. آن حضرت(ع) لازم بود تا به عنوان قطب عالم امكان همانند حضرت عيسي بن مريم(ع) در خردسالي به دفاع از اسلام ناب محمدي در برابر اسلام عباسي و اموي برخيزد. اين در حالي است كه دشمنان از قدرت نرم امامان(ع) و اهل بيت عصمت و طهارت(ع) آگاه شده و ميزان آن را دريافته و ارزيابي كرده بودند. آگاهي دشمن از مقدار نفوذ و قدرت نرم ايشان موجب شد تا تنگناها افزايش يابد.
حضرت امام هادي(ع) پس از پدربزرگوارش در سن 8 سالگي به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود. در اين مدت حضرت علي النقي(ع) براي نشر احكام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مكتب و مذهب جعفري و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر، گامهاي بلند برداشت. آن حضرت نه تنها تعليم و تعلم و نگاهباني فرهنگ اسلامي را در مدينه عهده دار بود، و لحظه اي از آگاه سازي مردم و آشنا كردن آنها به حقايق مذهبي از پا نمي نشست، بلكه در امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه پنهان و آشكار با خليفه ستمگر وقت- يعني متوكل عباسي- دمي آسايش نداشت. به همين جهت بود كه عبدالله بن عمر والي مدينه بنا بر دشمني ديرينه و بدخواهي دروني، به متوكل، نامه اي خصومت آميز نوشت و به آن امام بزرگوار تهمتها زد و نسبتهاي ناروا داد و آن حضرت را مركز فتنه انگيزي و حتي ستمكاري وانمود كرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم(ع) منسوب نمود و اين همه به جهت آن بود كه جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي كشانيد و اين كوته نظران دون همت كه طالب رياست ظاهري و حكومت مادي دنياي فريبنده بودند، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند.
در اين دوره، به سبب معروفيت وجهاني شدن مقام اهل بيت(ع) در همه كشورهاي اسلامي به سبب دوره كوتاه ولايت عهدي امام رضا(ع) دشمن در تنگنا بود و به سادگي نمي توانست كاري از پيش برد. شهرت علي بن موسي الرضا(ع) كه به نامش سكه ضرب شده بود، موجب شد تا چشم ها به سوي خانه اهل بيت(ع) متوجه شود و كوچك ترين حركات آنان از سوي دوست و دشمن زير ذره بين باشد. محبت اهل بيت(ع) در دل ها شكوفاتر مي شد و دشمنان، كينه بيشتري از آنان در دل مي گرفتند. مورخان و محدثان نوشته اند، امام جماعت درباري حرمين يعني مكه و مدينه به متوكل عباسي نوشت:«اگر تو را به مكه و مدينه حاجتي است، علي بن محمد(هادي) را از اين ديار بيرون بر كه بيشتر اين ناحيه را مطيع و منقاد خود گردانيده است.»
اين عبارت كوتاه، خود عمق نفوذ و قدرت نرم اهل بيت(ع ) را به خوبي نشان مي دهد. دشمن در چنان مردابي افتاده بود كه هرچه بيش تر دست و پا مي زد، بيش تر فرو مي رفت. فشار بيشتر به معناي نفوذ بيش تر و گردآمدن همه مخالفاني بود كه از ظلم وستم عباسي به ستوه آمده بودند؛ همچنان كه رها كردن امامان، به معناي از دست دادن قدرت و نفوذ و حكومت سلطنت خلافتي بود.
دستگاه حاكم، كم كم متوجه شده بود كه مكه و مدينه ممكن است به فرمانبري از امام(ع) درآيند و از اطاعت خليفه وقت سرباز زنند. بدين جهت پيك در پيك و نامه در پي نامه نوشتند تا متوكل عباسي دستور داد امام هادي(ع) را از مدينه به سامرا- كه مركز حكومت وقت بود- انتقال دهند. متوكل امر كرد حاجب مخصوص وي، حضرت هادي(ع) را در نزد خود زنداني كند و سپس آن حضرت را در محله عسكر سالها نگاه داردتا همواره زندگي امام، تحت نظر دستگاه خلافت باشد. برخي از بزرگان، مدت اين زنداني و تحت نظر بودن را - بيست سال- نوشته اند. پس از آنكه حضرت هادي(ع) به امر متوكل و به همراه يحيي بن هرثمه كه مأمور بردن حضرت از مدينه بود، به سامرا وارد شد، والي بغداد، اسحاق بن ابراهيم طاهري از آمدن امام(ع) به بغداد باخبر شد و به يحيي بن هرثمه گفت: اي مرد، اين امام هادي فرزند پيغمبرخدا(ص) است و مي داني متوكل نسبت به او توجهي ندارد اگر او را كشت، پيغمبر(ص) در روز قيامت از تو بازخواست مي كند. يحيي گفت: به خدا سوگند متوكل نظر بدي نسبت به او ندارد.
روزي متوكل از يحيي پرسيد: علي بن محمد چگونه در مدينه مي زيست؟ يحيي گفت: جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگاري و بي اعتنايي به دنيا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزي نديدم و چون خانه اش را- چنانكه دستور داده بودي- بازرسي كردم، جز قرآن مجيد و كتابهاي علمي چيزي نيافتم. متوكل از شنيدن اين خبر خوشحال شد و احساس آرامش كرد. با آنكه متوكل از دشمنان سرسخت آل علي(ع) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء(ع) آب بستند و زيارت كنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت منع كردند و دشمني يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اكرم(ص) تازه گردانيدند، با اين همه در برابر شكوه و هيبت حضرت هادي(ع) هميشه بيمناك و خاشع بود.
در مدت 20 سال زندگي امام هادي(ع) در سامرا، به صورتهاي مختلف كارگزاران حكومت عباسي، مستقيم و غيرمستقيم، بر همه زندگي امام و رفت و آمدها به اقامتگاه امام(ع) چشم مراقبت داشتند و دوستان اهل بيت(ع) با عنوان دستفروشان دوره گرد به ديدار آن حضرت(ع) مي رفتند.
اخلاق اجتماعي و سياسي
امامان(ع) در مقام اسوه و سرمشق، هر آن چه مي گفتند بدان باور داشته و بهترين كارهاي نيك و محبوب ترين آن ها را به جا مي آوردند و از مكروهات عقلاني پرهيز داشتند. از اين رو در همه چيز سرآمد و الگو بودند. اگر از يك امر مباح نسبت به كودكي منع مي كردند، خود آن روز آن مباح را ترك مي كردند تا برخلاف سفارش خود عمل نكرده باشند. بنابراين، به حكم آموزه هاي قرآني، بهترين ها را به قدرت و استواري مي چسبيدند و بدان عمل مي كردند و از سفارش ديگران به چيزي كه خود عمل نمي كردند، خودداري مي ورزيدند تا متهم نشوند به اين كه «اي مؤمنان چرا به آن چه مي گوئيد عمل نمي كنيد.» (صف، آيه2)
از اين رو، هرگاه امام هادي(ع) مي فرمود: التواضع أن تعطي الناس ما تحب ان تعطاه؛ فروتني در آن است كه با مردم چنان كني كه دوست داري با تو چنان باشند؛ خود اين گونه بود و در هنگام بخشش آن چه را مي بخشيد كه محبوب او بود؛ زيرا خداوند در آيه 92 سوره آل عمران، مي فرمايد كه دست يابي به مقام ابرار و نيكوكاران آن است كه انسان، از محبوب ها انفاق كند.
انسان مي بايست در رفتار اجتماعي خويش تواضع و فروتني داشته باشد و اين تواضع و فروتني به اشكال گوناگون بروز مي كند. يكي از مصاديق كامل تواضع و فروتني انسان نسبت به ديگران، عمل احساني است. انسان محسن و نيكوكار كسي است كه از خود مي گذرد و ايثار مي كند. ايثار اشكال گوناگون و مراتب چند گانه اي دارد، يكي از مصاديق و مراتب آن است كه انسان، در هنگام ايثار، از محبوب خود ببخشد. اين كه خداوند در آيه 8 سوره انسان درباره يكي از مصاديق ايثار، به ايثارگري اهل بيت(ع) اشاره مي كند و مي فرمايد: آنان علي رغم دوست داشتن آن، به بينوا و يتيم و اسير خوراك مي دادند، بيانگر آن است كه خود نيازمند طعام بودند؛ زيرا گرسنه و روزه دار بودند، با همه دوست داشتن طعام براي خود، آن را به ديگران ايثار مي كنند. علامه طباطبايي در ذيل آيه مي نويسد: منظور از «حب طعام» اشتياق و اشتهاي زياد به طعام، به خاطر شدت احتياج به آن است. بنابراين، اهل بيت(ع) چيزي را كه بسيار دوست مي داشتند انفاق مي كنند تا به مقام ابرار برسند و ايثارگري را به نمايش گذارند و اسوه عيني و سرمشق مردم شوند.
انسان با كارها و اعمال نيك است كه مي تواند جايگاه انساني خويش را بيابد و اعتباري خاص در نزد خدا كسب كند. مهم ترين راه كسب مقامات انساني و امتيازات ويژه، اعمال نيك است كه بيش ترين مصاديق آن در عمل اجتماعي بروز و ظهور مي كند. از اين رو خداوند همواره در كنار عبادت خود چون نماز از عبادت در قالب انفاق سخن به ميان مي آورد كه يك عمل اجتماعي است. انسان هاي مؤمن كه در مسير متاله و خدايي شدن گام برمي دارند، اعتبار و ارزش را در عمل اجتماعي مي جويند كه كارهاي نيك در راه خدا و براي وجه اوست؛ زيرا مي خواهند نخست صبغه الله شوند و رنگ خدايي بگيرند و سپس در مقامات عالي تر وجه الله را تا مقام فناي في الله تجربه كنند و متاله و رباني شوند. امام هادي(ع) تفاوت دنيا و آخرت را در ارزش گذاري ها اين گونه تبيين مي كند: اعتبار مردم در دنيا به مال است و در آخرت به عمل. به اين معنا كه مردم در دنيا مي خواهند با مال و ثروت براي خود امتياز و ارزش اجتماعي كسب كنند كه اين سيره باطل و غلطي است، بلكه مي بايست با همين ثروت و كارهاي نيك با آن، براي خود امتياز و اعتبار جاوداني كسب كرد.
انسان اگر بخواهد در دنيا سالم و مؤمن باقي بماند باتوجه به فشارهاي دروني هواهاي نفساني و وسوسه شيطاني بيروني، ماندن در مسير حق و حركت به سوي خدايي شدن بسيار دشوار است. همه چيز در دنيا آدمي را به فساد و تباهي مي خواند و در مسير تنقص به جاي كمال و تكامل قرار مي دهد.
مشكل عمده بسياري از مردم، محيط هاي اجتماعي ناسالم است. از اين رو خداوند در آيه 27 سوره نوح از وضعيت اجتماعي عصر نوح شكايت مي كند كه اجازه نمي داد تا كودكان بر فطرت خويش زاده شوند و باقي بمانند. پس در فكر و عمل، كافر و فاجر مي شدند.
گفتمان هاي غالب باطل و گفتمان سازي هاي دروغين با رسانه ها، به مردم اجازه نمي دهد تا فكر كنند و سبك زندگي خويش را انتخاب كنند. همين فشارهاي مضاعف است كه بسياري را به سوي گمراهي سوق مي دهد. اما انسان مؤمن نبايد واهمه داشته باشد از اين كه با نماز خواندن متهم به تحجر و خرافي گرايي شود او نبايد شرم كند كه امر به معروف مي كند يا به نهي از منكر مي پردازد. اگر همه آدم و عالم عليه او باشند، او مي بايست در مسير متاله شدن و خدايي گشتن گام بردارد و از گفتمان سازي باطل دشمنان دين و آخرت نهراسد.
امام هادي(ع) اين گونه بود و اين گونه دستور مي داد و عمل مي كرد. آن حضرت(ع) در جايي مي فرمايد: لو سلك الناس و اديا شعبا لسلكت وادي رجل عبدالله وحده خالصا؛ اگر همه مردم مسيري را انتخاب كنند و در آن گام نهند، من به راه كسي كه تنها خدا را خالصانه مي پرستد، خواهم رفت.
امام خميني(ره) اين فرزند شايسته امام هادي(ع) در اين باره موضع گيري زيبائي دارد. آن حضرت مي فرمود: آقايان اگر همه افرادي كه مي گويند: «درود بر خميني» بگويند: «مرگ بر خميني»، من يك قدم از اجراي اسلام دور نمي شوم.
زيرا آن حضرت و ديگراني چون ايشان بر برهان و بينه اي از سوي خداوند هستند كه اجازه نمي دهد تا راه خويش را از صراط مستقيم كج كنند؛ چنان كه خداوند درباره مقاومت حضرت يوسف(ع) در برابر وسوسه هاي شيطاني زليخا به برهاني از پروردگارش اشاره مي كند كه بازدارنده او شد. (يوسف، آيه 24) و حضرت موسي(ع) را در برابر فرعون مقاوم ساخت. (قصص، آيه 32)
امام هادي(ع) در اين باره مي فرمايد: من كان علي بينه من ربه هانت عليه مصائب الدنيا و لو قرض و نشر؛ هر كه بر طريق خداپرستي، محكم و استوار باشد، مصائب دنيا بر وي سبك آيد، گرچه تكه تكه شود.
اين گونه است كه آن حضرت(ع) در سنت و سيره عملي خود نشان مي دهد كه چگونه مي بايست زيست و مقاومت كرد و اخلاق سياسي و اجتماعي مطلوب و مورد رضايت خداوندي داشت و متاله و رباني شد. باشد كه اين گونه باشيم.

 



زنده به گور كردن دختران!

حامد رضايي
توهم برخي محققان نوگرا
برخي بر اين باورند كه قرآن هر چند كتابي وحياني و جاودانه است و آموزه هاي آن فراتاريخي است و مي تواند در هر زمان و مكاني به كار آيد، ولي برخي از مطالب همان قرآن به جهت آن كه در زمان و مكان خاصي براي فرهنگ واشخاص خاصي نازل شده، گرفتار لحظه ومقتضيات آن است. از اين رو به مسئله اي به نام تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه اشاره مي كنند و مواردي را نيز به عنوان مصاديق آن بيان مي كنند. از نمونه هائي كه ذكر مي كنند مي توان به مسئله جن و سحر و جادو و شيطان اشاره كرد كه مي گويند اينها اموري موهوم و خاص فرهنگ سامي و يا عربي است و قرآن براي بيان آموزه هاي خويش ناچار شده كه از همان فرهنگ و آداب بهره برد. همان طور كه از ادبيات عربي متأثر شده و خدا و فرشتگان را كه نه مذكر است و نه مؤنث به صورت مذكر ياد كرده كه اين تنها محدوديت هائي است كه فرهنگ و ادبيات عربي ايجاد مي كند.
از نظر اين عده محدوديت هاي فرهنگي موجب شده كه قرآن در فضا و تنگناي آن گرفتار آيد و خود را با آن هماهنگ سازد و لذا آموزه هاي قرآني ناخواسته گرفتار محدوديت هاي فرهنگي مي شود و نمي تواند جز در آن فرهنگ و ادبيات، سخن خود را بيان كند. بنابراين براي پيراسته كردن آيات از مضامين فرهنگي و ادبي تلاش جدي اي ضروري است كه همه انديشمندان بدان همت كرده و نيروي خود را در اين راه هزينه كنند. آنان شواهدي را نيز نقل مي كنند كه پيش از اين صورت گرفته است. از آن جمله درباره «و جاء ربك و الملك صفاصفا» بيان كرده اند تا جسميت خداوند را كه در اين آيات و مانند آن چون در تعبير يدالله به كار رفته تصحيح كنند. به عقيده اين افراد پيام قرآن هر چند جاودانه است ولي فرهنگ و ادبيات عربي ناخواسته اموري را بر قرآن و شرايط نزولي آن تحميل كرده كه مي بايست از آن رهايي جست. آنان حتي به مسايلي چون برده داري و دختركشي اشاره مي كنند وبيان مي دارند كه اين امور و مصاديق آن كهنه شده و نمي توان بدان ها پرداخت. بنابراين مي بايست قرآن را از شرايط لحظه و مقتضيات زمان و مكان و لحظه جدا كرد و به گونه اي ديگر به آيات آن نگريست. همگي اين محققان نوگرا به اين مسئله اعتقاد دارند و مصاديقي بسيار براي آن ذكر مي كنند؛ هر چند كه در ميان خود اين افراد اختلاف است ولي در كليت و نه مصاديق با هم مشترك هستند.
زنده به گور كردن دختران در قرن بيستم
به نظر مي رسد كه نوعي خلط در اين جا صورت گرفته است. قرآن كتابي از خداوند حكيم و دانايي است كه مي تواند و اين توانايي را دارد كه شرايط و مقتضيات را چنان كه خواهد به گونه اي فراهم آورد كه هر چه را بخواهد انجام دهد. بنابراين مي توانست (چنان كه انجام داد) شرايط فرهنگي وزباني ادبيات عربي را به آن حد از كمال مطلوب رساند تا آموزه هاي معرفتي و دستوري پايدار و جاودانه خود را در قالب همان ادبيات و فرهنگ ارايه دهد بي آن كه لازم باشد تا تحت تأثير فرهنگ و ادبيات امري ناخواسته را بر قرآن تحميل كند. اگر ادبيات عربي اقتضاي آن را دارد كه خداوند و يا فرشتگان به صورت مذكر و يا مونث ذكر شود، در حالي كه آنان به گونه اي نيستند كه ذكوريت و يا انوثيت در آنان معنا و مفهوم يابد، همان خداوند اين توانايي و امكان را نيز بيان داشته است كه تغييراتي را در ادبيات و يا فرهنگ ايجاد كند تا مقاصدش را از طريق آن انتقال دهد و ارتباطي كامل و درست با انسان برقرار نمايد.
بسياري از مصاديقي كه درباره تأثيرگذاري فرهنگ زمانه بر قرآن بيان مي شود، مصاديقي هستند كه به جهت ناتواني از درك درست و فقدان ابزارهاي شناختي به عنوان فرهنگ عربي و سامي مردود شمرده شده و يا آن كه با واقعيت هاي علمي ناهماهنگ و نادرست تشخيص داده شده است.
در گذشته كه ابزارهاي پيشرفته كنوني وجود نداشت آتش گرفتن درياو آب ها دور از تصور بود و يا اين كه انگشتان چگونه بازسازي مي شود كه خطوط آن نيز مشخص مي دارد كه از آن كيست و هزاران معما و چيستان علمي ديگر لاينحل بود، اما اكنون با ابزارهاي دقيق علمي برخي كشف شده است. آيا تأثير چشم و انرژي هاي ساطع از شخص و يا هاله انساني و يا وجود موجوداتي كه از انرژي ساخته شده و همانند انسان جان دار است امروز به اثبات نرسيده است. از سوي ديگر تا كجا مي توان به نظريه هاي علمي پاي بند بود؟
درباره اين ادعا كه بردگي و زنده به گور كردن دختران مسئله ديروز بود، اگر به خوبي نگاه شود معلوم مي شود هم بردگي و هم زنده به گور كردن دختران، مسئله ديروز و امروز و فرداي ماست. در گزارش هاي مختلف كه در پايگاه هاي اينترنتي آمده سخن از كشتار دختران در هنگام شناسايي در زمان جنيني آنان است.
در سال هزاران و بلكه صدها هزار دختر در رحم مادران شناسايي و كشته مي شوند. آيااين زنده به گور كردن مدرن دختران نيست؟ آيا هزاران دختر براي بردگي فروخته نمي شوند و هزاران كودك ربوده شده و به بردگي كشيده نمي شوند؟
قرآن در آيات خود هم به اين مسئله پرداخته و هم حقوق كودكان و بردگان را برشمرده است. در اين دنياي فعلي آيا بردگان جديد نمي بايست حقوقي داشته باشند؟ چه قوانيني حقوق آنان را تضمين مي كند و مردم را وامي دارد كه آن را رعايت كنند. در خبرها مي خوانيم كه 70ميليون مرد چيني قادر به ازدواج نيستند؛ زيرا سياست هاي تك فرزندي دولت موجب شده است كه زنان هنگام بارداري تنها فرزندان پسر را زنده نگه داشته و دختران را بكشند. اين زنده به گور كردن دختران در رحم اتفاق مي افتد و اين بي گناهان پيش از تولد كشته مي شوند. آيا نمي توان اكنون هم همانند ديروز پرسيد: باي ذنب قتلت؛ اين دختر به كدامين گناه ناكرده كشته شد؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14