(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 8 آذر 1389- شماره 19799

مؤلفه هاي هويت ملي در ايران
نقد سكولاريزاسيون مفهوم ملت در ايران
نقش آفرينان عصرتاريكي - 23
سوءاستفاده منافقين از آيت الله طالقاني

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مؤلفه هاي هويت ملي در ايران
نقد سكولاريزاسيون مفهوم ملت در ايران

دكتر موسي نجفي
اشاره
مؤلفه هاي هويت ملي در ايران سومين مجموعه تخصصي انديشه سياسي در اسلام و ايران است كه توسط پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي به چاپ رسيده است. در اين مجلد به موضوع مهم، ريشه اي و بسيار بحث انگيز «هويت ملي» پرداخته شده است. مسأله اي كه نه تنها از ابعاد تاريخي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي قابل طرح در حوزه نظري است. بلكه در بعد عملي نيز بازتاب ها و جلوه هاي مهم و شايان توجهي در عرصه هاي مختلف ملي و فراملي از خود نشان مي دهد. بحث هويت ملي با توجه به حساسيت و اهميتي كه دارد اكنون از حوزه مراكز دانشگاهي و محافل علمي خارج شده و به سطح محافل سياسي، احزاب، مطبوعات و همچنين نهادهاي قانون گذاري راه يافته است. ليكن تنوع و تكثر ديدگاه هاي فرهنگي در اين گونه امور بررسي و ريشه يابي اين مسئله و بحث پيرامون ابعاد آن را به موضوعي مورد مناقشه و گاه بغض آلود مبدل كرده است.
بحث حاضر بيش از آن كه نظريه اي را به طور دقيق و مستقيما تعريف كند و ارائه دهد در پي طرح دو نكته است:
الف- طرح درست «صورت مسئله» و كم تر جواب مسئله در مورد فلسفه سياسي ملت و واژه هاي معادل آن.
ب- تذكر چند هشدار و دقت فكري و تاريخي در مورد واژه ملت و افراط و تفريط هايي كه در مورد اين واژه صورت گرفته و مي گيرد.
طرح اين دو نكته و پاي بند بودن به آن دليل بر آن نمي شود كه در مواردي پايه ها و زمينه ها و بسترهاي مناسب اين بحث را ببنديم يا اين كه به نقد برخي «مشهودات غيرعلمي»، كه امروز خود را به جاي «مسلمات» مقبول كرده اند، نپردازيم. بنابراين، در اين بحث موجز، گاه به جزئيات پرداخته گاه به دورنمايي كلي نظر مي نماييم و بين اين جزئي و كلي رفت و برگشت مختصري خواهيم داشت.
وقتي در پژوهش هاي انديشه سياسي از ملت صحبت به ميان مي آيد، در متون زبان فارسي، از نظر مفهوم شناسي، مفاهيم و واژه هاي ديگري نيز نزديك به آن به ذهن مي آيد و در فضا يا فضاهايي مشابه و متلازم آن ديده مي شود؛ از نمونه، مردم، خلق، رعيت، امت، عباد، عامه، ناس، عموم و... اما اين موضوع بسيار كليدي، كه هم در تاريخ و هم در انديشه هاي اجتماعي و سياسي همچون قفل بسته اي كه گشودن آن به منزله راه يابي به بسياري از ظرايف و طرايق فكري و تاريخي است، با دو بي دقتي و بهتر بگوييم با دو «خلط مبحث» جدي روبه رو شده است:
نخست، بي دقتي در طرح بحث ملت بدون توجه به سير تاريخي و استفاده از اين لفظ و الفاظ مشابه آن در متون سياسي ايران، البته اسلام.
دوم، تطبيق ناقص، غيردقيق و غيرعلمي واژه ملت در مقابل مفهوم Nation در فرهنگ سياسي مغرب زمين.
ناگفته معلوم است خشت اول را گر نهد معمار كج تا ثريا مي رود ديوار كج، لذا مي توان بسياري از مباحث مهم سياسي را از همين زاويه مورد نقد قرارداد. از اين منظر، مي توان ترجمه «ناسيوناليزم» به «ملي گرايي» و «دمكراسي» به «مردم سالاري» را با زاويه دقيق تر و عالمانه تري سنجش و حتي نقد كرد.
در مورد اهميت اين بحث و شقوق آن، چه در نظريه و چه در عمل سياسي، هر آنچه گفته شود كم است و اين مقدمه موجز هم فقط براي ورود به ارزش بحث و حساسيت آن ذكر گرديد.
با توجه به تمهيد فوق، مي توان گفت توجه علمي به اين موضوع و پژوهشي مناسب در اين زمينه با دو عنوان قابل تفكيك است:
اول- بحث نظري و واژه شناختي در مورد ملت.
دوم- سير تاريخي و تكوين ملت در ايران.
بايد توجه داشت بيشتر مباحث درباره «ملت»، كه از نظر بار ارزشي، ديدگاه فلسفي و زمينه هاي فكري و اهداف و آمال سياسي مطرح مي شود، بر محور ورود فرهنگ سياسي غرب بوده و فقط به كمك ترجمه ها و معادل هاي واژه اي ناچسب و متداول،
صورت مسئله و جواب آن به حوزه تفكر اسلام و ايران سرايت داده مي شود. البته، در «غالب» و «قالب» اين مباحث روح عصر جديد و فرهنگ بعد از رنسانس به خصوص دو مفهوم «اومانيسم» و «سكولاريزم» در شكل ملت- دولت ظهور مي يابد و با ختم قضيه به ليبراليزم و دمكراسي و فضاهايي از اين دست به نظريه پردازاني از قبيل ماكياولي يا ژان بودن و حتي «اصحاب قرارداد»، مانند هابز و لاك و روسو به دوران معاصر غرب پيوند داده مي شود. اما آيا همه ابعاد قضيه براي يك ملت كهن شرقي آن هم اسلامي- شيعي مي تواند در چنين حد و افقي محدود و گسسته نسبت به زمينه هاي واقعي آن تحليل و تبيين شود. البته، يك موضوع ديگر هم در اين جا و در اين نقطه از تحقيق قابل بررسي است كه از چه زماني و با چه انگيزه ها و شرايطي اين انتقال مفهومي براي ايران رخ داده است و اصولا سابقه اين تطبيق نامانوس و سير اين مسئله در كجا بايد جستجو شود.
مفهوم شناسي ملت
در مورد مفهوم ملت بحث هاي فراواني در لغت عرب گفته شده است. «در قاموس آمده: ملت عبارت از شريعت و دين است و در لسان العرب ابن منظور علاوه بر اين معني مليله و ملال را به معني حرارت داخل خاكستر معني نموده است.
طريحي در مجمع البحرين فرموده:المله في الاصل، ما شرع الله لعباده علي السنته الانبياء يتوصلوا الي جوارالله، وليتعمل في جمله الشرايع دون احادها و لا يكاد توجه مضافه الي الله، و لا الي احاد امه النبي، ثم انها اتسعت فاستعملت في الملل الباطله. يعني ملت در اصل نام شريعتي است كه خداوند به لسان انبياء براي بشر وضع نموده تا به جوار قرب خداوند واصل شوند. استعمال ملت در مجموع احكام و دستورات شرعي شايع است ولي در يكان يكان روا نيست. به خداوند نيز نمي توان انتساب داد يعني مله الله گفته نمي شود. چنان كه به افراد امت نمي توان نسبت داد. اين معني اصل ملت است ولي بعدا دايره استعمال وسعت يافته و در امم باطله نيز استعمال شده است.
اما معمولا وقتي واژه ملل گفته مي شود از واژه نحل هم نام برده مي شود. (مشكور 8136: ص6)
معناي اين واژه، يعني «نحل جمع نحله است» به معني ادعاء يا ادعاي باطل.
در كلمه ملت اولين معنايي كه عالمان لغت براي فعل (مل) ذكر كرده اند (ادخل) است كه اطلاق آن بر دين و شريعت به مناسبت ورود معتقدات در باطن شخص و اثر آن در قلب پيروان دين است. (مل) به معني سئم (دل آزرده شد) و ملال به معني دل آزرده شدن به همين مناسبت است كه ملالت بر باطن و دل وارد و مؤثر مي شود. همچنين املال و املا، كه به معني نوشتن است، به همين مناسبت كه مطلب در كتاب و دفتر وارد شده و اثر مي گذارد، استعمال شده» (مشكور 8136: ص7).
آنچه از جمع بندي اين دو لغت ملل و نحل و مواردي استعمال آن به دست مي آيد اين است كه «استعمال كلمه نحله در اهوا و آراي فلسفي در مقابل ملل و ديانات از لحاظ واقعيت نداشتن پندارهاي بشري در مقابل اديان الهي است. پس، مراد از ملل، ديانات و منظور از نحل، آراء و مذاهب فلسفي است.» (مشكور 8136: ص8).
استاد مرتضي مطهري نيز در جلد اول خدمات متقابل اسلام و ايران، ضمن بحث واژه شناسي در مفهوم ملت، به چند نكته مهم اشاره مي نمايد و، ضمن آن كه ريشه لغت ملت را در ريشه هاي ديني به بحث مي گذارد، معتقد است: «كلمه «ملت» كلمه اي عربي است و به معني راه و روش است. در قرآن كريم نيز اين كلمه به همين معني آمده است1 اين كلمه هفده بار (در 51آيه) در قرآن كريم آمده است، ولي مفهومي كه اين كلمه در قرآن كريم دارد با مفهومي كه امروز مصطلح فارسي زبانان است و، از آن، كلمه «مليت» را مشتق كرده اند متفاوت است.
ملت در اصطلاح قرآن به معني راه و روش و طريقه اي است كه از طرف يك رهبر الهي بر مردم عرضه شده است. مثلا مي فرمايد: «مله ابيكم ابراهيم» يعني راه وروش پدر شما ابراهيم يا مي فرمايد: مله ابراهيم حنيفاً. راغب اصفهاني در كتاب مفردات القرآن مي گويد: «ملت و املال كه همان املا است از يك ريشه است، «فليملل وليه بالعدل»، يعني ولي او از روي عدالت املا كند. راغب مي گويد: علت اينكه يك طريقه الهي «ملت» ناميده شده است اينست كه از طرف خداوند املاء و ديكته شده است.
پس، از نظر قرآن يك مجموعه فكري و علمي و روشي كه مردم بايد طبق آن عمل كنند، ملت ناميده مي شود. بنابراين اين ملت با دين يك معني دارد، با اين تفاوت كه يك چيز به اعتباري دين و به اعتبار ديگري ملت ناميده مي شود، به آن اعتبار ملت ناميده مي شود كه آن چيز از طرف خدا به پيامبري املا مي شود كه به مردم ابلاغ نمايد و مردم را براساس آن رهبري نمايد.
علماي فقه اللغه مي گويند: يك تفاوت ميان كلمه دين و كلمه ملت اين است كه كلمه دين را به خدا مي توان اضافه كرد و مثلا گفت «دين الله» يعني دين خدا و همچنين به فرد پيرو نيز اضافه مي شود، مثلا گفته مي شود: «دين زيد، دين عمرو»؛ ولي كلمه ملت نه به خدا اضافه مي شود و نه به فرد پيرو. گفته نمي شود: ملت خدا يا ملت زيد يا ملت عمرو، بلكه به آن رهبري كه از طرف خدا مأمور رهبري مردم بر طبق طريقه خاصي است اضافه مي شود، مثلا گفته مي شود ملت ابراهيم يا ملت عيسي يا ملت محمد. مثل اين است كه در مفهوم اين كلمه رهبري گنجانده شده است.
از اين نظر مي توان گفت كلمه ملت نزديك است با كلمه «مكتب» در اصطلاح جديد. كلمه مكتب نيز معمولا به رهبر يك روش و مسلك اضافه مي شود. اگر اين جهت را كه در كلمه ملت نيز، مانند كلمه مكتب، املا و ديكته كردن گنجانيده شده است مورد توجه قرار دهيم شباهت و نزديكي اين دو كلمه بيشتر روشن مي شود.» (مطهري 3731: ص65)
پاورقي

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 23
سوءاستفاده منافقين از آيت الله طالقاني

مرتضي صفارهرندي
مسائل زندان خصوصاً در خلال سال هاي پس از 54 تا پيروزي انقلاب بسياري از فعل و انفعالات جريان هاي سياسي را تحت تأثير قرار داده است. به عنوان مثال با اينكه عالمان برجسته زنداني و از جمله آقاي منتظري حكم معروف خود را در سال 1355 درباره نحوه تعامل با ماركسيست ها صادر كرده بودند، به گفته حجت الاسلام جعفري گيلاني، در آن زمان سيدهادي هاشمي (داماد آقاي منتظري و برادر مهدي هاشمي معدوم) درباره صادركنندگان فتوا و از جمله
پدر همسر خود گفته بود كه از آنان چهارپاياني ساخته اند، پالاني بر دوش آنان نهاده اند و فتواي جدايي از ماركسيست ها را از ايشان گرفته اند!
اين فرد ملبس به لباس روحاني چنان بر ادامه همراهي با ماركسيست ها اصرار داشت كه در روز ماه مبارك رمضان از آنان با خوراكي پذيرايي مي كرد و معتقد بود كه اگر نماز صبح ما قضا شود، بهتر است تا اينكه صداي آن مزاحم خواب كمونيست هاي زنداني شود. به گفته عزت شاهي، هادي هاشمي در زندان ريش هاي خود را تراشيده بود و به پدر همسر خود گفته بود كه اگر برادرش مهدي هاشمي (معدوم) احوالش را پرسيد بگويد كه با روحانيون غذا مي خورد ولي از نظر فكري با سازمان مجاهدين خلق است.176
درست است كه فتواي سال 55 يك اعراض شديد از همكاري با گروه هاي ملحد در مبارزه با رژيم شاه بود ولي عناصر به ظاهر معتدل سازمان منافقين، حتي برخي از امضاكنندگان اين فتوا مثل آيت الله طالقاني را هرگز رها نكردند. رجوي در ابتدا گناه آيت الله طالقاني را به خاطر قرابت فكري بيشتر و قبلي با سازمان، بيش از روحانيوني مثل آيت الله رباني شيرازي مي دانست. اما آنها ارتباط خود را با آيت الله طالقاني حفظ كردند به گونه اي كه در سال هاي 57 و 58 خانه مرحوم آيت الله طالقاني به پايگاهي براي گروه رجوي تبديل شده بود. مرحوم آيت الله طالقاني تلاش زيادي داشت كه سوءاستفاده اي از اين ناحيه صورت نپذيرد. اما به هر حال آنچه طمع منافقين را برانگيخته بود، زمينه فكري ويژه آيت الله طالقاني بود. يكي از هم بندان آيت الله طالقاني مي گويد آن مرحوم در زندان با استناد به اين عبارت قرآن كريم كه «ان الذين يكفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغيرحق و يقتلون الذين يامرون بالقسط» گفته بود قرآن ماركسيست هاي صادق (به عنوان آمرين به قسط و عدالت) را هم پياله انبيا قرار داده است!
اين اظهارات واكنش شديد آيت الله مهدوي كني را به دنبال داشت به طوري كه نشستن در جمعي را كه چنين مطالبي در آن بيان مي شد حرام دانسته بود. البته تلاش آقاي هاشمي رفسنجاني كه اين واكنش مهدوي كني را «زشت» مي دانست در نهايت باعث عذرخواهي آقاي مهدوي كني از طالقاني شد. 177
اين استدلال آيت الله طالقاني تا يك سال قبل از وقوع انقلاب اسلامي تفكر غالب افرادي مثل ميرحسين موسوي را تشكيل مي داد. چنان كه او در دفاع از ديدگاه مشابه علي شريعتي در همين مورد به نظر آيت الله طالقاني استناد مي كرد.178
داستان مجاهدين خلق و نحوه واكنش اسلام خواهان به آن كه حتي چنين درگيري هاي فكري را در جبهه عالمان دين برانگيخت، واقعيتي بود كه ضرورت تلاش فكري و روزآمد روحانيت را نشان مي داد. اگر آن روز اين تلاش بايستي در قالب ترسيم راه وروش مبارزه و نيز اهداف آن پيگيري مي شد، پس از پيروزي انقلاب نيز در جنبه ايجابي و نظام سازي ضروري مي نمود. ضرورتي كه
هم اكنون نيز احساس مي شود. بيهوده نيست كه در سال هاي اخير انديشمندان مجموعه هاي علمي كه در اين مسير گام نهاده اند، مورد بيشترين حملات تبليغاتي
جريان هاي منحرف قرار گرفته اند.
انجمن متحجران مدرن!
برخي از مفاهيم در ادبيات سياسي معاصر كشور ما به صواب يا خطا داراي نمادهاي خاصي هستند. در سه دهه اخير هرگاه بحث تحجرگرايي به ميان مي آيد نگاه ها به سوي تابلوهايي مثل انجمن حجتيه كشيده مي شود. حتي در سال هاي اخير، جريان هاي سياسي براي منكوب كردن رقباي خود و متهم ساختن آنان با انگ تحجر هيچ چيزي به اندازه برچسب وابستگي به حجتيه در دسترس خود نمي يابند. مقايسه اي كه براي آگاهان از واقعيت و سوابق اين انجمن حقيقتا مضحك و در عين حال تأسف آور است. بحث ما هم اكنون به جريان شناسي سياسي كشور در سال هاي منتهي به انقراض رژيم سلطنت و طلوع خورشيد جمهوري مقدس اسلامي اختصاص دارد. لذا در اين مقطع تنها گذري به پيدايش انجمن حجتيه و عملكرد آن در دوران ستمشاهي خواهيم داشت.
گذشته شيخ محمود تولايي (حلبي) با نوعي نوگرايي همراه است. او در تأسيس انجمن پيروان قرآن در مشهد مرحوم عابدزاده همراهي كرد. اين راهي بود كه همزمان عطاءالله شهاب پور در انجمن تبليغات اسلامي آن را آغاز كرده و از همين رو ارتباطاتي را بين اين دو انجمن برقرار ساخته بود. داعيه انجمن تبليغات اسلامي «پيراستن دين از خرافات و پيرايه ها و آگاه كردن جوانان و تحصيل كرده هاي امروزي به حقايق دين و نشان دادن حقايق اسلام به زبان امروزي و طبق كشفيات علمي دنيا» بود. حلبي در اين انجمن پيروان قرآن ياراني همچون محمدتقي شريعتي (پدر دكتر شريعتي)، فخرالدين حجازي، سيدغلامرضا سعيدي، طاهر احمدزاده و... را در كنار خود داشت. او عضو انجمني بود كه بخشي از شهرت خود را از مبارزه با تفكرات متحجري داشت كه حتي استفاده از بلندگو را بدعت تلقي مي كردند. گرفتن فتواي بلااشكال بودن استفاده از بلندگو از مرحوم آيت الله بروجردي از افتخارات اين انجمن بود.179 با همه اينها در اساسنامه انجمن پيروان قرآن، تأكيد شده بود: افراد اين انجمن حق دخالت در خطوط و نهادهاي سياسي و اجتماعي ديگر را ندارند.180 اين گرايش البته در زمانه تعدد احزاب آلوده وابستگي به دولت هاي مختلف پيروز در جنگ جهاني دوم، گرايشي هوشمندانه بود. اما در آستانه جنبش ملي شدن نفت حلبي به همراه دوستان خراساني خود در جريان ملي شدن صنعت نفت در قالب تشكلي به نام «جمعيت موتلفين اسلامي» مشاركت فعال داشت و از قضا در اختلافات بين مصدق و آيت الله كاشاني هوادار مصدق بود. خاطرات مربوط به آخرين روزهاي حضور او در فعاليت سياسي در اين مقطع همين واقعيت را نشان مي دهد. به گفته استاد محمدرضا حكيمي زماني كه مصدق موضوع رفراندوم را مطرح كرده و با مخالفت آيت الله كاشاني مواجه شده بود، حلبي و دوستانش با تعطيل كردن يك روز يكشنبه سخت به دنبال برگزاري اجتماعي در حمايت از رفراندوم و مصدق بودند. استاد حكيمي مي گويد كه مرحوم حلبي در ميان تشويق حضار تنها توانست دو شعر روي پلاكاردهاي اجتماع در تمجيد از پرچم سه رنگ ايران و خلع يد از دشمن را بخواند.181 بيان اين مقدمات از آن جهت بود كه مرحوم حلبي نبايد فردي انزواطلب و كهنه گرا تصور شود.
يكي از شاخصه هاي جريان متحجر، ستيز با گرايش عقلاني و عرفاني در معارف ديني است. اما شيخ محمود حلبي در ابتدا در نزد اساتيد فلسفه همانند حكيم آقابزرگ شاگردي كرد. با اين حال او به تدريج از فلسفه و عرفان فاصله گرفت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
176- محسن كاظمي، خاطرات عزت شاهي، ص 559.
177- عبدالمجيد معاديخواه، ماهنامه چشم انداز ايران، شماره30، اسفند 1383، فروردين 1384، صص16و17.
178- عبدالمجيد معاديخواه، جام شكسته، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، پاييز 1387، صص 311 و 312.
179- رسول جعفريان، همان، صص 33 و 179.
180- حيدر رحيم پور ازغدي، از انجمن پيروان قرآن تا انجمن حجتيه، ويراست دوم، چاپ دوم، تهران، انتشارات طرحي براي فردا، 1388، ص 30.
181- رسول جعفريان، جريان ها و سازمان هاي مذهبي سياسي ايران، چاپ پنجم، ص 371.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14