(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 8 آذر 1389- شماره 19799

حقوق بشر در يك نگاه



حقوق بشر در يك نگاه

علامه محمدتقي جعفري(ره)
يكي از مسائلي كه شايد دردهه هاي اخير ذهن بسياري از متفكرين جهان را به خود مشغول داشته مسئله «حقوق بشر» است. حقوقي كه بسته به تعريف انسان، كرامت او، هدف و غايت خلقت انسان و... در مكاتب مختلف تعاريف متفاوتي از آن ارائه شده است. علامه محمدتقي جعفري(ره) به عنوان يكي از كساني كه دراين حوزه تتبعات فراواني داشته است، نتيجه تلاش علمي خود را در اين زمينه در كتابي به نام «حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب» ارائه نمود. مقاله حاضر برگرفته از كتاب گزيده افكار ايشان است كه به همت موسسه تدوين و نشر آثار استاد محمدتقي جعفري(ره) به چاپ رسيده است. در مقاله حاضر گزيده آراء ايشان در نقد مباني حقوق بشر در غرب و تبيين مفاهيم حقوق انسان ها در اسلام مطرح شده است. اينك با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
هنگامي مي توان از اعلاميه حقوق جهاني بشر سخن به ميان آورد كه انسان را در حوزه ارزش ها تفسير كنيم. كساني كه از اعلاميه جهاني بشر سخن به ميان مي آورند، در ابتدا بايد مشخص كنند كه آيا مرادشان از انسان، همان موجودي است كه پيامبران سيماي او را ترسيم كرده اند؟ يعني فردي كه داراي كرامت ذاتي است و با حكمت بالغه خداوندي به وجود آمده، هدف حيات او نيز خير و كمال است و هركس به وي اهانت كند و حقوق او را ناديده بگيرد، با مشيت خداوندي مبارزه كرده است، يا انسان را به عنوان گرگ انسان تفسير مي كنند و هيچ حقيقت ارزشي در وجود او سراغ ندارند. مبناي حقوق بشر بايد كرامت ذاتي انسان باشد و فلسفه هايي كه در غرب پيدا شده اند، نظير فلسفه نيچه و طرفداران اصالت قدرت، هيچ يك اين مبنا را مطرح نكرده اند. حقوق جهاني بشر نيز براي آنكه به يك فرهنگ جهاني تبديل شود، بايد شرافت و كرامت ذاتي انسان را اثبات كنند تا مجالي براي ظهور تفكرات ماكياولي، اصالت نفع و اصالت قدرت پيدا نشود.
مبناي حقوق بشر از ديدگاه غرب، همزيستي مسالمت آميز همراه با صلح و آزادي و عدالت در جوامع بشري است. اين مبنا مهم است، ولي نمي تواند زيربنايي به وجود آورد كه همه افراد خود را اعضاي خانواده اي واحد بدانند. براي تحقق چنين هدفي بايد مبناي عالي تري- كه از ديدگاه اسلام خداست- مطرح شود.
وضع و تدوين يك نظام حقوق متعالي مستلزم اجراي آن نيست. براي اجراي هرگونه نظام حقوقي اولا بايد تبعيض ميان انسان ها وجود نداشته باشد و ثانيا زمينه هاي تحقق آنها از نظر تعليم و تربيت فراهم آيد. برهمين اساس، اسلام يك رشته اصول رواني و اخلاقي مشترك ميان انسان ها را تعليم داده تا زمينه هاي تحقق قوانين خود را فراهم آورد. حقوق بشري كه در اسلام مطرح شده، مبناي ديني دارد و اين مبنا موجب شده تا اين نظام حقوقي از چند ويژگي برخوردار شود:
1- اين نظام حقوقي متكي به اراده خداست، يعني خداوند همه اين حقوق و تكاليف را براي بندگانش مقرر فرموده است. با پذيرش اين اصل، هر انسان آگاهي، نه تنها تكاليف خود را با اخلاص و صميميت و بدون سوداگري و لذت پرستي انجام خواهد داد، بلكه عمل به تكاليف را نيز وسيله اي جهت رشد و تكامل خود تلقي خواهد كرد.
2- عامل اجراي نظام حقوق اسلامي، شخصيت كمال طلب خود انسان است.
3- چون مبناي اسلام، دين فطري حضرت ابراهيم(ع) است و همه اديان آسماني، خود را وابسته به آن مي دانند، جهاني بودن تكاليف و حقوق بشر را بهتر مي توان اثبات كرد.
انگيزه هاي تدوين حقوق بشر از ديدگاه غرب
انگيزه هاي مختلفي براي تدوين حقوق بشر مطرح شده كه برخي از آنها قابل نقد و بررسي است:
1- در اعلاميه جهاني حقوق بشر، شناسايي ذاتي كليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان، اساس آزادي و صلح تلقي شده است. اشكال وارد بر اين مطلب، اين است كه تا حيثيت ذاتي يا ارزش ذاتي انسان به اثبات نرسد، نمي توان چنين چيزي را مطرح كرد. دراين اعلاميه، همه انسانها با همه اختلافاتي كه در مليت ها، قوميت ها، فرهنگ ها، خصوصيات و امتيازات مختلف دارند، يكسان تلقي شده اند و از همه آنها خواسته شده تا از همه اختلاف ها و امتيازات خود دست بردارند. اما آيا براي تحقق اين موضوع بايد آنها را مجبور كرد كه اين فرمان را بپذيرند يا بايد ضرورت و ارزش اين حقوق وامثال آن را براي انسانها مطرح كرد!؟ در واقع، تا زماني كه به انسانها تفهيم نشود كه در كنار حقوق تامين كننده همزيستي طبيعي انسانها، حقوقي هم براي جان هاي آنها وجود دارد حقوق بشر تحقق پيدا نخواهدكرد.
2- در اعلاميه جهاني حقوق بشر، اصطلاح اعضاي خانواده بشري مطرح شده كه بسيار مهم است. مسئله مهمتر، تحقق اين امر است كه چرا در طول تاريخ بشري، به استثناي مواردي محدود، انسانها اين وحدت را عينيت نبخشيده اند؟ پاسخ مختصر اين است كه: بشر در طول تاريخ خود، كمتر پاي بند به ارزشهاي متعالي بوده است. اسلام با نظر به اثبات اين حقيقت كه «همگان مانند افراد عائله خداوندي مي باشند»، بر روحيه برادري و عضويت خانواده واحد و اينكه انسانها همگي استعدادي از خورشيد روح الهي هستند، تاكيد كرده است.
3- دراين اعلاميه، به مفاهيمي چون «حيثيت ذاتي انسانها» و «اعضاي خانواده بشري» اشاره شده است. اين مفاهيم هنگامي معنا پيدا مي كنند كه شايستگي انسانها براي محبت به يكديگر مطرح شود، تا احترام ذاتي انسان براي انسانها ثابت نشود و انسانها نتوانند خود را دوست بدارند، هيچ گاه نمي توانند ديگران را دوست داشته باشند.
به طور كلي، نخست بايد احترام ذات انسان به يك يك انسانها ثابت شود كه هركسي بتواند واقعا خود را دوست بدارد، يعني از پذيرش احترام ذات، به محبوبيت انسان براي اينكه انسان است، پيشرفت نمايد و آن گاه با درك اشتراك و وحدت همگان در آن ذات انساني كه به جهت وابستگي به كمال مطلق الهي محترم است، محبت به ديگران را اصالتا، نه از روي احساس خام و زودگذر و نه از روي سوداگري، بپذيرد.
4- تا انسانها به كنترل حيات طبيعي محض و خودخواهي هاي خود نپردازند، تحقق حقوق جهاني بشر ميسر نخواهدبود. انسانها بايد دريابند كه تعديل خردمندانه اميال و خواسته ها كه مورد توجه اديان و حكما و علماي اخلاق قرارگرفته، افسانه اي بي اساس نيست. وضع و تنظيم چنين حقوق هاي آرماني براي انسانهايي كه مغز و روان آنان را فقط مديريت حيات طبيعي محض و گسترش در ابعاد آن توجيه مي نمايد، شبيه به ساختن كاخي بسيار باشكوه و مجلل در روي قله هاي كوه هاي آتشفشان است.
5- در بحث از علت و انگيزه حقوق بشر، آزادي عقيده و از ميان رفتن فقر و ترس، بالاترين آمال بشر تلقي شده است، درحالي كه اين امور وسيله هستند نه هدف. جنبه وسيله اي بودن آزادي ها، منطقي تر از جنبه هدفي بودن آنهاست. ترس و فقر نيز از عوامل مخل ادامه حيات انسانها هستند كه اگر از ميان بروند- در واقع- موانع حيات انسانها از ميان برداشته مي شود. بنابراين، اين دو عامل نيز موانع حيات هستند، نه هدف اعلاي آن.
6- در اين اعلاميه، دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي را با همكاري سازمان ملل تأمين كنند. اگر بگوييم: «با ارزش ترين و سازنده ترين تعهدي كه دولت ها مي توانند ببندند، تعهد براي تأمين احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي است»، سخني به گزاف نگفته ايم. نهايت امر، بايستي دو مسئله را مراعات نمود:
الف- آماده كردن عوامل پذيرش حقوق جهاني بشر با قابل هضم ساختن حيثيت و شرف ذاتي انسان.
ب- جريانات سياسي و شخصي و فرهنگي است كه براي هر يك از دولت هاي عضو وجود دارد، و اختلاف و گاهي تضاد آن جريانات، سبب اختلاف و تضاد ديدگاه متصديان دولت ها درباره طبيعت و بايستگي ها و شايستگي هايي انساني مي شود. بنابراين، بار ديگر بر نياز شديد به تفاهم در اصول ارزش ها و حيثيت ذاتي انساني اصرار مي ورزيم.
با توجه به سرگذشت بشر، نتيجه مهمي كه از مجموعه علل و انگيزه ها در مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر مي توان گرفت، به طور خلاصه چنين است: «بدون آشنايي انسان ها با جان هاي يكديگر، محال است حسن تفاهم مشترك واقعي ميان آن ها برقرار شود.
انگيزه هاي وضع حقوق بشر در اسلام
اسلام در ارائه حقوق بشر، مباني خاص خود را دارد كه با مباني حقوق جهاني بشر تفاوت هاي بسيار دارد و براساس همين مباني است كه انگيزه هاي تدوين حقوق بشر از ديدگاه اسلام با غرب تفاوت هاي اساسي دارد. برخي از اين انگيزه ها عبارت است از:
1- اسلام، حيات و مرگ يك انسان را مساوي با حيات و مرگ همه انسان ها مي داند، يعني انسانها را از منطقه كميت ها بالا مي برد و در حوزه كيفيت ها مطرح مي سازد: (مائده/32)
2- ارزش حقيقي نيكي به انسانها در ذات نيكي ها نهفته است. به عبارت روشن تر، انسان بايد فقط براي قرب به خدا كار بكند و توقع مزد و پاداش از ديگران نداشته باشد: (انسان/9)
3- محبوب ترين انسانها نزد خداوند كسي است كه به انسان هاي ديگر سود برساند و هر كس بايد به ياري ديگران بشتابد، چنان كه در روايات آمده است:
الخلق كلهم عيال الله و احبهم اليه انفعهم لهم (كافي، ج 2، ص 164) «مردم همگي مانند عيال (خانواده) خداوند هستند و محبوب ترين آنها نزد خداوند، سودمندترين آنها به مردم است.»
4- اسلام، انسانها را به عنوان عضو يك خانواده تلقي مي كند. رابطه آنها بايد بر اساس برادري با يكديگر باشد.
5- اسلام، انسانها را به چند دسته تقسيم مي كند، ولي در عين حال براي همه آنها يك سلسله حقوق مشترك در نظر مي گيرد كه عبارتند از:
الف- حق حيات
ب- حق كرامت ذاتي
ج- حق كار و فعاليت
د- حق تعليم و تربيت
ه- حق آزادي
6- براي رشد و تكامل واقعي انسانها، عامل ماوراي طبيعي الهي ضرورت دارد و اين مسئله نيز در اسلام مورد توجه قرار گرفته است.
قضاياي ارزشي اعلاميه جهاني حقوق بشر
در لابلاي مباحث مطرح شده در اعلاميه جهاني حقوق بشر، از يك سلسله مفاهيم ارزشي سخن به ميان آمده است:
1- انسان محور ي
آنچه كه در اينجا مطرح است، تفسير انسان از ديدگاه اين اعلاميه است. آيا در اين اعلاميه، انسان «همان جانداري است كه بر مبناي قوانين ناآگاه طبيعت به وجود آمده و پس از مدتي زندگي بي هدف در روي زمين و تخريب طبيعت و گلاويز شدن با هم نوعان خود و عشق به لذت و منفعت بدون حد و حصر، راهي زيرخاك تيره مي شود و سپس هيچ؟ يا انسان آن موجود با معنايي است كه مطابق نظر اديان حقه الهي، با حكمت عاليه خداوندي به وجود آمده و رو به هدفي با معنا سير مي كند؟» اگر تفسير اول را بپذيريم، انسان به عنوان موجودي خودخواه تلقي خواهد شد كه خود را هدف و ديگران را وسيله تلقي خواهد كرد. براي چنين انساني كه هدف زندگي چيزي جز لذت جويي نيست، ارزش و كرامت ذاتي انسان، خواب و خيالي بيش نخواهد بود. در اعلاميه جهاني حقوق بشر، حتي يك بار هم سخني از برتري فضيلت و تقوا و تشويق و تحريك انسانها به كسب آنها به ميان نيامده است؛ در صورتي كه براي انسانها هيچ گونه حيثيت و كرامت و شرافت و ارزشي نمي توان بدون فضيلت و تقوا اثبات و قابل پذيرش ساخت.
2- حيثيت ذاتي انسان: لازمه نيل به آزادي و صلح و عدالت، پذيرش كرامت انساني است. كرامت انساني نيز با شعار «انسان داراي حيثيت ذاتي است»، تحقق نمي پذيرد و تا براي انسانها اين مسئله اثبات نشود، فرمول تباه كننده «من هدف و ديگران وسيله» از ميان نخواهد رفت. هيچ مسئله و موضوعي نيز در حقوق بشر بهتر و اساسي تر از مسئله حيثيت و شرافت و كرامت ذاتي انسانها نيست و بر همه متفكران فرض است كه به ضرورت اين مسئله توجه داشته باشند.
3- اعضاي خانواده بشري: اينكه انسانها پيوستگي كامل با يكديگر داشته باشند، از عالي ترين آرمان هاي بشري تلقي مي شود. متأسفانه از آغاز ظهور زندگي اجتماعي تاكنون- به استثناي مواردي كه رهبران الهي انسانها را با وحدتي كه در ذاتشان نهفته است، آشنا ساخته اند- اكثر انسانها خود را وابسته به يكديگر تصور نكرده اند. تا انسانها به عالم ماوراي طبيعت- كه جايگاه اصلي آنهاست- متصل نشوند، نمي توانيم از آنها بخواهيم كه وحدت و ارتباط حقيقي خود را حفظ كنند. بايد انسان ها از هدفي مشترك و والا برخوردار باشند تا دست از منفعت طلبي هاي خود بردارند و به جاي «منافع من»، به «منافع ديگران» بينديشند.
4- برادري و برابري: بدون شك، يكي از آرمان هاي انسان ها در زندگي دسته جمعي، ايجاد رابطه برادري و برابري است. همه انبياي عظام و حكماي راستين نيز درصدد تفهيم اين مسئله مهم به بشريت بوده اند. متأسفانه در طول تاريخ، قدرتمندان و خودمحوران خلاف اين مسير حركت كرده اند و رابطه برادري و برابري انسان ها را برهم زده اند. برادري ميان انسان ها باردار عالي ترين مفهوم پيوستگي و عاطفي است.
5- روابط دوستانه: برقراري رابطه دوستانه ميان انسان ها نيز از آرزوهاي ديرين بشريت است. متأسفانه تاكنون به جهت عشق و علاقه مفرط به خودمحوري كه خودكامگي و از خودبيگانگي از خود حقيقي انسان نمودهايي از آن است، روابط ميان انسان ها- به ويژه قدرتمندان و ناتوانان- رابطه گرگ و ميش و ميان قدرتمندان رابطه گرگ ها با يكديگر بوده است.
6- روح بشريت: اين مفهوم نيز از مفاهيم ارزنده مندرج در اعلاميه جهاني حقوق بشر است. اگر روح بشري با عظمت و قداستي كه دارد، حقيقتا مورد احترام قدرتمندان عالم قرار مي گرفت، مسير تاريخ عوض مي شد و انسان هاي بسياري مورد ظلم و ستم قرار نمي گرفتند. البته روح بشري هنگامي مي تواند داراي ارزش و قداست باشد كه امر غيرمادي تلقي شود، نه آنكه از خواص و آثار پديده هاي مادي و سلسله اعصاب به شمار آيد.
7- حقوق يكسان: رعايت حقوق انسان ها و برقراري مساوات ميان آنها، از عالي ترين آرزوهاي انسان هاي رشد يافته است كه متأسفانه در طول تاريخ كمتر تحقق يافته و بيشتر در حد نوشته ها و سخنراني ها بوده است.
8- آزادي: در باب آزادي، تعريف هاي مختلفي ارائه شده است. به نظر ما، آزادي «عامل بقاي مطلوب حيات» و «نظاره و سلطه شخصيت انساني به دو قطب مثبت و منفي كار در مسير آنچه كه با نظر به دو بعد مادي و روحي انسان است» مي باشد. اين انتقاد به اعلاميه حقوق بشر وارد است كه آن قدر بر آزادي طبيعي انسان ها تأكيد شده كه آزادي روحي به فراموشي سپرده شده است. در اين اعلاميه حتي برخي از حقوق جمعي انسان ها، نظير دفع استضعاف از خويشتن، مورد بي توجهي قرار گرفته است.
9- صلح: همه دلايل عقلي و اخلاقي و ديني كه اهميت و ارزش حيات انسان ها را بيان مي كند، حراست و حفظ آن را نيز مورد تأكيد قرار مي دهد. از آنجا كه صلح و صفا لازمه حفظ و حراست حيات است، در نفي جنگ و ستيز- كه عامل نابودي حيات انساني مي باشد- نياز به دلايل ديگري نيست. آنچه در بحث از صلح بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه با منتفي ساختن برخوردهاي فيزيكي و كشتارهاي محسوس، بدون حذف انگيزه هاي جنگ و ستيز در درون انسان ها، نمي توان صلح و آرامش را برقرار ساخت.
10- عدالت: عدالت به معناي روش آگاهانه و آزادانه مطابق با قانون است. آنچه در اين تعريف اهميت دارد، مسأله قانون است. يعني آن قانوني كه روش آزادانه و آگاهانه مطابق با آن عدالت ناميده مي شود، چيست و با چه معياري تعيين مي شود؟ زيرا هر فرد و اجتماعي براي خود، اصولي را به عنوان قانون مي پذيرد كه مطابق با موقعيت و فرهنگ خاص خود مي باشد. با اين بيان، اعلاميه جهاني حقوق بشر كه كلمه عدالت را به كار برده، بايد مشخص كند كدام حقيقت را به عنوان عدالت مطرح مي سازد.
از همين جاست كه بار ديگر، موضوع اخلاق عاليه بشري كه مستند به فطرت پاك و پذيرش و عمل به اصول تكاملي است، ضرورت خود را اثبات مي كند. به اضافه اينكه اگر ما آزادي بشر را به قدري وسيع و گسترده تلقي كنيم كه آدمي ممنوعيتي از هيچ گونه كثافت ها و پليدي هاي رواني در خود احساس نكند، هيچ حقيقتي به عنوان عدالت واقعي در درون او به وجود نخواهد آمد، بلكه حركات او، اگر موافق مقررات و قوانين تثبيت شده انجام بگيرد، همان حركات جبري خواهد بود كه عوامل ايجادكننده جبري آنها را به وجود مي آورد. آن عدالت كه براي تصور و پذيرش و عمل به حقوق بشر لازم است، بدون تخلق به اخلاق عاليه انساني امكان پذير نخواهد بود.
11-بالاترين آمال بشري: در اعلاميه جهاني حقوق بشر، آزادي عقيده و رفع ترس و فقر، به عنوان بالاترين آمال بشري تلقي شده اند. در اين اعلاميه، لزوم شناسايي و احترام به حقوق بشر، از اين جهت مورد توجه قرار گرفته است كه از بروز اعمال وحشيانه اي كه روح بشريت را به عصيان وامي دارد، جلوگيري شود و دنيايي تحقق پيدا كند كه افراد بشر در عقيده و بيان آزاد باشند و از ترس و فقر نيز فارغ شوند. اينكه اعمال وحشيانه از ميان برود و روح بشري آرامش بيابد و در جوامع بشري آزادي بيان و عقيده مسئولانه وجود داشته باشد و ترس و فقر نيز از ميان برود، يك ضرورت بديهي است، اما اين امور را نمي توان بالاترين آمال حيات محسوب كرد، بلكه بايد اين امور را وسيله تلقي نمود تا نظريه «زندگي براي خود زندگي»- كه مناسب تاريخ حيواني است نه تاريخ انساني- تحقق نيابد.
12- عقل و وجدان: در ماده يكم از اين اعلاميه، دو كلمه «عقل» و «وجدان» براي اثبات عظمت و ارزش انساني آمده است كه اين دو مفهوم كه از منابع حقوق هستند نه خود حقوق مي بايست در مقدمه مي آمدند نه در ماده.
اينكه انسان داراي عقل و خردي است كه به وسيله آن مي انديشد و صحيح را از غلط و درست را از نادرست تشخيص مي دهد، بحث مهمي نيست. اما در مورد مفهوم وجدان بحث بسيار است، زيرا اولين سؤال اين است كه وجدان چيست؟ آيا مراد آگاهي و مخصوصا خودآگاهي است يا وجدان اخلاقي؟ البته وجدان اخلاقي مراد است كه تدوين كنندگان حقوق بشر مي خواهند با بهره گيري از آن افراد انساني را به عمل به مواد سي گانه حقوق بشر تشويق و تحريك كنند. براي اين كه بشريت از وجدان اخلاقي خود درست بهره برداري كند و عقل خود را تابع هوي و هوس قرار ندهد تا به حقيقت نايل شود، بايد متفكران علوم انساني به بحث و بررسي پيرامون اين مقولات بپردازند تا خطاي گذشتگان و معاصران را درباره طرح اين موضوعات اصيل از منطقه انساني و انسانيت به اثبات برسانند.
13- حيات: در عصر ما زيست شناسي و برخي از مكاتب روان شناسي كه دچار علم پرستي شده اند، حيات انسان را مادي تصور كرده اند. از نظر برخي از علم زدگان، حيات چيزي جز اجتماع و تفاعل مواد بي جان، چيز ديگري نيست و براساس همين مطالب به ظاهر علمي، تيشه بر جان آدميان زده شد و ارزش حيات از ميان رفت، تا حيات آدمي غيرمادي تصور نشود، نمي توان براي حيات انسان ارزش قائل شد.
15 و 14- عقيده و ايمان ملل متحد: اين دو مفهوم نيز مانند برخي مفاهيم ديگر، مورد افراط گري هاي علم پرستان قرار گرفته است، زيرا علم پرستان عقيده را فقط مجموعه اي از تصديق هاي علمي مي دانند كه متكي به مقدمات علمي محض است و براي شهود و دريافت هاي احساسات برين، ارزش قائل نيستند.
16- احترام جهاني: در مقدمه اعلاميه جهاني حقوق بشر بر لزوم احترام جهاني تأكيد شده است. بديهي است كه درخواست احترام جهاني براي يك موضوع، بدون تفهيم علت واقعي آن موضوع، از يك خواهش عاطفي نمي تواند تجاوز كند، لذا ضروري است كه به هر شكل ممكن، فلسفه ضرورت اين احترام جهاني براي مردم روي زمين كاملا توضيح داده شود و با مجرد ادعا نمي توان از مردم دنيا، مادامي كه واقعا به فلسفه و هدف آن پي نبرده اند، احترام به حقوق جهاني بشر را مطالبه نمود، زيرا احترام از آن نوع پديده هاي رواني است كه باردار ارزشي است و اگر سازمان ملل نتوانسته باشد ارزش ها را از چنگال مدعيان علم و علم پرستان حرفه اي نجات بدهد، نمي تواند به هيچ وجه با خواهش و تمنا، اين احترام را از مردمي كه با ايدئولوژي هاي مختلف و فرهنگ هاي گوناگون زندگي مي كنند، توقع داشته باشد.
17- حس تفاهم مشترك: در اعلاميه جهاني حقوق بشر، تصريح شده است كه براي اجراي كامل مواد اين اعلاميه، حسن تفاهم مشترك ضرورت دارد. اين مطلب منطقي است كه براي اجراي كامل مواد حقوق بشر، حسن تفاهم ضرورت دارد و براي تحقق آن نيز اقدامات بسيار بايد انجام داد.
18- اعمال وحشيانه: بند دوم مقدمه اعلاميه جهاني، عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر را منتهي به اعمال وحشيانه مي داند. آنچه در اينجا اهميت دارد، ذكر اين نكته است: اگر متفكران و رهبران حقوقي و سياسي بشر، «غلبه قوي بر ضعيف» را يك عمل وحشيانه تلقي نكنند و در جهت كنترل خودخواهي هاي انسان برنيايند، نمي توانند جلوي اعمال وحشيانه را بگيرند. امروزه بايد اين طرز تفكر كه «هر چه را كه من بخواهم جزو منافع من است و من مي توانم هر چيز را كه منفعت خود تشخيص داده ام، به دست بياورم»، كنار گذاشته شود و به جاي آن، اين اصل مطرح شود: «آنچه حق من است، مي توانم آن را بدون كمترين نقصي استفاده كنم و دوست و اجتماع هم بايد از اين حق من دفاع كنند.»
19- عصيان: در مقدمه اعلاميه آمده است: «از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است كه روح بشريت را به عصيان واداشته...» از نظر ما، كلمه عصيان كه در اين عبارت آمده، كلمه مناسبي نيست، زيرا كلمه عصيان بار منفي دارد و به معناي طغيان در برابر ارزش هاست. جا داشت به جاي آن از عبارت «مقاومت براي حق طلبي» استفاده مي شد كه مراد از آن، ايستادگي فرد در برابر حقوق از دست رفته خود است.
20- مجاهدت: در آخرين جمله مقدمه اعلاميه، از انسانها خواسته شده مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت، احترام اين حقوق و آزادي ها توسعه يابد. اين نكته قابل ذكر است كه اين كلمه داراي معناي اخلاقي و ارزشي است و بايد زمينه تحقق آن را فراهم آورد تا انسانها مقيد به اين قبيل ارزشهاي اخلاقي باشند.
21- حد اكمل رشد: يكي از نكات مهم در اعلاميه حقوق بشر، توجه به اين نكته است: «آموزش و پرورش بايد طوري هدايت شود كه شخصيت انساني را به حد اكمل رشد برساند.» آنچه در اينجا مورد بحث است، تفسير رشد و كمال است كه متأسفانه عموماً مورد توجه قرار نمي گيرد. متفكران فرهنگ بشري بايد در تعريف و تفسير مفهوم رشد و كمال و آزادي، تلاش بسيار بكنند. اصولا كمال و رشد، يكي از دو معنا را مي تواند داشته باشد:
الف- مقصود از رشد و كمال آدمي عبارت است از: قدرت وصول به همه اهدافي كه نيل به آنها براي انسان امكان پذير است. به عبارت ديگر، قدرت محض براي وصول به هر هدفي كه انسان طالب آن است، خواه آن هدف داراي ارزش انساني باشد و خواه نباشد. شكي نيست كه اگر كمال اين گونه تصور شود، ضد انسان و انسانيت خواهد بود.
ب- منظور از رشد و كمال عبارت است از: «تأثير و تأثر هرچه بيشتر آدمي از كارگاه هستي وابسته به خداوند بزرگ كه بخشنده كمال و رشد بر بندگان خويش است.» اگر كمال را اين گونه تصور كنيم، بايد بر لزوم تصفيه درون انسانها و تطبيق گفتار و كردار آنها با تعاليم انبياء تأكيد نماييم.
22- رعايت صحيح مقتضيات اخلاقي: در اعلاميه جهاني حقوق بشر، رعايت صحيح مقتضيات اخلاقي در شرايط يك جامعه دموكراتيك مطرح شده كه خالي از اشكال نيست. زيرا مفهوم را مبهم مي سازد. در جامعه دموكراتيك اشباع هرگونه اميال و خواسته ها، به شرط آن كه منجر به مزاحمت براي ديگران نشود، مجاز است. اين امر موجب مي شود اخلاق والاي انساني تا سر حد نابودي تنزل پيدا كند.
مشتركات حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب
ميان حقوق بشري كه اسلام مطرح كرده است و اعلاميه حقوق بشر غرب، مشتركات زير وجود دارد:
1- هر دو نظام، حق حيات را جدي تلقي كرده اند.
2- هر دو نظام، حق كرامت و حيثيت انساني را مورد توجه قرار داده اند.
3- هر دو نظام، حق تعليم و تربيت را از جمله اصولي دانسته اند كه مسئولين جامعه را مسئول تحقق آن دانسته است.
4- هر دو نظام، حق آزادي را از حقوق اساسي تلقي كرده اند و دولت و اجتماع را مسئول برخورداري از اين حق اساسي دانسته اند.
5- حق مساوات در برابر حقوق و قوانين نيز مورد پذيرش هر دو نظام حقوقي است.
حال، به بررسي مشتركات و تفاوت هاي موارد مذكور مي پردازيم:
1- اصل حق حيات: در هر دو نظام، حق حيات شايسته، حق آزادي، حق امنيت، ممنوعيت شكنجه و رفتار ظالمانه و ممنوعيت رفتار خلاف شئون انسانيت را درنظر گرفته اند. علي رغم اين مشتركات، اختلافاتي نيز به شرح زير ميان دو نظام وجود دارد:
الف- اسلام، حيات را بخشش خداوندي مي داند، ولي در حقوق بشر غرب، چنين استنادي در مورد حيات انسان وجود ندارد.
ب- در مقدمه حقوق بشر غرب، دولت ها و جوامع براي اجراي مواد مربوط به حق حيات، مكلف هستند و اين نوع تكليف ضمانت اجراي دقيقي ندارد.
ج- در حقوق بشر اسلامي اين نكته بيان شده كه از هيچ وسيله اي نمي توان براي نابودي حيات بشر استفاده كرد، در حالي كه در حقوق بشر غربي به چنين چيزي اشاره نشده است. از نظر اسلام، هيچ فردي حق ندارد به حيات خود آسيب وارد كند و اگر هم از ناحيه كساني حيات او مورد تعرض قرار گيرد، بايد به رفع آن بپردازد.
د- از نظر اسلام، حق حيات تا آنجا اهميت دارد كه سقط جنين- جز در مواردي كه شرع براي حفظ جان تجويز كرده- جايز نيست.
2- اصل كرامت انساني: اين اصل نيز مورد توجه هر دو نظام حقوقي قرار دارد. البته در دين اسلام دو نوع كرامت مورد توجه قرار گرفته است:
الف- كرامت ذاتي و حيثيت طبيعي كه همه انسانها از آن برخوردارند.
ب- كرامت ارزشي كه بر اثر به كارگيري استعدادها در مسير رشد و كمال حاصل مي شود.
در مورد اين اصل (اصل كرامت انساني)، مشتركات زير ميان دو نظام وجود دارد:
الف- تعيين كرامت ذاتي براي همه انسانها
ب- هيچ انساني را بي جهت نمي توان تحقير كرد.
ج- كرامت ذاتي انسان موجب مي شود تا حقوق و تكاليف خاصي را براي ايفاي اين حق دارا باشد.
د- هيچ گونه گرايش سياسي يا وضعيت اجتماعي، موجب سلب كرامت ذاتي انسان نمي شود.
ه- هرگونه شكنجه يا آزار و اهانت ممنوع است.
و- شرافت و اسم و رسم هيچ فردي نبايد مورد اهانت قرار گيرد.
ز- هر انساني حق آن سطح زندگي را دارد كه بتواند سلامتي و نيازهاي خود و خانواده خويش را تأمين و با آبرومندي زندگي كند. ميان اين دو نظام، در مورد اين اصل (اصل كرامت انساني)، اختلاف هاي زير وجود دارد:
الف- در نظام حقوق بشر غربي، تمايزي ميان كرامت ذاتي و كرامت ارزشي وجود ندارد، در صورتي كه در اسلام به چنين تمايزي اشاره شده است.
ب- در تفكر اسلامي كرامت ذاتي ناشي از عنايت خداوندي به بندگان خويش است، اما در تفكر غربي چون يك نظام انسان شناسي دقيقي وجود ندارد، توجيه منطقي براي اين اصل نمي توان يافت.
ج- در حقوق بشر اسلامي، حق زيستن انسان ها در محيطي به دور از مفاسد اخلاقي، يك حقيقت مسلم است، ولي در حقوق بشر غربي اساساً چنين مساله اي مطرح نيست.
3-اصل تعليم و تربيت: در مورد اين اصل نيز مشتركات زير وجود دارد:
الف- اصل كلي حق تعليم و تربيت مورد توجه هر دو نظام است.
ب- هر دو نظام، تعليم و تربيت را در جهت رشد و تكامل انسان مطرح مي كنند.
ج- در انتخاب نوع تعليم و تربيت، براي فرزندان، پدر و مادر بر ديگران ترجيح دارند.
د- آموزش و پرورش مناسب با كرامت انساني، حق هر انساني است.
وجود اختلاف ميان اين دو نظام نيز در زمينه اصل تعليم و تربيت عبارت است از: الف- در نظام حقوق بشر غربي، تعليم در سطح تحصيلات ابتدايي واجب دانسته شده، اما اسلام به جهت آنكه براي انسانها حيات شايسته و با كرامت را مي خواهد و اين چنين حيات شايسته اي نيز بدون تعليم و تربيت صحيح امكان پذير نمي باشد، لذا تعليم و تربيت در طول عمر آدمي ضروري است.
ب- حق انتخاب نوع تربيت براي فرزندان، در اسلام مشروط به لزوم مراعات مصلحت فرزندان، از نظر ارزشهاي اخلاقي و احكام فطري اسلام مي باشد، در صورتي كه در حقوق بشر غربي چنين شرطي وجود ندارد.
ج- در اسلام، چنان چه كودكي پدر و مادر نداشته باشد، تعليم و تربيت وي برعهده كساني است كه ولايت قانوني بر او دارند، مانند پدربزرگ. اما در حقوق بشر غربي، چنين مطلبي پيش بيني نشده است.
د- در حقوق بشر اسلامي به مسايل معنوي و روحي انسانها توجه شده، ولي در حقوق بشر غربي، به اين مسايل عنايتي نشان داده نشده است.
ه-دعوت به خيرات و كمالات، از حقوق مهم انسانها در جامعه اسلامي است، ولي در حقوق بشر غربي، چنين چيزي مورد توجه قرار نگرفته است.
و- از نظر اسلام، تبليغات و وسايل ارتباط جمعي بايد در خدمت رشد و تعالي انسانها باشند، ولي در نظام هاي غربي، اين امور در خدمت نفع پرستي و لذت گرايي هستند.
4-اصل آزادي مسئولانه: در بحث از آزادي نيز مشتركات و تفاوت هايي را ميان دو نظام حقوق بشر غربي و اسلامي مي توان مشاهده كرد.
مشتركات آن عبارت است از:
الف- همه انسان ها آزاد به دنيا مي آيند و هيچ كس نمي تواند آنها را برده قرار دهد.
ب- همه انسان ها از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند.
ج- همه انسان ها داراي عقل و وجدان هستند.
د- همه انسان ها بايد براساس برادري با يكديگر رفتار كنند.
ه- اهانت به انسان ها به هيچ وجه جايز نيست.
و- آزادي انديشه و بيان و اظهار رأي، از حقوق مسلم انسان هاست.
ز- حق بهره برداري از نتايج فعاليت هاي علمي و ادبي و هنري، از حقوق مسلم همه انسان هاست.
ح- آزادي مذهب نيز از حقوق انسان هاست.
ط- حق تابعيت نيز در هر دو نظام پذيرفته شده است.
در اصل آزادي مسئولانه، امتيازات نظام حقوق بشر اسلامي بر غربي نيز در امور زير است:
الف- اين اصل كه هيچ كس حق سلطه بر ديگري را ندارد، در نظام حقوق بشر اسلامي تصريح شده، ولي در حقوق بشر غربي مورد غفلت قرار گرفته است.
ب- بندگي انسان نسبت به خداوند، آثار و تبعات زيادي دارد كه در نظام حقوق بشر اسلامي پذيرفته شده است.
ج- در اسلام، هيچ كس نبايد از آزادي قلم و بيان و ابراز عقيده و مذهب، بدون هيچ قيد و شرطي استفاده كند و نبايد موجبات اختلال در زندگي مطلوب مردم جامعه را فراهم آورد. همان گونه كه در مباحث قبل گفته شد: «آزادي في نفسه مطلوب مطلق و هدف نيست، بلكه آزادي- درحقيقت- برخورداري از نيروي خلاقه حيات است تا آدمي بتواند به وسيله آن به حيات معقول نايل گردد.»
د- آزادي در انتخاب مذهب نيز بايد همراه با تعليم و تربيت و توجيه صحيح افراد باشد.
هـ- در بهره برداري از آزادي ها، ممنوعيت فقط متوجه مواردي نيست كه به حقوق ديگران ضرر وارد مي سازد، بلكه انسان از نظر رشد و كمال نبايد آسيبي به خود وارد كند.
وجوه اشتراك لفظي
الف- هر دو نظام بر روي تساوي انسان ها در برابر قوانين تأكيد دارند.
ب- در هر دو نظام، حق رجوع به دادرسي براي همه تضمين شده است.
ج- همه افراد حق برخورداري از مواهب اجتماعي را صرف نظر از رنگ و زبان و جنس و مذهب دارند.
د- حق تشكيل جمعيت ها براي امور خيريه و مصالح اجتماعي تضمين شده است.
ه- حق طرح دعوي در دادگاه هاي مربوطه تأمين شده است.
و- همه افراد در برابر هرگونه تبعيضي، از حمايت قانون برخوردارند.
ز- هر انساني حق دارد كه براي وصول به اهداف عالي زندگي خود، تلاش كند. تفاوت هاي اين دو نظام حقوقي را نيز درخصوص اين اصل به شرح زير مي توان بيان كرد:
الف- اگر در جمعيتي كه براي مصالح جامعه تشكيل شده، وجود كسي مورد نياز باشد، حضور وي در آن جمعيت شرعا واجب مي شود.
ب- رعايت نظم عمومي و رفاه همگاني در جامعه كه مورد تأكيد دو نظام قرار گرفته، با اين مسئله روبه روست كه جامعه مورد نظر اسلامي با جامعه دموكراتيك غربي تفاوت هاي بنيادين دارد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14