(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21  آذر 1389- شماره 19813

مقاومت ايراني مقابل سكولاريسم يوناني
نقش آفرينان عصرتاريكي - 34
اميد بستن نهضت آزادي به وساطت آمريكا

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مقاومت ايراني مقابل سكولاريسم يوناني

محمد مددپور
طبيعي است كه انديشه روشنگري كانتي، بنابر دين مزدايي و
دين گريزي فلسفه كانت، علي رغم ادعاي وي درباره محدود كردن فلسفه و عقل نظري براي باز كردن فضاي حيات ديني و اخلاقي، با فلسفه سياسي سكولار مناسبت داشته باشد. اين انديشه نامقدس هيچ گاه امكان رويش در جهان شرق پيدا نكرد و از همان آغاز در ايران و سرزمين هاي شرقي بين النهرين و مصر و آسياي صغير مقاومت هايي را براساس حكمت نبوي و آيين شهرياري برانگيخت. يونانگريزي و متافيزيك ستيزي ايرانيان باستان و پرهيز از عقل ناسوتي از همين وجهه مدت ها نظر برمي خيزد و همين نظرگاه موجب خشم و حسرت نويسندگان سياسي معاصر ايران و شرق مي شود. از همين منظر است كه همگي اززوال انديشه سياسي و پيوستن كلام سياسي ايرانيان به فلسفه سياسي افلاطون و ارسطو سخن مي گويند. و اين كه هيچ گاه رساله اي همچون جمهوري افلاطون يا سياست ارسطو تدوين نشد. از اينجا هيچگاه شرق به سياست از منظر صرف قدرت سياسي دنيوي رها از آرمان شهر قدسي و آسماني و رستگاري و منجي نگاه نكرد. گويي دايماً اين انديشه، كه خير مطلق با شرستيزي تاريخي دارد و با آمدن سوشيانت ها و نظم مجدد و نهايي كيهان، انسان به آرامش مينوي نخستين خويش رجعت مي كند، چونان تمثيلاتي قدسي و جاودانه باز مي گردد و تكرار مي شود.
روزگاري كه شامگاه ايزدان يوناني و آغاز فلسفه، يوناني فرا مي رسد، شرق با ظهور پيامبران و حكيماني بزرگ و تفاسيري نو از كتاب هاي مقدس كهن، ايزدان اصيل را احيا و ديوان و خدايان باطل را نفي مي كند. زرتشت، لائوتسه، بودا، اوپانيشادها و گاثاها نمونه چنين احيايي است. به همين ترتيب، سقوط دولت هخامنشي با مقاومت ديني و آيين ايرانيان همراه مي شود تا به جنگي فرسايشي آييني به ضديونانيان بروند. سيطره يونانيان چونان استيلاي خاويه و عالم هيولايي بود، و بايد اين بي نظمي با «اشه» مانند لوگوس يونان ماقبل سقراطي به مثابه نظم كيهاني و ناموس ازلي عالم هستي و نظام شرعي و اخلاقي آن، در مدار اهورايي، جايگزين شود، و شهروند آرمان شهر ايزدي از آن اطلاعت كند و سرسپردگي به عالم قدس تحقق يابد. چنان كه خير اهورايي بر شر اهريمني سيطه مي يابد و رستگاري ابدي فراچنگ آيند. شهريار قدسي در شهر مقدس احكام اهورايي را متحقق مي سازد.
شهريار مظهر اهورا مزدا و ايزدان و رفتار او سايه مثلا اعلاي قدسي و كلا انسان پارسا خليفه قدسيان بر روي زمين است. چنانكه در رساله پهلوي ماتيكان يوشت فريان آمده است، شهريار نزديك ترين موجودات به اهورامزدا و امشاسپندان است. و اگر چنين نباشد فره ايزدي او را ترك مي كند و ظلم و ستم بر مردم روا مي دارد و آيين الهي را پاس نمي دارد، چونان ضحاك و افراسياب و اسكندر. همين شهريار يوناني است كه راه و رستم ساختن بتكده ها و برجسته هاي مطرود در آيين مزدايي را در شرق و ايران رواج مي دهد، هر چند پيش از او مصر و بين النهرين از چنين فرهنگ و هنر اهريمني اقتباس كرده بودند. اما روح ايراني كلا از پيكرتراشي و بتكده سازي نفرت داشت و زرتشت در اين باب بسيار سختگير بود.
الهام وحي به زرتشت پيامبر، در حقيقت، انكشاف مجدد حقيقت بود، نه آنچه دين پژوهان غربي و ايرانيان غرب زده از آن به محصول انديشه نبوغ آميز و مكاشفه گرانه زرتشت تعبير مي كنند. در حقيقت، با ظهور زرتشت عصر غروب و افول خدايان اساطيري، كه چون پيرايه اي بر دين مزديسنا بسته شده بود، فرا مي رسد. اين افول قدرت ايزدان در هند و بين النهرين و مصر نيز آشكار شده بود. از اينجا شايد بپذيريم كه آيين مزدايي زرتشتي در اين مرحله از مرتبه اسطوره به دين يا از ميتولوژي به تئولوژي انتقال يافته بود. آيين جديد مزديسنا و دين اصلاح شده قدرت خويش را از ايمان قلبي مي گرفت تا از اعمال عجيب و غريب جادويي و ساحرانه و قرباني غيره.
شهر آسماني ايراني در برابر پوليس (شهر) زميني انيراني و يوناني
با فروپاشي دولت هخامنشي، ايرانيان اصيل و به دين را يونانيان به چشم بدعت گزار و اشموغ1 و بدآيين مي ديدند. اسكندر مقدوني از نظر متفكران مزدايي ايرانشهر چنين بود، وي به عالم دروغ و اشموغ تعلق داشت. با اين تفكر چنان كه اشاره رفت، مقاومت شرقي ايران آغاز شد. انسان ايراني، كه خويش را از شهر آرماني و قدسي خويش دور مي ديد و مأمني براي آرامش پيدا نمي كرد، در احساس كشنده هجران و حرمان و حسرت غرق شده بود. بهشت گمشده او تنها با رجوع به اين عالم از دست رفته بازمي گشت.
اين شهر آسماني براي ايراني مفري است براي گريز از هاويه پوليس هاي زميني يوناني. چنان كه پايان تاريخ نيز در اين مفر ظهور مي كرد، يعني در عصر پيروزي فرجامين اهورا بر اهريمن كه با ظهور موعود خاتمه مي يابد. حقيقت آن است كه ساحت تفكر ايراني و تمايل ابدي روح ايراني هيچ گاه تعلق خود را با تفكر آرمان شهري و معادانديشانه نگسست. ايراني هيچ گاه ايده ئالش را در زمين نمي توانست بجويد. كشش زميني او نيز اغلب نامعتدل، افراطي و جنون آميز است. همواره ايراني در فضاهاي اين جهاني در حسرت عالم قدسي و بهشت به سر مي برد.
اين معاني براي ايراني صرفا تمثيل سياسي نيست، بلكه از واقعيت متعارف واقعي تر است. در حقيقت، از روزگار رنسانس و روشنگري در غرب است، كه ايراني از معنويت ذاتي خود تهي مي گردد. نكته آن است كه هيچ گاه ايراني، حتي پس از ورود تاريخ جديد در نيمه دوم عصر صفوي و نيز پس از آن تا دوره قاجاريه و مشروطه و سيطره سياستمداران لاييك و سياست مدرنيسم پهلوي و باز پس از آن، نيز، هيچ گاه باطن خويش را از دست نداده است. شهر آسماني يا آرمان شهر و بهشت گمشده روح ايراني، چه در عصر مزدايي پيش از اسلام و چه در دوران اسلامي، هرگز بستگي خود را با انديشه ديني- اساطيري نگسست، هر چند، در جهت تخريب آن، تمدن غرب و مزدوران آن لشكرهاي فرهنگي آراستند، و بسياري از روشنفكران در حسرت عالم مدرنيته سوختند و هبا و هدر شدند.
طلب و تمناي بهشت گمشده، غير از آرمان شهر در انديشه ديگري نيز تجلي يافته است، و آن جستجوي مداوم روح انسان در آيين گنوسيسم و عرفان است. اما همين مايه واحد، يعني بهشت گمشده، در آيين مزدايي و گنوسيسم، دو طريقت معرفت شناسانه متفاوت به وجود آورده است. در جستجوي آرمان شهر مزدايي اميد و آرزو نهفته است، در حالي كه در جستجوي بهشت گمشده گنوسي، بحران و رنج. به عوض، گنوسيان، براي دست يابي به اين بهشت از دست داده، به كوشش و رياضت فردي متوسل مي شوند، حال آن كه مزدائيان تلاشي براي تغيير مثبت وضع زندگي فردي و اجتماعي خود نمي كنند و آن را به تناسب عمل به احكام اهورايي به حوالت تاريخي مزدايي و سرشت مقدر ادوار كيهاني نسبت مي دهند. آرمان شهر در حيات سياسي انسان مزدايي منشأي تحولي اساسي به شمار نمي آيد، بلكه آرزويي است كه گذر ادوار و زيست جهان ]عالم زندگي[ را براي او پذيرفتني مي كند.

 



نقش آفرينان عصرتاريكي - 34
اميد بستن نهضت آزادي به وساطت آمريكا

مرتضي صفارهرندي
با اوج گيري مبارزات اسلامي در تابستان 57 مجلات مبتذلي مثل «تهران مصور» با گرايش جديد بازگشايي شدند. اين نشريه كه حالا «مسعود بهنود» سردبيري آن را به عهده گرفته بود و ديگر مطبوعاتچي هاي رژيم شاه آن را همراهي مي كردند، در اولين شماره پس از بازگشايي تبليغ براي جبهه ملي و چهره سازي از مصدق را در برنامه خود قرار داد.248 مجله فردوسي نيز كه با همين گرايش دور جديد فعاليت خود را در همان زمان آغاز كرده بود از قلم بهنود، مهرانگيزكار و... استفاده مي كرد. بهنود در آن زمان يكي از كساني بود كه با ابتكار احسان نراقي در تشكيل «سازمان آزادگان متحد» براي كاناليزه كردن آزادي هاي سياسي در مسير حفظ رژيم سلطنت همراه بود.
در يكي از اسناد لانه جاسوسي كه به ماههاي آخر رژيم سلطنت مربوط مي شود چنين مي خوانيم:
«به مدد روزنامه كيهان اقداماتي در دست است تا از طريق دستكاري در افكار عمومي، جبهه ملي بتواند بازيركي رهبري مخالفان را از دست (امام) خميني بيرون آورد.»249
در اين تلاش البته راديو بي بي سي انگليس نيز نقش آفريني مؤثري داشت.
رهبران جبهه ملي يعني شاپور بختيار، داريوش فروهر و كريم سنجابي اولين كساني بودند كه با استفاده از سياست هاي جديد آمريكا و ارسال نامه سرگشاده به شاه، مطالبه ديرينه خود يعني احياي مشروطه سلطنتي را در تابستان 1356 با وي در ميان گذاشتند. بازرگان و يدالله سحابي رهبران گروه نهضت آزادي نيز با همراهي محمد توسلي در ديداري با مأمور سياسي سفارت آمريكا در نهم خرداد همان سال او را واسطه انتقال همين خواسته به رژيم قرار داده بودند.250 بازرگان رهبر نهضت آزادي همان كسي بود كه به گفته جلال الدين فارسي پس از آزادي از زندان در سال 46 در توجيه رها كردن مبارزه سياسي گفته بود چون هويدا نخست وزير در آزادي وي دخالت داشته تا وقتي كه او برسر كار است دخالتي نخواهد كرد.251 اما اكنون آموزگار جايگزين هويدا شده بود.
بازرگان در اواخر سال 1356 با تشكيل جمعيت دفاع از آزادي و حقوق بشر علاوه بر برخي از اعضاي جبهه ملي و نهضت آزادي افرادي از كانون وكلا مثل لاهيجي، متين دفتري، نزيه و نيز نورعلي تابنده را كه در سال هاي بعد، قطب فرقه دراويش گنابادي شد، گرد آورد. زماني كه آمريكايي ها و رژيم شاه متوجه شدند مردم به جاي همراهي با تبليغات پر حجم رسانه ها به نفع روشنفكران و احزابي مثل جبهه ملي و نهضت آزادي از فضاي ايجاد شده براي پيوستن به حركت مبارزاتي روحانيت به رهبري امام خميني استفاده كرده اند، چشم تمنايشان به سوي شهر قم و خانه آقاي سيدكاظم شريعتمداري كشيده شد. در اين اقدام افرادي مثل محمدجعفر بهبهانيان (مسئول مالي دربار)، احمدعلي مسعود انصاري (خويشاوند و مشاور فرح) و هدايت الله اسلامي نيا (رئيس اتاق اصناف) واسطه مشترك رژيم و سفارت آمريكا براي ارتباط با شريعتمداري بودند. اما در جريان روشنفكري نيز مقدم مراغه اي، محمود عنايت و مدتي بعد افرادي از نهضت آزادي مثل حسن نزيه و ناصر ميناچي در اين امر فعال شدند.
واقعيت اين است كه شريعتمداري جديت شگرفي در اين مرحله براي پيشبرد اهداف جريان هاي سياسي طرفدار بقاي رژيم سلطنت داشت تا جايي كه او حتي ساواك را به دليل كوتاهي دربازداشت و مجازات سخنران جلسه چهلم شهداي يزد در مسجد جامع تهران (مرحوم شيخ محمد عبايي خراساني) مورد سرزنش قرار داد.252 اين در حالي است كه تنها چند روز از حمله نيروهاي رژيم شاه به خانه شريعتمداري و به شهادت رساندن دو طلبه در آن مي گذشت. پيگيري طرح هاي متضمن حفظ رژيم سلطنت از سوي احزاب سياسي و افرادي مثل شريعتمداري كار را به جايي رساند كه امام خميني در پيامي در 20 خرداد 57 تصريح كردند:
«هيچ روحاني و مذهبي اي با دستگاه ضداسلامي آشتي نخواهد كرد كه آن پشت كردن به قرآن كريم و اسلام عزيز است و نتواند كرد كه آن پشت كردن بر ملت غيور و آگاه است كه حاصل آن سقوط مرگبار سازشكار است... اكنون كه ملت همه چيزش به دست اين رژيم به باد رفته است مراقب است تا چه كسي و چه جناحي از اين مهره بازي شاه فريب بخورد يا حاضر شود در مذاكرات صلح جويانه و گرفتن بعضي امتيازات توهمي، خود را به دستگاه قدرت متصل كند.»253
اميد بستن نهضت آزادي و جبهه ملي به وساطت آمريكا براي تحقق مشروطه سلطنتي در ايران در حدي بود كه احمد صدر حاج سيدجوادي به نمايندگي از نهضت آزادي از شهيد محلاتي خواسته بود كه امام خميني را متقاعد كند تا در مصاحبه اي كه قرار بود براي اولين بار با يك رسانه خارجي (روزنامه لوموند) داشته باشد، به آمريكا حمله نكند.254
برخي پژوهشگران از ابراز ناخرسندي شديد دكتر يدالله سحابي از همراهي حوزه علميه قم با گفتمان مبارزه با آمريكا در همان ايام سخن گفته اند.255 بر اساس اسناد لانه جاسوسي آمريكا، پس از ملاقات 18 ارديبهشت 1357 استمپل مقام سفارت آمريكا در تهران با مهندس محمد توسلي عضو نهضت آزادي ـ كه در ابتدا براي مخفي كاري، به نام محمد توكلي، خود را معرفي كرده بود ـ دور جديد سلسله ملاقات هاي رهبران نهضت آزادي يعني مهدي بازرگان، يدالله سحابي و... با اين مأمور سفارت آمريكا آغاز شده است. نكته جالب اينكه محمد توسلي در اولين ملاقات، سراغ «ريچارد كاتم» مأمور سازمان سيا و رابط اين سازمان با نهضت آزادي در ابتداي دهه 1340 را از او مي گيرد و از استمپل سؤال مي كند كه آيا ايرادي دارد كه درباره عضويت استمپل در وزارت خارجه آمريكا از پروفسور ] ريچارد [ كاتم تحقيق شود!256
يكي از گفت وگوهاي بازرگان، سحابي و توسلي با استمپل در ابتداي تابستان 1357 نشان مي دهد كه آنها به شدت از درز كردن جزئيات ملاقات هايشان با اين مقام سفارت آمريكا نگرانند. توسلي وقتي مأمور سفارت آمريكا نام واقعي او را متذكر مي شود از فاش شدن آن اظهار ناراحتي مي كند. سوليوان سفير آمريكا در تهران، زماني كه اين ماجرا را در روز 12 آذر 1357 در نامه اي به وزارت خارجه اين كشور اطلاع مي دهد، مي افزايد:
«سفارت متوجه است كه مسأله رابطه هاي آمريكا با مخالفان، متأسفانه در كشور خودمان علني شده ولي اميدواريم كه وزارتخانه بتواند چنين منابع حساسي مانند اين و ديگران حفظ كند. مقالات روزنامه ها مانند مقاله واشنگتن پست نوشته «ابر دورفر» در 28 نوامبر كه براي تازه كاران صحيح نبود، افشاگري مضري نموده كه در شرايط كنون مي تواند موجب شود كه نهضت آزادي و ديگران عقب بكشند و اين در شرايطي است كه چنين كانال هاي مخفي باز بماند.»257
ممكن است ادعا شود كه اين نگراني از تعقيب ساواك بوده است. اما واقعيت اين است كه در آن مقطع (انتهاي پاييز 1357) ساواك امكان كمترين تحركي را نداشته است. آنچه نهضت آزادي و سفارت آمريكا در تهران را نگران مي كرد، حساسيت پيروان امام خميني نسبت به افراد مرتبط با ابرقدرت آمريكا به عنوان پشتيبان 25 سال جنايت در ايران بود.
ملّيون بيگانه با خواست ملت
يكي از گردانندگان جرياني كه در سال هاي اخير «ملي- مذهبي» معرفي مي شوند، چند سال قبل در اجتماع ضدانقلابي كنفرانس برلين ادعا كرد: «مردم ايران در انقلاب سال 1357 مي دانستند چه نمي خواهند، اما نمي دانستند كه چه مي خواهند.» گوينده اين سخن شايد اگر كمي تأمل مي كرد به جاي اين سخن بايستي مي گفت: «مردم در انقلاب اسلامي نمي دانستند كه ما چه مي خواهيم، اما آنها آنچه كه ما نمي خواستيم، خواستند و به آن رسيدند.» اين واقعيت را در جزء به جزء رخدادهاي نيمه دوم سال 1356 و تمامي سال 1357 مي توان مشاهده كرد.
زماني كه به دنبال شهادت آيت الله سيدمصطفي خميني و سپس شوريدن عالمان دين، طلاب و مردم قم برهتاكي مطبوعات رژيم شاه عليه امام خميني، اولين نشانه هاي فراگير شدن جنبش اسلامي مردم آشكار شد، احزاب و گروه هاي سياسي سعي داشتند از طريق نزديك شدن به محافل ديني و روحانيت براي خود كسب وجاهت كنند. اعلاميه مشترك اعضاي جبهه ملي و نهضت آزادي در حمايت از «مراجع و پيشوايان روحاني» در آستانه چهلم شهداي قيام 29 بهمن تبريز، پس از آن منتشر مي شد كه اعضاي اين دو گروه ملي گرا و نيز تشكل هايي مثل كانون وكلا و... حضور در مراسم بزرگداشت شهداي حركت اسلامي روحانيت را فرصتي براي اتصال خود به مردم يافته بودند. آنها علاوه بر حضور در اين گونه مجالس، بهترين راه براي برقراري ارتباط مكتوب با بدنه مردم را قرار دادن خبرنامه ها و اعلاميه هاي خود در جايگاه هاي مهر نماز مساجد تشخيص داده بودند؛ اعلاميه هايي كه در كنار اظهار همراهي ظاهري با حركت توفنده
اسلام گرايان و روحانيون به رهبري امام خميني، حاوي تبليغ طرح هاي سازشكارانه و محصور كردن دامنه مبارزات و مطالبات به قانون اساسي مشروطه و اعلاميه جهاني حقوق بشر بود. حتي نويسنده اي لائيك مثل علي اصغر حاج سيد جوادي، نشريه «جنبش» خود را از همين طريق به دست توده هاي پرانگيزه و متدين مي رساند.
بلا ترديد، اين همراهي ها به سبب هم نظري در شيوه مبارزه و هدف امام نبود. اگر امام از ابتداي دوره احياي جنبش اسلامي در سال 1356، ساقط كردن رژيم سلطنت و تشكيل حكومتي بر مبناي اسلام را هدف اعلام شده خود قرار داده بود، مهمترين اقدام
ملي گرايان عضو نهضت آزادي و جبهه ملي، از سرگيري فعاليت در قالب جمعيت دفاع از آزادي و حقوق بشر در سال 1356 بود؛ جمعيتي كه از واسطه قرار دادن فردي آمريكايي به نام باتلر
(از مسئولان كميته بين المللي حقوق بشر مستقر در نيويورك) براي
«برداشتن قدم هايي نزد دولت ها من جمله شريف امامي» حتي در سال هاي بعد از انقلاب اسلامي به عنوان يك موفقيت ياد مي كرد.258 حال آنكه دولت كارتر خواه ناخواه باز شدن نسبي فضاي سياسي مشروط به حفظ رژيم شاه را در برنامه هاي خود قرار داده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
248- مطبوعات و انقلاب(1)، دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان، چاپ دوم تهران، 1385، ص 24.
249- دانشجويان پيرو خط امام، اسناد لانه جاسوسي، جلد 13، سند شماره 31، ص 15.
250- همان، جلد 23، ص 15.
251- تاريخ مبارزات معاصر در گفت وگو با جلال الدين فارسي، فصلنامه كتاب نقد، سال چهارم، زمستان 78، شماره سيزدهم، ص 201.
252- روح الله حسينيان، يك سال مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، 1385، ص 24.
253- صحيفه نور، جلد 4، ص 78.
254- خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي، ص 98.
255- عبدالمجيد معاديخواه، جام شكسته، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، پاييز 1387، صص 543 و 544.
256- اسناد لانه جاسوسي آمريكا، كتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، تهران، 1386، صص 102-100.
257- اسناد لانه جاسوسي آمريكا، كتاب سوم، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، تهران،1386، ص124.
258- مجتبي سلطاني، خط سازش، ص 87، به نقل از نيمه پنهان، جلد نهم، دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان، چاپ اول، تهران 1380، ص 95.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14