(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 8 دی 1389- شماره 19826

راهبردهاي سياسي تجديد نظرطلبان

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




راهبردهاي سياسي تجديد نظرطلبان

حميدرضا اسماعيلي
راهبردهاي سياسي تجديدنظرطلبان و زمينه هاي توليد خشونت
ايدئولوژي تجديدنظرطلبانه اصلاحات گرچه در هويت متكثر و چند پاره اي داشت و از اين جهت شايد نتوان وجود مستقلي براي آن در نظر گرفت، اما در دستيابي به اهداف سكولاريستي خود هر چند با تفسيرهاي متفاوت، به يكپارچگي مي رسيد. اين جبهه تلاش داشت در پرتو دشمن سازي از جبهه رقيب كه در انتخابات 76 شكست خورده بود به وحدت جبهه خويش ياري رساند. راهبردهاي جبهه دوم خرداد كه از همان روزهاي نخست طراحي و پيگيري شد، در شكل گيري ايدئولوژي اصلاحات مؤثر افتاد. ماجراي دوم خرداد از آن جا شروع شد كه تئوريسين هاي اين جريان بلافاصله پس از انتخابات درپي بهره گيري از نيروي مردمي در جهت خواست هاي جناحي و حزبي خود برآمدند. سعيد حجاريان با هشدار به «هم رزمان» خود در «جبهه» دوم خرداد مي نويسد، نبايد گمان كرد با در دست گرفتن قوه مجريه كار تمام شده است. او توصيه مي كند كه «بايد هر چه زودتر براي جنبش اجتماعي برخاسته در كوران انتخابات فكري كرد و ظرف سازماني مناسب را براي نهادينه كردن اين تحرك عظيم فراهم آورد. نبايد تصور كنيم كار ديگر تمام شد و دنيا به كام شده است و لذا مردم بايد به منزل رفته و به صورت تماشاچياني منفعل تا چهار سال بعد منتظر رقابت هاي انتخاباتي و وعده هاي ما باقي بمانند. بايد مردم را سياسي و در صحنه نگاه داشت... مهم ترين گام در اين زمينه تقويت نهادهاي مدني است، يعني ايجاد و يا گسترش تشكل هاي صنفي، راه اندازي و حمايت مطبوعات منتقد و مستقل، تقويت احزاب و جمعيت هاي سياسي و اجراي سريع قانون شوراها... انتخابات اخير را به حق مي توان ميدان تحرك سياسي جوانان ناميد... انرژي سرشاري كه از اين طريق آزاد شد و پاره اي از مفاسد اجتماعي را با خود زايل كرد... غنيمتي است كه نبايد به آساني از دست داد.»29
اين جملات اساس راهبردهاي اين جريان را در سال هاي بعد از دوم خرداد نشان مي دهد. راهبردي كه اندكي بعد با دو تئوري مهم «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پايين و چانه زني در بالا» تكميل و عملياتي شد.30 اين نظريه ها و راهبردها كه بيش از هر چيز با پارادايم جامعه شناسي سياسي ماركسيستي حسين بشيريه يعني «نيروهاي اجتماعي» انطباق داشت، تحولات سياسي را از منظر نيروهاي اجتماعي و سياسي مشاهده مي كرد. آنان براي تبيين پديده هاي سياسي آن روز ايران، پيش بيني تحولات آتي سياسي و موفقيت هاي احتمالي و راه هاي رسيدن به آن، از پارادايم «نيروهاي اجتماعي» بهره مي بردند. اين ديدگاه به آنان مي آموخت كه قدرت سياسي صرفاً از طريق نهادها و سازمان هاي حكومتي به دست نمي آيد. قدرت سياسي لزوماً به قدرت دولتي وابسته نيست و مي توان از پتانسيل هاي اجتماعي، به قدرت سياسي رسيد. جامعه همچون رود شامل انرژي خفته اي است كه بهره گيري از آن به سد و توربين نياز دارد و نهادهاي جامعه مدني در حقيقت داراي اين خاصيت هستند. نيروهاي نهفته در گروه هاي اجتماعي و به ويژه نيروهاي جوان دانشجويي مولد قدرت سياسي از قدرت اجتماعي هستند. از قدرت اجتماعي جمعيت هاي مختلف و اصناف گوناگون كه داراي زمينه هاي مستعد هستند مي توان براي رسيدن به قدرت سياسي و مناصب حكومت بهره برداري كرد.
بر اين اساس، توسعه سياسي در يك دريافت انحصارطلبانه اين گونه تلقي مي شد كه جامعه اي مدني بر اساس ايدئولوژي آنها شكل بگيرد و نهادهاي آن منافع جريان سكولاريستي مذكور را تأمين كند. به اين ترتيب، آنان با هدف «فتح سنگر به سنگر» نهادهاي قدرت در نظام جمهوري اسلامي ايران تلاش كردند از رهيافت «فشار از پايين و چانه زني در بالا» بهره ببرند. انتظار اين بود كه «فشار» از سوي نيروهاي اجتماعي و با تحريك و جريان سازي نشريات و رسانه هاي آنها صورت گيرد و «چانه زني» براي دستيابي به مطالبات هم از سوي فعالان سياسي و مديران داخل در مناصب حكومت انجام شود.
حجاريان كه سياست را ميدان جنگ تلقي مي كرد، تلاش داشت با ادبيات نظامي و جنگي اين مفاهيم را تئوريزه كند. او در مصاحبه 19 آذر 1377 با روزنامه ايران چنين مي گويد: «دوم خرداد، سنگر و جبهه مردم سالاري را تا حدود زيادي در خاك حريف پيش برده است و در افق بسيار بالايي خط جبهه را ترسيم كرده است و نيروها در دو طرف اين خط صف آرايي كرده اند.
نخستين وظيفه ما مثل هر استراتژيست نظامي اين است كه با ايجاد سنگرهاي مستحكم مانع تك و پيشروي حريف شويم و همچنين خطوط تداركاتي، لجستيكي و مواصلاتي را تقويت بكنيم و اجازه ندهيم به سنگرهايمان حمله شود. در نبرد مردم سالاري و انحصارطلبي نياز داريم نهادهاي جامعه مدني مستحكمي را در جبهه خودمان به وجود بياوريم. همه روزنامه ها و نهادها سنگر مقاومت هستند و مطبوعات مهمترين معبر مواصلاتي محسوب مي شوند. همه مطبوعات و نهادهاي مدني دوم خرداد بايد متصل به ستاد فرماندهي مورد اطمينان باشند، چرا كه اگر با كارهاي پارتيزاني در اعماق استراتژيك حريف پيش بروند، بدون اينكه اتصال خود را با ستاد فرماندهي تعريف و ترسيم كرده باشند، گرفتار محاصره شدگي، غافل گيري و شبيخون مي شوند.»31 با اين نگرش، اصناف، طبقات و گروه هاي متفاوت اجتماعي نظير دانشجويان، معلمان، كارگران، جوانان، زنان و حتي مسايل قومي بيش از هر چيز «گروه فشار» تلقي مي شدند كه مي توانستند به عنوان ابزاري كارآمد عليه دارندگان قدرت در بخش هاي ديگر حكومت به كار روند. نمونه اي از دستاوردهاي اين سياست را شايد بتوان در رأي كاملي ديد كه مجلس پنجم به تمام وزراي دولت هفتم داد؛ آن هم در وضعيتي كه مخالفت با برخي وزراي مطرح شده بسيار جدي بود. مجلس پنجم متعلق به اكثريت منتقد دولت در شرايطي به تمامي اعضاي معرفي شده كابينه دولت هفتم رأي داد كه مجلس هفتم متعلق به اكثريت موافق دولت به چهار وزير معرفي شده دولت نهم رأي نداد.
پي گيري اين سياست ها كه مبتني بر نگرش هاي دگرسازانه و برخاسته از فرهنگ «توطئه انگار» بود، برخلاف آن چه كه ادعا مي كرد كه تلاش دارد «دشمن را به مخالف و مخالف را به دوست» تبديل كند، از جريان هاي داخلي منتقد خود و پاي بند به انديشه هاي انقلاب و قانون اساسي، دشمن تراشي مي كرد. آنها با پيگيري اين سياست ها حتي موجب شدند نقدهاي پراكنده اي كه به برخي پديده هاي نامطلوب فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي وجود داشت و ناقدان آن هيچ گاه سياست زده و ايدئولوژيك آنها را به كار نمي بردند و در زمينه هاي تخصصي خود به علت يابي آنها مي پرداختند، در فضايي سياست زده و با رسوخ ايدئولوژي سكولاريستي موردنظر آنان به كليت نظام سياسي تعميم پيدا كند. به عبارت ديگر، آنها از «منتقداني تخصصي»، «اپوزيسيوني ايدئولوژيك» ساختند.
پيشبرد راهبرد و سياست هاي ياد شده بيش از هر چيز به «رمانتيسيسم سياسي»، هيجان زدگي و تحريك عواطف عمومي نياز داشت. عقلانيت سياسي براي در صحنه نگاه داشتن مردم، آن چنان كه حجاريان پيشنهاد مي كرد، نيروي مناسبي نبود. عقلانيت سياسي با هيجانات افراطي و عواطف تند تحريك شده اسطوره سازي شده نمي سازد و از گروه عقل مدار نمي توان گروه فشار ايجاد كرد. سياست «فتح سنگر به سنگر» برخلاف انديشه هاي دمكراسي خواهانه، هم مبتني بر تمايلات تماميت خواهانه و ارائه تصويري منجي گرايانه از خود بود و هم بر اساس راهبرد «فشار از پايين و چانه زني در بالا» كه به بسيج گروه هاي مردمي مي انديشيد نياز به دشمن سازي از تمام منتقدان خويش داشت.
اين جريان به اقتضاي دو راهبرد ياد شده و براي دست يابي به مقصود، به «پوپوليسم ژورناليستي» پناه مي برد تا از طريق آن با «اسطوره پردازي از خود» و «اهريمن سازي از منتقدان و رقبا» از تك تك آنان ديوي سياسي بسازد كه هر آن با «خشونت گرايي»، «انحصارطلبي» و «ارتجاع» در پي نابودي دستاوردهاي صدساله آزادي خواهي و دمكراسي خواهي هستند.
در اين ميان، دوم خرداد گاهي با مشروطه قياس مي شد و در تاريخ سازي كه صورت مي گرفت ريشه هاي آن را به جنبش مشروطيت
مي رسانيدند. البته آنها اين حق را نيز براي خود قائل بودند كه در «درس هايي از نهضت مشروطيت» اين نقد را بر مشروطه وارد كنند كه پس از انجام نهضت، راهبران از نيروهاي مردمي در جهت بسط آن بهره نبردند و به عبارت ديگر از دو سياست ياد شده استفاده نكردند. آنها پس از پيروزي، مردم را به خانه ها فرستادند و از پتانسيل آنها غافل ماندند، و همين از علل مهم شكست مشروطه بود. با اين «درس آموزي» از مشروطه پيشنهاد اين بود كه مردم را با شيوه هايي كه پيشتر گفته شد با سياست زدگي وارد
جريان هاي سياسي و تنش زاي خود كنند.32
در نتيجه، اتخاذ آن رويكرد در جبهه دوم خرداد به معني تداوم پارادوكس هاي اين جريان در اهداف، شعارها و سياست هاي اعلامي اش بود. تناقض نماهايي نظير گسترش دمكراسي با تئوري هاي گروه فشار و تمايلات قدرت طلبانه؛ رها كردن گفتگو و تفاهم در داخل در عين سخن گفتن از گفتگوي تمدن ها در خارج؛ سخن از توسعه سياسي و رقابت سياسي بدون رعايت ثبات سياسي؛ دعوت به تسامح و تحمل همديگر به رغم طرد شديد رقيب؛ نقد جزم گرايي در عين جزم انديشي و حق مطلق پنداشتن خويش؛ و اسطوره پردازي از شخصيت هاي دوم خردادي در عين ادعاي افسون زدايي از قدرت و قداست زدايي از سياست. اين جريان گرچه ادعاي تقدس زدايي از سياست و افسون زدايي از قدرت را داشت اما در نتيجه نگاه ايدئولوژيك و پيگيري راهبردهاي يادشده بيش از هر چيز به «اخلاق زدايي» انجاميد. رواج كينه توزي، منفي انگاري، بي اعتمادي، سياست زدگي، ترور شخصيت افراد حقيقي و حقوقي، برچسب زني و شايعه پراكني از رهاوردهاي اين ايدئولوژي و راهبردها بود كه در فضاي سياسي و عمومي جامعه نمايان بود.
از همان روزهاي نخست، نهادهاي بسياري همچون شوراي نگهبان، صدا و سيما، قوه قضائيه، مجلس، نيروي انتظامي، سپاه، بسيج و بسياري از نهادهاي ديگري كه زيرنظر دولت قرار داشتند و بايد به تدريج تسخير مي شدند، مخالف تلقي شده و به شيوه هاي مختلف با پروپاگانداي گسترده و متحد رسانه اي آن جريان مواجه شدند. افراد گوناگوني اعم از نمايندگان مجلس، شخصيت هاي روحاني، ائمه جمعه، مسئولان دستگاه قضايي، مديران صدا وسيما، فرماندهان سپاه و نيروي انتظامي، مسئولان نشريات منتقد، نويسندگان و انديشمندان مستقلي كه هر يك به دلايلي همسو با اين جريان نبودند مورد حمله قدرت رسانه اي آنها قرار گرفتند. در اين دوران استفاده از عكس هاي جهت دار، تيترهاي جنجال برانگيز، حذف واژه هاي احترام آميز، هجو سياسي و رويكردهايي از اين دست كه پس از انقلاب اسلامي جديد تلقي مي شد، به شدت رواج يافت؛ جداي از آنكه اين كارها به قداست زدايي از قدرت انجاميد يا نه، اما به بي حرمتي افراد كشيده شد. در واقع با راه اندازي نشريات جديد كه هم از لحاظ سبك و شكل جديد بودند و هم از لحاظ محتوا، جنگ سياسي براي فتح نهادهاي قدرت آغاز شده بود.
پي گيري آن راهبردها به طور جدي از پاييز سال 1377 آغاز شد. نخستين سنگر مهمي كه بايد فتح مي شد، شوراهاي شهر و روستا بود. اين شوراها به لحاظ تشكيلاتي و از اين جهت كه سراسري بود و به طور گسترده در سراسر كشور احيا مي شد و از طريق شوراهاي عالي تر به يكديگر پيوند
مي خورد و از نظارت و تأييد صلاحيت شوراي نگهبان به دور بود، مي توانست در نگاه نخست براي هماهنگي و بسيج نيروها و قدرت نمايي آنان مهم تلقي شود. در اين دوره، همزمان با نزديك شدن به انتخابات شوراها چندين رويداد مهم ديگر نيز رخ داد كه به التهابات سياسي كشور افزود. قتل هاي
زنجيره اي، تأسيس «حزب مشاركت» و راه اندازي روزنامه هاي «صبح امروز» و «خرداد» سرعت تحولات سياسي را آن گونه كه مورد دلخواه اين تئوري ها بود شتاب بخشيد. قتل هاي زنجيره اي جداي از آن كه عوامل آن چه كساني بودند و با چه اهدافي آن را انجام دادند، حلقه مفقوده و گمشده آن راهبرد بود كه مي توانست زمينه مناسب را براي تهييج افكار عمومي فراهم سازد و با جهت دهي و تفسير آن، به در صحنه نگاه داشتن برخي گروه ها در دفاع از دوم خرداد بينجامد. هنوز پيش از آن كه متهمي مشخص شود، دادگاهي تشكيل شود، مجرمي شناخته شود، چنين القا مي شد كه مخالفان دوم خرداد در «تاريك خانه اشباح» براي نابودي آن تصميم به اين كار گرفته اند.
نوشته هاي مربوط به قتل هاي زنجيره اي در اين نشريات كه بيشتر به
داستان هاي آگاتا كريستي شباهت داشت و از آن طريق حس كنجكاوي و عواطف عمومي را برمي انگيخت، حلقه گمشده راهبرد «فشار از پايين» بود و مي توانست با پوشش قرار دادن فضاي رسانه اي و تبليغي شتاب و سرعت تحقق راهبرد ياد شده را به نحو چشمگيري افزايش دهد. مسئله قتل هاي زنجيره اي با تداوم اين فضاي رسانه اي آغاز همان راهي بود كه به آشوب 18 تير 78 انجاميد. در واقع، زمينه هاي اجتماعي اين حادثه در «پوپوليسم ژورناليستي» اين جبهه قرار داشت. اين حادثه كه يادآور تئوري «انقلاب هاي رنگي» و مدل ناقصي از آن بود نقطه عطف سياست «فشار از پايين» محسوب مي شد. هر چند كه نظريه پردازان آن به اين اندازه هم راضي نبودند و سال ها بعد حجاريان اظهار داشت كه هيچگاه نظريه وي به طور كامل و آن گونه كه مدنظر او بود جا نيفتاده است و او بايد براي «اقناع ديگران» بيشتر بر روي اين موضوع كار كند. وي حتي معتقد بود كه اساساً در دوره حاكميت اين جريان هيچ فشاري وارد نشده است. او الگوي موردنظر خود در اين نظريه را، كشورهاي اسپانيا و لهستان مي دانست و معتقد بود اين تئوري در آن دو كشور به طور كامل اجرا شده است.33 اما چنان كه مشاهده خواهيم كرد اين نظريه پس از انتخابات 88 به طور كامل اجرا شد و در اين اجرا تجربه تير 78 را سرمايه خود ساخته بود و به عبارتي حجاريان توانست «بيشتر بر روي اين موضوع كار كند.»
پس از تير 78 گر چه سلسله «فتوحات» اين جريان تا مدتي ادامه داشت و حتي آنها توانستند چند ماه بعد مجلس ششم را به دست آورند، اما تابستان 78 آغاز سرما و اختلافات دروني اين جبهه بود كه اندكي بعد نمود يافت. در واقع بخشي از آنها معتقد بودند كه سرعت «اصلاحات» كم است و خاتمي از توان چانه زني كافي برخوردار نيست. آنان به دنبال جايگزيني افراد ديگري براي رهبري «اصلاحات» بودند. اين پديده كه در محافل سياسي از آن با عنوان «گورباچفيزاسيون» يا «عبور از خاتمي» ياد مي شد طريق پي گيري راهبردها و اهداف خود را در شخص ديگري مي جست. كسي كه تندتر بدود و بي ملاحظه مطالبه كند. تلقي اين بود كه چانه زني خاتمي براي «فتح سنگر به سنگر» كافي نيست و سرعت مطلوبي ندارد. آنان هدف و رسالت خود را انجام «ايدئولوژي اصلاحات» مي دانستند؛ گرچه در آن دوره به طور مشخص معنا و مراد از «اصلاحات» را به طور رسمي تعريف نكردند، اما در اعماق باور آنها ميان اصلاحات و تئوري «فتح سنگر به سنگر» پيوند عميقي وجود داشت.
معناي واقعي و عيني اصلاحات از ديد آنان اشغال مناصب قدرت توسط اين جريان سكولار بود. وقتي هم كه سخن از شكست اصلاحات به ميان مي آمد معنايش ناكامي جريان سكولار در پي گيري سياست هاي «فتح سنگر به سنگر» نهادهاي قدرت بود. «اصلاحات» گرچه در فرهنگ سياسي عامه ايران معنايي مثبت، غيرايدئولوژيك و منعطف دارد و بيش از آن كه بيان گر انديشه اي خاص باشد نشانگر عزم و اراده براي رفع معايب و مشكلات است، اما به دست آنان كاركردي ايدئولوژيك يافت كه بيش از همه بيانگر مفهوم «رفرم» و مجموع اقدامات و فرايندي بود كه در غرب رخ داد و در نهايت به عرفي شدن جامعه و سياست انجاميد.
چنان كه ديديم «اصلاحات» از نگاه ايدئولوژيك اين جريان بيش از آن كه به حوزه اداره و عواطف و سطوح اقتصادي و معيشتي بازگردد به حوزه انديشه و تمايل به مدرنيسم غربي معنا مي شد كه گاه تمايلات پست مدرنيستي نيز از خود بروز مي داد. به بيان ديگر، «اصلاحات» ايدئولوژي مبارزاتي اين جريان بود كه استعداد پيوند با رفتارهاي راديكاليستي را داشت؛ و از اين جهت حتي به معناي مقابله با راديكاليسم هم نبود. اصلاحات، ايدئولوژي مبارزه براي بسيج توده و فتح سنگر به سنگر مناصب قدرت بود. از اين جهت با مفاهيمي همچون رفرم، مدرنيسم غربي، ليبراليسم و سكولاريسم هم خويشي داشت. با وجود اين، ايدئولوژي ياد شده گرچه از لحاظ كاركردي يكپارچه بود، اما از لحاظ هويتي چند پاره بود و تفسيرهاي متفاوتي از آن وجود داشت.
اكبر گنجي كه در آن روزها به طور مستقيم در آشوب هاي تير 78 فعاليت داشت، پس از شكست اين فتنه درباره طيف هاي متعدد جبهه دوم خرداد چنين مي نويسد: «جبهه دوم خرداد متشكل از يك طيف وسيع است كه در يك سر آن نيروهاي معتقد به فرآيند «تغيير شكل» و در سر ديگر طيف نيروهاي معتقد به فرايند «جابه جايي» قرار دارند.« او فرايند «تغيير شكل را اين چنين معنا مي كند كه، ابتدا گروهي از رهبران اصلاح طلب در گام اول فضا را ليبراليزه مي كنند و سپس با اشغال مناصب كليدي و ائتلاف گسترده حتي با مخالفان خارج از نظام روند جاري را تغيير مي دهند. (كنفرانس برلين نمونه اي از تلاش ها براي اين ائتلاف هاست.) وي تفاوت مهم اين فرايند با براندازي و فروپاشي را در اين مي داند كه «در حالي كه در فرايند فروپاشي مقامات رژيم پيشين تقريباً همواره مجازات مي شوند، در فرآيند تغيير شكل تقريباً هرگز مجازات نمي شوند.« او همچنين فرايند «جابه جايي» را اين چنين معنا مي كند كه مطابق آن مخالفان درمي يابند كه توانايي براندازي رژيم را ندارند و حكومت مي فهمد كه مخالفان قوي تر از آنند كه بتوان ناديده شان گرفت. لذا چاره اي جز گفتگو باقي نمي ماند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
29 . حجاريان، سعيد؛ عصر ما؛ ش 71؛ 17/3/1376.
30 . درباره تئوري ها، راهبردها و تاكتيك هاي مطرح شده ازسوي اين جريان بنگريد به: دارابي، علي؛ «جبهه دوم خرداد و خط توليد استراتژي»؛ هفته نامه سياست؛ ش 125-127؛ سال 1379.
31 . حجاريان، سعيد؛ «انتخابات شوراها بزرگ ترين جبهه مردم سالاري است»؛ روزنامه ايران؛ 19 آذر 1377؛ ش 1115؛ ص 3.
32 . حجاريان، سعيد؛ «درس هايي از نهضت مشروطيت»، هفته نامه عصر ما؛ ش 76؛ 22/5/1376.
33 . «گفتگوي انتخاباتي سعيد حجاريان، دفاع از ايده فشار از پايين و چانه زني در بالا»؛ روزنامه اعتماد؛ 11 دي 1386.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14