(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 8 دی 1389- شماره 19826

چند و چون جشنواره هاي ادبي در گفت و گو با نويسندگان
تاكيد بر ادامه فعاليت جوايز ادبي
به تيغ حسن تو دل بستم...
آخرين لبخند
نقاش انقلاب و حماسه «ناصر پلنگي»
نقدي بر مجموعه داستانك « من سرباز هخامنشي بودم »
من سرباز خميني ام!



چند و چون جشنواره هاي ادبي در گفت و گو با نويسندگان
تاكيد بر ادامه فعاليت جوايز ادبي

طه راستين
اين روزها جايزه هاي ادبي مختلفي سر بر مي آورد. هر روز يك جايزه مطرح مي شود . خصوصي و دولتي هم فرقي نمي كند.اما اينكه جوايز ادبي در مطرح شدن و نشدن يك كتاب تاثير دارند يك سوال جدي و هميشگي است.سوالي كه هرگز پاسخ جامع و كاملي به آن داده نشده است چرا كه كارشناسان حوزه كتاب و ادبيات در اين باب چنان اختلاف نظر دارند كه كلام هر كدام ناقض ديگري مي نمايد بي آنكه رو در روي هم نشسته و حرف هاي هم را شنيده باشند.
فارغ از چگونگي رابطه ميان كتاب و جوايز ادبي و تاثير گذاري و تاثيرپذيري كدام يك از آنها ، آنچه به دست مي آيد اين است كه اهميت اين جايزه ها را نمي توان ناديده گرفت و از همين روست كه بايد ميزان قوت و ضعف آن ها و راهكارهاي بهبود آن ها را مورد نظر قرار داد.
نويسنده جشنواره نويس
عبد المجيد نجفي هم در مورد جوايزي كه با هدف توليد كتاب و با هدف تشويق نويسندگان برگزار مي شود از جمله جايزه يوسف و جايزه داستان انقلاب و ...
مي گويد: نقش اينها را نمي شود انكار كرد و حداقل فايده برگزاري اين دست جوايز اين است كه براي نوقلمان و كساني كه تازه قدم در وادي اديبان و نويسندگي گذاشته اند مي تواند موثر باشد و به آنها انگيزه بدهد و به نوعي شروع و جرقه اي باشد كه با كسب تجربه به نويسندگي ادامه دهند.اما اينكه ما بخواهيم ادبيات جامعه را تنها با برگزاري اين جشنواره ها پيش ببريم به اعتقاد من كم
مي آوريم.البته برگزاري
جشنواره هاي معطوف به ادبيات ، نشانه نشاط و شادابي جامعه است و در همه كشورها انواع و اقسام اين جايزه ها برگزار مي شود.
نويسنده كتاب«راز گمشده خاور» در مورد اينكه چرا برخي نويسندگان در تمامي جايزه ها حضور دارند به خنده
مي گويد:خب از خوشان بپرسيد به هرحال آنها هم دلايلي دارند.ولي من اين را شهرت خوبي نمي دانم و هنرمند و نويسنده جشنواره اي را نمي پسندم و خوب تلقي نمي كنم.ولي شايد با اين كار اقناع روحي مي شوند و يا معيارهاي جشنواره ها را مي دانند و به آن عمل مي كنند كه البته اثر آنها نمي تواند معطوف به ادبيات باشد و بيشتر يك روحيه
كاسب كارانه است.
جريان سازي جوايز
علي الله سليمي در مورد اينكه برخي جوايز با اين هدف برگزار
مي شوند كه به توليد كتاب كمك شود مثل جوايزي مانند جايزه رمان انقلاب و جايزه يوسف ،... و اينكه اين جوايز تا چه اندازه در اهداف خود موفق هستند، مي گويد:البته اين جوايزتنها مي توانند جريان سازي كنند و نقش اين جوايز بيشتر جريان سازي فرهنگي و تشويقي است چون از قبل اهداف مشخص و خاصي دارند و در جريان سازي
مي تواند مفيد باشد و در حوزه هاي فرهنگي مي توانند نويسندگان را به سمتي كه خودشان مي خواهند سوق دهند.
وي ادامه مي دهد:ولي تنها با استمرار اين جشنواره ها در چندين سال پياپي است كه مي تواند نتيجه اي ادبي درپي داشته باشد و اگر مقطعي باشد نمي تواند موثر واقع شود.چون جريان سازي نيازمند چندين سال كار است و بايد حداقل 10 تا12 دوره برگزار شود كه بتوان انتظار جريان سازي را داشت.
نويسنده كتاب «باد برگ ها را سمت دره ها مي برد» در مورد اينكه چرا بعضي نويسندگان در همه جوايز حضور دارند هم
مي گويد:من فكر مي كنم بخشي از اين مسئله بر مي گردد به اينكه اينها تبديل به چهره شده اند و بيشتر نويسنده هاي تثبيت شده هستند كه قلق كار دستشان آمده و معيارهاي جشنواره ها را هم
مي دانند و با اهداف خاصي
مي نويسند.بنابراين برخي نويسندگان تثبيت شده كه بازار فروش كتاب هايشان خوب است و ناشر هم از آنها حمايت مي كند و مشكلات را برطرف كرده اند با خيال راحت
مي نشينند و بر اساس معيارها
مي نويسند و طبيعي است كه شانس بيشتري براي
برگزيده شدن دارند.
سليمي در مورد اينكه برگزاري اين جوايز و انتخاب كتاب برگزيده چه تاثيري در حوزه نشر كشور دارد، مي گويد:بالاخره برگزاري اين جشنواره ها يك حسني دارد و باعث مي شود كه كتاب هاي نويسنده رونق بگيرد. نويسنده اي كه كتابش در يك جشنواره برگزيده مي شود هم استقبال مخاطب از كتاب هايش بيشتر مي شود و هم ناشران راحت تر كتابش را منتشر مي كنند.
وي ادامه مي دهد: اين احتمال هم وجود دارد كه قدم هاي رو به جلو را محكم تر بردارد و جاي خود را در ميان جامعه ادبي كشور پيدا كند كه اين امر خيلي مهم است.چون برخي نويسندگان كه مي بينند در هيچ جا ديده نمي شوند ممكن است ذهنشان معطوف به چيزي ديگري شود و كم كم از جامعه ادبي فاصله بگيرند.در كل عليرغم تمام انتقاداتي كه به اين جشنواره ها وارد است،برگزاري آنها مفيد است.
وي در مورد كتاب هاي
برگزيده اش هم مي گويد:كتاب برگزيده نداشته ام و تنها در جايزه شهيد غني پور كتاب «باران جنوب» به عنوان نامزد دريافت جايزه انتخاب شد و يك تك داستانم هم در دور دوم جايزه يوسف برگزيده شد.
جوايز ادبي و توسعه كتابخواني
از نگاه ديگر جوايز ادبي به غير از تاثير گذاري بر رونق حوزه نشر و ايجاد انگيزه براي نويسندگان
مي تواند بر گسترش كتابخواني هم اثر مثبت بگذارد.
در همين زمينه احمد اكبرپور، داستان نويس معتقد است: كاركرد اساسي جوايز ادبي، كمك به رشد كتابخواني در كشور و قدرشناسي معنوي از نويسندگان توانمند است.
به اعتقاد وي برگزاري هر جشنواره ، مانند راه رفتن بر روي لبه تيغ شمشير است و اگر مسئولان اجرايي به جاي در نظر گرفتن معيارهاي ادبي، به روابط و سلايق شخصي خود بها دهند، جشنواره از كاركرد اصلي خود دور مي شود.
وي ارزش مادي جوايز را كم اهميت مي داند و يادآور مي شود: ارزش ريالي هر جايزه در برابر ميزان اعتبار و تشخصي كه براي نويسنده دارد، مسئله كم ارزشي است كه مي توان به راحتي از آن صرف نظر كرد. كاركرد اساسي جوايز ادبي، كمك به رشد كتابخواني در كشور و قدرشناسي معنوي از نويسندگان توانمند است.
ادغام جوايز ادبي
مجيد حميدزاده هم كه به تازگي دبير علمي جايزه هاي جلال آل احمد ، كتاب سال و كتاب فصل شده است ، از بررسي طرح ادغام جوايز ادبي خبر
مي دهد و مي گويد :ما در هر حوزه اي بايد به تناسب فكر كرده و ببينيم موضوعي كه بيشترين اثرات مثبت را براي حوزه و كمترين آفات را دارد، چيست؟ اما اين موضوع هنوز بررسي نشده اما نكته اي قابل اعتناست كه بايد بررسي شود.
حميدزاده مي افزايد: اين موضوع از يك جهت قابل تامل است، اما اگر جشنواره هاي متعدد داشته باشيم، در هر حوزه
مي توانيم شاهد رونق و ارائه آثار برتر باشيم.
به گفته وي، اينكه هميشه در پي جشنواره هاي بزرگ، باشكوه با جوايز ارزشمند و قابل اعتنا باشيم، تبعات خود را دارد، اما جشنواره هاي كوچك هم آثار و تبعات خود را دارند.
دبير كتاب سال جمهوري اسلامي ايران تاكيد مي كند: هر جشنواره داراي هيات امنا و هيات علمي است و هر تغبيري بايد طبق نظر اعضا باشد، اين پيشنهاد هم در اين گروه ، مورد بررسي قرار
مي گيرد و در صورتي كه به نتيجه شايسته اي برسد، توسط دبيرخانه اجرا خواهد شد.
معرفي كردن دبير جشنواره موضوع ديگري است كه حميدزاده درباره بي توجهي به اين امر
مي گويد: بخشي از مسائل طبيعي است و نبايد بزرگ نمايي صورت گيرد؛ اگر براي هر عضوي به هر دليل امكان انجام فعاليت مهيا نباشد نبايد با ديد منفي به آن نگريست. به هر صورت اگر شرايطي پيش آيد كه فرد از ادامه فعاليت خودداري كند، به طور طبيعي بايد دبيري برگزيده شود، اما موضوع دير معرفي كردن دبير بايد با مسئولين امر مطرح شود.
حميدزاده درباره ديگر جوايز ادبي توضيح مي دهد: بحث هاي كارشناسي را در مجموعه داريم و در اين مسير رايزني هايي را با مديريت هاي ارشد وزارتخانه انجام داده و مي دهيم، پس از اينكه نتايج مثبت اخذ شد از طريق رسانه ها اعلام مي شود.
وي همچنين به تاريخ برگزاري جايزه ها و احتمال تاخير در برگزاري آنها اظهار مي كند: هيچ جشنواره اي از زمان خود عدول نخواهد كرد، تمام جشنواره ها در زمان مقرر برگزار خواهند شد.





 



به تيغ حسن تو دل بستم...

محمود حبيبي كسبي
دگر نه جاي تو اينجا نه جاي من اينجاست
جنون بيا كه بيابان بدون ما تنهاست

مرا به خانه ي موروثي ام ببر، اي باد
غبار قيسم و صحرام جنت الماواست

صداي باد كه در حلقه ي گون پيچيد
درست دل بده ،پژواك ذكر يا ليلاست

ببين كه عشق چه مهمان بي ملاحظه اي ست
رسد به پاي خود و رفتنش به دست خداست

دل از تمام جهان كنده ام كه چنگ زنم
به تار موي بلندت كه عروه الوثقاست

اگر چه دوري و ديرم ،پناه بغضم باش
كه شانه هاي تو محراب مسجد الاقصاست

دليل حيرت مستشرقين شگفتي توست
به اشتياق تو گفتند اصفهان زيباست

كنون مبين كه به پاي بوس خاك آمده ام
اگر چه جوي حقيرم ولي دلم درياست

به تيغ حسن تو دل بستم و ندانستم
كه عشق نقطه ي آغاز دل بريدن هاست

 



آخرين لبخند
نقاش انقلاب و حماسه «ناصر پلنگي»

مهدي فرخي
«هنر به طور كلي يك امر انساني است. مقاومت وغير مقاومت ندارد . به تناسب نوع عهدي كه مي بندد وهنر متعهدش درحقيقت ميزان نسبت و اوج وحفيضش را مشخص مي كند . ولي هنر ذاتا امري انساني است. هنر متعهد هم هنري است درنسبت با انسان . انسان شناسي مثل معرفت هاي ديگر وشناخت هاي ديگر تماما روي هنروهنرمند تاثيرگذار است. مثلا] درارتباط با نوع تفكر [ بگوييم تاريخ تفكر يا تاريخ فلسفه چه تاثيري دارد، همه معرفت هاي انسان اعم از شناخت علمي، فلسفي، ديني وعرفاني كه انسان شناسي در حوزه معرفت شناسي همه اينها قرار مي گيرد، درپديده هنر موثر است و دقيقا با اين نوع تاثيرات است كه نوع هنرها به لحاظ ساختار و معنا متفاوت مي شود .»
متن بالا بخشي از سخنان ناصر پلنگي نقاش انقلابي است.آثار وي داراي دو ويژگي هستند،آثار وي به لحاظ صورت و معنا و پرداخت توامان مطرح است. يعني هم به لحاظ ساختار هنري وهم محتوايي در آثار ،حقيقت هويت اثر هنري وشاكله آن رارقم مي زندكه همواره متاثر از سنت ودنياي مدرن است . به لحاظ پايه ها وپايگاه ريشه درسنت ، وازآنجا كه بايد با انسان امروز ومخاطب زمان برخورد شود ، طبيعي است كه ويژگي هاي دنياي مدرن ومعاصر را در آثار خود جاي دهد، سنت ومدرنيسم در هنر اصيل همواره جايگاه خاص خود را خواهد داشت وبسنده كردن به يكي از اين دوفقط نايل شدن به زبان موثر هنري را زيرسوال مي برد .ناصر پلنگي درباره سخنان حضرت امام (ره)درباره وظيفه هنرمندان
مي گويد: «وظيفه نقاشان، در ارتباط با پيام معنوي حضرت امام به نظر بنده اين است كه قبل از هرچيز نسبت خود را با حقايق و سرچشمه كلام امام كه همانا وحي و سخنان و سيره ائمه معصومين(ع) مي باشد نسبتي ملموس نموده و خود دركي عميق از اسلام ناب داشته باشند و در مرحله دوم به دنبال ظرف مناسب جهت بيان «معاني» و «حقايق» باشند . بدون يافتن مباني صوري متناسب با معني برخاسته از بينش اسلام ناب محمدي توفيقي در بيان و ابلاغ نخواهيم داشت . و چه بسا كه صدمه هاي جبران ناپذيري به ساحت مقدس اين حقايق وارد كنيم و فرصتهاي گرانبهايي كه در اين مقطع از تاريخ به دست اين امت افتاده از دست بدهيم و نسل آينده را به گمراهي بكشانيم و آنچه بنده مي توانم به بضاعت اندك خويش بيان نمايم اينكه قويترين و موثرترين و كاريترين وسيله ابلاغ حقايق همواره «هنر»بوده است و بس. بدون بهره گرفتن از حسنها و لطافتها و اتخاذ روشهاي درست در بيان هنري نمي توان حقيقتي را در باورهاي اين نسل جايگزين نمود و هيچ حقيقتي تا در دل جاي نگرفته و وجدان نگرديده باشد به عمل و رفتار تبديل نخواهدشد . وظيفه هنرمندان و خصوصا نقاشان همراه و همدل و همدرد اين است كه با توكل به مددهاي خداوند رحمان در اين مقطع تاريخي همزمان با دريافت و پژوهش در زمينه مباني و مبادي سنتهاي تصويري در تاريخ ابراهيمي نمونه هاي عملي و آثاري را هرچه سريعتر به امت اسلام و نسل جوان تشنه عرضه كنند .
نسلي كه فطراتي چون آينه پاك و مصفا دارد و منتظر است و نااهلان در كار هرگونه قصوري و كوتاهي در اين زمينه نشناختن شرايط حساس و خطير تاريخي است و خسراني عظيم براي جامعه هنري ايران است.»
ناصر پلنگي در سال 1336 در همدان به دنيا آمده است. او
فارغ التحصيل رشته نقاشي بوده و دوره فوق ليسانس را در دانشگاه تربيت مدرس به پايان رسانده است. از فعاليت هاي هنري وي مي توان به: بر پايي سه نمايشگاه انفرادي در خارج از كشور و شركت در چندين نمايشگاه جمعي در داخل كشور اشاره كرد. ناصر پلنگي نقاش دفاع مقدس در خرداد 1361 پس از فتح خدايي خرمشهر كار كشيدن پنج نقاشي را در مسجد جامع خرمشهر آغاز و پس از پنج ماه به پايان رساند كه پس از گذشته 25 سال به دليل فرسايش هاي ناشي از محيط منطقه اين نقاشي ها تا 90 درصد دچار آسيب شده بودند كه با پيوستن اين هنرمند به كاروان هاي راهيان نور كار بازسازي مجدد را آغاز و نيز به اتمام رساند.
پلنگي يك دوره كلاس نقاشي نيز براي نوجوانان و جوانان خرمشهري برگزار و آنان را با فنون نقاشي مدرن آشنا ساخت. وي در آثارش هنر انقلاب را در امتداد هنر ايراني و اسلامي قرار ميدهد كه »عرفان شرقي« و »عدالت علوي« را با تجلي روح و هويت تاريخي قوم ايراني پيوند زده و به بهترين شكل بازنمايي ميراث سنتهاي فرهنگي و معنوي گذشته اين سرزمين مي كند كه در قالب يك حركت جمعي شكل گرفته و ظهور يافته است.
وي هنر انقلاب را شاهدان راستين حقايق جامعه خويش و پيشتاز ارزش هاي معنوي انقلاب و روايت گر عدل و عرفان مي داند. به اعتقاد او حقايقي كه هنرمند انقلاب شيفته و پايبند آن بوده هم چنان وجود دارد و هنر انقلاب نيز با بيان و نگاهي نو هم چنان استمرار خود را حفظ خواهد كرد.
ناصر پلنگي شاگرد اول دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بوده است كه پس از آفرينش آثاري ماندني در دوران انقلاب، با آغاز جنگ تحميلي، كلاسهاي دانشكده را رها مي كند و راهي جبهه هاي جنوب مي شود و با خلق تصاويري از وقايع جنگ در عمده آثار اين دوره خود و همچنين در اثر معروف نقاشي ديواري مسجد جامع خرمشهر، افتخارآفريني اين نسل پرشور را به ثبت مي رساند. پلنگي بعدها با بورس تحصيلي كه از دانشگاه تربيت مدرس دريافت مي كند، به فرانسه و انگليس مي رود. ولي از آنجا كه حال و هواي آنجا را با روحيات خود سازگار نمي بيند، بورس را رها مي كند و به ايران بازمي گردد. اين نقاش معاصر پس از بازگشت به ايران دو دانشگاه هنري (سوره و شاهد) را بنيانگذاري مي كند و به تدريس در
دانشگاه هاي متعدد هنري
مي پردازد. سپس برنامه ريزي موزه شهدا (به مدت چهار سال) و برنامه ريزي هنري موزه خرمشهر را به عهده مي گيرد.
وي در يكي از مصاحبه هاي خود درباره مهمترين ويژگي هنر انقلابي ما مي گويد: «مهمترين ويژگي اين هنرعرفان شرقي است، چيزي كه همواره در روح هنرمند ايراني حاضر است، از آنجا كه خاطره قومي هنرمند ايراني، حتي پيش از اسلام با نوعي عرفان شرقي آميخته و هنرمند ايراني در تمام دوران از نوعي شعور و اشراق دروني برخوردار بوده، همواره
امانت دار يك فرهنگ و ميراث است و بار يك فرهنگ تاريخي را به دوش مي كشد و شاخصه روح ايراني را در عرفان شرقي مي بيند.»
اين هنرمند نقاش در يادآوري وقايع خرمشهر و درباره نقاشي ديواري خرمشهر مي گويد: «داستان نقاشي ديواري مسجد جامع خرمشهر اين گونه شروع شد كه من دو سال با بچه هاي جنوب مثل شهيد مرادي، رضا موسوي و 120 نفري كه رفتند، زندگي كردم. آن موقع دانشجوي سال دوم دانشكده هنرهاي زيبا بودم. خرمشهر اشغال بود و آن ارزشها و عرفان و عشقي كه در آنان ديدم، موجب شد كه قلم به دست بگيرم. چون در روحيه من نبود كه اسلحه به دست گيرم و قلم ابزاري بود كه توانستم با آن از حالات اينها حرف بزنم و فكر مي كردم كه الان زمان نشستن در دانشگاه ها و سرگرم ونوس و طبيعت بيجان شدن، نيست. الان، زماني است كه جنازه ها روي دوش ملت است و مادرها دارند خون گريه مي كنند و نقاش اگر تقليد از گذشته را در آتليه تكرار كند، پايبند نيست. »
وي ادامه مي دهد:« البته
هيچ كس را نمي توان به قضاوت گرفت. هر كس اعتقادها و سلايق خودش را دارد. ولي من در آن موقعيت احساسم اين بود كه بايد بروم و شاهد باشم و كم كم هر چه جلوتر مي روي مي بيني كه اين شهود به برخي باورها تبديل
مي شود و باورها براي شما وظيفه مي آورد. نتيجه دو سال اقامت دائمي در كنار اين عزيزان كه تك تكشان جلوي چشم ما به خاك سپرده شدند، چهار، پنج هزار طراحي از صحنه ها، شاهد و ناظر به ارزشهاي نسلي بود كه فكر
مي كنم گلهاي معرفت عشق و ايمان و باور و صداقت و غيرت بودند و اين دوره بهترين فصل عمر من است كه درسهاي زيادي آموختم و شرمنده ماندم از زنده بودنم، ولي خوشحالم از اين كه وظيفه اي بر دوش دارم. »
پلنگي با بيان اينكه هزار بار تلاش كردم تا لبخند رضا موسوي را در آخرين لحظه اي كه داشت مي رفت تا شناسايي كند، طراحي كنم ولي نتوانستم، مي گويد:« اين لبخند، لبخند يك دانشجوي دانشگاه تهران است كه دارد فرماندهي مي كند تا عراق را از خاك ايران بيرون كند. اين دانشجو، پيش از آن كه بچه هاي مردم را ببرد، خودش مي رفت و هنوز هم بهت زده آن لبخند رازآميز، غريبانه و عارفانه در آن بيابان ها هستم. اين لبخند همچنان هم ادامه دارد و اين طور نيست كه شما حقيقتي را ديدار كنيد و او رهايتان كند. اين نقاشي هم عهدي بود كه من با آنان بسته بودم. در آخرين نبردي كه شب عمليات بيت المقدس بود، قرار مي گذاشتيم كه اگر هر كدام زنده مانديم چه كارهايي انجام دهيم. يكي از بچه ها به نام جمشيد برون، گفت كه من از مناره مسجد اذان مي گويم و صداي بسيار زيبايي داشت. من هم گفتم من نقش
مي زنم بر در و ديوار شهر و خاطرات را زنده نگه مي دارم.»
اين هنرمند در ادامه
صحبت هاي خود، تصريح
مي كند:« شهر كه داشت آباد
مي شد، به آنجا رفتم. پولي هم نداشتم چون دانشجو بودم. و يكي از بچه هايي كه يك پايش را از دست داده بود، 11 هزار تومان به من داد و ما رنگ اتومبيل خريديم و شروع كردم به نقاشي و با وضو قلم مي زدم. وقتي شب قبل با آن عزيزان غذا خوردي و گپ زدي و فردا شاهد به خاك افتادن آناني، ديگر نمي تواني بدون وضو قلم بزني. آن كار پنج، شش ماه طول كشيد و 45 متر ديوار با آن رنگها كار شد. من شبها در مسجد
مي خوابيدم و همزمان طراحي هم مي كردم. شبها يكه و تنها از شهري كه بازار و سينماها و بانك هاي آن همه دستخوش باد و طوفان بودند طراحي مي كردم. و بعد با كوله باري از خاطرات و گوني گوني طراحي هايي كه گوشه خانه من است و هنوز هم به چاپ نرسيده بازگشتم. »
ناصر پلنگي با اشاره به
بركت هايي كه در آن دوران به وجود آمد، مي گويد: اين بود كه پس از آن هزاران نفر به آن مسجد رفتند و در كنار آن نقاشي ها عكس گرفتند و با آن احساس رابطه كردند. به زيارت و ديدار مسجد مي رفتند و تنها چيزي كه نشان از خاطره اي بود آن نقشها بود. بنابراين آن نقاشي در آلبوم خانوادگي تمام كساني كه به آنجا مي رفتند، حضور دارد. البته اين را من ناشي از توانمندي خودم در عرصه تجسمي نمي دانم. من آن موقع با توان تكنيكي خيلي محدودتر از الان و با بضاعت اندك يك دانشجوي 25 ساله، كار
مي كردم؛ ولي احساس مي كردم نيمچه صداقتي يا خلوصي كه در نيت من در ديدار با رزمندگان
با غيرت جنوب بود، به اين آثار بركتي ديگر گونه داده است. كه هنوز هم جاري است.
فيلمهاي زيادي از آن گرفته شده و حرفهاي زيادي در باره آن زده شده و اين تاثير يك نقاشي است. منظورم اين است كه يك نقاشي هم مي تواند در يك خانه زنداني باشد و هم مي تواند برود بين مردم و در زمان مناسب و در مكان مناسب، زنده و تپنده باشد. آن چيزي كه به يك كار هنري حيات مي دهد، فقط تكنيك نيست. اين است كه در كجا و با چه انگيزه اي كار شود و اين را من در هنر مردمي تجربه كرده ام.

 



نقدي بر مجموعه داستانك « من سرباز هخامنشي بودم »
من سرباز خميني ام!

محمد حيدري
جلد و عنوان كتاب ، بيلبورد و معرفي محتواي كتاب است. نويسندگان و انتشاراتي ها هميشه همه سعي شان را مي كنند تا عنوان و جلد مناسبي براي كتاب شان در نظر بگيرند. تا با يك نظر محتواي كتاب معلوم شود و خواننده را به سوي خودش بكشاند.
عنوان و جلد كتاب «من سرباز هخامنشي بودم» - نوشته حسينعلي جعفري- را كه ديدم ، حس كردم با كتابي تاريخي طرفم.كتابي در رابطه با جنگ هاي دوران هخامنشي. تصوير سرباز هخامنشي روي جلد كتاب هم اين تصور را تقويت مي كرد. اما كتاب را كه باز مي كني ، مجموعه ي
داستانك هايي است از دفاع مقدس.
و من همين طور هاج و واج مانده ام كه چه ارتباطي است بين دفاع مقدس هشت ساله ي ما و جنگ هاي باستاني دوران هخامنشي. دنبال شباهت ها و تفاوت ها مي گردم و اين كه نويسنده چطور«سربازان خميني(ره)» را وصل كرده به هخامنشي و چطور به جاي اين همه عكس شهيد و جنگ و ... متوصل به عكس سربازي هخامنشي از روي باقيمانده هاي تخت جمشيد شده. و اين آيا جفا به رزمندگان ما نيست؟ براي مني كه جنگ را نديده و لمس نكرده ام، آيا اين جلد و عنوان ناخودآگاهم را به سمت يكساني منزلت و شباهت اين دو دوره تاريخي و جنگ هايشان و سربازانشان سوق نمي دهد؟
مني كه توي كتاب هاي تاريخي خوانده ام جنگ هاي هخامنشي براي كشور گشايي و تثبيت قلمرو بوده و دست بالا براي دفاع از خاك مي جنگيدند، با اين عنوان و طرح جلد، آيا بايد بپذيرم كه «دفاع مقدس» ما هم مثل «جنگ» هاي دوران هخامنشي صرفا به خاطر دفاع از خاك و ميهن بوده؟! يا عاملي فراتر از اين ها دفاع ما را هويت مي بخشيده و از بقيه جنگ ها متمايز مي كرده؟
تجربه جنگ و دورانش را ندارم ، اما آن طور كه از پدرم و دوستانش، كه دفاع كرده اند ، شنيده ام ، آن ها «سربازان خميني(ره)» بوده اند و براي اسلام مي جنگيدند ، براي زنده نگه داشتن هويت ديني شان و دفاع و پاسداري از نظامي ديني كه با گوشت و خونشان عجين شده بود. براي دفاع از خميني(ره) و دستاوردهاي انقلاب مردمي اش و اسلامشان و بعد
سرزمين شان جنگيده بودند، وگرنه صرف دفاع از ميهن كه از كشته شدگان اين راه شهيد نمي ساخت.
با جستجويي كه در اينترنت در مورد جناب«جعفري»، نويسنده كتاب داشتم و البته داستانك هاي كتاب فهميدم ايشان به هيچ عنوان چنين قصدي نداشته و ندارند كه رزمندگان «دفاع هشت ساله» را با سربازان هخامنشي يكسان ببينند ، اما ... يكي از دوستان دانشجويم به نقل از استاد نماد شناسي فيلم كوتاهشان مي گفت: «خيلي از بچه مذهبي ها فيلم ديني مي سازن، در صورتي كه كاملا اثر برعكس توي ذهن مخاطب
مي زاره، و وقتي به طرف مي گيم كلي قسم و آيه مياره كه من قصدم همچين چيزي نبوده! قصدش نبوده، ولي خب اينكار رو كرده!»
كتاب را باز مي كنم تا «79 داستانك»ي كه روي جلد وعده اش داده شده را بخوانم ، اما فهرست كتاب 76 عنوان بيشتر ندارد. توي كتاب دنبال سه داستانك گم شده مي گردم و فقط يكي شان را پيدا مي كنم.داستانك شانزدهم ، با عنوان «من نامه نداشتم» - كه يكي از داستانك هاي نسبتا خوب كتاب است- جايي در فهرست ندارد. احتمالا«سوره مهر» وقت نداشته يك بار هم كه شده داستانك هاي كتاب را بشمارد و گرنه خوب مي داند كه گاهي همين ريزه كاري هاي جزيي ارزش كار يك نويسنده و انتشارات را از بين مي برد.
داستانك ها را مي خوانم ، تك تك و با دقت و حوصله. از تمامشان نت بر مي دارم و به هر كدامشان از پنج نمره مي دهم. در مجموع مجموعه ي خوبي است ، يك شروع در خور توجه براي ميني ماليسم در حوزه ادبيات پايداري.اما مثل هر نوشته ي انساني ديگري ، اين كتاب نيز بدون اشكال نيست.
اما نوشتن اشكالات يك «مجموعه داستان ميني مال» كار سختي است. داستانك ها علي رغم اين كه همه شان به نحوي با دفاع مقدس در ارتباطند، در فضاهاي مختلفي روي مي دهند و نوشتن يك نقد كلي بر مجموعه را اگر نگوييم غير ممكن ، سخت مي كند. براي هر حرفي كه بخواهيم در مورد كل مجموعه بزنيم ، داستانكي وجود خواهد داشت كه آن گفته را نقض كند.
با اين حال مواردي وجود دارد كه بين تعداد بيشتري از داستانك ها مشترك است ، يا بيش تر توي ذوق مي زند. البته ناگفته نماند كه اين حرف ها تنها نظر شخصي است ، امكان دارد افراد ديگري ، بر خلاف من ، بعضي از اين اشكالات را حسن و سبب بهتر شدن كتاب بدانند.
يكي از اشكالات كتاب ، كه به نظرم بيش تر از همه توي ذوق مي زد ، توصيفات بيش از اندازه بود.توصيفاتي كه با اصول ميني ماليسم ، كه كوتاه نويسي است ، مغايرت دارد. از همان داستانك اول -خيانت- اين توصيفات گاه اعصاب را خرد مي كند و تا آخركتاب همراهي ات مي كند. البته شدت و ضعف دارد و گاهي هم اين توصيفات چه خوب روي داستان مي نشيند و داستان را زيباتر
مي نمايد .مثل داستان بيست و هشتم ،«راه بان». كه تنها حسن اش همين توصيف زيبايش است ، و گرنه موضوع داستان تا حد زيادي كليشه اي است و خود به خود خواننده را جذب نمي كند.
اما امان از عباراتي مثل «پنج سال و سه ماه و يازده روز»(داستانك سيزدهم:درست اول مهر بود) يا «پانزده سال و هفت ماه و دوازده روز»(داستانك پنجاه و هفتم:كربلايي) كه در كتاب كم هم نيستند. عباراتي كه مانند پارچ آب يخ روي سر خواننده ريخته مي شود و شور و ذوقش را براي خواندن از بين مي برد.
اشكال ديگر بعضي از داستانك ها ، سوالات بي پاسخي است كه خواننده بعد از خواندن داستانك با آن ها مواجه مي شود. داستانك جاي شخصيت پردازي و داستان سازي نيست ، اما نمي توان به اين بهانه براي خواننده سوال ايجاد كرد و وسط يك اتفاق رهايش كرد يا پايان بندي داستان طوري باشد كه خواننده از نتيجه گيري عاجز بماند.
اين گنگ بودن، از داستانك دوم (چرا هميشه دير مي شود) شروع شده و تا آخر مجموعه هر از چند گاهي ظاهر مي شود.«طاقتش را نداري» ، «سياه» ، «ديدار» ، «پنجه» ، «تماس» و ... داستانك هايي است كه خواننده را با سوالاتي رها مي كنند ، سوالاتي كه گاهي باعث مي شود خواننده از اصل و مفهوم داستان باز مانده و آن هدفي كه داستان براي آن نوشته شده مغفول بماند.
پايان باز براي داستان ،تاحدودي امر مثبتي است، اما بايد موقعيت شناس بود . داستانك جاي اين جور هنرنمايي هاي ادبي نيست ، بلكه بايد تاثيري آني و ماندگار روي خواننده داشته باشد. بايد ساده باشد تا خواننده در كمترين زمان ممكن با آن ارتباط برقرار كند. فراموش نكنيم خواستگاه ميني ماليسم ، فرم گريزي ، كاهش وقت و تمركز مخاطب است.نه تمركز زدايي و ايجاد سوالات گاه اساسي براي مخاطب.
مشكل ديگري كه تا حدودي گريبان همه مجموعه هاي ميني مال را
مي گيرد، ثابت بودن لحن است. داستانك ها با اين كه در فضاهاي مختلفي روي مي دهند(شهر ، روستا ، جبهه ، اداره و ...) اما همه لحن ثابتي دارند. همه با يك اسلوب نوشته شده اند و به جز توصيفات عامل ديگري تفاوت محيط ها و افراد را بيان نمي كند. مثلا در داستانك دلخوشي (داستانك هفتاد و سوم) از زبان يك زن روستايي حرف هايي را مي خوانيم كه بيشتر متناسب حال و هواي امروز جامعه شهري است (آن هم نه همه شهرها!):
«آره روي پله اول نشسته بودي...توي اون سرما و يك لا پيرهن؟...نشستم پشت سرت. روي آخرين پله..يك پله ميان من و تو فاصله بود ... هميشه تو جلوتر بودي و من ... نه؟ ... مي خواي دل من نشكنه؟ ... اصلا خوشم ميومد كه تو از من جلوتر باشي ... اصلا همه زنها همين جورين...»
با همه ي اين حرف ها ، مجموعه ي «من سرباز هخامنشي بودم» داستانك هاي فوق العاده اي هم دارد، داستانك هايي مثل «مبادله» ، «از اين مي سوزم كه ...» ، «قول» ، «دو پسر با يك اسم» ، «پسوند» ، «همسر» ، «غير قابل چاپ» و ... كه توانايي هاي بالاي «حسينعلي جعفري» را مي رساند. گاه اين توانايي با موضوعاتي بديع (مانند «مبادله»)رخ نشان مي دهد و گاه با موضوعاتي كليشه اي ، اما روايتي زيبا و صحيح.(مانند «دو پسر با يك اسم»)
اما اوج هنر ميني مال نويسي «حسينعلي جعفري» فلاش بك و
فلاش فوروارد هايي است كه در فضاي كوچك ميني مال مي زند. داستانك هايي مانند «لعنتي»(داستانك نهم) ، «آجيل»(داستانك چهل و پنجم) و... كه با فلاش بك هاي زيبايي كه خورده اند ، داستان را خواندني و در ذهن مخاطب ماندگار مي كنند.
«من سرباز هخامنشي بودم» تنها يك شروع است ، شروعي براي
ميني ماليسم در ادب پايداري. ادبياتي كه اين روزها بيش از پيش به آن نيازمنديم. نسل جنگ نديده ي ما جوان شده و سوالاتي اساسي در رابطه با «دفاع مقدس» دارد ، سوالاتي كه «داستان» مي تواند پاسخي براي آن ها داشته باشد. و در اين ميان داستانك يا داستان كوتاه نقش مهمتري دارد. جوانان امروز ، وقت كافي براي مطالعه نمي گذارند و حوصله ي خواندن رمان هاي طولاني ندارند ، اما شايد به داستان كوتاه و داستانك اقبال بيشتري نشان بدهند.
شروع ، الزاما بهترين نيست . در اين راه آغاز شده توسط «من سرباز هخامنشي بودم» مطمئنا شاهد مجموعه هاي بهتري خواهيم بود ، اما «حسينعلي جعفري» با كتابش توانسته طلايه دار خوبي باشد و راه را براي ورود به اين عرصه باز كند.
در آخر بد نيست يكي از بهترين داستانك هاي كتاب را كه انتشارات سوره مهر به چاپ رسانده، با هم بخوانيم :
قول
پدر صورت پسر را بوسيد:«تا كي مي خواي بري جبهه؟»
پسر خنديد:«قول مي دم اين دفعه آخرم باشه.»
پدر گفت:«قول دادي ها»
و پسر سر قولش... جان داد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14