(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 17 بهمن 1389- شماره 19857

فضايل ائمه؛ تبعيض يا تفاوت
تقلب شده ولي با بازشماري مخالفيم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




فضايل ائمه؛ تبعيض يا تفاوت

درست است كه طفل يك ساله با مرد بيست ساله در فهم خوب و بد برابر نيستند، اما معناي اين كلام آن نيست كه چون عقل آن مرد بيست ساله كامل تر است، پس او مجبور به انجام كارهاي خوب است. اين مطلب در مقايسه افراد عادي و افراد نابغه نيز صادق است. برخي افراد از نبوغ خاصي برخوردار هستند و در سنين كودكي مطالبي را مي فهمند كه بسياري از بزرگ ترها در سن چهل سالگي هم آنها را نمي فهمند. اين افراد ممكن است استعدادهايي داشته باشند كه افراد عادي در سنين بالا نيز از آنها برخوردار نباشند. اما برخورداري آنها از نبوغ و استعداد فوق العاده به معناي مجبور بودن آنها نيست. به تعبير فني و علمي، داشتن مبادي نفساني براي انجام كار خوب بخشي از ماجرا است، اما به كارگيري آن قوه ها و استعدادها براي انجام كار خير مطلبي ديگر است. استعدادها سرمايه هاي خدادادي است كه من و شما هم از آن برخورداريم. مگر من و شما چه اندازه در داشتن همين مقدار از فهمي كه داريم، اختيار داشته ايم؟ اصل «فهم» عطيه اي خدادادي است كه به انسان داده شده، در حالي كه به حيوانات، يا دست كم به بسياري از آنها، چنين فهمي داده نشده است؛ اما آيا چون خدا اين فهم را به ما داده است ما مجبور به انجام كارهاي خوب هستيم؟! بهره مند بودن از نعمت «فهم» و وجود اين مزيت و استعداد در انسان، زمينه اختيار را فراهم مي كند. اگر انسان خوب و بد را نفهمد، چگونه مي تواند بين انجام كار خوب يا ترك آن، يكي را انتخاب كند؟ بنابراين نمي توان گفت، چون خدا چنين مزيتي را به كسي عطا كرده است، پس او را مجبور ساخته است.
پس از اين مقدمه، اكنون به اصل شبهه بازگرديم. شبهه اين است كه در مورد كمالات و فضايل اهل بيت(عليهم السلام) ، ائمه اطهار(عليهم السلام) يا انبيا(عليهم السلام) تنها دو حالت قابل تصور است: يا بايد گفت اين فضايل خدادادي است، كه نتيجه آن اين است كه آنان مجبور به داشتن اين فضايل هستند و برخورداري از آنها افتخار نيست و اگر اين مزايا را به ما هم داده بودند ما نيز مثل آنها مي شديم! حالت ديگر اين است كه بگوييم اين فضايل اكتسابي است؛ در اين صورت چگونه مي توان گفت: خدا ايشان را به گونه اي ديگر خلق كرده و براي آنها در اصل خلقت مزايايي قرار داده است؟ چگونه مي توان گفت آن بزرگواران از نور آفريده شده اند، در كودكي بعضي مسايل را درك مي كردند، روحشان صفا داشته، قلبشان نوراني بوده و يا اين كه خداوند ملكي را براي تربيت ايشان فرستاده است؟
با توجه به مقدمه اي كه بيان كرديم پاسخ اين شبهه روشن مي شود. خدادادي بودن اين مواهب به اين معنا است كه اصل آنها خدادادي است. عقل، نورانيت، صفاي روح و علم را خدا به آنان عطا كرده است، اما اين به معناي مجبور بودن نيست. نحوه استفاده از علم و نورانيت اختياري است. خداوند به بعضي ديگر از افراد نيز مراتبي از اين مزيت ها را داده است، اما آنها از اين استعدادهاي خدادادي سوء استفاده كرده اند. اعطاي مواهب از جانب خداوند بر اساس مصالح افراد است. از اين رو كساني كه از چنين مواهبي برخوردار نيستند، به اين دليل است كه داشتن آن استعدادها به مصلحت ايشان نيست و قدر آن را نمي دانند. چند نمونه از اين قبيل را نيز خداوند ذكر كرده است تا بدانيم افرادي از اين فضايل برخوردار شدند، لكن به دليل سوء استفاده از آنها، به بلاياي عظيمي مبتلا گرديدند. اعطاي اين مواهب از جانب خداوند به افرادي خاص بدون حكمت نيست. اللّه أعلم حيث يجعل ر سالته؛1 او بهتر مي داند رسالت خود را به چه كسي بدهد و چه كسي لياقت آن را دارد.
بنابراين گرچه اصل اين سرمايه ها از خدا است، اما لازمه آن، جبر نيست؛ چرا كه به كارگيري اين سرمايه ها و ذخاير و مواهب الهي، اختياري است.
خداوند در مورد يكي از افراد قوم حضرت موسي ـ كه در روايات «بلعم باعورا» ناميده شده است ـ مي فرمايد: و اتل عليه م نبأ الّذ ي آتيناه آيات نا فانسلخ م نها...؛2 ما به بعضي از بندگان كرامت هايي عطا كرديم، مزاياي خاصي را براي او قايل شديم و افتخاراتي به او داديم، فانسلخ م نها؛ لكن از آنها عاري گشت. مي فرمايد «آيات» خود را به او عطا كرديم. اين تعبيري خاص است كه مشابه آن در مورد انبيا و اوليا به كار مي رود. اگر قرار بود جبر در كار باشد، با همان «آيات» به او رفعت مي بخشيديم و او را به مقامات عالي مي رسانديم، و لك نّه أخلد لي الأرض و اتّبع هواه؛3 ولي او اين مواهب خدادادي را در خدمت هواي نفس خود قرار داد و از آنها سوء استفاده كرد. فمثله كمثل الكلب ؛4 به سبب اين سوء استفاده، نه تنها رفعت پيدا نكرد، بلكه تا حد يك سگ تنزل يافت.
از اين رو اين گونه نيست كه اگر خدا موهبتي را به كسي داد، او مجبور به استفاده نيكو از آن باشد. نحوه استفاده از موهبت ها اختياري است. اگر خدا مي خواست به اجبار همه انسان ها را هدايت كند قدرت چنين كاري را داشت:
لو يشاء اللّه لهدي النّاس جم يعاً؛5 اگر خدا مي خواست قطعاً تمام مردم را هدايت مي كرد.
اما انسان آفريده شده است تا با اختيار، مسير خود را انتخاب كند. لو شاء ربّك لآمن من ف ي الأرض كلّهم؛6 اگر خدا مي خواست، كاري مي كرد كه همه مردم به اجبار ايمان بياورند؛ اما چنين ايماني ارزش ندارد.
خلاصه اين قسمت از بحث اين شد كه يك دسته از مواهب خدادادي اميرالمؤمنين(عليه السلام) در شخصيت ايشان تأثيري نداشته و تنها جنبه فضل و تشريفي داشته است. اين دسته از فضايل محل بحث و اشكال نيست. دسته ديگر مواهبي هستند كه در شخصيت آن حضرت مؤثر بوده اند؛ مثل نورانيتي كه از آن برخوردار بودند و يا تربيتي كه از روز اول تولد از پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) دريافت كردند. خود حضرت در اين باره مي فرمايد: من هنوز شيرخواره بودم كه پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) تكفل مرا به عهده گرفتند و با آب دهان خود، مرا تغذيه كردند.7 بحث و اشكال درباره اين دسته از مواهب است. در مورد اين گونه مواهب توضيح داديم كه گرچه اصل موهبت، خدادادي و غير اكتسابي است، اما استفاده از آن در اختيار خود شخص است. فضيلت حضرت علي(عليه السلام) اين بود كه به بهترين وجه از اين موهبت استفاده كرد و سر سوزني از آن را هدر نداد. ممكن نبود كسي بهتر از اين از نعمت هاي خدا استفاده كند. البته اعطاي آن مواهب از جانب خدا نشانه لياقت آن حضرت بود، ولي پس از اين كه خدا آن فضايل را به ايشان داد، استفاده اختياري و صحيح از آنها بود كه درجات و مقام حضرت علي(عليه السلام) را بالا برد.
اعطاي فضايل غير اكتسابي، اقدامي تبعيض آميز؟
سؤال ديگري كه مطرح شده اين است كه آيا اين نوعي تبعيض نيست كه خداي متعال مقامات، فضايل و مواهبي ذاتي و غير اكتسابي را به اميرالمؤمنين(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار(عليهم السلام) عطا فرموده است؟ اساساً چرا خدا به بعضي از بندگانش نعمتي را عطا مي كند در حالي كه آن را به بعضي ديگر نمي دهد؟
براي پاسخ به اين شبهه بايد به تفاوت معنايي دو واژه «تبعيض» و «تفاوت» توجه كرد. «تبعيض» كاري ناروا و داراي ارزش منفي است، در حالي كه هر «تفاوتي» ناپسند نيست؛ براي مثال، اگر معلم در كلاس به يكي از دو شاگردي كه مانند هم بوده و به يك اندازه تلاش كرده اند، نمره بالا و به ديگري نمره پايين بدهد، اين كار تبعيض است. يا اگر پدري بدون دليل به يكي از فرزندان خود بيش از ديگران محبت كند، بين آنها تبعيض قايل شده و كاري ناپسند انجام داده است. يا اگر كسي كه متصدي بيت المال است و بايد تسهيلات را به صورت يكسان براي همه مردم فراهم كند، براي فاميل، رفقا و طرفداران حزبي و جناحي خود ويژگي هاي خاصي قايل شود، اين كار تبعيض و ناپسند است.
»تبعيض» در جايي است كه با وجود شرايط كاملا يكسان و مساوي همه افراد، براي آنها حقوق و امتيازاتي نامساوي و غير يكسان در نظر بگيريم. اين كار از مصاديق ظلم است؛ اما هر «تفاوتي» ظلم نيست. شاگردي كه درس خوانده، در امتحان نمره عالي مي گيرد و شاگردي كه درس نخوانده و تنبلي كرده، نمره كم مي گيرد. در اين جا بين اين دو، تفاوت وجود دارد، اما هيچ كس اين تفاوت را تبعيض و ناروا نمي داند.
خداوند نيز در تكوينيات و اصل آفرينش، بين موجودات تمايزها و تفاوت هايي قايل مي شود. اساساً خلقت عالم بدون چنين تفاوت هايي امكان ندارد. آيا در ميان انسان ها دو نفر را مي شناسيد كه از تمام جهات شبيه يكديگر باشند؟ هر يك از افراد بشر ويژگي هاي خاص خود را دارند. وجود تمايز ميان زن و مرد و ميان انسان و ساير حيوانات امري ضروري و اجتناب ناپذير است. ساير حيوانات در خدمت انسان هستند و انسان از آنها به صورت هاي گوناگون استفاده مي كند، اما اين هرگز به معناي تبعيض نيست. البته همه اين تمايزها و تفاوت ها در عالم تكوين بر اساس علت و حكمت است. خداوند حكيم، ترجيح بلا مرجّ ح نمي دهد؛ بلكه شرايطي موجود مي شود كه موجب آمادگي شخص و استعداد يافتن او براي رسيدن به كمالي
مي گردد. اين كه چگونه اين شرايط پديد مي آيد و خداوند چه نظامي را در عالم برقرار كرده است كه استعدادهاي متفاوت در موجودات پديدار شده و استعداد كمالات خاصي به هر يك از موجودات عطا گرديده، بحثي مفصل را مي طلبد كه در اين مقال نمي گنجد و از موضوع بحث فعلي ما خارج است. اما به هر حال تفاوت و تمايز در تكوينيات، پايه و اساس خلقت است و اگر چنين نبود كل عالم هستي موجود نمي شد.
اصولا اعتراض هايي از اين قبيل كه فرق گذاشتن ميان موجودات، و از جمله انسان ها، موجب تضييع حقوق آنها است، و يا اين كه چرا يك نفر مرد و ديگري زن خلق شده است، بي جا و بي مبنا است؛ چون هيچ موجودي در اصل وجود، حقي بر خدا ندارد. هيچ كس حق ندارد بگويد من مي خواستم مرد يا زن باشم. انسان قبل از خلقت چيزي نبود كه بتواند ادعاي حق كند. اگر حقي براي انسان باشد بعد از آفرينش است.
آري، پس از آفرينش اگر دو نفر از هر جهت به صورت مساوي كارهاي نيك انجام دادند و در عين حال، خدا ميان آن دو فرق بگذارد و يكي را به بهشت و ديگري را به جهنم ببرد، اين تمايز ظلم است و خداوند هرگز چنين نخواهد كرد:
أم نجعل المتّق ين كالفجّار ؛8 آيا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار خواهيم داد؟
به هر حال آنچه در اصل آفرينش مسلّم است اين است كه هيچ موجودي حقي بر خدا ندارد. خداوند از سر لطف و كرم و بر اساس حكمت و مصلحت، به هر موجود، حظّي از وجود را عطا فرموده است. اساساً تمايز در عالم تكوين مصداق ظلم نيست. البته اگر در خلقت عالم كاري بر خلاف حكمت و مصلحت انجام شود جاي سؤال دارد؛ اما خداوند هرگز بر خلاف حكمت و مصلحت عمل نمي كند. از اين رو تمايزاتي كه در خلقت موجودات به چشم مي خورد، كاملا مطابق مصلحت و بر اساس حكمت است و نمي توان گفت خداوند بين موجودات تبعيض قايل شده است.
بنابراين در عالم آفرينش، موجودات با هم تفاوت دارند و خداوند متعال به هر موجود ويژگي هاي خاصي را اعطا مي كند، اما با اين كار حق موجودي تضييع نمي شود؛ چون هيچ يك از موجودات، قبل از خلقت حقي بر خدا ندارند و تمامي آنچه در عالم تكوين واقع مي شود تنها بر اساس اقتضاي ذات، حكمت و مصلحت الهي است. پس از خلقت نيز خداوند، خود بر اساس سنّتش حقوقي را براي موجودات و بندگان در نظر مي گيرد؛ نظير آن جا كه مي فرمايد:
كان حقًّا علينا نصر المؤم ن ين؛9 ياري كردن مؤمنان بر ما فرض است.
يا آن جا كه مي فرمايد:
كتب علي نفس ه الرّحمه ؛10 رحمت را بر خويشتن واجب گردانيده است.
يا، مثلا سنّت الهي بر اين قرار گرفته كه بندگان نيكوكار حق پيدا مي كنند كه از خداي متعال پاداش دريافت دارند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. انعام (6)، 124. 2. اعراف (7)، 175.
3. همان، (176). 4. همان.
5. رعد (13)، 31. 6. يونس (10)، 99.
7. ر.ك: نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 234 (مشهور به خطبه قاصعه).
8. ص (38)، 28. 9. روم (30)، 47.
10. انعام (6)، 12.
پاورقي

 



تقلب شده ولي با بازشماري مخالفيم

حميدرضا اسماعيلي
در ساعات پاياني يكشنبه 7/4/1388، يك نفر از شخصيت هاي سياسي ضمن تماس با شوراي نگهبان اظهار داشت كه طي مذاكره با آقاي موسوي و نمايندگان وي، آنان خواسته هاي جديدي را مطرح كرده اند و از شوراي نگهبان درخواست كرد كه اين خواسته هاي جديد آنها را مورد بررسي قرار دهد. شوراي نگهبان با اين امر موافقت كرد و به همين جهت جلسه اي با حضور دو نفر از اعضاي هيأت ويژه و دو نفر از اعضاي شوراي نگهبان تشكيل و موارد چهارگانه درخواست شده جديد به شرح ذيل مطرح شد: 1. بازشماري آراء در چهار استان؛ 2. تطبيق سريال (شماره مسلسل) شناسنامه ها با ته برگ تعرفه ها؛ 3. بررسي ميزان چاپ تعرفه ها و تعرفه هاي موجود؛ 4. بررسي خطوط نوشته شده بر روي اوراق تعرفه و اطمينان از اينكه يك خط نباشد.
به رغم دشواري هاي خاص اين خواسته ها و محدوديت زماني (فقط يك روز)، جهت ايجاد اعتماد و اطمينان بيشتر، اين درخواست ها مورد موافقت اعضاي محترم حاضر قرار گرفت، ليكن مقرر شد موضوع كتباً از سوي آقاي موسوي به شوراي نگهبان اعلام شود كه متأسفانه پس از انجام ملاقات دو نفر از نمايندگان هيأت ويژه با آقاي موسوي و نمايندگان وي (محتشمي پور و موسوي لاري) در يكشنبه شب، نتيجه گيري به جلسه اي در روز دوشنبه مورخ
8/4/1388 موكول شد و سرانجام موسوي از اعلام كتبي و رسمي موارد فوق خودداري كرد و موضوع بدون نتيجه پايان يافت. اين در حالي است كه روز دوشنبه، محتشمي پور و موسوي لاري، متن مكتوبي را به هيأت ويژه ارائه كردند كه علاوه بر موارد چهارگانه يادشده، خواسته هاي غيرمتعارف ديگري را هم شامل مي شد و به نظر مي رسيد بيشتر اتلاف وقت و زمان مورد نظر است تا اهتمام به رسيدگي از طريق مراجع قانوني. لذا پس از اطمينان از عدم همكاري نامزد معترض، دستور بازشماري ده درصد از كل صندوق هاي اخذ رأي صادر شده كه اين امر در مقابل دوربين هاي صدا و سيما و با حضور معتمدين هر شهر و رؤساي شوراي اسلامي شهر و حتي الامكان نمايندگاني از نامزدها كه در روز انتخابات در پاي صندوق هاي اخذ رأي حضور داشتند، انجام پذيرفت. در اين مرحله بيش از سيصد نفر از نمايندگان نامزدها در بازشماري حضور داشتند. با وصف مراتب فوق، مشاهده شد كه عملاً امكاني براي وقوع تخلف يا تخلفات گسترده كه صحت و سلامت انتخابات را تحت الشعاع قرار دهد معقول و متصور نبود.244
با اين توصيف، برگزيدن رويكرد «11 ميليون تقلب شده اما مخالفيم صندوق ها بازشماري شود» از سوي ستاد موسوي زماني بهتر فهم مي شود كه بدانيم آنان بيش از ديگران از صحت انتخابات مطلع بوده اند. چنان كه سعيد رضوي فقيه از اعضاي نزديك به حزب مشاركت نيز اذعان كرد: در صورت بازشماري صندوق ها، ممكن است چند صد يا چند هزار رأي بالا و پايين شود و همين نتيجه فعلي با كمي تفاوت به عنوان نتيجه انتخابات اعلام شود و آن وقت اصلاح طلبان بايد پاسخگوي حوادث پرتلاطم در كشور باشند كه صرفاً به خاطر بالا و پايين كردن چند هزار رأي به راه انداخته اند.245
8 . اعترافات مطبوعاتي
در ميان اعترافات گوناگوني كه پس از انتخابات و با انگيزه هاي گوناگون صورت گرفت، برخي اعترافات از سوي كساني صورت گرفت كه در دادگاه حاضر شدند و براي پاسخگويي به اتهامات خويش بايد به برخي واقعيت ها اشاره مي كردند. اين مطالب كه در جاي خود بايد به آنها رسيدگي شود تفاوت هايي با اعترافاتي دارد كه شخص گوينده بدون آن كه لزومي به بازگويي مطالب در محضر دادگاه داشته باشد، در رسانه هاي جمعي و براي جلوگيري از گسترش خشونت ها و آشوب ها به آنها پرداخته است. در ميان اين اعترافات، مطالب اميرحسين مهدوي، از اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و سردبير روزنامه انديشه نو، بيش از ديگران قابل توجه است. او در روز شنبه 6/4/1388 در خبرگزاري ايسنا حاضر شد و به ايراد سخنراني پرداخت. مهدوي همچنين در پاسخ به اتهامات گوناگون سازمان مجاهدين انقلاب به وي در مصاحبه با خبرگزاري فارس گفت: «من داوطلبانه، خودخواسته و بر اساس تحليل خودم آن مواضع را بيان كردم و حرف برخي ها درباره تحت فشار بودن من كذب است و آنها در حقيقت مي خواهند واقعيت را جعل كنند. من صراحتاً اعلام كرده ام كه حتي يك دقيقه هم در بازداشت نبوده ام و كساني كه اين مسايل را مطرح مي كنند بايد براي ادعاي خود ادله بياورند و ا لا به راحتي مي توان به هر كسي كه مصاحبه اي مي كند يا مطلبي را عنوان مي كند اين اتهام را وارد كرد كه وي در بازداشت و تحت فشار بوده است. خوي پدرسالارانه و نگاه از بالا باعث مي شود كه به محض آن كه نظر و تحليلي متفاوت از آنچه آنها مي خواهند منتشر مي شود، فوري چنين بحث هايي را مطرح مي كنند.»246
او همچنين در نامه اي كه به اين منظور منتشر ساخت، نوشت: «متأسفانه همان گونه كه پيش بيني مي كردم پس از كنفرانس خبري در روز شنبه مورخ 6/4/1388 جريان پدرخوانده اصلاحات در واكنش به اظهارات روشنگرايانه اينجانب متوسل تهمت و دروغ پراكني شده اند و سعي كردند اظهارات مستدلي كه در كنفرانس مذكور بيان داشته را اعترافات تحت فشار نشان دهند... اميدوارم پدرخوانده هاي اصلاحات به اين رفتار پدرسالارانه خود پايان داده و اجازه تنفس و آزادانديشي به نسل دوم اصلاحات بدهند.»
مطالب مهدوي كه علاوه بر اطلاعات وي گاه با تحليل هاي جامعه شناسانه و روانشناسانه نيز همراه بود به طور روشني بيان مي ساخت كه گروهي از اعضاي جبهه دوم خرداد كه وي آنها را «پدرخوانده» مي نامد و در ستاد موسوي نيز نفوذ زيادي داشتند ضمن آگاهي از نتيجه انتخابات چه در روزهاي پيش از 22 خرداد و چه پس از اعلام نتيجه، اما در پي پيشبرد برنامه اي از پيش تعيين شده بودند. او مطالب خود را با نقد بر تناقضات رفتاري و گفتاري موسوي آغاز مي كند و مي گويد:
نامزدي كه فلسفه حضورش را در انتخابات دهم رياست جمهوري بازگشت قطار قوه اجرايي كشور به ريل قانون عنوان مي كرد، از شامگاه روز رأي گيري با اعلام نتايج پيش از شمارش آرا و پس از آن با عدم پذيرش نتايج شمارش آرا و از آن مهم تر عدم تمكين به ساز و كار قانوني پيش بيني شده براي رسيدگي به اعتراضات در مورد شمارش آرا، از پذيرش فرايند قانوني انتخابات سرباز زد. پس از آن و با گذشت يك هفته از ايام قانوني اعتراضات به شوراي نگهبان و به ويژه بعد از خطبه هاي 29 خرداد رهبر انقلاب، باز شاهد بوديم كه با تهييج مردم، بيانيه هاي مختلف و تشويش اذهان عمومي قصد دارند در فرايندي غيرقانوني مطالبه خود را پي گيري كنند. اين موضوع از وقتي حادتر شد كه ردپاي گروه هاي ضدانقلاب، بازماندگان خاندان پهلوي، كشورهاي غربي، دشمنان قسم خورده مردم ايران و گروهك هاي تروريستي هم در اعتراضات و اغتشاشات و آشوب هاي تهران ديده شد و آنها با اعلام علني و رسمي آن را تشويق كردند. اسناد، مدارك و قرائن متقني هم دال بر مشاركت، همراهي و همدلي آنها در اين پديده، آشوب و اغتشاش تهران وجود دارد؛ يعني عدم مرزبندي اين گروه ها در زيست سياسي اين گروه ها رقم زده و خواهد زد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
244 . براي بررسي بيشتر در اين باره و رؤيت پيوست ها بنگريد به: مركز اسناد انقلاب اسلامي؛ نگهبان آراء؛ تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1388.
245 . «بزنيد زيرش! از شمارش صندوق ها ضرر مي كنيم»؛ كيهان؛ شنبه 30 خرداد 1388؛ ص 2.
246 . «مهدوي در گفتگو با فارس: حتي يك دقيقه هم در بازداشت نبوده ام»؛ خبرگزاري فارس؛ 7/4/1388؛ كد مطلب: 8804071242.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14