(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 31 فروردین 1390- شماره 19906

مبناي وحدت از منظر قرآن
تلاش نظام سلطه براي انسجام بخشي به جريان فتنه

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مبناي وحدت از منظر قرآن

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
منظور ما از دين يك سلسله باورهايي است كه به دنبال آن ارزش هايي مطرح مي شود و آن ارزش ها اعمال و رفتاري را ايجاب مي كند؛ مقصود از دين، باورها و ارزش هاست و رفتارهايي كه ناشي از آنها مي شود. به هر حال اين جا كه پاي انتخاب عقايد، ارزش ها و احكام و عمل به احكام مطرح مي شود، اختلافات خيلي زياد مي شود و هر روز دامنه اش گسترده تر مي شود. در كشورهاي غربي شايد روزي نباشد كه فرقه مذهبي جديدي به وجود نيايد. معمولا هر سال صدها فرقه مذهبي در مغرب زمين به خصوص در آمريكا به وجود مي آيد! در اينجا پاي مؤاخذه و تكاليف شرعي هم به ميان مي آيد.
قرآن مي فرمايد: كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم؛1 مردم امت واحدي بودند و از لحاظ فطري اقتضائات واحدي داشتند؛ اما بين آنها اختلاف ايجاد شد. اين اختلافات كم كم باعث مي شود كه صرف نظر از مسائل اعتقادي، مسائل ارزشي هم مطرح شود؛ زيرا عده اي در اثر انگيزه ها و اغراض شخصي مي خواهند منافع بيشتري كسب كنند و به ديگران تجاوز كنند. در اين جا مسئله عدل، ظلم، قانون و... مطرح مي شود. حال كساني كه مي خواهند قانون وضع كنند خودشان از انگيزه هاي اختلاف خالي نيستند. اين انگيزه ها در قانون هايشان منعكس مي شود. كسي مي تواند قانون واقعي وضع كند كه خودش از انگيزه هاي اختلاف خالي باشد و نياز به اينها نداشته باشد. فبعث الله النبيين...؛ خدا پيامبران را مبعوث كرد. خداست كه پيامبران را مبعوث مي كند تا اين اختلافات را رفع كنند.
از آن جا كه آدمي زاد موجود عجيبي است در همين عواملي كه رفع كننده اختلاف است، اختلاف ايجاد مي كند. خدا پيغمبراني را فرستاد و كتاب آسماني نازل كرد براي اين كه اختلاف مردم را رفع كند؛ يعني اين كار را كرد تا همه تن به قانون دهند؛ حق را اعمال كنند و به همديگر ظلم نكنند تا زندگي سعادتمندانه اي داشته باشند؛ اما اين انسان ناسپاس، در خود دين اختلاف ايجاد كرد (و ما اختلف فيه الاالذين اوتوه من بعد ما جاءتهم البينات بغيا بينهم).
تأكيد آيه روي اختلافي است كه از روي بغي و تجاوز و سركشي و به ناحق پديد مي آيد. «بغي» اين جا در مقابل حق است. كساني به ناحق در دين اختلاف ايجاد كردند. اين افراد از راه هاي مختلفي اختلاف ايجاد مي كنند. يك راه اين است كه مي گويند مقصود خدا اين بود و ديگري مي گويد نه مقصود خدا آن است! حتي كار به جايي رسيد كه چيزي را كه خودشان درست كردند به خدا نسبت دادند؛ «فويل للذين يكتبون الكتاب بايديهم ثم يقولون هذا من عندالله؛2 خودشان كتابي را نوشتند و گفتند اين را خدا فرستاده است.» آنچه كه از اين تحريفاتي كه در كتاب خدا ايجاد كردند شايع تر است تحريف معنوي است؛ يعني در مقصود آيات الهي تحريف ايجاد كردند. اين چيزي است كه امروز با عنوان تعدد قرائات بازارش رواج دارد. اين هنر جناب ابليس است كه اين چنين شاگرداني را پرورش داده است كه همان چيزي را كه خدا براي وحدت و رسيدن به حق و سعادت قرار داد همان را ابزاري براي اختلاف، كينه توزي و جنگ و بدبختي دنيا و آخرت قرار دادند. فمن اظلم ممن افتري علي الله كذبا او كذب بآياته؛3 ديگر چه كاري بدتر از اين مي توان انجام داد؟ تا قبل از نزول دين و كتاب، عذري داشتند و مي توانستند بگويند ما نمي دانيم حق چيست و باطل كدام است و خدا به چه چيزي راضي است؛ اما وقتي خدا كتاب نازل كرد، پيغمبر فرستاد و پيغمبران مردم را هدايت كردند، چرا در همين وسيله وحدت اختلاف ايجاد كردند؟! اين بدترين اختلافي است كه در عالم به وجود آمد.
مرتبه نازل تر اين است كه دين را قبول دارند و واقعا هم در موقع فتوا دادن حاضرند بگويند حق چيست؛ اما در مقام عمل رعايت نمي كنند. موقع عمل كه مي رسد هواي نفس نمي گذارد انسان به دانسته هايش عمل كند. اينها اختلافاتي است كه در جامعه به وجود مي آيد.
توصيه قرآن؛ وحدت حول محور حق
حال با توجه به اين اختلافات چه بايد كرد؟ يك راه اساسي كه قرآن در برابر ما قرار مي دهد وحدت براساس حق است. قرآن كساني را كه درصدد اصلاح جامعه اند و دلشان هم براي خودشان و هم براي ديگران، هم براي دنيايشان و هم براي آخرتشان مي سوزد و از ناهنجاري ها رنج مي برند و مي خواهند با آن مقابله كنند، به وحدت براساس حق دعوت مي كند. آيات زيادي در قرآن هست كه مي فرمايد: همه انبيايي را كه فرستاديم سرلوحه دين شان اين بود: «ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه؛4 دين را به پا داريد و در دين اختلاف به وجود نياوريد». دين را با مضامين واحد و شفاف و قواعد مسلم غيرقابل تشكيك عرضه كنيد تا اين ديگر منشأ اختلاف مردم نشود. اگر دين واحد سالمي وجود داشته باشد مي تواند اختلافات مردم را حل كند و مشكلات را برطرف كند؛ اما با وجود اختلاف در خود دين، ديگر چه عاملي براي حفظ وحدت باقي مي ماند؟
وحدت مطلوب، وحدتي است كه براساس حق باشد، نه هر وحدتي. آيا اگر همه مردم متحد بر ظلم شوند كار خوبي است؟ آيا اين همان چيزي است كه انبيا مي گويند؟ اين همان وحدتي است كه همه عقلا مي گويند؟ چون وحدت است ديگر اشكالي ندارد؟! وحدت درواقع وسيله اي است براي اين كه حق گسترش پيدا كند و از آن بيشتر استفاده شود و كسي مانع استفاده از اين نعمت الهي كه خدا براي همه بندگان مقرر فرموده نشود. آيا اين نصيحت خدا عملي شد؟ همه مي دانيم كه در همان آغاز اختلافات پديد آمد و بالاخره در دين خاتم هم كه آخرين موهبت الهي براي انسان ها تا روز قيامت است و بايد علاج همه دردهاي اجتماعي انسان ها تا روز قيامت باشد از همان روز وفات پيامبر صلي الله عليه و آله در آن اختلاف شد.
حالا اگر كسي بخواهد به اين دين وفادار باشد و جلوي اين اختلافات را بگيرد چه راهي را بايد در پيش بگيرد؟ اين اختلافات از آن جا پديد آمد كه رگه هاي ناحقي در دين پديد آمد؟ اگر حق صرف باشد اختلافي ندارد. اگر بخواهند رفع اختلاف كنند بايد آن رگه هاي ناحق را قطع كنند تا دين خالص و آن ديني كه خدا فرستاده براي همه مردم روشن و حاكم شود؛ وحدت آن وقتي مطلوب است كه براساس حق باشد. ما بايد تلاش كنيم حق را تبيين كنيم و در اختيار مردم بگذاريم و رگه هاي باطل را معرفي كنيم تا كسي به آنها مبتلا نشود. اين يك ايده كلي و اساسي است كه بايد اول خود انبياء (ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه) و دوم پيروان انبياء (واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا) درصدد عمل به آن باشند.
مسئله بعدي اين است كه وقتي اين طور نشد و اختلافات پديد آمد چه بايد كرد؟
وحدت و اختلاف(2)
عرض شد كه قبل از پرداختن به خطبه شريف حضرت زهرا سلام الله عليها به عنوان مقدمه بحثي فشرده درباره «وحدت و اختلاف» خواهيم داشت. اشاره كردم كه گاهي چنين القاء مي شود كه وحدت يك ارزش مطلق است و هرچه انسانها با هم متحدتر باشند بدون هيچ قيد و شرطي مطلوب خواهد بود؛ اما غالبا اين احكام قيودي دارد كه در كلام ذكر نمي شود. اينها از قضاياي مسلمه يا از آراء محموده اند، در حالي كه براي بكارگيري در برهان لازم است موضوع اين گونه قضايا قيد زده شود. خوبي راستگويي و بدي دروغ اين گونه است؛ اين طور نيست كه مطلقا بگوييم: «هر راستي خوب است، اگرچه موجب به شهادت رسيدن مؤمن بي گناهي شود»، يا «هر دروغي بد است، اگرچه موجب نجات انسان بي گناهي شود.» از ديدگاه اسلام اين گونه نيست؛ اگر دروغ موجب نجات جان مؤمني شود واجب است؛ ولي آن قضيه اي كه مشهور است و همه به آن تمسك مي كنند اين است كه دروغ بد است. در واقع اين قضيه قيد دارد.
حسن وحدت و اتحاد هم از اين قبيل است. وحدت خيلي خوب است؛ اما در صورتي كه در راه هدفي ارزنده باشد. اگر عده اي بر پايمال كردن حقي متحد شوند، اين وحدت و اتحاد به اندازه همان گناه، بد است؛ پس حسن وحدت و اتحاد از قضاياي مشهوره يا از آراء محموده است كه يك قيد خفي دارد؛ يعني وحدتي خوب است كه در راه حق و براي تحقق هدفي عقلاني باشد، نه هر وحدتي. اگر هر وحدتي خوب بود نبايد اصلا انبياء قيام مي كردند؛ زيرا اكثريت قريب به اتفاق جامعه بت پرست بودند و قيام ايشان وحدت جامعه را به هم مي زد. اتفاقا بايد گفت: چنين اختلافي بسيار مبارك است و بايد ايجاد شود تا تدريجا دامنه فساد برچيده شود؛ پس ارزش وحدت، ارزشي ذاتي و مطلق نيست. وحدت و اتحادي مطلوب است كه بر محور حق باشد.
بحث منطقي؛ بهترين روش حل اختلاف
اين سؤال نيز مطرح شد كه اگر در جامعه اختلافي پديد آمد چه بايد كرد؟ گاهي اين اختلاف در اموري سليقه اي است و هيچ كدام از طرفين ارزش اخلاقي، ديني يا عقلي ثابتي ندارند؛ اين اختلافات خيلي مهم نيستند. مثلا اهل يك شهر يك مد لباس را و اهل شهر ديگر يك مد ديگر را مي پسندند و يا در ساختمان سازي درگذشته يك شكل ساختمان را مي پسنديدند به گونه اي كه گاهي هزار متر زمين را اشغال مي كرد؛ ولي حالا با هفتاد، هشتاد متر مي خواهند يك خانه بسازند و شرايط اقتضا مي كند كه شكل ساختمان عوض شود. اينها خيلي مهم نيست و تا عناوين ثانويه بر آنها عارض نشود، حلال و حرامي ندارند.
گاهي اختلاف به گونه اي است كه به آن ارزشهاي واقعي كه دين روي آنها تاكيد دارد برمي گردد. انبياء مي گويند: «اگر از اين راه برويد و اين رفتار را پيشه خود كنيد تا ابد خوشبخت و اگر ضد آن را انتخاب كنيد تا ابد بدبخت خواهيد شد!» اين جا صحبت سليقه نيست؛ بلكه مسأله خيلي جدي است. قرآن مي فرمايد: انا اعتدنا للكافرين سلاسل و اغلالا و سعيرا؛5 اگر بيراهه برويد نتيجه اش غسل و زنجير و آتش برافروخته است. اين جا نمي توان گفت: «خيلي مهم نيست؛ هر كس به سليقه خودش عمل كند!» عقل انسان اجازه نمي دهد كه در مقابل اين احتمال -اگرچه ضعيف باشد- بي تفاوت باشد، زيرا محتمل خيلي قوي است. وقتي محتمل قوي باشد احتمال يك درصد هم منجز است. حاصل ضرب احتمال در پايه محتمل، تعيين كننده ارزش احتمال است. اگر اختلاف در اين گونه امور بود، لازم است راه صحيح را شناخت.
اگر اختلاف بر سر مصداق سخن انبياء پيش آيد، يعني عده اي بگويند روش ما مصداق سخن انبياء است و عده ديگري بگويند روش ما مصداق آن است، قاعده اولي اين است كه انسان براساس منطق و استدلال عقلي مصداق حقيقي را اثبات كند؛ چون ما معتقديم آنچه انبيا آورده اند حجت را بر مردم تمام كرده است؛ رسلا مبشرين و منذرين
لئلا يكون للناس علي الله حجه بعد الرسل.6 راه انبيا آن قدر روشن و داراي دلايل متقن است كه ديگر كسي نمي تواند بهانه اي بياورد؛ با اين حال ممكن است شياطين آب را گل آلود كرده و به مرور زمان با ايجاد شبهه ها و بدعتها باعث مشتبه شدن راه شده باشند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بقره، 213 2- بقره، 97.
3- اعراف، 83 4- شوري، 31.
5. انسان،4 6. نساء، .165

 



تلاش نظام سلطه براي انسجام بخشي به جريان فتنه

حميد رضا اسماعيلي
فصل هشتم
نقش و تلاش دولت هاي بيگانه و اپوزيسيون
انقلاب اسلامي گرچه توانست حكومت دين ستيز پهلوي را از ميان بردارد، اما گذشته از فرهنگ و ساختارهاي بر جا مانده از آن دوران كه مي توانست چالش بر انگيز باشد، با دو نيروي ديگر در حال رقابت باقي ماند. آن دو نيرو دولت هاي استعماري و روشنفكران سكولار بودند.
دولت هاي استعماري كه با از دست رفتن دولتي دست نشانده و روي كار آمدن حكومتي مبتني بر اراده عمومي مواجه بودند از اين وضعيت رضايت نداشتند و از همان آغاز به مقابله و تلاش براي تحريف آن پرداختند. در ميان روشنفكران سكولار برخي اصولاً با انقلاب همراه نبودند و برخي نيز پس از مدتي كه با هويت ديني مسلم شده انقلاب مواجه شدند از آن زاويه گرفتند و همگي تبديل به اپوزيسيون شدند.
بر اين اساس انقلاب اسلامي از بدو تولد با واكنش منفي دولت هاي غربي مواجه شد و جبهه هاي اصلي در مقابل انقلاب اسلامي دولت هاي استعماري غربي بوده اند. در اين ميان اگر در طول سه دهه پس از انقلاب چالشي براي جمهوري اسلامي پيش آمده، بدون مداخله و همراهي آنان قابليت توليد خطر براي جمهوري اسلامي نداشته است. لذا چنان كه مي دانيم رهبران انقلاب در طول سه دهه گذشته در دشمن شناسي همواره نگاه خود را به «نظام سلطه» معطوف داشته اند كه در جهت گسترش قدرت جهاني خود در امور داخلي بسياري از كشورها و از جمله ايران مداخله كرده اند.
اگر بخواهيم تحولات پس از انقلاب اسلامي را با محوريت كانون هاي فتنه و ريزش هايي كه در هر كانون فتنه رخ داده تحليل كنيم بايد بگوييم كه نظام سلطه در طول سه دهه گذشته در پي جذب نيروهايي بوده است كه به مرور از انقلاب و نظام ريزش كرده اند. تلاش نظام سلطه همواره اين بوده تا با انسجام بخشي به اين گروه هاي متضاد و با ايدئولوژي هاي متفاوت كه بسياري از آنان نزاع ديرينه اي با يكديگر داشته اند جبهه واحدي از اپوزيسيون را عليه انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي تشكيل دهد. در تحولات سه دهه پس از انقلاب شايد بتوان به پنج كانون فتنه تاريخي اصلي اشاره كرد كه در هر كدام از آن موارد بخشي از نيروهاي سياسي ريزش كرده اند و به دلايل گفته شده پيشين به اپوزيسيون انقلاب و جمهوري اسلامي تبديل شده اند.
در سال 58 مسئله نهضت آزادي و جريان هاي ملي گرا پديد آمد. در سال 60 مسئله بني صدر و سازمان مجاهدين خلق (منافقين) اتفاق افتاد. در اواسط دهه شصت و سرانجام در سال 68 مسئله منتظري و جريان وابسته به او پيش آمده و در سال 78 نيز آشوب هاي تيرماه رخ داد. در واقع تلاش نظام سلطه اين بوده است كه در ميان اين جريان هاي متفاوت نوعي همگرايي مقطعي براي مقابله با جمهوري اسلامي ايجاد كند. البته بايد به اين فهرست نيروهاي سلطنت طلب و سكولار كه از ابتدا به مقابله با انقلاب برخاستند را هم اضافه كرد. اما نكته اي كه در اين نوشتار مي خواهيم به آن بپردازيم اين است كه در سال 88 و در خلال انتخابات رياست جمهوري، كانون پنجم فتنه نيز شكل گرفت كه طي آن برخي نخبگان سياسي بدون پند آموزي از سرنوشت برخي نيروهاي ريزش كرده از انقلاب دست به برخي رفتار غيرعقلاني و
شبه آنارشيستي زدند و ضمن آن كه هزينه سنگيني را به كشور تحميل كردند خود را هم از قطار انقلاب و در ايستگاه پنجم پياده كردند. در چنين شرايطي بازيگران بين المللي وابسته به نظام سلطه كه از پيش نيز براي مقابله با انقلاب اسلامي فعاليت هاي گوناگون انجام مي دادند فرصت را مناسب يافتند و ضمن مداخله مستقيم خود، آنچنان كه در اين فصل مشاهده خواهيم كرد، همچنين به بسيج كردن اپوزيسيون و نيروهاي ريزش كرده از چهار كانون پيشين عليه جمهوري اسلامي پرداختند.
به عبارت ديگر، در حوادث پس از انتخابات بازيگران متعدد داخلي و خارجي نقش داشتند كه هر كدام نگرش و منافع خود را پي مي گرفتند. جمع شدن بازيگران متفاوت داخلي و خارجي بر سر «هدف مشترك»، ائتلافي نانوشته را در ميان آنان به وجود آورد. اين هدف مشترك پيش از انتخابات «راي نياوردن احمدي نژاد» بود، در اوج آشوب ها ابطال انتخابات و راه اندازي انقلاب مخملي با نشانه رفتن اصل انقلاب اسلامي بود و در روزهاي پس از آشوب كسب بيشترين امتيازها تا جاي ممكن بود. به طور نمونه دولت هاي محافظه كار عربي كه گمان مي كردند ايران و مذهب شيعه در چهار سال گذشته تقويت شده و سخن از «هلال شيعي» بر زبان آوردند در پي حذف احمدي نژاد، به منظور تضعيف موقعيت منطقه اي و كاهش ايدئولوژيك ايران بودند. به هر طريق پيروزي هاي شيعيان در لبنان، عراق و جريان هاي همسو با ايران در فلسطين و افزايش محبوبيت شخصيت هاي شيعي نظير سيدحسن نصرالله و احمدي نژاد در ميان مسلمانان و حتي جوامع عربي دولتمردان محافظه كار عربي را به بيم دچار ساخت. به ويژه كه اقتدار سازمان هاي هم پيمان اين دولت ها يعني القاعده و طالبان در حال افول بود. از نگاه آنان ايران شيعي با پيگيري سياست هاي «ديپلماسي فعال» در سال هاي اخير تقويت شده بود و بايد جلوي آن گرفته مي شد.
از سوي ديگر، دولت هاي غربي نيز كه در كشورهاي جنوب به دنبال هم پيماناني مي گردند كه داراي ايدئولوژي غرب گرايانه باشند در پي روي كار آمدن دولتي در ايران بودند كه از جنس گفتمان «اصول گرايي» نباشد. از نگاه آنان گفتمان موسوم به «اصلاح طلبي» يا همان «تجديدنظرطلبي» با داشتن جنبه هاي سكولاريستي و غرب مدارانه به خواسته هاي غرب نزديك تر است.
گفتمان و يا به عبارت بهتر ايدئولوژي تجديدنظرطلبي متأثر از ايدئولوژي هاي غربي به ويژه ليبراليسم است و از اين جهت مورد پسند دولتمردان غربي قرار مي گيرد. اما از آن گذشته سياست خارجي نفوذناپذير دولت نهم كه در چهار سال گذشته برخلاف دولت هشتم در موضوعات مختلف به ويژه مسئله هسته اي در برابر تحميل سياست هاي غربي مقاومت نشان داد، خواست دولت هاي غربي را تأمين نمي كرد. دولت نهم با اتخاذ سياست تهاجمي، كه در برابر سياست انفعالي سال هاي پيش از آن قرار داشت، دولت هاي غربي را بيش از گذشته متقاعد كرد كه منافع آنها بيشتر با شكل گيري دولت هاي وابسته به جريان غرب گرا تأمين مي شود. دولت هايي كه خودباوري ندارند، خود باخته اند، منافع ملي را در مناسبات بين المللي به درستي تعريف نكرده اند، در برابر استيفاي «حقوق مسلم» خود پايداري نمي ورزند، كاري به افسانه بودن «هولوكاست» ندارند و از عنوان كردن آن مي گريزند و در مجموع خود را بازيگر مؤدب و سربه زير نظام بين المللي مي دانند؛ نظامي كه به وسيله دولت هاي مقتدر غربي پس از جنگ جهاني دوم شكل گرفته است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14