(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 اردیبهشت 1390- شماره 19910

فدك بهانه اي براي بيان حقيقت
ايران چه مي خواهد

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




فدك بهانه اي براي بيان حقيقت

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
بعد از اين كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله به مدينه مهاجرت فرمودند و عملا دولت اسلامي در مدينه تشكيل شد، پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله با طوايف مختلف يهود معاهده اي بستند و بنا شد كه آنها متعرض مسلمان ها نشوند و با دشمنانشان همكاري نكنند؛ ولي هيچ كدام از اين طوايف به عهد خود وفا نكردند و پنهاني با مشركين مكه از يك طرف و بعدها با منافقين مدينه از طرف ديگر روابطي برقرار كردند و حتي توطئه كردند كه جنگي عليه پيغمبر اسلام راه بياندازند. منافقين به آنها قول داده بودند كه اگر شما به مدينه حمله كنيد ما دو هزار نفر هستيم و به شما كمك خواهيم كرد. در سوره منافقون به اين هدف منافقان اشاره مي كند و مي فرمايد: «يقولون لئن رجعنا الي المدينه ليخرجن الاعز منها الاذل؛1 منافقان مي گفتند: ما عزيز هستيم و مسلمانها آواره هاي مكه هستند و ذليلند و ما اينها را بيرون خواهيم كرد.» وقتي پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله اطلاع پيدا كردند براي جنگ با آنها آماده شدند و نهايتاً جنگهايي اتفاق افتاد كه يكي از آنها جنگ خيبر بود. در جنگ خيبر قلعه هاي خيبر كه مهم ترين قلعه استراتژيك يهوديان بود (وظنوا انهم مانعتهم حصونهم)2 به دست تواناي اميرالمؤمنين عليه السلام فتح شد. خبر فتح خيبر به اهل فدك رسيد. آنها براي در امان ماندن از بلايي كه بر سر اهل خيبر آمد به پيغمبر پيشنهاد مصالحه كردند و نهايتاً بزرگان فدك پيشنهاد كردند كه ما زمين ها و اموالمان را به شما مي دهيم به شرط اين كه جانمان سالم بماند. پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله هم قبول كردند و آنها هر كدام به اندازه يك شتر از اموالشان برداشتند و بقيه را تسليم پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله كردند قرآن در اول سوره حشر به اين ماجرا اشاره مي كند و مي فرمايد؛ و ما أفاء الله علي رسوله منهم فما اوجفتم عليه من خيل ولا ركاب ولكن الله يسلط رسله علي من يشاء و الله علي كل شيء قدير:3 مضمون اين آيه اين است: اين سرزمين را كه بدون قواي نظامي تصرف كرديد و خود مردم آن جا آنها را به پيغمبر بخشيدند، اين اموال با ساير اموالي كه مسلمان ها در جنگ ها به غنيمت مي گيرند تفاوت دارد. معمولا لشكريان اسلام وقتي در جنگ با كفار پيروز مي شوند و غنايمي به دست مي آورند خمس آن غنايم مال پيغمبر است؛ واعلموا انما غنمتم من شيء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي4. اما اموالي كه به خود پيغمبر تقديم مي شود، همه آن اموال مال پيغمبر است. در فقه درباره اقسام اموالي كه در جنگها غنيمت گرفته مي شود بحث مي شود. در بين اين اموال يك قسم همين موردي است كه آيه6 سوره حشر به آن اشاره دارد؛ مي فرمايد: «و آنچه را كه خدا از آنان به رسولش بخشيده چيزي است كه شما براي به دست آوردن آن نه اسبي دوانديد و نه شتري». اختيار اين اموال با خود پيغمبر است و هيچ كس ديگري حقي در آنها ندارد.
اهل فدك خودشان اراضي فدك را به پيغمبر تسليم كردند تا جانشان را حفظ كنند. وقتي اين اراضي در اختيار پيغمبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت به حسب نقلي كه در بعضي روايات شده، اين آيه نازل شد كه: «وآت ذا القربي حقه؛5 اختيار اين اموال با شماست؛ اما «ذي القربي» در اين اموال حق دارند.» در واقع دستور داده شد كه: درست است كه اختيار اين اموال با شماست، اما اين بخش از اراضي را به «ذي القربي» بدهيد. در روايت آمده است كه منظور از ذي القربي حضرت زهرا سلام الله عليهاست6. پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله به امر اين آيه شريف فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيدند و در زمان خودشان در آن جا سرپرستي گذاشتند تا آن جا را اداره كند. حضرت به اندازه خرج يك سال خود و حضرت زهرا سلام الله عليها برمي داشتند و مابقي را به عنوان هديه حضرت زهرا سلام الله عليها بين فقرا تقسيم مي كردند. تا زماني كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله حيات داشتند اين جريان ادامه داشت.
بعد از رحلت پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در ظرف چند روز تحولات عظيمي در جامعه اسلامي رخ داد كه باور آن بسيار مشكل است. همه آن داستانهايي كه هر روز و هر شب مي شنويم و دل هايمان خون مي شود در همين چند روز اتفاق افتاده است. بعد از ده روز از وفات پيغمبر خليفه وقت مباشر حضرت زهرا سلام الله عليها را از فدك بيرون كرد و فرد ديگري را به جاي او تعيين كرد. با اين كار درآمد آن جا كه تا 120 هزار دينار هم گفته شده را مصادره كرد. حرفشان اين بود كه اين اموال در زمان پيغمبر صلي الله عليه وآله به فقرا داده مي شد؛ ما هم مي گيريم و به فقرا مي دهيم، در حالي كه پيش از آن حضرت زهرا از ملك خودشان انفاق مي كردند و ربطي به حكومت نداشت. دو ماه و چند روز بعد از اين جريانات حضرت زهرا سلام الله عليها از اين دنيا رخت بربست.
حضرت زهرا سلام الله عليها در همين فرصت چند سخنراني و گفت وگو داشتند كه يكي از آنها همين خطبه معروف است كه از مفاخر اسلام و از اسنادي است كه تا روز قيامت، حقانيت اسلام، تشيع و خاندان پيغمبر عليهم السلام را اثبات مي كند. خوشبختانه اين خطبه به همت شيعيان محفوظ ماند و حتي در كتابهاي مخالفين هم ثبت شده است.
ما را با فدك چه كار!
برخي تصور كرده اند كه آن چه حضرت زهرا سلام الله عليها را خيلي رنج مي داد اين بود كه اموالش را گرفتند! گاهي در مرثيه خوانيها گفته مي شود كه حضرت فرمودند: «نان بچه هايم را گرفتيد!» اگر بگوييم اين يكي از بزرگ ترين ظلمهايي است كه ما شيعيان به اهل بيت عليهم السلام مي كنيم حرف گزافي نزده ايم. چگونه كساني كه همه ثروتهاي عالم در مقابل آنها به اندازه تل خاكستري ارزش ندارد، براي از دست دادن مال دنيا ناراحت شوند؟ اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد: و ما اصنع بفدك و غيرفدك؛7 من را با فدك و غير فدك چه كار؟! آيا واقعا اين گريه ها، ناله ها و دادخواهي ها براي مال دنيا بود؟! چنين تصوري، تصوري خام، بي جا و نابخردانه است. حقيقت امر اين است كه اين مسئله بهانه اي بود براي اين كه حضرت زهرا سلام الله عليها حقايقي را افشا كند كه تا قيامت اين حقايق چنان آشكار بماند كه كسي نتواند آنها را مخفي كند. به جز حضرت زهرا سلام الله عليها هيچ كس نمي توانست اين حقايق را به اين صراحت بيان كند؛ حتي شخص اميرالمؤمنين عليه السلام! اميرالمؤمنين عليه السلام خود طرف دعوا با خلفا بود وادعاي خلافت پيامبر صلي الله عليه وآله را داشت؛ لذا هر چه مي گفت، مي گفتند: «مي خواهي به نفع خودت حرف بزني!» اما حضرت زهرا سلام الله عليها حقايق را با لحني بيان فرمودند كه امروز هم كسي جرأت ندارد با اين لحن درباره آن اشخاص صحبت كند. در آن شرايط اين تنها كاري بود كه از دختر پيغمبر برمي آمد و ايشان با استفاده از همان چند روز به اندازه سالها و قرنها به اسلام خدمت كرد.
بهانه براي بيان حقايق
در كيفيت گفت وگوي بين حضرت زهرا سلام الله عليها با خليفه وقت و دست اندركاران جريان خلافت نكته اي است كه گاهي مورد غفلت يا كم لطفي واقع مي شود و برخي آن را به عنوان شبهه مطرح مي كنند و آن اين است كه اين مزرعه در واقع از طرف پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله به حضرت زهرا سلام الله عليها اختصاص داده شده است؛ ولي بعد پاي ميراث در كار آمد و حضرت ادعا كرد كه ميراث پدرم را به من بده. او هم در مقابل گفت: پيغمبر فرموده است: «نحن معاشر الانبياء لانورث؛ ما انبيا ارثي براي ديگران باقي نمي گذاريم»!
اين نقل كه خليفه در مقابل حضرت زهرا سلام الله عليها آورده است از مواردي است كه بخشي از كلام را مي گيرند و بخش ديگر كه قرينه دارد را ذكر نمي كنند؛ لذا باعث اشتباه در فهم معنا مي شود. ما رواياتي به اين مضمون از طريق اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين داريم كه پيامبر اكرم فرمود: نحن معاشر الانبياء لانورث درهما و لاديناراً يا خود رسول خدا صلي الله عليه وآله در مقام تشويق به تحصيل به علم فرمودند: «ان الانبياء لم يورثوا ديناراً و لا درهما و لكن ورثوا العلم فمن اخذ منه اخذ بحظ وافر؛8 علم ميراث پيغمبران است؛ پيغمبران كه پول و درهم و ديناري براي مردم نگذاشتند؛ آن چه پيغمبران به ارث گذاشتند علم بود؛ بنابراين قدر علم را بدانيد كه اين ميراث انبياست. اما فرق است بين اين كه انبياء براي مردم چه ارثي به جا گذاشتند و بين اينكه از اموال خودشان چه ارثي براي وارثانشان به جا گذاشتند. يك وقت انبياء «بماهم انبياء» و به اصطلاح شخصيت حقوقي شان را در نظر مي گيريم، در اين صورت انبياء در مقابل امت مطرح مي شوند. اين جا مي توان سؤال كرد كه پيغمبر براي امتش چه ارثي مي گذارد؟ كه در جواب مي فرمايد: پيغمبر براي امتش مالي به ارث نمي گذارد؛ بلكه علم، معرفت و دين را براي آنها به ارث مي گذارد. اما وقتي شخص پيغمبر به عنوان محمد بن عبدالله صلي الله عليه وآله مطرح است، سؤال مي شود براي زن و بچه اش چه ارثي گذاشته است. اين دو، دو مسئله جدا هستند. نبي بما انه نبي براي امت مالي به ارث نمي گذارد و اين مطلب صحيحي است؛ ولي اين با اين جهت كه ايشان يك فرد تابع احكام اسلام است منافات ندارد. پيغمبر اسلام هم از آن جهت كه بايد احكام اسلام را عمل كند و حقوق اسلامي به او تعلق مي گيرد مثل ساير مسلمانهاست. او هم مثل ساير مسلمانها بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، حلال و حرام خدا را رعايت كند و اوفوا بالعقود شاملش مي شود و بايد در معامله وفادار باشد و... آيات صريحي در قرآن هست كه انبياء براي فرزندانشان ارث مي گذارند؛ و ورث سليمان داود9. حضرت زكريا از خدا فرزندي خواست كه از او ارث ببرد (يرثني ويرث من آل يعقوب)10 در اين آيات مقصود اين نيست كه چون نبي و پيامبر هستند ارث گذاشته اند؛ بلكه مقصود اين است كه چون مسلماني تابع احكام خدا هستند از مورث ارث مي برند و براي وارثانشان ارث مي گذارند. اين نكته را مي خواستم عرض بكنم كه تقطيع كلام گاهي معناي كلام را عوض مي كند و باعث مي شود كه مقصود اصلي به دست نيايد.
تدبير بي نظير
قبل از ورود در بحث لازم است به اين نكات توجه داشته باشيم كه نزاع حضرت زهرا سلام الله عليها با كساني كه مدعي خلافت بودند اختلاف مالي و ارثي نبود. اين بهانه اي بود براي اين كه حقايقي گفته شود و در تاريخ بماند. بعد از اين جريانات هم حضرت طوري رفتار فرمودند كه اين هدف تأمين شود. همين جا عرض كنم كه اگر حضرت وصيت فرمودند كه من راضي نيستم اينها در تشييع جنازه من شركت كنند، نعوذبالله مسئله كينه توزي نبود؛ بلكه اين بزرگترين سياستي بود كه خط بطلان بر ادعاي آنها مي كشيد. حضرت خواست نهايت خشم و غضب خودش را نسبت به آنها اثبات كند تا مصداق آن حديث پيغمبر شوند كه هر كسي فاطمه را به غضب آورد خدا را به غضب درآورده است11. مخفيانه دفن شدن جنازه حضرت زهرا سلام الله عليها و اجازه شركت در تشييع ندادن به ديگران براي اين بود كه در تاريخ بماند تا همه بدانند كه حضرت هيچ وقت از اينها راضي نشد. اين مسئله كينه توزي نبود. اين خاندان آن قدر مهربان بودند كه اگر كوچك ترين اميدي براي هدايت دشمن ترين دشمنانشان هم داشتند از هدايت آنها مضايقه نمي كردند؛ اما اگر حضرت زهرا سلام الله عليها اين كار را نمي كردند حق روشن نمي شد و من و شما امروز اسلام و تشيع را نمي شناختيم. به بركت اين تدبير حضرت زهرا سلام الله عليها ميليون ها انسان حقيقت اسلام را شناختند. من قطع دارم كه اگر به واسطه شركت در تشييع جنازه حضرت زهرا سلام الله عليها آن افراد هدايت مي شدند و توبه مي كردند، حضرت اصرار مي كردند كه حتما شركت كنند؛ اما مي دانستند كساني كه آشكارا با اميرالمؤمنين عليه السلام مخالفت كردند به هيچ قيمتي حاضر به پذيرش حق نمي شوند. لذا اين تدبير را انديشيدند تا آيندگان بفهمند كه جرياني در امت اسلامي پيدا شد كه برخلاف مسير واقعي اسلام و بر خلاف مقاصد و سفارشات پيغمبر صلي الله عليه و آله عمل كرد، تا اگر بخواهند تابع حق شوند بتوانند حق را بشناسند.
پروردگارا! ما را از شفاعت حضرت زهرا محروم نفرما.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- منافقون، 8 2- حشر، 2 3- حشر، 6 4- انفال، 41
5- اسراء، 26 6- بحارانوار، ج48 ص157 7- نهج البلاغه، نامه.45
8- بحارالانوار، ج1 ص164 9- نمل، 6.
10- مريم، 6 11- عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج2 ص.26
پاورقي

 



ايران چه مي خواهد

حميد رضا اسماعيلي
در ادامه گزارش ايران 2020 آمده است:
در مورد مسايل اجتماعي ايران نيز بايد گفت كه با به قدرت رسيدن طيف اصلاح طلب در 1997 (1376) راه براي تبديل گفتمان شيعه به گفتمان پلوراليستي (غربي) فراهم شد. در ابتداي اين حركت، انفجاري از فعاليت هاي شهروندي پديد آمد. حدود ده هزار گروه و سازمان غيردولتي ( NGO ) به يك باره ظاهر شد كه همگي انتقادهاي تندي نسبت به ماهيت جمهوري اسلامي و نحوه اداره كشور داشتند. آن گروه ها براي اهداف خود از ابزارهاي ارتباطي به ويژه تلفن و اينترنت بهره بردند. حتي آيت الله منتظري هم خاطرات خود را در اينترنت قرار داد. در اين دوره شاهد افزايش روزافزون وبلاگ ها هستيم. نكته حائز اهميت آن است كه نبايد نظام شيعي ايران را نظامي يكدست و يكپارچه مشاهده كرد. وقوع يك انفجار سياسي ديگر و يا يك انقلاب چندان محتمل نيست. با اين حال اين احتمال وجود دارد كه اركان نظام يكي پس از ديگري فرو بريزند، زيرا اصل ولايت فقيه به تدريج مشروعيت خود را به دليل بحران در مشروعيت سياسي از دست مي دهد. [در اين باره بنگريد به نظرات پيشين حسين بشيريه]. اكنون جامعه ايران تغييرات زيادي را نسبت به سي سال پيش شاهد است و دوران «پسا اسلام گرايي» را تجربه مي كند. هر چند كه جريان اصلاح طلبي دهه 90 ميلادي نيز شكست خورده است. تحولات ايران نشان از وجود جامعه مدني در اين كشور دارد. اما مسئله متناقض نما اين است كه به رغم ابراز احساسات عميق در آن شاهد جريان هاي مخالف نظام نيستيم. آنان كه خواهان تغيير در نظام ايران بوده اند موفق به سازماندهي نيروهاي خود نشده اند، حال آن كه گروه هاي همراه به خوبي توانسته اند نيروهاي خود را ساماندهي كنند. مسئله عصباني كننده اين است كه سركوب در زندگي روزمره ايرانيان به اندازه اي نيست كه ما تصور
مي كنيم. در حقيقت ايران بيش از ساير نظام هاي سكولار منطقه شاهد پيشرفت در حركت به سوي دموكراسي بوده است. حوادث روي داده در تاريخ صدسال گذشته ايران به توضيح اين وضعيت مي پردازد. انتخابات سال 2005 (1384) به خوبي اين پيشرفت در مسير رسيدن به دموكراسي را نشان داد. زيرا ويژگي بارز آن مبارزه در آن زمان براي دستيابي به آزادي از طريق گفتمان طولاني ميان نظام و جامعه بوده است. شباهت ها و تفاوت هايي ميان انتخابات سال هاي 2005 و 2009 (1388) وجود خواهد داشت.
در سال 2009 نيز همانند انتخابات دوره قبل، چشم اندازهاي مورد نظر اصلاح طلبان كه در قالب سخنان دو كانديداي مورد نظر آنان يعني كروبي و ميرحسين موسوي بيان شده است رغبت چنداني نزد مردم به وجود نخواهد آورد. لذا وضعيتي پيش آمده است كه موسوي بايد سريعاً برنامه خود را اعلام كند، زيرا او هنوز نظري قطعي در مورد سياست اتخاذ نكرده و تنها به انتقاد از دولت احمدي نژاد اكتفا كرده است. در كل بايد گفت كه نظرات او نزديك به نظرات خاتمي است، اما بر عكس او حضور كارا در سياست و كشورداري نخواهد داشت. برخي از تحليل گران تصور مي كنند كه ممكن است او بسيج كاراتري از نيروهاي اصلاح طلب به عمل آورد. در عوض برخي نيز معتقدند همچنان احمدي نژاد رابين هود ايران به عنوان يكي از مزيت هاي او باقي مي ماند و او همچنان بر روي زمين خواهد نشست تا نان و پنير بخورد و يا براي استراحت نيم روز روي كف اتاق دراز خواهد كشيد. ايرانيان الزاماً به دنبال فردي منتقد سياست هاي رئيس جمهور فعلي نيستند. انتقادها بيشتر از سوي طبقات ممتاز و حتي جناح محافظه كار صورت مي گيرد. زيرا احمدي نژاد همچنان بر مبارزه طلبي خود اصرار دارد. البته دو نكته ديگر نيز درباره انتخابات وجود دارد. نخست اين كه سياست هاي بنيادين جمهوري اسلامي و از جمله مسئله هسته اي با انتخابات تغيير نمي كند و ديگر آن كه سياست هاي موسوي با ابهاماتي مواجه است. با وجود اين پيروزي اصلاح طلبان اميد به تغيير در سياست خارجي ايران را افزايش مي دهد.
برخلاف تمام توجهي كه تاكنون تحليل گران سياسي نسبت به ايران داشته اند، همچنان سياست خارجي ايران مانند يك معما باقي مانده است و اين پرسش مطرح است كه «ايران چه مي خواهد؟» ايران به دنبال پيوستن به باشگاه قدرت هاي جهاني و تبديل شدن به ابر قدرتي منطقه اي است تا از اين طريق دامنه تأثيرگذاري ساير قدرت ها را در جايي كه حوزه نفوذ خود مي داند كاهش دهد. البته اين خواسته جديدي نيست. ايران از پنج هزار سال پيش تا كنون همواره به دنبال كسب قدرت و بزرگي بوده است. نوستالژي شكوه و بزرگي گذشته همواره منبع انگيزه هاي رهبران ايران از مصدق گرفته تا پهلوي بوده است. جمهوري اسلامي نيز به عطش اشباع نشده ايرانيان براي كسب قدرت شدت بخشيده است. در ابتداي دهه اخير ايران گستاخانه خود را در جايگاه آزادي عمل احساس كرد و اكنون نيز بي پرواتر از گذشته به بيان خواسته هاي خود مي پردازد. ايران به دنبال آن است تا سايرين رسماً او را در جايگاه مشروعش به عنوان يك قدرت بزرگ بين المللي بپذيرند. كافي است تا جوامعي ايران را در اين جايگاه بپذيرند، از آن پس وجود عناصر متناقض در سياست خارجي ايراني نيز براي جامعه جهاني امري قابل قبول خواهد بود. زيرا دولت ايران ديگر به بازيگري قهار در عرصه جهاني تبديل شده است و مي تواند با عمل برخلاف آنچه پيش از اين ادعا كرده است به بهترين نحو ممكن به خواسته اصلي خود برسد. برنامه هسته اي ايران به تنهايي يك هدف به شمار نمي رود، بلكه ابزاري براي رسيدن به يك هدف يعني كسب جايگاه يك قدرت بزرگ است. بنابراين تلاش ايران امري قابل درك است، زيرا جايگاه ايران در ميان كشورهاي دشمن ارتقا مي يابد و از سوي ديگر نيازهاي كشور براي كسب منابع انرژي نيز تأمين مي شود. اين بدان معنا است كه در حال حاضر ايران از قدرت مهيب تبليغاتي بهره مي برد و از سوي ديگر از احساسات وطن پرستانه و ضدغربي در ايرن و منطقه بهره برداري مي كند. موارد فوق، برگ هاي برنده اي هستند كه ايران در موقعيت هاي مختلفي از آنان بهره مي برد.
اما نبايد هرگز فراموش كرد كه ايران گرايش هايي براي تبديل شدن به يك قدرت منطقه اي دارد. اين گرايش هاي پان شيعي كه موجب نگراني كشورهاي عربي است اين امكان را براي ايران فراهم آورده است تا به اهداف جالبي دست يابد. ايران روابط مستحكمي با رژيم علوي حاكم بر سوريه برقرار كرده و نفوذ خود را در عراق و افغانستان و لبنان، كه مرزي مجازي بين ايران و اسرائيل محسوب مي شود، افزايش داده است. به اين سياست پان شيعي، سياست پان اسلامي نيز افزوده شده و به لطف وجود آن ايران سعي كرده است تا روابط نزديك تري را نيز با كشورهاي سني مذهب برقرار كند.
رهبران ايران از جمله مقام رهبري بارها به مسئله اي اشاره كرده اند كه احمدي نژاد آن را قطب قدرت كشورهاي اسلامي قلمداد مي كند و به شكل خاص آن را در حضور ايران به عنوان ناظر در اتحاديه عرب و حمايت اين كشور از نهضت هاي سني مانند حماس و جهاد اسلامي مشاهده مي كنيم. با اين كار ايران به شكل مستقيم به اسرائيل آسيب مي رساند و خود را همانند بازيگر اصلي در بازي هاي منطقه اي بر سايرين تحميل مي كند. ميزان تأثيرگذاري ايران در سطح منطقه چنان افزايش يافته است كه از هم اكنون برخي از ظهور يك پان ايرانيكا در منطقه خاورميانه صحبت به عمل مي آورند. روابط ايران با مسكو نمونه بارزي از سياست خارجي عمل گرا است كه در عرصه بين المللي چندان شناخته شده نيست، ولي ايران به خوبي و به شكلي كارا از آن استفاده مي كند و اين بدان معنا است كه برقراري روابط با نهضت هاي مسلمانان در قفقاز در درجه دوم اهميت قرار دارد. در منطقه آمريكاي لاتين نيز ايران از وجود جبهه نئوبوليواري براي برقراري روابط دوستي با ونزوئلا، اكوادور، نيكاراگوئه و بوليوي بهره برده است. سياست خارجي چند جانبه ايران كه با مهارت آماده شده است با رويكردي عمل گرايانه تمام عناصر مناسب را به كار مي گيرد (استفاده از نفت، خطوط نفتي، شيعه گرايي، اسلام، احساسات ضدامپرپاليستي، تفكرات جهان سومي و ديپلماسي عمومي) تا به هدف عالي خود يعني افزايش قدرت خود و بهبود جايگاه ايران در جهان در عين حمايت از نظام و تضمين ادامه حيات آن دست يابد.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14