(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 5 اردیبهشت 1390- شماره 19910

نقش تجاري سازي توليد علم در جهاد اقتصادي
نظريه حداكثري دين (بخش دوم و پاياني)
مروري بر نظريات در دين شناسي معاصر(5)



نقش تجاري سازي توليد علم در جهاد اقتصادي

محمدرضا همتي
تجربه موفقيت آميز جمهوري اسلامي در ارايه نظام سياسي مبتني بر اسلام، خيزش هاي اسلامي را در تمامي جهان اسلام سبب شده است. اين تجربه موفق همان اندازه كه موجب شادي مؤمنان و مسلمانان جهان شده، چشمان نگران دشمنان اسلام را نيز به خود معطوف ساخته است، به گونه اي كه از تمام ظرفيت هاي خود براي ضربه زدن به اين تجربه در ام القراي هزاره دوم هجري و هزاره سوم ميلادي، بهره مي برند.
اگر نظام جمهوري اسلامي بتواند موفقيت خود را در ديگر عرصه ها به نمايش بگذارد و نمونه اي كامل از تمدن اسلامي مبتني بر عدالت را به جهانيان ارايه دهد و به نوعي بهشت زميني را شكل بخشد، آن گاه است كه دشمنان بشريت به فغان خواهند افتاد؛ زيرا ارايه چنين اسوه و نمونه اي از جامعه برتر مي تواند تمامي بساط ستمگران و مستكبران را گرد آورد و از تخت فرو كشد.
نقشه راهي كه جمهوري اسلامي با هوشياري و درايت رهبري ترسيم كرده است، ارايه نمونه اي از جامعه برتر به جامعه جهاني و بشريت است. رهبري بر آن است تا پازل هاي اين جامعه را با همكاري و همدلي امت اسلام بسازد و بچيند. يكي از مهم ترين پازل هاي جامعه برتر فراهم آوري زمينه هاي آسايش است كه از طريق توليد و توزيع عادلانه ثروت اتفاق مي افتد. از اين جاست كه «اقتصاد» جايگاه مهمي در پازل جامعه برتر ايماني مي يابد تا تمدن اسلامي در عصر كنوني شكل گيرد.
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي اسلامي بر آن است تا يكي از عرصه هاي اقتصاد يعني نقش تجاري سازي توليد علم در جهاد اقتصادي در پازل جامعه برتر ايماني و تمدن اسلامي را مورد بررسي قرار دهد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
نقش توليد علم در توليد قدرت و ثروت
علم به معناي دانش و دانايي، ارتباط تنگاتنگي با قدرت تسخيري بشر دارد؛ زيرا علم انسان به خود و ديگري وي را قادر به تصرفات در خود و ديگري نموده و فرصت خلافت الهي را به وي بخشيده است. روح الهي كه در كالبد بشريت دميده شده، اين ظرفيت را داراست كه علم اسمايي داشته باشد. از اين رو خداوند خلافت انسان بر همه هستي و كائنات را پس از دميده شدن روح خاص و تعليم علم اسمايي قرار داده و از فرشتگان ساحت قدس به نيابت از همه كائنات خواسته تا در برابر آدم(ع) به عنوان نمونه نخستين انسان كامل سجده برده و اطاعت و مظهريت ربوبيت او را بپذيرند و پروردگاري انسان براي كمال يابي خود را با سجده نشان دهند. (بقره، آيات 30 تا 37)
بنابراين، علم به يك معنا شناخت موجودات هستي و آگاهي از آن كه در آيات قرآني به عنوان علم الاسماء از آن ياد شده، علم قدرت و تسخير است كه در سايه سار آن انسان مي تواند خلافت و ربوبيت نمايد. همه انسان ها از چنين ظرفيتي برخوردارند و تنها كاري كه مي بايست انجام دهند فعليت بخشي به اين قدرت نهفته و سرشته در ذات است كه از آن در تعابير اسلامي به متاله و خدايي شدن ياد مي كنند.
هر انساني از راه هاي گوناگون مي تواند اسماي الهي سرشته در ذات خويش را فعليت بخشد كه از آن راهها به عبوديت ياد مي شود. عبوديت در اين تفسير داراي مراتبي است كه خواسته و ناخواسته در عالم پديد مي آيد؛ چرا كه علم در تفسير وحياني قرآن، چيزي جز اتصال به ذات باري تعالي نيست و خدايي شدن به معناي عالم شدن در زمان اين اتصال تحقق مي يابد.
هنگامي كه ما از توليد علم سخن به ميان مي آوريم مراد و منظورمان از توليد و ولادت به معناي اتصال انسان به مبدا علم و دانايي يعني خداوند است. اين اتصال براي همگان اتفاق مي افتد؛ چرا كه خداوند همه هستي را پر كرده و صمدانيت وي جايي را خالي نگذاشته است. پس هر جا كه علم است حضور او نيز تثبيت شده مي باشد؛ چنان كه هر جايي كه نام هستي بر آن برده مي شود، خالي از خداوند نيست.
در آموزه هاي قرآني، از انسان خواسته شده تا با اتصال به خداوند و متاله شدن، علم را در خود فعليت بخشد و حقايق هستي را ادراك نمايد. اين ادراك حقايق هستي به انسان كمك مي كند تا شناخت اسمايي را به دست آورد و با هر اسم بر موجودي از موجودات هستي تسلط بيابد. در حقيقت شناخت اسمايي و ادراك حقايق هستي، به معناي تسلط و تسخير است كه زمينه ربوبيت و پروردگاري بر آن موجود و هستي را براي انسان فراهم مي آورد و انسان مي تواند در مسير افزايش از آن براي كمال خود بهره برد و آن چيزي را نيز به كمال شايسته و بايسته خود برساند.
براين اساس مي توان دريافت كه توليد علم تا چه اندازه در توليد قدرت و ثروت انسان و جامعه نقش دارد؛ زيرا دانسته شد كه توليد علم به معناي ارتباط با حقيقت هستي و حقايق مرتبط با آن، به معناي درك درست از حقيقت چيزها و موجودات و تسلط و تسخير آن هاست. چنين تسلط و تسخيري عين قدرت و توانايي است. انسان از اين قدرت و توانايي تسلط و تسخير، مي تواند بهره گيرد و امكانات شدن هاي كمالي را به دست آورد. اين همان ثروت واقعي است كه انسان د رجست وجوي آن است. چنين قدرت و ثروتي است كه انسان را به سعادت واقعي مي رساند.
بنابراين توليد علم به معناي توليد قدرت و ثروت مي بايست در دستور كار هر انسان و جامعه انساني قرار گيرد؛ چرا كه هدف آفرينش و فلسفه آن تنها از اين راه تحقق مي يابد و شدني مي شود. پس مي توان گفت كه دانايي توانايي و دانش همان قدرت و ثروت است.
تجاري سازي توليد علم و مقام خلافت انساني
چنان كه گفته شد، توليد علم به معناي اتصال با مبدأ هستي و درك حقايق اشيا يعني همان اسما و تسلط بر موجودات جهت بهره مندي از آن ها به عنوان ثروت واقعي در راستاي كمال يابي انسان و جامعه انساني و كمال بخشي به موجودات ديگر در مقام خلافت و مظهريت ربوبي و پروردگاري است.
اكنون اين پرسش مطرح مي شود كه تجاري سازي توليد علم به چه معنايي است؟ لازم است به اين نكته پيش از پاسخ به پرسش اصلي توجه داده شود كه يكي از مسئوليت ها و مأموريت هاي بشر در زمين به عنوان خليفه، استعمارالارض (آباداني زمين) است. (هود، آيه 61) بنابراين، خلافت انساني مقتضي است كه انسان نه تنها خود را به بلوغ كمالي برساند، بلكه موجودات زميني را از طريق آبادسازي به كمال برساند.
همچنين مسئوليت انساني تنها در قبال خود نيست، بلكه انسان مسئوليت دارد تا ديگران را از جمله نوع بشر را نيز به كمال برساند. اين بدان معناست كه راه دست يابي به كمال در انسان از طريق كمال بخشي به ديگران مي گذرد. اين گونه است كه توليد علم به عنوان مقدمه كمال يابي خود شخص مطرح مي شود و كمال هر شخص انساني در كمال جامعه و جهان است.
اگر انسان مأموريت و وظيفه دارد تا توليد علم كند تا به كمال برسد، لازمه آن است تا از اين شناخت و علم خود به درستي بهره گيرد. توليد علم به معناي شناخت حقايق هستي و دانايي و آگاهي نسبت به آن، به معناي قدرت تسخير و تصرف است. بنابراين، هر انسان و جامعه انساني، در توليد علم بايستي به اين نكته توجه داشته باشد كه در چيزها تصرفاتي را انجام دهد كه كمال يابي خود و ديگران را تسريع بخشد و ثروت واقعي را براي جوامع بشري و ديگران فراهم آورد. از اين رو توليد علم با تصرفات در موجودات ارتباط مي يابد. اين كه انسان نسبت به اموري چون اتم ها آگاهي و دانايي يابد و حقيقت آن را دريابد، از آن روست كه بتواند در آن تصرفاتي در راستاي اهداف و فلسفه آفرينش خود و ديگران پديد آورد. به عنوان نمونه تصرفات در هسته هاي اتم براي توليد انرژي يا شناخت ژنوم انساني براي تغييرات مطلوب در راستاي اهداف آفرينش، امري لازم و بايسته است و خلافت انساني و مظهريت در ربوبيت مقتضي اين است.
تجاري سازي توليد علم به معناي بهره مندي درست از علم و توليد آن است. به اين معنا كه اگر علمي توليد مي شود و دانايي و آگاهي نسبت به امري چون هسته و ژنوم انساني به دست مي آيد، مي بايست اين دانش و دانايي در خدمت اهداف و فلسفه آفرينش قرار گيرد كه از آن به تجاري سازي توليد علم ياد مي شود. به سخن ديگر، تجاري سازي توليد علم به معناي توليد علم با هدف و انگيزه مناسب و مطلوب و درست است؛ چرا كه بي تجاري سازي توليدات علمي، نمي توان از خلافت و مظهريت پروردگاري انسان سخن به ميان آورد.
به عبارت ديگر، براساس آموزه هاي قرآني و اسلامي، تجارت سازي توليد علم، در حقيقت بخشي از فرآيند كمال يابي و كمال بخشي به دانش و دانايي است؛ چرا كه بي تجارت سازي نمي توان مدعي علم واقعي در خدمت به بشر و جهان در مقام خلافت و مظهريت پروردگاري انسان شد.
با اين بيان دانسته شد كه مراد از تجاري سازي توليد علم چيست؛ چرا كه تجاري سازي در اين جا تنها به عنوان نمادي از بهره مندي درست از علم و توليد آن است؛ زيرا علم بي منفعت همانند زنبور بي عسل است. تجاري سازي توليد علم به علم، كمال واقعي مي بخشد و هدف و فلسفه درست آن را به نمايش مي گذارد. در غير اين صورت هرگونه آگاهي و دانايي نسبت به حقايق واشيا، آگاهي بي ارزش است؛ زيرا هدفي را تعقيب نمي كند و تغييري را ايجاد نمي كند، افزون بر اين كه برخلاف مأموريت و مسئوليت انساني در امر آباداني و تغيير درست و مناسب در زمين است كه در آيه61 سوره هود به آن اشاره شده است.
شكل گيري زنجيره تجاري سازي توليد علم و ثروت
نبايد از اين نكته غافل شد كه توليد علم مي بايست در يك زنجيره صورت گيرد. به اين معنا كه پازل هاي حقيقت واحد جهاني مي بايست به درستي شناخته و به كار گرفته شود، در غير اين صورت رفتار انساني مي تواند به عنوان فساد شناخته شود. اين كه خداوند در آيه41 سوره روم مي فرمايد:ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس؛ فساد در دريا و خشكي به سبب دستاوردهاي مردم آشكار شد، به اين معناست كه توده هاي مردم بي توجه به شناخت حقايق، اقدام به تصرف و تغيير در محيط زيست خود و زمين كردند كه آثار آن به جاي اصلاح و آباداني، افساد و فساد زمين بوده است.
خردمندان به سبب اين كه حقايق را به درستي مي شناسند و در چارچوب فلسفه آفرينش، در آنها تصرف و تغيير ايجاد مي كنند، موجب كمال بخشي به آن ها مي شوند، در حالي كه رفتار توده هاي مردم موجب افساد در آن مي شود. دانش و دانايي مي بايست خردمندانه باشد تا قطعات پازل به درستي شناخته و چيده شود و قرار گرفتن هر قطعه اي موجب كمال و تكميل آن شود.
هر چند كه به ظاهر علم شيمي از رياضي يا علم فيزيك يا حتي علوم انساني چون حقوق جداست، ولي بايد توجه داشت كه همه اين علوم بايستي در يك واحد ديده شود تا بتواند چنان كه هست خودنمايي كرده و تأثيرگذار باشد. توليد علم نيز مي بايست اين گونه مكمل يك ديگر باشد و تجاري سازي و بهره مندي بشر از علم و توليد آن نيز بايد به صورت زنجيره اي ديده شود.
شكل گيري زنجيره تجاري سازي توليد علم منجر به توليد ثروت مي شود و اين ثروت است كه فرصت هاي برابر كمالي را براي جامعه بشري فراهم مي آورد و هر كسي عادلانه مي تواند از سهم و قسط خويش از زمين و امكانات و ثروت بهره مند شود و خود را به كمال برساند و مظهريت ربوبيت را به دست آورد.
امام خامنه اي در مقام تبيين حقيقت انسان و هدف برتر وي به اين نكته بارها توجه داده است و از نهضت نرم افزاري وتوليد علم براي دست يابي به جامعه برتر سخن به ميان آورده است. از نظر ايشان شكل گيري زنجيره تجاري سازي توليد علم و توليد ثروت ملي لازم امتي است كه مي خواهد امت وسط و امت شاهد براي جوامع بشري باشد.
ايشان در خصوص تجاري سازي توليد علم خاطرنشان كردند: اگر زنجيره توليد دانش، تبديل دانش به فناوري، توليد محصول و در نهايت تجاري سازي علم تكميل شود، مسير توليد علم به توليد ثروت ملي كشور و پاسخگويي به نيازهاي ملت منتهي خواهد شد. (مقام معظم رهبري، نوروز90، مشهد مقدس)
اگر اين فرآيند به درستي شناخته و پيموده شود، مي تواند جامعه برتر را تحقق بخشد و زنجيره توليد دانش و تبديل آن به فناوري و تجاري سازي يعني تمدن سازي اسلامي. اين بدان معنا خواهد بود كه جامعه برتر ايماني شكل گيرد و الگو و نمونه اي براي بشريت شود.
البته تحقق كامل فرآيندي از توليد علم تا تبديل آن به فن آوري و تجاري سازي و بهره مندي از آن در شكل تغيير و تصرف و تبديل به ثروت همگاني نيازمند نقشه راه و همت مضاعف و كار مضاعف است.
پيش از هر چيزي انسان مي بايست خود را بشناسد و از ظرفيت ها و توانمندي هاي خويش در مقام خلافت الهي و خدايي بودن و پروردگاري و ربوبيت آگاه شود و روحيه خودباوري به عنوان خليفه الله در وي ايجاد شود. از اين رو امام خامنه اي در تبيين اين مهم مي فرمايد: روحيه خودباوري و اعتمادبه نفس بالا و شكل گيري زنجيره تجاري سازي توليد علم و توليد ثروت ملي از نكات برجسته اين حركت علمي است. (مقام معظم رهبري، نوروز90، مشهد مقدس)
اگر انسان و جامعه اي قدر خود را بشناسد و از مقام خلافت الهي و تسخير و قدرت تسلط و توليد علم و تبديل آن فن آوري و تجاري سازي آگاه شود، مي تواند به آساني و سادگي فرآيند زنجيره سازي توليد علم و ثروت را بشناسد و بپيمايد.
البته دشمنان نيز به اين مسئله آگاه هستند و براي مقابله با ايجاد چنين روحيه اي بسيج شده اند. آنان براي مقابله با هدف برتر جامعه ايماني يعني ايجاد تمدن اسلامي مبتني بر عدالت و استكبارستيزي و ستم ستيزي، نقشه راهي را كشيده اند كه مي بايست به عنوان نقشه راه شيطان آن را شناخت و برخلاف آن برنامه ريزي كرد و عكس آن عمل نمود.
هراس دشمنان از الگو شدن نمونه موفق اسلامي
ترس دشمنان از توليد علم به قصد تبديل به فن آوري و تجاري سازي از آن روست كه تمدن اسلامي در سايه شكوفايي اقتصادي فراگير در عصر كنوني ايجاد شود و به عنوان الگو به جهان و جهانيان معرفي شود، لذا تمام همت خويش را مبذول اين معنا كرده اند تا از اين تحول و دگرگوني مثبت جلوگيري كنند.
آن چه موجب هراس دشمنان امت اسلام و ايران اسلامي است، تبديل ايران به يك نظام و جامعه برتر در جامعه جهاني است؛ زيرا مي تواند به عنوان الگوي رهايي و عدالت خواهي و روحيه خودباوري در جهان مطرح شود و بساط دشمنان بشريت را برچيند.

 



نظريه حداكثري دين (بخش دوم و پاياني)
مروري بر نظريات در دين شناسي معاصر(5)

محمد سبحاني نيا
در شماره گذشته در ادامه سير مباحث دين شناسي كه قبلاً به موضوعات چيستي و چرايي دين، ماهيت دين، انتظار بشر از دين پرداخته شده بود به يكي از مهم ترين نظريات اين حوزه در دوران معاصر با عنوان «دين حداكثري» پرداخته شد اينك بخش دوم و پاياني اين مقاله كه از كتاب «كاركرد دين در زندگي بشر» انتخاب شده است تقديم مي گردد.
اثبات جامعيت اسلام
جامعيت اسلام، با دو دليل عقلي و نقلي، ثابت مي شود.
اما دليل عقلي: شكي نيست كه خداوند براي هدايت بشر و تأمين سعادت او در زمينه عقايد و احكام، مي بايست اموري را بيان كند. اگر قائل به جامعيت اسلام نشويم، با توجه به اين فرض كه اسلام، دين خاتم است، در اين صورت عدم جامعيت از دو حال خارج نيست:
يا بگوييم خداوند نقشه كلي و جامع براي هدايت مردم ارائه نكرده است كه اين فرض، برخلاف قاعده لطف است.
يا بگوييم خداوند دين كامل و جامع فرستاده، ولي پيامبر از رساندن و اداي آن كوتاهي كرده است و از آنجا كه هيچ كدام از اين دو فرض به دليل قاعده لطف و عصمت پيامبر اسلام(ص) صادق نيست پس جامعيت اسلام ثابت مي شود.
تقرير ديگر براي اثبات عقلي جامعيت، خاتميت است. بسياري از محققان رابطه بين جامعيت و خاتميت را پذيرفته اند1. اگر كسي بگويد قرآن واسلام نسبت به رهنمودها و راهنمايي ها، جامع و كامل نيست، لازمه اش اين است كه بعد از اسلام بايد مقرراتي بيايد كه قوانين گذشته را نسخ يا تكميل كند و اين با خاتميت اسلام منافات دارد.
اما دليل نقلي شامل آيات و روايات معصومين مي شود:
آيات به سه دسته تقسيم مي شود:
1- آياتي كه در آن واژه تبيان و تفصيل آمده است؛ مانند (ونزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء)(نحل89) اين كتاب را بر تو فرستاديم تا حقيقت هرچيز را بيان كند.
2- آياتي كه اسلام رادين جهاني معرفي مي كند؛ مانند (و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين) (انبيا 107) ما تو را نفرستاديم مگر اين كه رحمت براي جهانيان باشي.
دستورهاي آيين جهاني بايد چنان باشد كه نيازهاي عرصه هاي مختلف زندگي بشر را تأمين كند. از اين رو، جهاني بودن قرآن، مستلزم جامع بودن آن است.
3- آياتي كه فرمان هاي قرآن را جاودانه معرفي مي كند. (فرقان 1)
بي ترديد چيزي كه تا ابد استمرار دارد بايد به تمام نيازهاي انسان در زندگي فردي و اجتماعي براي تحقق سعادت و هدايت بشر، پاسخ دهد.
روايات نيز به سه دسته تقسيم مي شود:
1- احاديثي كه با واژه هاي تبيان و تفصيل، قرآن را وصف كرده است. امام صادق(ع) فرمود: خداوند متعال هر چيزي را در قرآن بيان كرده است. به خدا سوگند! قرآن هم نيازهاي مردم را آورده تاكسي نگويد كاش اين موضوع در قرآن بود. (اصول كافي ج 1 ص 95)
2- رواياتي كه قرآن را منبع و محل مراجعه، معرفي مي كند. امام باقر(ع) فرمود: خداوند متعال چيزي را كه امت به آن نياز دارد، رها نساخته و در كتاب خود فرو فرستاده است. (همان)
3- رواياتي كه در توصيف قرآن وارد شده است؛ مانند آن چه از امام علي(ع) نقل شده كه فرمود: آگاه باشيد، دانستني هاي گذشته و آينده تا روز قيامت در قرآن آمده است. (نهج البلاغه خطبه 158)
4- خاتميت اسلام
تقرير ديگر براي اثبات حداكثري، خاتميت اسلام است. رابطه بين خاتميت پيامبر(ص) و جامعيت اسلام از مسائلي است كه بسياري از محققان اسلامي به آن توجه و استشهاد كرده اند. خلاصه استدلال آن است كه بشر بي نياز از وحي نيست. براين اساس بايد خصوصيتي در پيامبر خاتم و دين اسلام باشد كه نيازمند تجديد نوبت و شريعت نباشد. قدر متيقن از عوامل، جامعيت و كامل بودن است. اگر كسي بگويد قرآن نسبت به رهنمودها و راهنمايي ها جامع و كامل نيست لازم مي آيد كه بعدا قوانين و مقرراتي بيايد كه قوانين پيشين را نسخ يا تكميل كند و اين با خاتميت منافات دارد.
ديني كه نسخه آخر حساب مي شود بايد جامع باشد و به همه نيازهاي مادي و معنوي انسان پاسخ دهد.
5- تبيين اهداف دين
رويكرد حداقلي و حداكثري دين بستگي زيادي به اهداف دين دارد. رويكرد حداقلي براي دين از اين جا ناشي شده است كه هدف خاصي را براي دين ترسيم كرده اند. از آن جمله مهندس بازرگان است كه هدف رسالت پيامبران را دو چيز دانسته است: 1- انقلاب عظيم و فراگيري برضد خود محوري انسان ها براي سوق دادن آنها به سوي آفريدگار جهان 2- اعلام دنياي جاودان بي نهايت بزرگ تر از دنياي فعلي (كيان. ش 82 ص 84). او معتقد است آن چه در هيچ يك از سرفصل ها يا سوره ها و جاهاي ديگر ديده نمي شود اين است كه گفته شده باشد آن را فرستاديم تا به شما درس حكومت، اقتصاد، مديريت و يا اصلاح امور زندگي دنيا و اجتماعي را بدهد. (همان ص 25)
البته اين استدلال ناتمام است. چون اگر به آيات مختلف قرآن در باب مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي، قضايي و جزايي مراجعه كنيم. به اين نتيجه نمي رسيم. قرآن مجيد اهداف رسالت انبيا را چند چيز مي داند:
1- دعوت به توحيد: مهم ترين هدف پيامبران، توحيد و دوري از شركت بوده است: (و لقد بعثنا في كل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت). (كل 62) ما در هرامتي پيامبران را برانگيختيم تا مردم، خدا را بپرستند و از طاغوت دوري جويند.
2-دعوت به معاد: قرآن مجيد مي فرمايد: اي گروه جن و انس! آيا براي شما از جنس خودتان پيامبراني نيامدند تا آيات مرا برشما بخوانند و شما را به ديدار اين روز هشدار دهند؟ (انعام 031)
3- تعليم كتاب: پيامبران مبعوث شدند تا به مردم علم و آگاهي دهند: ( و يعلمهم الكتاب و الحكمه ويزكيهم). (آل عمران 461)
4- تعليم حكمت: يكي ديگر از اهداف بعثت انبيا، تعليم حكمت است.
5- تزكيه: پيامبران، مردم را به رها ساختن پليدي هاي نفساني، فرامي خواندند: (ويزكيهم ويعلهم...) در آيات بسياري از زبان پيامبراني هم چون نوح، هود، صالح، لوط، شعيب، الياس و عيسي(ع) نقل شده كه مردم را به تقوا دعوت كرده اند. (شعرا 601 و 421 و 061)
6- آزادسازي انسان ها از غل و زنجير: يكي از اهداف انبيا، رهايي مردم از غل و زنجيرهاي دروني و بيروني است: (ويضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم)(اعراف 751) بارهاي سنگين و غل و زنجيرهايي را برمي دارد.
7- برقراري عدالت اجتماعي: از اهداف مهم پيامبران، برپايي عدل و داد بوده است: (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط)؛(حديد 52) ما رسولان خود را با معجزاتي آشكار فرستاديم و بر آنها كتاب و ميزان را نازل كرديم تا مردم براي برپايي عدالت قيام كنند.
طبيعي است كه اجراي عدالت بدون برپايي حكومت و نظام سياسي ميسر نيست.
استاد مطهري در يك جمع بندي دو هدف زير را اصلي ترين هدف پيامبران از ديدگاه قرآن كريم دانسته است: 1-شناختن خدا و نزديك شدن به او 2-برقراري عدل و قسط در جامعه بشري. (مجموعه آثار ج 2 ص 571 و 671)
6-ماهيت احكام اسلام
زندگي گرا بودن احكام اسلام مويد نظريه حداكثري دين است.
ماهيت تعاليم آسماني اسلام به گونه اي است كه دين را با شئون دنيوي پيوند داده است. متاسفانه عدم توجه به اين امر و مقايسه اسلام با مسيحيت، منشأ اشتباه گروهي از تحليل گران شده است. استاد مطهري نوشته است:
مي گويند مسيحيت اين افتخار را دارد كه هيچ اسمي از جنگ در مسيحيت نيست، اما ما مي گوييم اسلام اين افتخار را دارد كه قانون جهاد دارد. مسيحيت كه جهاد ندارد، چون هيچ چيز ندارد، جامعه و قانون و تشكيلات اجتماعي براساس مسيحيت ندارد، تا قانون جهاد هم داشته باشد... اسلام ديني است كه وظيفه خودش را و تعهد خودش را اين مي داند كه يك جامعه تشكيل دهد، اسلام آمده جامعه تشكيل دهد، كشور تشكيل بدهد، آمده دولت تشكيل بدهد، رسالتش اصلاح جهان است. چنين ديني نمي تواند بي تفاوت باشد. قانون جهاد نداشته باشد. مسيحيت، دائره اش محدود است و اسلام دائره اش وسيع است. مسيحيت از حد اندرز تجاوز نمي كند، اما اسلام تمام شئون زندگي بشر را زيرنظر دارد. قانون اجتماعي دارد، قانون اقتصادي دارد، قانون سياسي دارد. (جهاد ص17 و81)
امام خميني ره، اسلام شناس بزرگ قرن حاضر، در اين باره گفته است: «نسبت اجتماعيات قرآن با آيات عبادي آن، از نسبت صد به يك بيشتر است... از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را دربردارد. سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان، نسبت به پروردگار است. مقداري از احكام هم مربوط به اخلاقيات است. بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است.» (ولايت فقيه ص5)
ايشان در جاي ديگر گفته است: «ماهيت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه، تشريع گشته است.) (همان 02)
وضع حكم براي اموري كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم با زندگي انسان ارتباط پيدا مي كند، دليل ديگري براي زندگي گرا بودن احكام اسلام است كه براي مثال مي توان از توصيه در باب محافظت از محيط زيست و طبيعت و احكام مربوط به حقوق حيوانات نام برد. علامه جعفري ره گفته است: «منابع فقه اسلامي، درباره حقوق حيوانات، 23 ماده دارد. آن دين الهي كه چندين قرن پيش براي حيوانات 23 ماده حقوقي (نه اخلاقي يا احساساتي) مقرر مي كند، معلوم است كه چه فقه و حقوقي براي انسان ها تعبيه كرده است.» (فلسفه دين ص 931)
ديني كه حتي مسئله مضمضه و استنشاق و ازاله موهاي زايد و ناخن ها و نظافت بدن را از ياد نبرده است، چگونه ممكن است از مسائل مهم دنيوي و زندگي بشر ساكت مانده و دم فرو بسته باشد. آياتي كه درباره زكات و امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با ناهنجاري هاي اجتماعي و مفاسد اقتصادي، اعم از قمار و سرقت و غصب و رشوه و اختلاس و غيره و آياتي كه بيان گر اجراي حدود، قصاص، گردآوري ماليات هاي شرعي و جهاد با كافران و منافقان است، همه نشان دهنده دخالت دين در شئون دنيوي بشر است.
با نگاهي گذرا به مجموعه هاي حديثي هم چون كتاب هاي چهارگانه و غيره، به اين نتيجه مي رسيم كه اسلام، نظامي گسترده و فراگير است و براي همه شئون زندگي انسان رهنمود دارد. در اين ميان، نهج البلاغه، بزرگ ترين دستور زندگي مادي و معنوي انسان را به بشريت عرضه داشته است كه مي توان آن را علاوه بر موعظه و هدايت گري، كتاب حكومتي دانست. علاوه بر آن چه گفته شد، قرآن كريم به صراحت از حكومت بسياري از پيامبران سخن گفته است: (فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه و آتيناهم ملكا عظيماً) (نساء45) ما خاندان ابراهيم را كتاب و حكمت داديم و به آنها ملكي بزرگ داديم. علامه طباطبايي(ع) نوشته است: «مراد از ملك، تسلط بر امور مادي و معنوي انسان است كه شامل نبوت، ولايت و هدايت مردم نيز مي گردد.» (الميزان ج4 ص573) حكومت حضرت يوسف(ع) (يوسف65) حكومت حضرت داوود(ع) (انبيا87) و حكومت حضرت سليمان(ع) (نمل34-05) و درگيري هاي پيامبران مكرم با مخالفان گوياي اين واقعيت است كه پيامبران در زندگي انسان ها، نقش فعال داشته اند.

پي نوشت:
1- استاد مطهري در كتاب خاتميت؛ استاد جعفر سبحاني در كتاب خاتميت از نظر قرآن و حديث و استاد محمد تقي مصباح در كتاب راهنماشناسي.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14