(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390- شماره 19919

درك مبهم از اوصاف الهي
تحليل ها آرتص از نتيجه انتخابات 88

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




درك مبهم از اوصاف الهي

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
اگر ما فقط دركي از خدا داشته باشيم ممكن است كسي بگويد: خدا نيست. اين درك به تنهايي اعتقاد به خدا را نشان نمي دهد. تا وقتي كه نگوييم: «خدا هست» اعتقاد ما را بيان نمي كند. پس ما مفهوم ديگري هم اين جا داريم و آن مفهوم «وجود» است. مفاهيم ديگري هم هست كه از سنخ همين مفهوم وجود است و از قبيل مفهوم سيب، زرد، سرخ، شيرين، كروي و... نيست؛ مانند مفاهيم علت، معلول، ممكن، حادث، قديم و... اين دسته از مفاهيم را معقولات ثاني فلسفي گويند. اين ها مفاهيمي است كه خود عقل مي سازد؛ البته معناي اين سخن اين نيست كه بدون ارتباط با خارج اين مفاهيم را مي سازد. ارتباط وجود دارد؛ اما نه به اين صورت كه ابتدا ادراكي جزئي بايد باشد و آن را تعميم بدهد؛ ما دركي حسي از چيزي به نام وجود نداريم كه بگوييم: اين را با چشم ديديم يا با حس ديگري درك كرديم، بعد مفهوم كلي وجود را از آن گرفتيم؛ بلكه چيزي را با علم حضوري مي يابيم و براي آن مفهومي مي سازيم كه به اصطلاح معرفت شناسي روز، جنبه سمبليك دارد؛ يعني اشاره اي دارد به آن واقعيتي كه قابل درك با علم حضوري است. اين مفهوم مثل مفهوم سرخ نيست كه سرخي خارجي را نشان دهد و در ازاي آن، چيزي باشد كه با چشم ديده مي شود. يك بحث بسيار مفصل، پيچيده و عميق فلسفي در اين جا وجود دارد كه اصلا ما مفهوم وجود را چگونه درك مي كنيم. مفهوم علت هم اين گونه است؛ مثلا وقتي مي گوييم: «آتش علت حرارت است» ما حرارت آتش را با لامسه درك كرده ايم و فهميده ايم و شعله آتش را با چشم ديده ايم؛ اما عليت آتش را چگونه درك كرده ايم؟ مفهوم علت با چه حسي درك مي شود تا از آن دركي عقلاني داشته باشيم؟ اين يك بحث بسيار دقيقي است و بنده نتوانستم در كتاب ها جواب روشن و قانع كننده اي براي آن پيدا كنم. اجمالا گفته مي شود: اين نوع درك ها حيثيت هاي وجودي را بيان مي كنند نه حيثيت هاي ماهوي را. اين مفاهيم را معقولات ثاني و مفاهيم ماهوي را معقولات اولي مي گويند. معقولات ثاني طور ديگري از درك است كه از آن عقل است و به صورت سمبليك از وجود خارجي و خصوصيت وجود حكايت مي كند. اين درك طوري است كه ذهن ما مي تواند آن را تعميم دهد به طوري كه براي آن مصاديق بي نهايت اثبات كند و مي تواند درك كند كه اين عليت، از آن موجودي بي نهايت باشد؛ يعني ممكن است علتي باشد كه وجودش بي نهايت باشد. اين خاصيت اين نوع ادراك عقلي است. ادراكات ماهوي اين خاصيت را ندارد. خداوند به عقل ما قدرتي داده است كه مي تواند مفهومي بسازد كه جنبه سمبليك نسبت به حقايق خارجي داشته باشد. به قول اهل معقول مفهوم آن اعتباري است؛ ولي از حقايق عيني حكايت مي كند. اين مفاهيم به موجودات غيرمادي حتي وجود خدا هم قابل اطلاق اند؛ چون ماهيت خاصي را نشان نمي دهند و فقط نحوه وجود را بيان مي كنند.
نه تعطيل؛ نه تشبيه؛ بلكه معرفت بوجه
مفاهيم ثاني فلسفي را درباره خدا هم مي توان به كار برد، ولي چون در اين جا هم ذهن ما فوراً آن ها را با امور حسي قياس مي كند، براي اين كه ما در اشتباه تشبيه نيافتيم، بايد بگوييم: «اما نه مثل چيزهاي ديگر». به ما دستور داده اند كه در وصف خداي متعال بگوييد: «خدا عالم است؛ اما نه مثل علم ما و...». در روايات اين روش را، روش بين التعطيل و التشبيه ناميده اند. فرموده اند در توصيف خدا نبايد بگوييد: «شناختي از خدا نداريم» و همچنين نبايد بگوييد: «شناختي داريم مثل شناخت ساير موجودات».
درك اوصاف الهي دركي مبهم است؛ او موجودي است بي نهايت؛ آيا ما بي نهايت را مي توانيم تصور كنيم؟ با اين كه بي نهايت است، حتي دو جزء هم ندارد. هر يك از اين صفات را با برهان اثبات مي كنيم؛ اما نمي توانيم در ذهنمان تصوري از آن ها داشته باشيم. خود وجود خدا عين علم، عين قدرت و عين حيات است. ذهن ما نمي تواند اين را درك كند؛ چون درك وهمي يا خيالي يا حسي به چيز جزئي و محدود تعلق مي گيرد؛ آن ادراكات عقلي هم كه از ادراكات حسي گرفته شده از همين مصاديق محدود حكايت مي كنند؛ اما آنچه كه از راه معقولات ثاني درك مي شود، به خاطر قدرتي است كه خداي متعال به عقل انسان داده است كه يك مفهومي را مي سازد كه مي تواند مصداقش موجود نامحدود باشد. اين عنايت خاصي است كه خداي متعال به عقل انسان كرده كه مي تواند چنين مفاهيمي را بسازد و به اين نحوه به وجود حقيقي خدا اشاره كند، بدون اين كه كنه آن را بتواند نشان دهد. به اين درك، مي گويند: «معرفت بوجه»؛ يعني ما يك جهتي، يك حيثيتي عقلاني نسبت به خداي متعال درك مي كنيم؛ اما معناي اين به هيچ وجه آن نيست كه كنه خدا را درك كرده ايم يا تصوري ذهني از خدا داريم. پس أنار في الفكر معقولها، مي تواند اشاره باشد به اين كه خداي متعال به عقل انسان قدرتي داده كه مفاهيمي را درك كند كه اين مفاهيم به نحوي قابل اطلاق برخداست. مي گوييم: خدا موجود است، عالم است، قادر است، حي است و...
ما بايد بدانيم كه مي توان خدا را شناخت و بايد هم شناخت. اگر گفته شود: بايد خدا را شناخت؛ اما نمي شود خدا را شناخت! اين چه بايدي است؟! اين يعني تكليف به محال! اگر شناخت خدا محال است چگونه اين همه در ادعيه از خدا درخواست مي كنيم: خدايا! معرفت خودت را به ما بده؟ كساني متأسفانه گفته اند نمي توان خدا را شناخت؛ بعضي تصريح كرده اند كه حتي نبايد بر خدا اطلاق موجود كرد و همه آنچه ما براي خدا اثبات مي كنيم به معناي سلبي برمي گردد. موجود است يعني معدوم نيست و...! در مقابل اين ها بايد گفت: آيا تا ما دركي از معناي عالم نداشته باشيم مي توانيم بگوييم خدا جاهل نيست؟ وقتي مي توانيم بگوييم «جاهل نيست» كه بدانيم جهل يعني نفي علم. يك سؤال روشني كه به اين گرايش متوجه است اين است كه: اوصافي كه مكرر، قرآن براي خدا ذكر مي كند براي چيست؟ اين گرايش كج سليقگي است. حقيقت مسئله اين است كه عقل، اين مفاهيم را درك مي كند؛ اما نسبت به ما، مصداق اين مفاهيم محدود و ناقص است و نسبت به خدا، مصداقش بي نهايت است؛ اما به هر حال علم ما علم است و جهل نيست علم خدا هم علم است. خدا اين توان را به عقل من داده كه مفهومي را درك كند كه مي تواند هم مصداق بي نهايت داشته باشد و هم مصداق ضعيف. اگر ما بگوييم: اين قدرت را نداريم، در واقع كفران نعمت خدا را كرده ايم. ما همين كلمه ذات را كه به خدا نسبت مي دهيم و مي گوييم ذات خدا اين هم مفهومي است و عقل ما اين مفهوم را درك مي كند. اين معنايش اين نيست كه كنه ذات خدا را درك كرده ايم. اين همان معرفت بوجه است كه خدا توانش را به همه انسان ها داده است؛ البته يك درك ديگري فوق اين درك ها هست كه يك مرتبه اي از آن در فطرت همه انسان ها هست و آن درك حضوري و شهودي خداست؛ آن دركي است كه خيلي قيمتي است و اميدواريم كه ما هم توفيق كسب مرتبه اي از آن را پيدا كنيم، ان شاءالله.
افعال الهي (12)
آفرينش از عدم
ابتدع الاشياء لا من شيء كان قبلها، والشاها بلا احتذاء امثله امتثلها، كونها بقدرته، و ذراها بمشيته؛1
حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از شهادت به وحدانيت الهي و اشاره به منتي كه خدا بر بندگان گذاشته كه معرفت خودش را براي آن ها ميسر نموده است فرمودند: اما حقيقت ذات الهي و كنه صفات او براي هيچ كس قابل شناخت نيست. به تعبير ديگر، احاطه علمي بر ذات الهي و بر صفات او امكان ندارد؛ حتي مي توان گفت: حقيقت افعال الهي را هم درست درك نمي كنيم. مي دانيم كه خداوند در جنين روح مي دمد و او را زنده مي كند يا مرده ها را در قيامت زنده مي كند يا... و الفاظي را در اين موارد به كار مي بريم؛ اما حقيقت آن را درك نمي كنيم. شايد خداي متعال به بعضي از اولياي خودش مرتبه اي از افعال خود را ارائه فرموده است؛ مثلا مرحوم علامه طباطبايي رضوان الله عليه فرمودند: ابراهيم نمي خواست زنده شدن مرده اي را ببيند؛ بلكه مي خواست حقيقت احياء را درك كند. و خداي متعال به وسيله زنده كردن پرندگان به دست خود حضرت ابراهيم عليه السلام آنچه امكان داشت را به او نشان داد. شايد معجزات انبياء در واقع كار خدا بود كه به دست آن ها اجرا مي شد و ايشان حقيقت فعل خدا را مي يافتند؛ اما ديگران در شرايط عادي نمي توانند حقيقت فعل خدا را درك كنند. نمي توانند بفهمند خدا چگونه خلق مي كند؟ چگونه مي ميراند؟ و... به اين افعال الهي تنها مفاهيمي را اطلاق مي كنيم، مثلا مي گوييم: «او زنده مي كند» و اين مفاهيم را مي فهميم. اين مفاهيم از قبيل معقولات ثاني است كه براي حقايق خارجي جنبه سمبليك دارد.
حضرت زهرا سلام الله عليها درباره آفرينش مي فرمايند: ابتدع الاشياء لا من شيء كان قبلها؛ خدا همه اشياء عالم را آفريد؛ اما براي آفريدن آن ها احتياج به ماده قبلي نداشت؛ زيرا اگر آن ماده مخلوق بود كه جزء همين مخلوقات بود. حضرت مي فرمايند: خدا مجموع اين عالم را از يك ماده ديگري خلق نكرده است. اگر اين مجموعه احتياج به ماده قبلي داشته باشد، تسلسل لازم مي آيد. اگر به حسب تصوير ذهني، خدا را در يك طرف قرار دهيم و عالم را هم يك طرف، براي پيدايش اين عالم غير از اراده خدا احتياج به هيچ چيز ديگري نيست.
اگر در قرآن آمده است كه برخي اشياء از برخي اشياء ديگر خلق شده اند، مثلا مي فرمايد: «وجعلنا من الماء كل شيء حي؛2 هر موجود زنده اي را از آب آفريديم». اين آيات با فرمايش حضرت زهرا سلام الله عليها منافات ندارد؛ زيرا حضرت مي فرمايند: خداوند مجموع اشياء را از ماده قبلي نيافريد و اين منافات ندارد با اين كه بعضي اشياء از بعض ديگر خلق شده باشند. خدا براي خلق اين مجموعه به ماده اي كه روي آن كار كند احتياج ندارد.
منشأ اين شبهه عمدتا از اين جاست كه ما مفهومي كه از صنع و حتي از خلق و آفريدن داريم اين است كه بايد چيزي باشد تا روي آن تغييراتي ايجاد كرد تا به چيز ديگري تبديل شود؛ مثلا براي ساخت انگشتر، بايد طلايي باشد تا زرگر آن را ذوب كند، در قالب بريزد، و كارهاي ديگري روي آن انجام دهد تا انگشتر ساخته شود. در اين جا مي گوييم: «صنع الخاتم؛ انگشتر را ساخت.» وقتي گفته مي شود: خدا صانع عالم است، گمان مي شود كه بايد ماده اي باشد تا خدا روي آن كار كند و عالم را خلق كند؛ اما اگر هيچ ماده اي نباشد، خدا چگونه عالم را خلق كند؟! اين ها افكار نادرست و خامي است. به خاطر انسي كه ما به كارهاي خودمان داريم نمي توانيم درست درك كنيم كه چيزي از عدم محض به وجود آيد. اين امر عجيبي نيست؛ چرا كه ما نمي توانيم حقيقت خود خدا را هم درك كنيم. اگر بنا باشد كه آن چه را حقيقتش را درك نمي كنيم انكار كنيم، در همين عالم ماده خيلي چيزها را بايد انكار كنيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-بلاغات النساء، ص 72 و بحارالانوار، ج92 ص .220
2-انبياء، 03.
پاورقي

 



تحليل ها آرتص از نتيجه انتخابات 88

با پايان انتخابات و اعلام نتايج آن، پايگاه اينترنتي هاآرتص در تحليلي از انتخابات ايران نوشت: «طبق گزارش ستاد انتخابات ايران محمود احمدي نژاد حداقل دو برابر رقيب اصلي خود ميرحسين موسوي رأي به دست آورده است. اين رقم حتي اگر ميزان آراء مخدوش را كم كنيم نشان دهنده قدرت جريان محافظه كار و در كنار آن توانايي هاي سياسي احمدي نژاد است. پيروزي بزرگ احمدي نژاد تغييري در سياست ايران در طرح هسته اي و رابطه در حال گسترش با آمريكا ايجاد نخواهد كرد... آمريكا با احتياط تمام از هيچ نامزدي حمايت نكرد و حتي پيش از انتخابات اعلام كرد مي خواهد با ايران گفت وگو كند. در مقابل اين آمريكا اكنون فردي ايراني ايستاده است كه سرسخت تر است، اعتماد به نفس بيشتري دارد... احمدي نژاد در مناظرات تلويزيوني با موسوي و كروبي ادبيات بهتري به نمايش گذاشت و بيان قوي تري داشت. تسلط او به سخنوري عامه پسند، جايگاه خانوادگي او در بين مردم عادي، عدم تعلق به خانواده هاي بزرگ و صاحب نفوذ و احتراز از پول خرج كردن بي حد و حصر در آستانه انتخابات در پيروزي او مؤثر بود. اما به نظر مي رسد سياست خارجي او نيز در اين پيروزي سهم به سزايي داشت. احمدي نژاد مدعي شد كه توانست غرب را به كرنش وادارد و آمريكا را به سمت درخواست گفت وگو با ايران سوق دهد و كشور خود را به سطح ابرقدرت جهاني ارتقا دهد. رقيبان او نتوانستند به پاي او برسند و به اين ترتيب رهبر ايران توانست «سنت» دو دوره اي بودن رياست جمهوري را بدون هيچ گونه مزاحمتي حفظ كند.»381
همچنين پس از اعلام نتايج انتخابات ايران، دو نفر از مقامات اسرائيلي به تحليل نتيجه به دست آمده پرداختند. سيلوان شالوم، قائم مقام نخست وزير، در اين باره گفت: «انتخاب احمدي نژاد پيام روشني به جهان بود كه طبق آن سياست فعلي از حمايت گسترده اي برخوردار است و همين سياست ادامه پيدا خواهد كرد. آمريكا و جهان آزاد سياست خود در قبال طرح هسته اي ايران را مورد تجديدنظر قرار دهند.» به گفته شالوم نتيجه انتخابات ايران شكست افرادي بود كه به توقف هسته اي ايران فكر مي كردند. علاوه بر شالوم،
داني آيالون، معاون وزير خارجه رژيم صهيونيستي نيز اظهار داشت كه «انتخابات ايران نشان داد تهديد ايران بيش از پيش جدي است. با اعلام نتايج، جامعه جهاني بايد سريعاً طرح هسته اي و تروريسم ايراني را متوقف كند. اسرائيل از ابتدا هم درباره انتخابات ايران توهم نداشت، چون درباره طرح هسته اي و تروريسم هيچ تفاوت اساسي بين نامزدها وجود نداشت.» 382
در ادامه «مارك رگو» سخنگوي رژيم صهيونيستي هم اظهارنظر دو مقام فوق را رد كرد و گفت: «آيالون و شالوم نظرات شخصي خود را بيان كردند و بيان كننده مواضع حكومت اسرائيل نبودند.»383 در واقع اسرائيل كه همانند متحدان غربي خود پس از ظهور نتايج انتخابات دهم رياست جمهوري ايران درمانده بود كه با ايران كنوني چه كند كه با مشاركت كم نظير مردمي و رأي بالا به رئيس جمهور خويش اقتداري خارج از حد تصور يافته بود، به يكباره با رفتار خودسرانه و خودسوزانه جريان راديكاليسم سبز آنچه را كه با نااميدي در پي آن مي گشت پيدا كرد. سايت هاآرتص در روز 24 خرداد تحت مطلبي با عنوان «پايان نظام ايران نزديك است» چنين مي نويسد: «لحظاتي كليدي در تاريخ وجود دارد كه در آن لحظات همه چيز تغيير مي كند. 11 سپتامبر، برچيده شدن ديوار برلين، حضور سادات در اورشليم و خيلي موارد ديگر از اين گونه اند. به نظر مي رسد انتخابات ايران نيز از آن دست حوادثي است كه تغييرات بسيار عميقي ايجاد خواهد كرد. نبايد فراموش كرد كه انقلاب ايران در 1979 آغاز كننده موج اسلام افراطي در خاورميانه بود. بعد از انقلاب ايران بود كه افغانستان از دست شوروي خارج شد. بعد از آن بود كه سعودي از سيطره ايران حيرت زده شد و ميلياردها دلار در مدارس اسلامي سرمايه گذاري كرد. تنها بعد از آن بود كه حماس و حزب الله ايجاد شدند... هنوز هم رسانه ها بحث مي كنند كه حقيقتاً چه اتفاقي افتاده است؟ آيا رسانه ها در ارزيابي قدرت موسوي اشتباه كردند و احمدي نژاد واقعاً برنده شد؟ يا احمدي نژاد در انتخابات دست برد؟ يا هر دو اتفاق همزمان روي داد؟ واقعيت اين است كه اين مسئله هيچ گاه روشن نخواهد شد و اهميتي هم ندارد. مهم اين است كه توده عظيمي در حدود چندين ميليون و شايد نيمي از ملت ايران وجود دارند كه فكر مي كنند دموكراسي ايراني به آنها دروغ گفت و نه تاكنون انتخابي در كار بوده و نه بعد از اين در كار خواهد بود. اين توده كه فكر مي كرد شايد بتوان از داخل نظام تغيير را آغاز كرد متوجه شد كه تنها با ويراني نظام و اصلاح آن مي توان تغيير مثبت ايجاد كرد... اتفاقي كه در ايران افتاد در حركت اوباما به سوي نظام ايران نيز اختلال ايجاد خواهد كرد. اگر احمدي نژاد حقيقتاً انتخاب نشده است و او تنها يك ديكتاتور خشونت طلب است چرا بايد با او گفت وگو كرد؟ اكنون قدرت مانور رئيس جمهور آمريكا كمتر شده است... چند ماه پيش تام فريدمن خبرنگار نيويورك تايمز نوشت، شباهت بسياري بين ايران امروز و روسيه شوروي در دوران قبل از گورباچف وجود دارد. به ويژه كه قيمت پايين نفت در هر دو مورد موجب افزايش فشار اقتصادي و كاهش محبوبيت نظام شده است. حتي اگر نظام ايران در آينده نزديك سرنگون نشود در اين لحظه شاهد آغاز شمارش معكوس آن هستيم.»384
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
381 . بارئل، تسوي؛ «پيروزي در سايه بيان، سياست و درماندگي آمريكا»؛ سايت هاآرتص؛ 13/6/2009 (23/3/1388).
382 . «سيلوان شالوم: انتخاب احمدي نژاد پيامي به جهان بود»؛ سايت يديعوت آحارونوت؛ 13/6/2009 (23/3/1388) .
383 . «سخنگوي حكومت اسرائيل: سخنان شالوم و آيالون مواضع شخصي آنها بود»؛ سايت هاآرتص؛ 13/6/2009 (23/3/1388).
384 . «پايان نظام ايران نزديك است»؛ سايت هاآرتص؛
14/6/2009 (24/3/1388).
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14