(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390- شماره 19919

نتيجه خوش رويي
حكايت خوبان
پرسش و پاسخ؟
بررسي برخي از ابعاد شخصيت حضرت زهرا(س)
فاطمه(س) الگوي زندگي حال و آينده
بررسي نگاه قرآن به اهميت و ضرورت مديريت
نقش مديريت در جهاد اقتصادي



نتيجه خوش رويي

قالت فاطمه(س): البشر في وجه المومن يوجب لصاحبه الجنه .
حضرت فاطمه(س) گفت: خوش رويي در چهره مومن بهشت را بر صاحبش واجب مي سازد.1

1-آثار الصادقين، ج62، ص260

 



حكايت خوبان

نور چشم و پاره تن پيامبر(ص)
ابن عباس مي گويد: روزي رسول خدا(ص) در مكاني نشسته بود و حضرت علي(ع) و حضرت فاطمه(س) و امام حسن(ع) و امام حسين(ع) نزد آن حضرت بودند.
در آن هنگام حضرت فرمودند: خدايا! تو خود مي داني كه اين ها اهل بيت من مي باشند و از بزرگ ترين و محبوب ترين و بزرگوارترين مردم نزد من هستند. هر كس آنها را دوست دارد، تو هم آنها را دوست داشته باش و هر كس به آنها بغض و كينه و نفرت دارد، تو هم از آنها متنفر باش و هر كس با آنها دوستي كند، تو هم با آنها دوستي كن و هر كس با آنها دشمني كند، تو هم با آنها دشمني كن. و آنها را از هرگونه پليدي پاك و مطهر، و از هرگونه گناه و لغزش و خطا مصون و پاكيزه بدار، و آنها را به وسيله فرشته روح القدس، خود همواره كمك كن. پس پيامبر اكرم(ص) رو به علي(ع) كرد و فرمود: فاطمه(ص) پاره تن من و نور چشم من و ميوه دل من است، هر آنچه او را آزرده و ناراحت كند مرا آزرده و ناراحت مي كند و هر آنچه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال و مسرور مي سازد1.

1-بحارالانوار، ج43، ص24

 



پرسش و پاسخ؟

ماهيت دجال
پرسش:
در بعضي از روايات اشاره شده است كه در آخرالزمان دجال خواهد آمد. منظور از دجال چيست؟ آيا در جامعه كنوني ما مصداق دارد؟
پاسخ:
دجال از ريشه «دجل» به معناي دروغگوي حيله گر است. اصل داستان دجال دركتاب هاي مقدس مسيحيان است (1) در انجيل اين واژه بارها به كار رفته و از كساني كه منكر حضرت مسيح باشند و يا «پدر و پسر» را انكار كنند، به عنوان دجال ياد شده است. به همين جهت در ترجمه انگليسي كتاب هاي مقدس مسيحي، واژه آنتي كريست (Anti christ) يعني ضدمسيح به كار رفته است.
در روايات زيادي از اهل سنت، خروج دجال از نشانه هاي برپايي قيامت دانسته- شده است. (2) در كتاب هاي روايي شيعه، تنها دو روايت در مورد خروج دجال به عنوان يكي از علائم ظهور حضرت مهدي(عج) آمده است. (3) كه هيچ يك از آنها از نظر سند معتبر و قابل قبول نيست. بنابراين، از نظر منابع شيعي، دليل معتبري بر اين كه خروج دجال يكي از علائم ظهور باشد، وجود ندارد؛ اما درعين حال با توجه به روايات زيادي كه در منابع اهل سنت آمده است؛ احتمال اين كه اصل قضيه دجال به طور اجمال صحت داشته باشد؛ وجود دارد البته حتي اگر اصل قضيه دجال صحت داشته باشد، بي ترديد بسياري از ويژگي هايي كه براي آن بيان شده، افسانه به نظر مي رسد.
پس، اصل قضيه دجال امري محتمل و ممكن، مي نمايد. اكنون اين سؤال مطرح است كه مقصود از دجال چيست؟ درباره مصداق و ماهيت اين واژه دو احتمال وجود دارد:
1. با توجه به معناي لغوي «دجال» مقصود از آن نام شخص معيني نيست؛ بلكه هركسي كه با ادعاهاي پوچ و بي اساس و با تمسك به انواع اسباب حيله گري و نيرنگ درصدد فريب مردم باشد، دجال است.
براين اساس، دجال ها متعدد خواهندبود. وجود رواياتي كه در آن سخن از دجال هاي متعدد رفته است، اين احتمال را تقويت مي كند؛ مانند: قال رسول الله(ص) يكون قبل خروج الدجال نيف علي سبعين رجالا. (4) پيش از خروج دجال، بيش از هفتاد دجال خروج خواهندكرد.
بنابراين احتمال، در حقيقت قضيه دجال بيانگر اين مطلب است كه در آستانه انقلاب امام مهدي(عج) افراد حيله گر براي نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلي، همه تلاش خود را به كار مي گيرند تا با تزوير و حيله گري مردم را نسبت به اصالت و تحقق آن انقلاب و استواري رهبريش، دچار ترديد سازند.
اين كه درهمين روايات تأكيد شده است: «هرپيامبري امت خويش را از خطر برحذر داشته است»، خود تأييدي ديگر بر همين احتمال است كه مقصود از دجال، هر شخص حيله گر و دروغ گويي است كه قبل از خروج حضرت مهدي(ع) درصدد فريب مردم است.
2. دجال، كنايه از كفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است.
استكبار با ظاهري فريبنده و با قدرت مادي، صنعتي و فني عظيمي كه در اختيار دارد، سعي مي كند مردم را فريب دهد و مرعوب قدرت و ظاهر فريبنده خود كند. بر اين اساس است كه پيامبران امت هاي خود را از فتنه دجال بيم داده اند.« ما بعث الله نبيا الا و قد انذر قومه الدجال...؛ (5) هيچ پيامبري مبعوث نشد مگر آن كه قومش را از فتنه دجال برحذر داشت»، درحقيقت آنان را از افتادن دام ماديت و ورطه حاكميت طاغوت و استكبار جهاني بر حذر داشته اند. پس احتمال مي رود منظور از دجال- با آن شرايط و اوصافي كه دراين روايات براي او شمرده شده- همان استكبار جهاني باشد؛ مثلا در اوصاف دجال گفته شده: «كوهي از طعام و شهري از آب به همراه دارد كه اين معنا شايد كنايه از امكانات عظيم و گسترده اي كه استكبار در اختيار دارد، باشد. (6)
پي نوشت ها:
1- رساله يوحنا، باب2، آيه22
2-سنن ترمذي، ج4، ص507-.519
3- كمال الدين صدوق، ص525 و .526
4- كنزالمعال، ج 14، ص.200
5- بحارالانوار، ج52، ص.205
6- رجوع كنيد به: الف) چشم به راه مهدي، مركز انتشارات دفتر تبليغات قم، جمعي از نويسندگان، ص.289
ب) دادگسترجهان، ابراهيم اميني، ص.223

 



بررسي برخي از ابعاد شخصيت حضرت زهرا(س)
فاطمه(س) الگوي زندگي حال و آينده

مرضيه رجب طهراني
در مقاله حاضر نويسنده با تشريح برخي ويژگي هاي زندگي و رفتار حضرت فاطمه(س) و ترسيم پاره اي از ابعاد شخصيت ايشان، بر ضرورت الگوبرداري از اين اسوه آسماني تاكيد كرده است كه اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
هنوز چند ماه از رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص) نگذشته است كه يگانه دخترش، پاره تنش، نور چشمش، فاطمه(س) در بستر بيماري، چهره خويش را از همسرش مخفي مي كند. بچه ها به حضورش دلگرمند، غافل از اينكه اين بيماري را شفايي جز وصال معشوق حقيقي نيست. مردم مدينه به جاي تسلي خاطر آن بانوي بزرگوار در فراق پدر، تحمل اشك هاي سوزان او را نداشته و تنها سايه بان ايشان در كنار مزار شهداي احد را ويران ساختند. آنها سخنان اسوه رحمت «پيامبر(ص)» را از ياد برده بودند كه در حالي كه دست فاطمه را در دست گرفته بود، فرمود: هر كس اين دختر را مي شناسد، كه مي شناسد و هر كس كه نمي شناسد بداند كه او فاطمه دختر محمد پيامبر خداست و او پاره اي از وجود من، قلب من و روح من است، پس هر كه او را آزار دهد مرا آزرده است و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است. (بحارالانوار، ج 43، ص 80) آنها سوره كوثر و مصداق خير كثير (انوار درخشان، ج 18، ص 309) را به كلي از ياد بردند و در ميان در و ديوار مجروح ساختند و به شجره خبيثه دشمنان اهل بيت متصل شدند. آنها شب قدر و مصداق روشن آن حضرت زهرا را از ياد بردند و آن بانو را آن طور كه شايسته اش بود نشناختند. زيرا در كلام امام صادق(ع) اين امر به روشني هويداست كه فرمود: هر كه فاطمه را به واقع بشناسد ليله القدر را درك كرده است، و همانا او را فاطمه ناميدند چون مردمان از كسب معرفت واقعي نسبت به وي عاجز هستند (بحارالانوار، ج 34، ص 56)
اينك لازم است برخي از ابعاد وجودي حضرت زهرا(س) بار ديگر مورد بررسي قرار گيرد تا با شناخت زواياي زندگي او اشتباهات گذشتگان تكرار نشود و همگان با تبعيت از اين الگو در رسيدن به كمال بهره مند شوند.
همسرداري فاطمه(س)
همسرداري يكي از بهترين راه هاي عروج زن از خاك به اوج افلاك است. زناني از پيامبر اكرم(ص) سؤال كردند: چرا همه فضيلت ها مخصوص مردان است و باب جهاد و شهادت به روي ما بسته شده است، ما چگونه مي توانيم از ثواب اين فضيلت عظيم بهره مند شويم؟ ايشان فرمودند: جهاد زن، همسرداري نيكوي اوست. (تحف العقول، ص 06) و زهراي مرضيه گفتار پدر را در عمل معنا بخشيد.
براي شناخت لطايف و ظرايف جلوه هاي رفتاري حضرت در قبال همسر به بررسي فرازهايي از زندگي فاطمه(س) مي پردازيم.
1-عشق و محبت توام با احترام به همسر
از اهداف مهم در ازدواج، آرامش و رابطه محبت آميز ميان زوجين است... برقراري روابط عاطفي، نقش مهمي در استحكام خانواده و سازگاري زن و شوهر دارد. يكي از عوامل مهم در تحقق عشق و محبت ميان همسران، بيان و اظهار آن است. چه بسا كساني كه در قلب، محبت فراواني نسبت به همسرشان دارند، ولي توانايي ابراز آن را ندارند. در حالي كه گفتن جملاتي كه حاكي از محبت زوجين نسبت به هم است در رفع بسياري از ترديدها و سوءظن ها مؤثر است. ائمه معصومين هم به ابراز علاقه به همسر تاكيد نموده اند و در سيره عملي ايشان نيز به چشم مي خورد. پيامبر اكرم(ص) فرمود: وقتي مرد به زن خود با محبت مي نگرد و زنش نيز به او با مهر نگرد، خداوند به ديده رحمت به آن ها نگاه مي كند. (نهج الفصاحه، ح 621)...
در زندگي مشترك فاطمه(س) با علي(ع) عبارات و كلمات محبت آميز بسيار است. فاطمه(س) با الهام از دستورات الهي و با درك صحيح از روابط زن و شوهر، همواره به همسر بزرگوارش عشق مي ورزيد و او را مورد محبت قرار مي داد و در كلام خود علاقه و احترام را با هم در نظر مي گرفت. (بحارالانوار، ج 34، ص 192).
استفاده از القاب زيبا براي خطاب همسر، باعث ايجاد صميمت و پيدايش عكس العمل و رفتاري مناسب در طرف مقابل است. حضرت علي(ع) فرمود: خطاب هايتان را زيبا كنيد تا پاسخ زيبا بشنويد. (غررالحكم، ص 435) فاطمه(س)، در مقام اظهار محبت و علاقه به امام علي(ع) فرمود: علي جان، روح من فداي روح تو و جان من سپر بلاهاي جان تو. (كوكب الدري، ج 1، ص 196) عشق و محبت فاطمه(س) نسبت به همسرش به اندازه اي بود كه در لحظات احتضار به خاطر مشكلات و سختي هايي كه پس از شهادتش به امام علي(ع) خواهد رسيد، گريست.(بحارالانوار، ج 34، ص 218)
2-شناخت همسر و آشنايي با ابعاد روحي و شخصيتي او
يكي از عوامل انس در خانواده و استحكام آن، شناخت حالات و روحيات همسران و درك متقابل يكديگر است. در صورت درك صحيح از روش و رفتار همسر، طرف مقابل مي تواند در برابر آن واكنش مناسبي نشان دهد و راحت تر از خطاها و لغزش هاي احتمالي همسرش گذشت كند، زيرا بسياري از اختلاف ها ناشي از سوءتفاهم ها است. فاطمه(س) در مدت كوتاه زندگي خود با علي(ع)، حقيقت وجودي و روحيات علي(ع) را شناخت و زماني كه ديگران از فهم و درك رفتار علي(ع) ناتوان بودند، فاطمه(س) آن ها را راهنمايي مي كرد و با خصوصيات رفتاري امام آشنا مي ساخت. در روايتي آمده است كه يكي از اصحاب علي(ع)، او را در نخلستان در حالت راز و نياز با معبود ديد. ناگهان مشاهده كرد كه اميرالمؤمنين(ع) مانند چوب خشكي بر زمين افتاد، پس يقين كرد كه علي(ع) از دنيا رفته است. فوراً به درب منزل فاطمه(س) آمد تا او را با خبر كند. فاطمه(س) با شناختي كه از روحيات علي(ع) داشت، فرمود: اين حالتي است كه به واسطه خوف و خشيت الهي بر او عارض شده است. (مناقب آل ابي طالب، ص 124)
در پرتو شناخت فاطمه(س)، از همسرش بود كه خانه محقر آن ها محل انس و آرامش علي(ع) شده بود. امام علي(ع) فرمود: هرگاه به چهره فاطمه(س) مي نگريستم تمام غم و اندوهم برطرف مي شد. (بحارالانوار، ج34، ص 134) بعد از شهادت فاطمه(س) نيز فرمود: به خدا سوگند، زهرا تا آن زمان كه خداوند او را به سوي خود برد، مرا ناراحت نساخت و عملي انجام نداد كه مرا ناخشنود كند. (كشف الغمه، ج1، ص 492)
روشن است كه موفقيت مردان در عرصه هاي مختلف اجتماعي، در گرو آسودگي خاطر و آرامش روحي و رواني است. اين قاعده حتي در حيطه وظايف فردي مرد نيز جاري است، مانند تحصيل علم، عبادات فردي و... پس زنان در اين زمينه، مسئوليت ويژه اي دارند و بايد با درك موقعيت و روحيات همسرشان، آن ها را در اين امور ياري رسانند.
3. پرهيز از تقاضاي نامقدور
مسئوليت هزينه هاي خانواده، برعهده مرد است و او موظف است از نظر اقتصادي همسر و فرزندانش را تامين كند و اين به دليل نقش ويژه زنان در پرورش كودكان و انجام وظايف همسري است.
شرايط خاصي كه در زندگي مشترك و روحيه زن و شوهر وجود دارد و تقاضاي امري كه بر همسر مقدور نيست باعث احساس سرشكستگي و ناتواني در او مي شود كه اين احساس در حيطه زندگي تأثير مطلوبي ندارد اما فاطمه(س) همسرش را براي اين تقاضاها و خواسته ها به زحمت نمي انداخت. چون از رسول خدا(ص) آموخته بود كه: هر زني با شوهر خود مدارا نكند و او را به چيزي بكشاند كه قدرت و توان آن را ندارد، هيچ كار نيكي از او قبول نخواهد شد و در حالي خدا را ملاقات خواهد كرد كه خداوند بر او خشمناك است. (بحارالانوار، ج100، ص 244).
4. قناعت و ساده زيستي
وارستگي و ساده زيستي از نقاط برجسته حيات فاطمي است. زهد و ساده زيستي حضرت، هميشه به معناي فقر و جبر روزگار نبود. زندگي ساده فاطمه نيز حاصل انتخابي عارفانه و عاشقانه بود، گويي فاطمه(س) از همان آغازين لحظات ورود به خانه اميرالمؤمنين، با بخشش لباس عروسي اين راه را برگزيده بود. زماني هم كه پيامبر(ص) به دستور خداوند، فدك را در اختيار فاطمه گذاشت، سادگي و بي پيرايگي خانه اش تغييري نكرد. در حالي كه فدك سرزمين حاصلخيزي بود و تمام گندم مدينه را تامين مي كرد و فاطمه(س) تمام درآمد آن را در راه رضايت معبود به مستمندان و مساكين انفاق مي كرد. (همان، ج92، ص 123) روزي پيامبر(ص) فاطمه را ديد كه پيراهن خشن و كم ارزشي پوشيده بود و با دست آسياب مي كرد و در همان حال فرزندش را شير مي داد، پيامبر در حالي كه اشك مي ريخت، فرمود: دخترم سختي هاي دنيا را تحمل كن تا به شيريني و حلاوت هاي آخرت دست يابي. فاطمه(س) عرض كرد: اي رسول خدا! حمد و شكر و سپاس، در برابر نعمت هاي بي كران او سزاوار خداست.(همان، ج34، ص 68)
آن چه مهم است درك پيام اين رفتارهاست و آن ساده زيستي و وارستگي از دنياست. امروزه با گسترش وسايل رفاهي و تجملاتي، سطح زندگي افراد تفاوت هاي بسياري با هم دارد و چون استفاده يكسان و برخورداري از تمامي امكانات رفاهي براي همه مقدور نيست، زمينه بروز ناراحتي ها و تعارض در خانواده ها مي شود. تنها راه پيش گيري از اين مسايل هم، ساده زيستي و رضايت به داشته هاست.
5. تقسيم كار در خانه فاطمه زهرا(س)
از ويژگي هاي خانواده موفق، تقسيم كار منصفانه مسئوليت هاي موجود در خانه و خانواده است كه در آن به شئونات و استعدادهاي تكويني زن و مرد توجه شود. در مورد زن، بايد لطافت و ظرافت روحي او، پوشيدگي و دوري نامحرمان و توانايي وي در انجام امور، مورد توجه قرار گيرد. در زندگي فاطمه(س) و علي(ع) اين تقسيم كار به بهترين شكل صورت گرفته بود. به پيشنهاد پيامبر اكرم(ص)، تدبير كارهاي منزل بر عهده زهرا(س) و اداره بيرون منزل بر دوش علي(ع) قرار گرفت و آن هنگام فاطمه(س) خوشحالي و رضايت خود را اين گونه ابراز داشت؛ جز خدا كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه مسرور و خوشحال شدم؛ چرا كه رسول خدا مرا از انجام كارهايي كه مربوط به مردان است بازداشت (وسايل شيعه، ج41، ص 123).
رفتار با فرزندان
در كنار همسرداري. حضرت در پرورش روح و بنيان هاي شخصيتي فرزندانش به قدري با ظرافت و دقت عمل نمود كه هر يك از فرزندان او از بزرگ ترين افراد بشر شدند و در عمل به الگوها و اسوه هاي مقاومت، ايثار، از خودگذشتگي، شجاعت و... تبديل شدند.
يكي از نيازهاي اساسي كودك، محبت و دوست داشتن است. عدم توجه والدين به اين نياز فطري باعث ايجاد كمبودها و مشكلات رواني خواهد شد، بر همين اساس بسياري از ناهنجاري هاي اجتماعي و بزهكاري هاي افراد در بزرگسالي ريشه در خلأ عاطفي و كمبود محبت در دوران كودكي دارد و بيشترين امري كه مي تواند از نظر رواني اين ميل باطني كودك به محبت را ارضا نمايد، آغوش گرم مادر است؛ احساس محبت مادر به فرزند باعث ايجاد حس تعلق او به خانواده و مهرباني متقابل او به والدين مي شود و فردي كه از محبت سرشار والدين بهره مند باشد هرگز در جامعه تحت تأثير محبت سطحي و ساختگي افراد نالايق قرار نمي گيرد و به راه هاي نادرست كشانده نخواهد شد.حضرت فاطمه(س) در روابط كلامي و محبت آميز خود با خطاب مهربانانه فرزندانش را نور چشمم و ميوه دلم صدا مي كرد. (فرهنگ فاطميه، ص180) حضرت زهرا(س) رسيدگي و محبت به فرزندانش را بر هر كار ديگري مقدم مي داشت و معتقد بود كه در نگه داري و پرورش فرزند، مادر نسبت به هر كس ديگري سزاوارتر است. بلال در عبور از خانه فاطمه(س) ديد كه وي مشغول كار با آسيا است و فرزندش حسن(ع) گريه مي كند، پس به او گفت: اجازه بدهيد كه يا بچه را نگهداري كنم و يا آسيا را بگردانم و شما به حسن رسيدگي كنيد. آن بانوي مهربان فرمود: من بهتر مي توانم از فرزند خود نگهداري كنم. (تنبيه الخواطر، ج2، ص230)
نور عبادت
يكي از مهم ترين بركات نماز يادآوري خدا براي انسان است. بزرگترين خيري كه ممكن است به انسان برسد، ذكر خدا است (ترجمه الميزان، ج61، ص 204). اما در بعضي نمازها مشغوليات فكري جايگزين يادحق شده و غايت نماز به گفتن ذكر و اعمال ظاهري ختم خواهد شد. اما غايت نماز فاطمي بالاتر از اينها كه عروج معنوي بود. زهراي مرضيه(س) آن قدر در نماز به اوج رسيد كه در منظر اطرافيانش از محراب نمازش نور ساطع مي شد. هيچ كس در بين اين امت عابدتر از حضرت فاطمه نبود، او آنقدر براي عبادت خدا برپا ايستاد كه پاهايش ورم كرد. (مناقب آل ابي طالب، ج3، ص389) محبت فاطمه(س) به همسر و فرزندانش نيز چيزي جز محبت خداوند نبود.
در حيات فاطمي همه حركات و سكنات او معنايي جز عبوديت و عشق ورزي به معبود حقيقي نداشت. پيامبر(ص) خطاب به حضرت فاطمه فرمود: به تو مژده مي دهم هنگامي كه خداوند اراده كند تا در بهشت، براي زوجه و همسر وليش تحفه اي عطا كند از تو مي خواهد كه بخشي از زيورهاي خود را برايش بفرستي. (دلايل امامه، ص2)
مسلم است كسي كه همه وجودش و محبتش را با رضايت خدا معامله كند، به آنجا مي رسد كه خداوند رضايت او را ملاك رضايت خود و غضب وي را معيار غضب خود قرا رمي دهد.
حيا و عفت
حجاب و عفاف كامل، توصيه حق به همه دختران و زنان با ايمان است كه مهم ترين راهكار حفظ كرامت و شخصيت انساني بانوان در عرصه هاي گوناگون است و پاره وجود پيامبر(ص) در تمام صحنه ها حجابش، زبانزد خاص و عام بود.
شخصي كه نابينا بود از حضرت فاطمه(س) اجازه خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه اجازه داد ولي در طول ملاقات حجاب بر سر داشت. پيامبر خدا(ص) به او فرمود: چرا حجاب دربرنمودي در حالي كه او تو را نمي ديد؟ حضرت فاطمه(س) فرمود: اگر او مرا نمي بيند، من او را مي بينم و او بوي تن مرا نيز حس مي كند. پيامبر فرمود: شهادت مي دهم كه تو پاره اي از وجود من هستي. (النوادر راوندي، ص31)
علي(ع) فرمود: ما نزد رسول خدا(ص) نشسته بوديم كه آن حضرت فرمود: به من بگوييد كه چه چيزي براي زنان بهتر است؟ همه ما از جواب بازمانديم و متفرق شديم، و من نزد فاطمه آمدم و آنچه را كه پيامبر از ما پرسيده بود و ما نتوانسته بوديم جواب دهيم، براي او باز گفتم. فاطمه گفت: ولي من جواب اين سؤال را مي دانم، بهترين چيز براي زنان آن است كه مردان را نبينند و مردان نيز آنان را نبينند.علي(ع) به نزد پيامبر(ص) بازگشت و به آن سؤال پاسخ داد. رسول خدا(ص) فرمود: بگو بدانم چه كسي آن را به تو تعليم داده است؟ و او پاسخ داد: فاطمه(س)، پس رسول حق(ص) فرمود: همانا فاطمه پاره تن من است (كشف الغمه، ج2، ص29).
روح اين دو روايت بيان كننده اين حقيقت است كه در شرايطي كه نياز به ارتباط زن با مردان نيست بهتر آن است كه زن با نامحرمي تماس نداشته باشد و اين توصيه اخلاقي است. پيامبر(ص) از اصحابش پرسيد: در چه هنگامي زن به خداوند نزديك تر است؟
اصحاب پيامبر نتوانستند به اين سؤال پاسخ بگويند؛ هنگامي كه اين سؤال به فاطمه عرضه شد، فرمود: هنگامي زن به خداوند نزديك تر است كه در كنج خانه اش قرار داشته و از اختلاط با نامحرمان به دور باشد. چون اين پاسخ به گوش رسول خدا رسيد فرمود: همانا فاطمه پاره اي از وجود من است (النوادر، ص31).
دفاع از حريم ولايت
در شرايط زماني ما يكي از مهم ترين عرصه هايي كه بايد به فاطمه طاهره(س) اقتدا نمود دفاع از حريم امامت و ولايت است. زهراي مرضيه(س) شيداترين پروانه شمع امامت بود؛ پروانه عاشقي كه با سوختن و ايثار خويش به همگان آموخت كه امام بر حق چونان كعبه است، كعبه اي كه بايستي مردم بر گردش طواف كنند، نه او برگرد مردم. (كوكب دري، ج1، ص196) او كه با فريادهاي جگر سوز خود زيباترين شعار ولايت مداري را در گوش جان پيروان خويش طنين انداز ساخت، كلامش با مولاي حق اينگونه بود: اي ولي امر من روحم به فداي روح تو و جانم سپر بلاي تو هماره همراه تو خواهم بود، چه درخير و نيكي به سر بري و چه در سختي وبلا گرفتار شوي.
چون فاطمه(س) بيمار شد و به آن بيماري رحلت كرد، به هنگام شدت يافتن بيماريش گروهي از زنان مهاجر و انصار به عيادتش جمع شدند و بر آن حضرت سلام كرده گفتند: اي دختر رسول خدا! وضع بيماريت چگونه است و با آن چه مي كني؟ درد واقعي حضرت زهرا(س) نه درد تازيانه بلكه جهل و نمك نشناسي مردم زمان خويش در بهره بري از ولايت بود. آن بانو پس از ستايش خداوند و درود بر پدرش فرمود: «حالم به گونه اي است كه از دنياي شما بسي بيزار و مردانتان را دشمن مي دارم! حال و قالشان را آزمودم و از آنچه كردند، بسي ناخشنودم و آنان را به كناري نهادم.
چه بد ذخيره اي از پيش براي خود فرستادند. خشم خداوند را به جان خريدند و در آتش پاينده اند. از سر ناچاري ريسمان امور و وظايف را به گردن آنان انداخته، سنگيني و مسئوليت كار را بدانها واگذاردم و ننگ عدالت كشي را بر آنها بار كردم. نفرين ابد بر اين مكاران، دور باشند از رحمت حق اين ستمكاران، واي بر آنان! از چه رو تمركز حق را در مركز خود سبب نگشتند؟ و خلافت را از پايه هاي نبوت دور داشتند و از سرايي كه محل نزول جبرئيل بود، به ديگر سرا بردند و از يد قدرت كاردانان دين و دنيا خارج ساختند! چه چيزي سبب گرديد تا از علي(ع) عيبجويي كنند؟ عيب او گفتند؛ زيرا شمشيرش، خودي و بيگانه، شجاع و ترسو نمي شناخت. دريافتند كه او به مرگ توجهي ندارد. ديدند كه او چگونه بر آنها مي تازد و آنان را به وادي فنا مي افكند و برخي را براي عقوبت و سرمشق ديگران باقي مي گذارد. مسلط به كتاب خدا و خشم او در راه خوشنودي خداوند بود.
علي خير و نيكي را در نهان و آشكار براي آنان خوش مي دارد. او اگر بر مسند مي نشست هرگز بهره اي فراوان از بيت المال را به خود اختصاص نمي داد و از فزوني و ثروت دنيا جز به مقدار نياز برداشت نمي كرد، به مقدار آبي كه تشنگي را فرو نشاند و خوراكي كه گرسنگي را برطرف نمايد. (در آن هنگام) مرد پارسا، از تشنه حطام دنيا باز شناخته مي شد و راستگو از دروغگو متمايز مي گشت، در اين صورت ابواب بركات آسماني و زمين بر آنان گشوده مي شد و خداوند به زودي آنان را به سبب اعمال و كردارشان مؤاخذه خواهد كرد. زيرا اگر ساكنان قريه اي ايمان آورده خدا ترسي پيشه مي ساختند بركات زمين و آسمان را بر آنان فرو مي ريختيم. اما آنان دروغ گفتند و كساني از اينان كه ستم روا داشتند نتيجه سوءكردارشان را به زودي خواهند يافت. شگفتا! كه بد سرپرستي انتخاب كرده و بد دوستاني برگزيده اند. به خاك مذلت ساييده باد بيني قومي كه خيال كردند با اين اعمال كار خوبي را انجام داده اند. بدانيد كه آنان فاسدند، ولي خود نمي دانند.
واي بر آنان! آيا آن كس كه مردم را به راه راست فرامي خواند، سزاوار پيروي است يا آنكه خود راه نمي داند؟ واي بر شما! چه بد داوري مي كنيد.
منتظر باشيد تا اين فساد در پيكر اجتماع اسلامي منتشر شود. مسلماناني كه در پي خواهند آمد، درمي يابند كه احوال مسلمانان صدر اسلام چگونه بوده است. قلبتان با فتنه ها آرام خواهد گرفت. بشارتتان باد به شمشيرهاي كشيده و برا و حمله ستمكار و درهم شدن امور همگان و خودرأيي ستمگران! غنايم و حقوق شما را اندك خواهند داد و جمع شما را با شمشيرهايشان دور خواهند كرد و شما جز ميوه حسرت برداشت نخواهيد نمود. كارتان به كجا خواهد انجاميد؟»زنان حاضر در مجلس سخنان حضرت فاطمه(س) را پيش مردان خود بازگو و تكرار كردند. حضرت فاطمه(س) مسئوليت بازگويي حقايق را داشت و حجت را بر آنان تمام كرد. (احتجاج، ج1، صص286- 292)
فاطمه(س) پيشتازترين و خالص ترين حمايتگر ولايت بود. او كه پهلويش شكست و در خون نشست، اما لحظه اي از ياوري ولي امر خويش از پاي ننشست. ولايت يك روز در قالب علي(ع) و روز ديگر در قالب حسن(ع) و... روزي در قالب نواب خاص و عام در جريان است. روح حاكم در تمام اين صورت هاي گوناگون، نور ولايت است كه بايد به تبعيت از آن بانو مدافع آن در هر شكل و ظاهري بود.

 



بررسي نگاه قرآن به اهميت و ضرورت مديريت
نقش مديريت در جهاد اقتصادي

سيد رضا غفاري
جهاد اقتصادي مانند هر كار و عملي، نيازمند مديريت است. مديريت در عمل اقتصادي مي بايست در برگيرنده حوزه توليد تا توزيع تا مصرف باشد، در غير اين صورت نمي توان به تحقق اهداف آن، اميد بست. نقش مديريت در زندگي بشر بسيار مهم است. هر كسي زندگي خويش را اگر به درستي مديريت كند مي تواند در بهترين شكل و آسان ترين آن، از همه امكانات براي دست يابي به همه اهداف بهره گيرد. هر چند كه مديريت هاي كلان نيازمند توانمندي هاي خاص است، ولي تأثير آن نيز به همان اندازه شگرف است. نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني تا نقش مديريت را در جهاد اقتصادي تبيين و بررسي كرده است كه با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
مديريت جامعه ديني
مديريت يكي از مشتقات واژه عربي دور است. دايره و اداره نيز هم خانواده اين واژه عربي است. در فرهنگ زبان فارسي مديريت به معناي مدير بودن و مديري است، (فرهنگ فارسي، معين، ج3، ص3973) مدير به كسي مي گويند كه امري را اداره كند.
البته در فرهنگ اصلاحات اجتماعي، براي مديريت تعاريف گوناگوني ارايه شده است. برخي، مديريت را هنر دانسته و گفته اند: هنر مديريت، هدايت، ايجاد هماهنگي و نظارت بر تعداد زيادي از افراد براي نيل به هدف و يا مقصودي معين است. (فرهنگ علوم اجتماعي، باقر ساروخاني، انتشارات كيهان، ص766)
برخي ديگر مديريت را تركيبي از دانش و هنر دانسته و نوشته اند: مديريت، علم و هنر متشكل و هماهنگ كردن، رهبري و مهار فعاليت هاي دسته جمعي براي نيل به هدف هاي مطلوب با حداكثر كارايي است. (مديريت اسلامي، محمدحسن نبوي، ص32، به نقل از سازمان و مديريت، ص61)
برخي آن را در حوزه روش و تكنيك اداره امور برده و مديريت را كاربردهاي تكنيك هاي مختلف براي اداره امور يك گروه انساني و هماهنگ نمودن كليه فعاليت هاي يك سازمان براي نيل به هدف معين و مشخص و راهنمايي و راهبري رهبران سازمان كه آن ها را مديران يا سرپرستان مي نامند، دانسته اند. (همان، ص61 به نقل از تئوري هاي مديريت، ص 43)
به هر حال، مديريت، هنر، دانش، روش و سازوكاري براي هدايت، هماهنگي، نظارت بر ديگران با بهره گيري از همه منابع و امكانات، در راستاي رسيدن به مأموريت، رسالت و اهداف مطلوب سازماني با حداكثر كارايي است.
از آيات قرآني به دست مي آيد كه يكي از مسئوليت ها و وظايف پيامبران در جامعه بشري، مديريت بر جامعه است. از اين رو واژه امامت و ولايت در حوزه مسئوليت هاي پيامبران بارها به كار رفته است؛ چرا كه پيشوايي و سرپرستي جامعه، همان مديريت جامعه براي رسيدن به اهداف است.
البته نقش پيامبران، نقشي بسيار فراتر از مديريت جامعه است؛ لذا آنان نه تنها خود مديريت جامعه را در ابعاد كلان به عهده مي گيرند، بلكه در نصب و نظارت مديريت هاي خود نيز مسئوليت دارند؛ زيرا از نظر آموزه هاي وحياني مديريت جامعه بويژه جامعه ديني و اسلامي تنها از آن خداست و خداوند مي تواند اين مسئوليت را به هر كسي بخواهد واگذار كند. اين گونه است كه مديريت را به پيامبران و مؤمناني با ويژگي ها و شرايط خاص واگذار كرده است. (مائده، آيات 55 و 56)
خداوند در آياتي از قرآن سرپرستي و مديريت پيامبران بر جامعه مديريتي را تبيين كرده و واگذاري بخشي از مديريت را به برخي از انسانها مبتني بر اصلاح امور و دوري از فساد دانسته است. (اعراف، آيه 142) از اين رو ولايت و مديريت كافران را ناحق، باطل، جور و ظلم دانسته و آنان را شايسته اين منصب ندانسته است. (آل عمران، آيات 28 و 149 و 150)
خداوند در آياتي به برخي از اين مديريت هاي پيامبران و مؤمنان صالح اشاره كرده و به تبيين اين مسئوليت و وظيفه الهي پرداخته است. از جمله در آيات 17 تا 20 از مديريت داود(ع) بر جامعه خود يا مديريت حضرت سليمان(ع) بر نيروهاي تحت فرمان (نمل، آيات 17 تا 21) و احتياط و خويشتنداري سليمان(ع) در برخورد با نيروهاي تحت امر خويش (همان) سخن گفته است.
در آيات 83 تا 97 سوره كهف گزارشي كامل از حكومت و مديريت مؤمن صالح ذوالقرنين(ع) ارايه مي دهد. در اين آيات بيان شده كه خداوند مديريت جامعه و مردم را به ذوالقرنين واگذار كرده و او در اجراي سياست هاي مديريتي خويش بر ظالمان و متجاوزان سخت گيري و نسبت به مؤمنان و انسان هاي درست كار، آسان گيري مي كرد. وي همچنين با آن كه مناطق بسيار وسيعي از جهان را تحت كنترل حكومت و مديريت خويش داشت، با اين همه در مسايل مهم و اساسي جامعه خود نظارت مستقيم داشت و مديريت مي كرد. از جمله در مسئله سدسازي براي جلوگيري از حملات اقوام وحشي ياجوج و ماجوج، خود مديريت و نظارت مستقيمي را اعمال كرد. اصل رهبري و مديريت اجتماعي و نياز جامعه به آن، امري پذيرفته شده و مسلم در نگاه وحي و قرآن است. اين معنا در آياتي از جمله 62 سوره نور و آيه 20 سوره ص و آياتي ديگران از قرآن تبيين شده است.
مديريت اقتصادي
مديريت اقتصادي يكي از مصاديق مديريت جامعه است. از نظر اسلام مديريت اقتصادي در همه حوزه ها و بخش ها مهم و حساس است؛ زيرا اقتصاد مايه قوام جامعه است و هرگونه خلل و اختلال و فساد در آن به معناي سست شدن پايه هاي جامعه و بحران خواهد بود. از اين رو از جامعه انساني خواسته شده در انتخاب مديران اقتصادي و واگذاري امور اقتصادي به آنان دقت كامل انجام شود. (يوسف، آيه55)
بر اين اساس هرگونه واگذاري مديريت اقتصادي حتي در امور خرد اقتصادي و جزيي مانند دادن سرمايه و ثروت شخصي به افراد سفيه و بي خرد نهي شده است؛ (نساء، آيه 5) چرا كه دادن سرمايه و ثروت به افراد سفيه حتي اگر مال خودشان باشد، به معناي نابودي ثروت و سرمايه جامعه خواهد بود. مديريت اقتصادي به سبب تاثير بسيار مهم «آن بر بخش هاي ديگر فرهنگي و معنوي و اخروي جامعه حساسيت زيادي داشته و شرايط گوناگوني براي نوع مديريت بيان شده است.
شرايط عمومي مدير و مديريت
از نظر آموزه هاي قرآني، مديريت جامعه در همه بخش ها از جمله مديريت اقتصادي از مسايلي است كه مي بايست از سوي همه افراد جامعه مورد اهتمام و توجه خاص قرار گيرد. لذا درخواست از خداوند براي مديريت جامعه، امري پسنديده دانسته شده است. (فرقان، آيه 74) از سوي ديگر، از افراد وظيفه شناس و مدير خواسته شده تا در انجام مسئوليت هاي مديريتي به ويژه اقتصادي جامعه پيشگام شوند و خود را معرفي كنند. (يوسف، آيه 55)
اين بدان معناست كه همان اندازه كه افراد نالايق و سفيه و نابخرد بايد از جرگه مديريتي كنار گذاشته شوند، به همان اندازه بر افراد لايق و مدير است تا خود را براي تصدي اين امر معرفي كرده و حتي از مردم و مسئولان بخواهند تا اين مسئوليت را برعهده ايشان بگذارند؛ (همان) چرا كه خداوند پيش از آن كه از مردم بخواهد تا از افراد صالح و دانشمند استفاده كنند، از افراد دانشمند و صالح خواسته تاگام پيش نهند و علم و دانش خويش را عرضه كنند.
اما شرايطي كه در آموزه هاي قرآني براي مدير و مديريت بيان شده، به دو دسته شاخصه هاي عمومي و شاخص هاي خاص دسته بندي مي شود.
به اين معنا كه مديريت اقتصادي همانند هر نوع مديريت ديگر، چه هنر، دانش، سازو كار، روش و مانند آن باشد، ويژگي ها و شرايط عامي دارد كه در شخص مدير مي بايست وجود داشته باشد. افزون بر اين مدير لازم است تا با توجه به گرايش مديريتي، از دانش خاص و صفات ويژه مناسب با مديريت خاص نيز بهره مند باشد.
بنابراين، اهليت و شايستگي براي منصب مديريت، از مهم ترين شرايطي است كه خداوند مطرح مي كند. (نساء، آيه 58) لذا كسي كه اهليت و شايستگي منصبي را ندارد، نمي بايست عهده دار آن شود، چرا كه با پذيرش اين مسئوليت، هم گناهي كرده و هم فسادي نموده است و بايد پاسخ گوي خدا و مردم باشد؛ چون اجازه نداده تا مسئوليت در اختيار اهل آن قرار گيرد و هم با بي تدبيري و ناشايستگي، امور را از مسير صلاح خود خارج كرده و به فساد كشانده است.
البته احراز شايستگي خود مساله ديگري است كه مي بايست به آن توجه شود؛ زيرا برخي از افراد مدعي شايستگي هايي هستند كه در عمل، خلاف آن ثابت مي شود؛ چرا كه برخي از افراد بيش از اندازه خود را باور دارند و يا در مقام فريب مردم بر مي آيند. اين جاست كه احراز شايستگي افراد براي تصدي مسئوليت ها از جمله مسئوليت مديريت اقتصادي لازم و ضروري است. براي احراز شايستگي مي توان از روش هاي گوناگوني استفاده كرد كه از جمله آن ها، آزمون گيري است.
بنابراين بر مردم و مسئولان است تا پيش از واگذاري مسئوليت به كسي، او را بيازمايند و سپس براي مديريت انتخاب نمايند. (بقره، آيه 124)
خداوند در آياتي ازجمله آيه 6سوره نساء مي فرمايد كه جامعه بايد به تربيت مديران اقدام كند و در اين تربيت از انواع و اقسام آزمون هاي علمي و عملي، استفاده نمايد. اين آموزش ها و تربيت ها مي بايست تا مرحله رشد فهم و بصيرت در امور مديريتي همچون مديريت اقتصادي ادامه يابد. بنابراين، مي توان با اين روش و آموزش هاي گوناگون شايستگي هاي اشخاص را براي مديريت هاي جامعه و يا امور ديگر به دست آورد و كار را به كاردان سپرد.
در انتخاب مدير بايد فرد افضل و برتر برگزيده شود. به اين معنا كه اگر در جامعه افراد شايسته چندي وجود دارند، با برگزاري آزمون ها تلاش شود تا برترين آنان در مديريت انتخاب شده و منصب به او واگذار گردد. از اين رو خداوند در بيان شرايط مديريتي به مساله فضايل اكتسابي و اعطايي خداوند توجه داده و از مردم نيز خواسته تا در انتخاب و گزينش مديران به شرط برتري و افضليت توجه كنند. (نساء، آيه 34)
از جمله ويژگي ها و شرايط انتخاب مدير، امانت داري است. امانت داري از جمله شرايط عمومي است. اگر كسي اهل امانت نباشد و يا در امانت خيانت كند، شايسته مسئوليت هاي اجتماعي از جمله مديريت نيست. خداوند در آياتي از جمله 55 سوره يوسف به شرط امانت داري در حوزه مسئوليت هاي اجتماعي توجه داده است. البته اين شرط، از جمله شروط عقلاني و عقلايي است كه شريعت اسلام آن را تاييد و امضا كرده است؛ چرا كه عقل انساني نمي پذيرد كه مسئوليت به خائن سپرده شود.
از جمله شرايط عمومي مديريت مي توان به علم و دانش اشاره كرد. مديريت چنان كه گفته شد، حتي اگر هنر و فن باشد، از هنرهايي است كه دانش در آن نقش بارزي دارد. از اين رو برخورداري از دانش و علم از شرايط مديريت دانسته شده است. اين معنا در آيه 55 سوره يوسف مورد تاييد و امضا قرار گرفته است.
بر اين اساس، هر كسي هر نوع مديريتي را به عهده مي گيرد بايد از دانش هاي مربوط و مرتبط با آن مديريت برخوردار و بهره مند باشد.
شرط مشورت از ديگر شرايط عمومي است كه خداوند در آياتي از قرآن آن را تاييد و امضا كرده است؛ چرا كه مشورت به معناي بهره مندي از عقل و تجربه و دانش ديگران است و شخص با اين روش مي تواند از دانش و تجربه ديگران بهره مند شده و كارش را به درستي و شايستگي انجام دهد. (شوري، آيات 36 و 38)
البته توجه به اين نكته لازم است كه مشورت بايد همواره با صاحب نظران و اهل آن انجام گيرد و شرايط مشورت فراهم باشد اما مشورت هرگز به معناي عمل به مفاد نظر مشاوران نيست؛ چرا كه در نهايت شخص مدير است كه مي بايست آن چه را كه صلاح است حكم كند و بر انجام آن عزم را جزم نمايد.
از اين رو يكي ديگر از صفات و شرايط عمومي مديريت را قاطعيت در حكم و عمل دانسته اند. به اين معنا كه مديريت پيش از تصميم گيري مي بايست از عقل ديگران و تجربه و دانش آنان از طريق مشورت بهره مند شود، ولي در نهايت اين خود مدير است كه مي بايست تصميم نهايي را بگيرد و بر انجام آن حكم نمايد و همه نيروها و امكانات را براي تحقق مفاد حكم بسيج كند. (آل عمران، آيه159)
خداوند در آياتي از جمله آيات83 و 84 سوره كهف، از جمله شرايط مدير را برخورداري از همه امكانات لازم و به كارگيري آن مي داند. به اين معنا كه جامعه موظف است تا همه امكانات را در اختيار مدير قرار دهد، ولي مدير نيز بايد قادر به بسيج امكانات و بهره گيري درست از آن ها باشد. بر اين اساس، اگر كسي قادر به بسيج امكانات نباشد يا نتواند همه امكانات را براي تحقق هدف به طور كامل استفاده كند، مي بايست در مديريت او شك و ترديد روا داشت.
از ديگر شرايط مديريت مي توان به نظارت دقيق و توانايي بر انجام آن اشاره كرد. هر مديري افزون بر توانايي بر كار مديريت، بايد از قدرت نظارت و تحليل و ارزيابي برخوردار باشد و براساس اطلاعات دقيق به تحليل پرداخته و اعمال قدرت و نفوذ در زيردستان نمايد تا كارها از طريق آنان به درستي انجام شود و پيش رود. (نمل، آيات17 تا 20)
همچنين توانايي جسمي را نبايد در اصل مديريت ناديده گرفت؛ چرا كه برخي از مديران از توانايي علمي برخوردارند ولي شرايط جسمي آنان اين اجازه را نمي دهد تا اصول مديريتي را از مقام علم به عمل درآورند. از اين رو در شرايط عمومي مديران همواره بر اصل سلامت و توانايي جسمي شخص مدير نيز تأكيد شده است. «بقره، آيات 246 و 247)
البته برخي در امور خاص، شرط مرد بودن را نيز اضافه كرده اند. اين شرط در برخي از مسايل مهم و اساسي از اهميت بالايي برخوردار است زيرا شرايط حضور زن در جامعه اقتضا، آن را دارد كه مديريت كلان كشوري در جوامع به مردان سپرده شود. (نساء آيه32)
عدالت از ديگر شروط اساسي مديريت است كه در آياتي از جمله آيه129 سوره انعام مي توان آن را به دست آورد. مديريت جائر و ستمگر نمي تواند مديري لايق و شايسته باشد. از اين رو اين گونه مديريت در آيه به عنوان مديريت ناسالم شناسايي و معرفي شده است. (التحرير و التنوير، ج5، جزء8، ص74)
شرايط اختصاصي مديريت
اما شرايط اختصاصي و غير عمومي كه براي مديريت گفته اند به چند دسته تقسيم مي شود. برخي از اين شرايط تنها اختصاص به جامعه اسلامي و ديني دارد؛ چنان كه برخي از اين شرايط نيز به حوزه مختلف مديريتي باز مي گردد.به عنوان نمونه دانش مديريت چيزي است و دانش مديريت اقتصادي چيز ديگري است. شخص مدير اقتصادي افزون بر اين كه بايد از دانش مديريت برخوردار باشد، مي بايست از دانش خاص مديريت اقتصادي نيز آگاه باشد و از آن براي رسيدن به اهداف بهره گيرد.
خداوند شرط ايمان را يكي از شرايط خاص جامعه اسلامي برمي شمارد و مديريت جامعه اسلامي را مختص مؤمنان صالح مي داند. (آل عمران، آيه28 و نيز الميزان، ج3، ص151) ولايت در اين آيه به معناي مالك و صاحب تدبير امري يا شخصي است. بر اين اساس، مديريت جامعه اسلامي بايد شخص صالح و مؤمن باشد.
همچنين از ديگر ويژگي هاي مديريت اسلامي آن است كه شخص در عين مشورت با صاحب نظران و قاطعيت در تصميم، اهل توكل باشد؛ چرا كه ربوبيت و پروردگاري همه هستي در اختيار اوست و مدير حتي اگر بهترين مشاوران را داشته و در تصميم خود عزم را جزم نمايد و به درستي گام بردارد، اين خداوند است كه تحقق بخش اهداف است و ربوبيت اوست كه جهان را پروردگاري و مديريت مي كند. (آل عمران، آيه159)
در مديريت اقتصادي، امانت داري از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ زيرا مردم و جامعه، اقتصاد خود را به اين مدير مي سپارند و امانت در مسئله اقتصادي به جهات گوناگون سخت تر و دشوارتر است. بنابراين، در شرايط خاص مديريت اقتصادي، بايد به شرط امانت داري توجه خاص مبذول شود و امانت مدير به طور كامل احراز شود. (يوسف، آيه55)
به هر حال، تحقق جهاد اقتصادي نيازمند مديريت درست و سالم در همه مراحل از توليد تا مصرف است. اگر اين كار انجام نشود، نمي توان اميد داشت كه جهاد اقتصادي تحقق يابد يا به اهداف مطلوب خود برسد. هر گونه خلل و اختلال در روند مديريت اقتصادي در هر مرحله به معناي عدم نيل به اهداف عالي است كه در برنامه جهاد اقتصادي مطرح مي باشد. بنابراين در اجراي طرح جامع جهاد اقتصادي بايد در انتخاب و گزينش مديران اقتصادي توجه خاص مبذول داشت تا مديراني سالم و صالح مسير درست را هدايت و نظارت كنند و اهداف جهاد تحقق يابد.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14