(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 25 خرداد 1390- شماره 19951

حكمت هاي امر به تقوا
30 سال تمرين مردم سالاري در ايران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




حكمت هاي امر به تقوا

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
اطاعت از الله، ريسمان نجات
فاتقوالله حق تقاته و لاتموتن الا و انتم مسلمون واطيعوالله فيما امركم و نهاكم عنه وابتغوا و تمسكوا به فأنه انما يخشي الله من عباده العلماء.
موضوع بحث ما خطبه فدكيه بود كه اين خطبه به چند بخش نسبتا متمايز تقسيم مي شود. يك بخش از آن به حمد و ستايش خداي متعال و ذكر پيامبراكرم(صلي الله عليه وآله) اختصاص دارد. دربخش دوم حضرت حاضرين را مخاطب قرار داده و ابتدا موقعيت اصحاب پيامبرو مسئوليت عظيمي كه برعهده آنان است را گوش زد مي فرمايند و به دنبال آن سرفصل هايي از مهمترين دستورات اسلام را يادآور مي شوند. درضمن به حكمت تشريع آنها هم اشاره اي مي فرمايند.
امرفاطمه سلام الله عليها به تقوا
بحث ما به آخر بخش دوم رسيد كه حضرت به چند آيه از قرآن اشاره مي كند. بيان اين آيات در واقع پشتوانه عمل به آن سفارشها و دستورات است. مخاطب پس از شنيدن آن دستورات ممكن است با بي تفاوتي از كنارش بگذرد و به آن اهميتي ندهد و گويا صرفا جهت اطلاع مطالبي گفته شده و او هم شنيده است. اين حالت در كساني پيدا مي شود كه به بي بندوباري و لجام گسيختگي يا به تعبيري كه امروزشايع است آزادي، عادت كرده اند و مواظب اند كه هيچ قيد و بندي برايشان ايجاد نشود؛ چنين كساني اگر ده مرتبه ديگر هم اين فرمايشات برايشان تكرار شود تاثيري درحالشان نخواهدداشت شايد هم ملول شوند. اين فرمايشات وقتي مي تواند موثر باشد كه مخاطب انگيزه اي براي عمل داشته باشد. بنابراين براي اين كه حرف ها اثر كند بايد به نكته اي كه اين انگيزه را ايجاد مي كند اشاره شود. وقتي انسان حاضر به پذيرش قيد و بندي مي شود كه احساس كند اگر اين كارها را نكند خطر عظيمي او را تهديد مي كند؛ يعني بزرگ ترين عامل حركت انسان مخصوصا در پذيرفتن محدوديت، خوف از خطر است. حتي احتمال جلب منفعت آن قدر اثر ندارد كه خوف از ضرر و خوف او خطر انسان را وادار به پذيرفتن حد و مرز مي كند. از اين رو، روش انبياء در ايجاد انگيزه براي اطاعت خدا در مردم، بيشتر توجه دادن به خطرهاست؛ به عبارت ديگر روش انبياء بيشتر انذار و هشداردادن است و اصولا يكي از اسماء عام پيغمبران «نذير» يعني «انذاركننده» است. قرآن مي فرمايد: «ان من امه الا خلا فيها نذير»1 براي هر امتي پيامبر هشداردهنده اي فرستاديم كه خطرها را گوش زد مي كرد» البته پيغمبران «بشير» هم بودند اما هيچ جا بشير براي مطلق پيغمبر استعمال نشده است. مثلا گفته نشده «ان من امه الا خلا فيها بشير» اين نشان دهنده اين است كه انسان از احتمال خطر بيشتر متأثر مي شود تا اميد منفعت. البته عامل حركت اختياري انسان با جلب منفعت است يا دفع ضرر؛ ولي ضرر عامل قوي تر و عام تري است. همه مردم از كوچك و بزرگ، زن و مرد، فقير و غني پاي خطر كه در كار باشد حواسشان را جمع مي كنند؛ اما منفعت براي بعضي ها انگيزندگي دارد و براي بعضي چندان ايجاد انگيزه نمي كند. از اين رو در آموزه هاي اسلامي و تربيت اسلامي هميشه روي تقوا تكيه شده است. تقوا از ماده وقايه است؛ يعني خود را از خطر نگه داشتن. اصلا مفهوم نگه داشتن درجايي استعمال مي شود كه انسان احساس خطر كند. گويا در معناي تقوا، خوف و خشيت تضمين شده است، لذا وقتي مي خواهيم «واتقوا يوما لا تجزي نفس عن نفسه شيئا» را معني كنيم بيشتر روي ترسش تكيه مي كنيم و مي گوييم: «بترسيد از روزي كه كسي براي ديگري سودي نخواهدداشت». برخي اصلا تقوا را به خداترسي ترجمه مي كنند. البته اين معنا مطابق تقوا نيست اما از آنجا كه انسان از ناحيه عذاب الهي احساس خطر مي كند. تقوا به خداترسي ترجمه مي شود.
حكمت هاي امر به تقوا
ركن همه خطبه ها امر به تقواست. بايد در خطبه هاي نمازجمعه حتما به تقوا امر شود. اين تأكيد به خاطر اين است كه هشداربه خطر، مهمترين عاملي است كه براي انسان ايجاد انگيزه حركت مي كند. طبعا انسان مؤمن و موحد مي داند كه همه خطرها از قدرت الهي سرچشمه مي گيرد و اختيارش به دست خداست؛ از اين روست كه مي گويد: «اتقواالله» بعد از اينكه حضرت زهرا(سلام الله عليها) عصاره اي از آموزه هاي اسلام را بيان كردند گويا به اين مناسبت كه بايد انگيزه اي در مخاطبان براي عمل ايجاد كنند در آخرين اين بخش از كلامشان به اين آيه شريف اشاره مي كنند و مي فرمايند: فاتقوالله حق تقاته ولاتموتن الا و انتم مسلمون.»(2)
از سنت هاي ديگر دراسلام اين است كه خطيب وقتي خطبه مي خواند و مردم را موعظه مي كند آيه اي از قرآن را تلاوت كند. حضرت زهرا(سلام الله عليها) دراين جا خطبه شان را ايراد فرمودند و درضمن آن عصاره اسلام را بيان كردند و درپايان اين قسمت آيه اي را تلاوت كردند كه هم قرائت قرآن شده باشد و هم انگيزه اي را ايجاد كند و هم سنت امر به تقوا رعايت شود.
بدانيد و عمل كنيد
بعداز اين كه انسان انگيزه براي عمل پيدا كرد نياز به راهنما دارد. بايد كسي او را راهنمايي كند كه خطر كجاست. شايد به همين مناسبت است كه بعد از قرائت اين آيه شريفه مي فرمايند: «واطيعواالله فيها امركم به ونهاكم عنه» (حال كه انگيزه داريد و مفروض اين است كه مي خواهيد تقوا داشته باشيد و خودتان را از خطرها حفظ كنيد، راهش اين است كه) اوامر خدا را اطاعت و نواهي او را ترك كنيد.» دراين صورت از خطرها مصون مي مانيد. باز جا دارد سؤال شود كه خدا به چه چيزي امر كرده و از چه چيزي نهي كرده است. پس بعد از انگيزه عمل و مواظبت از خطر، لازم است موارد امر و نهي خدا بدانيم.3 مي فرمايد: «وابتغوا العلم و تمسكوا به فانه «انما يخشي الله من عباده العلماء»(4) گويا حضرت فرموده اند: «اعلموا و اعملوا به» البته جنبه عمل را با تأكيد بيشتري مي فرمايند: «تمسك» يعني به چيزي چسبيدن، چيزي كه مي خواهد از دست برود را محكم گرفتن، تمسك، استمساك و اعتصام يك معنا و يك مفهوم دارند و مصداق بارز آن جايي است كه انسان احساس كند كه نزديك است درچاهي يا در دره هولناكي پرت شود و دراين بين طناب يا دستگيره محكمي هست كه اگر به آن بچسبد پرت نمي شود. اين حالت، حالت اعتصام است. قرآن مي فرمايد: «و اعتصموا بحبل الله جميعا»(5) اين آيه درست همين معنا را مجسم مي كند؛ يعني خدا طنابي را تعيين كرده كه انسان را از افتادن به چاه جهنم حفظ مي كند. اعتصام به حبل الله يعني چسبيدن به اين طناب و آن را خوب محكم گرفتن شبيه به اين تعبير درآيه الكرسي هم آمده است: فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي لاانفصام لها»(6) وقتي خداوند مي خواهد تاكيد كند كه مواظب باشيد از كفر دوري كنيد و به ايمان باشيد مي گويد: اگر اين كار را كرديد در واقع به يك دستگيره محكمي چسبيده ايد؛ يعني مفروض اين است كه انسان به دنبال دستگيره محكمي مي گردد و فرض چنين حالي آن وقتي است كه انسان احساس خطر مي كند و احتمال سقوط مي دهد؛ سقوط در اسفل سافلين و در اعمال جهنم. گويا خداوند مي گويد: مي خواهيد يك راهي را به شما را نشان دهم كه به چيزي چنگ بزنيد و بچسبيد كه شما از اين سقوط نجات دهد؟ اول به طاغوت كافر شويد و بعد به الله ايمان آوريد. عملا اين دو با هم يكي اند ولي چون كفر به طاغوت ازاله فساد، آلودگي ها و تاريكي هاست، كفر به طاغوت مقدم شده است، خداوند مي فرمايد: اگر چنين كاري كرديد به دستگيره اي كه خيلي اطمينان آور است چنگ زده ايد. «وتقي» صفت تفضيلي مومن است، يعني اوتق و اطمينان بخش تر. «العروه الوثقي» يعني دستگيره اي كه هرگز پاره و گسسته نمي شود. مطمئن باشيد كه اين حبل هيچ گاه پاره نمي شود. درباره قرآن و عترت هم پيغمبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: اني تارك فيكم الثقلين ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا» (7) در اينجا بازهم تعبير تمسك را به كار برده اند؛ يعني اگر به اين دو بچسبيد و رهايشان نكنيد هيچ گاه گمراه نخواهيدشد. اما اگر محكم نگرفتيد رها مي شويد. حضرت زهرا(س) در اين مقام مي فرمايند: «ابتغوا العلم و تمسكوا به» برويد بياموزيد كه خدا چه اموري را از شما خواسته و چه اموري را بر شما تحريم كرده است و وقتي دانستيد خوب به آن بچسبيد.
علم، زمينه ساز خشيت الهي
آخرين آيه اي را كه دراينجا تلاوت فرموده ايد آيه شريف «انما يخشي الله من عباده العلماء» يعني از اين جهت اين سفارشات را مي كنم كه خشيت الهي تنها درسايه علم حاصل مي شود در ابتداي بحث هم گفتيم انگيزه عمل در سايه احساس خطر، خوف و خشيت الهي حاصل مي شود. اين كه اين اندازه روي خداترسي تأكيد شده براي اين است كه انسان احساس كند كه اگر از خدا اطاعت نكند به خطر مي افتد تا براي مواظبت از خود انگيزه داشته باشد. از اين روست كه قرآن مي فرمايد: «و اما من خاف مقام ربه و نهي النفس عن الهوي¤ فان الجنه هي المأوي»8 پس انسان بايد اين خوف و خشيت را درخود حفظ و تقويت كند تا درصدد اطاعت برآيد. وقتي درصدد اطاعت برمي آيد و نصيحت كسي را مي پذيرد كه احساس كند خطري او را تهديد مي كند نام اين احساس خطر «خشيت» است و اين خشيت درسايه علم پيدا مي شود (انما يخشي الله من عباده العلماء) براي حصول اين خشيت الهي بايد كسب علم كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- فاطر. .24
2- آل عمران. 2.10
3- در اين جا نسخه هاي اين خطبه اندكي با هم تفاوت دارد. در بعضي نسخه ها «واتبعواالعلم» است. ولي به نظرم نسخه اي كه مي فرمايد: «وابتغواالعلم» مناسب تر باشد.
4- فاطر..24
5-آل عمران، 3.10
6-بقره، 6.25
7-بحار، ج2، ص0.10
8- نازعات40 و 14.
پاورقي

 



30 سال تمرين مردم سالاري در ايران

حميد رضا اسماعيلي
سخن پاياني
انتخابات دهم رياست جمهوري و حوادث پس از آن نشان داد كه دستيابي به مردم سالاري و جمهوريت كار ساده اي نيست و براي حفظ اين دستاورد مهم انقلاب بايد هوشياري بيشتري داشت. سر دادن شعارهاي دمكراتيك در كتاب ها و سخنراني ها بسيار ساده تر از پاي بندي به آن در عمل است. در جهان امروز پذيرش نظام هاي انتخاباتي و رجوع به آراي عمومي جامعه از مقبولات بشري است، اما اين امر پسنديده در عمل با دو مانع مواجه مي شود: الف. عدم فراگيري فرهنگ سياسي متناسب با مردم سالاري در سطوح مختلف جامعه، ب. ايستادگي و زياده خواهي طبقه ممتاز يعني همان اشرافيت و آريستوكرات هاي گذشته كه خود را در پوشش «نخبگان اقتصادي» و «نخبگان سياسي» جا كرده اند و اين بار با نام ديگري وارد ميدان شده اند و با استفاده از رسانه ها تلاش كرده اند افزون خواهي خويش را در عباراتي عامه پسند و پوششي متفاوت عرضه كنند.
اما وقوع انقلاب اسلامي و برگزاري 30 انتخابات متفاوت در طول 30 سال گذشته، فرهنگ سياسي متناسب با دمكراسي و
مردم سالاري را در ايران تقويت كرده است. ايرانيان در طول سه دهه گذشته يكسره تمرين دمكراسي كرده اند و با فرهنگ مردم سالاري ديني خو گرفته اند. به لطف انقلاب اسلامي و با رهبري امام خميني(ره) انتخابات در ايران پديده اي طبيعي تلقي مي شود كه اتفاقاً نبودن آن غيرطبيعي جلوه مي كند. دستيابي به اين مرحله در فرايند سياسي جامعه ايران را نبايد دست كم گرفت.
اين ثمره انقلاب اسلامي نه به سادگي به دست آمده است و نه به سادگي قابل دوام بود. از آغاز انقلاب مقاومت هاي فراواني به ويژه از سوي نظام سلطه در مقابل انقلاب اسلامي (كه جنگ رژيم بعثي در طول 8 سال يكي از نمونه هاي آن است) صورت گرفت كه اگر در هر كدام از اين دست اندازي هاي تاريخي پيش آمده در مسير انقلاب و مردم سالاري، عزم رهبران انقلاب براي نهادينه سازي مردم سالاري ديني نبود، از سرنوشت آن هم خبري نبود. اصرار رهبران انقلاب در طول سه دهه گذشته براي برگزاري باشكوه انتخابات و همراهي جامعه با رهبران خود كه ايران را در تراز برترين كشورهاي داراي دمكراسي قرار داده است، به تدريج به گسترش فرهنگ سياسي دمكراتيك در جامعه انجاميد. البته از نوع ديني آن و نه از جنس غيرديني و سكولار كه در جوامع غربي مشاهده مي شود.
چنان كه تاريخ ايران پس از مشروطه نيز نشان مي دهد، دستيابي به اين مرحله از تاريخ ايران بدون حضور رهبري ديني امكان تحقق نداشت. در ايران هيچ تحول اجتماعي عميق و مناسبي بدون همراهي مرجعيت و علماي ديني كه خاستگاه عميق تاريخي در فرهنگ ايران دارند، ممكن نيست. اگر رهبري امام خميني(ره) به عنوان يك چهره برجسته در مرجعيت ديني در طول دهه هاي گذشته جامعه را به سمت مردم سالاري و جمهوريت هدايت نمي كرد، اين خواست مهم از توان تمام نيروهاي اجتماعي و از جمله روشنفكران خارج بود. روشنفكران گرچه توانسته اند پيوند فكري با بخش هايي از جامعه برقرار كنند اما از ايجاد پايگاه مردمي ناتوانند.
مردم ايران در تاريخ معاصر نشان داده اند تنها پوينده راهي هستند كه راهبري آن را علما و مراجع عهده دار باشند و در هيچ مقطعي بدون علما از روشنفكران و انديشه هاي آنان حمايت نكرده اند. با وجود اين واقعيت روشن، روشنفكران غرب مدار ايراني نمي خواهند آن را بپذيرند. به همين دليل هم است كه به رغم تلاش يك صد ساله آنها براي دستيابي به توسعه سياسي در مواردي به لوازم آن ملتزم نبوده اند، براي نمونه مي توان به انحلال مجلس توسط دكتر مصدق اشاره كرد. در واقع دو كتاب مهم جلال آل احمد، يعني كتاب هاي «غرب زدگي» و «خدمت و خيانت روشنفكران» محصول همين فضا و رويكرد روشنفكري است. اگر روشنفكران نسل اول و افرادي نظير ملكم خان، آقاخان كرماني، مستشارالدوله و طالبوف خشت نخست اين بنا را با تندروي وافراط بنا نمي كردند، شايد صفحات سرنوشت روشنفكري به شكل ديگري رقم مي خورد. در واقع در صدر مشروطه اين نيروي اجتماعي تازه از راه نرسيده تلاش كرد مهم ترين نهاد مدني ايران را، كه آن را رقيب خود مي دانست، از ميدان به در كند. مشروطه نماد آغاز «بيداري ايرانيان» در تاريخ معاصر به شمار مي رود، كه البته روشنفكران در اين بيداري نقش داشته اند. اما سقوط مشروطه و حاكميت استبداد رضاخاني را بايد نخستين خيانت و ضربه روشنفكران به آرمان هاي مردم سالاري و توسعه سياسي در ايران دانست.
منورالفكران ايراني به جاي آن كه تلاش كنند در همراهي با روحانيت ريشه هاي استبداد و استبدادخواهي در ايران را بسوزانند، به دليل آموزه ها و تربيت غلطي كه از فرنگ با خود همراه داشتند و
به تعبير رهبر انقلاب روشنفكري در كشور بيمار متولد شد، رويكرد اشتباهي را براي پيشبرد اهداف خود برگزيدند. در واقع اگر رويكرد سكولاريستي و حتي دين زدايي آنها نبود كه احكام شريعت را به سخره مي گرفت و اگر آنها در پي مقابله با روحانيت و حذف آن برنمي آمدند سرنوشت مشروطيت به گونه ديگري رقم مي خورد. مشروطيت گرچه با رهبري روحانيت به پيروزي رسيد، اما با تندروي نيروهاي سكولار اختلاف ها در آن آغاز شد و مشروطه خواهان و مشروعه خواهان صف خود را از همديگر جدا كردند. شيخ فضل الله نوري به عنوان نماد مقاومت آن دوره در برابر نيروهاي سكولار، آماج حملات تبليغاتي قرار گرفت و گرچه خود از رهبران مشروطيت بود، اما به دليل
مشروعه خواهي، مشروطه خواهي او نيز انكار شد. راديكاليسم نيروهاي سكولار، كار را به جايي رسانيد كه در اوج التهابات و هيجانات به وجود آمده در جامعه، اين مجتهد بزرگ در مهم ترين ميدان شهر و در ميان ازدحام جمعيت تماشاگر به دار آويخته مي شود. جالب اينجاست كه شيخ فضل الله به نام مشروطه خواهي اعدام مي شود اما دولتمردان مستبد قاجار و دربار يا مي گريزند و يا بعدها به صدارت و قدرت مي رسند. مطابق آرزوي نيروهاي غرب مدار، برخي روحانيان مانند شيخ فضل الله و بهبهاني از ميان برداشته مي شوند و گروه ديگر نيز منزوي مي شوند. اما «مشروطيت» نيز شكست مي خورد و اندكي بعد سقوط مي كند. شيخ فضل الله و مشروطيت هر دو قرباني زياده خواهي روشنفكران و نيروهاي سكولار شدند و ديكتاتوري رضاخان نيز ثمره عملي رفتار و پندار روشنفكران بود. همان هايي كه سخن از «مشروطيت» و «حريت» مي گفتند. به همين دليل است كه بيشترين همراهي با حكومت ديكتاتوري رضاخان و بلكه برآمدن و قوام آن هم از سوي روشنفكران صورت گرفت.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14