(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 29  خرداد 1390- شماره 19953

گزارش خبري
ابايي نيست اگر...!
نگاهي به فيلم كپي برابر اصل ساخته عباس كيارستمي
يك كپي كاري گنگ و فاقد اصالت!
سينماي ايران، چالش ها و چشم اندازها-7
تهاجم به فرهنگ پايداري در عرصه سينما
زيباتر از زندگي به زودي توليد مي شود
انتشار سه كتاب در زمينه بازي هاي رايانه اي
بررسي مسائل روز سينما در «سينما رسانه»



گزارش خبري

ويژه برنامه هاي تابستان تلويزيون
گرماي سيما در سايه معنويت
معاون رئيس سازمان در امور سيما گفت: ويژه برنامه هاي تابستان 90 از 28 خرداد آغاز و تا پايان شهريور ادامه مي يابد.
دكتر علي دارابي افزود: مسابقه قرآني 1445 امسال از 13 رجب در حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) آغاز خواهد شد كه همه شبكه ها و نهادهاي قرآني كشور در اجراي آن همكاري دارند. محور مسابقه امسال سوره «انفال» است.
وي افزود: امسال شبكه هاي سيما ويژه برنامه هاي شبانه خواهند داشت. شبكه يك هر شب از ساعت 23 تا 1 بامداد برنامه «پارك ملت» و «جنگ شبانه تابستاني» از شبكه تهران، هر شب از ساعت 30 دقيقه بامداد تا 2 بامداد براي نخستين بار ميهمان خانه هاي مردم خواهد بود.
وي افزود: شبكه آموزش براي تابستان امسال برنامه هاي آموزشي متعددي را براي پر كردن اوقات فراغت، سفر در تابستان، ورزش هاي تابستاني و آموزش همگاني درنظر گرفته است.
معاون سيما از پخش چهار مجموعه نمايشي ويژه در ماه رمضان خبر داد و گفت: امسال براي نخستين بار قبل از افطار شاهد پخش يك مجموعه نمايشي خواهيم بود.
وي گفت: حضرات آيات مكارم شيرازي، نوري همداني، سبحاني و مهدوي كني در ماه مبارك رمضان سخنراني هاي ويژه اي دارند كه قبل از مجموعه هاي نمايشي پخش خواهد شد.
دارابي گفت: در طول تابستان بيش از 500 سخنراني روحانيون، كارشناسان و عالمان ديني و مذهبي از شبكه ها پخش مي شود.
ويژه برنامه «استوا» كه پاسخ به شبهات و پرسش هاي ديني را برعهده دارد، در ماه رمضان هر شب از شبكه سه پخش مي شود.
وي گفت: جمع خواني قرآن كريم چون گذشته در همه شبكه ها خواهد بود، اما امسال براي نخستين بار در شبكه دو سيما شاهد «جمع خواني قرآن مجيد دانش آموزان» خواهيم بود.
معاون سيماي رسانه ملي از پخش سخنراني هاي حضرت امام خميني(ره) به صورت مشروح يك روز در ميان از اول تيرماه خبر داد و گفت: مهندس ضرغامي، به سيما مأموريت داده است براي اين مسئله برنامه ريزي مناسبي انجام دهد.
دكتر دارابي افزود: سلسله گفت وگوي دكتر علي اكبر ولايتي با عنوان «تاريخ و تمدن اسلامي» به صورت كوتاه هفت دقيقه اي نيز در تابستان از شبكه يك پخش مي شود.
معاون سيماي رسانه ملي گفت: در تابستان امسال 475 فيلم سينمايي از شبكه هاي سيما پخش خواهد شد كه از اين ميان 195 فيلم براي نخستين بار پخش مي شود و 135 فيلم از اين فيلم ها ايراني است.
وي افزود: 21 مجموعه تلويزيوني نيز در فصل تابستان از شبكه هاي مختلف پخش خواهد شد.

 



ابايي نيست اگر...!

پژمان كريمي
نوجوان بودم كه فيلم «عروسي خوبان» را ديدم. اين فيلم، اولين كار از محسن مخملباف بود كه تماشا كردم. راستش، فيلم اصلا به دلم ننشست. شعارهايش، گل درشت به نظرم آمد. مدعي و پرگو، اغراق آميز و عصبي! فيلم ساز، در واقع حيراني، سرگشتگي و روحيه پرخاش جو و ناآرام خود را به نمايش گذاشته بود. بعدها، فيلم هاي ديگر مخملباف را هم ديدم و از همه بيشتر، از «نون و گلدون» او دچار نفرت شدم. بر من مسلم شد كه اين كارگردان، برخلاف ادعاها و بيانيه ها و پزهاي «فهيمانه»، سطحي و سطحي نگر است! او در تحليل محيط اطراف و جهان پيراموني اش، به حدي ناتوان است كه نمي تواند فشرده باورها و اعتقادات اش را در چند جمله به زبان آورد.
عروسي خوبان، نون و گلدون، گبه، شب هاي زاينده رود، دستفروش و... هيچ كدام از يك مجموعه آراء واحد و مكمل يكديگر حكايت نمي كنند.
نمي گويم يك فيلم ساز، يك هنرمند بايد از اولين كار تا آخرين كار، به يك شكل فكر كند و شخصيتي ايستا از خود به جاي بگذارد. به هر حال، يك انسان انديشمند، آدم اهل فكر، تحقيق مي كند و قدم به قدم، خود را پيش مي برد، خود را اصلاح و انديشه را تكميل مي نمايد.
اما انديشه مخملباف، نشان از يك روند طبيعي نداشت. او در هر مقطع از زندگي و زيست به اصطلاح هنري اش، همواره روبه قهقرا رفت. اصلاح در انديشه او به چشم نمي آمد. او در هر قدم كاري، التقاط فكري اش را به نمايش مي گذاشت و فاصله گيري خود از يك انسان به ظاهر مذهبي را آشكارتر مي نمود.
مخملباف دو چشم بي سو و توبه نصوح، امروز به جايي رسيده است كه فيلم اروتيك مي سازد و در كنار فاحشه هاي سينماي منحط غرب، عكس يادگاري مي گيرد. اويي كه روزي گفته بود «در كنار عوامل فيلم فارسي، در لانگ شات هم نمي ايستم!»اويي كه در فيلم اش به روي پرده تبليغاتي يك فيلم فارسي، به روي سر در يك سينما، به روي چهره بازيگر مشهور سينماي كلاه مخملي، رنگ پاشيد.
يكي از نويسندگان انقلاب كه از دوستان دوران نوجواني مخملباف بود، مي گفت:«محسن، همه اعتقاداتش سطحي بود. عصبي بود. با خانواده اش مشكل داشت.»
اما انحطاط فيلم سازي كه به ميان اهالي سينما به «مهمل باف» شهرت داشت، خلاصه به ساخت فيلم هاي اروتيك نيست! او براي اثبات دين گريزي و ميل عافيت طلبي و كسب ثروت و شهرت بيشتر و بيشتر، بدش نمي آيد كه به عنوان سينماگر سياسي در ميان محافل شبه فرهنگي و سياسي غربي، بدرخشد و قد راست كند.
چنين است كه از هر فرصتي براي فحاشي و تهمت عليه نظام ديني ايران بهره مي گيرد.
فتنه سال88، مجال بزرگي بود تا او بتواند عليه جمهوري اسلامي و براي خوشامد اربابان خارجي، دست به فعاليت گسترده اي بزند. در اين سو، در ايران، ميرحسين موسوي، مدال سخنگويي خود در خارج از كشور را به گردن مخملباف آويخت. جناب فيلم ساز هم سخنگو شد و هم رابط ستاد قيطريه سركرده فتنه با اروپا و آمريكا و استوديو بي بي سي!
با فروكش كردن آتش فتنه، تنها مخملباف نبود كه در گرداب نوميدي دچار شد و گرفتار آمد. همپالگي هاي او نيز سرخورده تر از پيش، سر در گريبان بردند!
وقتي فيلم مستند «الماسي براي فريب» از سيما به نمايش درآمد، مخملباف را مغموم در كنار عناصري ديدم كه در جنايت عليه مردم ايران شهره اند. او دوشادوش اين عناصر وابسته و خودفروخته و جاني ايستاده بود و بدان ها «دست رفاقت» مي داد.
مگر گروهك كومله، مسئول شهادت هزاران نفر از هموطنان بي گناهمان نيست؟
مگر گروهك دموكرات و سلطنت طلبان عليه مردم مظلوم مان و در برابر نظام مظلوم مان كم جنايت كردند؟
مگر اين عناصر معترف به وابستگي به دولت هاي غربي و سرويس هاي جاسوسي بيگانه نيستند؟ مگر در پناه دشمن، دسيسه سازي نمي كنند؟ اين عناصر «كجا و مردم ايران» كجا؟ اين عناصر چه پايگاهي در ميان مردم ايران دارند؟!
فيلم ساز مدعي ايراني بودن در ميان آنها چه مي كرد؟
آري! مخملباف تنها «كارگرداني» نيست كه تنها به دليل ساخت فيلم اروتيك، «منحط» خوانده شود. او منحرفي است كه با دادن دست رفاقت به عاملان جنايت عليه مردم ايران، اوج انحطاط خود را به نمايش گذاشت.
فيلم ساز ياد شده تنها فيلم سازي نيست كه به دام غرور و تفرعن و سپس اجانب گرفتار شد! مانند او هستند؛ در داخل و در خارج! مدعياني كه سينماي ايران را به سوي «فيلم- فارسي» سوق داده اند و چون اختاپوسي، چنگ به روي هنرمندان متعهد مي كشند. سينما را ميراث خود مي دانند و در مصادره آن به نفع خود كوشا هستند.
همان ها كه از امثال مخملباف دفاع مي كنند. از امثال افرادي چون جعفرپناهي كه استعداد عجيبي در تبديل شدن به يك مخملباف ديگر دارد!
پناهي فيلم ساز ضعيفي است كه چون مخملباف در سايه اعتناي سياسيون فرنگي قرار گرفت. درست مانند مخملباف در محافل شبه فرهنگي، عليه ايران و ايراني ناسزاگويي كرد. در جريان فتنه، به نفع سران فتنه و غرب صهيونيستي ظاهر شد.
با شالي سبز، در كنار فيلم سازان صهيونيست قرار گرفت و عليه نظام ديني، سخن گفت. اويي كه در زيرزمين خانه مسكوني اش، عده اي از اعضاي فاميل و دوستان را جمع كرد تا ادعاي شكنجه اوباش را، ادعاي شيخ ساده لوح را، ادعاي القايي شبكه جاسوسي «سيا» را مستندنمايي كند.
امروز در سينماي ما، از امثال مخملباف و پناهي ها، دفاع مي شود! ابايي نيست! اگر هشيار باشيم ابايي نيست! مخملباف ها و مدافعان آنها، يكي، دو روز، فرصت خوش رقصي دارند و تاريخ مصرف شان زياد طول نمي كشد! مدافعان آنها هم! ابايي نيست اگر هشيار باشيم و مرزها ميان هنرمند اصيل و جاعلان عنوان هنرمند را تشخيص دهيم. اگر حرفه اي بمانيم و حرفه اي شويم! اگر به حريف فرصت ندهيم و با كار و اثر و حرف مستتر در اثرمان او را طرد نماييم. ابايي نيست اگر هنرمندان وفادار به ايران و انقلاب و نظام، دست وحدت دهند. اگر در كنار هم بمانند و اگرساده انديش نباشيم و مصادر تصميم گيري و سياست ورزي سينما و فرهنگ را به غير نسپاريم! ابايي نيست! اگر...!

 



نگاهي به فيلم كپي برابر اصل ساخته عباس كيارستمي
يك كپي كاري گنگ و فاقد اصالت!

محمد قمي
بعيد است تا قيام قيامت بتوان زيرسايه و چتر انتلكتوئل بازي هاي نخ نما شده پنهان شد و به بازي هاي فرمي و روايت هاي بي مزه دفرمه دل خوش كرد و با جايزه هاي بي ارزش جشنواره هاي بي ارزش تر سياسي جهان، به خودارضايي مستمر و مداوم اين سال ها ادامه داد.
بالاخره يك جايي پرده برمي افتد و رسوايي به بار مي آورد و اين حقيقت عريان مي شود كه حتي ذائقه سياستگزاران جشنواره هاي آوانگارد و سياسي كار-توامان- جهاني هم به درد مي آيد و ديگر به كار كارگردان جهاني ما نمي آيد.
عباس كيارستمي شايد تنها كارگردان جهاني باشد كه پيش و بيش از آنكه ملي شده باشد، جهاني شده است! و اين از عجايب روزگار و ويژگي هاي منحصر به فرد سينماي جشنواره زده و شبه روشنفكري ماست كه آثار يك كارگردان را بي آنكه تعلق و دل در گرو فرهنگ و قوم و ملت و آرماني ملي و ميهني داشته باشد روانه بازار و جشنواره هاي جهاني مي كند و تبديل به سينماگري جهاني.
ريشه هاي فكري و عقيدتي و مباني سينماورزي اين سينماگر در كجاست؟ كسي كه مردم كشورش فيلم هايش را نمي بينند و اصلا اهميتي ندارد كه ببينند يا نه و فقط مهم اين است كه در جشنواره ها حضور دارد- با جايزه و توجه يا بي هبه و تلطف- چطور مي تواند جاي پاي محكمي در آن سوي جهان داشته باشد وقتي سوي ديگري قابل تصور نيست و براي او وجود خارجي به معناي درست و كامل كلمه ندارد.
اما «كپي برابر اصل» فيلم جديد عباس كيارستمي به نوعي مي تواند آيينه اي براي بازتابيدن افكار و اميال حال حاضر او در حوزه فكر و سينما باشد.
فيلمي كه به مثابه خرق عادتي قابل تامل، چه از جهت ساخت و ساختار سينمايي و اكسسوار و برخي ميزانس ها از طرفي و مفاهيم و معارف فكري و محتوايي از طرف ديگر است.
اين فيلم ديگر متعلق به سينماي بازي هاي فرمي و بازيگوشي هاي تصويري نيست، بلكه ظاهرا قرار است وامدار سينمايي قصه گو باشد.
در عين حال و به تبع همين امر شايد بازيگران جاي نابازيگران فيلم هاي پيشين را گرفته اند؛ آن هم بازيگران حرفه اي و درجه يك جهان كساني مثل ژوليت بينوش، ويليام شيمل، ژان كلودكرير.
از جمله ويژگي هاي فيلم «كپي برابر اصل» علاوه بر مباحث ساختاري و فرمي و تكنيكي، ويژگي هاي محتوايي آن است كه به نظر مي رسد در تلاقي با خاصيت هاي تصويري، اثري پديدآورده كه نهايتا به معجون ناهمگوني مي ماند كه صرفا با حواشي فرامتني كارگردانش قابل چشم پوشي است و بايد محصولش را بدون اعتراض و با توهم سينماي برتر بودنش تحمل كرد.
داستان فيلم دقيقا محصول همين ليبراليسم منتشر از ساختار و متن فيلم است؛ فيلمي محصول ايتاليا، فرانسه و بلژيك با سه زبان متفاوت در ديالوگ ها با كارگردان و نويسنده ايراني كه مي توان چينش ناهمگون و بي توازن عوامل را در محصول نهايي رديابي كرد.
فضاي فيلم كماكان ملهم از شبه فلسفه، شبه روانكاوي، آوانگارديسم و دغدغه هاي اومانيستي كارگردان فيلم است؛ كارگرداني كه بدون اينكه ملي باشد، جهاني شده است و اين بزرگ ترين عيب و ايراد عباس كيارستمي است كه هرگز نخواهد توانست بر آن فايق آيد.
در فيلم «كپي برابر اصل» دقيقا با مفهومي به نام كپي كاري روبروييم كه حتي آدرس هاي غلطي كه كارگردان سعي مي كند با تزريق مباحث فلسفي و روانكاوانه فيلم، به تماشاگر بدهد مشكلي را حل نمي كند و حواس ها را پرت.
درست است كه فيلم كپي است، اما ابدا برابر اصل نيست؛ آن هم وقتي كپي اين قدر واضح و ناجوانمردانه از فيلم هاي «پيش از طلوع» و «قبل از غروب» ريچارد لينكليتر صورت گرفته باشد. مفاهيمي همچون انسان و تقدير ازلي و ابدي در كنار اباحه گري جنسي، البته در پوشش فلسفه و روانكاوي، نشان از سيطره اي بحران زا در انديشه و سينماي كارگردان دارد.
با در نظر داشتن تمامي اين موارد مي توان داستان فيلم را، درمروري آگاهانه تر، ناشي از همين مباني فكري دانست كه به چنين محصولي منتهي شده است.
فيلم «كپي برابر اصل» عميقا گوياي وجود بحران و پس لرزه هاي متعدد و متنوع آن در فكر و عمل سازنده اش است؛ بحراني كه گرچه ناشي از نخواستن يا نفهميدن اصيل معارف انساني ديني است، اما در عين حال به شكلي سرطاني در لايه هاي تودرتوي ذهني و رفتار خارجي سازنده فيلم تاثيربسزايي گذاشته است.
آيا به تقدير الهي معتقديد، آيا از نشانه گذاري كپي و اصل چيزي جز ترويج و تنقيح اباحه گري از نوع جنسيت و فلسفي اش را دنبال مي كنيد و آيا سينما پيش و بيش از آن كه بماهو سينما براي شما ارزش و اهميت داشته باشد، محلي است براي ظهور و بروز هذيان گونه هزار توي بحران هاي فكريتان؟
عباس كيارستمي متاسفانه بدون اينكه كارگرداني ايران-وطن و ملي شده باشد، به شكلي كاذب و گلخانه اي جهاني شده است و همين امر موجب شده او بدون آن كه خود بداند و بفهمد، معلق بماند و بدون آن كه جهاني شده باشد و شايد هم اين نكته را هم بداند و هم بفهمد، اما ديگر نتواند به روي خودش بياورد، در چنين سن و سالي كار را به جايي برساند كه فيلم «پيش از طلوع» و دنباله اش «قبل از غروب» را كپي كند و براي ما برابر اصل جا بزند؛ بي خبر يا باخبر از آن كه سوداي جهاني شدن تنها از راه ملي شدن مي گذرد.
شما كه برايتان اهميتي ندارد كه هموطنانتان فيلم هايتان را ببينند يا نه و آثارتان را نه براي سينماهاي سرزمين مادري، بلكه مستقيما براي جشنواره هاي خارجي مي سازيد و مي فرستيد، حواستان نيست كه هر چيزي در اين عالم به عقبه، سبقه و ريشه نياز دارد و اساسا رسم عالم بر اين است كه چيزهاي بي ريشه همچون باد در هوا معلق باشند، حتي اگر جوايز جشنواره هاي خارجي بتوانند صاحبانشان را براي سال هاي متمادي در اين توهم نگه دارند كه جهاني اند و حتي فراجهاني.
آقاي كيارستمي! برخلاف فيلم، انديشه، تئوري و اصرار شما، متاسفانه بايد به عرض برسانيم كپي هرگز برابر اصل نيست و هرگز برابر نخواهد شد؛ انسان و تقدير روح و روان، ازل و ابد، ساخت و ساختار، جهان اول يا سوم، جشنواره هاي خارجي و كمپاني هاي فيلم سازي و هر چيز ديگري به هر شكل و گونه اي با هر فلسفه و فرمي نتوانسته و نمي تواند سرشت و سرنوشت انسان و جهان را دچار تغيير كند و آن را در اوج كپي بودن برابر اصل جا بزند؛ چرا كه «فطرت الله التي فطرالناس اليها لاتبديل لخلق الله ذالك دين القيم»
حال مي توان يك بار ديگر داستان فيلم را مرور كرد و زواياي پيدا و پنهان آن را صريح تر و صادقانه تر به جست وجو گذاشت، خوشبختانه نشانه گذاري آقاي كيارستمي حتي در عنوان فيلم هم رسوخ كرده و براي ما مفيد است.
آيا تا به حال هيچ وقت كپي براي شما برابر اصل بوده است؟ تصور كنيد سقف ديگري جاي خانه تان، حس ديگري جاي دلتان و...؛ قبول دارم وضعيت وخيم و رعب آوري است و اگر همين طور ادامه پيدا كند معلوم نيست به كدام ناكجاآباد منتهي شود!
جيمز ميلر، يك نويسنده انگليسي است؛ او براي رونمايي از ترجمه ايتاليايي كتابش به عنوان كپي برابر اصل به روستايي در توسكاني ايتاليا مي رود تا اينكه در جلسه رونمايي از كتاب با زن عتيقه فروشي كه به همراه پسرش به جلسه آمده، روبه رو مي شود؛ اين مواجهه در روند داستان و ادامه فيلم بتدريج موقعيتي را فراهم مي آورد تا نويسنده و زن ضمن همراهي و گفت وگو با هم... بشود «كپي برابر اصل! ساخته» عباس كيارستمي!


 



سينماي ايران، چالش ها و چشم اندازها-7
تهاجم به فرهنگ پايداري در عرصه سينما

رامين شريف زاده
بي توجهي به مواردي چون ضعف مراكز علمي و دانشگاهي؛ نبود ارتباط مناسب ميان مراكز علمي و ديني با مراكز هنري؛ مديريت ضعيف و مديران ناكارآمد؛ كم توجهي به هنرمندان متعهد و توجه به هنر ظاهرگرا و عوام فريب، زمينه هاي رشد و گسترش سينمايي را فراهم آورده است كه نه تنها نتوانسته خواست مردم ايران را آن گونه كه شايسته آن هستند، برآورده سازد بلكه زمينه هاي ورود و گسترش انحرافات را در سينما فراهم آورده است كه تحريف واقعيات دفاع مقدس يكي از مهمترين مصاديق آن است.
از آنجا كه جريان تقابل حق و باطل جرياني پايان نيافتني است و جهان هيچ گاه از اين دو جنبه خالي نخواهد ماند، طبعاً بقاي انديشه اي كه بخواهد در عالم فراگير شود نيازمند راه هاي مختلف و مناسبي است كه به يقين بستر فرهنگ پايداري، مقاومت، ايثار و شهادت يكي از مهمترين راه ها و عوامل پيروزي در اين رويارويي است. چگونگي حفظ و صيانت اين فرهنگ از گزند تحريف ها و كژانديشي ها موضوع بسيار مهمي است كه كم توجهي به آن مي تواند خيلي سريع و بي رحمانه ريشه اعتقادها و باورهاي اصيل مردم را بخشكاند. از اين رو امروزه آسيب شناسي فرهنگ پايداري به همان اندازه مهم است كه تقويت و حمايت از آن اهميت دارد.
جامعه ادبي و هنري كشور طي سال هاي پس از جنگ تحميلي اساسا با دو گروه از آسيب هاي مربوط به ادبيات پايداري رو به رو بوده است؛ نخست آسيب هايي كه جنبه عمومي دارند، چنان كه گونه هاي ديگر ادبيات نيز گرفتار پاره اي از آن آسيب ها هستند و دوم آسيب هايي كه مختص ادبيات پايداري ما هستند. آسيب هاي نوع اول بيشتر جنبه فرهنگي دارند اما آسيب هاي دسته دوم در بيشتر موارد بر فرم و عناصر داستاني ادبيات جنگ ما تأثيرگذار است.
همان گونه كه اشاره شد آسيب هاي گروه اول كه در شرايط كنوني از اهميت بيشتري نيز برخوردار هستند، جنبه فرهنگي داشته و نه تنها به نويسندگان كه در برخي موارد به سياست گذاري ها و ساختار فرهنگي جامعه مربوط مي شود. به عبارت ديگر، عمده اين آسيب ها ريشه و عللي خارج از خود آثار دارند و برخي از آنها در مورد آثار غيرجنگي ما نيز صدق مي كنند. به عنوان مثال پيروي كوركورانه از ادبيات غرب و انتقال آن به جامعه ايران بدون آنكه با باورها، ارزش ها و معيارهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه تطبيق داشته باشند، زمينه گسترش نوعي باور در جامعه را فراهم آورده كه مشتركاتي با خواسته هاي واقعي جامعه ايراني ندارند؛ نتيجه آن نيز آن گونه كه در شماره پيشين به آن اشاره شد، گسترش ابتذال به بهانه تجددگرايي خواهد بود. در حقيقت اين موضوع نشان دهنده آن است كه نويسندگان اين آثار يا به خوبي مفهوم پايداري، مقاومت و دفاع را درك نكرده و در اين زمينه دچار كج فهمي شده اند و يا با اغراض و نيات خاصي كه همانا تحريف واقعيات دفاع مقدس است پا به عرصه توليد گذاشته اند.
اين موضوع باعث شده تا امروز ادبيات پايداري و مقاومت كشور در حوزه هاي مختلف اعم از كتاب، سينما و تئاتر با سه نوع نگرش روبه رو باشد. دسته نخست آنان كه در دوران هشت ساله دفاع مقدس و سال هاي پس از آن تنها به تلخ كامي ها، رنج ها، زشتي ها و جنايت ها توجه داشته اند لذا چيزي جز نكبت و فلاكت در آن نديده اند. طبعا اين دسته از نويسندگان تنها به ارائه تصويري نامطلوب از وقايع جنگ و هشت سال دفاع مقدس پرداخته و در نهايت به محاكمه جنگ، آنان كه به هر نحو در آن درگير بوده اند و همچنين پيشامدهاي حاصل از آن مي پردازند.
دسته دوم نويسندگاني هستند كه در مقايسه با دسته نخست نگاه متعادل تري نسبت به وقايع جنگ و دفاع مقدس دارند اما همچنان چيزي جز نابودي و بي حاصلي در آن نمي بينند و بر اين باورند كه در يك جنگ حتي از نوع دفاعي آن تنها نابودي و فنا نهفته است. اما در نگرش دسته سوم كه از آن با عنوان جنگ عزت و شرف مي توان ياد كرد، جنگ تنها به فلاكت، بدبختي، سياهي و تباهي خلاصه نمي شود بلكه اگر در آن جنگ مقاومت و دفاع از خاك و ناموس، باورها و اعتقادات و آزادگي مطرح باشد، لحظات متعالي و توصيف ناپذيري خلق مي شود كه حضور در آن علي رغم تمامي تلخ كامي ها افتخار و سربلندي به ارمغان مي آورد.
متأسفانه بايد اعتراف كرد امروزه سينماي كشور ما به شدت تحت تأثير نگرش هاي نخستين اين بحث قرار گرفته است ، از اين رو هر ساله شاهد به اجرا درآمدن فيلم هايي هستيم كه در آنها نه تنها از افتخار، حريت و جوانمردي اثري نيست بلكه به نوعي تحريف واقعيت هاي جنگ، اصرار بر نمايش آينده اي نامطلوب و ترحم آميز از رزمندگان دفاع مقدس، متهم كردن فرماندهان جنگ به بي لياقتي و اساساً نگاهي شرمگينانه به جنگ در آنها موج مي زند. اين وقايع در حالي رخ مي دهد كه اساسا ارج نهادن به مقام شامخ شهيدان و بازماندگان جنگ اعم از جانبازان، اسرا و رزمندگان وظيفه اي ملي و ميهني است كه نشان از حس قدرشناسي انسان ها به پاس زحمات و از خودگذشتگي هاي رزمندگان دارد. در واقع اگر سينما را گزارشگري بدانيم كه مي توان با كمك آن حقايق زمان را به تصوير كشيد و ميراث گذشتگان را به نسل آينده انتقال داد، رها كردن آن به حال خود، تحريفات جبران ناپذيري به دنبال خواهد داشت. هم از اين رو است كه رهبر معظم انقلاب فرموده اند، وظيفه هنرمند واقعي به نمايش گذاشتن آن همه شكوه و زيبايي در دوران هشت سال دفاع مقدس چه از طريق فيلم و چه ساير رسانه هاي ديگر اعم از تئاتر، كتاب، مطبوعات، تلويزيون و غيره است.
شايد در سال هاي آغازين جنگ تحميلي، فيلم هايي كه در آن به نحوي جبهه و جنگ به نمايش درمي آمد، تنها مصاديق سينماي دفاع مقدس شناخته مي شدند اما با گسترده تر شدن دايره تبعات جنگ و مشكلاتي كه بازماندگان جنگ به هر نحو در زندگي روزمره خود با آن دست به گريبان بودند، اين باور در ذهن هنرمندان تقويت شد كه پرداختن به هر آنچه به نحوي تحت تأثير هشت سال جنگ قرار گرفته است، به نوعي در دايره سينماي دفاع مقدس قرار مي گيرد. از اين رو امروزه سينما با حجم فراواني از آثاري روبه رو شده است كه بي آنكه نشاني از جبهه در آنها ديده شود، با عنوان زيرمجموعه سينماي دفاع مقدس تعريف مي شوند.
به عنوان مثال فيلم «خانه من امن است» ساخته ناصر رفايي كه در بيست ونهمين جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد از جمله اين آثار بود. دوران جنگ است و شهر تهران زير حملات موشك هاي عراقي قرار دارد. رفايي با محور قراردادن يك اقامتگاه شبانه روزي وابسته به بهزيستي و گرفتاري ها و دلمشغولي هاي نوجواناني كه در آنجا زندگي مي كنند، به اصطلاح خود حاشيه هاي جنگ را به تصوير درآورده است اما پرواضح است كه فيلم رفايي، فيلم دفاع مقدسي نيست بلكه فيلمي تلخ است كه از جنگ تنها سياهي و تنهايي و بيچارگي اش را به تصوير مي كشد. كارگردان غيرمنصفانه، تصاويري را در اختيار مخاطب خود قرار مي دهد كه واكنشي جز دلزدگي و فراموش كردن آن همه شجاعت ها، ايثارها و هم دلي ها به دنبال ندارد. انتخاب مركز نگهداري از نوجوانان بي سرپرست به عنوان لوكيشن فيلم به نوبه خود در انتقال حس اندوه نقش مهمي را ايفا مي كند. نوجواناني كه در آن مكان زندگي مي كنند هر يك به نوعي با مشكلات متعددي دست به گريبان هستند. هيچ نقطه روشن و اميدواركننده اي در زندگي اين نوجوانان و خانواده هايشان كه نمونه كوچكي از مردم ايران هستند در فيلم ديده نمي شود. در سكانس پاياني فيلم، موشكي بر سر ساكنان خانه آوار مي شود اما هيچ يك صدمه نمي بينند؛ اهالي خانه خاك آلود اما شادمان در محوطه اجتماع مي كنند. اين سكانس در حقيقت كنايه تلخ و بسيار گزنده اي با اين معناست، همين كه مردم نمرده اند و جان سالم به دربرده اند بايد خدا را شكر كنند و شاد باشند! نام فيلم نيز در چنين شرايطي، معناي واقعي خود را مي يابد، «خانه امن است.»
القاي بي كفايتي فرماندهان جنگ از چالش هاي مهمي است كه بر اثر قضاوت ناعادلانه برخي سينماگران در سال هاي اخير به صورت جدي بر پرده سينما مطرح شده است. در حقيقت سينما و تئاتر دفاع مقدس به خصوص در دهه80 با چالش هاي متعدد و مختلفي روبه رو شده كه هر يك به سهم خود لطمات جبران ناپذيري را بر پيكر نحيف اين سينما وارد كرده است. «طبل بزرگ زير پاي چپ» ساخته كاظم معصومي نخستين فيلم ايراني است كه در آن فرماندهان جنگ با اتهام بي كفايتي، مسئولان واقعي قتل عام جمع كثيري از نيروهاي خودي معرفي شده اند. مهران سربازي كه در يك عمليات پاي چپ خود را از دست داده است، ستوان يحيي و مقامات بالاتر نظامي را مقصر اصلي جراحت خود و قتل عام كليه نيروهاي گروهان مي داند. مهران معتقد است كه بي تدبيري فرماندهان و بي توجهي به جان سربازان باعث شده تا آنان در چنين ورطه اي گرفتار آيند. قابل توجه آنكه ستوان يحيي در برابر تمامي اتهامات مطرح شده از سوي مهران، فقط به بيان اين جمله كفايت مي كند كه مأمور است و معذور. خودكشي ستوان يحيي در انتهاي فيلم نيز به نوعي بر پذيرش اتهامات مهران مهر تأييد مي زند. به يقين هدفي كه خواسته يا ناخواسته از طرح چنين مواردي در سينما تأمين مي شود همانا بي اعتمادي كامل مردم و به خصوص نسل جوان كشور به سردمداران نظام و فرماندهان نظامي است.
كاوش در زندگي شخصي و اجتماعي فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس به دليل ويژگي هاي خاص خودش خيلي زود به عنوان يكي از جذاب ترين سوژه هاي مورد نظر سينماگران مطرح شد. شهيد بزرگوار حميد باكري، در بخشي از سخنان خود بازماندگان جنگ تحميلي را به سه دسته تقسيم كرده است، دسته نخست آنان كه با گذشت زمان همچنان وفادار به جنگ و گذشته خود هستند. دسته دوم، آناني كه در گذر ايام آن همه ايثار و مردانگي را به دست فراموشي سپرده و به دنيا و مطامع آن چسبيده اند و دسته سوم هم كساني هستند كه از گذشته خود پشيمان شده اند. با كمرنگ شدن حضور دسته اول بر پرده سينما كه بي شك حاصل برنامه ريزي هاي دقيق و حساب شده دشمنان فرهنگي است، حضور دسته دوم در فيلم ها به مراتب چشمگيرتر شد. رزمندگان كه با دست يافتن به جايگاه هاي سياسي و اقتصادي غرق در زندگي روزمره و مادي شده و گذشته پرافتخار خود را به زندگي زودگذر دنيا فروختند. البته در اين ميان پرداختن به دسته نخست تنها در حد آناني كه به زندگي اجباري در آسايشگاه ها محكوم شده اند، محصور شده است كه به نوبه خود محل تأمل است.
به عنوان مثال در فيلم «پاداش سكوت» مازيار ميري، مخاطب با طيف هاي مختلفي از رزمندگان روبه رو مي شود. اكبر منافي به عنوان صادق ترين و سالم ترين بازمانده جنگ تحميلي، به شغل بليت فروشي شركت واحد مشغول است. اكبر كه عزيزترين سال هاي عمرش را در جبهه گذرانده است در بازگشت چيزي جز فشارهاي روحي- رواني سخت وعذاب وجدان عايدش نشده است. او كوچك ترين دخالتي در تصميم گيري و سياست گذاري هاي ميهن و نظام نداشته و تنها از يك دريچه كوچك و تنگ (اشاره به گيشه بليط فروشي) نظاره گر جامعه و تحولات آن بوده و تنها و مجرد در خانه اي كوچك و محقر روزگار مي گذراند. عبدالله مشكاتي دوست و هم رزم سابق او برخلاف اكبر، به تاجر بزرگي تبديل شده است كه به قول خودش براي وكيل و وزير هم تره خورد نمي كند. عبدالله كه خود را مركز ثقل هستي مي داند و كوچك ترين نشانه اي از سكنات يك فرد مسلمان در او ديده نمي شود، به خود اجازه توهين به هر كسي را مي دهد. رفتارهاي ناشايست عبدالله به اندازه اي است كه اكبر خيلي زود از او فاصله مي گيرد. ساجدي ديگر هم رزم اكبر كه در روزگاراني نه چندان دور نشريه خاكريز را سردبيري مي كرد، به خارج سفر كرده است و نشريه خاكريز به يك نشريه زرد كه تنها هدفش كسب درآمد از راه معرفي و ترويج فرهنگ وارداتي است، تبديل شده است. بازقلعه اي نيز با داشتن جايگاهي معتبر در نظام به اندازه اي در تشريفات و سياست زدگي گرفتار شده است كه حتي حوصله و ميل به ملاقات با دوستان سابق خود را ندارد. احمد ايرواني فرمانده سابق دفاع مقدس نيز در وضعي اسفبار، و قابل ترحم روزهاي پاياني عمر خود را تنها و بي كس در گوشه يك آسايشگاه جانبازان سپري مي كند. اين موضوع در فيلم «سيزده59» سامان سالور نيز مورد تأكيد قرارمي گيرد.
تأكيد بر چنين نگاهي در سينما معضلات و مشكلات خاص خود را همراه دارد. به اين معنا كه مخاطبان به خصوص نسل جوان جامعه كه آينده سازان نظام به شمار مي روند، با باور اين مطلب كه آينده يك رزمنده يا به زندگي در انزوا و گوشه يك آسايشگاه و يا غرق شدن در لذات مادي خلاصه مي شود، دستاوردي جز دلزدگي از دفاع و مرگ انگيزه ها عايدش نمي شود.
قلب واقعيت و تحريف حقايق جنگ از ديگر چالش هاي پيش روي سينماي دفاع مقدس است كه البته نسبت به موارد پيش، سابقه قديمي تري دارد. اين كه آغازگر جنگ بواقع چه كسي بود و چرا ايران پس از آزادسازي خرمشهر صلح را نپذيرفت و اساسا انگيزه هاي واقعي در پس پرده جنگ چه بود، پرسش هايي است كه از همان سال هاي نخست جنگ تحميلي از سوي عناصر شناخته شده براي تضعيف روحيه مقاومت و ايثار مردم ايران در برابر تجاوزات سبعانه رژيم بعثي مطرح مي شد كه البته سخنان گوهربار رهبر كبير انقلاب اسلامي و پس از آن رهبر معظم انقلاب و بسياري از بزرگان و دست اندركاران نظام پاسخي قاطع، مستدل و دندان شكن به آن همه تزوير و دورويي بود. سال ها بعد بر اثر بي توجهي مسئولان فرهنگي نظام، اين شبهه افكني ها در سينما جان تازه اي پيدا كرد كه در سال هاي اخير نيز با نمونه هاي فراواني از آن روبه رو بوده ايم.

 



زيباتر از زندگي به زودي توليد مي شود

فيلم «زيباتر از زندگي» با محوريت عمليات نصر و شهداي هويزه به زودي به مرحله توليد مي رسد.
انسيه شاه حسيني كارگردان اين فيلم، كار نگارش و بازنويسي فيلمنامه اين اثر را انجام داده و مشغول بازديد لوكيشن هاي آن است.
«زيباتر از زندگي» در سي امين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر حضور خواهد داشت.

 



انتشار سه كتاب در زمينه بازي هاي رايانه اي

بنياد ملي بازي هاي رايانه اي سه كتاب جديد با عناوين «كنترل خانواده»، «رده بندي سني بازي هاي رايانه اي ESRA» و «راهنماي بازي نامه نويسي» منتشر كرد.
به گزارش معاونت ارتباطات بنياد ملي بازي هاي رايانه اي در اين كتاب ها كه با هدف بالا بردن سطح دانش فعالان حوزه بازي هاي رايانه اي و علاقه مندان به اين مقوله به چاپ رسيده است به موضوعاتي همچون تاريخچه بازي هاي رايانه اي در جهان و ايران، اصول بازي نامه نويسي، معرفي نظام ملي رده بندي سني بازي هاي رايانه اي ESRA، خانواده و مراحل رشد كودك از ديدگاه جامعه شناسي و ارتباط آن با كنترل موثر فرزندان در استفاده از بازي هاي رايانه اي و... اشاره شده است.

 



بررسي مسائل روز سينما در «سينما رسانه»

شماره 435 ماهنامه فرهنگي هنري «سينما رسانه» با مقالات، گفت وگوها و پرونده هايي درباره مسائل روز سينماي ايران و جهان منتشر شده است.
در اين نشريه پرونده هايي درباره مستند ضد ايراني «ايرانيوم»، سريال استراتژيك point pleasant، برنامه هاي ورزشي تلويزيون و... چاپ شده. نقد فيلم ها و سريال هاي داخلي و خارجي، گفت وگو با مهدي كلهر، آسيب شناسي سينماي ايران، بررسي عروسك باربي و... نيز از ديگر مطالب جديدترين شماره مجله سينما رسانه است.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14