(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 29  خرداد 1390- شماره 19953

صفت زنبور عسلي (چراغ راه)
حكايت خوبان
آثار بخل
تپش قلم
بررسي ضرورت تبيين آيات قرآن كريم توسط اهل بيت(ع)
قرآن كريم؛ آسان اما عميق
زندگي زناشويي تركيب آب قندي



صفت زنبور عسلي (چراغ راه)

قال الامام علي(ع): كن كالنحله اذا اكلت، اكلت طيبا، و اذا وضعت وضعت طيبا، و ان وقعت علي عودلم تكسره.
امام علي(ع) فرمود: در زندگي همچون زنبور عسل باش، وقتي مي خورد، چيز پاكيزه مي خورد، وقتي از خود چيزي باقي مي گذارد، چيز پاكيزه مي نهد، وقتي برچوبي يا جايي مي نشيند، آن را نمي شكند و ويران نمي كند. 1
1- مصباح الهداه ، ص 115، به نقل از غررالحكم

 



حكايت خوبان

صداي جبرئيل در وصف علي(ع)
نقل شده است كه در جنگ احد براي دفاع از اسلام و جان عزيز پيامبر اكرم(ص) اميرالمؤمنين علي(ع) به تنهايي پيش روي رسول اكرم(ص) مي جنگيد، و از هر طرف كه دشمن قصد جان پيامبر را داشت دفع مي كرد تا آن جا كه نود زخم به سرو صورت و اندام نازنين آن بزرگوار وارد شد. و در اينجا بود كه ندايي از آسمان از جانب حضرت جبرئيل(ع) به گوش رسيد كه مي گفت:
لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار
«و هيچ جوانمردي همچون علي(ع) و هيچ شمشيري چون ذوالفقار نيست.» جبرئيل(ع) گفت: يا رسول الله(ص) فتوت و جوانمردي و ايثار علي(ع) را مي بيني؟
رسول خدا(ص) فرمود: «لاني منه و هومني» من از علي(ع) هستم و علي(ع) نيز از من است.
جبرئيل(ع) گفت: «انا منكما» من هم از شما هستم. 1
1- بحارا لانوار، ج 20، ص 129

 



آثار بخل

پرسش:
مفهوم بخل را توضيح داده و آثار و تبعات آن را در زندگي فردي و اجتماعي از منظر قرآن بيان كنيد؟
پاسخ:
كليد واژه بخل يكي از مفاهيم منفي و بيانگر صفتي است در سلوك و رفتار انسان كه غالبا رابطه ناصواب مالي ميان افراد را نشان مي دهد. همان گونه كه در قرآن از صفاتي مانند انفاق، جود و بخشش بسيار ستايش شده به همين اندازه از بخل، بدگويي و مزمت گرديده است.
مفهوم بخل
در لغت نامه دهخدا، جلد سوم صفحه 4422 در تعريف بخل آمده است:
«منع كردن و امساك كردن، ضدكرم، بخل منع از مال خويشتن، وشح، بخل از مال ديگران است.»
بخل در مباحث اخلاقي و عرفاني نيز به عنوان صفت و حالتي منفي، مورد توجه قرار گرفته است.
و در تعريف آن آمده است: «در اصطلاح دانش اخلاق، و نيز در عرفان عملي به عنوان يكي از خوي هاي ناپسنديده يعني به عنوان يكي از رذايل، در معناي مضايقه در مال و ترك ايثار يعني مضايقه در مال و جان مورد بحث و بررسي است.
بخل يكي از دو رذيلتي است كه در برابر فضيلت سخا قرار دارد. عدول و انحراف از سخا به سوي افراط، اسراف و به سوي تفريط، بخل است. (دائره المعارف تشيع، ج 3، ص 127)
مرحوم ملااحمد نراقي در كتاب معراج السعاده صفحه 29 مي نويسد: «بخل امساك كردن است از آنچه بايد بذل كرد و آن از صفات خبيثه و نتيجه حب دنياست.»
بخل از نگاه قرآن
قرآن كريم همان طور كه از خوبي ها و ارزش هاي اخلاقي تمجيد كرده، بدي ها و زشتي هاي اخلاقي را نيز نكوهش كرده است. در آيات قرآن شانزده بار از بخل سخن به ميان آمده است. يكي از نكته هاي مورد توجه اين آيات، آثار سوء بخل در دنيا و آخرت است. در اينجا سه اثر سوء بخل را با استفاده از آيات قرآن بيان مي كنيم.
1- محروميت از محبت خدا
خداي متعال در دو آيه قرآن با بيان بسيار شبيه و نزديك به هم مي فرمايد: «خدا انسان بخيل را دوست ندارد». محروميت از محبت خدا و دوري از لطف خدا خسارت و خطر بزرگي براي انسان است. در اينجا به بيان آيه 63 سوره نساء بسنده مي كنيم؛ «(و بدانيد) كه خداوند كسي را كه متكبر فخر فروش باشد، دوست ندارد. (همان)
كساني كه بخل مي ورزند و مردمان را به بخل وا ميدارند و آنچه خداوند از فضل خويش به آنان بخشيده پنهان مي دارند».
2- بخل، اقدامي عليه خود
افرادي كه دستورهاي اخلاقي قرآن درباره جود، سخاوت و انفاق را ناديده مي گيرند و در واقع بخل مي ورزند، آثار و تبعات بداجتماعي آن به خودشان خواهد رسيد. قرآن كريم در سوره محمد آيه 83 مي فرمايد: هان! شما هستيد كه از شما خواسته مي شود كه در راه خدا انفاق كنيد، آنگاه بعضي از شما هستند كه بخل مي ورزند و هركس بخل ورزد، همانا از خود دريغ مي ورزد و خداوند بي نياز است و شما نيازمندانيد...»
در تفسير آيه شريفه در جلد 12 تفسير نمونه صفحه 694 آمده است: «نتيجه انفاق ها هم در دنيا به خود شما باز مي گردد، زيرا فاصله هاي طبقاتي كم مي شود، آرامش و امنيت در جامعه حكمفرما مي گردد، محبت و صفا و صميميت جاي كينه و عداوت را مي گيرد.اين پاداش دنيوي شماست و هم در آخرت در برابر هر درهم و ديناري مواهب و نعمت هايي به شما ارزاني مي دارد كه هرگز به فكر بشري خطور نكرده است.بنابراين هر قدر بخل كنيد، به خودتان بخل كرده ايد». بديهي است اگر كسي بخل ورزيد و از جود و سخاوت و انفاق امساك كرد، بيش از همه خود را متضرر كرده است. چون خود او نيز از آن همه آثار و ثمرات معنوي، اجتماعي و امنيتي انفاق محروم مي شود. ادامه دارد

 



تپش قلم

عباسعلي كامرانيان
¤ امروز، فردايي است كه ديروز در تب و تاب آمدنش بوديم! فردا ها را نيز بايد بسازيم وگرنه همه روزهايمان گذشته است!
¤ ¤ ¤
¤ در عرصه سياست بازي، صاحبان بسياري از «خروس هاي جنگي»، با هم دوستند!
¤ ¤ ¤
¤ «خود» را جاي ديگران بگذاريم تا بتوانيم به سادگي مشكل عدم درك طرف مقابل را حل كنيم.
¤ ¤ ¤
¤ مومن مثل درياست، به نزديكانش گوهر و به اطرافيانش باران مي بخشد!
¤ ¤ ¤
¤ امنيت زماني كامل مي شود كه با همه قسمت شود!
¤ ¤ ¤
¤ يك ذره عقل، هم وزن همه ي كوه هاي قدرت است!
¤ ¤ ¤
¤ جهان بزرگ تر از آن است كه با «گناه ما» ويران گردد. با گناه، خودمان را ويران نسازيم.
¤ ¤ ¤
¤ در عرصه ي ريا و دغلكاري، سياست بازان بزرگ براي انتقام گيري از هم نوعا دفاع از كوچك ها را بهانه قرار مي دهند!
¤ ¤ ¤
¤ آرامشي كه به بهاي ستم حاصل شود، آبستن طوفان حوادث و بر باد دهنده ي بنيان ستم است.
¤ ¤ ¤
¤ سكوت، عرصه ي پويش عاقل و پوشش جاهل است!
¤ ¤ ¤
¤ انساني كه از «نفس اماره»اش غافل است، نيازي به دشمن ندارد در دست دوست خيالي بسمل مي شود!
¤ ¤ ¤
¤ رياكار آن قدر بدبخت است كه نمي تواند مردانه از دنيا و آخرت، يكي را برگزيند!

 



بررسي ضرورت تبيين آيات قرآن كريم توسط اهل بيت(ع)
قرآن كريم؛ آسان اما عميق

آيت الله جوادي آملي
آنچه در پي مي آيد بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي است كه پيرامون ضرورت شناخت اهل بيت از طريق قرآن و شناخت قرآن بواسطه آن ذات مقدس به اعتبار اينكه قرين يكديگرند ايراد شده است. با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
تبيين راههاي سه گانه شناخت اشياء
نكاتي كه من فكر مي كنم بي اثر نباشد، اين است كه: شناخت هر چيزي راههاي گوناگوني دارد. بهترين راه شناخت اين است كه خود آن شيء را با هويتش بشناسيم، از آن به بعد آن را با شبيه اش بشناسيم و از آن به بعد يك شناخت جدلي هم دارد كه تعرف الاشياء باضدادها؛ اينها راههاي گوناگون شناخت است. وقتي به حضرت امير(ع) عرض كردند كه عقل يعني چه، حضرت عقل را معنا كرد؛ بعد عرض كردند: جهل يعني چه؟ فرمود: گفتم نه! وقتي از حضرت خواستند عدل را معنا كنند، حضرت عدل را معنا كردند. بعد عرض كردند: ظلم يعني چه؟ فرمود: گفتم نه! اين گفتم نه، يعني تعرف الاشياء باضدادها؛ اين يك معرفت جدلي است كه در روايات ما كم نيست. اين مطلب اول كه راه شناخت سه تاست.
بهترين راه شناخت اهل بيت(ع) از راه شناخت «قرآن كريم»
دوم اين كه شناخت اهل بيت آنطوري كه هستند، مقدور ما نيست؛ خودشان، خودشان را به خوبي مي شناسند. ما اگر بخواهيم اهل بيت را بشناسيم، بهترين راه اين است كه به وسيله شبيه شان بشناسيم. شبيه اينها هم فقط در عالم غير از قرآن كريم، انسان شبيه اينها نيست؛ تنها چيزي كه شبيه اينهاست و اينها شبيه آنها هستند، همين «قرآن كريم» است. البته انبياي ديگر راه همين ها را دارند. اما ما به آنها دسترسي نداريم، مگر از راه قرآن كريم. اگر اينها ثقلين اند و لن يفترقا هستند و هر كدام عدل ديگري اند، بهترين راه شناخت اهل بيت (عليهم السلام) قرآن كريم است، چون قرآن كريم مصون از تحريف است. هم خودش را معرفي مي كند، هم حاملان و مفسران خودش را معرفي مي كند. پس بهترين راه شناخت اهل بيت قرآن كريم است؛ اين هم مطلب دوم.
استقلال مطلق قرآن كريم در مسير رسالت خويش
مطلب سوم آن است كه قرآن كريم در كاري كه به عهده گرفته است، مستقل است؛ به هيچ چيز محتاج نيست تا شبهه دور و امثال دور مطرح بشود! قرآن كريم آنچه را كه ادعا كرده است و عهده دارد، در تفهيم و تبيين آن مستقل است. قرآن كريم به عنوان احد الثقلين معروف است، يك؛ ثقل اكبر است، دو. در اين امر مستقل است، كمبودي ندارد. اين يك توضيح مي خواهد: يك وقت است يك سخنران يا يك نويسنده يك آيه اي را محور بحث قرار مي دهد، مي گويد: اسلام اين را مي گويد! اما از آن گوينده يا آن نويسنده بيش از اين متوقع نيست! او نبايد بگويد اسلام و قرآن اين را مي گويد؛ بايد بگويد: اين آيه اين را مي گويد. ولي او يك سخنران است و در مجلس ترحيم دارد سخنراني مي كند و يك آيه را مي خواند، مي گويد: اسلام اين را مي گويد! از او نه بيش از اين متوقع است، نه كسي گفته او را به عنوان يك پايان نامه و پژوهش قرآني مي شمارد.
لزوم رعايت ترتيب در اظهارنظرهاي اجتهادي
اگر كسي يك آيه را محور بحث قرار داد، يك پژوهشگر و يك محقق بايد بگويد: اين آيه اين را مي گويد، هرگز نمي تواند برابر يك آيه فتوا بدهد! اين قدم اول؛ در مطلب سوم اين مي شود قدم اول. حالا اگر آمد و كل آن سوره را بررسي كرد، باز هم مجاز نيست بگويد قرآن اين را مي گويد! بايد بگويد: پيام اين سوره، قبل و بعدش، شواهد سابق و لاحق اين است كه اين منظور است. اگر كل قرآن را به خوبي ارزيابي كرد مجتهدانه، تازه مجاز است كه بگويد: قرآن اين را مي گويد، نه اسلام! ما كه (معاذالله) نتوانستيم بگوييم و نمي توانيم بگوئيم حسبنا كتاب الله(1)! باز حق نداريم بگوييم اسلام اين را مي گويد؛ بايد بگوئيم: قرآن اين را مي گويد.
پس اگر كسي تحقيقي كرده، در سايه پژوهشش تمام آيات قرآن را محققانه بررسي كرده، از آنجا كه بالاخره بشر است، از بشرهاي مجتهد بيش از اين متوقع نيست! اين مجتهدانه بررسي كرده، اول تا آخر قرآن را بررسي كرده، ارزيابي كرده، فهميده قرآن اين را مي خواهد بگويد؛ اين مجاز است بگويد قرآن اين را مي گويد، اما ديگر مجاز نيست بگويد اسلام اين را مي گويد! اينها را يادداشت مي كند، مي نويسد كه عصاره قرآن اين است. چون خود قرآن در ارجاع به اهل بيت مستقل است، بدون اينكه «دوري» در كار باشد. چون ما بخواهيم حرمت اهل بيت را، مرجعيت اهل بيت را به وسيله روايات ثابت كنيم، آنوقت اين شبهه «دور» است. اما قرآن ما را به صورت بين الرشد بدون «دور»، به صورت شفاف به اهل بيت ارجاع مي دهد؛ در اين كار مستقل است. خداي سبحان هم فرمود: قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين(2). اگر نور است، پس ابهامي در آن نيست!
نورافشاني دقيق و عميق قرآن كريم در معرفت
قرآن يك نوري نيست كه نظير نور شمع، انسان بتواند فقط با آن يك كوره راه ببيند، يا خصوصياتش را مشخص بكند! الان نور شمس آثار فراواني دارد؛ براي بعضي خوب است، براي بعضي بد است. براي چه گياهي در چه حدي خوب است، براي چه گياهي در چه حد خوب نيست؛ هزارها آثار در اين نور شمس هست. قرآن با اينكه شفاف است، اما عميق است. خداي سبحان فرمود: اين نور است: قد جاء كم من الله نور و كتاب مبين. آن يك كتاب عميق عريق دقيق علمي است؛ يك كتابي نيست كه آدم با مطالعه و مباحثه حل كند! انا سنلقي عليك قولا ثقيلا(3). اين مثل كفايه نيست كه با 7-8 سال درس حل بشود! كفايه قول ثقيل نيست، مكاسب قول ثقيل نيست. بعد از 7-8 سال آن را مي فهمند؛ اما قرآن اينطور نيست!
قرآن حرف هاي نفس گير زياد دارد: انا سنلقي عليك قولا ثقيلا. اين چهار امر را قرآن كريم اشاره كرد كه اين ثقيل است، يعني وزين است؛ ولي سخت نيست. ثقيل بودن، وزين بودن، عميق بودن، علمي بودن جزء اوصاف ثبوتي آن است، اما سخت نيست! چون فطرت پذير است، دلپذير است، مطابق با هويت ماست، آشناست، حرفش آشناست؛ چيزي مي گويد كه جان، آن را مي پذيرد، مخالف با فطرت ما نيست. لذا فرمود: ثقيل است، سخت نيست؛ آسان است، سست نيست: لقد يسرنا القرآن للذكر(4)، فرمود: آسان قرار داديم، تحميلي بر شما نيست. اگر گفتيم توحيد است، نشانش در قلب شماست؛ اگر گفتيم عدل است، تقوا هست، فضيلت هست؛ همه خير را گفتيم، در فطرت شما نهادينه است.
بنابراين ثقيل است، سخت نيست؛ (يسير) يعني آسان است، سست نيست. يك چنين كتابي حداقل ساليان متمادي پيش يك استادي عميق درس خواندن مي خواهد. قول ثقيل را نمي شود همين جوري مثل كفايه و مكاسب فهميد.
تبيين و تفسير قرآن كريم توسط پيامبر اكرم(ص)
قرآن چون كتاب نور است، به هيچ چيزي محتاج نيست؛ چون ثقيل است، مبين مي خواهد. فرمود: مبين، پيغمبر است: انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (5)، چون يك كتاب عميق، مدرس مي خواهد اما اين مدرس مي گويد: منظور اين آيه اين است، به دليل فلان آيه، نه از جاي ديگر كمك بگيرد! اين مي شود «نور». پس اين كتاب نور است، هيچ ابهامي در آن نيست؛ لغز نيست، ابهام نيست، اجمال نيست، تعارض نيست، اختلاف نيست، تناقض نيست؛ نور است و علمي: انا سنلقي عليك قولا ثقيلا. و دلپذير و فطرت پذير كه: لقد يسرنا القرآن للذكر. اين كتاب به صورت شفاف، پيغمبر (ص) را مبين قرار داد كه: انزلنا اليك الذكر لتبين للناس. بعد در سوره مباركه حشر هم به صورت شفاف فرمود: هرچه پيغمبر گفت، بگيريد: ما آتاكم الرسول فخذوه (6). ديگر از اين شفاف تر! و پيغمبر هم علي رئوس الاشهاد بدون اختلاف، به صورت بين الرشد فرمود: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض(7).
پس اين در ارجاع به اهل بيت مستقل بود؛ اينطور نبود كه ما براي حجيت سخنان اهل بيت (عليهم السلام)، مرجعيت ديني اينها به خود روايات تمسك بكنيم، به حديث غدير و منزله وحديث طير، كه اينها در رديف مويدات اند! اگر در قرآن يك مطلبي باشد كه (معاذ الله) اهل بيت به آن نرسند، اين طليعه افتراق است! اگر در قرآن يك چيزي باشد كه (معاذ الله) آنها ندانند، اين افترقا! بنابراين خود قرآن كريم، در آن كاري كه عهده گرفته است مستقل است؛ نور است، شفاف است، قول ثقيل و وزين و عميق علمي است و ما را به هدف اجابت مي رساند.
اظهارنظر نهائي در دين، مستلزم بررسي تمام آيات و روايات
چون خود قرآن ما را به اهل بيت ارجاع داد؛ ما اگر يك مطلبي را از قرآن استفاده كرديم و به روايات مراجعه نكرديم؛ فقط مجازيم بگوييم قرآن اين را گفته و مجاز نيستيم بگوئيم اسلام اين را گفته! اين را اينجا مي نويسيم، بعد مي رويم خدمت روايات. روايات هم اگر يك روايت، دو روايت، كمتر و بيشتر را ديديم؛ بازهم نمي توانيم بگوييم اهل بيت اين را فرمودند! بايد بگوئيم اين روايت مضمونش اين بود. حالا كسي در سخنراني يا در مقاله نويسي قلمش باز است، آن حرف ديگر است. ولي يك پژوهشگر مجاز نيست با يك روايت بگويد اهل بيت اين را فرمودند! اگر به مقداري كه مقدور ما است ارزيابي كرديم، مطالعه كرديم، روايات را دسته بندي و بررسي كرديم، آنوقت مجازيم بگوئيم كه اهل بيت اين را فرمودند؛ باز هم مجاز نيستيم بگوييم اسلام اين را فرمود! چون نه حسبنا كتاب الله درست است، نه حسبنا العتره درست است. آن كه عدل قرآن است، عترت است نه روايت! فرمودند روايات جعلي فراوان است: ستكثر عليّ القال.(8)
لزوم ارجاع روايات مأثور از اهل بيت(ع) بر قرآن كريم
پس يك پژوهشگر، يك محقق كه مي خواهد در تفسير كار كند؛ اينها را عرض مي كنم براي اينكه الميزان اين راه را رفته، تسنيم دارد اين راه را مي رود. بعد از اينكه اينجا نوشتيم كه قرآن اين را مي گويد، اينجا هم نوشتيم كه روايات اين را مي گويد، نه اهل بيت؛ براي اينكه آنها عدل قرآنند، آنها هر چه فرمودند معصومند؛ اما روايات اين را مي گويد، خود آنها به ما فرمودند: آنچه از ما رسيده است بر قرآن عرضه كنيد. اين هم دو طائفه از نصوص است؛ يك طائفه نصوص علاجيه است كه اين معمولا در كتاب هاي اصول هست كه اگر دو تا روايتي متعارض بود، هر دو را عرضه كنيد بر قرآن كريم: خذ ما وافق كتاب الله، يا دع ما خالف كتاب الله(9). در نصوص علاجيه آن روايتي كه مخالف قرآن كريم است، مطرود است. چون موافقت كتاب الله شرط حجيت نيست، مخالفت قرآن مانع حجيت است. اين نصوص علاجيه در كتاب هاي اصول هست.
طايفه ديگر رواياتي است كه مربوط به نصوص علاجيه نيست، درباره اصل روايت است. هر دو طايفه را مرحوم كليني و ديگران نقل كرده اند كه وجود مبارك پيغمبر فرمود، ائمه (عليهم السلام) فرمودند كه: ستكثر علي القال. خدا غريق رحمت كند مرحوم مجلسي را! او در همين بحار روايت كرده كه: ستكثر علي القال كه نشان آن است كه به پيغمبر(ص) دروغ مي بندند؛ براي اينكه اين حديث نبوي است. اين حديث اگر ثابت شد پيغمبر فرمود: ستكثر علي القال، پس معلوم مي شود كه به پيغمبر دروغ بستند. بنابراين آنها فرمودند: مثل ما حرف مي زنند، اما مثل خدا كه نمي توانند حرف بزنند! هر روايتي كه از ما نقل شده آن را بر كتاب خدا عرضه كنيد.
شرط اعتبار روايات در عدم مخالفت با قرآن كريم
بعد از اينكه روايات را بر كتاب خدا عرضه كرديم و براي ما ثابت شد كه موافقت كتاب الله شرط نيست، مخالفت مانع است؛ براي اينكه اين همه دستوراتي كه از ائمه (عليهم السلام) رسيده است درباره عبادات و اخلاق و زكوات و اينها، خصوصيات شان كه در قرآن نيست! كه ما بگوييم چون در قرآن نيست، (معاذالله) اينها درست نيست! هيچ كدام مخالف قرآن نيست. قرآن فرمود: اقيموا الصلاه (10)، اما حالا نماز صبح 2 ركعت است، اين را كه قرآن نفرموده! اين را خودش ارجاع داد به صورت شفاف كه به كي مراجعه كنيم. بعد از اينكه روايات را عرضه كرديم بر قرآن كريم؛ عصاره قرآن را گرفتيم، عصاره روايات را گرفتيم، روايات را بر قرآن كريم عرضه كرديم؛ آنگاه به مقداري كه حجت داريم مطمئنا، مي گوييم: اسلام اين را مي گويد. اگر مصيب بوديم، لنا اجران؛ و اگر خداي ناكرده مخطي بوديم، لنا اجر واحد؛ اين كار يك پژوهشگر است!
چگونگي ارتباط آيات قرآن كريم با روايات اهل بيت(ع) به عنوان منابع ديني
پس آن كه به عهده قرآن بود اين نبود كه همه كلي و جزئي و اصلي و فرعي اسلام را بگويد! آن كه به عهده قرآن كريم بود، اين بود كه قانون اساسي باشد، خطوط كلي را بگويد؛ در اين جهت مستقل است، به هيچ وجه محتاج به روايت نيست! اين كه مرحوم علامه فرمود: ما بدون روايات حل مي كنيم. او اگر چنانچه بخواهد ما را به اهل بيت ارجاع بدهد كه نمي شود از روايت كمك بگيرد! تازه اول دور است. اما اين حرف اسلام نيست، حرف قرآن است. قرآن در كمال شفافيت ما را به اهل بيت ارجاع داد، در اين جهت مستقل است. لذا تعبير شريف الميزان اين است كه: آنچه را كه قرآن به عهده دارد، در آن مستقل است؛ نيازي به روايت نيست. قرآن هم بيش از اين ارجاع ندارد!
قرآن احد الثقلين است، اين در احد الثقلين بودن محتاج نيست. اهل بيت هر چه مستقيما بگويند ديگر نيازي به عرضه به قرآن كريم نيست. حالا اگر زراره خدمت حضرت نشسته است، امام صادق(ع) فرمود: اين است، ديگر زراره موظف نيست كه اين را بر قرآن عرضه كند! اين خودش قرآن است چون او از قرآن شنيده، آنكه فرمود: روايت را بر قرآن عرضه كنيد، چون روايت جعلي و غيرجعلي است؛ اما اگر از عترت معصوم كسي بالصراحه شنيده، اين مي رود دنبال قرآن؟! اين مثل اين است كه قرآن خوانده، رواياتي كه به ما رسيده و ما نمي دانيم درست است يا نه، در آنجا بايد روايت را بر قرآن عرضه كرد. لذا گفتند كه: يا بر قرآن، يا بر سنت قطعي بسنجيد، چون سنت قطعي پيغمبر هم همين است!
لزوم مراجعه به روايات، در تفسير آيات چند وجهي
پس سهم روايات مشخص است كه كجاست، مرز روايات با اهل بيت را هم بايد جدا بكنيم. آن كه عدل قرآن است؛ روايت نيست، اهل بيت اند! چون مثل قرآن حرف مي زنند؛ ما اين راهها را كه طي بكنيم، سهم قرآن محفوظ مي شود. اما ما نمي خواهيم و نمي توانيم و بنا هم بر اين نيست كه فقط بگوئيم قرآن چه مي گويد! ما نمي خواهيم كارهاي تحقيق علمي بكنيم، بلكه مي خواهيم كار تحقيق اسلامي بكنيم.
بنابراين، مرحوم سيدنا الاستاد بعد از اين كه بحث هاي قرآني را گذرانده اند، يك بحث مستقلي به عنوان بحث روائي دارند كه ببينند روايات چه مي گويد! آنجاهايي كه ذي وجوه است، چند وجه است، همه اينها ممكن است صحيح باشد. ايشان نظر شريف شان به اين است كه روايت چيست، مثلا چند تا احتمال از آيه برمي آيد، غالبا آن طوري كه ما تفحص كرديم، اين است. كه ببينند روايت در اين زمينه چه هست، يك روايت را آنجا مي بينند، آيه را اينجا مي بينند، مي بينند آيه 3-4 تا احتمال دارد؛ يكي از اين محتملات را روايات تاكيد كرده، ايشان همان را مي پذيرد. بعد مي فرمايد: كما سيجيء في البحث الروائي. در بحث روائي كه رسيدند، مي گويند: كما تقدم، اين از ابتكارات ايشان است. اينچنين نيست كه روايات را راسا بگذارند كنار، ببينند قرآن مي خواهد چه بگويد! خطوط كلي را بله، خطوط كلي در ارجاع به اهل بيت، بله، آنجا ديگر خود روايات آيه مستقل است.
اما در بسياري از موارد، آنجا كه محتملات زياد است و راه روشني نيست، نظر شريف شان به روايات است. آن معنائي را كه روايت تامين مي كند در بين محتملات در بحث تفسيري، همان را انتخاب مي كنند. بعد مي فرمايند: كما سيجيء في البحث الروائي. در بحث روائي هم اين را كه تاييد كردند، مي گويند: كما تقدم في البحث القرآني. بنابراين مرحوم آقاي طباطبايي راهي را كه رفتند نه قرآن بدون عترت بود، نه قرآن بدون روايت بود، نه قرآن را در معرفي اسلام وحده كافي ندانستند (معاذ الله). قرآن را در آن ثقل اكبر بودن كافي دانستند، لذا اين ضمير في ما يرجوا اليه، يا متكفله بنفسي و اينها را شما در همان مقدمه الميزان ملاحظه بفرماييد، كه روشنگر اين مطلب است. آنچه را كه قرآن به عهده گرفته مستقل است؛ اگر تبيان است، اگر نور است، هيچ ابهامي در آن نيست و به صورت شفاف ما را به اهل بيت ارجاع داده است.
بنابراين شما عزيزان سعي كنيد حتما يك استاد عميق ببينيد، چون الان به لطف الهي، به بركت خون هاي پاك شهداء قرآن عرضه شده. يك وقتي مي گفتند: اطلبوا العلم ولو بالصين(11)، اما الان چين و غير چين مي گويند: «اطلبوا العلم ولو بايران. الان 60-70 مليت در قم و مشهد و جاهاي ديگر طلبه دارند! اينها تشنه اند كه ببينند از ايران چه مطلب مي رسد!
لزوم ياد اهل بيت(ع) با حفظ جوانب وحدت در مجامع بين المللي
بنابراين شما اسلامي فكر كنيد و اسلام را از راه اهل بيت مطرح كنيد. اصراري هم نداشته باشيد كه نام شيعه را ببريد كه حساسيت دارد! نام اهل بيت را ببريد كه حساسيت ندارد. چند سال پيش در هفته وحدت در يك سخنراني ما هر چه گفتيم، گفتيم اسلام اين را مي گويد و از وجود مبارك ائمه نقل مي كرديم. يكي به يكي از آنهايي كه هم زبانش بود از همين اهل سنت گفت: اين همه اش مي گويد اسلام، ولم يتحدث سيدنا عمر!! اين همه اش مي گويد اسلام، ولي يا از كاظم نقل مي كند، يا از صادق، اين چيست؟ اين جور كه باشد، حساسيت ايجاد نمي كند. حرف حق زديد، بدون آشفتگي! اسلام اين را مي گويد، براي اين كه امام صادق اين را فرمود؛ روي نام شيعه حساسيت دارند. اهل بيت (عليهم السلام) واقعا محبوب جهان اسلامند، بگوئيد اسلام اين را گفته؛ براي اين كه وجود مبارك حضرت امير گفته، امام صادق گفته، اهل بيت فرمودند؛ راحت تريد. همان حرف را زديد، بدون حساسيت. اين كه آدم بايد هم حرف خوب بزند، هم خوب حرف بزند اين است!
وجود مبارك موساي كليم گفت: فرق من و برادرم هارون اين است كه من حرف خوب مي زنم، او خوب حرف مي زند؛ اين را رفيق من قرار بده! هو افصح مني لسانا(12). اين افصح مني لسانا براي همين است! تنها آهنگين حرف زدن كه نيست! آدم مي تواند بگويد اسلام اين را مي گويد، براي اين كه وجود مبارك امام رضا اين را فرمود، امام صادق اين را فرمود؛ اينها اهل بيتند و هيچ حساسيت هم ايجاد نمي كند.
امكان برداشت بسياري از دانش هاي پيچيده از آيات قرآن كريم
پس حاصل سخن اين كه اين كتاب ثقيل، استاد مي خواهد، حتما و امروز وقتش است، براي اين كه قبلا محجور بود. گوشه اي از اين كتاب وقتي كه به حوزه ها آمده، مي بينيد چه حرف هاي عميق علمي را به همراه داشت! يك گوشه اي به نام اوفوا بالعقود(13) را فقهاء گرفتند، چه حرف هاي عميق از آن درآوردند! آيا اين ناظر به صحت عقد است يا لزوم عقد است، عموم زماني دارد، عموم فردي دارد. اگر در خيار غبن يك مقطع خارج شد، بقيه شك كرديم حكم خاص استصحاب بكنيم، يا به عموم ازماني...؛ همه را از اين نيم سطر گرفتند! ما كنا معذبين(14) را به دست بزرگان اصول دادند، اين برائت نقلي در آورد در برائت عقلي. آيا حكم وضعي را برمي دارد، حكم تكليفي را برمي دارد، اين اصل است يا اماره است، نسبتش با امارات چيست، نسبت به اصول چيست، همه را از همين نيم سطر درآوردند!
ما خيال مي كنيم اين كتاب يك كتاب مثلا آسان است! وقتي به دست شيخ انصاري رسيد، اشكالات ما لا يمكن الذب از آن درمي آورد. آيه نباء را شما براي هر كي معنا بكنيد قابل فهم است: ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا (15). اگر گزارشگر فاسق بود، شما جست وجو كن؛ وگرنه قبول نكن. اين ترجمه است و همه ما مي گوييم و همه ما هم مي فهميم. ولي به دست شيخ انصاري كه آمد، مي گويد: اينجا يك چالشي است كمرشكن! مما يمكن الذب، اشكالات مما لايمكن الذب قابل دفاع نيست. همين در همين در مي آيد! آن ليتفقهوا في الدين اش (16) همين طور است، هر كدام از اينها كه عرضه شده اند و به دست فحول افتاده اند، معلوم مي شود كه چه محتوايي را به همراه دارند. آيات عميق تر كه مربوط به معارف است، آنان آياتي دست حكماء و اينها افتادند؛ آنها هم بهره هاي فراواني بردند. اين كه عرض كردم كتاب ثقيل وزين علمي است، معنايش اين نيست كه آن هزار نفري كه داريد، آنها را از دست بدهيد!
داستان هاي قرآني، دريچه فهم معارف قرآن كريم
قرآن يك خصيصه اي دارد كه در عين حال كه وزين و علمي است، همان مطالب علمي را به صورت قصه، به صورت داستان، به صورت مثل رقيق كرده، نازل كرده، لطيف كرده تا در دسترس ديگران قرار گرفته تا همه بفهمند. لذا مطلبي در قرآن نيست كه عوام نفهمد! و اما آياتي است كه حكماء و فقهاء در آن مي مانند آن آيه را با قصه و داستان و مثل و تنذير و تشبيه و تبشير و انذار رقيق مي كند با صد وسيله تا اين شخص بفهمد!
مطالب قرآن قابل فهم است، اما بعضي از آيات را براي اقوام متعمق آفريده. مرحوم كليني از وجود مبارك امام سجاد نقل كرد ذات اقدس اله مي دانست كه در آخر الزمان اقوام متعمقي مي آيند، لذا قل هو الله احد را با بخشي از آيات سوره حديد نازل كرد: سيجيء في آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله سبحانه و تعالي قوله: قل هو الله احد(17)، يا اوائل سوره حديد براي همين است! حالا اين توده مردم چي مي فهمند.
اين احديت چيست، و احديت چيست؟ صمديت چيست، اينها چه مي دانند چيست؟ يا هو الاول و الآخر، اولي نيست كه عين آخر است، نه يك گوشه اش اول است، يك گوشه اش آخر! اين هم اول است، هم آخر؛ هم ظاهر است، هم باطن : هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن (18)؛ فرمود: اين آيات را با سوره مباركه قل هو الله احد براي اقوام متعمق آفريده.
امكان نيل به مقام شهادت، در جهاد با نفس و تلاش ديني
مرحوم فيض مي گويد: اينكه شهيد در ميدان جهاد اصغر است، حي مرزوق عندالله است. اما آنكه شهيد در جهاد اكبر است، به طريق اولي؛ يا لااقل مثل اوست. اين و لا تقولوا (19) و لاتحسبن (20) مخصوص شهداي معركه نيست. آنها كه در جهاد اكبر فاتحانه تلاش و كوشش مي كنند و بالاخره رحلت مي كنند، آنها هم (حي مرزوق)اند. پس بنابراين آدم اگر به جبهه نرفت و حي مرزوق نشد، اينجا مي تواند در صحنه جهاد اكبر با نفس بجنگد و در اين راه دين تلاش و كوشش كند؛ به تعبير ايشان بشود حي مرزوق عندالله و روزي اش را هم بخورد. آن نبوت را مي گويند: «رزقا حسنا (21) اگر نوبت رزق است، ولايت رزق است، فقاهت هم رزق است، حكمت هم رزق است، علوم تفسيري هم رزق است. اينها را ان شاءالله اميدواريم خدا نصيب همه شما بكند.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دامت بركاته)
در ديدار با جمعي از قرآن پژوهان حوزوي به مناسبت سالروز ميلاد
حضرت امام رضا(ع) - قم؛ آذر 1387
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) بحارالانوار /22/473
(2) مائده / 12
(3) مزمل / 5
(4) قمر /17
(5) نحل / 44
(6) حشر / 7
(7) وسائل الشيعه / 27/ 34
(8 و 9) جامع الاخبار / 181 - با تلخيص
(10) بقره / 43
(11) وسائل الشيعه / 27
(12) قصص / 34
(13) مائده / 1
(14) اسراء / 15
(15) حجرات / 6
(16) توبه / 122
(17) الكافي / 1/91 - با تلخيص
(18) حديد / 3
(19) بقره / 154
(20) آل عمران / 169
(21) هود / 88

 



زندگي زناشويي تركيب آب قندي

فرشته محيطي
سبك زندگي اسلامي با سبك زندگي غربي تفاوت هاي ماهوي دارد. اين تفاوت ها ريشه در بينش ها و نگرش هاي متفاوت مسلمان با غير مسلمان دارد. يك مسلمان، جهان را از زاويه خاصي مي نگرد كه از آن به هستي شناسي و انسان شناسي خاص اسلامي تعبير مي كنند و لذا جهان و روابط انساني معنايي ديگر به خود مي گيرد.
از جمله تفاوت هايي كه ميان سبك زندگي اسلامي با غيراسلامي مي توان يافت، تفاوت خانواده هاي اسلامي با غير اسلامي آن است.
تركيب بده و بستاني در زندگي غربي
در تفكر غيراسلامي بويژه غربي آن، زندگي زناشويي نوعي عقد و قرارداد همانند عقود تجاري ديگر است. هر كسي چيزي را در قبال چيزي ديگر مي دهد. اين بده و بستان است كه خانواده ها را با تركيبي خاص با هم جمع مي كند. اين گونه است كه نوعي «ما» در خانواده غربي شكل مي گيرد كه تركيب انضمامي بشمار مي رود.
اگر بخواهيم اين سبك زندگي را به شكل ساده تر توضيح دهيم مي بايست آن را تركيب آب دوغ خياري دانست كه دوغ و آب به هم مخلوط شده اند و نوعي پيوند عشقي در ميان است، ولي اين پيوند عشقي اصالت ندارد، زيرا هر يك همانند خيار در آب دوغ قابل جدا شدن هستند و مي توان به همان سادگي از تركيب جدا كرد؛ هر چند كه به سبب خرد شدن و غوطه خوردن در آب دوغ كمي تحليل رفته اند و شكل و شمايلي ديگر يافته اند، ولي به هر حال، مي توان خيارها را به سادگي از آب دوغ بيرون كشيد. از اين رو در زندگي غربي «منيت»ها همچنان باقي است و نوعي استقلال در خانواده هاي غربي و ميان زن و شوهر مشاهده مي شود در اين خانواده ها زن و مرد همانند دو شريك تجاري هستند كه براساس مقدار سرمايه اي كه در وسط گذاشته اند سود و زيان خود را بررسي و ارزيابي مي كنند و خود را خوشبخت يا بدبخت مي پندارند. زن و مرد در اموال، مستقل هستند و هر كسي براي خود شغل و درآمدي دارد. در اين نوع خانواده ي مشاركتي و شراكتي، آن چه اصالت دارد، حقوق و تكاليف طرفين نسبت به يكديگر است. از اين رو مفاهيمي چون ايثار، احسان، مودت، رحمت و مانند آن كمتر معنا مي يابد و عفو و گذشت از خطا و اشتباهات يكديگر بسيار سخت مي شود.
اگر بخواهيم اين نوع زندگي را در جلوه اسلامي آن بيابيم مي بايست آن را همانند عقد موقت و صيغه و متعه اسلامي بدانيم. در زندگي زناشويي از نوع عقد موقت، آن چه اصالت دارد، ارضاي خواسته هاي جنسي و يا تأمين مادي از سوي هر يك از طرفين است لذا در آموزه هاي قرآني از آن به عنوان استمناع تعبير شده است و خداوند مي فرمايد: فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضه و لاجناح عليكم فيما تراضيتم به من بعد الفريضه ان الله كان عليماً حكيماً؛ و زناني را كه متعه كرده ايد، مهرشان را به عنوان فريضه اي به آنان بدهيد و بر شما گناهي نيست كه پس از تعيين مبلغ مقرر، با يكديگر توافق كنيد كه مدت عقد يا مهر را كم يا زياد كنيد مسلماً خداوند داناي حكيم است. (نساء، آيه42)
در اين جا سخن از اجرت است. به اين معنا كه در عقد موقت و متعه، مرد، زني را براي مدتي به عقد خود درمي آورد و پس از پايان مدت قرارداد و پرداخت اجرت تمتع از هم جدا مي شوند. در اين جا اصولا سخن از عشق و مودت و رحمت نيست؛ زيرا هدف برآورده شدن يك نياز غريزي و طبيعي و يا مادي است.
سبك زندگي غربي نيز نمادي از همين عقد موقت است كه در آن زناشويي جنسي مراد است و بر اساس يك قراردادي زن و مرد در كنار هم زندگي مي كنند تا برخي از نيازهاي مادي و جنسي خويش را برطرف كنند.
خانواده اسلامي، تركيب حلي
اما در تفكر اسلامي، زندگي زناشويي در شكل عقد دايم آن، ديگر يك عقد اجاره نيست؛ بلكه نوعي فنا و تركيب خاص است؛ زيرا محور زندگي خانوادگي در اسلام، مودت و رحمت است كه در سايه سار آن آرامش روحي و رواني براي مرد و زن فراهم مي آيد و هر يك در شرايط مناسب به كمال شايسته و بايسته خود مي رسند. از اين رو در روايات فراوان از زندگي خانوادگي به عنوان حفظ نصف دين و ايمان ياد شده و بر ازدواج تأكيد شده است؛ زيرا نيمي از دين در حياست كه از طريق ازدواج به دست مي آيد و آدمي در شرايط روحي و رواني خاصي قرار مي گيرد تا در مسير رشد و كمالات گام بردارد و خدايي شود.
خداوند به صراحت درباره مفهوم ازدواج و زندگي زناشويي در اسلام مي فرمايد: و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ؛ از نشانه هاي خداوندي آن است كه براي شما از خودتان زوج هايي بيافريد تا در كنار آنان آرامش و سكونت يابيد و ميان شما مودت و رحمت قرار داد. (روم، آيه12)
بنابراين، سبك زندگي زناشويي در اسلام،براساس مودت و رحمت و احسان و ايثار گذاشته شده است و آن تفاوت ماهوي با سبك زندگي براساس قرارداد دارد كه اصالت در آن بر بده و بستان است. اين كه شخص اهل رحمت باشد به اين معناست كه بي منت، كاري را براي ديگري انجام دهد كه ريشه در مهرورزي دارد.
براي رسيدن به هدف ازدواج يعني آرامش كه در آيه بيان شده است، هر يك از دو طرف مي بايست از خود و «منيت»هايش بگذرد و ديگر خودي را در ميان نبيند، بلكه با نوعي فنا در ديگري، كمال خود را بجويد. از اين رو مي توان گفت كه اگر تا پيش از اين يكي از دو طرف قند و ديگري آب بود، بايد چنان در هم تركيب شوند كه ديگر آب قند شوند به گونه اي كه قابل تفكيك و جدايي نباشند. در اين صورت شكل ديگري از وجود پديد مي آيد كه «طرفين» معنايي ندارد و «ما» تحقق مي يابد. از اين رو چيزي به نام استقلال باقي نمي ماند.
البته از آن جايي كه همه انسانها نمي توانند تا اين اندازه از «من» بودن خود خارج شوند و يك تركيب جديد آب قندي را بوجود آورند، خداوند حقوق را نيز مورد توجه قرارداده تا حل اختلاف كند و زمينه براي بازگشت و در نهايت حل آب قندي فراهم آيد و تركيب خانواده اسلامي شكل گيرد. در اين صورت است كه هر يك طرفين از جان و دل براي ديگري كار مي كند و چيزي به نام مهريه و حق و حقوق مرد و زن براي به رخ كشيدن نمي ماند؛ زيرا يك نفس واحد و يگانه اي شده اند كه خشنودي و آرامش و رضايت ديگري را عين رضايت و خشنودي خود مي شمارند.
به نظر مي رسد كه آموزه هاي قرآني در سبك زندگي خانوادگي بر آن است كه تا يك تجربه ابتدايي از فناي الهي در دو مقام راضيه و مرضيه را براي انسان فراهم آورد و انسان در شرايط مادي دنيوي فناي راضيه مرضيه را تجربه نمايد. اگر كسي بتواند از مقام اطمينان و آرامشي كه در وهله نخست ازدواج ايجاد مي شود، عبور كند و به مقام رضايت طرفين دست يابد، اين رضايت طرفين با فناي همانند آب قند امكان پذير است به گونه اي كه ديگر «من» در ميان نباشد. اگر انسان اين گونه زندگي خانوادگي را مديريت كند، درك مفهوم فناي الهي كه در آيات آخر سوره گام بردارد.
همان گونه كه اميرمؤمنان(ع) نفس پيامبر(ص) دانسته شده (آل عمران، آيه16) به گونه اي كه حكم هر دو يكي است؛ همچنين مي بايست زن و شوهر اين گونه يك نفس بشوند و همان معناي «خلق من انفسكم ازواجا» را به نمايش بگذارند.
زندگي اسلامي بر تركيب حلي تأكيد مي كند به اين معنا كه زن و شوهر بايد در هم حل شوند به گونه اي كه ديگر قابل جدا شدن نباشند و «من» ها از ميان ايشان برداشته شود. اين جاست كه رحمت معنايي ديگر مي يابد و محبت واقعي در ميان آن دو شكل مي گيرد و آنها چنان مي شوند كه چون يك روح در دو بدن، طاقت دوري يكديگر را نخواهند داشت.
در چنين محيط و شرايطي سخن از اختلافات عميق و دعوا و قهر و بي مهري و بي محلي كردن و اين قبيل امور نخواهد بود و صفا و صميميت به معني واقعي آن در ميان چنين خانواده آب قندي حاكم خواهد شد. اين نه يك ايده آل و خيال بلكه واقعيتي دست يافتني است به شرط آنكه هر يك از طرفين دست از منيت و خودبيني خويش بردارد، امري كه در وهله اول كمي به نظر سخت مي آيد، اما به نتايج بسيار شيرين آن مي ارزد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14