(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 31  خرداد 1390- شماره 19955

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
معاني استنباطي براي فتنه
تفسير امام خميني «ره» از حديث ثقلين

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
معاني استنباطي براي فتنه

معناي امتحان الهي
معناي امتحان كردن هم امتحان كردني نيست كه درباره ما صادق است كه چيزي را نمي دانيم و مي خواهيم معلوم شود. جالب اين جاست كه خدا در بعضي از آيات مي فرمايد: خدا امتحان مي كند تا بداند.
«و لنبلونكم حتي نعلم المجاهدين منكم والصابرين...»1: ما شما را آزمايش مي كنيم تا بدانيم كدام مجاهد و اهل استقامت هستيد و در مقام انجام وظيفه صبر مي كنيد. معناي «تا بدانيم» اين نيست كه خدا نمي دانست. اين علم به اصطلاح بزرگان اهل معقول، علم فعلي است. علم فعلي يك مفهوم اضافي بين عالم و معلوم است. اين مفهوم اضافي يك معناي حادث است. اين اضافه وقتي پيدا مي شود كه طرفش هم باشد. وقتي طرفش نباشد، اضافه اي تحقق پيدا نمي كند. البته علم ذاتي خدا عين ذاتش است و آن هيچ تغييري نمي كند و معلول چيزي نيست؛ اما اين «حتي نعلم» آن علم نيست، بلكه علم ديگري است.
براي درك معناي امتحان الهي مقدمتا بايد گفت: هدف از خلقت انسان اين است كه با اختيار خودش مسير سعادت را طي كند. اختيار در اينجا يعني انتخاب كردن. وقتي انتخاب معنا پيدا مي كند كه لااقل دو راه وجود داشته باشد و انسان يكي را انتخاب كند و از يك راه آن برود؛ در اين صورت مي گويند: اين راه را انتخاب كرد. راه موجودات ديگر حتي ملائكه يكسويه است. آن ها اصلا چيزي جز عبادت خدا دوست نمي دارند و ميلشان به چيز ديگري تعلق نمي گيرد. در زمين و آسمان آنچه مي بايست خلق كند، خلق كرده است كه همه موجودات يكطرفه هستند. فقط جاي يك موجودي باقي مانده بود كه خودش انتخاب كند و زندگي اش يكسويه نباشد. چنين موجودي بايد قدم به قدم راه هاي متعددي جلوي وي باشد تا انتخاب كند. هر چه زمينه انتخاب بيشتر باشد، زمينه تكاملش بيشتر است. چون اصلا تا انتخاب نباشد، به كمال نمي رسد. بايد انتخابي در ميان باشد و او درست انتخاب كند تا به كمال برسد. اما اگر جبري باشد يا اتفاقي باشد، كمالي براي او ايجاد نمي شود.
در قرآن به كليات اين مبحث اشاره شده است. در رابطه با اين كه خدا چگونه امتحان مي كند، فرموده كه هر چه را كه روي زمين است، از گياهان، جانوران، حشرات، ماهي ها، داراي جاذبه هايي قرار داديم تا شما را با آن ها بيازماييم: «انا جعلنا ما علي الارض زينه لها لنبلوهم أيهم أحسن عملا».2 عجيب تر اين است كه خود انسان ها وسيله آزمايش براي همديگر هستند: «... ليبلو بعضكم ببعض...».3 روزي عده اي در عالم وسيع است و مرفه هستند؛ اينان وسيله آزمايش بعضي ديگر هستند:
«و هوالذي جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم في ما آتاكم...».4 فقرا براي اغنيا موجب آزمايش هستند، به اين صورت كه آيا اغنيا وظيفه شان را نسبت به آن ها انجام مي دهند يا نه؟ نسبت به آن ها فخر مي فروشند يا نه؟ اغنيا هم براي فقرا موجب آزمايش هستند، به اين صورت كه آيا در مقابل اغنيا از روي طمع خضوع مي كنند يا نه؟ آيا نسبت به آن ها حسد مي ورزند يا نه؟ زيبائي يا زشتي چهره يك شخص براي خود او و ديگران آزمايش است. يك تير است و صدها نشان. اين، زيبايي اين عالم است.
اين چنين تدبيري براي عالم، براي اين نبود كه خدا نمي دانست؛ بلكه براي اين بود كه انسان موجودي است كه بايد انتخاب كند و براي انتخاب بايد زمينه هاي انتخاب فراهم شود؛ يعني دائما سر چند راهي ها قرار بگيرد تا يكي را انتخاب كند. وقتي چشمش جائي مي افتد كه نبايد نگاه كند، آيا نگاه مي كند يا نه؟ گوشش كدام صدا را مي شنود؟ زبانش كدام حرف را مي زند؟ همه اينها امتحان است. نه تنها بدي ها، بلاها و مرض ها، بلكه نعمت ها هم وسيله آزمايش است: «... نبلوكم بالشر والخير فتنه...»5، «... بلوناهم بالحسنات و السيئات...».6 همه نعمت ها و همچنين همه بلاها، زمينه هائي هستند براي انتخاب ما در گفتن، شنيدن، نگاه كردن، فكر كردن و در تصور ذهني. در ذهن چه چيزي تصور مي شود؟ «... ان بعض الظن اثم...».7 ممكن است در ذهن گماني برده شود كه همين گناه باشد. انسان حق ندارد درباره هر چيزي هر طور كه دلش مي خواهد فكر كند. درباره مؤمن بي جهت نبايد سوءظن داشت. حتي آن جا هم آزمايش است.
اينكه در هر حالي ده ها و صدها آزمايش وجود دارد، همه نعمت خداست كه اگر نباشد رشدي پيدا نمي شود. اگر اين آزمايش ها نبود، ما رشد و كمالي پيدا نمي كرديم. ارزش ما به اندازه همان نطفه اي بود كه در ابتدا بوديم بلكه به اندازه ماقبلش كه هيچ نبوديم: «هل أتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا».8
خداوند انسان را با مجموعه اي از عوامل مختلف، گرايش هاي مختلف و جاذبه هاي مختلف خلق كرد براي اين كه وي را آزمايش كند: «انا خلقنا الانسان من نطفه أمشاج نبتليه».9 پس هدف از آفرينش در اين جهان، آزمايش است. اما همان طور كه از قرآن استفاده مي كنيم، اين هدف نهايي نيست. آزمايش براي چيست؟ براي اين است كه انسان خودش را به كمال برساند. به تعبير علمي و فلسفي، آزمايش براي اين است كه استعدادهاي انسان به فعليت برسد. آن موجودي شود كه مي تواند بشود. اسم اين را قرآن آزمايش مي گذارد.
معنائي استنباطي براي فتنه
برحسب يك استنباط ظني مي توان گفت: در ميان اين آزمايش ها آن مواردي كه اهميت بيشتري دارد و گرفتاري و درگيري و ابهام آن بيشتر است، علاوه بر اين كه مفاهيمي چون ابتلاء و امثال آن بر اينها اطلاق مي شود، مفهوم فتنه هم به اينها اطلاق مي شود. «فتنه» آن آزمايش هايي است كه حساس، كارساز و نقطه عطف است و به طور كلي اهميت بيشتري دارد. با توضيحي كه گذشت، همه چيز و همه كس براي ما آزمايش است، اما قرآن روي موارد به خصوصي تأكيد كرده است كه اين ها موارد آزمايش هستند، تا ما بيشتر توجه داشته باشيم. گاهي با نون تأكيد ثقليه و با قسم مي گويد: «و لنبلونكم...».10
بخشي از موارد آزمايش، امور مادي هستند: «و لنبلونكم بشيء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات...».11 اين يك بخشي از وسايل امتحان است. گرسنگي، خوف و ناامني، از دست دادن زن و فرزند، از بين رفتن اموال، اين ها همه وسايل آزمايش است.
بخش دوم موارد امتحان، مربوط به جهات فكري و عقيدتي است. وسوسه هايي كه شياطين، وسوسه مي كنند و القائاتي كه شيطان القاء مي كند، وسيله آزمايش است: «ليجعل ما يلقي الشيطان فتنه...».12 به اين موارد به خصوص توجه كرده است. همه آنچه در زمان ما از شبهات و شكوكي كه در اعتقادات ديني القا مي شود و دائما رسانه هاي خارجي و سايت هاي وابسته براي تضعيف عقايد پخش و توزيع مي كنند، همه در قسم دوم قرار مي گيرد. اين ها فتنه هاي ديني، فكري، و اعتقادي است. اين موارد است كه مصداق «... والفتنه أشد من القتل...»13 و مصداق
«و قاتلوهم حتي لاتكون فتنه...»14 است. فتنه هاي ديگر كه با قتال رفع نمي شود. وقتي مي گويد: با مشركين قتال كنيد حتي لاتكون فتنه، يعني تا زمينه گمراه كردن ديگران از بين برود.
و بالاخره دسته سوم فتنه هايي است كه به امور اجتماعي مربوط مي شود. حتي وجود خود پيغمبران براي ديگران يك فتنه و يك آزمايش است: «و كذلك فتنا بعضهم ببعض ليقولواأ هؤلاء من الله عليهم من بيننا...».15 خداوند يك چوپاني را نزد فرعون مي فرستاد تا بگويد: من پيغمبر هستم و بايد از من اطاعت كني. اين ها مي خنديدند و مي گفتند: هيچ كس ديگر نبود كه بفرستد؟ يك چوپان فقير تهيدست را فرستاده است»! مسخره مي كردند: ليقولوا أهؤلاء من الله عليهم من بيننا: خدا بر اين ها منت گذاشت و از ميان همه ما، اين ها را انتخاب كرده است!
اين فتنه هاي اجتماعي كه موجب گمراهي انسان هاي زياد و گاهي نسل هائي از انسان ها مي شود و گاهي دامنه اش تا روز قيامت باقي مي ماند، فتنه هاي عظيم است.
همه اين ها براي انسان ها، مصاديق امتحان است و هر كدام مراحل مختلفي از شدت و ضعف و از عظمت را دارد. ما بايد توجه داشته باشيم و بدانيم در اين عالم مثل دانش آموزي هستيم كه سر جلسه امتحان نشسته است. دانش آموزي كه سر جلسه امتحان نشسته، تمام حواسش جمع است كه اشتباه نكند. از صبح كه از خواب بلند مي شويم بايد برويم سر جلسه امتحان تا آخر شب كه مي خوابيم. فردا هم باز همين است. اصلا اين عالم جاي امتحان و همه چيز آن وسيله امتحان است. آنچه كه ما بايد حواسمان نسبت به آن جمع باشد اين است كه خوب امتحان بدهيم و بس. وقتي كل عالم جاي امتحان است، نبايد اصلا توجهي به غير آن داشته باشيم، مگر به اندازه ضرورت كه باشيم و بتوانيم امتحان بدهيم.
هدف امتحان الهي
اين ها مقدمه است تا امتحان شويم. امتحان شويم تا چه نتيجه اي حاصل شود؟ امتحان مي شويم تا وارد يك عالم ابدي شويم كه رحمتي الهي دريافت كنيم كه هيچ موجودي لياقت دريافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص كساني است كه در اين عالم خوب امتحان داده اند. هيچ موجود ديگري لياقت درك اين رحمت را ندارد و اصلا نمي تواند آن را درك كند. هدف آن جاست. پس امتحان يك هدف متوسط است؛ يعني ما را امتحان مي كنند تا خوب امتحان بدهيم و نتيجتا لياقت رحمت الهي را پيدا كنيم و در قيامت به ما پاداش دهند؛ بالاترين پاداش بر طبق آنچه در قرآن آمده رضوان الهي است: «و رضوان من الله اكبر »16 و آن امري است كه ملائكه هم لياقت درك آن را ندارند. خداوند آن را براي انسان مقدر فرموده است به شرطي كه در اين دنيا خوب امتحان بدهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- محمد/ .31
2-الكهف / .7
3- محمد/ .4
4- الانعام / .165
5- الانبياء / .35
6- الاعراف / .168
7- الحجرات/ .12
8- الانسان/ .1
9- همان/ .2
10- البقره/ .155
11- همان.
12- الحج/ .53
13- البقره / .191
14- همان/ .193
15- الانعام/ .53
16- التوبه/ .72
پاورقي

 



تفسير امام خميني «ره» از حديث ثقلين

متن وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام خميني (رحمه الله عليه)
بسم الله الرحمن الرحيم
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي اهل بيتي؛ فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض1.
الحمدلله و سبحانك؛ اللهم صل علي محمد و آله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذي تجلي فيه الاحديه بجميع اسمائك حتي المستاثر منها الذي لايعلمه غيرك؛ و اللعن علي ظالميهم اصل الشجره الخبيثه 2.
و بعد، اينجانب مناسب مي دانم كه شمه اي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذكر دهم؛ نه از حيث مقامات غيبي و معنوي و عرفاني، كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت در مرتبه اي كه عرفان آن بر تمام دايره وجود، از ملك تا ملكوت اعلي3 و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع4 است؛ و نه از آنچه بر بشريت گذشته است.
از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و « ثقل كبير5» كه از هر چيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است بر اين دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست با قصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشاره اي گذرا و بسيار كوتاه از آنچه بر اين دو ثقل گذشته است بنمايم .
شايد جمله لن يفترقا حتي يردا علي الحوض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجودمقدس رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - هرچه بر يكي از اين دو گذشته است بر ديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريت ديگري است، تاآن گاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در«حوض » وارد شوند. و آيا اين «حوض » مقام اتصال كثرت به وحدت است6 و اضمحلال قطرات در دريااست، يا چيز ديگر كه به عقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعه رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - گذشته، بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشته است كه قلم از آن عاجز است .
و ذكر اين نكته لازم است كه حديث «ثقلين » متواتر7 بين جميع مسلمين است و در كتب اهل سنت از «صحاح ششگانه »8 تا كتب ديگر آنان، با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پيغمبر اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - به طور متواترنقل شده است.
1 - «رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) فرمود: من در ميان شما دو چيز ارزشمند را به جاي مي گذارم: يكي كتاب خدا و ديگري عترتم [ مقصود از عترت پيامبر، حضرت علي
(عليه السلام) و ائمه طاهرين (سلام الله عليهم) ميباشد كه در روايات ديگر بدان تصريح شده است] و اين دو از يكديگر جدا نشوند تا در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند».
2 - سپاس و ستايش مخصوص خداست و تو پاك و منزه هستي، خدايا بر محمد و آل و درود فرست، آنان مظاهر جمال و جلال تو و گنجينه هاي اسرار كتاب تو هستند كه در آن، احديت با تمامي اسماء حتي اسم مستأثر كه غير تو كسي آن را نمي داند، تجلي كرده است و نفرين بر ستمگران باد كه اصل و ريشه درخت پليدي اند».
حضرت امام(رحمه الله عليه) در شرح دعاي سحر آورده اند كه:
«بدان كه خدايت به اسم اعظم راهنمايت باد، و آنچه را كه نمي داني تعليمت دهاد كه خداي تعالي را اسم اعظمي است كه هرگاه به آن نام خوانده شود، اگر بر درهاي بسته آسمان خوانده شود درهاي رحمت باز مي شود و اگر بر تنگناهاي درهاي زمين به آن نام خوانده شود درهاي فرج گشوده گردد، و اين نام اعظم را به حسب مقام الوهيت (اسم متأثر) يك حقيقتي است و به حسب مقام مألوهيت حقيقتي ديگر و به حسب مقام لفظ و عبارت، حقيقي سوم! اما اسم اعظمي كه به حسب حقيقت غيبيّه است (اسم متأثر)- و جز خدا هيچ كس بدون استثنا از آن آگاهي ندارد. به همان اعتباري كه از پيش گفتيم عبارت است از حرف هفتاد و سوم كه خداوند آن را براي خود نگاه داشته، چنانچه در روايت كافي است- در باب آنچه به ائمه دين- عليهم السلام- از اسم اعظم عطا شده - سند به امام باقر (عليه السلام) مي رسد كه فرمود:
«همانا نام اعظم بر 73 حرف است و از آن در نزد آصف يك حرف بود كه به آن يك حرف سخن گفت و زميني را كه ميان او و تخت بلقيس بود در هم پيچيد و دست دراز كرد و تخت را با دست خود بر گرفت، سپس زمين به همان حالتي كه بود بازگشت و اين جريان در فاصله اي كمتر از يك چشم به هم زدن اتفاق افتاد و از آن اسم اعظم 72 حرف نزد ما است و يك حرف آن نزد خداي تعالي است كه آن را در عالم غيب براي خود اختصاص داده و حول و قوه اي نيست جز با خداي علي عظيم«.
و مانند اين روايت است، روايت ديگري كه در آن نيز از امام صادق (عليه السلام) منقول است كه مي فرمود: »عيسي بن مريم را دو حرف داده شد كه با آن دو حرف كار مي كرد و موسي را چهار حرف داده شده بود و ابراهيم را هشت حرف و نوح را پنج حرف و آدم را بيست و پنج حرف و خداي تعالي همه اينها را براي محمد- صلي الله عليه وآله- جمع كرد و اسم اعظم الله 73 حرف است كه محمد- صلي الله عليه و آله- را 72 حرف داده شد و خداوند يك حرف را از او پوشيده داشت«. صحيفه امام، ج 21، ص 453.
3 - از ديدگاه فلسفي، جهان آفرينش به سه مرتبه يا به سه عالم تقسيم مي شود:
الف- جهان ماده ب- جهان مثال (ملكوت) ج- جهان عقل (جبروت)
جهان ماده و طبيعت، عالم قوه و فعل و صورت و ماده و حركت و زمان و مكان است و پائين ترين عالم از عوالم وجود است. جهان مثال تا اندازه اي از قوه و حركت و زمان و مكان مجرد است. اما از ابعاد مجرد نيست. اين عالم، جسماني است ولي مادي نيست. عالم عقل، عالم موجودات مجرد است. اين عالم حتي از بعد و مقدار نيز مجرد است. هر يك از اين عوالم، معلول عالم بالاتر و علت عالم پايين تر خويش است. و مجموعه آنها معلول عالم الوهيت است كه همانا ذات بي مثال حق است و عالم »لاهوت« ناميده مي شود و احاطه قيومي به همه موجودات دارد. بنابراين، علت موجده و محيط و مدّبر طبيعت، عالم مثال است كه آن هم محاط و معلول عالم عقل است و عالم عقل نيز محاط در عالم لاهوت است. نگرشي موضوعي بر وصيت نامه سياسي الهي امام خميني (رحمه الله عليه)، ص 52
4 - دليل اينكه امام عليه السلام از تعبير »ممتنع است« استفاده كرده اند آن است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:
«به درستي كه قرآن ظاهري و باطني دارد و باطنش نيز تا هفت بطن باطن دارد.»
و امام باقر (عليه السلام) فرمود:
«جز اوصياء پيامبر، كسي نميتواند ادعا كند كه ظاهر و باطن تمام قرآن نزد او است.» اصول كافي، ج 1، ص 228

5 - مراد از ثقل اكبر، كتاب خدا »قرآن« و از ثقل كبير، اهل بيت- عليهم السلام- است و قرآن چون اكبر از همه چيز حتي اهل بيت - عليهم السلام- است لذا اكبر مطلق است.
در حديثي از نبي مكرّم (صلي الله عليه وآله و سلم) آمده است كه:
اي مردم بدرستي كه من در ميان شما اين دو چيز گرانقدر را بر جاي مي گذارم. اگر از آنها پيروي كنيد پس از من هيچ گاه گمراه نخواهيد شد. از آن دو يكي بزرگ تر از ديگري است:
كتاب خداوند كه ريسماني است كشيده شده در ميان آسمان و زمين. يا اينكه حضرت (ص) فرمود: [ ريسماني است كشيده شده از آسمان ] به سوي زمين، و عترت يعني اهل بيت خود را؛ بدانيد كه اين دو از هم جدا نخواهند شد تا آن گاه كه در كنار حوض بر من وارد گردند. (بحارالانوار، كتاب الامامه ، ج 23، ص 117)
6 - مراد بازگشت جميع موجودات و مراتب هستي به اصل ربوبي خويش در قيامت و آخرت است. به عبارت ديگر رجوع كثرات در عالم وجود به وحدتي است كه از آن نشأت گرفته است، و اين همان مقام اتصال كثرت به وحدت است. صحيفه امام، ج 21، ص 455
7 - اين اصطلاح درايه و حديث و اصول است و خبري است كه جماعتي آن را نقل كرده باشند به نحوي كه مفيد علم باشد يعني علم عادي، و محال باشد كه همگي تباني بر كذب كرده باشند و بالجمله يكي از طرق علم عادي اخبار متواتره است و اغلب اطلاعات و علوم ما نسبت به امور تاريخي از همين راه است. زيراگاه يك خبري را عده اي به نحو واحدي ولو وحدت معنوي نه لفظي نقل نمايند، محال است كه همگي تباني كرده باشند پس مفيد يقين خواهد بود. (فرهنگ علوم دكتر سجادي به نقل از معالم، ص 101 . )
8 - صحاح ششگانه به ترتيب زمان از اين قرار است:
الف- صحيح بخاري يا (الجامع الصحيح) از ابوعبدالله محمد بن اسمعيل بخاري (متوفي 256 هـ.. ق.)
ب- صحيح مسلم از ابوالحسين مسلم بن حجاج قشيري نيشابوري (متوفي 261 هـ . ق.)
ج- سنن ابن ماجه از محمد بن يزيد بن ماجه قزويني (متوفي 273 هـ . ق.)
د- سنن ابي داود از سليمان بن اشعث بن اسحق سجستاني (متوفي 275 هـ . ق.)
هـ- جامع ترمذي يا (سنن ترمذي) از ابوعيسي محمدبن عيسي بن سوره
(متوفي 279 هـ . ق.)
و- سنن نسائي (مسمي به مجتبي) از ابوعبدالرحمن احمد بن شعيب (متوفي 303 هـ . ق. )
كتب ششگانه مذكور در فوق به اضافه موطأ و مسند ابن حنبل (متوفي 241 هـ . ق.) جوامع اوليه حديث اهل سنت را تشكيل ميدهند.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14