(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 31  خرداد 1390- شماره 19955
PDF نسخه

وقتي حجاب ما را ژاپني ها رديف مي كنند
چاله هست؛ چادر نيست
همه چيز درباره بازار سياه متاعي كه رنگ عشق است
خشت اول
خبر سوم
چشم ما روشن!
ساعت 25
نماي سوم
گردش گودري
بوي بارون



وقتي حجاب ما را ژاپني ها رديف مي كنند
چاله هست؛ چادر نيست
همه چيز درباره بازار سياه متاعي كه رنگ عشق است

مريم خطيبي - فرزانه تهجا
بچه كه بودم، عاشق سر كردن چادر بودم. مي خواستم اداي مامانم و بزرگ تر ها را دربيارم! وقتي چادر سرم مي كردم و با دستان كوچكم به سختي جلويش را نگه مي داشتم، حس بزرگ شدن همه وجودم را فرامي گرفت! خودم را مي گرفتم! قدم هايم سنگين مي شد و زمين را له مي كرد!... يادم مي آيد همين چند سال پيش بود كه مادرم پارچه چادري را وسط اتاق روي زمين پهن مي كرد تا برش بزند. بعد هم چادر را جلوي آينه سرش مي كرد و چندين بار مي چرخيد و از ديگري كمك مي گرفت كه آيا كاملا درست قيچي زده است و كوتاهي و بلندي ندارد؟... روزهاي خاطره انگيزي بود. شايد ماهي يك بار يا دو بار در خانه ما اين اتفاق تكرار مي شد. بعضي اوقات دوست و آشنا يا همسايه ها؛ پارچه هاي چادري خود را به منزل ما مي آوردند تا مادرم براي آن ها برش كند و بدوزد. معتقد بودند، دست مادرم خوب است؛ هم براي آن ها آمد دارد و هم اينكه مادرم خوب چادر برش مي زند. يادش بخير، ديگر از آن روز ها در خانه ما خبري نيست. هم مادر چشمي براي دوختن چادر ندارد هم اينكه اكنون نيازي نيست پارچه چادري بخريم و كسي آن را برش كند. چادرهاي آماده، بازار را قبضه كرده است. همه مدل چادر در بازار يافت مي شود. چادرهاي دوخته شده در جعبه هاي بسته بندي، آماده و بدون زحمت، فقط بايد در قبالش پول بپردازي؛ با اين حال چادر دوخته شده يا ندوخته به هر صورت جزئي جدايي ناپذير از زن ايراني شده است. باور ها و سنت هاي عميقي پشت اين پارچه مشكي است كه نمي توان براحتي آن را در معادلات مربوط به مسائل زنان ايراني ناديده گرفت. اينكه اين پوشش با اين ويژگي ها سوغات اعراب مسلمان و فاتح بوده يا ريشه در فرهنگ اصيل و باستاني ايران دارد، جاي مناقشه اهل فن است؛ اما هرچه كه هست چادر حجاب ملي ماست؛ يك حجاب كاملا ايراني و البته تنها «مشكي» كه رنگ عشق است!
يكم؛ كي، كجا، چطوري حجاب داشته؟
مي گويند اولين نشانه هاي وجود پوشش براي زنان به پيش از ميلاد مسيح و دوره فرمانروايي آشوريان برمي گردد. در آن دوره، حجاب مشخصه خاص زنان اشرافي و
نجيب زاده بود و زنان طبقه پايين و متوسط، اجازه برخورداري از آن را نداشتند. چرا كه از نظر آنان، حجاب براي زنان اشرافي، زينت محسوب مي شده است.
در تمدن فنيقي ها نيز كه چهار هزار سال پيش از ميلاد مي زيستند زنان داراي حجاب بودند و براي پوشش از پارچه هايي سرخ رنگ استفاده
مي كردند. زنان آريايي نيز داراي حجاب بودند بويژه زنان طبقات بالاي اجتماعي كه برايشان حجاب داراي ارزش ويژه اي بود. در بين يونانيان نيز رسم بود كه زنان حتي صورت هاي خويش را با قسمتي از روپوش بسيار ظريف بپوشانند. دختران اسپارتي هم پس از ازدواج حجاب مي گرفتند. دقت كنيد همه چيز عكس الان بوده كه برخي به خاطر شرايط اجتماعي شان، فكر مي كنند اصلا نيازي به حجاب ندارند چون به جايش پول دارند و يا اينكه حجاب خوب است تا قبل از ازدواج و بعد از تاهل كلا، حجاب نيازي نيست!
در ايران باستان نيز حجاب وجود داشته، در ميان مجسمه هاي باقيمانده از اين دوران، پيكره هايي از زنان پوشيده به چشم مي خورد كه نشانه اعتقاد ايرانيان باستان به حجاب به عنوان نماد پاكي و پاكدامني است. در واقع در ايران باستان چادر قبل از حضور دين اسلام به عنوان مقوله اي ملي مطرح بوده است.
يافته هاي پژوهشي نشان مي دهد كه زنان ايران زمين از زمان ماد ها كه نخستين ساكنان اين ديار بوده اند حجاب كامل شامل پيراهن بلند چين دار و شلوار تا مچ و شنلي بلند روي لباس ها داشته اند. اين حجاب در دوران پارس ها نيز معمول بوده است. در همه آن زمان ها پوشاندن موي سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رايج بوده است و زنان با آزادي در محيط بيرون خانه رفت و آمد و همپاي مردان كار مي كردند .در زمان ساسانيان نيز علاوه بر چادر، پوشش صورت نيز در ميان زنان اشراف معمول بود. در ايران قبل از اسلام در ميان زرتشتيان استفاده از چادر رواج داشته و پوششي بوده كه موي سر زنان را پوشانده و تا نزديكي هاي زانو مي آمده است. براي همين است كه مي گويند چادر بيشتر از آن كه پوششي عربي باشد پوششي ايراني است.
حالا كاري نداريم كه بعد از انقلاب، به فكر همه چيز بوديم جز «فرهنگ» و در اين مقوله هم دنبال هر چيزي بوديم جز «حجاب». همين هم شد كه روز به روز در همين داستان دچار مساله شديم و رسيديم به اينجا كه ما مانديم و نيروي انتظامي و طرح ضربتي. بندگان خدا تنها جايي كه دارد وظيفه اش را انجام مي دهد همين ناجاست اما غصه اصلي اين قصه آن است كه باقي دستگاه ها
به طور كاملا اتفاقي(!؟) هيچ كاري انجام نداده و نمي دهند. اين شده كه چادر هم تحت تاثير دنياي هزار رنگ مد قرار گرفته انواع مدل هايش وارد بازار شد تا بلكه راهگشا باشد؛ چادر ملي، چادر دانشجويي، چادر عربي، چادر اسلامي، چادر مريمي و...اسم هاي جديدي است كه چند سالي وارد فرهنگ پوششي ما شده است.
دوم؛ ژاپن؛ قطب توليد چادر ايراني است!
با وجود آنكه ايراني ها مدتهاست كه چادر را به عنوان پوشش اصلي خود برگزيده اند اما هنوز هم كه هنوز است نتوانسته اند در توليد چادر خودكفا شوند. ايران با جمعيت بيش از هفتاد ميليون نفر بيشترين ميزان مصرف چادر مشكي را در ميان كشورهاي منطقه به خود اختصاص داده و اين كالا بازار پررونق تجارت پارچه و سودآوري در خريد و فروش چادر مشكي را به حد مطلوبي تحت تاثير قرار مي دهد و با توجه به اين ميزان مصرف كننده در كشور، ما مثل خيلي حوزه هاي ديگر «واردكننده» بسيار خوبي هستيم كه اندازه همه كشورهاي صادركننده «ادعا» داريم!
كلا در كشور ما و در دولت هاي مختلف پس از انقلاب هميشه يك جاي كار لنگ مي زده است؛ در واقع توليد چادر مشكي هميشه با موانع و مشكلاتي از قبيل «نبود نخ، مواد اوليه، عدم حمايت دولت از توليدكنندگان و فراهم نبودن زيرساخت هاي توليد» روبه رو بوده است.
حالا داستان چيست؟ براي توليد چادر مشكي به مواد خاصي به نام «ديپ شيپ» نياز است كه قابليت توليد آن در ايران وجود نداشته و بايد از كشورهايي مانند ژاپن و كره جنوبي وارد شوند. ( يك وقت فكر نكنيد كه ما دانشمند هسته اي داريم اما بلد نيستيم چادر توليد كنيم ها!؟) اين ماده باعث عمق رنگ مشكي در پارچه چادر مي شود. البته واردات ديپ شيپ بار هزينه اي زيادي براي توليدكنندگان ندارد، اما نقش كليدي از نظر تكنيكي و كيفيتي در توليد چادر مشكي را ايفا مي كند.
در حال حاضر تعرفه وارداتي پارچه چادر مشكي به صورت كامل 16 درصد است، در حالي كه تعرفه واردات ساير پارچه ها بين66 تا 70 درصد تعيين شده كه اين وضع براي توليدكنندگان به هيچ وجه به صرفه نيست. از سوي ديگر تعرفه واردات نخ 20 درصد است و اجناس وارداتي به صورت كامل مانند چادر مشكي ضايعات ندارد، اما واردات مواد اوليه براي توليد چادر مشكي با ضايعات توليد نيز همراه است . مجموعه اين عوامل توليد چادر مشكي را در ايران دور از صرفه اقتصادي مي كند.
( البته خداي نكرده شما يك وقت به ذهن تان خطور نكند كه ما ايراني ها اصولا دنبال كار توليدي نيستيم و دلالي برايمان بيشتر صرفه دارد يا اينكه كاري كرده ايم كه اصولا كارگاه هاي توليدي، بروند دنبال قاچاق و دلالي و بزن دررويي!؟)
بد نيست بدانيم كه اين محصول در حال حاضر به شكل عمده از كشورهاي ژاپن، كره جنوبي، اندونزي وارد ايران مي شود اما به شكل عمده بازار چادر مشكي ايران در اختيار ژاپن، قرار دارد. البته شنيده ها حاكي است كشور دوست و غيرهمسايه «چين» به خوبي توانسته با كپي كاري حرفه اي جاي بسياري از كشورهاي مذكور را بگيرد.
خبرهاي جديد هم حاكي از آن است كه هند، پاكستان، تركيه و چين (همانطور كه اشاره شد) سنگ بناي توليد پارچه را بنيان نهادند و سريع به توليد انبوه رسيدند و براي گرفتن بازارهاي مختلف از هيچ اقدامي كوتاهي نكردند و اكنون مي بينيم كه ايران سهمي از توليد چادر مشكي مورد استفاده بانوان ايراني را ندارد، هيچ، صادرات و اين مسائل هم كلا قصه است! براساس آخرين آمارهاي رسمي، سازمان توسعه تجارت ارزش وارداتي رسمي چادر مشكي در سال 88 ، 132 ميليون دلار اعلام كرد كه اين رقم از نظر حجم وزني 39 هزار و 948 تن است. (بزن زنگو كه ما ماهواره فرستاديم هوا ولي چادر وارد مي كنيم!)
سوم؛ برنامه مورد نظر در دسترس نمي باشد
عدم حمايت دولت به عنوان عامل اصلي در عقب ماندگي توليد پارچه و دست هاي نامريي براي جلوگيري از ايجاد اين صنعت در كشور هنوز جاي ابهام دارد و علامت سوال بزرگي در ذهن است كه كسي پاسخي براي آن ندارد. يكي از فروشندگان باسابقه 21 ساله در فروش چادر پيرامون اين صنعت و مصرف آن در كشور
مي گويد: «بهترين توليدكننده چادر از ابتدا كشور ژاپن بوده است، اما در حال حاضر كره هم وارد بازار توليد شده ولي توليدش به كيفيت ژاپن
نمي رسد و اين موضوع به جهت انحصار مواد اين صنعت در اختيار كشور ژاپن است. مصرف كننده به تنوع و كيفيت نگاه مي كند و به همين دليل محصولات توليد ژاپن از اقبال بالايي در ايران برخوردار است. حداقل قيمت يك قواره چادر كره اي 12 هزار تومان و حداكثر 45 هزار تومان است كه اين رقم در محصول ژاپني حداقل 45 هزار تومان و حداكثر 130 تا 170 هزار تومان است.»
به گفته وي؛ هيچ نظارتي بر فروش چادر در ايران نيست و بر نرخ و قيمت اين محصول هيچ مديريت و نظارتي صورت نمي گيرد يعني فروش چادر رقابتي است. همه اجناس نرخ مصوب دارد، اما چادر نرخ ندارد و ممكن است شخصي چادري با يك مارك خاص را به يك قيمت بخرد و شخص ديگر همين محصول را با قيمت دو برابر يا بيشتر خريداري كند.
وي با بيان اينكه به طور متوسط در طول سال 5 تا 6 هزار قواره چادر مي فروشد، خاطرنشان كرد: «مبلغ بالايي از ارز كشور از اين طريق از ايران خارج
مي شود كه اگر اين مقدار فروش يك مغازه را در يكصد مغازه عمده فروش و 50 مغازه خرده فروش ضرب كنيم، مبلغ بالايي به دست مي آيد كه مي توانيم با توليد اين محصول در داخل كشور در اشتغال زايي و كاهش بيكاري مؤثر باشيم. سفارش چادر در ژاپن و واردات آن به كشور در دست چند نفر خاص است كه شايد به تعداد انگشت هاي دو دست نرسد. اگر به طور متوسط قيمت تمام شده اين محصول براي تاجران يكصد هزار تومان باشد سودي نجومي از اين محصول عايد تجار چادر مشكي مي شود.»
وي با بيان اينكه اگر دولت دست افراد را باز بگذارد تا همه بتوانند در اين عرصه وارد شوند مي تواند گامي مؤثر در اين داستان بردارد، ادامه مي دهد: «قبلا به صورت مقطعي گفته شد كه چادر ايراني توليد مي شود، اما به طور نمونه نيز يك سري توليد نشد كه بگويند اين چادر محصول ايران است. چادر تنها كالاي مصرفي و مظلوم كشور است كه هيچ حمايتي از توليد آن نمي شود.»
چهارم؛ اژد ها وارد مي شود
«كره، ويتنام، اندونزي و به تازگي چين نيز وارد توليد چادر شده اند، اما هيچ كشوري به كيفيت و مرغوبيت ژاپن در اين عرصه نمي تواند عرض اندام كند«؛ اين ها گفته فروشنده اي با سابقه 90 ساله خانوادگي در حرفه فروش و تجارت چادر است. وي ادامه مي دهد: «اندونزي، تايلند، هند و پاكستان نيز در عرصه توليد چادرهاي رنگي مجلسي بانوان صاحب سبك هستند، اما متأسفانه ايران به عنوان كشوري كه بيشترين استفاده از چادر را دارد تنها چادر نماز توليد مي كند كه اين محصول نيز به دليل شباهت و نزديكي با ملحفه توليد مي شود كه از كاشان، اصفهان، اردكان و يزد وارد بازار مي شود.»
وي در مورد حداقل و حداكثر قيمت چادر اظهار كرد: «چادر مجلسي رنگي از قواره اي شش تا 45 هزار تومان است كه چين نيز در توليد چادر نماز جنس خوبي را ارايه مي دهد كه صددرصد نخ است، توليدات چين حداقل از 12 يا 15 هزار تومان تا 42 هزار تومان در بازار فروخته مي شود كه در مورد چادر مشكي نيز از 13 يا 14 هزار تومان تا 700 هزار تومان چادر مشكي فروخته مي شود. ملاك قيمت گذاري شرعي و عرفي قيمت كالا ضرب در 20 درصد است، اما برخي افراد ضرب در 60 يا 80 و گاه گاهي 500 درصد مي كنند كه چادري با بهاي 700 هزار تومان فروخته
مي شود.»
اين تاجر باسابقه بازار در مورد دلايل و موانع عدم توليد اين محصول در كشور اينگونه توضيح مي دهد: «حدود 10 يا 11 سال پيش با همكاري كارخانه «عفاف» فردي دستگاه هاي اين محصول را وارد كشور كرد، اما متحمل هزينه اي بالغ بر3 ميليارد تومان شد كه هيچ پشتيباني از وي به عمل نيامد. تا زماني كه سود خود را در نظر
مي گيريم خواب توليد چادر را هم نمي بينيم؛ يعني تا وقتي كه خود را به خواب غفلت زده ايم كسي نمي تواند بيدارمان كند، اگر دولت گمركي مورد نظر را از روي چادر مشكي بردارد قيمت چادر 135 هزار توماني 45 هزار تومان مي شود و 90 تومان كاهش قيمت داريم اما دولت اين كار را نمي كند.»
اين فروشنده چادر در مورد خريداري زايران ايراني در كشور هاي زيارتي مي گويد: «تاجران كشورهاي عربي براي پايين آوردن قيمت، سفارش چادر با كيفيت پايين تري را به
كارخانه هاي توليد چادر مي دهند و از فروش اين كالا به مصرف كننده نيز با مقياس يارد (90 سانتي متر) اندازه گيري مي كنند و زايران بعد از بازگشت به كشور متوجه كيفيت پايين و كمي چادر خريداري شده مي شوند و از سوي ديگر دولت عربستان به طور نمونه گمركي را از روي اجناس مورد استقبال و پرفروش برداشته و همين امر باعث مي شود قيمت چادر با نرخ نازل تري به دست مصرف كننده برسد.»
وي با بيان اينكه اگر پنج هزار بار پارچه لكسوز چادر مشكي وارد شود، پنج هزار و يكمين يارد با نرخ گمركي بالا وارد مي شود، ادامه داد: «اما در ايران اين موضوع برعكس است و با توجه به فروش چادر و مصرف آن قيمت گمركي آن تصاعدي محاسبه مي شود و به همين جهت تاجر و سفارش دهنده چادر به كارخانه هاي توليدكننده اين محصول به دنبال فرار از ماليات هستند و هر بار جنس مورد نظر را با نام جديد وارد بازار مي كنند تا از پرداخت گمركي فرار كنند.»
پنجم؛ دست هاي پشت پرده و باقي قضايا
بنا به گفته يك فروشنده ديگر چادر مشكي؛ كساني پشت صحنه هستند كه اجازه توليد چادر را نمي دهند و تا وقتي كه به فكر سود باشند اجازه توليد اين محصول را در داخل كشور
نمي دهند. خب معلوم است چرا؛ اصلا چه كاري است كه خودمان توليد كنيم، ما مثل آقازاده ها
مي نشينيم و ديگران توليد مي كنند و ما پول نفت را مي دهيم و استفاده
مي كنيم؛ خلاص!
باز هم بد نيست بدانيد كه بيش از 50 مارك چادر مشكي در جهان وجود دارد؛ «والعصر، يوس الخير، هپي كالكشن، هري كالكشن، هنري كالكشن، سهند، واي واي پي، سااولون، سلونا» از جمله مارك هاي چادر مشكي هستند و البته دفا تر پذيرش سفارش كارخانه هاي چيني، ژاپني و كره اي به طور مستقيم در دوبي مستقر هستند و نماينده اين كشور ها براي قبول سفارش در آنجا حضور بسيار فعال و بشاشي دارد!
بنا بر اظهارات اهل فن، هر يك از مارك هاي عنوان شده به نام شخصي يا شركاء مونوپول شده، به اين معنا كه فرد ديگري نمي تواند نام خود يا چيز ديگري بر اين جنس توليد شده بگذارد و كارخانه توليد اين محصول نيز نسبت به اين امر پايبند است و در صورت استقبال از محصول نوع و كيفيت ديگري از چادر را با نام درخواستي توليد مي كند و در حقيقت امتياز ورود يك مارك در اختيار يك نفر است...و اين همان قصه پرغصه تكراري است كه سالهاست در كشور با آن روبه رو هستيم و هر سال هم بحراني تر مي شود اما فكر چاره اي برايش نمي شود.
ششم؛ ستاره مي ماند
تمام دغدغه يك زن ايراني كه چادر را به عنوان پوشش اصلي خود برگزيده است شايد همان سؤال كليشه اي باشد كه همه آن را مطرح مي كنند؛ اينكه «چرا ايراني ها از توليد پوشش ملي خود هم ناتوان هستند؟ چه كساني از اين ناتواني سود مي برند؟ بازاريان؟ دلالان؟ تجار؟ يا دستهاي پنهاني كه سودهاي كلاني از واردات سالانه ميليون ها مترمربع چادر مشكي و رنگي سالهاست كه سودهاي سرسام آوري به جيب
مي زنند؟ غلامعلي حداد عادل، عضو كميسيون فرهنگي مجلس در كتاب فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي كه در سال 1359 براي اولين بار چاپ شده است به اين سئوال
مي پردازد كه «لباس ژاپني ها چگونه غربي شد؟» كسي چه مي داند شايد سال ها بعد از اين درباره ما بپرسند: «چادر ايراني چگونه ژاپني شد؟»
اين اتفاقات به قدري برايمان عادي شده كه كسي از خودش نمي پرسد وقتي چادر مشكي وطني نداريم، آنچه داريم وارداتي است و البته با قيمت فوق العاده گران، چه توقعي هست كه دختران امروز نيم متر پارچه خنگ و رنگ روشن طراحي شده در قالب «مانتو» را كه در نازل ترين قيمت ها در بازار به وفور يافت مي شود، به جاي چادر انتخاب نكنند؟! واقعا اين مساله كه بازار در قبضه ارزاني و فراواني «مانتو» است، آن هم مانتوهايي كه گاه اصولا مانتو نيستند، اينقدر سخت فهم است كه مسئولان ما همچنان در حال سخنراني و شعاردادن در باب حجاب هستند؟ نسل سوم عاشقانه دست همه دختران محجبه ايران زمين را مي بوسد و تمام قد به احترام آنها كه در حجاب، چادر مشكي را برگزيده اند، مي ايستد چرا كه گرماي اين روزهاي دنياي ما، عجيب مردم را از «دين داري» فراري مي دهد و آنها كه«مردانه» پاي دين داري ايستاده اند، سزاوار بهترين ها هستند حتي اگر مسئولان كشور اين را درك نكنند. بازار مكاره جامعه اين روزهاي ما، ارزاني همان ها كه همچنان بر سكوي شعار و ميتينگ و همايش تكيه مي زنند و در طول سال يك بار هم به پاساژ ها و بوتيك هاي پرزرق و برق كشور قدم نمي گذارند...گويي يادشان رفته كه «جوان» اصولا زيباپسند است و صدالبته انگار دخل و خرج اصولا دستشان نيست كه بدانند يك قواره چادر خوب، براي مردمي كه گاه در پرداخت قسط وام شان مي مانند چقدر سنگين است و اينگونه عطاي چادر را به لقايش مي بخشند و خيلي «نرم» ظاهر شهر و كشور «عوض» مي شود. و در اين ميان، دختران سرزمين آفتاب كه حجاب شان را در رنگ و لعاب سياست بازي و اقتصادزدگي نمي فروشند ـ چه با مانتو و چه با چادر ـ هميشه در تاريخ اين كشور «ستاره» مي مانند.

 



خشت اول

توهم دانايي و كوه و كاه
يك
20 سال بعد در همين ستون، به قلم دوستاني ديگر خواهيد خواند: تلويزيون در گزارشي خودش را كشت كه فضاي معنوي دانشجويان و جوانان در اعتكاف را به تصوير بكشد اما از آنجا كه نه هنرش را دارد و نه سواد رسانه اي، تنها توانست روي اعصاب ملت رژه برود . داستان خيلي ساده است، يك خبرنگار به دانشگاه تهران مي رود، منتظر مي نشيند تا يك دانشجو گريه كند يا گريه اش را در مي آورد و بعد...«چه حسي دارين الان؟» البته اين سوال حرفه اي به آن معاونت سياسي و واحد مركزي خبر حرفه اي مي آيد و خدا هم خوب در و تخته را به هم جور كرده، اما اينكه 20 سال قبل هم سوال همين بوده و يك سوال ديگر كه مثلا«براي چي به اعتكاف آمدين؟
« يعني حوزه »دين و آيين هاي ديني
« در رسانه ملي، رسما يتيم است و
برنامه ريزان(؟!) اين حوزه نهايت زحمتي كه به خود
مي دهند، آماده كردن بيلان كاري است براي ارائه به مقام هاي بالاتر! خدا بر در كات بي بي سي فارسي بيافزايد كه به خوبي از كاه، كوه مي سازد و ما هم در عوض از كوه، كاه هم نمي توانيم بسازيم! حال آنكه «اعتكاف» فصل بي نظير نشاط انسان هايي است كه عشق بازي را از خاك به افلاك مي رسانند؛ كاش مي شد به همكاران رسانه اي خود بگوييم، كلا در برخي حوزه ها، كار نكنند؛ اين طوري خيال همه مان راحت است كه حداقل «دافعه» ايجاد نمي شود.
دو
يك گوشه اي در كشور، جنايات هولناكي اتفاق افتاده است، دادستاني و نهادهاي قضايي با سرعت در حال پيگيري هستند و خدا قوت. اما نكته اصلي بعد از پيگيري است؛ يعني قوه محترم قضائيه كه دست بر قضا عمده مطالبات دانشجويي و نسل سومي كشور، به بحث اجراي عدالت در اين نهاد ختم مي شود. توقع يك جوان
عدالت خواه اين است كه تجاوزگران كه دستگير شدند، چنان ضرب شستي نشان شان بدهند كه واقعا ديگر در كل اين كشور اگر كسي حتي تصور چنين تخلفي به ذهنش خطور كرد، مو بر تنش سيخ شود! اميرالمومنين صلوات الله عليه و آله خودشان حد جناب وليد را جاري كردند تا باقي ماست ها را كيسه كنند نه اينكه حالا مقام قضايي ما بگويد كه آن خانواده هاي داخل باغ بايد مراقب مي بودند. در اينكه اقدامات پيشگيري كننده سهم بالايي در كاهش جرم و جنايت در كشور دارد، حرفي نيست؛ اما برخورد قضايي مقتدرانه، حرف ديگري است. اينكه برخي در كشور به راحتي مزاحم خانم هاي محجبه مي شوند، چه؟ مطمئنا پيشگيري و مراعات در كاهش جرم و جنايت سهم بالايي دارد اما امنيت در كشور عزيز ما -كه اتفاقا در مقايسه با بسياري از كشورهاي مدعي؛ آمار بسيار بسيار خوبي دارد- بر عهده مسئولان كشور است. اگر برخورد با ضاربان آن روحاني عزيزي كه براي امر به معروف و نجات يك دختر اقدام كرده ، خيلي سريع و جدي باشد، ديگر حتي فكر و خيال تخلف و جرم براي مجرماني كه گاه درندگي و خوي حيواني خويش را آشكار مي كنند، بسيار سخت مي شود .
سه
بخشي از يادداشت هفته قبل، موجب دلخوري برخي دوستان شده كه بايد تاكيد كنم، به هيچ وجه در يادداشت هفته قبل، شخص خاصي مد نظر ما نبود؛ « اينكه آدم ها در كشور ما به اين يقين برسند كه بدون تلاش، بدون سواد، بدون تجربه، بدون هر نوع دانشي، مي توانند بالاترين پست ها و صندلي ها را با اتكا به «پول و پارتي» به دست بياورند، انحراف خطرناكي است كه به نظام جمهوري اسلامي لطمه مي زند و در اين ماجرا شخص خاص و يا گروه خاصي هم مد نظر نيست چرا كه اين جريان همواره در كشور ما بوده اند و هستند. ضمن اينكه همچنان در كشور با بحران گفت وگو مواجه هستيم. همه ما علامه دهر هستيم و همه چيز را مي دانيم و بر همين اساس، بدون پرس و جو و بدون گفت و گو، برداشت خود را به «خبر» و خبر را به «تحليل» تبديل مي كنيم و همين مي شود كه داريم مي بينيم حال آنكه شايد با يك تماس ساده، يك سوال پيش پا افتاده و يك نگاه عميق، كل داستان عوض مي شد... چه مي شود كرد كه فعلا همين است كه هست!
محسن حدادي

 



خبر سوم
چشم ما روشن!

شهر كه شلوغ شود از قديم گفته اند جناب قورباغه هم در دستگاه ابوعطا آواز تحويل مردم مي دهد و شايد هم اگر پا داد، كنسرت برگزار كند! اين روزها هم كه بازار رفع توقيف داغ است؛ در نتيجه، شايد مجوز كاست و كنسرت را با هم بدهند؛ به هر حال بهتر از زيرزميني خواندن است كه! حالا همين طور شهر را شلوغ داشته باشيد تا خبر جديد را برايتان باز كنيم. گرچه وقتي مثلا در شب وفات حضرت زينب(س) مراسم عروسي در شهرهاي مختلف كشور برپاست، توقع برخورد با جشن هاي مختلط عروسي و پارتي هاي شبانه كمي غير معقول است اما به هر حال... پارتي ها يك داستاني دارد اما خواننده زن يك داستان ديگر، پايتخت كشورمان اين روزها شاهد حضور زنان خواننده و به اصطلاح خودشان دي جي ( dj ) هايي است كه با تبليغات گسترده در روزنامه ها به شغل شريف خوانندگي در مراسم هاي مختلف مردمي و بنا به درخواست آنها مشغول اند.
اين گروه ها كه بي هيچ منع قانوني آگهي خود را در روزنامه ها و البته فضاي بي دروپيكر اينترنت منتشر مي كنند، حرف هاي جالبي هم براي گفتن دارند.
يكي از سرپرستان گروه هاي موسيقي كه خود را مهرشاد معرفي
مي كند در خصوص نحوه اجراي مراسم توسط «دي جي» زن در
مراسم ها مي گويد: دي جي خانم فقط همراه خودم مي آيند كه با توجه به گروه سه نفره، حدود 700 هزار تومان براي مراسم شما آب مي خورد. وي در پاسخ به سوالي در خصوص خارج بودن مراسم از شهر و مختلط بودن آن هم مي گويد: اگر امنيت مراسم تان برقرار باشد مشكلي با مختلط بودن مراسم نداريم!
تازه كار به همين جا ختم نمي شود و بازار گرمي اين طوري ادامه دارد: ما مي توانيم «شبي در حد انفجار» را براي ميهمانان شما داشته باشيم كه فقط كمي بايد بيشتر سر كيسه را شل كنيد!
يكي ديگر از برگزار كنندگان اين مراسم ها كه خانم جواني است در خصوص برگزاري مراسم توسط خانم به برنا مي گويد: من خودم هم موزيسين هستم و هم دي جي. بايد ديد شما دوست داريد مراسم تان چطور برگزار شود، مي توانم از 2تا 4 نفر موزيسين، خواننده و... به مراسم بياورم كه اين افراد به انتخاب شما مي توانند خانم باشند و يا آقا.
وي ادامه مي دهد: به انتخاب شما گروه مي تواند تمام آهنگ هاي درخواستي را از آهنگ هاي محلي و ايراني تا عربي و امريكايي اجرا كند. البته در خصوص آهنگ هاي رپ خود من آن ها را اجرا مي كنم كه در اين صورت اگر خودم دي جي مراسم شما باشم يك آقا را به عنوان همراه مي آورم كه در هزينه ها حساب نمي شود. به گفته اين خواننده رپ اگر از وسايل مختلف مثل غبار، مه ، رقص نور و ... در مراسم استفاده شود هزينه تا حدود يك و نيم ميليون افزايش مي يابد.
خبرنگار نسل سوم ضمن بيان اين نكته كه «دست گل شما درد نكنه» اضافه مي كند: چقدر همه چيز آرام است و ما هم خوشبختيم!

 



ساعت 25

پانزده سال از آخرين ديدارمان مي گذشت. اواخر اسفند ماه بود. برف همه جارا پوشانده بود. دستش را توي دستم گرفتم و آوردمش اينجا. درست روي همين نيمكت نشستيم. روز شومي بود. هنوز صداي قار قار كلاغ ها توي گوشم هست! خيلي به من اصرار كرد كه تنهايش نگذارم. مي گفت توي اين مملكت هم مي شود درس خواند. بيچاره حق داشت خيلي از فرنگ بد و بيراه شنيده بود اما من تصميم خودم را گرفته بودم. نبايد آينده خودم را به خاطر هيچ وپوچ خراب مي كردم و اسير احساسات مي شدم. از ترس اينكه نگاهم به نگاهش بيفتد و منصرف بشوم چشم هام را بستم و سگرمه هايم را در هم قفل كردم و گفتم: ببين عزيز من! به جز اين چاره اي ندارم؛ اين طوري خيالم راحت تره ! تا همين الانش هم به خاطر گل روي تو موندم. مي رم ولي با دست پر برمي گردم. وقتي تخصصم را گرفتم و اومدم اون وقت سرت را بالا
مي گيري و با كمال افتخار مرا به همه معرفي مي كني. اون وقت بهت مي گم خوشبختي يعني چه؟ سر تا پايت را طلا مي گيرم...
اما او چه نگاه عاقل اندر سفيهي بر من انداخت و با چشمان پر از اشكش كه سرشار از التماس بود مرا بدرقه كرد و اين آخرين تصوير من از قاب چشمانش بود كه توي بلاد غربت دائم دلم را ريش ريش مي كرد. راستش نمي دانم چه طور اين دل لعنتي طاقت آورد. چه طور درگير زندگي مادي غرب و زرق و برقش شد كه توانستم اين همه سال دوام بياورم و حتي سراغي از عزيزترين فرد زندگي ام نگيرم. اما بالاخره اين چشم ها كار خودش را كرد و بعد از سالها مرا كشاند اينجا! آن هم به قول خودم با دست پر. حالا هم روي همان نيمكت قديمي نشسته بود. جلوتر رفتم تصويرش تيره و تار بود. عينكم را برداشتم سريع اشك هايم را پاك كردم و بغضم را فرو خوردم. اين اولين باري بود كه اشك شوق را تجربه مي كردم. با لبخندي مصنوعي كه ديگر به آن عادت كرده بودم چهره ام را آذين بستم. .بالاخره من براي خودم كسي شده بودم و همه مرا به عنوان يكي از بهترين متخصصين چشم مي شناختند. اصلا اين لوس بازي ها در شان و شخصيت يك متخصص خوش تيپ تازه از فرنگ برگشته نبود!
گره كرواتم را محكم كردم. دستي به موهايم كشيدم و با طمانينه جلو رفتم. اما نمي دانستم چه طور باهاش روبه رو بشوم. چه طور به چشمانش نگاه كنم. از اول هم همين طور بود. هميشه از برق نگاهش فراري بودم. با يك نگاه تا ته دل آدم را مي خواند. اما بالاخره بايد خودم را بهش نشان مي دادم تا با چشمان خودش ببيند. كه اين همه دوري و فراق ارزشش را داشته. رفتم و كنارش نشستم...چيزي برايش نياورده بودم جز گرد پيري كه روي چهره ام نشسته بود؛ همين!
نجمه موسوي

 



نماي سوم

يك: به اين مي گويند پاسخگويي خلاق! به هر حال پيچاندن خبرنگار جماعت، اصولي دارد كه يكي از آنها همين است.
دو: اينجا تهران است؛ كمي آن طرف تر از روزنامه. استفاده كاربردي از
باجه تلفن و خدمت به مردم از طريق امكانات دولت!
سه: اعتكاف هم اعتكاف خانم ها؛ هم دعا، هم نيايش، هم صفا و هم سليقه! حالا خودتان اعتكاف آقايان را تصور كنيد!

 



گردش گودري

خستگي در نمي شود؛ بلكه از نفري به نفر ديگر منتقل مي شود
قانون بقاي خستگي
¤
ارزش هر فرد به حرفهايي است كه براي نگفتن دارد!
¤
مانده قدر چند بال در كف اتاق، پر
بعد بازي كلاغ پر
¤
دارند مي آيند
اندوه ها با باد
مهماني خيسي قرار است آخر خرداد...

 



بوي بارون

ناگهان عطر تو پيچيد در آغوش اتاقم
با سرانگشت نسيم آمده بودي به سراغم
زير و رو كرد مرا دست نسيمي كه خبر داشت
من خاموش سراپا همه خاكستر داغم
بين آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم-
كه به آتش بكشد باغ مرا چشم و چراغم
بيت در بيت بيا پيرهنم باش از آن پس
آشنا مي شود آغوش تو با سبك و سياقم
حرف چشمان تو مانند غزل هاي ملمع
واژه در واژه كشيده است از ايران به عراقم
سيدحميدرضا برقعي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14