(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 31  خرداد 1390- شماره 19955

تقدير آيت الله مصباح يزدي از اجراي طرح ولايت بسيج دانشجويي
به منظور بررسي وضعيت حجاب و عفاف صورت مي گيرد ؛
ديدار نمايندگان تشكل هاي دانشجويي با مراجع عظام تقليد
بسيج اساتيد دانشگاه هاي كشور:
وزير علوم به دشمن اجازه ترويج بي بند و باري در دانشگاه ها را ندهد
آموزش سربازان سايبري در دانشگاه هاي آمريكا
گزارش كيهان از همايش هاي متعدد تحول در علوم انساني
دغدغه مغفول مانده رهبري
افسران جوان جبهه جنگ نرم (منشور)
گفت وگو با حجت الاسلام خسروپناه در همايش «تحول در علوم انساني» بخش نخست
علوم انساني در قاب اسلام
جشن هاي سينمايي يا... (ضربان)



تقدير آيت الله مصباح يزدي از اجراي طرح ولايت بسيج دانشجويي

رئيس موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) از اجراي طرح ولايت از سوي سازمان بسيج دانشجويي كشور تقدير كرد.
به گزارش snn، آيت الله محمد تقي مصباح يزدي طي سخناني در نشست اساتيد طرح ولايت كه در سالن همايش هاي موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) برگزار شد، ضمن ابراز خرسندي فراوان از اجراي طرح ولايت در سطح دانشگاه هاي كشور تصريح كرد: طبعا امروز با وجود فضاي ديني در جامعه و امكانات فراوان تبليغي، راه هاي زيادي در نشر آموزه هاي اسلامي و تبليغ دين وجود دارد؛ با اين حال بنده در اين 60 سالي كه در حوزه هستم، طرحي تأثيرگذارتر، بهتر و كم هزينه تر از طرح ولايت نديده ام.
وي افزود: در اين ميان تلاش اساتيد اين طرح و اخلاصي كه به كار مي برند، مي تواند بالاترين بهره وري را از اين طرح ارائه كند.
ايشان در ادامه هدايت مردم در امور ديني را بالاترين كرامت الهي در حق انسان ها عنوان كرد و گفت: به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، بهترين شرايط براي نشر آموزه هاي ديني در جامعه به وجود آمده است كه وظيفه علما و مبلغان دين را در اين زمينه بيشتر كرده است.
عضو مجلس خبرگان رهبري يادآور شد: خداوند علم را به وسيله انبيا و ائمه خود به ما رسانده و ما امروز ميراث داران آن علم هستيم.
آيت الله مصباح يزدي خاطرنشان كرد: ما بايد بدانيم كه جانشين خداوند در زمين هستيم؛ از اين رو بايد آموزه ها و ارزش هاي الهي كه به وسيله انبيا و اولياي الهي به ما رسيده است را خوب بشناسيم و به آن عمل كنيم .

 



به منظور بررسي وضعيت حجاب و عفاف صورت مي گيرد ؛
ديدار نمايندگان تشكل هاي دانشجويي با مراجع عظام تقليد

 



بسيج اساتيد دانشگاه هاي كشور:
وزير علوم به دشمن اجازه ترويج بي بند و باري در دانشگاه ها را ندهد

سازمان بسيج اساتيد دانشگاه هاي كشور با صدور بيانيه اي تاكيد كرد: وزير علوم اجازه ندهد دشمن با استفاده از ترويج بي بند و باري در محيط هاي مقدس دانشگاه، آنچه در اندلس مسلمان انجام دادند در ايران اسلامي هم انجام دهند.
به گزارش فارس، سازمان بسيج اساتيد دانشگاه هاي كشور با صدور بيانيه اي از وزير علوم و ساير مسئولان آموزش عالي كشور خواستند تا اجازه ندهند دشمن به ترويج بي بند و باري در محيط دانشگاه ها بپردازند. در اين بيانيه آمده است: بروز بحران هاي جدي در مديريت جهاني از يك سو و از سوي ديگر اعمال استانداردهاي دوگانه بانيان و متوليان صلح و امنيت جهاني در برخورد با مقوله هاي اساسي چون بشر، حقوق و نقض حقوق بشر، ارتكاب جنايات عليه بشريت، جنايات جنگي و همچنين تلاش قدرت هاي استكباري براي ادامه تقسيم جهان به دو قطب پيشرفته و عقب مانده با هدف ادامه سلطه آنها بر منابع حياتي، بسياري از انديشمندان جهان را به اين اعتراف كشانده است كه مشكل اساسي تمدن غرب، جدايي علوم انساني از فلسفه و استفاده از روش تحقيق علوم تجربي در مقوله بسيار مهم انسان شناسي است.
اكنون كه مقاومت تاريخي ملت بزرگ ايران در بيش از سه دهه بيداري گسترده به خصوص در جهان اسلام را در پي داشته است، توجه جدي تر به مسئله مهم ابتناي تمدن اسلامي ايراني را بايسته مي كند. بي ترديد اين مهم بدون ابتناي علوم انساني بر آموزه هاي برآمده از فرهنگ اين مردم ميسر نمي شود، از اين رو تحول در علوم انساني و حركت صحيح در اين مسير براي توليد علوم انساني در حوزه هاي گوناگون و نه بومي كردن آن كه اساساً مغلطه اي بيش نيست يك فريضه است و انجام اين تكليف نيز محتاج محيطي امن و توجه جدي جوانان اعم از پسران و دختران اين ملت به آموزش و تحقيق و پژوهش است كه بي ترديد تقليد از مظاهر تمدن غربي و از جمله اختلاط پسران و دختران يكي از مهم ترين موانع دستيابي به اين مهم است.
اكنون كه فرهيختگان اين ملت به خصوص دانشمندان، علما و مراجع معظم تقليد پرهيز از اختلاط در محيط هاي مختلف اجتماعي و به خصوص محيط مقدس علم آموزي و دانشگاه ها را ضرورت كار، تلاش، پيشرفت و داشتن جامعه اي سالم تاكيد داشته اند، بلكه يك فريضه دانسته اند و بر متوليان دانشگاه ها به ويژه وزير محترم علوم، تحقيقات و فناوري است كه نسبت به اين امر مهم وظيفه انقلابي و اسلامي خود را انجام داده و اجازه ندهد كه دشمن با استفاده از ترويج بي بند و باري در محيط هاي مقدس دانشگاه آنچه در اندلس مسلمان انجام دادند در ايران اسلامي هم انجام دهند.

 



آموزش سربازان سايبري در دانشگاه هاي آمريكا

آمريكا رشته درسي جديدي را در دانشگاه هاي خود عرضه كرده تا دانش آموختگان اين رشته به سربازان ارتشي سايبري تبديل مي شوند و در جبهه مجازي به جنگ با دشمن سايبري بروند.
پايگاه اينترنتي شبكه خبري «دويچه وله» آلمان در گزارشي نوشته است: افزايش حمله هاي سايبري آمريكا را به فكر ايجاد رشته اي جديد در دانشگاه انداخته است. قرار است «ارتش سايبري» در آينده محافظ نهادهاي نظامي، مالي و اقتصادي و هم چنين شركت هاي خصوصي در مقابل حملات هكرها باشد و با توجه به داغ بودن جنگ در دنياي مجازي، شغل هايي اين چنين آينده درخشاني دارند و پيش بيني مي شود كه حدود 30 هزار شغل جديد در اين زمينه ايجاد گردد.
دولت آمريكا دفاع در برابر حملات سايبري را يكي از مهم ترين اهداف دفاع ملي اعلام كرده است. متخصصان اين رشته در آمريكا امكان «فاجعه سايبري» را منتفي نمي دانند؛ فاجعه اي كه هنوز رخ نداده است، ولي به باور آن ها ايجاد يك سپر دفاعي مطمئن در مقابل آن ضروري است.
دست كم پس از حملات سايبري متعدد اخير و نمونه ويروس «استاكس نت»، ضرورت ايجاد چنين سپر دفاعي به مسئله روز بسياري از كشورها تبديل شده است.
ايران اولين كشوري بود كه هدف كرم اينترنتي استاكس نت قرار گرفت. اين ويروس به گفته متخصصان «نوعي اسلحه است» كه ويژه برنامه هسته اي ايران ساخته شد. طراحي و ساخت چنين «اسلحه»اي تنها از عهده دولت هايي برمي آيد كه داراي امكانات براي سازمان دهي باشند. بسياري از كارشناسان انگشت اتهام را به سوي دولت آمريكا نشانه رفته اند.
حملات سايبري مدام هدف ها و روش هاي جديدي را آزمايش مي كنند و همين كار مقابله با آن ها را سخت مي كند. به عنوان مثال قرار است در آينده نزديك شبكه هاي برق رساني هوشمندي راه اندازي شوند كه به كمك آنها ميان دستگاه هاي برقي نوعي تبادل اطلاعات صورت گيرد تا به عنوان مثال ميزان مصرف برق در طول روز بهتر توزيع شود و فشار بر نيروگاه هاي برق كاهش يابد. اما كارشناسان مي گويند اين تكنيك جديد مي تواند در را به روي حمله هاي سايبري بگشايد. در آلمان نيز خطر حمله هاي سايبري به زيرساخت هاي حساس اين كشور موضوعي است كه به شدت جدي گرفته مي شود. 59درصد از شركت هاي آب، گاز و برق رساني اعلام كرده اند كه ويروس استاكس نت را در سيستم هاي خود يافته اند.
نمونه اي ديگر، حمله هكرها به سايت وزارت امور خارجه ايران در روزهاي اخير بود كه سروصداي بسياري به پاكرد و گروهي كه خود را از مخالفان جمهوري اسلامي مي دانستند مسئوليت آن را برعهده گرفتند.
آمريكا هم اكنون هم داراي يك ارتش سايبري است كه در صورت لزوم در كنار ارتش كلاسيك آن وارد عمل مي شود. مقام هاي آمريكايي اطمينان مي دهند كه اين ارتش تنها براي دفاع سازماندهي شده است و نه حمله. آمريكا اتهام دست داشتن در حمله كرم استاكس نت به برنامه هسته اي ايران را رد مي كند. البته كالج كارزول تاكيد مي كند كه اين دفاع بسيار «خشن» است و در آن از «تله هاي سايبري» هم براي به دام انداختن هكرها استفاده خواهد شد.

 



گزارش كيهان از همايش هاي متعدد تحول در علوم انساني
دغدغه مغفول مانده رهبري

عماد غريب
چندي است به بهانه هاي مختلف، همايش هاي متعددي برگزار شده و در متن يا حاشيه آنها به مقوله تحول در علوم انساني پرداخته مي شود. همه سخنرانان هم معتقدند كه تحول در علوم انساني از دغدغه هاي مغفول مانده رهبر معظم انقلاب است كه تاكنون يا اصلا به آن توجه نشده يا صرفا در مرحله حرف باقي مانده است. در هفته گذشته نيز چند همايش و نشست در اين راستا برگزار شد. خبرنگار كيهان در حاشيه اولين كنگره ملي دو سالانه دانشجويي دانشگاه اسلامي با وزير علوم گفت وگو كرد و نيز نشست علمي تخصصي «مديريت تحول پارادايمي علوم انساني در ايران» با تبادل نظر استادان دانشگاه و انديشمندان حوزه علوم انساني پيرامون دو محور اصلي «چيستي تحول در علوم انساني» و «مديريت تحول در علم (با تأكيد بر علوم انساني)» در محل دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي برپا شد كه در حاشيه آن نيز با دو تن از سخنرانان صحبت شد.
¤ ¤ ¤
ابتدا محتوا بايد اسلامي شود
«كامران دانشجو»، وزير علوم تحقيقات و فن آوري در حاشيه اولين كنگره ملي 2 سالانه دانشجويي دانشگاه اسلامي كه در دانشگاه بين المللي امام خميني(ره) قزوين برگزار شد، در پاسخ به اين سؤال كه برنامه هاي وزارت علوم در دانشگاه ها چه خواهد بود، گفت: بحث اسلامي شدن دانشگاه ها در محتوا و شكل مدنظر است و بايد در اين 2 موضوع ورود پيدا كنيم.
وي افزود: اسلامي كردن دانشگاه ها در بحث محتوا با توجه به اينكه علوم انساني مقصد و راه را تعيين مي كند بايد در ابتدا مدنظر قرار گيرد؛ چرا كه اين امر از دغدغه هاي مقام معظم رهبري است كه متأسفانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي مغفول مانده است.
وزير علوم در ادامه تصريح كرد: وزارت علوم معتقد است كه نظريات ديگر نيز بايد در دانشگاه ها مطرح شود و اين نظريات حتي در حوزه علوم انساني در دانشگاه هاي كشور تدريس شود؛ اما به عنوان اصل نظريات اسلامي بايد مدنظر قرار گيرد تا نظريات غربي نقد شوند و به اين وسيله است كه علوم انساني رشد خواهد كرد.
وي با تأكيد بر اينكه وزارت علوم قائل به اين است كه بايد هر چه زودتر تحول در علوم انساني اجرايي شود، گفت: وزارت علوم با شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراي تحول علوم انساني كه به تازگي راه اندازي شده، همكاري هاي نزديكي داشته است و فكر مي كنم از ابتداي مهرماه سال جاري نتايج اولي آن را در دانشگاه ها ببينيم.
دانشجو در ادامه بيان داشت: برخي دانسته يا ندانسته نگاه وزارت علوم را در بحث اسلامي كردن دانشگاه ها نقد مي كنند كه البته فكر مي كنم بيشتر اين نقدها به صورت دانسته انجام مي شود.
وزير علوم در ادامه بيان داشت: شكل براي ما مطرح نيست بلكه موضوع محتواي دروس دانشگاه ها براي ما مطرح است. ميان ظاهر و باطن بايد تناسب برقرار باشد.
وي با بيان اينكه دانشگاه اسلامي بايد از نظر مناسبات درون دانشگاهي اسلامي باشد، خاطرنشان كرد: مناسبات اسلامي در دانشگاه ها در آئين نامه هاي مختلف درج خواهد شد و قالب آن ها مانند آئين نامه ارتقا و آئين نامه مديريت در دانشگاه ها اجرايي مي شود.
وي افزود: اگر كسي قائل به اين است كه دانشگاه هاي كشور در حال حاضر مشكلي ندارند، خوب است كه فرمايشات امام خميني(ره) را در سال هاي 59 و 64 و فرمايشات مقام معظم رهبري را در سال هاي 84 و 88 مطالعه كند.
دانشجو با بيان اينكه در حال حاضر علوم انساني در دانشگاه ها دچار مشكل است، گفت: طبق فرمايشات مقام معظم رهبري برخي مباني و مبادي دروس فعلي علوم انساني در حوزه جامعه شناسي، روانشناسي، فلسفه و ادبيات متعارض با قرآن و اسلام است.
تحقق تحول در علوم انساني در گرو تحول پارادايميك
حسني مدير گروه فلسفه علوم انساني پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در نشست علمي تخصصي «مديريت تحول پارادايمي علوم انساني در ايران» كه در دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي برگزار شد، گفت: مسئله تحول در علوم انساني و توليد علوم انساني اسلامي دغدغه چند دهه كشور بوده و همچنان اين دغدغه وجود دارد.
وي افزود: به نظر مي رسد براي چنين كار عظيمي تاكنون به توفيق چنداني نرسيده ايم و توليد علوم انساني اسلامي هنوز به نتيجه مورد نظر نرسيده است.
مدير گروه فلسفه علوم انساني پژوهشگاه حوزه و دانشگاه گفت: طراحي چنين اموري از اسناد بالادستي به شمار مي رود و به نظر مي رسد مراكز سياست گذار براي تحول علوم انساني نيازمند عزمي جدي هستند كه چنين عزمي نيازمند مديريت جامع است.
وي ادامه داد: تحول در علوم انساني در كشور در صورتي با معنا است كه تحولي پارادايميك را به همراه داشته باشد. پارادايم راهبري علم براي ورود به واقعيت است، يعني كنترل روش شناختي ايجاد مي كند.
حسني افزود: اولين نياز براي تحول در علوم انساني طراحي مدل و چارچوب پارادايمي است و اگر اين اتفاق بيفتد به تدريج به اتفاق نظر دست مي يابيم. فلسفه اسلامي بايد تبديل به پارادايم شود.
وي در بخش ديگري از سخنان خود با بيان اينكه در نقشه جامع تعريف روشني از علوم و علوم ديني ارائه نشده است، گفت: در اين نقشه حتي مشخص نشده است كه براي رسيدن به علم ديني چه سياست گذاري هايي بايد صورت بپذيرد.
مدير گروه فلسفه علوم انساني پژوهشگاه حوزه و دانشگاه افزود: بايد به لزوم مديريت دوره گذار توجه شود. براي رسيدن به پارادايم مورد نظر دوره گذار را بايد مديريت كرد. بايد وضعيت موجود از نظر پارادايمي مورد نقد و بررسي قرارگيرد و برنامه ريزان بايد بتوانند از برنامه ها و توليدات خودشان دفاع كنند.
وي گفت: به هويت يابي پارادايمي در دوره گذار بايد توجه شود، مديريت منطقه در ايران را مي توان در 3محور سياست گذاري زمينه ساز براي جريان انديشه پارادايمي دانش، سياست گذاري بسترساز براي تأثير پارادايم مطلوب براي پذيرش در جامعه و سياست گذاري توليد دانش براساس پارادايم مطلوب از محورهاي سياست گذاري هستند.
لزوم هماهنگي جامعه شناسي علوم انساني با اقليم
«تسليمي»، استاد دانشگاه تهران در حاشيه اين نشست، گفت: علوم انساني مستثني از علوم ديگر نيست. علم بايد كارايي و كارآمدي داشته باشد تا مقبول شود و بايد از علمي كه نافع نيست به خدا پناه برد.
وي با اشاره به اينكه اثر و ارزش علم در كار آمدي به حل مشكل است، علم بايد نمود حل مشكل باشد و دردي را درمان كند، خاطرنشان كرد: نبايد نظام بازار، ارزش علم را مشخص كند. بايد حرمت علوم انساني را با كارآمدي حفظ كرد تا مشخص شود كه از علوم انساني كار برمي آيد. اهالي علوم انساني بايد به عنوان متوليان علوم انساني كارآمد باشند.
تسليمي با بيان اينكه جامعه شناسي علوم انساني با هر اقليمي بايد هماهنگ باشد، تصريح كرد: علوم انساني از عاملي فوق العاده، اساسي و آشنا غافل شده است و نشناختن، غفلت و توجه ندادن به فطرت، بعد مهم فراموش شده در علوم انساني است.
اين استاد دانشگاه تهران در پايان تأكيد كرد: مسئله اصلي در علوم انساني غفلت و نشناختن فطرت است كه اگر اين بحث مورد توجه قرارگيرد، علوم انساني جهاني مي شود.

 



افسران جوان جبهه جنگ نرم (منشور)

عزيزان! شما مي دانيد... امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي با يك جنگ عظيمي مواجه است، ليكن جنگ نرم- كه ديدم همين تعبير «جنگ نرم» در صحبت هاي شما هست و الحمدلله به اين نكات توجه داريد؛ اين خيلي براي ما مايه خوشحالي است- خب، حالا در جنگ نرم، چه كساني بايد به ميدان بيايند؟ قدر مسلم نخبگان فكري؛ يعني شما «افسران جوان» جبهه مقابله با جنگ نرميد.
اينكه (در برابر جنگ نرم دشمن) چه كار بكنيد؟ چه جوري بايد عمل بكنيد؟ چه جوري بايد تبيين كنيد؟ اين ها چيزهايي نيست كه من بيايم فهرست كنم، بگويم آقا اين عمل را انجام بدهيد، اين عمل را انجام ندهيد؛ اين ها كارهايي است كه خود شماها بايد در مجامع اصلي تان، فكري تان، در اتاق هاي فكرتان بنشينيد، راهكارها را پيداكنيد؛ ليكن هدف مشخص است؛ هدف، دفاع از نظام اسلامي و جمهوري اسلامي است در مقابله با يك حركت همه جانبه متكي به زور، تزوير، پول و امكانات عظيم پيشرفته علمي رسانه اي. بايد با اين جريان شيطاني خطرناك مقابله شود.
بيانات مقام معظم رهبري در ديدار با دانشجويان و نخبگان علمي كشور4/6/88

 



گفت وگو با حجت الاسلام خسروپناه در همايش «تحول در علوم انساني» بخش نخست
علوم انساني در قاب اسلام

رهبر معظم انقلاب، در تداوم انديشه انقلاب فرهنگي، نظريه ضرورت «جنبش نرم افزاري و نهضت توليد علم» را طرح كردند و در اين راستا بر «تحول علوم انساني» به عنوان نخستين و در عين حال، ضروري ترين اقدام تأكيد داشته اند.
كپي برداري از پارادايم هاي پسامدرني، مانند گفتمان فوكو يا پارادايم پسا ساختارگرايي و يا پارادايم هرمنوتيكي فلسفي، موجب دوري علوم انساني از كشف واقعيت شده است؛ از اين رو، بازگشت به رويكرد اسلامي و برگرفته از قرآن و سنت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در تعيين دامنه و دايره تعريف علوم انساني (كه قدم اول تحول در آن است)، نقشي اساسي دارد در اين زمينه اظهارات حجت الاسلام والمسلمين دكتر عبدالحسين خسروپناه را در همايش «تحول در علوم انساني» مي خوانيم.
مسئله علوم انساني و ضرورت تحول در آن با شكل هاي مختلف از آغاز انقلاب اسلامي تاكنون مطرح شده است. اگر ممكن است به عنوان مقدمه بحث تحليل خودتان را از مسئله علوم انساني موجود در كشور بفرماييد تا در ادامه به جزئيات بحث بپردازيم.
بحث تحول در علوم انساني يك بحث حياتي در جمهوري اسلامي و بلكه براي جهان اسلام است و لذا هر كسي كه بتواند قدمي در اين زمينه بردارد، خدمتي در توسعه و پيشرفت جامعه اسلامي برداشته است. قبل از هر چيز ما بايد تلقي خودمان را از علوم انساني مشخص كنيم. دامنه و دايره آن را تبيين كنيم، تا معلوم بشود وقتي سخن از ديني شدن و اسلاميزه كردن علوم انساني است، به چه معناست و چه گستره اي دارد. علوم انساني كه متعارف دانشگاهي است، همه علوم- غير از علوم پايه و علوم مهندسي و پزشكي- را شامل مي شود، كه شامل علومي است كه با روش عقلي به دست مي آيد، مثل فلسفه؛ علومي كه با روش نقلي به دست مي آيد مثل رشته هاي الهيات، زبان هاي فارسي و خارجه، اديان، تاريخ؛ دانش هايي كه با روش شهودي به دست آمدند، هر چند تحصيل آن دانش ها براي ما باز به روش نقلي است مثل علم عرفان؛ دانش هايي كه با روش تجربي تحصيل مي شوند مثل علوم رفتاري و اجتماعي انسان.
چون علوم هم به لحاظ روش شناختي و هم به لحاظ مباني فلسفي و كاركردي يكسان نيستند، بنده معتقدم براي اين كه بحث مان به نتيجه برسد بهتر است ما دايره بحث را محدودتر بكنيم و بيشتر متمركز بشويم روي علوم رفتاري و اجتماعي انسان و اولويت در كشور ما هم همين هاست؛ لذا جامعه شناسي، روانشناسي، اقتصاد، مديريت، علوم تربيتي، علوم سياسي و... مقصود در مباحث ماست.
اگر ما علوم انساني را فعلا در مقام بحث به علوم رفتاري و اجتماعي محدود كنيم، در واقع سؤال اين است كه به اين علوم رفتاري و اجتماعي كه بيشتر در محيط هاي دانشگاهي هست چه نقد و انتقادي وارد است. به نظر بنده در اين علوم هم به لحاظ مديريتي و هم به لحاظ ساختاري و هم به لحاظ روشي و هم به لحاظ علمي اشكالات متعددي وارد است؛ مثلا مديريت علوم انساني در كشور يك نقشه اي براي علوم انساني ندارد، براساس ذوق و سليقه اشخاص است، براساس امكانات اشخاص، رشته هاي علوم انساني در كشور ايجاد مي شوند و توسعه پيدا مي كنند، يك شخصي امكاناتي دارد و مي آيد رشته نهج البلاغه يا حديث شناسي يا رشته تفسير، يا رشته امامت شناسي را در اين حوزه راه اندازي مي كند. حال اگر يك نقشه جامعي براساس نيازهاي كشور در حوزه علوم انساني داشته باشيم، معلوم مي شود كه آيا ما در زمينه علوم رفتاري و اجتماعي يا رشته هاي الهيات يا رشته هاي فلسفه و عرفان- نياز داريم كه اين رشته ها و گرايش ها را در دانشگاه ها ايجاد كنيم يا نه؟ مثلا فرض بكنيد چه ضرورتي دارد در رشته روانشناسي از مكتب گشتالت استفاده بكنيم؟ يا از روان تحليلي بهره ببريم؟ چرا بايد روانشناسي ما از نوع رفتارگرايي باشد؟ اگر نقشه اي باشد مشخص مي شود كه گزينش ها، گرايش ها، دقيقا براساس آن نقشه جامع علوم انساني صورت بگيرد. البته حالا كه نقشه جامع علم در كشور نوشته شده، جا دارد كه يك نقشه جامعي هم براي علوم انساني نوشته شود و به نوعي زير مجموعه آن نقشه باشد هر چند در اين نقشه به علوم انساني هم توجه شده است. يا انتخاب موضوعات پايان نامه ها، بسيار گزينشي و غيرمعيارمند و غيرحساب شده است و عموما براساس سلايق اساتيد و دانشجويان دكتري و كارشناسي ارشد انتخاب مي شوند و اكثر پايان نامه ها هم در قفسه كتابخانه ها خاك مي خورد و هيچ كاربردي بر نيازهاي جامعه ندارد. حتي در همين حوزه علوم رفتاري و اجتماعي نيز وضعيت همين گونه است. درحالي كه ما بحران هاي متعددي در كشور مي بينيم، بحث اعتياد، بحث خودكشي، طلاق و ساير ناهنجاري هاي اجتماعي، اين ها نياز به تحقيقات روانشناختي و جامعه شناختي دارند. لذا بخش عظيمي از تحقيقات ما در راستاي نيازهاي ما نيست. به همين خاطر مي شود گفت علوم انساني در جامعه ما بومي نيستند، ناظر به نيازها و موضوعات بومي تدوين نشدند و شكل پيدا نكردند؛ البته ما اين آسيب و آفت را در صنعت و علوم مهندسي هم داريم ولي لااقل الآن مي شود ادعا كرد كه تقريبا حدود 04درصد از تحقيقات دانشگاهي در حوزه علوم مهندسي ناظر به نيازهاي كشور است، يعني كاربردي هستند، 06درصد خارج از نيازهاي كشور است، ولي در علوم انساني اوضاع و احوال خيلي بحراني است و شايد به جرأت بتوان گفت صددرصد از پايان نامه ها و تحقيقات علوم انساني خارج از نيازهاي كشور هستند.
به عنوان مثال در حوزه قطب هاي علمي، يك آسيب جدي كه در علوم انساني وجود دارد. مي دانيد قطب علمي يك گروه علمي را مي گويند كه داراي هفت استاد تمام و دانشيار باشند كه در آن رشته و گرايش خاص حرف اول را بزنند؛ ما شايد الآن در كشور بيش از 51 الي 02 قطب علمي در علوم انساني نداشته باشيم اما آمريكا 4 هزار قطب علمي دارد كه 2 هزار و پانصد تا از آن ها در زمينه علوم انساني است. ما الآن بالغ بر 010 قطب علمي داريم كه در زمينه علوم پايه و علوم فني مهندسي و كشاورزي به عنوان قطب علمي به شمار مي آيند كه در ميان آن ها، قطب هاي علوم انساني بسيار بسيار كم رنگ و نازل هستند، درحالي كه بيشترين دانشجويان ما در دانشگاه ها در علوم انساني هستند. دانشگاه پيام نور و يا دانشگاه آزاد يك حجم گسترده اي از دانشجويان علوم انساني را جذب مي كنند، چون هزينه اي براي آنها ندارد، آزمايشگاه و امكاناتي نمي خواهند و جالب اين كه مثلا در رشته فلسفه در دانشگاه تهران براي مقطع ارشد سالي7-6 تا دانشجو مي گيرد، ولي فلان دانشگاه پيام نور يا فلان دانشگاه آزاد در روستاي دورافتاده05 تا كارشناسي ارشد فلسفه گرفته، درحالي كه نه استادش را دارند و نه متد آموزشي در اختيارشان هست. اساتيد علوم انساني رشد قابل ملاحظه اي ندارند، بخش عظيمي از اين اساتيد در سطح استادياري مانده اند و بعضا مربي اند، درحالي كه در علوم مهندسي مي بينيد ما استاد تمام رشته هاي مهندسي در سن 04 سالگي كم نداريم، ولي ما اساتيد علوم انساني را مي بينيم كه در سن 56-06 سالگي هنوز مربي يا دانشيار است و به مرحله دانشياري هم نرسيده، چه برسد به استاد تمامي. اين ها آسيب هايي است كه ما در حوزه علوم انساني درعرصه مديريت و برنامه ريزي داريم، سرفصل هاي بسياري از دروس علوم انساني مربوط به 03-52 سال پيش است و هيچ تغييري پيدا نكرده اند، كتاب هاي درسي نيز همين طور هستند. اما به نظرم مهم ترين و جدي ترين اشكالي كه به علوم انساني وارد است اشكال بر دانش انساني و علوم انساني است. خود علوم رفتاري و اجتماعي در دانشگاههاي ما نياز به تحول دارد، عمده اين علوم منشأ عقب ماندگي و تحول ناپذيري شان اين است كه مبتني بر يكسري پارادايم ها و مباني هستند كه اصلا با تفكر ديني ما همخواني و سازگاري ندارند. از اينجا به بعد در تحول علوم انساني من روي علوم رفتاري و اجتماعي متمركز مي شوم. اگر اجازه بدهيد من خيلي كوتاه يك بحث فلسفه علوم انساني اجتماعي را مطرح بكنم، مي دانيد در حوزه علوم انساني 4 پارادايم مختلف وجود دارد كه هريك از اين پارادايم ها يك نوع توليد و نظريه پردازي در حوزه علوم رفتاري- اجتماعي داشته اند. يك پارادايم، پارادايم تعيين كننده است كه بيشتر سعي مي كند از مفاهيم كمي براي توصيف پديده هاي انساني در خارج استفاده كند، يعني ادعا مي كند مي خواهد انسان خارجي و تحقق يافته را با روش هاي كمي و آماري توصيف كند و بگويد انسان موجود تحقق يافته چيست؟ لذا سعي مي كنند از روش هاي آماري، حالا چه پيمايشي و چه آزمايشي و چه آزمايشگاهي استفاده كنند، اين يك پارادايم است كه اين پارادايم تبييني را پوزيتيويست ها و نئوپوزيتيويست هايي مثل پوپر تعقيب مي كردند. در حوزه علوم انساني هم افرادي مثل دوركيم درحوزه جامعه شناسي از همين پارادايم تبييني استفاده كرده كه البته اين پارادايم تبييني ابتدا اثبات گرا بود، بعد تأييدگرا شد و بعد به مرحله ابطال گرايي رسيد، يعني مي گفتند روش تجربي، آزمايشي، آزمايشگاهي و آماري، نه توان اثبات ادعاي علمي را دارد و نه توان تأييد، فقط توان ابطال را دارد، ولي تا زماني كه فعلا ابطال نشده ما علي الحساب مي پذيريم، بعد كه ابطال شد طبيعتا به حاشيه رانده مي شود و به بايگاني مي رود و بعد يك نظريه جايگزيني جايش مي آيد. پارادايم دوم پارادايم تفسيري است، پارادايمي كه ديلتاي براي اولين بار مطرح كرد و ماركس وبر از همين پارادايم در جامعه شناسي بهره برد. اين كه مي بينيد «وبر» بحث عقلانيت جامعه شناختي و مشروعيت جامعه شناختي مي كند و همچنين بين روح سرمايه داري و اخلاق پروتستان ارتباط برقرار مي كند دقيقا براساس روش شناسي هرمنوتيكي ديلتاي است. اين پارادايم از مفاهيم كيفي بيشتر استفاده مي كند تا از مفاهيم كمي، يعني دقيقا برخلاف پارادايم تبييني، افرادي مثل ديلتاي و وبر معتقدبودند كه ما براي شناخت پديده هاي انساني نمي توانيم از روش هاي تجربي استفاده كنيم؛ يعني با همان روش شناسي اي كه پديده هاي طبيعي مثل لايه هاي زيرزميني و حركت مدارهاي منظومه شمسي و مانند اين ها را تبيين مي كند، نمي توانيم پديده انساني را تبيين كنيم، لذا بايد به فكر تفسير پديده هاي انساني باشيم تا تبيين آنها، به جاي اين كه به دنبال كشف علت ها باشيم، بايد خود پديده را بفهميم و بشناسيم، لذا از يك پارادايم تفهيمي و تفسيري و هرمنوتيكي بايد استفاده كنيم.
بعد از اين، يك پارادايم ديگري هست كه مكتب فرانكفورت- و افرادي مثل ماركوزه و هابرماس و اين ها مطرح كردند و پذيرفتند. آنها مي خواستند به نحوي بين مفاهيم كمي و كيفي تركيبي ايجاد كنند و پارادايم انتقادي را درست كردند، آنها را انتقادي مي گفتند به خاطر اين كه درصدد اين نبودند كه واقعيت خارجي را تبيين يا توصيف كنند، بلكه بيشتر درصدد اين بودند كه ايدئولوژي ها و جريان هاي فكري- اجتماعي را نقد كنند و مي خواستند به يك معنا انسان تحقق يافته را به يك انسان بايسته اي منتقل بكنند. اين سه دسته پارادايم تقريبا درجهان مدرن شكل گرفت. ولي از سال 0195 به بعد كه پسامدرن مطرح شد، يك سري پارادايم هاي پسامدرني مثل پارادايم گفتماني فوكو يا پارادايم پساساختارگرايي يا پارادايم تفسيري و هرمنوتيكي فلسفي كه امثال هايدگر و گادامر مطرح كردند، به وجود آمدند. اينها در واقع معتقد به يك روش شناسي كشف از واقع نبودند و يك معيار ثابتي را براي كشف از واقع نمي پذيرفتند، بلكه معتقد بودند ، هركسي با الگوي فكري اي كه دارد مي تواند پديده را بفهمد. هركدام از اينها رويكردهايي را ذكر كرده اند .فرض كنيد پارادايم گفتماني، بيشتر مي رفت سراغ هسته دال مركزي و دال هاي پيراموني كه آن بر اساس دال مركزي و دال هاي پيراموني تفسير مي شد يا مثلا هرمنوتيك فلسفي گادامري به دنبال كشف تلاقي افق مفسر و افق متن و پديده بود، هركدام از اينها به هرحال يك مدلي را پيشنهاد مي دادند، ولي از پارادايم هاي پسامدرن نبايد انتظار پيداكردن يك روش شناسي را داشت كه به واقع برسيم، اصلا كشف واقع و مطابقت با واقع درفضاي پسامدرن معنا پيدا نمي كند، چون مبتني بر نسبي گرايي است. اما آن سه پارادايم ديگر مي خواستند واقع را كشف كنند، حالا اين واقع را يا ازطريق مفاهيم كمي مي خواستند كشف كنند و به قول خودشان مي خواستند تقرب به حقيقت پيدا كنند يا از طريق مفاهيم كيفي و يا تركيبي از هردو. اين وضعيت علوم انساني است كه علوم انساني در زمان حاضر از يك پارادايم واحدي برخوردار نيستند.
در رابطه با گردآوري و داوري اطلاعات، اين طور نيست كه همه ديدگاهها اين باشد كه در مقام گردآوري پديده يا موضوعات و اطلاعات، از هر روشي انسان مي تواند استفاده بكند مثلا خواب ديده، به خيالاتش اوهامي خطور كرده يا از آيات قرآن و روايات مطالبي را استخراج كرده است، ولي در مقام داوري بايد از روش تجربي استفاده كرد؛ مثلا معمولا پسامدرن ها بين مقام داوري و گردآوري تفكيك قائل نمي شدند و اين دو را درهم تنيده مي دانستند و لذا معتقد به روشي براي كشف واقع هم نبودند. يا مثلا فرض كنيد پارادايم هاي تبييني انتقادي يا مثلا پارادايم تفسيري به هرحال معتقد بود كه اين طور نيست كه وقتي شخص درمقام گردآوري اطلاعات، اطلاعاتي جمع كرد كه در مقام داوري آن پيشينه هيچ تأثيري نگذارد، حتي شما مي بينيد امثال پوپر معتقدند اصلا نظريه مقدم بر مشاهده است، اول انسان به يك نظريه اي مي رسد و بعد آن را مشاهده مي كند، برخلاف پوزيتيويست هاي افراطي كه معتقد به تقدم مشاهده و نظريه بودند، يعني تأثير پيش داوري و پيشفرض ها را برنظريه نمي پذيرفتند، ولي حتي ديدگاه تبييني امثال پوپر مي پذيرد. البته اين ها معتقد به نسبي گرايي نيستند، مي گويند درست است كه پيشفرض هايي داريم، ولي ما با پيشفرض ها مي توانيم به واقع برسيم و رسيدن به واقع معيارمند و قابل سنجش است.
كساني كه در فضاي پارادايم تبييني يا پارادايم تفسيري يا حتي پارادايم انتقادي هستند خيلي وارد بحث ديني كردن علوم نمي شوند و مي گويند اصلاً علوم، ديني و غيرديني نيست، الآن اكثر كساني كه در كشور ما مخالف علم ديني اند پارادايم شان، پارادايم تبييني انتقادي است، يعني تفكر پوپر را قبول دارند. با اين كه پوپر معتقد به تأثير پيشفرض ها است و نظريه را مقدم بر مشاهده مي داند و يك نوع درهم آميختگي بين مقام گردآوري و داوري قايل است و اين تفكيكي كه در مقام گردآوري و داوري را اولين بار راشن باخ مطرح كرد كه امثال پوپر نمي پذيرند ولي مي گويند به هرحال يك شاخص علمي بودن داريم، اينطور نيست كه هر كسي گفت من اين حرف را مي زنم پس علمي است، بلكه بايد در محك تجربه قرار داد به اين صورت كه در مرحله اي كه هنوز ابطال نشده است ولي قابليت ابطال پذيري را داشته باشد، يك معيار و يك شاخص مي دهد. از قضا همين جاست كه بحث ديني كردن علوم انساني را دشوار مي كند و پيچيدگي همين جا نمايان مي شود. ببينيد يك وقتي ما مي گوييم ديني كردن علوم انساني، مقصودمان اين است كه موضوعات و سوژه هاي علوم انساني را از دين بگيريم، يعني همان گونه كه عالمان علوم انساني از جوامع مختلف سوژه مي گيرند ما هم برويم از قرآن و سنت سوژه هايي را بگيريم ولي بعد برويم با روش تجربي تحقيق و پژوهش كنيم، مثلاً سوژه تقوا را از دين بگيريم، بعد بياييم اين را آزمون و پذيرش كنيم، براساس يك سري شاخصه هاي تجربي بررسي كنيم چند درصد مردم جامعه مثلاً باتقوا هستند و چند درصد نيستند، يعني از طريق روش هاي تجربي به يك شيوه هايي برسيم. براي اين كه جامعه به تقوا نزديك تر شود، مثلاً اگر ما فيلم ديني توليد كنيم مردم گرايش ديني شان بيشتر مي شود، اگر فرض كنيد تجربه نشان داده كه اعتكاف و هيئت ها را توسعه بدهيم، مردم به دين گرايش بيشتري پيدا مي كنند. آمديم سوژه اي را از دين گرفتيم و با روش تجربي، سوژه اي را در جامعه تقويتش كرديم، اين كار را هم ممكن است كسي بگويد امثال پوپر هم مي تواند انجام بدهد، آقاي وبر هم مي تواند انجام بدهد، دوركيم و گيدنز و پارسونز هم مي توانند انجام بدهند، مثل اين كه به يك مهندس سكولار يك پولي مي دهيم، مثلاً همين نمايشگاهي كه در شانگهاي چين برگزار شد، يك قطعه زمين به كشورها دادند و گفتند خودتان با طراحي خودتان نمايشگاه بزنيد، اكثر معمارها و بناها هم چيني بودند، گفتند ما يك چنين طراحي اي مي خواهيم، آمدند براساس فكر و فرهنگ اسلامي- ايراني ما ساختمان نمايشگاه ما را ساختند براي جاهاي ديگر هم همين طور، يعني براي فرانسوي ها، آمريكايي ها و عربستاني ها هم ساختند.
اينجا هم مي گوييم آقاي گيدنز، آقاي پارسونز ما در قرآن مفهومي داريم به نام تقوا؛ به نظر شما چگونه اين را در جامعه عيني و كاربردي بكنيم، او مي آيد يك سري تحقيقات تجربي در جامعه انجام مي دهد، يك سري معيار و شاخص مي دهد كه آن ها را انجام مي دهيم و جواب هم مي گيريم. آيا ديني كردن علوم انساني به اين معناست؟ اين يك سطحي از ديني كردن علوم انساني است كه حرف نادرستي هم نيست. مرحوم شهيدصدر تقريباً به اين معنا اقتصاد ديني را مي پذيرفت و مي گفت اگر ما بتوانيم در جامعه توصيه هاي اقتصادي را رواج بدهيم، مردم نوع تعامل رفتاري شان عوض مي شود و با روش تجربي مي شود از همين تعامل يك سري فرمول هاي علمي را هم كشف كنيم، مثلاً رابطه عرضه و تقاضا را در جامعه اسلامي ممكن است جوري كشف كنيم كه با جوامع غربي فرق كند، رابطه درآمد و مصرف، نظريه تابع مصرفي كه فريدمن مطرح مي كرد كه هر كه درآمدش بيشتر است مصرفش هم بيشتر است تا حدي كه بعد از آن توقف مي كند، يعني اگر درآمد هم افزايش پيدا كند مصرف افزايش پيدا نمي كند. آيا اين فرمول در يك جامعه ديني هم همين جواب را مي دهد؟ شهيد صدر مي گويد خير، اگر ايثار و گذشت در جامعه رواج پيدا كرد، اصلاً نظريه تابع مصرف ما در جامعه ديني يك چيز ديگري خواهد بود، تجربه اين را نشان مي دهد، اين سطحي از ديني كردن علم است كه من با اين سطح از ديني كردن علم مخالف نيستم، به نظرم خيلي خيلي مهم است، يعني ما بياييم مفاهيم ديني و توصيه هاي ديني را در جامعه رواج بدهيم، با كمك روش هاي تجربي توسعه بدهيم و بعد با روش تجربي فرمول هاي جديدي را كشف كنيم، اين يك سطحي از ديني كردن علوم انساني است كه خيلي درحد خودش هم مهم است كه امثال شهيد صدر مطرح كردند، از مباحث شهيدمطهري هم اين به دست مي آيد، اين يك سطح، كه در واقع مي شود گفت يك نوع بومي سازي و اسلامي سازي موضوعات و ترويج آن موضوعات در جامعه است و با روش تجربي كشف فرمول هاي علوم انساني تجربي است.

 



جشن هاي سينمايي يا... (ضربان)

آصف سعادتي- دانشجوي فيزيك
جشن منتقدان، شب تهيه كنندگان، شب كارگردانان، جشن سينماي ايران و... اينها تنها تعدادي از جشن ها و شبه جشنواره هايي است كه سينماگران كشور در كنار جشنواره هاي اصلي كشور راه اندازي كرده و در آن از فيلم ها و كارگردانان مورد نظرشان تقدير نموده و ضمن اعطاي جوايز حمايت خود را از آن ها اعلام مي نمايند.
اين درحالي است كه در كشور به اندازه كافي جشنواره براي نمايش و تقدير از فيلم ها وجود دارد و جالب تر اينكه اكثر اين جوايز به همان فيلم ها و كارگردانان تعلق مي گيرد كه در جشنواره جزو برترين ها اعلام شده اند!
حال سؤالي كه براي مخاطبان و نظاره گران به وجود مي آيد اين است كه اين جشن ها و هياهوهاي فرهنگي براي چيست و براي چه براي توليد سالانه 30 فيلم قابل بررسي كنار چندين جشنواره سينمايي بايد جشن هاي متعددي برگزار گردد؟
در نگاه خوشبينانه اي مي توان اين مسئله را به اختلافات ميان مسئولان و دولتي ها و برخي از سينماگران به خصوص خانه سينمايي ها در نگاهشان به سينما را علت اصلي اين مسئله دانست. اما آيا اين طور است؟ اصلا آيا اختلاف بين معاونت سينمايي و خانه سينما يك مسئله كاملا صنفي است يا فراصنفي؟
اگر مشكل بين آن ها فقط در نگاه و تفاوت سليقه است، پس چرا تعداد اين جشن ها و شب هاي سينمايي به طور قارچ گونه اي درحال افزايش است؟ نمي گويم كه براي اين كار اصلا نياز به برگزاري جشنواره نيست همان طور كه در تريبون هاي مختلف اين موضوع ابراز شده و هر اهل فرهنگي اين را مي داند اما آيا براي نشان دادن تفاوت سليقه يك جشنواره كافي نيست؟
اگر اين گونه است اين اختلاف كه چندين سال است گريبان گير سينماي كشور شده است پس چرا تعداد زيادي از اين جشن ها اولين هستند؟ (اولين شب تهيه كنندگان اولين شب كارگردانان و...)
شايد در جواب بتوان گفت خوب در خود سينما گران هم اختلاف سليقه موجود است! اما آيا بااين جواب اين سؤال در ذهن شكل نمي گيرد كه پس چرا اكثر جوايز به چند فيلم مي رسد؟ آيا داوران اين جشن ها نمي دانند كه انتخابشان چه فيلم هايي خواهد بود؟ راستي چرا جشن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران در فاصله كمتر از پنج ماه دو دوره برگزار شد؟ آيا فيلم جديدي دراين مدت ساخته شده كه به فكر جشن بعدي افتادند؟ يا خود منتقدان هم بالطبع داراي تفاوت سليقه اند و شقوق مختلف دارند؟ مگر مبناي جشنواره اين نيست كه سليقه هاي مختلف دور هم جمع شوند و به يك تفاهم آراء برسند؟
آيا اين مسيري كه تا اينجا با هم طي كرديم درست بود؟ اگر اين طور نيست پس جواب سؤال اول چيست؟ ممكن است علت اين جشن هاي متعدد دلتنگي بعضي سينماگران براي همديگر باشد تا با برگزاري اين مراسم بتوانند پول خود را ذخيره كرده و از پول جايي ديگر(!) همديگر را ديده و تازه دلي هم از عزا درآورند؟
راستي چرا اين قدر زود به زود دلتنگ هم مي شوند؟ آيا اين سؤال و سؤال قبل به بد بودن حال افراد شركت كننده در اين مراسم مربوط است كه دائما در اين جشن ها براين مسئله صحه مي گذارند؟ راستي يك سؤال انحرافي! آيا پول اين مراسم ها از مقرري خود خانه سينما است؟ يا اينكه همان طور كه سينماگري با شناسنامه گفت سر در جيب جريان انحرافي دارد؟ تا منحرف نشده ايم به موضوع اصلي
باز گرديم.
بالاخره جوابي براي اين سؤال مشخص شد؟ آيا اين مسئله با حضور افراد مسئله دار سياسي و اخلاقي كه مرتبا در اين مراسم ها حضور دارند و به طور مداوم سعي در زنده نگه داشتن خود در اذهان مردم وپركردن صفحات روزنامه ها و خبرگزاري هاي معاند دارند، مرتبط است؟ انتقاد و اعتراض برخي از سينماگران متعهد كه مدتي سكوت پيشه كرده بودند در مقابل اين جريان چيست؟ به نظر شما اين جشن ها با ميتينگ هايي براي زنده نگه داشتن يك جريان مرده سياسي و مرهم قرار دادن بر دلشان شباهت دارد؟ به همين دليل است كه اكثر اين جلسات فرهنگي به عقده گشايي هاي سياسي تبديل مي شود؟
آيا اين جريان سياسي فرهنگي قصد در تغيير تاكتيك و انتقال در ظرفي جديد براي زيست دوباره دارند؟ اين موضوع با مسئله جذب جريان سبز توسط فرد و تيمي خاص مرتبط است؟
آيا به جواب روشني براي سؤال اولمان رسيديم؟ آيا مي شود فرض ديگري غيراز آنهايي كه مطرح شده يافت؟ آيا به جمع بندي صحيحي رسيده ايم؟

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14