(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 13 مرداد 1390- شماره 19991

دستاوردهاي بين المللي انقلاب اسلامي
وحدت حول محور حق

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




دستاوردهاي بين المللي انقلاب اسلامي

بسيج، تكيه گاه انقلاب
اما آن چيزي كه انقلاب ما ـ با داعيه هاي بزرگش ـ به او تكيه مي كند، نيروي «بسيج» است. اگر ما نيروهاي بسيج و مردمي را از آن دو نيرو جدا كنيم، ارتش و سپاه نخواهند توانست انقلاب را در ابعاد جهانيش پشتيباني كنند. محور دفاع از انقلاب، همين آحاد عظيم ميليوني بسيج هستند. بسيج در زندگي معمولي، جزيي از توده هاي ميليوني مردم است؛ اما بايد سازماندهي و آموزش و بازآموزي داشته باشد. نبايد به آموزشي كه طي چند ماه داده مي شود، اكتفا كرد؛ بلكه بايستي آن را تكرار نمود.
اگر يك فرد بسيجي، در مدرسه و دانشگاه و حوزه ي علميه و كارخانه و مزرعه و اداره مشغول است، بداند كه جزو ارتش عظيم مردمي و انقلابي است و بايد به آن افتخار كند. در هر مجموعه يي كه افراد آن عضو بسيج هستند، از جهت خدمت به انقلاب، نسبت به ديگران برتر و مقدم ترند؛ زيرا هرگاه خطري نظام را تهديد كند، سينه ي بسيجي سپر انقلاب خواهد شد. بنابراين، هر كس وارد اين عرصه شد، باارزش ترين افراد جامعه است و بايد به اين توفيق، افتخار كند. من هم افتخار مي كنم كه يك بسيجي باشم. به عنوان يك بسيجي، هرجا كه انقلاب به وجود من نياز داشته باشد، حاضرم خدمت كنم. همه بايد به اين عضويت افتخار كنيم؛ چون اساسي ترين كار انقلاب را بسيج انجام مي دهد.
بيانات در مراسم بيعت جمع كثيري از بسيجيان نمونه ـ 6/4/68
دفاع از انقلاب: دفاع از اسلام و قرآن
حفظ موجوديت انقلاب، كار اول ماست كه در استمرار نظام جمهوري اسلامي تجسم يافته است. به همين خاطر، امام(ره) مكرر مي فرمودند: حفظ نظام اسلامي، واجب ترين فريضه است. انقلاب، از نظام جمهوري اسلامي جدا نيست. نبايد كسي خيال كند كه اين دو از هم جدا هستند. تجسم انقلاب، نظام جمهوري اسلامي است كه همه ي قلدرهاي دنيا دست به دست هم داده بودند، تا او را ريشه كن كنند.
امروز هم عناد و دشمني استكبار امريكا، سرمايه دارهاي بزرگ جهاني، رژيم اشغالگر قدس و ارتجاع ادامه دارد و با آن مخالفت مي كنند. انقلاب ما كه به پيروزي رسيد، نظام جمهوري اسلامي متولد شد. پس، دفاع از اين نظام، اولين و مقدس ترين و واجب ترين فرايض ملّت ايران است، و بسيجي كسي است كه سينه اش را سپر مي كند و با هر وسيله يي كه در اختيارش باشد، دفاع از انقلاب را به عهده مي گيرد؛ چون درحقيقت از اسلام و قرآن دفاع كرده است.
بيانات در مراسم بيعت جمع كثيري از بسيجيان نمونه ـ 6/4/68
دستآوردهاي داخلي و بين المللي انقلاب
انقلاب ما داراي دو بعد بود: بعد داخلي و بعد خارجي. در بعد داخلي، ملّت فداكار ايران زندگي دست ساخته ي فرهنگ غرب و آلوده به فساد قدرتهاي استكباري را به زندگي اسلامي ـ كه آرزوي همه ي مردم ايران بود .تبديل كرد. در اين بعد، پيشرفتهاي بسيار چشمگيري هم پديدار شد. امروز روحيات و واقعيات زندگي ملّت ايران، با آنچه كه قبل از پيروزي انقلاب وجود داشت و دستهاي استعماري روي آن كار كرده بودند، تفاوتهاي بسيار زيادي دارد. البته نمي گوييم كه امروز زندگي ما كاملاً اسلامي است؛ ولي معتقديم در مقايسه با گذشته، به مراتب به زندگي اسلامي نزديك شده ايم و بايد تلاش كنيم كه باز هم نزديك تر شويم.
زندگي و حيات طيبه ي اسلامي، يعني سعادت دنيا و عقبي و رفاه مادّي و تعالي معنوي. انقلاب ما اين حركت را در كشور به وجود آورد و دست قدرتمند الهي رهبر و امام بزرگوار آن را به پيش برد، و از اين جهت امروز بحمدالله در دنيا ملّتي نمونه هستيم.
اهميت بعد خارجي انقلاب، كمتر از بعد داخلي آن نيست. در بعد خارجي، انقلاب ما توانست ملّتهاي مسلمان را با هم آشنا، و نسبت به يكديگر دلسوز و علاقه مند كند. سالهاي متمادي استعمار در ميان كشورهاي اسلامي كار كرد، تا آنها را از هم جدا كند و يا در مقابل يكديگر قرار دهد؛ فارس در مقابل عرب، هر دو در مقابل ترك، هر سه در مقابل ملّت پاكستان، و همه در مقابل ملّتهاي ديگر مسلمان. استعمار قصد داشت با اين كار، بين كشورها و دولتها، مرزهاي جغرافيايي و نژادي و ملي به وجود آورد. اين كه امروز مي بينيد بعضي از سلاطين و رؤساي دست نشانده ي استعمار فرياد مليت گرايي و قوميت گرايي را در دنيا سر مي دهند، در اصل همان خطوط و روشهاي استعماري را دنبال مي كنند.
انقلاب ما ملّتها را با هم آشنا و نزديك كرد. امروز كشورها و ملّتهاي اسلامي، به بركت انقلاب ايران احساس مي كنند كه روحيه ي مسلماني در آنها زنده شده است. ملّتهاي عرب، پيش از آن كه به عرب بودن خود افتخار كنند ـ اگر وجدان و ايمانشان آزاد باشد ـ به مسلماني خويش افتخار مي كنند. ملّت مسلمان شبه قاره ي هند و آفريقا و ساير ملّتهاي مسلمان آسيا نيز به مسلماني خود افتخار مي كنند.
اسلام به بركت انقلاب، به صورت يك ارزش درآمد و مسلمانها با احساس اسلام، به هم نزديك شدند؛ و از سوي ديگر، دشمنان جهاني اسلام ـ يعني استكبار جهاني و شرق و غرب متجاوز و امريكاي تجاوزكار و غارتگر ـ كه از اعماق وجود با اسلام مخالفند، از وحدت اسلامي و آشنايي ملّتهاي مسلمان با يكديگر، دچار وحشت شده اند.
ما كه امروز براي امام(ره) عزادار هستيم، بايد اين دو بعد را با كمال جديت مورد توجه و نظر قرار دهيم؛ والّا اگر خداي ناخواسته راه و وصيت امام فراموش بشود ـ كه ان شاءالله هرگز فراموش نخواهد شد ـ نتايج زحمات طولاني آن بزرگوار از بين خواهد رفت.
امروز هر دو بعد انقلاب براي ما حايز اهميت است. در بعد داخلي، بايد تمام اقشار ملّت و مسئولان و علماي اعلام و معلمان و گويندگان و نويسندگان و سازندگان و برنامه ريزان و سياستگذاران تلاش كنند، تا باز هم جامعه را به سمت زندگي اسلامي جلوتر ببريم و به آرمانها نزديك تر كنيم. و در بعد خارجي انقلاب نيز، بايد همه ي ملّتهاي مسلمان ـ بخصوص علما و روشنفكران و كساني كه حرفشان بر ذهن مردم اثر مي گذارد ـ تلاش كنند، تا وحدت و نزديكي و آشنايي ايجادشده، حفظ و تقويت شود.
بيانات در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استانهاي ايلام و فارس و گروهي از طلاب پاكستاني ـ 12/4/68
بازگشت به اسلام راز پيروزي انقلاب
در تحول عظيمي كه در دنيا اتفاق افتاده، نقش ايمان به اسلام، نقش درجه ي يك است. چون ما براي اسلام كار مي كنيم، خداي متعال هم نصرتش را بر ما نازل مي كند. چون ملّت ايران به خدا و اسلام و قرآن مؤمنند، ملّتهاي ديگر عالم نسبت به مردم ما احساس احترام مي كنند. چون قلب آن رهبر عزيز، منور به نور ايمان صادقانه و مخلصانه و روشن بينانه بود، اين گونه در ميان مردم جا باز كرد و بر ذهن و روح آنها تأثير عميق گذاشت و خدا به او قدرت و قوّتي بخشيد، تا بتواند بزرگ ترين كارهاي اين روزگار را انجام دهد.
رازي را كه ما كشف كرده ايم و آن را عامل اصلي پيروزي انقلاب مي دانيم، مجموعه ي دشمنان ما، يعني استكبار و قلدرهاي دنيا و صاحبان زور و زر و مرتجعان وابسته و مزدور نيز آن را كشف كرده اند و به علت اصلي عظمت ملّت ايران و پيروزي او پي برده اند و درست مثل صدر اسلام و دوران پيامبراكرم، با تمام قوّت و قدرت براي كوبيدن ايمان مردم بسيج شده اند. بنابراين، عامل عمده ي دشمنيها ايمان است، و استكبار فهميده است كه اين ملّت به بركت ايمان متحد شد و رهبر خود را انتخاب كرد و از قدرتهاي بزرگ دنيا نترسيد. آنها متوجه شدند كه همه ي موفقيتها و پيشرفتهاي ما به بركت ايمان به دست آمده است؛ لذا با ايمان و اسلام ما دشمن شدند و با روشهاي تبليغاتي و سياسي خود سعي كردند چهره ي واقعي اسلام و انقلاب را مخدوش كنند. آنها به خيال خود به ما دشنام مي دهند و ما را بنيادگرا مي خوانند! در حالي كه اين كار، تعريف از ماست.
ما افتخار مي كنيم كه به اصول و بنيانهاي اسلامي برگشته ايم؛ اين راز قوّت و قدرت ماست. در اين چند سال، تمام تبليغات استكبار جهاني بر روي اهانت به ايمان اسلامي مردم ما متمركز بوده است. مردم ما از كساني كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامي آنهابه هر شكلي اهانت كنند، نخواهند گذشت. اسلام و ايمان اسلامي، مايه ي عزّت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد.
ملّتي كه با ايمان صادقانه و صحيح اسلامي حركت كند، از عزّت و راحتي و رفاه مادّي برخوردار خواهد شد و ديگر كسي نمي تواند چيزي را بر او تحميل كند. ما به فضل پروردگار و در سايه ي ايمان عميق ملّتمان خواهيم توانست در اين قطعه از عالم، جامعه يي آباد و آزاد و مرفه و راحت به وجود آوريم كه مشاهده ي آن براي ملّتها درس باشد و منجر به صدور فكر انقلاب شود. تاكنون فضل پروردگار شامل حال ملّت ما بوده است و بعد از اين هم خواهد بود.
بايد وحدت كلمه يي را كه به بركت ايمان به اسلام و اعتقاد به خدا در ميان اقشار مختلف مردم به وجود آمده است، صنع الهي بدانيم و از آن قدرشناسي و پاسداري كنيم. امروز ابهت ملّت ايران به بركت همين ايمان است. حتّي دشمنان ملّت هم اين حقيقت را قبول دارند و اعتراف مي كنند كه ملّت ايران، شجاع و آزاده و نيرومند و تحميل ناپذير است. سعي كنيم روزبه روز اين ايمان را در دلهامان تقويت كنيم. علماي محترم و روحانيون و وعاظ و گويندگان و نويسندگان ديني كه معلمان و مبشران بشارتهاي الهي براي مردم هستند، بايستي در عمق بخشيدن به ايمان مردم تلاش كنند.
همان طور كه خداي متعال در قرآن وعده فرموده، تا وقتي ايمان عميق اسلامي با مردم همراه است، هيچ خطري ملّت و انقلاب را تهديد نمي كند و هيچ قدرتي نمي تواند كمترين آسيبي به جمهوري اسلامي و انقلاب شكوهمند ايران وارد آورد.
بيانات در مراسم بيعت اقشار مختلف مردم استان كرمانشاه و شهرهاي رشت، اراك، سربند، فردوس، طبس، خوانسار، بيدخت، گناباد و جويبار ـ 14/4/68
پاورقي

 



وحدت حول محور حق

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
اختلاف بينداز و حكومت كن
يكي ديگر از روش هاي فتنه جويان كه سابقه بسيار طولاني در تاريخ دارد، سوءاستفاده از زمينه هاي اختلاف در بين مردم و دامن زدن به اختلافات است؛ حتي اگر اختلافي نباشد، اختلاف ايجاد مي كنند تا از اين طريق قدرت مقابله مردم با آن ها تضعيف شود. با پراكنده شدن نيروهاي فكري، عاطفي، علمي و ساير نيروهايي كه يك جامعه در اختيار دارد، زمينه تسلط دشمن فراهم مي شود. اما اگر همه نيروهاي جامعه در يك جهت متمركز شد، تسلط بر چنين نيروي متمركزي بسيار دشوار مي شود. خوبي اتحاد و اتفاق، و بدي اختلاف و پراكندگي مسئله اي نيست كه احتياج به اثبات داشته باشد؛ بلكه همه آنرا مي دانند و قبول دارند. موضع قرآن هم روشن است؛ مي فرمايد: «ان الذين فرقوا دينهم و كانو شيعاً لست منهم في شيء...»1 و هم چنين موارد ديگري وجود دارد كه به اختلافات مردم اشاره و آنها را نكوهش مي كند و آن را موجب سقوطشان معرفي مي نمايد. اصولاً در منابع اسلامي اين مسائل خيلي روشن است و احتياج به توضيح ندارد. آنچه مهم است اين است كه بفهميم اختلاف چگونه به وجود مي آيد و چگونه دشمنان از اين اختلاف استفاده مي كنند، تا در درجه اول از به وجود آمدن اختلاف پيشگيري كنيم و در درجه بعد، اگر اختلاف پيش آمد، راه رفع آن را بدانيم. اين ها مسائلي است كه اهميت دارد.
اختلاف سليقه، امري اجتناب ناپذير
آيا امكان دارد در جامعه اصلاً اختلاف وجود نداشته باشد؟ در اين جا منظور از اختلاف، اختلاف در افكار و رفتار است، والا اختلاف در شكل و قيافه و... لازمه خلقت است. مقصود اين است كه آيا امكان دارد در يك جامعه همه مردم يكسان فكر كنند و همه افراد يك نوع سليقه و رفتار داشته باشند؟ چنين چيزي شايد عادتاً محال باشد و نمونه آن را ما در هيچ زمان و مكاني سراغ نداريم. تجربه هم به طور واضح اين را نشان مي دهد. از بين بردن اصل اين گونه اختلافات، گرچه عقلاً محال نيست، ولي عادتاً امكان ندارد؛ به فرض هم كه امكان داشت، شايد مطلوب نبود. اگر همه يكسان فكر مي كردند، و همه تمايل داشتند كه يك نوع كار انجام دهند؛ در اين صورت كارهاي مختلف در جامعه انجام نمي شد. رشد فرهنگ جامعه و تمدن بشري، در سايه فعاليت هاي گوناگوني است كه با هم انجام مي گيرد. اين فعاليت هاي گوناگون در هم تأثير و تأثر مي گذارند و موجب رشد فكري، صنعتي، رفاهي، اقتصادي و علمي براي بشر مي شوند. پس ريشه كن كردن چنين اختلافاتي مطلوب نيست.
وحدت، حول محور دين حق
حال كه از بين بردن همه اختلافات امكان ندارد، آيا هيچ تلاشي براي ايجاد وحدت فكري و وحدت رفتاري لازم نيست؟ فرض اول اين بود كه نمي توان كاري كرد كه هيچ اختلافي به وجود نيايد؛ حال كه آن فرض امكان ندارد، آيا بايد جامعه را رها كنيم و بگذاريم هر اختلافي كه مي خواهد به وجود آيد؟ همه عقلا مي دانند كه بعضي از اختلافات اگر به وجود آيد و هيچ اقدامي براي جلوگيري از آن نشود، ديگر از جامعه انساني، تمدن، اخلاق و امثال اين ها چيزي باقي نخواهد ماند. اگر بنا باشد هر كسي هرچه دلش مي خواهد، عمل كند و هيچ ضابطه مقبولي وجود نداشته باشد، هرج و مرج، فساد و از هم گسيختگي، جامعه انساني را فراخواهد گرفت. رها كردن اختلافات به اين سبك هم درست نيست. به علاوه هر فرد يا جامعه اي ممكن است دشمني داشته باشد كه از اين اختلاف ها سوءاستفاده كند و آن ها را از بين ببرد. پس چه بايد كرد؟ در چه اموري بايد به دنبال وحدت بود و در چه اموري وجود اختلاف اشكالي ندارد؟
آن چه كه بايد سعي كنيم در آن ها اختلاف نشود، آن حقايقي است كه براي سعادت انسان ضرورت دارد. بايد سعي كنيم همه، حق را بشناسند و به حق ملتزم باشند و در حق اختلافي نشود. اما در ساير اموري كه اين ضرورت را ندارند، اختلافات چندان خطرناك نيست و به طور كامل هم نمي توان از آن پرهيز كرد. آنچه كه مي توان تا حدودي در جهت رفع اختلاف در آن تلاش كرد، باورهاي حقي است كه بايد به آن معتقد بود و ارزش هاي حقي است كه بايد به آن پايبند بود و اين يعني دين حق. ما معتقديم دين حق هميشه يكي است؛ لذا اگر در دين اختلاف شد، يا يكي باطل است و يكي حق، و يا هر دو باطل اند. دو دين كه هر دو حق باشند، وجود ندارد. «فذلكم الله ربكم الحق فما ذا بعد الحق الا الضلال...»2: بعد از حق هرچه باشد، ضلالت است. اختلاف در دين، ممكن است انسان را به عذاب أبدي بكشاند و از سعادت دنيا و آخرت محروم سازد.
البته در دين يك سري مسائل اساسي وجود دارد كه اركان دين اند و قوام دين به آن ها است؛ بايد سعي كنيم در اين محدوده اختلافي وجود نداشته باشد. ولي ممكن است در دين يك سري مسائل فرعي و جزئي وجود داشته باشد كه در آن اختلاف باشد و راهي هم براي رفع آن ها وجود نداشته باشد، مثل اختلاف فتاواي مراجع؛ دليل عمده وجود اين اختلاف هم عدم دسترسي به امام معصوم است. مقصود ما در اين جا قطعيات و ضروريات دين است كه اگر كسي انكار كند، ديگر تابع آن دين نخواهد بود؛ بايد سعي كنيم استحكام اين موارد حفظ شود و در آنها اختلافي پيش نيايد.
برتري طلبي، عامل اصلي اختلاف
حال چرا گاهي در ضروريات و قطعيات اختلاف پيش مي آيد؟ خوشبختانه در خود قرآن و روايات جواب اين سؤال داده شده است و ما كه معتقد به دين هستيم، مي توانيم از آنها استفاده كنيم. در اين رابطه آيات زيادي داريم؛ مثلاً در آيه 19 از سوره آل عمران مي فرمايد: «ان الدين عندالله الأسلام و ما اختلف الذين أوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم...». تعبير «وما اختلف الذين أوتوا الكتاب...»، مكرراً در قرآن ذكر شده است، و اين يكي از آموزه هاي جامعه شناختي قرآن است؛ به اين معنا كه اختلاف در دين، فقط و فقط در اثر برتري طلبي و خودخواهي و تجاوز از حق پديد آمده والا خدا حجت را تمام كرده است. اختلاف در اثر جهل نبوده؛ بلكه آن كساني كه خودشان اهل علم بودند، اختلاف ايجاد مي كردند؛ فرقه ها، مذهب ها و اديان مختلف را ايجاد كردند، چون مي خواستند بر ديگران بزرگي بفروشند و براي خود پست و مقامي كسب كنند. باتوجه به اين نوع آيات، مي توان گفت: اگر اين انگيزه «بغيا بينهم» نبود، اختلافي در دين پديد نمي آمد.
1- الانعام/159 2- يونس/32
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14