وحدت حول محور حق
آيت الله محمد تقي مصباح يزدي اختلاف بينداز و حكومت كن يكي ديگر از روش هاي فتنه جويان كه سابقه بسيار طولاني در تاريخ دارد، سوءاستفاده از زمينه هاي اختلاف در بين مردم و دامن زدن به اختلافات است؛ حتي اگر اختلافي نباشد، اختلاف ايجاد مي كنند تا از اين طريق قدرت مقابله مردم با آن ها تضعيف شود. با پراكنده شدن نيروهاي فكري، عاطفي، علمي و ساير نيروهايي كه يك جامعه در اختيار دارد، زمينه تسلط دشمن فراهم مي شود. اما اگر همه نيروهاي جامعه در يك جهت متمركز شد، تسلط بر چنين نيروي متمركزي بسيار دشوار مي شود. خوبي اتحاد و اتفاق، و بدي اختلاف و پراكندگي مسئله اي نيست كه احتياج به اثبات داشته باشد؛ بلكه همه آنرا مي دانند و قبول دارند. موضع قرآن هم روشن است؛ مي فرمايد: «ان الذين فرقوا دينهم و كانو شيعاً لست منهم في شيء...»1 و هم چنين موارد ديگري وجود دارد كه به اختلافات مردم اشاره و آنها را نكوهش مي كند و آن را موجب سقوطشان معرفي مي نمايد. اصولاً در منابع اسلامي اين مسائل خيلي روشن است و احتياج به توضيح ندارد. آنچه مهم است اين است كه بفهميم اختلاف چگونه به وجود مي آيد و چگونه دشمنان از اين اختلاف استفاده مي كنند، تا در درجه اول از به وجود آمدن اختلاف پيشگيري كنيم و در درجه بعد، اگر اختلاف پيش آمد، راه رفع آن را بدانيم. اين ها مسائلي است كه اهميت دارد. اختلاف سليقه، امري اجتناب ناپذير آيا امكان دارد در جامعه اصلاً اختلاف وجود نداشته باشد؟ در اين جا منظور از اختلاف، اختلاف در افكار و رفتار است، والا اختلاف در شكل و قيافه و... لازمه خلقت است. مقصود اين است كه آيا امكان دارد در يك جامعه همه مردم يكسان فكر كنند و همه افراد يك نوع سليقه و رفتار داشته باشند؟ چنين چيزي شايد عادتاً محال باشد و نمونه آن را ما در هيچ زمان و مكاني سراغ نداريم. تجربه هم به طور واضح اين را نشان مي دهد. از بين بردن اصل اين گونه اختلافات، گرچه عقلاً محال نيست، ولي عادتاً امكان ندارد؛ به فرض هم كه امكان داشت، شايد مطلوب نبود. اگر همه يكسان فكر مي كردند، و همه تمايل داشتند كه يك نوع كار انجام دهند؛ در اين صورت كارهاي مختلف در جامعه انجام نمي شد. رشد فرهنگ جامعه و تمدن بشري، در سايه فعاليت هاي گوناگوني است كه با هم انجام مي گيرد. اين فعاليت هاي گوناگون در هم تأثير و تأثر مي گذارند و موجب رشد فكري، صنعتي، رفاهي، اقتصادي و علمي براي بشر مي شوند. پس ريشه كن كردن چنين اختلافاتي مطلوب نيست. وحدت، حول محور دين حق حال كه از بين بردن همه اختلافات امكان ندارد، آيا هيچ تلاشي براي ايجاد وحدت فكري و وحدت رفتاري لازم نيست؟ فرض اول اين بود كه نمي توان كاري كرد كه هيچ اختلافي به وجود نيايد؛ حال كه آن فرض امكان ندارد، آيا بايد جامعه را رها كنيم و بگذاريم هر اختلافي كه مي خواهد به وجود آيد؟ همه عقلا مي دانند كه بعضي از اختلافات اگر به وجود آيد و هيچ اقدامي براي جلوگيري از آن نشود، ديگر از جامعه انساني، تمدن، اخلاق و امثال اين ها چيزي باقي نخواهد ماند. اگر بنا باشد هر كسي هرچه دلش مي خواهد، عمل كند و هيچ ضابطه مقبولي وجود نداشته باشد، هرج و مرج، فساد و از هم گسيختگي، جامعه انساني را فراخواهد گرفت. رها كردن اختلافات به اين سبك هم درست نيست. به علاوه هر فرد يا جامعه اي ممكن است دشمني داشته باشد كه از اين اختلاف ها سوءاستفاده كند و آن ها را از بين ببرد. پس چه بايد كرد؟ در چه اموري بايد به دنبال وحدت بود و در چه اموري وجود اختلاف اشكالي ندارد؟ آن چه كه بايد سعي كنيم در آن ها اختلاف نشود، آن حقايقي است كه براي سعادت انسان ضرورت دارد. بايد سعي كنيم همه، حق را بشناسند و به حق ملتزم باشند و در حق اختلافي نشود. اما در ساير اموري كه اين ضرورت را ندارند، اختلافات چندان خطرناك نيست و به طور كامل هم نمي توان از آن پرهيز كرد. آنچه كه مي توان تا حدودي در جهت رفع اختلاف در آن تلاش كرد، باورهاي حقي است كه بايد به آن معتقد بود و ارزش هاي حقي است كه بايد به آن پايبند بود و اين يعني دين حق. ما معتقديم دين حق هميشه يكي است؛ لذا اگر در دين اختلاف شد، يا يكي باطل است و يكي حق، و يا هر دو باطل اند. دو دين كه هر دو حق باشند، وجود ندارد. «فذلكم الله ربكم الحق فما ذا بعد الحق الا الضلال...»2: بعد از حق هرچه باشد، ضلالت است. اختلاف در دين، ممكن است انسان را به عذاب أبدي بكشاند و از سعادت دنيا و آخرت محروم سازد. البته در دين يك سري مسائل اساسي وجود دارد كه اركان دين اند و قوام دين به آن ها است؛ بايد سعي كنيم در اين محدوده اختلافي وجود نداشته باشد. ولي ممكن است در دين يك سري مسائل فرعي و جزئي وجود داشته باشد كه در آن اختلاف باشد و راهي هم براي رفع آن ها وجود نداشته باشد، مثل اختلاف فتاواي مراجع؛ دليل عمده وجود اين اختلاف هم عدم دسترسي به امام معصوم است. مقصود ما در اين جا قطعيات و ضروريات دين است كه اگر كسي انكار كند، ديگر تابع آن دين نخواهد بود؛ بايد سعي كنيم استحكام اين موارد حفظ شود و در آنها اختلافي پيش نيايد. برتري طلبي، عامل اصلي اختلاف حال چرا گاهي در ضروريات و قطعيات اختلاف پيش مي آيد؟ خوشبختانه در خود قرآن و روايات جواب اين سؤال داده شده است و ما كه معتقد به دين هستيم، مي توانيم از آنها استفاده كنيم. در اين رابطه آيات زيادي داريم؛ مثلاً در آيه 19 از سوره آل عمران مي فرمايد: «ان الدين عندالله الأسلام و ما اختلف الذين أوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم...». تعبير «وما اختلف الذين أوتوا الكتاب...»، مكرراً در قرآن ذكر شده است، و اين يكي از آموزه هاي جامعه شناختي قرآن است؛ به اين معنا كه اختلاف در دين، فقط و فقط در اثر برتري طلبي و خودخواهي و تجاوز از حق پديد آمده والا خدا حجت را تمام كرده است. اختلاف در اثر جهل نبوده؛ بلكه آن كساني كه خودشان اهل علم بودند، اختلاف ايجاد مي كردند؛ فرقه ها، مذهب ها و اديان مختلف را ايجاد كردند، چون مي خواستند بر ديگران بزرگي بفروشند و براي خود پست و مقامي كسب كنند. باتوجه به اين نوع آيات، مي توان گفت: اگر اين انگيزه «بغيا بينهم» نبود، اختلافي در دين پديد نمي آمد. 1- الانعام/159 2- يونس/32 پاورقي
|