(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 13 مرداد 1390- شماره 19991

چه كساني از تجزيه يك كشور پهناور اسلامي سود مي برند؟
سودان جنوبي اسرائيل دوم در قاره آفريقا
ماجراي خونين نروژ جهان را تكان داد
بنيادگرايي نژاد پرستانه در اروپا
ناوگان پنجم در درياي متلاطم بحرين



چه كساني از تجزيه يك كشور پهناور اسلامي سود مي برند؟
سودان جنوبي اسرائيل دوم در قاره آفريقا

سبحان محقق
اشاره
سودان جنوبي پس از يك دهه درگيري شورشيان با دولت خارطوم، بالاخره 18 تيرماه استقلال خود را جشن گرفت.
در روزهاي پس از استقلال، كه هنوز به يك ماه هم نرسيده است، نهادهاي دولتي و خصوصي رژيم صهيونيستي تقريبا در همه بخش هاي دولتي و غيردولتي حضور يافته و فعاليت خود را آغاز كردند.
صهيونيست ها در مورد اين حضور پررنگ خود مي گويند كه اين حضور حاصل سالها كمك هاي نظامي آنها به شورشيان جنوب بوده و اكنون لحظه برداشت محصول فرا رسيده است.
استقلال سودان جنوبي هرچند مبتني بر رأي مثبت بيش از 99 درصد شركت كنندگان در همه پرسي بوده است، اما قوام يافتن حضور صهيونيست ها در اين كشور تازه تأسيس، هم روابط استعماري قبل از جنگ جهاني دوم را زنده مي كند و سودان جنوبي را در مقابل دنياي عرب و اسلام قرار مي دهد.
به هرحال، اميد مردم سودان جنوبي اين است كه از قحطي و گرسنگي نجات يابند و به سمت توسعه قدم بردارند. اين خواست هر انسان خيرخواهي است اما عناصر و شرايط چنين توسعه اي به نظر مي رسد كه مهيا نيست. مقاله حاضر اين مسئله را مورد توجه قرار داده است.
سرويس خارجي
به همان اندازه كه سران اتحاديه اروپا نگران آينده منطقه يورو و ايجاد شكاف دراين اتحاديه هستند، به همين ميزان نيز دوشقه شدن كشور سودان، آنها را خوشحال كرده است.
در همان روز اعلام رسمي استقلال سودان جنوبي (9 ژوئيه/ 18تير)، دولت هاي فرانسه، انگليس، آمريكا، رژيم صهيونيستي و... اين دولت نوظهور را به رسميت شناختند و از رئيس جمهور آمريكا و فرانسه گرفته تا نخست وزير انگليس و رژيم صهيونيستي هركدام از سر ذوق، خطابه اي را در مورد اين واقعه «مثبت» ايراد كردند و آن را به ملت سودان جنوبي تبريك گفتند.
علاوه بر آن، طي همين مدت كمي كه از شكل گيري سودان جنوبي مي گذرد، محافل سياسي و خبري اروپايي، آمريكايي و صهيونيستي و حتي رسانه هاي كره اي و ژاپني در استقبال از اين رخداد، حرف ها زدند و مقاله ها نوشتند.
سودان جنوبي به المپيك 2012 لندن راه داده شد و دولت خارطوم نيز به خاطر اين خدمت بزرگ (پذيرش تجزيه)، از فهرست دولت هاي حامي تروريسم خارج شد.
به گفته غربي ها،پس از دهه ها درگيري ميان شمال و جنوب، كه بيش از دو ميليون نفر كشته برجاي گذاشت، بالاخره سودان جنوبي به استقلال رسيده است.
اين گزاره كه به خورد افكار عمومي مردم جهان داده شد، هيچ مخالفي در ميان كساني كه به صلح و آرامش ميان جوامع نظر دارند، نمي تواند داشته باشد.چرا كه هرچند تجزيه و جدايي امر مذمومي است، ولي جان انسان ها ارزش بيشتري دارد و منطقي است كه ميان «بد» و «بدتر»، انسان بد را انتخاب كند.
اما، اين ذوق زدگي غرب علت ديگري دارد؛ آنها مي گويند شمال ماهيتي اسلامي و عربي دارد، ولي جنوبي ها عمدتاً مسيحي اند و يا دين بومي دارند و به زبان بومي نيز حرف مي زنند.
اگر اين اظهارات، استدلال قلبي غربي ها و صهيونيست هاست پس چرا درمورد فلسطين آن را اجرا نمي كنند؟ در سرزمين هاي اشغالي كه هيچ وجه اشتراكي ميان فلسطيني ها و اسرائيلي ها يافت نمي شود و آنها واقعاً دو ملت جداگانه اي هستند؛ پس اين همه تعلل در به رسميت شناختن كشور فلسطين براي چيست؟
اكنون اسرائيلي ها، كه به سرعت درحال استقرار در همه بخش هاي دولتي و خصوصي سودان جنوبي هستند، به صراحت اعلام مي كنند سرمايه گذاري امروزي آنها حاصل دهه ها كمك نظامي تل آويو به شورشيان جنوب بوده است.
برخلاف ادعاي غربي ها كه عامل اخلاقي و انساني و يا حتي دموكراسي را به ميان مي كشند، سودان نخستين قرباني جنگ سرد كنوني ميان اسلام و غرب تحت رهبري آمريكاست؛ غرب براي خود اتحاد سياسي، اقتصادي و نظامي و براي شرق، تجزيه را مي خواهد.
اكنون سودان باز هم زمينه جدايي مناطقي مثل «آبييي» ، «كردوان جنوبي» و «دارفور» را دارد و قطعاً اين مناطق نيز اگر از كشور اصلي جدا شوند، همه رهبران اروپايي و آمريكايي پايكوبي مي كنند.
جدايي سودان جنوبي هرچند مبتني برآراء تقريباً 99 درصد رأي دهندگان جمعيت هشت ميليوني جنوبي ها بود، ولي اگر اين سرزمين جولانگاه حضور رژيم صهيونيستي شود (كه شده است) ظهور اين كشور،يك پديده ضد انقلابي در تحولات جاري خاورميانه و آفريقا تلقي مي شود؛ درشرايطي كه انقلاب هاي خاورميانه اوضاع را براي موجوديت رژيم صهيونيستي با ابهام مواجه كرده اند، اين رژيم جا پاي مطمئني را براي خود طي سال هاي آتي يافته است.
به همين خاطر است كه مي گوييم سودان جنوبي خواسته يا ناخواسته، وارد منازعات اسلام و صهيونيسم شده است و هرگونه تحولي دراين منازعه بر موجوديت رژيم سودان جنوبي نيز تأثير خواهد گذاشت.
حضور پررنگ رژيم صهيونيستي
درپي اعلام استقلال سودان جنوبي، اسرائيل از نخستين رژيم هايي بود كه درهمان روز شنبه 9 ژوئيه (18تير) اين دولت جديد را به رسميت شناخت.
«بنيامين نتانياهو» نخست وزير رژيم صهيونيستي يكشنبه در جلسه هفتگي كابينه گفت: ديروز دولت جديد سودان جنوبي متولد شد. من اينجا اعلام مي كنم كه اسرائيل جمهوري سودان جنوبي را به رسميت مي شناسد.ما موفقيت بيشتر را براي آن آرزو مي كنيم.
درست چند روز پس از اعلام استقلال نيز شركت هاي اسرائيلي و بازرگانان و سرمايه گذاران صهيونيست درصدد همكاري هاي اقتصادي درحوزه هاي امنيتي، زيرساختي، پزشكي و كشاورزي با سودان جنوبي برآمدند. يك تاجر با ابراز شادماني از ايجاد شدن چنين فضاي بازي براي سرمايه گذاران و بازرگانان صهيونيست، حتي برنامه ريزي كرد كه به ديدار وزير تجارت سودان جنوبي برود. وي گفت: من در هيچ جاي ديگر جهان چنين فضاي بازي را (براي اسرائيلي ها) نديده ام.
به گفته «عدي برونستين» يك مشاور حقوقي در «اتحاديه دوستي اعراب و اسرائيل»، باز خورد سال ها حمايت هاي نظامي و اخلاقي تل آويو از شورشيان سودان جنوبي، اكنون به شكل همكاري هاي اقتصادي است. او مي گويد كه ارزش اين همكاري ها به زودي به صدها ميليون دلار خواهد رسيد و توسط جامعه بين المللي نيز تضمين خواهد شد. اين صهيونيست همچنين گفت كه دولت سودان جنوبي حتي اگر بخواهد بازار سهام ايجاد كند، اسرائيل در اين حوزه نيز با «جوبا» (پايتخت سودان جنوبي) همكاري خواهد كرد.
برقراري رابطه گسترده با اسرائيل، توسط «جان گارانگ»، رهبر سابق شورشيان سودان جنوبي پايه گذاري شد.
متخصصان دفاعي رژيم صهيونيستي نيز با مقامات جوبا ارتباط برقرار و براي آموزش افراد پليس و افسران نظامي دولت جديد اعلام آمادگي كردند، و شركت اسرائيلي «رامت هاشارون» حتي طرح چگونگي حفاظت از كاروان رئيس جمهور سودان جنوبي را ارائه داد.
از اسرائيل همچنين، شركت بين المللي «سولل بونه» قصد دارد پروژه هاي راه سازي و ساختمان سازي سودان جنوبي را تصاحب كند و شركت اسرائيلي «سارل» نيز نگاهش به حوزه بهداشتي، بيمارستان ها و تجهيزات پزشكي اين كشور نوظهور است. از جمله ديگر شركت هاي صهيونيستي كه به نوعي روانه سودان جنوبي خواهند شد؛ مي توان به «سوپر لاك» (سازنده درهاي امنيتي) و «فوجي كام اسرائيل» اشاره كرد. علاوه بر آن، موسسه عرب- اسرائيلي «آهارون افروني» نيز در پي اعزام جهانگردان صهيونيست به سودان جنوبي است. اسرائيلي ها حتي در حوزه هاي منابع آبي و غذايي اين كشور نوظهور فعال خواهند شد.
«ران پروسور» سفير رژيم صهيونيستي در سازمان ملل، ضمن تبريك گفتن استقلال سودان جنوبي به رهبران اين كشور جديد، خطاب به آنها اظهار داشت: دولت و مردم اسرائيل به اين جرأت و دليري شما درود مي فرستند و براي شما صلح و سعادت آرزو مي كنند. اسرائيل در كنار شما خواهد ايستاد و دست همكاري را به سوي كشور جديد شما دراز مي كند.
«ريك ماچار»، معاون رئيس جمهور سودان جنوبي نيز در پاسخ گفت كه وي همكاري با اسرائيل را ارج مي نهد و در مسير تقويت مناسبات بادولت يهود طي سال هاي آتي، تلاش خواهد كرد.
در ظاهر به نظر مي رسد كه استقلال و جدايي جنوب از شمال سودان، فرصت بزرگي را براي اسرائيل فراهم آورده است تا يك متحد قابل اطمينان در منطقه داشته باشد اين رژيم با نفوذ گسترده و همه جانبه در سودان جنوبي، بر بخشي از سرشاخه هاي رودنيل مسلط خواهد شد، منابع بسيار غني كشور تازه تأسيس را تحت استثمار مي گيرد و از طريق آن، نفوذش را در قاره آفريقا افزايش مي دهد.
اما منطقه اي كه اسرائيل بدان تكيه كرده است، به دلايلي كه ذكر خواهد شد، نمي تواند به يك متحد قدرتمند و استراتژيك براي تل آويو تبديل شود. كشور تازه متولد شده موردنظر ما، يكي از فقيرترين كشورهاي دنيا محسوب مي شود و شرايط وخيم اقتصادي و بهداشتي اين منطقه، معمولاً باعث نگراني در جامعه بين المللي مي شود. از هر 10 كودك، يك نفرشان قبل از سن پنج سالگي مي ميرند و علت مرگ آنها، بيماري هايي است كه به آساني قابل علاج هستند. بيش از 90 درصد جمعيت هشت ميليوني سودان جنوبي نيز با درآمد روزانه كمتر از يك دلار زندگي مي كنند.
رژيم صهيونيستي و حتي ايالات متحده آمريكا اگر هم بخواهند به خاطر مقاصد و منافع خود، در سودان جنوبي دست به بازسازي مناطق و توسعه زيرساخت ها بزنند، اكنون در شرايطي نيستند كه بتوانند از عهده آن برآيند؛ رژيم اسرائيل اكنون خود را در محاصره انقلاب هاي عربي مي بيند و خودش نيز از لحاظ مالي و اقتصادي، وابسته به آمريكا است. واشنگتن نيز در حال حاضر به خاطر لشكركشي در خاورميانه، نمي تواند در سودان جنوبي دست و دل بازي كند.
در تاريخ نيمه دوم قرن بيستم، تنها دو كشور توانستند به مدد دلارهاي آمريكايي و حمايت واشنگتن توسعه پيدا كنند: آلمان و ژاپن. اين دو كشور براي توسعه، دو ويژگي شاخص داشتند؛ هزينه نكردن بودجه در بخش نظامي و داشتن نيروي انساني قوي و متخصص. پس از جنگ جهاني دوم، هرچند اين دو كشور از لحاظ زيرساختي ويران شدند، ولي نيروي انساني متخصص آنها كم و بيش دست نخورده باقي ماند. سودان جنوبي فاقد اين شرط تعيين كننده است. به علاوه، فرض كنيم كه كشورهاي غربي و اسرائيل از دوران استعمار درس بگيرند و بخواهند در تغيير شكل سودان جنوبي به يك كشور توسعه يافته نقش بازي كنند؛ اما باز هم راه به جايي نمي برند. چون علاوه بر فقر نيروي انساني متخصص، خود «تجزيه» و جداسازي يك منطقه از مام ميهن، اقدامي ضدتوسعه است. تلاش هاي اروپايي ها براي تقويت اتحاديه اروپا و ايجاد بازار مشترك، كاملا با منويات توسعه يافتگي و رو به جلو، همخواني دارد. اما، سودان جنوبي از اين پس يك كشور جدا افتاده بوده و تنها با كشورهاي دور و قدرت هاي ماوراء بحار رابطه خواهد داشت، و ارتباطش با همسايگان به خصوص همسايه شمالي، توام با بدبيني خواهد بود.
مقامات جوبا و واشنگتن و رژيم صهيونيستي هر ذهنيتي كه داشته باشند، در ارتباطات آتي في مابين، در بهترين حالت، همان فرآيندي را تجربه خواهند كرد كه كشورهاي نفتي حاشيه جنوبي خليج فارس دارند. البته، حضور اسرائيل در سودان جنوبي كاملا آشكار خواهد بود.
در هر صورت، مناسبات قوي ميان جوبا و تل آويو باعث خواهد شد كه رژيم صهيونيستي كل سودان جنوبي را به عنوان ابزار سياست خارجي خود ببيند و همين مسئله در طول زمان، باعث شيوع فساد در طبقه حاكم سودان جنوبي، جدايي حاكمان و مردم و نهايتاً، اعتراضات مردمي عليه حاكمان خواهد شد.
از همين الآن موجوديت سودان جنوبي با موجوديت اسرائيل و قدرت ايالات متحده در منطقه گره خورده است. در صورتي كه آنها صدمه اي ببينند، بحران به اين كشور تازه تاسيس نيز منتقل خواهد شد.
فقدان دورانديشي
هجوم يكباره عوامل و سرمايه گذاران صهيونيست به سودان جنوبي؛ هم ضعف اراده سياسي مقامات كم تجربه جوبا را آشكار مي كند و هم نشان مي دهد كه شورشيان تازه به قدرت رسيده، شناخت درستي از تحولات منطقه و جهان و شيوه قوام بخشي به نظام نوظهور خود ندارند.
اكنون هنوز عمر اين دولت تازه تأسيس به يك ماه نرسيده است كه در سطح خارجي و بين المللي فقط يك شريك دارد: اسرائيل!
در روز جشن استقلال ملي در جوبا نيز پرچم رژيم صهيونيستي به طرز معناداري در همه جا ديده مي شد، و اين صحنه به گونه اي بود كه واكنش برخي كشورهاي عربي را در پي داشت. بسياري از كشورهاي عربي و مسلمان، سودان جنوبي را با نگاه ترديدآميز زير نظر دارند و اين كشور تازه تأسيس را به عنوان منطقه اي مي بينند كه ممكن است امنيت آنها را به خطر بيندازد.
سه روز پس از جشن استقلال «آنيا آنيا» يكي از رهبران سودان جنوبي، اعلام كرد: ما با اسرائيل روابط خوبي خواهيم داشت و سفارت اسرائيل را در سودان جنوبي افتتاح مي كنيم.
اگر گفته شود كه استقلال سودان جنوبي، به نوعي توسعه ارضي اسرائيل محسوب مي شود، چندان دور از واقعيت نيست؛ زيرا سران تازه به دوران رسيده سودان جنوبي مجبورند قيمومت اسرائيل را بپذيرند: مقامات جوبا تجربه اي در اداره كشور ندارند و به كمك هاي غرب و دلارهاي آمريكايي نيز سخت نيازمند هستند. به همين خاطر، نه تنها همه منابع زيرزميني و روي زميني خود را در اختيار اسرائيلي ها قرار مي دهند، بلكه سرنوشت كشور جديد را نيز يكجا به آنها خواهند سپرد.
منابع و فرصت هاي سرمايه گذاري
سرزمين سودان جنوبي 620 هزار كيلومتر مربع (حدود يك چهارم خاك سودان) وسعت دارد، و جمعيت آن نيز حدود هشت ميليون نفر است.
بخشي از سرشاخه هاي نيل در اين منطقه قرار دارد و مي تواند مولد برق هيدروليك باشد و 50 تا 74 درصد ذخاير نفت كل كشور سودان (قبل از تجزيه) نيز در سودان جنوبي واقع است. كشف لايه هايي از معادن منيزيم، آهن، كرونيوم، روي، نقره، طلا، شيشه، اورانيوم و مس نيز بر اهميت اين سرزمين افزوده است.
مناطق حفاظت شده سودان جنوبي نيز دومين حيات وحش حيوانات مهاجر جهان محسوب مي شود. پارك ملي «بوما» واقع در مناطق غربي مرزهاي اتيوپي، به همراه مرداب «ساد» و پارك ملي جنوبي، واقع در نزديك مناطق مرزي كنگو، مسكن طبيعي جمعيت كثيري از گوزن ها، بوفالوها، فيل ها، زرافه ها و شيرها محسوب مي شود. جنگل هاي سودان جنوبي نيز زيستگاه حيوانات زيادي مثل فيل هاي جنگلي، شامپانزه ها و ميمون ها است.
منطقه درياچه هاي «لوكا» نيز بزرگ ترين جنگل چوب «ساج» آفريقاست.
اين همه معادن و منابع واقعا براي رژيم صهيونيستي فرصتي ويژه فراهم مي آورد. اين رژيم تاكنون كه بيش از نيم قرن از تولد نامشروعش مي گذرد، نتوانست فضاي مناسبي براي سرمايه گذاري در خارج بيابد و به منابع دسترسي پيدا كند. سودان جنوبي يكجا همه اين فرصت ها را در اختيار اين رژيم مي گذارد و علاوه بر آن، جامعه سودان جنوبي نيز مي تواند بازار مناسبي براي كالاهاي اسرائيلي باشد.
يكي از نهادهايي كه از هم اكنون دراين كشور تازه استقلال يافته فعال شده است نهاد گردشگري رژيم صهيونيستي است. به نظر مي رسد كه اسرائيلي ها در اين بخش نيز بسيار فعال شوند و سودهاي كلاني را عايد خود بكنند.
طرح ديگري را كه صهيونيست ها قصد دارند در سودان جنوبي به اجرا گذارند، تسلط بربخش آموزش اين كشور است؛ هم اكنون حدود 8000 آواره سودان جنوبي در فلسطين اشغالي به سر مي برند و سران تل آويو مي خواهند شماري از اين آوارگان را كه مستعد تحصيل هستند، در مدارس و دانشگاه هاي خود جذب كنند و پس از پايان تحصيلات، آنها را به كشور خود بازگردانند.
جمعبندي
سودان جنوبي جزء فقيرترين كشورهاي جهان است. اين كشور هرچند منابع گوناگون، خصوصا ذخاير غني نفتي دارد، ولي خط لوله هاي نفت و پالايشگاه ها، در سودان شمالي ايجاد شده اند.
در ارتباط با جدايي سودان جنوبي هرموضعي كه گرفته شود، نمي توان انكار كرد كه بيش از 99درصد رأي دهندگان جنوب خواستار اين جدايي بوده اند و جامعه جهاني نيز اين جدايي را پذيرفته است.
اما، انحراف بزرگي كه در مسير شكل گيري اين ملت جديد قابل مشاهده است، پيوند همه جانبه شورشيان قبل از استقلال و مقامات پس از استقلال با رژيم صهيونيستي و آمريكاست؛ اين پيوند هرچند در خوشبينانه ترين وجه، ممكن است باعث توسعه زيرساخت ها و اتصال سودان جنوبي به بازارهاي جهاني و غربي شود، ولي آفت هاي ساختاري را نيز براي اين كشور نوظهور به ارمغان مي آورد.
اولين آفت، گره خوردن سرنوشت سياسي اين ملت با رژيم صهيونيستي و با جايگاه آمريكا در جهان است؛ آفت دوم: سوگيري سياسي و استراتژيك سودان جنوبي چه در داخل و چه در عرصه منطقه اي، در چارچوب منافع رژيم صهيونيستي است. سودان جنوبي از اين پس با همسايگان خود به گونه اي رفتار مي كند كه اسرائيل مي خواهد وابستگي مقامات و نهادهاي سودان جنوبي به اسرائيل، ساختاري و همه جانبه خواهد بود.
قطعا، رابطه ميان اين دو رژيم به گونه اي است كه روابط استعماري را در اذهان زنده مي كند. آيا گرسنگان سودان جنوبي از اين پس براي هميشه سير خواهند شد يا نه، به ميزان رحم و شفقت اسرائيلي ها وابسته است. شايد آنها بخواهند در مسير توسعه سودان جنوبي گام بردارند و شايد هم مسير ديگري را درپي بگيرند. درهر صورت، منافع رژيم صهيونيستي در اينجا اولويت دارد و بايد ديد كه سران اين رژيم منافع خود را در سودان جنوبي چگونه تعريف مي كنند.
منابع:
-weeklyahramorg
-ynetnewscom
-wikipedia
- خبرگزاري هاي داخلي و خارجي

 



ماجراي خونين نروژ جهان را تكان داد
بنيادگرايي نژاد پرستانه در اروپا

علي قنادي
متهم رديف اول حملات تروريستي عصر جمعه 31 تير در اسلو و جزيره اوتوياي نروژ، نه از رنگين پوستان سوماليايي بود و نه جزو مسلمانان اهل سوريه و پاكستان يا مراكش. «آندرس برينگ برويك» جوان 32 ساله نروژي الاصل و موطلايي است كه در طول عمرش حتي يك بار هم به خاورميانه سفر نكرده است، با وجود همه اين شواهد و قرائن، خيلي ها سعي كردند كه حملات عصر جمعه را «11 سپتامبر نروژ» بنامند و انگشت اتهام را به سمت مهاجرين مسلمان نشانه بگيرند.
حوادث تروريستي عصر جمعه آژير خطر ظهور شكل جديدي از شكل نژادپرستي را براي اروپا به صدا درآورد. اين حملات در ايتاليا، انگليس و يا اسپانيا اتفاق نيفتاد، بلكه در كشوري رخ داد كه جزيره امن اروپا نام گرفته بود و ساكنانش، آمريكايي ها را وحشي و گاوچران قلمداد مي كنند و دولتش از شدت نخوت، عضو اتحاديه اروپا نشده است. درهمين كشور، جواني 32 ساله تفنگ به دست مي گيرد و ديوانه وار به ساختماني كه 700 جوان 14 تا 19 ساله در آن مشغول بحث و گفت وگوي حزبي اند، حمله مي كند و دستكم 90 نفر را به طرزي فجيع مي كشد.
بعد از 12 ساعت سكوت، تلويزيون دولتي نروژ از قول مقام هاي پليس گزارش كرد مطالبي كه اين جوان 32 ساله روي فيس بوك منتشر كرده است، نشان مي دهد كه او يك راست گراي افراطي داراي گرايش هاي ضداسلامي بوده است. واقعيت اين است كه برينگ برويك، 32ساله، سمبل انفجار گرايش هاي نژادپرستانه اي است كه امروز به نام مهاجرستيزي در حال درنورديدن اروپاي مدرن است. اين گرايش ها در هلند توسط «گرت ويلدرز» ترويج مي شود و رهبراني مانند «آنگلا مركل» و «نيكلا ساركوزي» درچارچوب سياست مقابله با ادغام فرهنگي، به زبانه كشيدن شعله هاي آن كمك مي كنند.
وقوع اين حادثه تروريستي در كشوري مانند نروژ، از بسياري جهت ها ويژه و تأمل برانگيز و بيان كننده طغيان نوعي بنيادگرايي مسيحي است كه مثل خيلي ديگر از كشورهاي اروپايي از رشد و مهاجرت جمعيت مسلمان نگران است. نروژ با جمعيتي نزديك به پنج ميليون نفر پذيراي بيش از 550 هزار مهاجر از 50 كشور اروپايي، خاورميانه اي و آسيايي است كه طبق آمار سال 2010، حدود 4/11 جمعيت آن را تشكيل مي دهند. ضمن اينكه حداقل يكي از والدين 200 هزارنفر از ساكنين اين كشور نيز غيرنروژي هستند، اما آن چيزي كه بيش از همه راستگرايان منتقد دولت راست ميانه نروژ را نگران كرده، روند رشد نجومي مهاجرين است كه باعث شده اسلام با داشتن جمعيتي بيش از 160 هزارنفر (4/3درصد) به دومين مذهب بزرگ اين كشور تبديل شود. سياست هاي دولت حاكم باعث شده است كه بين سالهاي 2005 تا 2009، جمعيت مهاجرين نروژ، 41 درصد افزايش پيدا كند و در خلال سال هاي 2000 تا 2010 چيزي حدود 510 هزارنفر اجازه اقامت دائم در اين كشور پيدا كنند.
حمله جنون آميز برينگ برويك 32ساله به كمپ جوانان حزب حاكم كارگر، در واقع اعتراض به همين سياست هاي مهاجرتي ليبرال است و همان طور كه روزنامه نروژي first Post نوشته است، اين حمله نشان دهنده پايان تحمل جريان راست افراطي اروپا است. ظاهر امر اين است كه اروپاييان موطلايي با سيل مهاجرين خاورميانه اي و آسيايي به كشورشان مخالفند، ولي درپس اين نگاه، نوعي نژادپرستي بنيادگرايانه نهفته است؛ نژادپرستي اي كه نوك پيكان آن، مسلمانان را نشانه گرفته است و متأسفانه كساني مانند مركل و ساركوزي هم به اين آتش مي دمند. سخناني را كه خانم مركل اكتبر سال قبل به زبان آورد از ياد نبريم: «چند فرهنگي به اين مفهوم كه ما اكنون در كنار هم و با خشنودي زندگي مي كنيم، ديگر كارآمد نيست و اين رهيافت به طور كامل شكست خورده است. ما به ارزش هاي مسيحيت احساس تعلق مي كنيم و آنهايي كه اين ارزش ها را نمي پذيرند در اينجا (آلمان يا اروپا) هيچ جايي ندارند.»

 



ناوگان پنجم در درياي متلاطم بحرين

فريادهاي آزادي طلبانه مردم بحرين گرچه هنوز حكام آل خليفه را به زانو درنياورده، اما از ابتدا لرزه اي بر پيكره ناوگان پنجم دريايي آمريكا وارد كرده است. آغاز اعتراض هاي مردمي بحرين در بيست و پنجم بهمن ماه 1389 پيش از هر امري، زنگ هاي خطر را در منطقه نظامي متعلق به آمريكا به صدا درآورد. اين امر تا آنجا پيش رفت كه برخي تحليلگران سياسي پيش بيني كردند گزينه خروج ناوگان پنجم دريايي آمريكا از بحرين، به طور جدي روي ميز كاخ سفيد قرار خواهدگرفت. ارديبهشت ماه 90 همزمان با اوج گيري اعتراض ها و افزايش خشونت رژيم آل خليفه، افرادي همچون «ويليام اسپرينگ» مدير مؤسسه انگليسي «كانايوكي»، «حسن البحريني» نويسنده و پژوهشگر بحريني، و بسياري ديگر، اعتراض هاي مردمي را تهديدي براي ادامه حضور نيروهاي آمريكايي در بحرين ارزيابي كردند. البحريني تأكيد كرد: بحران در بحرين به حدي عميق است كه آمريكا درصدد است ناوگان پنجم نيروي دريايي خود را كه در منطقه الجفير بحرين استقرار دارد، به منطقه ديگري در درياي عمان منتقل كند.
«كريم المحروس» محقق بحريني و استاد دانشگاه در انگليس، نيز سيزدهم ارديبهشت ماه به شبكه خبري العالم گفت: آمريكا به ناتواني رژيم حاكم بحرين در مهار بحران اين كشور اطمينان دارد. بنابراين واشنگتن تصميم گرفته است تا ناوگان پنجم خود را از بحرين به اردن منتقل كند.
وي افزود: در چنين شرايطي آمريكايي ها دوگزينه پيش رو دارند: يا از سرنگوني رژيم
آل خليفه حمايت، يا به بقاي آن كمك كنند.
نشريه آمريكايي امورخارجه بيست و يكم ارديبهشت ماه به نقل از «الكساندر كولي» دانشيار علوم سياسي كالج برنارد و عضو مؤسسه «آرنولد اي سالتزمن» و «دانيل اچ نيكسون» دانشيار دانشگاه «جورج تاون» نوشت: مقام هاي پنتاگون سالها براي ثبات نسبي در بحرين، آسوده خاطر بودند، كشوري كه پايگاه بزرگ ارتش آمريكاست. اما اعتراض ها در اين كشور، توجه ها را بدين نكته جلب كرد كه آيا نيروهاي آمريكايي از اين كشور اخراج مي شوند يا نه. سكوت نسبي ايالات متحده، اعتبار بيشتري به اين نظر مي دهد كه واشنگتن به دليل ترس از به خطر افتادن منافع امنيتي آمريكا، مخالف اصلاحات دموكراتيك است. به گزارش بيست و يكم تيرماه روزنامه آمريكايي ورلدتريبيون، عبداللطيف المحمود» رئيس شوراي وحدت ملي بحرين، اعلام كرد، آمريكا بحرين را به خروج ناوگان پنجم نيروي دريايي خود تهديد كرده است. وي از مقام هاي بحرين خواست به جاي آنكه دربرابر فشارهاي واشنگتن براي ايجاد اصلاحات سريع تسليم شوند، به ناوگان پنجم نيروي دريايي آمريكا اجازه دهند تا خاك بحرين را ترك كند.
پايگاه نظامي آمريكا در بحرين
به نوشته نشريه آمريكايي «امور خارجه» 21 ارديبهشت، مركز فرماندهي ناوگان پنجم با هزاران پرسنل ساحلي، 40 قطعه دريايي شامل حدود 30 كشتي جنگي و 30 هزار ملوان در جفير درحومه شهر منامه است. اسكله اين ناوگان معمولا به طور همزمان، پذيراي دوتا چهار ناوشكن است و حدود 10 ناوچه نيز در آن پهلو مي گيرند، تعدادي شناور تندرو هم در اين ناوگان حضور دارند. پنجم خردادماه 1389 نيروي دريايي آمريكا اجراي طرح توسعه پايگاه ناوگان پنجم دريايي اين كشور را در بندر سلمان واقع درشرق آغاز كرد. هزينه اين طرح توسعه 580 ميليون دلار اعلام شد كه از طرف نيروي دريايي آمريكا هزينه و در زميني به مساحت 28 هكتار و در چهار مرحله اجرا مي شود و اجراي آن تا سال 1394 به طول مي انجامد، كه به معني دو برابرشدن مساحت پايگاه نيروي دريايي آمريكا در بحرين است. ناوگان پنجم در درياي سرخ؛ بخش غربي اقيانوس هند و خليج فارس گشت زني مي كند تا اطمينان يابد خطوط دريا باز باقي مانده اند، از شريان هاي نفتي حفاظت مي كند، عمليات مبارزه با دزدان دريايي را هدايت مي كند و به عنوان يك مانع درمقابل تأثير منطقه اي ايران عمل مي كند.
خروج آمريكا از بحرين
سي ام تيرماه روزنامه انگليسي «تايمز» به نقل از منابع آمريكايي و كشورهاي حوزه خليج فارس فاش كرد كه توافقي در منطقه وجود دارد كه آمريكا ناوگان پنجم دريايي خود را از بحرين به مكان ديگري نظير قطر يا امارات منتقل كند، اين روزنامه نوشت: به گفته اين منابع از زمان آغاز درگيري ها در بحرين، موضوع انتقال ناوگان دريايي آمريكا مطرح شده بود و وقتي در ماه هاي مارس و آوريل (اسفندماه و فروردين ماه) آمريكايي ها دريافتند اتفاقات بحرين خلاف منافع آنهاست، اين بحث ها جدي تر دنبال شد. اين روزنامه ها قطر و امارات را به عنوان جايگزين هاي احتمالي بحرين براي استقرار ناوگان پنجم دريايي آمريكا دانست. با اين حال، امارات را به سبب ساخت بندري جديد، گزينه مناسب تري معرفي كرد. البته برخي از تحليلگران مسائل منطقه معتقدند قطر نيز از ظرفيت هاي مناسبي براي ميزباني اين پايگاه برخوردار است. دليل آن را نيز علاوه بر نزديك بودن به بحرين در جمعيت كم و نبود موج اعتراض هاي عربي عنوان مي كنند. هفته نامه الكفاح العربي چاپ بيروت؛ سوم مردادماه بر رويكرد آمريكا براي انتقال ناوگان پنجم دريايي از بحرين و پايگاه هوايي از عربستان به قطر تأكيد كرد و افزود: با توجه به تحولات منطقه و شرايطي كه خليج فارس دارد، بعيد نيست ورود نيروهاي نظامي عربستان به بحرين يكي از دلايل اين رويكرد آمريكا باشد.
منبع: خبرگزاري جمهوري اسلامي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14