(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 15 مرداد 1390- شماره 19992

كينه ي استكبار تمام شدني نيست
راه هاي پرهيز از اختلاف

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




كينه ي استكبار تمام شدني نيست

كينه ي عميق استكبار به انقلاب
استكبار جهاني نسبت به اسلام و انقلاب، از اعماق وجود كينه دارد، و تا ملّتي از اصول و دين خودش دست برندارد و تسليم نشود، آنها راضي نخواهند شد. خداوند متعال به مسلمانها فرمود: «ولن ترضي عنك اليهود ولاالنّصاري حتّي تتّبع ملّتهم»1. بنابراين، كينه ي استكبار به خاطر اعتقادات و
استقلال خواهي و شعار»نه شرقي و نه غربي» و پايبندي عميق مردم ما به اسلام است. كينه ي استكبار تمام شدني نيست؛ اما علي رغم كينه ي عميق او عليه ملّت ما، به لطف پروردگار اميدوار و دلگرميم كه ان شاءالله ملّت ايران بتواند در همه ي صحنه هاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي، به مقاصد الهي دست يابد و دشمن را وادار به عقب نشيني كند.
بيانات در مراسم بيعت روحانيون، مسئولان و مردم استان زنجان و اقشار مختلف مردم شهرهاي نهاوند، كاشمر، بجنورد، اسفراين، طرقبه و چناران، اقليد، بم، ملاير و دهبيد فارس ـ 15/4/68
لطف خدا در محبّت به امام
بحمدالله جمهوري اسلامي به پايه هاي راسخ مستحكم است، و مهمترين پايه ي اين جمهوري و راسخ ترين عمود اين خيمه، شما مردم هستيد. هر دولتي استحكام و اراده و آگاهي و آمادگي شما را داشته باشد، آسيب ناپذير است. البته اين عامل هم آسان به دست نمي آيد. تا نظام بر اساس عقيده اي مستحكم و ايماني صادقانه بنا نشده باشد، مردم اين گونه دلهاشان را به نظام نمي دهند. جلب دلهاي شما مردم، از عهده ي انسان خارج است.
محبت شما به امام(ره) را كه خودش به وجود نياورده بود؛ بلكه آن را خدا ايجاد كرده بود. اتحاد و همبستگي و محبت و خلوص و ايستادگي و وحدت كلمه ي شما و حضور قاطعي كه نشان مي دهيد، كار كسي جز خداوند نيست. هيچ كس نمي تواند بگويد من اين كار را كردم. پيامبر خدا هم نمي توانست چنين كارهايي را بكند. خداي متعال به پيامبرش فرمود: «لو انفقت ما في الارض جميعا ما الّفت بين قلوبهم»2؛ تو اگر همه ي دنيا را هم خرج مي كردي، نمي توانستي اين طور دلها را به هم كلاف و آنها را با هم متحد و متصل كني؛ «ولكنّ الله الّف بينهم»3 ؛ اين، كار خداست.
در دوران اوج نهضت هم كار خدا بود؛ در دوران دهساله ي درخشان حيات مبارك امام عزيزمان هم كار خدا بود؛ امروز هم كار خداست و خدا با اين ملّت است. اگر شما مردم اخلاص و ايثار نداشتيد و فداكاري نشان نداده بوديد، خدا اين گونه از شما حمايت نمي كرد. اين، هنر ايمان و عمل صالح است. هرجا ايمان و عمل صالح باشد، لطف خدا وجود دارد؛ «من كان لله كان الله له»4. اينها كه دروغ نيست؛ واقعيات عالم هستي است. وقتي ملّتي خودش را در خدمت خدا و اهداف الهي مي گذارد، خدا هم تمام نيروهاي عالم طبيعت را در خدمت آن ملّت قرار مي دهد و لطف خودش را شامل حال آنها مي كند.
بيانات در مراسم بيعت جمع كثيري از اقشار مختلف مردم شهرهاي قم، رفسنجان و كهنوج ـ 19/4/68
دشمني تاريخي مستكبران با اسلام
روزي كه ما پشت سر امام عزيز و علمدار اسلام ناب، شعارهاي اسلام واقعي را مطرح مي كرديم، مي دانستيم كه دشمنها و قدرتها و ابرقدرتها در مقابل ما صف آرايي مي كنند. در صدر اسلام هم همين گونه بود. آن روزي كه يهوديها و منافقان و كفار و مشركان، اطراف مدينه ي پيامبر را محاصره كردند و جنگ احزاب و خندق را به وجود آوردند، مؤمنين واقعي گفتند: «هذا ما وعدنا الله و رسوله»5؛ اين، چيز تازه يي نيست. خدا و رسولش به ما گفته بودند كه بدها و شريرها و فاسدها عليه شما همدست خواهند شد. بنابراين، آنها چون صدق وعده ي الهي را ديدند، ايمانشان قويتر شد.
بيانات در مراسم بيعت روحانيون، مسئولان و اقشار مختلف مردم استانهاي فارس و هرمزگان و شهرهاي قزوين، تاكستان، ابهر، شاهين شهر، ساري، كياسر، فريدون كنار، بهشهر، و فرماندهان منطقه ي يكم دريايي و سپاه پنجم عاشوراي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ـ 21/4/68
يكي از مهم ترين پيام هاي انقلاب:
وحدت امّت اسلامي
يكي از مسايل اساسي در انقلاب اسلامي ايران و حركت عظيمي كه امام امت به وجود آوردند، توجه به امت بزرگ اسلامي و پيوند عميق و مستحكم ميان مسلمانان عالم ـ علي رغم وجود فاصله هاي جغرافيايي و تفاوتهاي نژادي و زباني ـ است. شايد در دنياي اسلام، يكي از چند مسأله ي معدود و درجه ي اول كه اهتمام همه ي مسلمين عالم را طلب مي كند، همين مسأله باشد.
يكي از هدفهاي ورود استعمار به كشورهاي شرقي و اسلامي، فاصله انداختن ميان مسلمانها بود. راههاي گوناگوني را براي ايجاد فاصله ميان برادران مسلمان در اقطار اسلامي پيمودند؛ از غليظ كردن احساسات و انگيزه هاي ناسيوناليستي، تا ايجاد و تشديد اختلافات فرقه يي. مسلماً نقش حكومتهاي فاسد و دست نشانده ي استعمار در ايجاد اين فاصله، نقش بي نظير و بسيار مؤثري بود.
ما امروز در سرتاسر عالم، يك جمعيت حدوداً يك ميليارد نفري را تشكيل مي دهيم كه در نقاط استراتژيك و حساس و مناطقي كه ثروتهاي عمده و مورد نياز جهان امروز در آن جا ذخيره شده، پراكنده شده است. در عين حال، مسلمانان عالم در غالب كشورها ـ چه كشورهايي كه در آن به صورت اقليت زندگي مي كنند، و چه كشورهايي كه اكثريت قاطع و عمده ي بدنه ي ملّت را تشكيل مي دهند ـ از لحاظ اجتماعي و سياسي و اقتصادي، در وضعيت نامطلوبي بسر مي برند.
اين در حالي است كه اسلام و آيات كريمه ي قرآن، پيروان خود را به انواع كمالات بشري، مانند علم و فضايل اخلاقي و عدالت اجتماعي و عزّت و قوّت و يگانگي و وحدت و تسليم نشدن در مقابل تحميلها سوق مي دهند. بروشني مي شود فهميد كه وضع كنوني مسلمين در دنياي اسلام و سراسر جهان، وضع طبيعي يا تصادفي نيست؛ بلكه اين شرايط را بر مسلمانان تحميل كرده اند.
از اولين روزي كه نهضت اسلامي در ايران به رهبري امام عظيم الشأن و بزرگوار ما آغاز شد، يكي از اصلي ترين مواد داعيه هاي اين نهضت، عبارت از وحدت مسلمين در سرتاسر عالم و كوتاه كردن دست قدرتهاي ستمگر و متجاوز از سر مسلمانان بود. اين پيام، همچنان پيام انقلاب ماست.
بيانات در مراسم بيعت ميهمانان خارجي شركت كننده در مراسم چهلمين روز ارتحال رهبر كبير انقلاب اسلامي، و جمعي از اقشار مختلف مردم مشهد و گروهي از عشاير استان خوزستان ـ 22/4/68
تجسّم آيات قرآن در زندگي و نهضت امام
براي تبيين شخصيت اماممان ـ آن انسان والا و آن مسلمان وارسته ـ بهتر از آن نيست كه به قرآن پناه بريم و او را در لابلاي آيه هاي هدايتگر آن، كه به توصيف بندگان صالح خدا پرداخته است، باز جوييم:
او با جهاد و هجرت كه مؤمنان را در حيطه ي ولايت الهي قرار مي دهد، مصداق: «انّ الّذين امنوا و هاجروا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله»6 شد. او با استقبال از خطر و جان بركف گرفتن در راه خدا، در زمره ي كساني درآمد كه ستايش الهي: «و من النّاس من يشري نفسه ابتغاء مرضات الله»7 در وصف آنان سروده شده است. او با قيام تاريخيش در راه خدا و تلاش بي نظيرش براي اقامه ي قسط و عدل و نجات مستضعفان از ظلم و تبعيض، پاسخي افتخارانگيز به نداي: «كونوا قوّامين لله»8 و «كونوا قوّامين بالقسط»9 داد. او خشم و برائت نسبت به مشركين و كفار عنود، و عطوفت و مودت نسبت به مسلمانان سراسر جهان را مصداق كاملي از: «اشدّاء علي الكفّار رحماء بينهم»10 ساخت. او با مناجات و تهجد و تضرع مخلصانه، در سلك: «عسي ان يبعثك ربّك مقاما محمودا»11 درآمد. او آمر به معروف و ناهي از منكر و مجاهد في سبيل الله بود. او با قطع هر پيوندي كه با پيوند محبت حق و فناي در حق ناسازگار بود، مصداق: «رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا انّ حزب الله هم المفلحون»12 گرديد.
او با عمري كه روزها و ساعتها و لحظه هايش با مراقبه و محاسبه سپري مي شد، صدها آيه ي قرآن را كه در توصيف مخلصين و متقين و صالحين است، مجسم و عيني ساخت. او قرآن را نه فقط در محيط زندگي جامعه و با تشكيل جامعه ي اسلامي، بلكه در نفس خود و زندگي خود تحقق بخشيد.
او، آن روح الله بود كه با عصا و يد بيضاي موسوي و بيان و فرقان مصطفوي، به نجات مظلومان كمر بست؛ تخت فرعونهاي زمان را لرزاند و دل مستضعفان را به نور اميد روشن ساخت. او به انسانها كرامت، و به مؤمنان عزّت، و به مسلمانان قوّت و شوكت، و به دنياي مادّي و بي روح معنويت، و به جهان اسلام حركت، و به مبارزان و مجاهدان في سبيل الله شهامت و شهادت داد.
او بتها را شكست و باورهاي شرك آلود را زدود. او به همه فهماند كه انسان كامل شدن، علي وار زيستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن، افسانه نيست. او به ملّتها نيز فهماند كه قوي شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه ي سلطه گران انداختن، ممكن است. لمعات قرب حق را صاحبان بصيرت در چهره ي منور او ديدند و طعم برّ الهي را كه در حيات و ممات بر او مي باريد، همه چشيدند. دعاي او مستجاب شد كه مي گفت: «الهي لم يزل برّك عليّ ايام حياتي، فلاتقطع برّك عنّي في مماتي»13.
با رحلت خود، انقلابي ديگر برپا كرد. ... ده ميليون دل بي قرار را بر جنازه ي خود گرد آورد و صدها ميليون را در سراسر جهان در غم خود عزادار كرد. همان طور كه در زندگيش تختهاي فرعوني را لرزانده بود، با مرگ خود نيز خواب و خيال باطل را از چشم دشمنان ربود.
از اين پس دنيا شاهد شكوفايي روزافزون خميني كبير خواهد بود. نهالي كه او نشانده و بذري كه او پاشيده، همان كلمه ي طيبه يي است كه: «اصلها ثابت و فرعها في السّماء تؤتي اكلها كلّ حين باذن ربّها»14.
پيام به ملّت شريف ايران، در پايان چهلمين روز ارتحال حضرت امام خميني ( ره ) ـ 23/4/68
1. سوره ي بقره، آيه ي 120.
2. سوره ي انفال، آيه ي 63.
3. سوره ي انفال، آيه ي 63.
4. بحارالانوار، ج 85، ص 319.
5. سوره ي احزاب، آيه ي 22.
6. سوره ي انفال، آيه ي 72.
7. سوره ي بقره، آيه ي 207.
8. سوره ي مائده، آيه ي 8.
9. سوره ي نساء، آيه ي 135.
10. سوره ي فتح، آيه ي 29.
11. سوره ي اسراء، آيه ي 79.
12. سوره ي مجادله، آيه ي 22.
13. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
14. سوره ي ابراهيم، آيات 24 ـ 25.

 



راه هاي پرهيز از اختلاف

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
مسأله برتري طلبي تنها در مسايل ديني نيست؛ بلكه چنين غريزه اي در انسان وجود دارد، واگر به وسيله عقل و دين تربيت نشود، اين غريزه شيطاني تقويت مي شود و به فسادهاي بسياري منتهي مي شود. اين روحيه برتري طلبي اساس بسياري از مفاسد است. قرآن مي فرمايد: «تلك الدار الآخره نجعلها للذين لا يريدون علوا في الأرض ولا فسادا...»1: سعادت أبدي براي كساني است كه به دنبال برتري طلبي بر ديگران نيستند. آنچه كه باعث مي شود عده اي به انحرافات ديني، فساد، كفر، شرك و... و در نتيجه به عذاب أبدي مبتلا شوند، روحيه برتري طلبي است. باز قرآن مي فرمايد: آنچه فرعون را فرعون كرد و در مقابل موسي قرار داد و باعث شد ادعاي خدايي كند و بگويد: «... انا ربكم الأعلي»2، همين روحيه بود؛ «ان فرعون علا في الأرض...»3: فرعون علو و برتري جويي كرد. در روايات ما بسيار سفارش شده كه در فكر برتري جويي بر ديگران نباشيد. در روايتي نقل شده: «اگر كسي بخواهد بند كفشش بهتر از بند كفش ديگران باشد، اين مرتبه اي از برتري طلبي دارد».4 چرا انسان براي امور جزئي، چشم و هم چشمي كند و بخواهد كتاب، ماشين، خانه و پست و مقامش از ديگران بهتر باشد؟!
برتري جويي ممكن است در دين هم واقع شود؛ مثلاً در محيط ديني مردم به يك عالمي احترام مي گذارند، حال اگر اين عالم رقيبي داشته باشد كه خودساخته نباشد، وقتي ببيند مردم به آن عالم بيشتر احترام مي گذارند، تحريك مي شود و درصدد «بغي» برمي آيد. روحيه برتري جويي غالباً با حسد توأم است. وقتي مي بيند به ديگري بيشتر احترام مي گذارند، ناراحت مي شود. داستان رفتار برادران حضرت يوسف با او هم از همين قبيل است. اين امر مختص به برادران يوسف نبود. براي ما هم اين خطر وجود دارد، مگر اينكه به خدا پناه ببريم و او ياري كند. در سرشت ما اين امر وجود دارد كه دلمان مي خواهد از كسي كه همتاي ما و هم درس ماست، برتري جوييم. دوست داريم در درس. استاد به ما بيشتر توجه داشته باشد. اين صفت منشأ فساد مي شود، مگر كسي كه در مكتب اهل بيت-عليهم السلام- تربيت شده باشد و خودش را اصلاح كرده باشد. قرآن هم مي فرمايد: «اختلاف در دين از همين جا پيدا شد كه عالمان ديني براي اينكه بر اقرانشان برتري پيدا كنند، ايجاد اختلاف كردند.» البته اين امر اختصاص به عالمان ندارد؛ بلكه در ساير اقشار جامعه هم وجود دارد. انسان ذاتاً به فكر خود است. خودخواهي مخصوصاً در اين دوره و زمانه با فلسفه انديويدوآليسم (فردگرايي»، نهادينه شده است و كمتر كسي به فكر ديگري است. حاصل سخن اين كه انگيزه كساني كه درصدد اختلاف در دين مي افتند، دكان داري و مطرح كردن خود است.
برتري جويان آلت دست فتنه گران
اما گاهي خود برتري جويان، فتنه گر نيستند؛ بلكه فتنه گران اينها را آلت دست قرار مي دهند و از اختلافاتي كه اينها ايجاد كرده اند، سوءاستفاده مي كنند؛ به آن اختلافات دامن مي زنند و آنها را تشديد مي كنند؛ اين افراد را در مقابل هم قرار مي دهند تا به جان هم بيفتند و خود از اين فرصت براي منافعشان بهره برداري كنند. پس ما در زمينه اختلافات با دو دسته افراد كه اهل سوءاستفاده اند، مواجه ايم. يك دسته كساني كه خود عامل اختلاف اند. انگيزه اين گروه غالباً برتري طلبي، و رياست طلبي و... است. دسته ديگر كساني اند كه از اين اختلافات سوءاستفاده مي كنند؛ گرچه خود اهل اين صفات نباشند. دنبال اين هستند كه كجا دو عالم، دو فرقه، دو قوميت و... با هم اختلاف دارند، تا اختلافاتشان را تشديد و قوايشان را تضعيف كنند.
راههاي پرهيز از اختلاف
حال با درنظر گرفتن اين حقايق وظيفه ما چيست؟
1- سعي كنيم خود ما عامل اختلاف نباشيم. براي اين منظور بايد خوي برتري طلبي و حسد را اصلاح كنيم. اگر اين رذائل را اصلاح نكنيم، يك جايي خودش را نشان خواهد داد. ممكن است امروز ميداني نداشته باشد، ولي وقتي ميدان پيدا كرد، گرچه در هشتادسالگي، انسان را به سقوط مي كشاند.
2- سعي كنيم اختلافات موجود را حل كنيم و نگذاريم به خصومت و تنازع بيانجامد. اين اختلافات خواه ناخواه پيش خواهد آمد؛ ما- فرض اين است كه خودمان اهل ايجاد اختلاف نيستيم و قصد اصلاح داريم- بايد سعي كنيم راهي پيدا كنيم كه اين اختلافات گسترده نشود. نبايد بگذاريم اين اختلافات به اصل دين سرايت كند.
اختلافات در فتنه اخير، ابتدا از كساني سر زد كه خودشان اهل عمل به بعضي از وظايف شرعي بودند. گاهي كار به اين جا مي كشد كه چنين افرادي اصل مطلب را هم از دست مي دهند. خدمت يك بزرگي درباره يكي از همين اركان فساد گفته بودند: «اين فرد درمورد وحي و نبوت و... اعتقادات فاسدي پيدا كرده است»؛ ايشان در جواب گفته بود: «اين چه حرف هائي است كه مي زنيد؟ ايشان چند روز پيش نزد من آمد و خمس و سهم امامش را با من حساب كرد. مگر مي شود چنين اعتقاداتي داشته باشد؟!» و يا به شخص ديگري گفته بودند: «فلان شخص چنين حرف هاي باطلي مي زند»؛ ايشان در جواب گفته بودند: «ايشان ابداً اهل اين حرف ها نيست. پدر ايشان در محله ما آن قدر محترم بود كه مردم وقتي مي خواستند قسم بخورند، به سر او قسم مي خوردند؛ مگر امكان دارد پسر چنين انساني اين قدر فاسد شود؟!»
آيا اينها معيارهاي صحيحي براي شناختن حق و باطل است؟ مگر هر كسي پدرش خوب بود، لزوماً خودش هم خوب مي شود؟ و يا هر كسي پدرش بد بود، لزوماً خودش هم بد مي شود؟ و يا اگر كسي وجوهات داد، لزوماً انسان درستكار و درست انديشي است و ساير افعال و افكارش ملاك نيست؟ راه نفاق، راه فريب دادن است و بايد هشيار بود. وقتي منافقي بخواهد نزد مرجعي تظاهر به دين داري كند، چگونه بايد اظهار كند؟ نمي تواند بگويد: «من نماز شب مي خوانم.» يكي از راه هاي تظاهر اين است كه مبلغي را به عنوان خمس به مرجع بدهد. ما بايد اشخاص را با وضع فعلي شان بشناسيم. ممكن است يك كسي اول كافر بوده، ولي بعد مسلمان شده است؛ آيا بايد او را به خاطر گذشته اش كافر بدانيم؟ اكثر اصحاب پيامبر(ص) اول كافر بودند؛ آيا بايد بگوييم: «اينها تا آخر باطل اند!؟» عكس اين حالت هم ممكن است؛ يعني يك كسي اول مسلمان بوده، ولي بعد مرتد شده است. آيا چون سال گذشته مسلمان بوده، حتماً امسال هم مسلمان است؟ ملاك وضع فعلي افراد است. سعي كنيم واقعيت افراد را بشناسيم. از طرفي از ظاهر فريب نخوريم، و از طرف ديگر بي جهت پيش داوري نكنيم. اگر مي خواهيم از كسي تبعيت كنيم، درباره كسي قضاوت كنيم و يا به كسي رأي دهيم بايد وضعيت فعلي او را بشناسيم.
براي تلاش در راستاي كم شدن اختلافات اين را هم بايد بدانيم كه بسياري از اختلافات جزئي وجود دارد كه شيطان ابتدائاً درا ثر سوءظن ها به وجود مي آورد؛ لذا بايد به هر نقلي اعتماد نكنيم. قرآن مي فرمايد: «يا أيها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا أن تصيبوا قوماً بجهاله فتصبحوا علي ما فعلتم نادمين»5. اميرالمؤمنين- عليه السلام- هم مي فرمايد: «... انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع أصابع...»6: فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است. در نقل قول ها بايد تحقيق كرد و مراقب بود بي خود كسي متهم نشود. نقل هاي غير موثق گاهي اختلافات عجيبي بين افراد به وجود مي آورد. در ضمن، گاهي گوينده در محل خاصي يا مناسبت خاصي سخني مي گويد و قصد خاص دارد، ولي از سخن او سوءبرداشت مي شود. در اين موارد بايد برويم و درمورد مقصود اصلي اش سؤال كنيم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14