(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 15 مرداد 1390- شماره 19992

جدول رمزدار (هشت)
ماه مهماني
قصه هاي زندگي(7)
چطوري مش رحيم؟
كارگاه نقد نشريات تجربي مساجد ايران ـ سه
نداي ولايت
حرف هاي آسماني
خداي من...



جدول رمزدار (هشت)
ماه مهماني

دوست گرامي! سلام بر شما!
روزه و نمازهايتان مقبول باد!
با هشتمين جدول رمزدار در خدمت شما هستيم.
كلمات داده شده را به صورت افقي (از راست به چپ)، عمودي (از بالا به پايين) و مورب (از راست به چپ) در جدول گنجانده ايم.
بعد از پيدا كردن تمام كلمات، 22 حرف باقي مي ماند كه حديثي از پيامبر اكرم(ص) است.
اين حديث را تا پايان ساعت 24 دوشنبه 17 مرداد به شماره 30002323 پيامك نماييد.
نكته هاي مهم:
1- نوشتن رمز جدول هشت ، نام و نام خانوادگي، نام شهر الزامي است.
2- اسامي برندگان بعد از جدول رمزدار 10 اعلام خواهد شد.
3- از ارسال بيش از يك بار پيامك خودداري نماييد چون علاوه بر سخت شدن كار بررسي براي ما، باعث حذف شما از قرعه كشي خواهد شد.
4- اگر نظري درباره صفحه مدرسه داريد در پيامكي جداگانه بفرستيد.
5- براي ويژه نامه «يا كريم» كه درباره امام حسن مجتبي عليه السلام است مي توانيد برايمان جملاتي را با ذكر نام، نام خانوادگي و نام شهرتان پيامك نماييد.
در صورت ارسال جمله بنويسيد مربوط به صفحه مدرسه. جمله هاي شما بعد از بررسي در ويژه نامه به نام خودتان به چاپ خواهد رسيد.
موفق باشيد.
& بخش جدول و سرگرمي
مدرسه

كلمات جدول:
ماه مبارك رمضان- شب قدر- كريم اهل بيت(ع)- روزه داري- افطاري- سحري- عيادت- محراب- دوستي- مناجات- قرآن مجيد- يتيم نوازي- مسجد محله- اذان صبح- اذان مغرب- نان و خرما- اطعام فقيران- ديدن ماه- پل آسمان- فرشتگان خدا- نماز جماعت- توبه- سلام- مهرباني- آشتي- بهشت- هدايت- نور تقوا- لبخند- نذري.

 



قصه هاي زندگي(7)
چطوري مش رحيم؟

مهدي احمدپور
پيرمرد جلوي شركت، منتظر بود تا رئيس بيايد و هرچه سريع تر او را به خانه برساند. خودش هم مي خواست خيلي زود به خانه پسرش برود، چون امشب جشن تولد نوه عزيزش بود. به صندلي عقب نگاهي انداخت و به عروسكي كه براي خاطره كوچولو خريده بود خيره شد؛ خيلي گران قيمت نبود، اما پيرمرد با تمام عشقش آن را براي نوه خوشگلش خريده بود.
- هي مش رحيم كجايي؟ خوابي!؟ راه بيفت بريم كه دير شد!
- ا، آقا سوار شدين، من اصلاً متوجه نشدم. ببخشيد! راستي سلام!
- سلام مش رحيم. اين عروسكه براي كيه؟
- براي نوه عزيزم آقا. امشب جشن تولدشه!
- به سلامتي... مباركه! راستي مش رحيم بچگي هاي من يادته؟!
- بله آقا. مگه مي شه يادم بره. يادم مياد پدر خدابيامرزتون، وقتي منو به عنوان راننده شخصي شون، استخدام كردن، 23سال بيشتر نداشتم. شما هم هفت، هشت سالتون بود. هر سال براي جشن تولدتون با آقا مي رفتيم از بهترين اسباب بازي فروشي ها، قشنگ ترين اسباب بازي هايي كه شما دوست داشتيد رو براتون مي خريدن. خدا رحمتشون كنه. خيلي شما رو دوست داشتن!
پيرمرد با خودش فكر كرد، اي خدا، چي مي شد، ما به جاي اين ها بوديم؟! آقاي رئيس، هرچه را كه دلش مي خواهد دارد، ولي من با 65سال سن، هنوز هشتم گروي نه ام است! يك عروسك فسقلي براي نوه عزيزم را به زور مي توانم بخرم. ولي آقا، زن و بچه هايش را فرستاده آن سر دنيا زندگي كنند. زندگي كه نه، عشق مي كنن...! اي بابا!
- هي، مش رحيم! بازم كه رفتي توي عالم هپروت! جلو تو بپا! يه وقت تصادف نكني!
- چشم آقا! چشم!
- راستي مش رحيم! از زن و بچه هات چه خبر؟ خوبن، خوشن؟
- خدا رو شكر. حال همشون خوبه. حاج خانم كه تاج سرماست. توي خونه، ايشون حرف اولو مي زنه، بنده حرف آخر رو! حاج خانم اول مي گه مش رحيم اين كار و بكن، بنده هم آخرش مي گم چشم!
- هه هه هه! خوب خدا رو شكر. خوش به حالت مش رحيم! زن خوب و بسازي داري. قدرشو بدون. راستي بچه هات چطورن؟
- دخترم كه توي دانشگاه داره درسشو مي خونه. يه خواستگار سمج هم برايش اومده. پسره پاشنه در خونه ما رو برداشته! پسرم مرتضي هم كه با زن و بچه ش زندگي خوبي دارن. امشب هم كه جشن تولد پنج سالگي دخترشه. ما همه خونه اونا دعوتيم...!
رئيس وقتي به چهره مش رحيم خيره شد، مي توانست شادي را توي صورتش ببيند. داشت حسابي حسرت مي خورد! حسرت زندگي ساده ولي شاد مش رحيم و خانواده اش را. ياد زندگي خودش افتاد كه با اين همه پول و دك و پز، بايد همه اش تنهايي را تحمل كند. ياد زن افاده اي اش افتاد كه پايش را كرده بود توي يك كفش كه من و بچه هايم بايد برويم خارج زندگي كنيم. حالا هم كه باخبر شده بود كه دخترش معتاد شده و پسرش هم دنبال ولگردي است! يك پايش توي خانه است و يك پايش توي زندان! زنش هم كه مي خواهد طلاق بگيرد...!
- آقا، كجايي؟ شما چرا حواست پرت شده؟ يه مرتبه ناراحت شدين! چيزي شده؟
- چي بگم مش رحيم؟ يه لحظه ياد زن و بچه هام افتادم كه توي خارج هستند. دلم براشون تنگ شده!
مش رحيم با خودش گفت: «آخه اين هم ناراحتي داره؟ كاش پول و ثروت آقاي رئيس مال من بود... اون وقت مي دونستم باهاش چيكار كنم! اي كاش...!»
آقاي رئيس توي خيالاتش با خودش مي گفت: «كاش مي شد به جاي اين همه پول، يه كمي از صفا و صميميت خانواده مش رحيم مال من بود! اي كاش...!»

 



كارگاه نقد نشريات تجربي مساجد ايران ـ سه
نداي ولايت

ماه نامه ي علمي، فرهنگي كانون ولايت- شهر گرگان استان گلستان
مديرمسئول ياسر قزوهي
سردبير: مجيد عرب عامري
«نداي ولايت» را ديدم. اين ماه نامه، از دور، قيافه اي رسمي دارد اما وقتي نزديك تر مي روي، مي بيني كه سردبيرش با ساده ترين كلمات با تو حرف مي زند:
«در ابتداي سخن، بايد عذرخواهي كنم، به جهت اين كه چاپ اين شماره از ماه نامه، كمي طول كشيد...»
مي خواهم به آقامجيد عزيز بگويم: «يقين داشته باش كه اين صداقت بر دل خوانندگان گرگاني در كانون ولايت، اثر خواهدگذاشت.»
و اما نكته ها:
¤ فعال كردن بازار پيامك و جدول با جايزه، بسيار خوب است، چون پيوند مخاطبان با نشريه را محكم تر كرده و انگيزه ي تهيه كنندگان آن را براي ادامه راه بيشتر مي كند.
از همين مسابقات- به ظاهر ساده- است كه خيلي ها با نشريه آشنا شده و با آن انس مي گيرند.
به نظر من، اين مسير درستي است. البته بايد كم كم از پيامك و مسابقه، رفت به سراغ حرف هاي مهم تر؛ حرف هايي مثل آينده محله و مردمانش، برنامه ريزي شهرمان، پيگيري مسائل گوناگون مردم، پرسش از مسئولين شهر و...
¤ دركنار پيامك و لطايف، آثار جدي بچه هاي گرگاني مثل شعر، داستانك و... را نيز به چاپ برسانيد.
¤ مي توانيد لوگوي نشريه تان را بدهيد بچه ها طراحي كنند تا شما در هر شماره لوگوي طراحي شده را در كنار عكس طراح آن با ذكر نام و نام خانوادگي اش به چاپ برسانيد.
ازبرپايي كلاس IT در استان تان خوشحال شدم. بايد به مسئولين دورانديش گلستاني در كانون هاي مساجد آفرين گفت.
براي گردانندگان نشريه نداي ولايت، تلاشگران عرصه ي فرهنگ در استان باصفاي گلستان آرزوي موفقيت روزافزون داريم.
& مدرسه

 



حرف هاي آسماني

پروردگارا !
بگذاربگويم :
وجودم تقديم تو باد !
با نورت
تربيتم كن
و وجودم را
مشعلي فروزان گردان
به جانم
عزت و شرفي ابدي ده
اي آگاه از آشكار و نهان !
گناهان بسيارم را بپوشان
و رها از بند نفسم كن
& عليرضا صفري
تهران

 



خداي من...

خداي من!
اي زيباترين!
تو را من دوست مي دارم
تويي تنهاترين معبود
تويي جانم!
تو را من دوست مي دارم!
تويي معناي معناها
تويي اول، تويي آخر
تويي اي دوست
تو را من دوست مي دارم!
بيامرزم!
ببخشايم!
تو را من دوست مي دارم!
& م. منتظر

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14