(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27 مرداد 1390- شماره 20003

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تفاوت هاي انقلاب اسلامي با تلاش هاي ديگر مصلحان
مسئوليت افراد در برابر نيازهاي معنوي جامعه

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
تفاوت هاي انقلاب اسلامي با تلاش هاي ديگر مصلحان

انقلابهاي اروپاي شرقي
اين كه من گاهي در بعضي از صحبتها گفته ام كه آنچه در اروپاي شرقي و در بعضي از جاهاي دنيا پيش آمد، متأثر از انقلاب ماست، يك حرف خطابي نبوده؛ اين واقعيت است. مثلاً آنچه كه در كشور روماني، يا بعضي از كشورهاي ديگر اروپاي شرقي پيش آمد، عبارت از حضور مردم بود كه در مقابل سلاح گرم، با جسم و جان خودشان به خيابانها آمده بودند. كاربرد سلاح گرم از طرف گروه حاكم، اين خاصيت را دارد كه اگر با جسم انسانها مواجه شد، جسم انسانها در صورت مقاومت، بر آن فايق خواهد آمد و پيروز خواهد شد. هيچ جاي دنيا هم، عكس اين امكان ندارد.
در خفقان آميزترين كشورها هم، اگر گروههاي مردم ـ كه با جسم خودشان، به مقابله ي با تفنگها آمده اند ـ فقط نوبتي چند مقاومت كنند و از ميدان در نروند و از كشته شدن نترسند، پيروز خواهند شد؛ كمااين كه در جاهاي ديگر دنيا ديديم همين طور پيروز شدند. آن جاهايي كه پيروزي پيش نمي آيد، به دليل اين است كه مردم نمي آيند. مردم بايد بيايند. آمدن گروهي از مردم، فايده يي ندارد؛ بايد آحاد مردم راه بيفتند؛ هماني كه شما در ايران ديديد. آنهايي كه متخلف شدند، گروه و نبذي از مردم بودند. نمي شود گفت گروهي از مردم آمدند؛ نه، متن مردم آمدند. ساير كشورها هم از ايران ياد گرفتند.
سال 64 يا 65 كه از اين حرفها هيچ خبري در دنيا نبود، به يكي از اين سياستمدارهاي آفريقا، همين مطلب را گفتم. شخص خيلي عاقل و واردي به نام «موگابه» در آفريقا هست كه از سياستمداران خيلي پخته است و با ايران و انقلاب هم روابطش خيلي خوب است. خودش و كشورش زيمبابوه، هميشه با انقلاب ما همراه بوده اند. شخص او و افرادش، آدمهاي خيلي عاقلي هستند و با ديگر كشورها ـ تا آن جا كه ما ديده ايم ـ خيلي فرق دارند. من با او صحبت مي كردم و همين مطلب را گفتم. آن وقت، ما راجع به كشور آفريقاي جنوبي صحبت مي كرديم. مطرح كردم كه تجربه ي ما يك تجربه ي استثنايي است و به اعتقاد من، آفريقاي جنوبي هم جز اين راهي ندارد كه مردم به خيابانها بريزند و نترسند و فضا را بر گروه حاكم تنگ كنند، تا بر آنها فشار قهري وارد بيايد. يعني وقتي كه همه ي محكوم عليهم، در مقابل عده ي كم حكام آمدند و برخلاف ميل آنها قرار گرفتند؛ يعني نه به اداره شان رفتند، نه در دكانشان رفتند، نه به محل كار و كارگاهشان رفتند و به خيابانها آمدند، آن حاكم، ديگر هيچ كاري نمي تواند بكند؛ يا بايد فرار كند و برود، يا خودكشي كند، يا تسليم بشود و يا توبه نمايد.
البته بحث ما، مثل اين بحثهاي عادي سياسي كه هرچه اين طرف مي گويد، آن طرف هم بگويد بله درست است و باز حرف خودش را بزند، نبود. ما در يك مذاكره ي دوستانه ي دونفره ي غيرديپلماتيك صحبت مي كرديم. او كاملاً تصديق كرد و گفت: من اين حرف را صددرصد قبول دارم و تجربه ي انقلاب شما، تجربه ي موفقي است؛ منتها آفريقاي جنوبي نمي تواند اين طوري عمل كند. علتش اين است كه شما مذهب و ايمان به دين داشتيد، يك رهبر مذهبي هم پيدا شد كه با شجاعت و قدرت، از اين عامل ايمان مردم استفاده كرد و انقلاب را به پيروزي رساند؛ ولي در آفريقاي جنوبي، جاي اين عامل خالي است؛ كه حرف بسيار درستي هم بود. گفت: در آن جا، مردم اعتقاد آن چناني ندارند و عامل ايمان در وجودشان نيست و رهبري هم مثل رهبر شما پيدا نمي كنند.
مي خواهم عرض بكنم كه اين استثنايي بودن وضعيت، براي زبده ترين آدمهاي دنيا قابل فهم است. متفكران و نويسندگان و شعرا و سياسيون برجسته را هم كه در دنيا مي بينيد راجع به انقلاب و امام، اين طور با همه ي وجود شعر گفتند، حرف زدند، مقاله نوشتند، تمجيد كردند، تحسين كردند، به همين خاطر است. اگر اين حرفهايي كه خارجيهاي حسابي، راجع به امام و انقلاب گفتند، جمع بشود، چندين جلد كتاب مي شود؛ منتها رسانه ها ـ اين راديوي بي.بي.سي و راديوي امريكا ـ در دست صهيونيستها و يك عده از دشمنان سرسخت و صددرصد ماست و معلوم است كه آنها اين چيزها را منتشر نمي كنند، مگر به قدر ضرورت و اين كه يك وقت مجبور بشوند منتشر كنند.
آنچه كه در دنيا نسبت به انقلاب وجود دارد، ستايش فوق العاده است. اين، به خاطر همين است. انگيزه ي آنها، اين بود. گاهي ماها تعجب مي كرديم كه يك شاعر درجه ي يك عرب شمال آفريقا ـ كه خودش هم يك شخصيت سياسي است ـ چه طور آمده يك قصيده درباره ي امام، يا در مدح تهران گفته است. اين، چه ذوق و هنر و انگيزه يي است كه يك انسان حسابي و يك آدم داراي معرفت و علم و مكانت و وزانت را وادار مي كند اين طور شعر بگويد؟ همه اينها، ناشي از خصوصيات انقلاب ماست.
انقلاب ما بر دوش مردم ـ به معناي واقعي كلمه ـ قرار دارد. همه ي ماها شاهد اين واقعيت بوده ايم و هيچ كس بين ما خبر بيشتري از نفر ديگر ندارد. جمهوري اسلامي هم، همين طور پيش آمد. رابطه ي جمهوري اسلامي با مردم، با رابطه ي كشورها و حكومتهاي ديگر، بكلي متفاوت است. مسئولان درجه ي يك كشور، رئيس جمهور، وزرا و ديگران و ديگران، مظهر مردمي بودنشان اين نيست كه در كوچه و بازار راه بروند و مثلاً خودشان گوشت و نانشان را بخرند. اين طبيعي است كه علاقه و مراجعات و احتياج و عشق مردم نمي گذارد. كسي كه اشتغال و كار دارد، بايد هر دقيقه ي وقتش، صرف كارهاي مهم بشود. معنا ندارد كه بگويند شما چرا مثلاً ساعتهاي متمادي نمي رويد در مسجدي بنشينيد، تا مردم بيايند به شما مراجعه كنند! اين، عملي نيست. مظهر رابطه ي مردم با مسئولان، اينها نيست.
بيانات در ديدار با ائمه ي جمعه ي سراسر كشور ـ 7/3/69
انقلاب اسلامي، نسيم بيداري هويت اسلامي در جهان
تا پيش از پيدايش جمهوري اسلامي، به توده هاي عظيم مسلمان عالم تفهيم شده بود كه اسلام قادر نيست براي آنان عزّت و عظمت بيافريند و آنان در جست وجوي سعادت بايد يا به دنبال الگوي غربي و فرهنگ اروپا و امريكا بروند و يا به سمت تئوريهاي خيالي و پوچ ماركسيسم گرايش يابند؛ اما پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل جمهوري اسلامي در ايران و عزّت و عظمتي كه تحقق اسلام به ملّت ايران بخشيد، همه ي بافته هاي ديرينه ي استعمارگران غربي را باطل كرد و در عمل نشان داد كه اسلام مي تواند ملّتي را از ضعف و بي حالي و انظلام نجات بدهد و به اوج عزّت و شجاعت و اعتماد به نفس برساند و هم مي تواند نظامي استوار و قادر بر زورآزمايي با قدرتهاي مادّي جهان بر آنان ببخشد و دست قدرتهاي ظالمانه و تحقيركننده ي استعمار و استكبار را از سر آنان كوتاه كند. و چنين بود كه جمهوري اسلامي به بركت اسلام، از پشتوانه مردمي نيرومندي در مقياس جهاني برخوردار گشت و اين به نوبه ي خود، بر توانايي و آسيب ناپذيري جمهوري اسلامي ـ كه همه ي سلطه هاي بزرگ جهاني، با آن سرناسازگاري دارند ـ افزوده است.
آثار پيروزي ملّت ايران در زورآزمايي قدرتهاي جهاني با آن، به جهان اسلام منحصر نماند؛ بلكه در كشورهاي غيرمسلمان و در نظامهايي كه قفس آهنين استبداد حزبي يا ستم قومي اجازه نداده بود كه مسلمانان آن كشورها حتّي مسلماني خود را احساس كنند، نسيم هويت اسلامي وزيدن گرفت و ايمانهاي خفته به جوش آمد و گلبانگ مسلماني، خواب اهريمنان را برآشفت: «و تري الارض هامده فاذا انزلنا عليها الماء اهتزّت و ربت و انبتت من كلّ زوج بهيج».17 پس، در ماجراي عظيم اين ده سال گذشته، قهرمان اصلي اسلام است. و اين رستاخيزي اسلامي است كه جانهاي مرده را بيدار كرده و زمينه را براي روزي آماده مي سازد كه در پاسخ به سئوال «لمن الملك»، در بسيط زمين از چهارگوشه ي عالم گفته شود: «لله الواحد القهّار»18.
پيام به مناسبت اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني ( ره )
10/3/69
تفاوتهاي انقلاب اسلامي با تلاشهاي ديگر مصلحان
نهضت اسلامي در ايران به رهبري منجي بزرگ دوران، حضرت امام خميني (رضوان الله عليه)، به پيروي از شيوه ي نبي اعظم و رسول خاتم و قله آفرينش عالم و آدم، حضرت محمّد مصطفي، در قالب يك انقلاب تمام عيار ظاهر شد و اين طبيعت انقلاب است كه اگر بر پايه اي درست و منطقي استوار باشد، همچون آتشفشان، زلزله در تمام اركان محيط پديد مي آورد و همه چيز و همه جا و همه كس را از گرمي و اشتعال خود متأثر مي سازد.
مصلحان اسلامي و متفكراني كه در يكصدوپنجاه سال گذشته، تحت تأثير عوامل گوناگون قيام كرده و پرچم دعوت اسلامي و احياي تفكر اسلامي را بردوش گرفتند ـ از قبيل سيّد جمال الدين و محمّد اقبال و ديگران ـ با همه ي خدمات ارجمند و گرانبهايشان، همگي اين نقص بزرگ را در كار خود داشتند كه به جاي برپا كردن يك انقلاب اسلامي، به يك دعوت اسلامي اكتفا كردند و اصلاح جوامع مسلمان را نه با قوّت و قدرت انقلاب، كه با تلاش روشنفكرانه و فقط با ابزار قلم و زبان جست وجو كردند. اين شيوه، البته ممدوح و مأجور بوده و هست؛ اما هرگز از آن، توقع نتايجي همچون نتيجه ي عمل پيامبران اولوالعزم را ـ كه سازندگان مقاطع اصلي تاريخ بوده اند ـ نبايد داشت. كار آنان، در صورت صحت و مبرا ماندن از عيوب سياسي و نفساني، تنها مي توانست زمينه ساز يك حركت انقلابي باشد و نه بيشتر. ولذا مشاهده مي شود كه سعي و تلاش بي حدوحصر مخلصان اين گروه، هرگز نتوانسته حركت معكوس و رو به انحطاط ملل مسلمان را متوقف كند، يا عزّت و عظمتي را كه آنان از آن نام مي آورده و در آرزويش آه و اشك مي افشانده اند، به مسلمانان برگرداند و يا حتّي اعتقاد و باور اسلامي را در توده هاي مردم مسلمان تقويت كرده و نيروي آنان را در خدمت آن به كار گيرد و يا دامنه ي جغرافيايي اسلام را گسترش دهد. و اين، بكلي از روش پيامبر عظيم الشأن اسلام جدا است و اين بر هر كس كه اندكي تاريخ بعثت و هجرت رسول معظم را بداند، آشكار است.
پيام به مناسبت اولين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني ( ره ) ـ
10/3/69
17. سوره ي حج، آيه ي 5.
18. سوره ي غافر، آيه ي 16.
پاورقي

 



مسئوليت افراد در برابر نيازهاي معنوي جامعه

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
مكتب انبياي الهي و به ويژه دين مقدس اسلام، نگرش جامعه گرايي را تقويت مي كند؛ بدون اينكه حقوق فردي را ناديده بگيرد. دين اسلام مي كوشد به گونه اي انسان را تربيت كند كه در همه مراحل زندگي، به كل انسان ها- به ويژه اعضاي جامعه اسلامي- نظر داشته باشد. براي مثال، در نماز كه يك عبادت فردي است و در قرائت سوره حمد، شخص نمازگزار، در مقام اظهار عبوديت، خطاب به خداوند نمي گويد: اياك أعبد؛ «من تو را مي پرستم»، بلكه مي گويد: اياك نعبد؛ «ما تو را مي پرستيم». اگر انسان در نيمه هاي شب به تنهايي در محراب عبادت مي ايستد و نماز مي خواند، يا در بياباني كه هيچ انساني هم حضور ندارد، به تنهايي به نماز بايستد، بايد بگويد: «ما تو را مي پرستيم». همچنين هنگامي كه نماز رو به اتمام است، نمازگزار توجه خود را به سمت تمام صالحان معطوف كرده، مي گويد: السلام علينا و علي عباد الله الصالحين؛ سلام بر شخص پيامبر(ص) در عبارت السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته نيز به جهت شخصيت برجسته پيامبر اكرم(ص) و امتياز جداگانه اي است كه ايشان دارند. پس انسان در نماز، همواره مؤمنان را در كنار خود مي بيند، و نيز هنگامي كه مي خواهد از نماز خارج شود، باز بايد بر همه مؤمنان سلام دهد. در تمام دستورهاي اسلامي، اعم از عبادت هاي فردي و اجتماعي و مسائل فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي، مسلمان بايد خود را با ديگر مؤمنان شريك و همراه بداند. اقتضاي تربيت خاص اسلامي چنين است. اما در نگرش غربي، تفكر فردگرايي غالب است و انسان فقط مصلحت خود را در نظر مي گيرد. از اين رو، امروزه در جهان غرب نزديك ترين و انساني ترين روابط عاطفي رو به ضعف مي نهد: خانواده ها متلاشي مي شوند؛ زنان، شوهران، پدران و فرزندان بسياري جدا از هم زندگي مي كنند؛ و همسايه ها هم از يكديگر خبر ندارند. در اين ديدگاه، محور فكري انسان، منفعت و لذت شخصي است.
گذشته از اينكه گرايش فردي، زشتي ها و كاستي هاي فراواني دارد، اگر فردگرايي نيز اصل و زيربناي نگرش به انسان باشد، در جامعه نمي توان از مسئوليت اجرايي و نظارت بر كار ديگران به كلي كناره گرفت؛ زيرا مصالح و منافع و نيز لذت ها و رنج هاي انسان ها در خارج به يكديگر بستگي دارد، و هر قدر نيز انسان به فكر منافع شخصي خود باشد، مي فهمد كه منفعت شخصي او جز با كمك ديگران تأمين نمي شود. اگر انسان بخواهد در زندگي لذتي داشته باشد، به تنهايي نمي تواند به اين لذت برسد، بلكه بايد فرد ديگري نيز باشد تا بتواند با او لذت ببرد. اگر انسان بخواهد در فعاليت اجتماعي، تجارت يا صنعت پيشرفت كند، به تنهايي نمي تواند موفق شود، بلكه مجبور است با ديگران همكاري كند. اگر انسان بخواهد از بهداشت مناسب برخوردار بوده، محيط سالمي داشته باشد، به تنهايي نمي تواند تصميم بگيرد. زماني محيط سالم مي ماند كه ديگران نيز به سلامت محيط كمك كنند.
بنابراين در جوامع غربي هم كه فردگرايي بر آنها حاكم است، همه مي فهمند كه اگر تا حدي در كار ديگران نظارت نكنند، همگي زيان خواهند ديد. از اين رو، آنان لازم مي دانند كه در مواردي يك دستگاه رسمي بر كارها نظارت داشته باشد؛ اما اگر عمل فردي- هر چند خيلي قبيح و زشت- به آنان ارتباطي پيدا نكند و منافع مادي شان را به خطر نيندازد، با آن كاري ندارند. آنان معتقدند ضرر اين عمل قبيح به خود شخص باز مي گردد، و به ديگر افراد جامعه ربطي ندارد.
3- مسئوليت افراد در برابر نيازهاي معنوي جامعه
كساني كه معتقد به مسئوليت افراد در برابر يكديگرند به دو دسته كلي تقسيم مي شوند؛ يك دسته معتقدند مسئوليت هر فردي در برابر جامعه، فقط در حد نيازهاي ضروري مادي جامعه است. پس فقط در زمان قحطي، زلزله، شيوع بيماري واگير و مواردي از اين قبيل بايد به كمك مردم شتافت. اين دسته، در برابر امور اخلاقي و معنوي مسئوليتي قائل نيستند. اين همان گرايش سوسياليستي است كه كمابيش در بعضي از كشورها امروزه نيز طرفداراني دارد. در برخي كشورهاي غربي نيز كه احزاب سوسياليست يا سوسيال دموكرات حكومت را اداره مي كنند اين مباحث مطرح مي گردد؛ برخلاف آن كشورهاي غربي اي كه به دست ليبرال ها و ليبرال دموكرات ها اداره مي شوند؛ چرا كه آنان اين چنين، دغدغه مسائل اجتماعي را ندارند.
دسته ديگر معتقدند كه انسان ها نه تنها در برابر نيازهاي مادي جامعه، بلكه نيازهاي معنوي هم مسئول اند و حتي مسئوليت شان در برابر امور معنوي بيش از نيازهاي مادي است. طرفداران اين ديدگاه، عمدتا پيروان اديان الهي اند كه بارزترين مصداقشان، پيروان اسلام هستند. فرق اساسي جهان بيني اسلامي با جهان بيني هاي غربي، اعم از ليبرال و سوسيال، اين است كه مسلمانان براساس تعاليم ديني معتقدند كه هر فردي افزون بر اينكه موظف است نيازمندي ها و منافع خود را تأمين كند تا سربار ديگران نباشد، بايد به فكر تأمين نيازمندي هاي ديگران نيز باشد و اين نيازمندي هاي ديگران هم منحصر به نيازمندي هاي مادي نيست، بلكه نيازمندي هاي معنوي، روحي و اخلاقي را هم شامل مي شود.
پس براساس نظام ارزشي اسلام، هر مسلماني، همان گونه كه در برابر نيازهاي مادي مسلمان هاي ديگر مسئوليت دارد، در برابر مسائل اخلاقي آنها هم مسئول است. رسول اكرم(ص) فرمود: ما آمن بي من بات شبعانا و جاره المسلم جائع؛1 «كسي كه شب سير بخوابد، در حالي كه همسايه مسلمانش گرسنه باشد، به من ايمان نياورده است». از منظر اسلام، فقط دولت وظيفه ندارد گداخانه اي در جايي ايجاد كند و به وضع فقرا برسد، بلكه افراد هم در اين زمينه مسئول اند: كسي كه پدر و مادر ناتواني دارد بايد از آنها دستگيري كند؛ پدر و مادري كه فرزند تهيدستي دارند، بايد نيازمندي هاي او را تأمين كنند؛ و همسايگان هم بايد به حال يكديگر رسيدگي كنند. بعضي از اين دستورها، در حد مستحبات و سفارش هاي اخلاقي، اما بعضي ديگر در حد وجوب است و كساني كه در اين زمينه كوتاهي كنند، مرتكب معصيت مي گردند. تا اين مرحله سخن از نيازهاي مادي بود كه ممكن است در نظام هاي ديگر نيز كمابيش وجود داشته باشد؛ اما امتيازي كه نظام اسلامي بر ديگر نظام ها دارد اين است كه نه تنها افراد در برابر نيازمندي هاي مادي مردم ديگر مسئول اند، بلكه در برابر نيازمندي هاي معنوي و اخلاقي آنها نيز بايد پاسخ گو باشند. نام كلي اين نظارت و مسئوليت «امر به معروف و نهي از منكر» است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج17، باب صله الرحم، روايت22، ص 49.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14