(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 27 مرداد 1390- شماره 20003

آيا «ماه عسل» تلخ است؟
به بهانه نمايش فيلم عقاب (Eagle) در سينماهاي جهان
توهم تاريخي اين بار از نگاه مك دونالد
نگاهي به فيلم «اينجا بدون من» اثر بهرام توكلي به دنبال ردپاي باريك سينماي متعهد اجتماعي
تغيير برنامه هاي سيما در شب هاي قدر
پخش سريال «سرزمين من قدس»
پيش توليد «زيباتر از زندگي» آغاز شد
قديمي ترين جشنواره سينمايي ايران تمديد شد
نقدي بر برنامه هاي گفت وگو محور در تلويزيون در جست وجوي جذابيت آگاهي بخش
«يوسف پيامبر»(ع) محبوب ترين سريال در جمهوري آذربايجان



آيا «ماه عسل» تلخ است؟

پژمان كريمي
چند روز پيش برنامه «ماه عسل» شبكه سوم را تماشا مي كردم. هم مجموعه برنامه را دوست دارم؛ هم اجراي احسان عليخاني را.
در بخشي از آن برنامه، مجري از تلفن ها و پيامك هايي گله كرد كه بر تلخي برنامه تأكيد داشتند.
گله عليخاني درست بود! واقع گرايانه بود! بجا و تحسين برانگيز!
شايد بگوييد چرا بايد نسبت به يك نقد موضع گيري شود؛ اگر مجري و عوامل يك برنامه بواقع اهل نقدند و تحمل انتقاد را دارند؟ و شايد ادامه دهيد مگر نه اينكه لازمه اصلاح گري، نقدپذيري است!
موافقم. هيچ عاقلي و عقل سليمي، مخالف نقد نيست و از بابت انتقاد نبايد و شايسته نيست در مقام گله گذار آشكار شود. اما اجازه بدهيد دست كم درباره برنامه ماه عسل، به مجري برنامه حق گله در برابر ايرادگيري نادرست را بدهم! به خودم حق بدهم كه از گله يك مجري و يك برنامه در برابر نه نقد بلكه وارد كردن ايرادي غيرمنصفانه دفاع كنم! دفاع كنم تا اولا تفاوت نقد و ايرادگيري نابجا و نامعقول مشخص شود و حرمت انتقاد و منتقد حفظ گردد.
و دوم اينكه يك «واقعيت» را نيز با عمق جان پذيريم! واقعيتي كه بايد ملكه ذهن برنامه ساز و مخاطب شود.
نقد را تميز دادن سره از ناسره تعريف كرده اند. نقد ناظر بر واقعيت و انصاف و عدالت ورزي است. غايت نقد، روشنگري و اصلاح است. احساس و سطحي نگري و مطلق گرايي و عوام زدگي در آن راهي ندارد. نقد برآمده از تخصص است و از اين رو قابل استناد تلقي مي شود.
بنابراين تفاوت است ميان نقد و رأي! در نقد مي توان حكم راند اما رأي نبايد در قواره حكم جاي داده شود.
اين حق مخاطب رسانه است -به ويژه رسانه ملي- كه درباره هر برنامه رأي دهد. نظر مثبت و منفي ارائه كند. اما آيا مي توان رأي را به مثابه نقد و حكم پنداشت و با لحني تند و هيجان زده و به دور از واقع نگري و عدالت زبان به ابراز آن گشود؟!
اما واقعيتي كه وعده اش كردم: يك برنامه ساز براي نمايش ژرفاي يك زشتي، يك پلشتي، يك مصيبت، چاره اي ندارد كه واقعيت را چنان كه هست، بدون دخل و تصرف به نمايش بگذارد. اين، يك روش رسانه اي است. روشي كه احساسات را چنان كه بايد تحت تأثير قرار مي دهد و برانگيخته مي كند.
براي ايجاد همدردي عميق با يك كودك معصوم كه با بي انصافي و با بي رحمي در مسير رهگذران نهاده شده، يك شيوه، نمايش سيماي پردرد اوست، نمايش واقعيت روشن مظلوميت اوست، نمايش بي پرده نگاه پر از بيم و سؤال و آرزو و سرشار از دغدغه اوست؟ براي نشان دادن اوج فداكاري و ضرورت ارج گذاري به انسان هاي فارغ از خودخواهي و مصلحت انديشي هاي دنيازده، مگر مي توان از نگاه خيره به واقعيت دستان پرزخم و سوخته معلم فداكار به سادگي گذر كرد؟
براي به باور نشاندن ايثار زن و مردي كه كودك معلول مرد و زني ديگر را با «جان» و عاشقانه، نگهباني مي كنند، مگر مي توان از نمايش بي واسطه واقعيت بيماري و معلوليت آن كودك- كه حالا نوجواني قد كشيده است- به سادگي گذر كرد و بي اعتنايي نمود!
گفتن از واقعيت ها هميشه مساوي تلخي نيست! به پيامدهاي اين اتفاق اگر انديشيده شود، آن تلخي ظاهري، رنگ مي بازد.
«ماه عسل» تلخ نيست! اما وقتي چشم خود را به واقعيت ها مي بنديم و تلاش مي كنيم تا احساس ما درگير هر واقعيتي نشود، نگاه و حس ما رنگ و طعم تلخي مي گيرد!

 



به بهانه نمايش فيلم عقاب (Eagle) در سينماهاي جهان
توهم تاريخي اين بار از نگاه مك دونالد

رضا فرخي
فخرفروشي دروغين و بربر خواندن مخالفان غرب و به نوعي برتربيني كاذب تاريخي، گويي در هاليوود پاياني ندارد و هر روز در قامت يك فيلم تاريخي اين مسئله زنده مي شود. به گونه اي كه انگار قرار بر اين شده هر چند گاه يك بار، يك فيلم تاريخي ساخته شود و مخالفان غرب در طول تاريخ بربر خوانده شوند. به ويژه كه اين موضوع در مورد تمدن يونان و روم به شدت ديده مي شود. تمام اين فيلم ها به نوعي يادآور صحنه اي از فيلم «الكساندر» (اليور استون) است كه در آن ارسطو استاد الكساندر به او مي گويد: «تو بايد ياد بگيري با بربرها چطور برخورد كني!» هر چند كه ارسطو و هردوت را مي توان از پايه گذاران نظريه بربرها دانست اما به هر صورت در عصر جديدگويي هاليوود مسئوليت گسترش چنين نظريه اي را در اختيار گرفته است. البته اين موضوع تنها محدود به فيلم هاي تاريخي نيست و در فيلم هاي جديدي مانند «مرد آهني 2» هم اين موضوع ديده مي شود. چرا كه در برخي سكانس هاي آن، مسلمانان و جهان سومي ها از سوي شخصيت اول فيلم بربر خوانده مي شوند كه بايد با آنها مبارزه كرد و حتي در فيلم «سالت» هم در سكانس پاياني شاهد چنين ماجرايي هستيم، به ويژه كه در قسمت پاياني اين فيلم شخصي كه مي خواهد موشك را به سمت ايران و آمريكا پرتاب كند با آنجليناجولي (كاراكتر سالت) مي گويد: «بگذار دنيا را از شر بربرها نجات دهم!»
Eagle نمايشي از يك توهم
اين قضاوت هاي توهين آميز هميشه در هاليوود وجود داشته اما مصداق تازه چنين موضوعي را بايد در فيلم هاي جديد سينماي آمريكا يعني فيلم هايي مانند thor و eagle (عقاب) ديد. فيلم هايي كه با يك نگاه توهمي كه برخاسته از همين بربرگرايي ديگران و متمدن دانستن غرب ساخته شده است. به ويژه فيلم «عقاب» به كارگرداني كوين مك دونالد كه واژه بربرها بارها در آن تكرار مي شود.
داستان اين فيلم درباره ارتش نهم روم باستان است كه به جنگ وحشي ها (به تعبير اين فيلم غيررومي ها و كساني كه هيچ هويتي ندارند) مي رود. در اين بين اين لشكر به روم باز نمي گردد و در همان جا ناپديد مي شود. از سوي ديگر نماد افتخار روم يعني عقاب طلايي نشان هم همراه اين لشكر ناپديد مي شود! چندي پس از اين اتفاق ماركوس فرزند فرمانده سپاه ناپديد شده به انگلستان مي آيد تا در پي پدر به سرزمين اقوام وحشي رفته تا هم پدر و لشكريان را پيدا كند و هم نماد افتخار روم يعني عقاب طلايي نشان را بازگرداند.
در اين بين او در خلال اتفاقاتي كه برايش رخ مي دهد با برده اي كه از همين وحشي هاست آشنا شده و اين برده هم به دليل اينكه ماركوس جانش را در مبارزات گلادياتوري نجات مي دهد قسم مي خورد كه تا ابد به او وفادار باشد. به هر صورت ماركوس تصميم مي گيرد علي رغم مخالفت اطرافيان با اين برده به سرزمين هاي شمالي انگلستان يعني جايي كه به تعبير اين فيلم غيررومي ها (وحشي ها) زندگي مي كنند برود. جايي كه به زعم اطرافيان او مكاني بي بازگشت است. به هر صورت او با برده خود به سرزمين هاي وحشي ها وارد شده و در آنجا با مصائب و مشكلات فراواني روبه رو مي شود. اما به هر صورت و از طريقي كه شده عقاب را پيدا مي كند. با اين حال پس از پيدا كردن عقاب، وحشي ها بلافاصله از اين موضوع مطلع مي شوند و تصميم مي گيرند او را بكشند. در اين ميان به يك باره سپاهيان پدرش كه در اين سالها به صورت مخفيانه در اين سرزمين زندگي مي كرده اند به كمكش مي آيند و او به هر صورت ممكن عقاب را به روم باز مي گرداند تا غرور خانوادگي اش را زنده كند. چرا كه تا پيش از اين همكان او و پدرش را به دليل اينكه نماد افتخار روم يعني عقاب را از دست داده است سرزنش مي كردند.
داستاني پر از اغراق و دروغ هاي بزرگ
داستان فيلم سرشار از اغراق هاي غيرقابل باوري است كه شايد حتي خود مك دونالد هم آنها را باور نكند. از سوي ديگر كوين مك دونالد تا جايي كه ممكن بوده در اين فيلم شعارهاي باستان گرايي غربي داده است. آن چنان كه در اين فيلم سعي مي كند روميان را كه به نوعي نماد غرب هستند با اصالت و كاملا برتر از اقوام ديگر كه به تعبير اين فيلم وحشي هستند به نمايش بگذارد.
نكته جالب اين جاست كه در اين فيلم هدف رومي ها آن قدر والا دانسته مي شود كه حتي ديگر ملت ها هم حاضرند داوطلبانه براي آن جان بدهند. نمونه اين موضوع را مي توان در رفتار برده ماركوس دانست.
برده او كه به تعبير فيلم يكي از همين وحشي ها است با همراهي ماركوس درسفر به سرزمين وحشي ها و خيانت به خانواده و ايل و تبار خود به بيننده اين موضوع را القا مي كند كه هدف اين تمدن جهاني بوده است. همچنين از اين موضوع هم نبايد غافل شد كه شخصيت ماركوس شباهت عجيبي به آراگورن، شخصيت اصلي فيلم ارباب حلقه ها دارد. به گونه اي كه بيننده همان قهرمان سازي را در چهره ماركوس هم مي بيند. اين درحالي است كه فيلم با نمايش رفتار مهربانانه ماركوس با برده خود تلاش مي كند سال ها برده داري و استثمار انسانيت توسط رومي ها را از ذهن بيننده پاك كند. دقيقا موضوعي كه در فيلم تروي هم نمونه آن ديده مي شود.به گونه اي كه برخورد آشيل در اين فيلم همانند ماركوس فيلم عقاب (eagle) است. البته بماند كه فيلم عقاب در برخي قسمت ها سعي مي كند با نمايش نبرد برده ها و كشتار آنان توسط يكديگر دركلكسيون، بربرها را تحقير كند و به بيننده بگويد كه اينها ذاتا حقير هستند و برد، پس بايد آنان را كشت. شايد اگر به رفتار رسانه هاي خبري هم در اين باره توجه كنيم متوجه شويم كه آنان در پي القاي همين موضوع به بيننده درمورد مخالفان خود هستند.يعني اينكه آنها وحشي هستند پس بايد آنان را كشت و يا به بند كشيد.
اما چيزي كه بايد در اين بين به آن توجه داشت ريشه شناسي اين رفتار هاليوود است. اينكه هاليوود چرا دربحث تاريخي به ديگران اين گونه توهين مي كند و يا مثلا در فيلم thor ايراني ها را همجنس باز مي داند؟
ابزاري براي
عقده هاي خفته
به تعبيري مي توان به اين موضوع اشاره داشت كه هاليوود به ابزاري براي عقده گشايي سياسيون و تاريخ نگاران مغرض غرب تبديل شده است. هرچند كه اين موضوع به اعتبار خود هاليوود ضربه مي زند. چرا كه هاليوود امروزه در ژانر تاريخي و سياسي تبديل شده است به جايي براي توهين و تحقير ديگران! تاريخچه هاليوود هم دقيقاً در اين موضوع ريشه دارد. در اين باره اگر نگاهي به اولين فيلم رسمي عصر مدرن هاليوود يعني «دركاليفرنياي قديم» محصول سال 1910 به كارگرداني دي گريفيث و بازي بلانش سوبيت وليلن گيش و مري پيكفورد بيندازيم متوجه مي شويم كه هاليوود از همان ابتدا نگاه تحقيرآميز را به ديگران داشته و همه را يا دشمن مي دانسته و يا تروريست!
البته بايد به اين مسئله هم توجه كرد كه هاليوود براساس دستورهاي سياسيون به صورت دوره اي ملت هاي ديگر را تحقير مي كند. يك روز ايران، يك روز افغانستان، يك روز تاريخ كشورهاي آمريكاي جنوبي. اين مسئله ريشه در اين دارد كه هاليوود سياسي است و از منظر هنري به مسائل نگاه نمي كند.

 



نگاهي به فيلم «اينجا بدون من» اثر بهرام توكلي به دنبال ردپاي باريك سينماي متعهد اجتماعي

محمد قمي
گونه اي از سينماي اجتماعي كه بتواند و بخواهد گويا و جوياي آلام و آمال مردمان دردمند جامعه باشد محمل و محفلي است براي يكي از متعهد ترين گونه هاي هنري كه به سان آيينه اي به بازتاب درد و رنج هاي بي شمار و سخت و صعب كساني مي پردازد كه كمتر رسانه اي براي ديده شدن و كمتر تريبوني براي شنيده شدن در اختيار دارند.
سينماي اجتماعي كه درعين بازتاب و انعكاس تلخي ها و زشتي ها و تاريكي هاي زندگي، اما هرگز به خود اجازه نمي دهد كه تخم ياس ونااميدي را در دل و ديده مخاطبانش بكارد و آنها را حتي از كورسويي از روشنايي نيز محروم نمايد.
سينماي متعهد اجتماعي اتفاقا وظيفه دارد تا در متن و بطن تلخي ها و در موازات آن ها به اميد و رهايي و رستگاري و روشني رهنمون و يادآور باشد و مخاطبش را درمرداب پوچي و تلخي فرو نبرد.
تاريخ سينماي اجتماعي هميشه يادآور چنين آثاري است و چه در سينماي جهان و چه درسينماي خودمان از نمونه ها يافت مي شود. اتفاقا درسينماي ايران بهترين و پرافتخارترين آثار به نوعي متعلق به همين گونه اجتماعي متعهد و آيينه صفت بوده اند كه با صراحت و صداقت و بي غل و غش به بازتاب حيات اجتماعي جامعه و دردها و رنج هاي آدميانش پرداخته اند.
تلاش هايي صادقانه براي تنبه و تذكري پيامبر گونه و هدايت دل ها وديده ها به سمت خدا و انسانيت. فيلم هايي مثل «بچه هاي آسمان»، «زير نور ماه» و ... امثالشان كه طي سال هاي دور و نزديك هميشه بوده اند و نشانگر آسمان شده اند،اگر چه نحيف و معصوم و مظلوم.
اما حقيقت تلخ آن است كه سينماي متعهد اجتماعي طي سال هاي اخير روبه افول گذاشته و ديگر نشاني آنچنان كه بايد و شايد از آن ديده نمي شود. سينمايي كه مي تواند به عنوان چشم بيدار جامعه تلقي شود و حضور موثر و مبتكر و خلاق و وظيفه مدارداشته باشد. بي ترديد مي توان گفت كه مختصات جامعه و حكومت انقلابي و عدالت مدار و ظلم ستيز ما با آن عقبه عظيم و متراكم و سرشار مذهبي و انقلابي و ايماني بيشتر با همين گونه وفرم سينمايي مناسبت و قرابت دارد و همين ژانر است كه مي تواند محمل و محفل مناسبي براي بازنماياندن روحيات و خواسته ها و علايق و سلايق مردمان و حكومت ما باشد. بنابراين گونه سينماي متعهد اجتماعي مي بايستي هميشه مورد توجه هاي حمايتي و هدايتي مسئولان امر و البته هنرمندان قرارگيرد تا بتواند نقش مهم و تاريخي خود را درحيات هنري مردم ايفا نمايد.
در ميان فيلم هاي اكران حال حاضر سينماي ايران فيلم «اينجا بدون من» تا حدودي با همين رويكرد و نزديك به دغدغه هاي اجتماعي - حداقل- بخشي از جامعه كه اتفاقا درد و رنج هاي خاص و تكان دهنده اي را هم تجربه مي كنند توليد شده است. مركز ثقل اين روايت سينمايي، جواناني هستند كه دچار معلوليت جسمي اند و از اين جهت چه مصائب و محنت هايي را بايد متحمل شوند چه ديدني و چه نهفته، چه گفتني و چه نگفته.
فيلم «اينجا بدون من» سومين ساخته بلند بهرام توكلي را مي توان در ادامه رويكرد سينمايي اين كارگردان جوان سينماي ايران در آثار قبلي اش دانست. رويكردي كه شايد بتوان نقطه اوج راكماكان و همچنان دراولين ساخته سينمايي او يعني فيلم «پابرهنه دربهشت» دانست. بهرام توكلي درفيلم هايش به آسيب شناسي معضلات اجتماعي و مفاهيم انساني مي پردازد. فيلم هايي به ظاهر تلخ و گاه حتي تاريك و سياه كه البته مضامين اصلي اش مفاهيم انساني است كه كارگردان برپايه ميزان شناختي كه بر اين مفاهيم دارد و ميزان بهره مندي كه ازسينماورزي دارد به بازتاب سينما ورزانه اين مفاهيم و مضامين انساني درآثارش مي پردازد.
درفيلم «اينجا بدون من» ما با يك خانواده كوچك با مشكلاتي بزرگ روبه رو هستيم. خانواده اي كه داراي يك دختر جوان دم بخت است كه دچار فلج بخش هايي از بدن و عقب ماندگي جسمي است. مادر خانواده كه با كار و تلاش طاقت فرسا رنج نگهداري از چنين فرزندي را دركنار گذران مصارف زندگي اش بر دوش مي كشد به نوعي مركز ثقل فيلم قرار مي گيرد و فرزند ديگر خانواده نيز حضوري حاشيه اي درداستان دارد. در اثناي روايت، اين خانواده به يك موقعيت خاص برمي خورد؛ اتفاقي كه با سازماندهي مادر و بدون اطلاع و هماهنگي با پسرش تنظيم مي شود و نتايج تلخي به همراه مي آورد. قضيه از اين قرار است كه پسر خانواده دوست جوانش را روزي به خانه دعوت مي كند و مادر كه گمان مي برد دوست فرزندش مجرد است و آماده ازدواج، صحنه را به نحوي ترتيب مي دهد كه موقعيت آشنايي دخترش با وي فراهم شود. بي خبر از آنكه پسرجوان پيش ازاين براي امر ازدواج اقدام كرده و در دوران نامزدي به سرمي برد و اين مسئله به ناگهان در اثناي گفت و گوي پسر و دختر مطرح مي گردد كه باعث وارد آمدن ضربه و آسيب روحي شديدي درهر سه عضو خانواده مي شود. درحالي كه درحقيقت هيچ يك از آنها مقصر اين اتفاق نبودند و شايد به عبارت ديگر بهتر باشد بگوييم هيچ يك از آن چهار نفر. چرا كه همگي دريك بي خبري درموقعيتي از پيش تعيين شده قرار مي گيرند كه نتيجه اش معطوف به اشتباه هيچ كدام از آنها نبوده است.
كل وضعيت داستاني فيلم «اينجا بدون من» در همين موقعيت شكل مي گيرد و مابقي اطلاعات مربوط به شخصيت ها و داستانك هاي فرعي فيلم حول همين محور روايت مي شود. كارگردان درواقع تلاش مي كند براساس همين موضوع محوري و مبنايي تمام مفاهيم انساني مدنظر خود را در روايتي نرم و داستاني ساده بيان كند.
نكته ديگر آن كه كاراكترهاي «اينجا بدون من» هم از نظر كمي و هم از جهت كيفي محدود هستند. اين محدوديت به لحاظ كمي الزاما نقطه منفي فيلم محسوب نمي شود، اما به لحاظ كيفي مي بايستي كاراكترها هر تعداد كه باشند به درستي و كامل شناسانده شوند. درحالي كه در فيلم بهرام توكلي اين شناخت به اندازه كافي و وافي براي بيننده رخ نمي دهد.
نكته قابل ذكر ديگر درباره فيلم «اينجا بدون من» ريتم آن است. اين اثر، درواقع فيلم كش داري است با يك ريتم بد. شايد همين بخش داستان مي توانست موضوع جالبي براي يك فيلم كوتاه و يا يك فيلم نيمه بلند باشد، اما به كارگيري آن با همين مختصات و مواد خام براي يك فيلم بلند حتما چيزهايي كم دارد و حتما موجبات خستگي تماشاگر را فراهم مي كند. اتفاقي كه در دو فيلم قبلي اين كارگردان نيز كم و بيش وجود داشت.
اما شايد بحث اصلي «اينجا بدون من» بحث شخصيت پردازي باشد و البته پيوند عميق آن با فيلمنامه. هم شخصيت پردازي ها و هم فيلمنامه يك دست و آنچنان كه بايد و شايد قابل دفاع نيستند و به نظر مي رسد محدوديت لوكيشن و شخصيت ها كارگردان را مبتلا به محدوديت پردازش تصويري و سينماورزي كرده است تا آن كه يك الزام منطقي و طبيعي در ساختار فيلمنامه باشد. ضمن آن كه وقتي شخصيت پردازي يك فيلم دچار مشكل باشد ديگر نمي توان به ساير عناصر و مؤلفه هاي آن هر چند خوب و كامل باشند دل بست. گرچه نبايد ناگفته بماند كه اساسا چنين چيزي ممكن نيست و نمي توان فيلمي را سراغ گرفت كه شخصيت هايش درست و كامل و متناسب با داستان و روايت، پرداخته نشده باشند، اما فيلم خوبي باشد.
فيلم «اينجا بدون من» يك موضوع انساني بسيار مهم و ارزشمند و وجداني را دستمايه يك فيلم كشدار، خسته كننده و تا حدودي ضعيف قرار داده كه اي كاش چنين نمي كرد.
يكي از دلايل مهم اين ضعف عمده فيلم «اينجا بدون من» اين است كه مواد خام مورد نياز چه از جهت كمي و چه كيفي براي روايت سينمايي اش مهيا نشده و آن چيزي هم كه به عنوان داستان با آن روبه روييم و نيز شخصيت ها و فضاسازي هايش، بدون آن كه درست شناخته و ورز داده شود در چيدماني مبتديانه و بي عمق به مخاطب عرضه مي شود.
علاوه بر اينها فيلم اصلا از كشش و جذابيت مناسبي برخوردار نيست و مخاطب را خسته مي كند و خستگي، هر فيلمي را با هر موضوع و مفهومي هر چقدر هم متعالي و مهم و حياتي باشد، نابود مي كند و از حيز انتفاع و اهتمام ساقط مي سازد. تجربه هاي معطوف به سينماي معروف به اجتماعي هميشه با اين فراز و فرودها روبه رو بوده است. اساسا درصد ريسك در سينماي اجتماعي بيش از ساير ژانرهاست. شايد به همان نسبت و اندازه كه تأثيرگذاري اين سينما هم بيشتر و بهتر است.
سينماي اجتماعي ما نياز به يك تجديد قواي جدي دارد. اين سينماي اصيل و بارز و متعهد، هميشه بايد مرزبندي روشن و معتبر و جدي خود را با سينماي سياه نما و جشنواره اي حفظ كند و از آن فاصله بگيرد تا به دام فريب سياستگذاران و كارگزاران سياسي كار آن و جشنواره هايشان درنغلتد.

 



تغيير برنامه هاي سيما در شب هاي قدر

شبكه هاي مختلف سيما براي شب هاي قدر ماه مبارك رمضان فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني متناسب با فضاي معنوي اين شب ها را براي پخش از تلويزيون تدارك ديده اند.
به گزارش ايرنا، «ناز و نياز»، «ملكوت»، «سپيده» و «شايد براي شما هم اتفاق بيفتد» عنوان آثاري است كه در اين شب ها به ترتيب از شبكه هاي يك، دو، سه، و پنج سيما روي آنتن خواهد رفت.
شبكه يك سيما مجموعه تلويزيوني «ناز و نياز» به نويسندگي و كارگرداني «فلورا سام» و تهيه كنندگي همسرش «مجيداوجي» را در شب هاي قدر روي آنتن مي برد.
مجموعه تلويزيوني «ملكوت» كه ماه رمضان سال گذشته از شبكه دو سيما پخش شده بود، امسال نسخه سينمايي آن درشب نوزدهم ماه رمضان از اين شبكه پخش مي شود. كارگردان اين اثر ماورايي «محمدرضا آهنج»است و به تهيه كنندگي محسن شايانفر توليد شد.
فيلم تلويزيوني «سپيده» نوشته «حسين مهكام» و به كارگرداني حسين آقا هرندي گزينه شبكه سوم سيما براي پخش درشب بيست و يكم ماه رمضان مصادف با شهادت حضرت اميرالمومنين علي (ع) است.
مسئولان شبكه پنج سيما نيز تصميم گرفته اند مجموعه «شايد براي شما هم اتفاق بيفتد» را جايگزين مجموعه طنز «سه دونگ سه دونگ» دراين شب ها كنند.

 



پخش سريال «سرزمين من قدس»

پخش سريال «انا القدس» (سرزمين من قدس) همزمان با روز جهاني قدس ازسيما آغاز مي شود.
اين سريال به كارگرداني راسل خطيب در 30 قسمت ازشبكه دو تلويزيون به نمايش درخواهد آمد.
حسين خدادبيگي مدير دوبلاژ سريال «انا القدس» درباره آن به ايسنا توضيح داد:
قصه اين سريال از سال 1917 شروع مي شود و در واقع حضور صهيونيست ها در قدس و در 100 سال گذشته را به تصوير مي كشد.

 



پيش توليد «زيباتر از زندگي» آغاز شد

تهيه كننده فيلم سينمايي «زيباتر از زندگي» به كارگرداني انسيه شاه حسيني از آغاز پيش توليد اين فيلم خبر داد.
سيد سعيدسيدزاده دراين ارتباط به مهر گفت: به تازگي پيش توليد اين فيلم آغاز شده است و درحال فراهم كردن مقدمات كار هستيم. هنوز هيچ كدام از عوامل قطعي نشده اند ولي درحال رايزني هستيم. پيش توليد جدي فيلم درخوزستان، دشت آزادگان، و هويزه انجام مي شود.
وي افزود: با برنامه ريزي هاي انجام شده فيلمبرداري با خنك شدن هوا اواسط آبان آغاز مي شود و تلاش مي كنيم «زيباتر از زندگي» به جشنواره فجر امسال برسد.
اين فيلم درباره زندگي شهيد علم الهدي فرمانده عمليات نصر است. انسيه شاه حسيني كارگرداني فيلم هاي «غروب شد بيا»، «شب به خير فرمانده» و «پنالتي» را دركارنامه دارد.

 



قديمي ترين جشنواره سينمايي ايران تمديد شد

از سوي دبيرخانه چهل و يكمين جشنواره رشد و با توجه به استقبال فيلم سازان، مهلت ارسال آثار سينمايي كه پيش از اين تا 15مرداد اعلام شده بود، تا پايان مرداد تمديد شد.
دبيرخانه چهل و يكمين جشنواره فيلم رشد از ابتداي سال فعال شد و با معرفي «حميدرضا كفاش» به عنوان دبير جشنواره در ارديبهشت ماه گذشته، اين دوره جشنواره وارد فاز عملياتي گرديد.
جشنواره فيلم رشد با 46 سال سابقه و 40 دوره برگزاري،قديمي ترين رويداد سينمايي ايران است كه هر سال توسط وزارت آموزش و پرورش برگزار مي شود.

 



نقدي بر برنامه هاي گفت وگو محور در تلويزيون در جست وجوي جذابيت آگاهي بخش

هاجر ضياء
رسانه ها به عنوان ابزار گسترش فرهنگ در جامعه به شمار مي آيند. اثرگذاري هر رسانه متناسب با گستره دايره مخاطبانش متفاوت است. در اين بين نقش تلويزيون بسيار پررنگ تر از ساير رسانه ها به چشم مي آيد. و اين شايد به دليل طيف وسيع مخاطبانش و استفاده از ابزارهاي ديداري از جمله صدا، رنگ، تصوير و... باشد كه اين رسانه در اختيار دارد. اين اثرپذيري تا جايي است كه حتي اعتماد مردم به آن نيز بيشتر است. اين نقش خطير الزاماتي را مي طلبد؛ از جمله اينكه بايد بسيار تخصصي تر از آنچه به نظر مي رسد با آن برخورد كرد. از اين لحاظ كه از افراد دانش آموخته مرتبط براي برنامه سازي استفاده شود همچنين لزوم استفاده از مجري- كارشناس در برنامه هاي مختلف نيز مشاهده مي شود كه البته اين تنها چند نمونه كوچك از اين مقوله است. از جمله برنامه هايي كه درصد زيادي از فضاي سيما را به خود اختصاص داده اند و اغلب نيز به طور زنده روي آنتن مي روند برنامه هاي گفت وگو محور يا تاك شوهاي مختلف هستند. اين برنامه ها علاوه بر جذابيتي كه مي توانند براي بيننده داشته باشند اين قابليت را نيز دارند كه اطلاعات مفيد و يا به اصطلاح خوراك فرهنگي مناسبي را به مخاطب عرضه نمايند. برنامه هاي گفت وگو محور غالبا از دو موضوع دكور و مجري قابل تأمل هستند. لذا براي بررسي اين برنامه ها بايد به دو نكته توجه داشت؛ يكي حركت محتوايي و ديگري از لحاظ ديداري و يا از نظر فرميك است.
شايد بهتر باشد براي نشان دادن بهتر موضوع بعضي مصاديق را در گفته هايمان به كار ببريم. يكي از برنامه هايي كه در ابتدا با روند رو به رشد مناسبي روبرو بود برنامه «نيمروز» است كه در حال حاضر به دلايل مختلفي با افول مواجه شده است. از نظر محتوا مي توان به اين نكته اشاره نمود كه آنچه از يك برنامه گفت وگو محور انتظار مي رود تقديم اطلاعات به روز و در عين حال مفيد براي مخاطب است. اما دادن اين اطلاعات با اخبار گفتن متفاوت است و بايد با نشاط همراه باشد. به عبارتي برنامه ساز هوشمند بايد به مهندسي پيام آگاه باشد. لذا نشاط، ركن اصلي يك برنامه است كه اگر بيننده با يك نشاط فرمايشي و يا اطلاعات فرآوري نشده مواجه شود بدون شك آن را از پس قاب شيشه اي درك خواهد كرد. دوم اينكه برنامه ساز بايد مخاطب خود را بشناسد و بداند براي چه طيف سني برنامه مي سازد. به عنوان مثال برنامه هاي ظهر گاهي بيشتر داراي قشر مخاطب خانه دار هستند كه گفتن اخبار در قالبي صرفا سياسي شايد براي او اهميت نداشته باشد و اين نكته اي است كه در برنامه هاي ظهر گاهي كاملا به طور غيرحرفه اي بدان پرداخته مي شود.
موضوع ديگري كه در بحث محتوا بايد به آن توجه شود اين است كه بدانيم اين برنامه از چه نوعي است كه آن نيز با توجه به نوع مخاطب تعيين مي شود. گاهي در يك برنامه سرگرمي و يا اجتماعي موضوعات مذهبي يا سياسي به نحوي با هم مخلوط مي شوند كه مخاطب را دچار سردرگمي كرده و نمي داند كه با چه نوع برنامه اي روبه روست. به عبارتي برنامه ساز يك پيتزاي قورمه سبزي را براي مخاطب تهيه مي كند كه بيننده نمي داند بايد با آن چكار كند.
نكته ديگري كه در حركت محتوايي برنامه بايد به آن توجه ويژه اي داشت اين است كه برنامه ساز بايد بداند كه برنامه اي را كه تهيه مي كند براي چه مقطعي از شبانه روز است. گاه يك برنامه با كپي برداري از يك برنامه شبانگاهي كه توانسته موفق عمل كند مي كوشد كه برنامه اي با همان فرم و يا كپي از بعضي آيتم هاي آن برنامه شبانگاهي بسازد كه اين خود باعث دلزدگي بيننده نسبت به آن مي شود. اما از همه اين نكات مهم تر سوالاتي است كه در يك برنامه گفت وگو محور از مهمان پرسيده مي شود و بايد به آن توجه شود. سؤالات نسنجيده و پيش پا افتاده نه تنها باعث سردرگمي مهمان مي شود بلكه نوعي توهين به شعور مخاطب است. اين موضوع به نوبه خودكار را فاقد عنصر مهمي به نام تاثيرگذاري مي كند. گاه گزارش هايي كه به عنوان ميان برنامه استفاده مي شود به حدي بي محتواست كه نمي توان نقدي به آن وارد است.
به طور كلي در برنامه هاي گفت و گو محور بايد به نوع مخاطب توجه شود.
رويكرد محتوايي يك تاك شو يكي از مهم ترين عناصر آن است. گاهي حركت در سطح برنامه آنچنان كم عمق است كه برنامه را خالي از محتواي ارزشمند مي كند. مخاطب در قبال زماني كه صرف ديدن برنامه مي كند بايد اطلاعات و نشاط لازم را دريافت نمايد. شايد بتوان برنامه اي خوش آهنگ و سريع را براي مخاطب فراهم كرد. اما گاهي محتوا در اين شتابزدگي مغفول واقع مي شود. آگاهي بخشي و ارتقاي سطح معلومات بيننده يكي از اركان تاك شوهاست.
باتوجه به انواع رسانه هاي ديداري و اينترنت و... به سختي مي توان ذائقه مخاطب سخت پسند و البته تنوع طلب امروزي را برآورده ساخت. لذا يك برنامه گفت وگو محور بايد از لحاظ فرميك نيز براي بيننده داراي جذابيت باشد كه اين خود يكي از عوامل مهم تأثيرگذاري يك برنامه است. برنامه اي با يك محتواي كالا غني به دليل فضاي دكور نامناسبي كه دارد باعث كم توجهي بيننده به آن برنامه مي شود. البته اين تنوع ديداري نبايد باعث سردرگمي بيننده شود. استفاده از رنگ هاي شاد در دكور برنامه، پوشش مجري، استفاده از موسيقي فاخر و سنتي و يا باورپذير بودن مجري برنامه همگي به ساخت يك تاك شوي موفق كمك مي كند.
انتخاب مهمان نيز يكي از مهم ترين اركان برنامه هاي گفت و گو محور است كه گاه با يك عمل نسنجيده و دعوت از مهماني كه نبايد در آن برنامه حضور داشته باشد يك موج منفي به وجود مي آيد كه اين خود يكي از مواردي است كه بايد كاملا به طور حرفه اي و سنجيده با آن برخورد شود.
برنامه هاي گفت وگو محور متفاوتي روزانه روي آنتن مي رود كه هر كدام با هدفي ساخته شده اند و مخاطب خاص خود را دارند و از زاويه خاص خود به موضوع مورد نظرشان نگاه مي كنند. آنچه بايد در اين ميان به آن توجه شود شناخت صحيح مخاطب از سوي برنامه ساز است كه بايد توجه ويژه اي به آن شود، تا بتواند اطلاعات مناسب او را به گونه اي فرآوري شده به وي تقديم كند. تاك شوها با سخنان و آيتم هاي نوآورانه و جديد و نه كپي شده همواره مي توانند يكي از برنامه هاي مورد توجه در تلويزيون باشند.

 



«يوسف پيامبر»(ع) محبوب ترين سريال در جمهوري آذربايجان

همزمان با اكران نسخه سينمايي از سريال «يوسف پيامبر»(ع) در كشورمان، اين سريال لقب محبوب ترين فيلم در جمهوري آذربايجان را كسب كرده است. مردم جمهوري آذربايجان با استقبال گسترده از فيلم ها و سريال هاي ايراني، خواستار نمايش فيلم هاي ايراني در سينماهاي كشورشان شده اند. از جمله فيلم ها و سريال هاي ايراني كه در شبكه هاي تلويزيوني يا ويدئوكلوپ هاي كشور آذربايجان با استقبال مردم مواجه شده اند مي توان به «امام علي(ع)»، «رنگ خدا»، «خدا نزديك است»، «پدر»، «اشك سرما»، «معصوميت از دست رفته»، «مريم مقدس»، «اصحاب كهف»، «مدار صفردرجه» و... اشاره كرد.
براساس گزارش واحد مركزي خبر، در اين ميان سريال «يوسف پيامبر(ع)» كه از شبكه اس پي اس جمهوري آذربايجان پخش مي شود، عنوان بهترين فيلم ماندگار را از طرف مخاطبان اين شبكه كسب كرده است.
همچنين سريال «مختارنامه» نيز از ابتداي ماه مبارك رمضان در تلويزيون آن كشور پخش مي شود.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14