(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 31 شهریور 1390- شماره 20030

تهاجم فرهنگي دشمن تعارف بردار نيست
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
علت نفرت ملت ايران از انگليس

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




تهاجم فرهنگي دشمن تعارف بردار نيست

آيت الله محمد تقي مصباح يزدي
خداوند متعالي درباره نتايج انحطاط فرهنگي جوامع مي فرمايد: لهم عذاب في الحياه الدنيا و لعذاب الاخره أشق؛1 «آنان در زندگاني دنيا عذابي دارند و عذاب اخروي سخت و سنگين تر است». عذاب دنيوي همان متلاشي شدن خانواده ها، اختلافات بي شمار زن ها با شوهرها، سوء تربيت فرزندان، شيوع عادات زشت، اعتياد به مواد مخدر و... است.
براي آنكه جامعه دچار چنين پيامدهايي نشود، بايد از آغاز در قبال مسائل فرهنگي حساسيت به خرج داد و حل تمام مشكلات را به رفع مشكلات اقتصادي موكول نكرد. از اين روي، كساني كه گمان مي كنند معضلات اجتماعي با رفع مشكلات اقتصادي برطرف مي شود، سخت در اشتباه اند؛ چرا كه هرگز فقر منشأ اين گونه مفاسد نيست. البته گاه فقر و نابساماني اقتصادي به اين گونه انحرافات كمك مي كند، ولي نمي تواند علت تامه باشد. به رغم اينكه حل مشكلات اقتصادي، وظيفه دولت اسلامي است، يگانه وظيفه دولت اسلامي به شمار نمي رود. نخستين و مهم ترين وظيفه دولت، حفظ دين، حفظ اخلاق، حفظ معنويات و حفظ ارزش هاي معنوي است. بعد از آن، نوبت به مسائل ديگر مي رسد. البته منظور از تقدم، اهميت است و به اصطلاح تقدم رتبي است نه زماني.
بنابراين در مقابله با تهاجم فرهنگي، بخشي از مسئوليت برعهده مسئولان اجرايي كشور است؛ اما بخش عظيم تر آن برعهده مردم است. مردم بايد در صحنه هاي مختلف از خود حساسيت نشان دهند و تنفر خود را از فساد فرهنگي در قالب ايراد سخنراني، تدوين مقالات، نوشتن طومار و... ابراز كنند. اگر اين مخالفت ها با فساد فرهنگي در كشور استمرار يابد، مسئولان دولتي هم به تنگ خواهند آمد و ناچار خواهند شد كه به اين مخالفت ها توجه كنند. بايد با تلاش مستمر در اين زمينه، شرايط فرهنگي مناسب براي مقابله با تهاجم فرهنگي را مهيا سازيم و با تذكار پي درپي، هم معصيت كاران را در فشار قرار دهيم تا در جامعه اسلامي از ارتكاب معصيت شرمنده گردند و هم افكار عمومي را به سمت و سويي سوق دهيم كه اگر مسئولان دولتي هم بخواهند در اين زمينه مقاومت كنند، خود را در جهت مخالف مسير مردم احساس كنند و به مقابله با تهاجم فرهنگي تن در دهند. مقام معظم رهبري تاكيد دارند: «امر به معروف و نهي از منكر حوزه هاي گوناگوني دارد كه باز مهم ترينش حوزه مسئولان است؛ يعني شما بايد ما را به معروف امر و از منكر نهي كنيد. مردم بايد از مسئولان كار خوب را بخواهند؛ اين مهم ترين حوزه است».1
گفتني است نفوذ فرهنگ غربي در جامعه در صحنه هاي مختلف خود را نشان مي دهد. اين نفوذ مي تواند اعتقادات و اخلاقيات و نيز كليه رفتارهاي فردي و اجتماعي، اعم از فرهنگي، سياسي و اقتصادي را دربرگيرد. بنابراين اگر كساني شاهد نفوذ چنين فرهنگي بودند، بايد پيش از هر امر به معروف و نهي از منكر ديگري، جلوي نفوذ آن را بگيرند. تهاجم فرهنگي، بالاترين معضل و منكر و ريشه تمام منكرات است. براي نمونه، يك ديدگاه اين است كه بايد جلوي شيوع مواد مخدر در جامعه را گرفت؛ اما ديد عميق تر اين است كه بايد جلوي شيوع فرهنگي را در جامعه گرفت كه استفاده از مواد مخدر را خوب جلوه مي دهد. بديهي است كه دومي، منطقي تر است.
روشن است كه وقتي يك بلاي عمومي فرهنگي در جامعه پديد آيد و همه اقشار جامعه را تحت تاثير قرار دهد، راهي باز خواهد شد كه همه افراد آلوده گردند. در اين صورت، حركت هاي آرام و رفرميستي و ارشاد و موعظه در امر به معروف و نهي از منكر پاسخ گو نيست؛ بلكه بايد يك حركت قاطع، فوري، جدي و شديد انجام داد تا جلو نفوذ بيشتر آن را بگيرد.
پس، قضيه تهاجم فرهنگي را با تعارف، لبخند و خواهش نمي توان حل كرد. چنين كاري مثل اين است كه كسي مبتلا به بيماري وبا باشد و ما از او خواهش كنيم كه مواظب باشيد بيماري شما به ديگران سرايت نكند. اين با خواهش و تمنا درست نمي شود، بلكه بايد بيمار قرنطينه شود. در امر به معروف و نهي از منكر نيز حركت هاي آرام و اصلاحگرانه تا يك مرزي مي تواند مفيد باشد، و نصيحت، ارشاد، موعظه، خواهش و تمنا و مقداري هم اخم و تندي كردن مي تواند موثر باشد. ولي گاهي كار بدانجا مي رسد كه ديگر، اين برخوردها ثمري ندارد؛ مثل آنجا كه انسان با كسي همچون يزيد مواجه باشد كه به هيچ چيز پايبند نبود، علناً مشروب مي خورد و سگ بازي مي كرد. در چنين مواردي، به جاي حركت هاي رفرميستي و اصلاحگرانه، بايد حركتي قاطع انجام داد و جلو معصيت را گرفت. از اين روي بود سيدالشهدا(ع) حدود ده سال با معاويه زندگي كرد و هيچ گاه خروج نكرد، بلكه امر به معروف و نهي از منكر را در قالب تبليغ، سخنراني، موعظه و تذكار پي گرفت؛ اما در شش ماه آخر عمر شريف خود، كه مقارن با به حكومت رسيدن يزيد بود، براي احياي امر به معروف و نهي از منكر خروج كرد تا به شهادت رسيد.
متاسفانه فرهنگ غربي در جامعه ما نفوذ كرده است و روز به روز هم شيوع بيشتري مي يابد. در چنين وضعيتي وظيفه ما تنها اين نيست كه به ديگري گوشزد كنيم دروغ نگويد يا به كسي بگوييم پوشش خود را مناسب گرداند. چنين عملي به اين مي ماند كه كسي مبتلا به سرطان گرديده باشد و پزشك به فكر معالجه ريزش موي ابروي او برآيد! اگر سرطان چنين شخصي را هلاك كند، ديگر معالجه ريزش موي ابروي او چه ثمري دارد؟! منكر اصلي و ريشه اي آن است كه اصل اعتقاد، باورها و ارزش هاي ما را زير سؤال مي برد و نه تنها زير سؤال مي برد، بلكه آن را نفي هم مي كند. با وجود چنين تهديداتي، تذكر به مسائل فردي، صدها مرتبه، متأخر است. در مواردي، ميليون ها دلار، كه بعضا از بودجه همين مردم مستضعف و پابرهنه برداشت مي شد، صرف تأسيس و كمك به نشرياتي مي شد كه اصل اعتقادات اسلامي را زير سؤال مي بردند.
بلاي اصلي جامعه ما اين است كه افزون بر اينكه عموم مردم نمي توانند اين گونه مسائل را ريشه يابي كرده، اقدامي انجام دهند، آن كساني هم كه متخصص امر هستند، به جزئيات سرگرم اند و به ريشه يابي اين مسائل نمي پردازند. بالاترين منكري كه بايد آن را مهم بدانيم و براي مبارزه با آن آماده شويم، ترويج فرهنگ غربي به اسم آزادي و نفوذ آن به جامعه اسلامي است. وظيفه ايجاب مي كند كه آن عناصري از فرهنگ الحادي غرب، را كه آرام آرام در فرهنگ ما نفوذ مي كند، بشناسيم و از نفوذ بيشتر آن جلوگيري كنيم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-رعد (31)، 43.
2- مقام معظم رهبري، خطبه هاي نماز جمعه، 25/9/.1379
پاورقي

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
علت نفرت ملت ايران از انگليس

يكي از مطالبي كه در باب انقلاب مي توان گفت، اين است. اين، حقيقتي است كه جلو چشم همه بود. هر كس هم اهل تحليل باشد، غير از اين نمي تواند بگويد؛ چنان كه در روزهاي اوّل، احدي جز اين نمي گفت. فقط يك عدّه گروهكيهاي پر روي گستاخ كه چهار، پنج سال در زندان بودند و به بركت انقلاب و حضور مردم از زندانها نجات پيدا كردند، به محض خلاص شدن، پرچمهاي خود را جلو مردم برافراشتند. مردم هم پرچمهاي آنان را گرفتند، پاره كردند و به دور افكندند. گروهكها، از همان وقت با مردم بد شدند؛ از مردم روي گردان شدند؛ با مردم دشمن خوني شدند و در خانه هاي مردم، در مغازه هاي مردم و در ميدانهاي تهران و شهرهاي ديگر، شروع به بمب گذاري كردند. جز اينها، يك عدّه آدمهاي لجوج لجباز حق ناپذير، حاضر نبودند حق را قبول كنند. و الّا هر كس كه نگاه مي كرد، حقايق را مي ديد.
البته اين نكته را هم در كنار اين مطلب بگوييم كه عوامل بسياري به پيروزي انقلاب كمك كرد. هر كس كلمه اي در باب انقلاب گفته بود، به قدر همان يك كلمه به پيروزي انقلاب كمك كرده بود. در اين هيچ ترديدي نيست. اما كمك كردن به انقلاب به قدر يك كلمه، به قدر صد كلمه و به قدر يك كتاب، يك مطلب است و موج انقلاب راه انداختن، مطلب ديگري است. اصلاً با هم قابل مقايسه نيست. البته اين طور هم نيست كه كساني، به صرف گفتن كلمه اي در تأييد يا راجع به انقلاب، كه فرضاً زماني در جايي عنوان شده است، بگويند «پس ما هم جزو ـ مثلاً ـ برانگيزانندگان و رهبران اين انقلابيم!» مثل آن مردي كه ران ملخي در ديگ آش صد نفره انداخت و گفت: «حاجي؛ انا شريك!»
مسلّماً همه آحاد مردم ـ مردمي كه جان خودشان را در مقابل دشمن قرار دادند ـ صاحب اين انقلابند. ديگر از اين بالاتر چيست؟ گيرم كه بنده هزار جلسه راجع به انقلاب صحبت كردم. مگر اين صحبت به قدر جان يك انسان ارزش دارد؟! بديهي است كساني كه در راه پيروزي انقلاب جانشان را تقديم كردند، از ما جلو افتادند. اگر ما واقعاً بخواهيم منصفانه در اين باره حرف بزنيم، بايد چنين حرفي بزنيم. علي ايّ حال، حضور مردمي، حقيقتي در باب انقلاب است.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه سوم رمضان 1415 ـ 14/11/73
قطع دست بيگانگان متجاوز به سرمايه هاي ملّي
و اما مطلب ديگري كه دنبال اين مطلب مي آيد، در خصوص كاركرد انقلاب است. انقلاب با نيرو و اراده مردم و با رهبران يا رهبري كه صد در صد متّكي به عواطف مردم است و مردم، عاشقانه دوستش مي دارند، پيروز شده است. اكنون اين انقلاب مي خواهد چه كار كند؟ جواب اين است: اوّل كاري كه چنين انقلابي مي كند، قطع امتيازهاي ظالمانه اي است كه بيگانگان در طول زمان در اين كشور به دست آورده بودند. چنين امري، طبيعي است ديگر! هر فرد وطندوستي از اين كه ببيند فرضاً دولت انگليس آمده است و نفت ايران را به غارت مي برد، ناراضي است و احساس ناراحتي مي كند. اين امري معلوم و آشكار است.
در زمانهاي گذشته، بسياري از رجال دولتي و نمايندگان مجلس شوراي ملي در دو، سه دوره اوّل كه واقعاً نماينده بودند و به وسيله مردم انتخاب مي شدند ـ و اين، قبل از زماني بود كه رضاشاه، دست روي مجلس گذاشت ـ با دادن امتيازات به بيگانگان، مخالف بودند. شخصيتهاي وطندوست و ملّي واقعي، حاضر نبودند امتيازات بدهند. اما در عين حال، جرأت مخالفت هم نداشتند. چرا جرأت نداشتند؟ چون مردم پشت سرشان نبودند و در واقع وجهه مردمي نداشتند. تا يك نخست وزير مي آمد كلمه اي بگويد كه بوي اصطكاك با منافع خارجيها را داشته باشد، از كار بركنارش مي كردند. تا يك رجل دولتي مي آمد قيافه اي بگيرد و حرفي بزند كه بوي اعتراض به امتيازات خارجي بدهد، فوراً از قدرت ساقطش مي كردند و به دنبال كارش مي رفت! اگر كسي هم مثل مرحوم مدرّس رضوان الله عليه، سرسخت بود، كتكش مي زدند، محبوسش مي كردند، تبعيدش مي كردند و بعد هم به دست قلدري مثل رضاخان، با دهان روزه، در ماه رمضان، شهيدش مي كردند. رجالي كه جرأت و ايمان مدرّس را نداشتند، تا يك كلمه حرف مي زدند، با چشم غرّه اي از طرف اربابان خارجي مواجه مي شدند و فوراً سكوت مي كردند. لذا امتيازات خارجيها در ايران، روزبه روز بيشتر شد.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه سوم رمضان 1415 ـ 14/11/73
نقشه استعمارگران براي غارت نفت
آقايان و خانمها؛ برادران و خواهران عزيز در سرتاسر كشور! در اين مملكت، منبع ثروتي به نام «نفت» كشف شد. كشف نفت به منزله اين بود كه ملّتي گنجي پيدا كند. تا اين گنج در اين مملكت كشف و پيدا شد، يك عدّه از خارجيها و عمدتاً انگليسيها ـ كه گناه اين كار به گردن انگليسيهاست ـ به ايران آمدند، بر سر اين گنج نشستند، سالهاي متمادي اين گنج را استخراج كردند و خوردند؛ بي آن كه به روي مباركشان بياورند كه اين غصب مال ملّت ايران است! آيا اين غصه ندارد؟! واقعاً مسأله نفت، يكي از مسائل فوق العاده تلخ ملّت ايران است كه هنوز درست باز نشده است.
انگليسيها در زمان قاجاريه به ايران آمدند و با رجال خائن آن روز، براي بردن نفت مملكت قراردادي شصت ساله بستند! (ظاهراً قرارداد دارسي 64 اوّل، يك قرارداد شصت ساله بود.) قرارداد شصت ساله بسته شد تا انگليس بيايد و نفتي را كه آن روز مثل آب خوردن به آن نياز داشت، ببرد. واقعاً براي انگليس، نفت ارزشمندترين كالا محسوب مي شد؛ چون به كارهاي استعماري مشغول بود و سرزمينها را مي گرفت؛ لذا به پول احتياج داشت. پول هم با فعاليت كارخانه ها به دست مي آمد و كارخانه ها نيز با نفت مي گشت. انگليس به ايران آمد و نفت گرانقيمت و ارزشمند اين مملكت را به قيمتي ارزان تر از آب برمي داشت و مي برد! اگر مي خواستند به جاي نفت در بشكه ها آب بريزند و ببرند، شايد برايشان گران تر تمام مي شد!
مدّت زماني از انعقاد قرار داد شصت ساله نگذشته بود كه رضاخان را بر سر كار آوردند. اواخر حكومت ضعيف قاجاريه بود و انگليسيها كسي را مي خواستند تا به قلع و قمع گردنكشاني كه در گوشه و كنار ايران سربلند كرده بودند بپردازد. آنها براي اين كه كسي منافعشان را تهديد نكند، به قلدر گردن كلفتي كه ضمناً سرسپرده خودشان باشد، احتياج داشتند.
باري؛ رضاخان را پيدا كردند؛ به تربيت او پرداختند و به آن جا كه بايد برسد، رساندندش. اوّل، سردار سپه و نخست وزير بود و بعد هم پادشاه و رئيس كشور ايران شد! چند سالي از به قدرت رسيدن رضاخان توسّط انگليسيها نگذشته بود كه او به فكر افتاد اگر بشود، پول بيشتري بابت نفت از آنها بگيرد. البته سرسپردگي او به جاي خود محفوظ بود؛ اما بالاخره
هر نوكري، گاهي به اين فكر مي افتد كه مقدار بيشتري پول از ارباب خود اخّاذي كند! مزاج قلدرمآبانه او به كمكش آمد تا با قرارداد دارسي كه هنوز سي سال ديگر مانده بود تا به سر آيد، برخورد قلدرانه كند. يعني وارد هيأت دولت شد و قرارداد دارسي را در بخاري انداخت و سوزاند! وقتي به او گفتند «از مدّت قرارداد، سي سال ديگر باقي مانده است» گفت: «اين چه قراردادي است! بايد بابت نفت، پول بيشتري به ما بدهند.» آن وقت، طرفش كيست؟يك كمپاني انگليسي! به مجرّد اين كه رضاخان با قرارداد دارسي چنين برخوردي كرد، حكومت انگليس وارد ميدان شد و هاي و هوي و سر و صدا به راه انداخت. نهايتاً انگليسيها دماغ رضاخان را به خاك ماليدند و كاري كردند كه همين قرار داد را كه فقط سي سال ديگر از اعتبارش مانده بود، به مدّت شصت سال ديگر تمديد كرد! يعني با انگليسيها قرارداد ديگري بست.
اين، كاري بود كه انگليسيها از زمان قاجاريه تا پايان حكومت رضاخان در ارتباط با نفت ايران كردند. بعد هم زمان مصدّق رسيد و زمزمه «ملي شدن صنعت نفت» آغاز شد. انگليسيها دوباره آمدند. اما اين دفعه ديگر تنها نبودند؛ بلكه امريكاييها را نيز به همراه داشتند. در واقع، امريكاييها از سال 1332 وارد اين ميدان شدند.
من عرض مي كنم: اگر ملّت ايران، بغض و نفرت از دولت انگليس را از دل خود پاك نكرده باشد و پاك نكند، حق دارد و به نظر هر عاقلي هم، حق با ملّت ايران است. كاري كه انگليسيها با مردم ايران كردند و بلايي كه بر سر اين ملّت آوردند، هيچ وقت از يادها نخواهد رفت. اينان كه امروز در گوشه اي از دنيا نشسته اند و عليه ملّت و دولت ايران حرفهاي مغرضانه و بي محتوا مي زنند، يادشان رفته است كه اين دولت ظالم با ملّت ايران چه كرد!
البته خداي متعال سرشان را به سنگ كوبيد و آن قدرت كذا را از آنها گرفت. امروز انگليسيها، در دنيا نه آبرويي دارند و نه از قدرت چنداني برخوردارند.به مجرّد اين كه امريكاييها احساس كردند در ايران ميداني باز وجود دارد و انگليسيها به تنهايي قادر به جولان در اين ميدان نيستند، آنها هم حضور پيدا كردند.
از سال 1332 تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي، انگليس و امريكا بر سر چاههاي نفت، و در واقع گنج نفت ايران نشستند و تا آن جا كه توانستند، برداشتند و بردند. ملّت ايران چگونه دلش با اينها صاف شود؟! رژيم پهلوي، سر سپرده انگليس و امريكا بود و محمّدرضا، واقعاً مثل يك مأمور امريكا در ايران عمل مي كرد. يك عامل امريكا در رأس يك رژيم وابسته، وظيفه اي نداشت جز اين كه وقتي بگويند فلان نخست وزير را بگذار و فلان نخست وزير را بردار، اطاعت كند. آنها هر كاري مي خواستند، مي كردند. اگر هم يك وقت خود او مي خواست نخست وزيري را بركنار كند و امريكاييها راضي نبودند، به امريكا مي رفت و اين و آن را مي ديد، تا اجازه دهند فلان نخست وزير را بردارد يا بگذارد! وضعيت اين گونه بود. سفراي امريكا و انگليس در تهران، تعيين كننده خطوط اساسي اين مملكت بودند.
حال مي فهميد كه چرا امريكاييها عصباني اند؟ حال مي فهميد كه وقتي دولتمردان امروز امريكا ـ بخصوص آن وزير خارجه زشت و نفرت انگيزشان ـ دور دنيا راه مي افتند و اين جا و آن جا مي گويند «ما مي خواهيم دولت ايران را زير فشار بگذاريم تا سياستهاي خود را عوض كند»، اين سياستها چيست كه مي خواهند عوض شود؟
اينها كساني بودند كه روزگاري، شاه ايران ـ آن روسياه نگونبختي كه به اسم «شاه» در ايران بود ـ از سفر ايشان؛ يعني سفير انگليس و سفير امريكا در تهران، حرف شنوي داشت و هر چه آنها در مسائل اساسي اين كشور مي گفتند، انجام مي داد. اما امروز با نظام و دولتي در ايران مواجهند كه از صد عامل در مسائل اساسي كشورش، يك مورد هم منطبق با خواست امريكا نيست. با نظامي مواجهند كه در بدو استقرار، اوّلين كارش قطع كردن امتيازات اينها بود. در واقع انقلاب اسلامي، اوّل كاري كه كرد اين بود كه به قطع امتيازات انگليس و امريكا در ايران پرداخت. اين هم حقيقتي ديگر راجع به اين انقلاب.
بيانات در خطبه هاي نماز جمعه سوم رمضان 1415 ـ 14/11/73
64. ويليام ناكس دارسي (1917م ـ 1849م) شخصيت استراليايي متولد انگلستان كه در سال 1901 ميلادي امتياز نفت ايران را از دولت قاجاريه گرفت.
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14