(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 6 مهر 1390- شماره 20034

شكست حصر آبادان عملياتي كه فرمان آن را امام (ره) صادر كرد
براي گسترش فرهنگ ايثار و شهادت چه كرده ايم؟
منتظر بخشنامه و بودجه نباشيم



شكست حصر آبادان عملياتي كه فرمان آن را امام (ره) صادر كرد

سيد كريم بحريني
خبر تصرف خرمشهر قلب هر ايراني را مي فشرد، حزن و اندوه از دست دادن خرمشهر، رزمندگان را متوجه حضرت امام (ره) كرد، فرماندهان جنگ براي گرفتن انرژي و دست يافتن به آخرين نظرات نايب امام زمان (عج) به سوي وعده گاه عشاق رفتند.
چهاردهم آبان ماه سال 1359، امام (ره) خطاب به رزمندگان فرمودند:«حصرآبادان بايد شكسته شود.» امام (ره) مي دانست كه اگر نيروهاي بعثي عراق وارد آبادان شوند، خرمشهر و آبادان براي هميشه از آن آنان خواهد بود وانگهي امام (ره) با اعتقاد راسخ به اين يقين رسيده بود كه عمليات شكست حصر آبادان نقطه عطف و به عنوان مبداء آغاز راهبرد مرحله دوم جنگ است و يكي از نقاط اعتماد به نفس در راهبرد مرحله دوم، عمليات شكست حصر آبادان بود كه حلقه واسط و مبداء تحول بشمار مي رفت.
هشتم آبان ماه سال 1359نيروهاي بعثي عراقي براي تصرف آبادان درمنطقه ذوالفقاري روي رودخانه بهمنشير پل شناور نصب كرده و با عبور دادن قسمتي از نيروهاي خود وارد آبادان شده بودند.
نيروهاي عراقي از آن جهت منطقه ذوالفقاري را انتخاب كردند كه با استفاده از پوشش نخلستانها بتوانند از ديد مدافعان شهردور مانده و به راحتي وارد شهر شوند، عبور از اين قسمت آسانتر از عبور از رودخانه كارون در جنوب خرمشهر بود، باچنين وضعيتي آبادان دريك محاصره 330 درجه اي قرار مي گرفت و عبوراز رودخانه بهمنشير مي توانست آن را با خطر جدي روبه رو كند، دشمن مي پنداشت اگر بتواند از اين رودخانه بگذرد، آبادان را براي هميشه از آن خود كرده است.
شهيد درياقلي سوراني همان دلاورمردي كه ورود نيروهاي بعثي عراقي از رودخانه بهمنشير به منطقه ذوالفقاري را به بچه هاي سپاه خبر داد، از اين واقعه اين گونه نقل مي كند: مشغول گشت زني درنخلستانهاي بهمنشير بودم كه صداي چند نفر توجه مرا را جلب كرد، شنيدم كه عربي حرف مي زنند، حواسم را كه متوجه حرف زدن آنها كردم ديدم كه عربي آنها با عربي، عرب زبانهاي آبادان فرق مي كند، آهسته رفتم جلوتر، ديدم كه آنها نظامي هستند و دارند از چگونگي تصرف شهر حرف مي زنند، سراسيمه و يك نفس بيش از 10 كيلومتر را دويدم تا به مقر سپاه در شهر رسيدم.
علي پارسا، يكي از مدافعان شهر مي گويد: نفس دريا قلي بالا نمي آمد درحالي كه نفسش به شماره افتاده بود مي گفت: «عراقي ها»، به بچه ها گفتم آب آوردند، شانه هايش را ماساژ داديم تا قدري كه حالش بهتر شد گفت: «عراقيها روي رودخانه بهمنشير پل شناور زدند و از طرف ذوالفقاري آمدند تو» هر كس هر سلاحي داشت، برداشت و به سوي ذوالفقاري دويد.
11ماه و 27 روز رزمندگان اسلام در آبادان به اميد فرمان ملكوتي امام (ره) مقاومت كردند، تا سرانجام روز موعود فرارسيد.
ساعت يك بامداد روز پنجم مهر سال 1360 صداي «نصر من الله و فتح قريب» بيسيم رزمندگان را قرق كرد، اين رمز عمليات ثامن الائمه (ع) بود.
با روشن شدن هوا و ادامه پيشروي رزمندگان اسلام از محور شمالي به سمت پل مارد و تهديد عقبه نيروهاي دشمن، نخستين ضربه شكننده بر نيروهاي عراقي وارد آمد.
به اين ترتيب، روز اول عمليات درحالي به پايان رسيد كه دشمن به دليل عقب ماندگي، توان مقابله نداشت و تنها، به تاريك شدن هوا، باز نگاهداشتن پل حفار براي تقويت منطقه يا امكان عقب نشيني نيروهاي محاصره شده ، اميد بسته بود.
در روز دوم عمليات درحالي كه پيشروي نيروهاي خودي همچنان ادامه داشت، دشمن واكنش جدي از خود نشان نداد و از بعد ازظهر همان روز نيروهاي عراقي به بتدريج تسليم شده يا عقب نشيني كردند و سرانجام درپايان اين روز عملاً منطقه سرپل حفارازلوث دشمن آزاد شد.
در روز سوم عمليات نيز درپي پاكسازي منطقه، محاصره آبادان به پايان رسيد و فرمان امام (ره) مبني بر شكستن حصر آبادان،در مدت 48 ساعت تحقق يافت و نيروهاي خودي پس از پاكسازي كامل منطقه درساحل شرقي رودخانه كارون استقرار يافتند.
دراين عمليات علاوه بر آزادسازي منطقه اشغالي درشرق رودخانه، بخش وسيعي از نيروهاي خودي آزاد شد و 150كيلومتر مربع از خاك ميهن اسلامي شامل دو جاده استراتژيك اهواز - آبادان -و ماهشهر -آبادان از لوث وجود دشمن پاك گرديد . خروج شهر آبادان از محاصره، اسارت 1800نفر ازنيروهاي دشمن، كشته و زخمي شدن 1500 تا 2000 نفر از نيروهاي آنها و انهدام 90 دستگاه تانك و نفر بر، به غنيمت گرفتن 100 دستگاه تانك و 60 دستگاه نفربر، سه دستگاه لودرو، 150 دستگاه خودرو و انهدام سه فروند هواپيما و يك فروند بالگرد از پيامدهاي اين عمليات بود.

 



براي گسترش فرهنگ ايثار و شهادت چه كرده ايم؟
منتظر بخشنامه و بودجه نباشيم

فائزه ساساني خواه
هر سال ارديبهشت ماه ،همزمان با سالگرد شهادت برادرم (از شهداي عمليات بيت المقدس) براي برگزاري مراسم به تكاپو مي افتاديم. بزرگ ترها برنامه ريزي مي كردند ،مهمانها را دعوت مي كردند، براي پذيرايي تهيه مي ديدند و سخنران دعوت مي كردند.ما نوجوانها و جوان ها هم عقل هايمان را روي هم مي ريختيم و براي تزيين اتاق برنامه ريزي مي كرديم.اتاق را با كاغذهاي باريك سبز رنگ تزيين مي كرديم.با مقواي رنگي قرمز گل هاي لاله كوچك و با كاغذ آلومينيومي كبوتر در مي آورديم و به در و ديوار اتاق مي چسبانديم.بعد هم مقواهايي را كه خواهرم مي داد با خطي خوش روي آن در مورد شهيد و شهادت بنويسند را
مي چسبانديم روي ديوار و دورتا دور آن را با لامپ هاي ريز ريسه اي تزيين مي كرديم. آخرين بار خطاط روي مقوايي زرد رنگ نوشته بود «خون هر شهيد تزريق خون تازه اي است بر رگهاي پيكر اجتماع».
سالگرد برادرم در فضايي صميمانه و بي تكلف برپا مي شد و هرسال اقوام و دوستان و هم محلي ها حتي براي ساعاتي كوتاه به يادمي آوردند پسردايي،پسرخاله ،پسرعمو و پسر عمه شان و يا هم محلي و پسر همسايه شان براي حفظ آرماني بلند به شهادت رسيده است.
سال هاي ابتدايي دوران جنگ رسم بود
خانواده هاي شهدا علاوه بر مراسم ختم ، شب هفت و چهلم سالگرد هم برايش بگيرند و اين سالگردها تنها محدود به همان سال اول نبود. تا سالها بعد از جنگ نيز جريان داشت.اگر در ميان اقوام چند شهيد بود اين مراسم دور مي گشت و اقوام در سال چندبار به همين مناسبت دور هم جمع مي شدند و در مراسم يادبود شهيدان شركت مي كردند.
كاركرد برپايي اين گونه مجالس تنها فردي نبود.بلكه حضور خويشاوندان ، دوستان و همسايه ها گردهم به همين مناسبت و يادآوري خاطره ايثار و شهادت از يك سو ، ياد و خاطره آن شهيد را زنده نگه مي داشت و از سوي ديگر تداعي كننده و يادآور ارزشهايي بود كه به خاطر آنها انقلاب اسلامي پا گرفته بود و مسئوليتي كه بعد از شهدا بر دوش ما افتاده بود.نسلي كه درگير جنگ بود و نسلي كه از جنگ و انقلاب خيلي كم مي دانست و نسلي كه سالها بعد از جنگ به دنيا آمد دائم مسائلي جديد برايشان بازگو مي شد و به اين ترتيب گفتمان انقلاب اسلامي و اهداف آن مدام بازتوليد و مرور مي شد و از انسانيت و روحيه انساني گفته مي شد.آن هم با زباني ساده،در مجالسي بي ريا و مدتها«در خانه اي كه آن شهيد زندگي كرده و بويش هنوز احساس مي شد. و اين برنامه ها گرچه با هدفي از پيش تعيين شده برگزار نمي شد اما ناخودآگاه اجازه نمي داد ياد شهدا در پس دوندگي هاي زندگي روزمره فراموش شود و تلنگري جدي براي مان بود.و هسته هاي كوچكي از افراد با سليقه هاي فكري مختلف را كنار يكديگر قرار مي داد و مايه صفا و صميميت بود.اما با پايان يافتن جنگ كم كم تب يادبودها براي شهدا فروكش كرد. متاسفانه اين مراسم از محافل خصوصي غايب شد،از اهميت افتاد و ديگر ضرورت آن احساس نشد. مراسمي كه مرد و زن و كودك و نوجوان را دور هم جمع مي كرد تبديل شد به مراسمي عصرانه كه فقط زن ها در آن شركت مي كردند و بعد از سال ها آن مراسم مختصر هم كم كم تعطيل شد. پيامد ناخواسته اين حركت آن بود كه تقريبا شهدا از زندگي روزمره و خانه هايمان بيرون رفته و به حاشيه رانده شدند و يادبودشان كم كم از دايره خويشاوندان و محله بيرون رفت.گراميداشت آن ها به زمان هايي مانند هفته دفاع مقدس،سالگرد آزادسازي خرمشهر و...محدود شد و يادشان در خانه هايمان تنها منحصر به عكسي تكراري شد كه سالهاست روي ديوار
اتاق هايمان نصب شده است. بعضي از خانواده ها تصميم گرفتند به جاي آن، مراسم عزاداري براي امام حسين(ع) يا حضرت زهرا (س)برپا كنند و بعضي هيچ چيز را جايگزين آن نكردند.تعطيل تعطيل.انگار كه چراغهاي شهر يك به يك خاموش شود و شهر رفته رفته در فراموشي و غفلت تاريكي فرو رود.هر كسي رفت پي زندگي و روزمرگي خودش.
سال هاست كه ما هم از اين قاعده مستثني نيستيم،شده ايم مثل خيلي هاي ديگر! ديگر آن مراسم باشكوه و تاثير گذار را در منزل برگزار نكرده ايم. شايد آخرين بار تنها يكي-دو سال از رحلت حضرت امام گذشته بود و ديگر هيچ.
زماني كه ما از اين مسئوليت شانه خالي كرديم و وظيفه مان را به ديگران محول كرديم نهادهاي دولتي، فرهنگي،سياسي و... متولي آن شدند.به ناچار بايد كسي عهده دار اين مسئوليت مي شد تا ياد شهدا از ذهن ها پاك نشود.امادر كنار محاسني كه تلاش هاي نهادهاي گوناگون دارد ،ضعف هايي هم دارد :يكي آن كه اين مراسم عموما براي شهداي خاص و معروف و سرداران درجه اول جنگ برپا شده و مي شود دوم:گرفتن سالگردهاي دسته جمعي براي چندين هزار شهيد. به هر حال آنچه مسلم است اين است كه اين نهادها نمي توانند براي تك تك شهدا سالگرد بگيرند.حال آنكه هر شهيد پرونده اي براي خود دارد.
چند سالي است به اين موضوع فكر مي كنم ضرورت دارد و لازم است خانواده هاي شهدا موج جديدي در جامعه برپا كنند، بارديگر به طور خودجوش براي شهيدانشان در خانه هايشان مراسم سالگرد برگزار كنند و يكي -دو سالي است كه اين بحث را با خانواده ام دارم و سعي در متقاعد كردن آنها دارم! تصور كنيد در هر فاميل يا كوچه و محله يك،دو يا چند شهيد وجود داشته باشد اگر اين مراسم زنده شود چقدر فضاي جامعه عوض مي شود و گرايشهاي معنوي در ميان افراد جامعه جاني دوباره مي گيرند.
به اين ترتيب خون هر شهيد ،اهداف ،آرمانها و آرزوهايش براي كشور و انقلاب به طور مكرر در پيكره اجتماع و جامعه تزريق مي شود.
افراد به طور فردي و گروهي مي انديشند به چه ميزان به ارزش هاي انقلاب نزديكند و به آن ايمان دارند و به چه ميزان خواسته يا ناخواسته از آن فاصله گرفته اند؟انحرافات از جاده انقلاب از كجا به وجود آمده و چطور مي شود جلوي آن را گرفت؟ ريشه اين فاصله اي كه ميان ما و ارزشهاي انقلابي افتاده كجاست و هركس چه سهمي را بايد بر دوش بگيرد و چه كاري وظيفه اي را در قبال جامعه بر دوش دارد.برپايي انواع و اقسام كنگره ها و همايش ها هرگز آن تاثيري را كه خانواده هاي شهدا خودشان براي شهيدشان مراسم بگيرند ندارد.زيرا صميمت حاكم بر آن فضا را هرگز در هيچ جاي ديگري نمي توان تجربه كرد.
حالا شما فكر كنيد اگر خانواده شهيدي آن قدر درايت داشته باشد تا علاوه بر سالگرد شهادت،تولد و يا ازدواج آن شهيد (در صورت تاهل)را هم زنده نگه دارند چه موجي ايجاد مي شود.زنده كردن ياد شهدا بيش از آنكه عملي فردي باشد اجتماعي و سياسي است.استوانه اي است محكم براي پايه هاي نظام و حفظ گفتمان انقلاب اسلامي.
اين فرهنگ بايد ميان ما زنده شود.شهدا بايد به زندگي روزمره ما باز گردند و ياد و اهداف و
آرمان هايشان در دستور كار برنامه هاي روزانه،ماهانه و حتي سالانه مان قرار گيرد. وصيت نامه شهيدانمان بايد در اين فضا ميان دوستان،اقوام،آشنايان و همسايه ها پخش شود. زمان آن رسيده است ما خانواده هاي شهدا آلبوم هاي عكس شهيدانمان را از كمدها بيرون بياوريم و اين ميراث گرانبها را در معرض ديد عموم قرار دهيم.وصيت نامه هايشان را از كمدها و لوازم شخصي و موزه هاي بنياد شهيد بيرون بياوريم و به جاي آنكه يادگاري شهيدمان قلمداد كنيم مجددا مورد بازخواني قرار دهيم تا آرمانهاي مكتوب و دغدغه آنها دوباره به طور جدي در دستور كار جوانان انقلابي قرار گيرد. و صدها ايده ناب و جديد را از دل آن بيرون بياورند. حتي جوان ترها مي توانند اين سالگردها را در فضاي مجازي براي پدر، برادر،عمو،دايي و يا (خواهر) شان برگزار كنند.تا ياد شهدا را نو به نو در جامعه بدمند و حقيقت راهشان را يادآوري نمايند.
اگر بخواهيم آرمان هاي انقلاب و شهيدان مان را مانند سالهاي آغازين ابتداي انقلاب دنبال كنيم بايد به اين امر خطير توجه كنيم كه ما خانواده هاي شهدا در اين زمينه نيز مسئوليت داريم.احياي روحيه خودباوري و از خودگذشتگي با اين زبان ساده قابل انتقال به نسل جديد و نسلي است كه از ابتدا با انقلاب همگام بوده است. فرهنگ شهادت ،غيرت و ديانت را به جامعه باز مي گرداند و غفلت ها را مي زدايد!با تكريم شهيد قوت قلب پيدا مي كنيم و غبار غفلت را از ذهن و دلمان پاك مي كنيم.شهدا نيازي به بزرگداشت ما ندارند،آنان «السابقون السابقون اولئك المقربون»اند.آنان «احياء عند ربهم يرزقون »اند.اين ما هستيم كه به آنان نياز داريم.مراسم يادبود شهدا بهترين فرصت براي يادآوري و درك آرمان هاي انقلاب و زنده كردن آن ارزشهاست.
تجربه دو ساله ام از برگزاري سالگرد اينترنتي در وبلاگ شخصي ام و برپايي نمايشگاه عكس از آلبوم شخصي برادرم (از دوران كودكي تا لحظه دفن در بهشت زهرا)در دانشگاه نشان داد تاثير دعوتنامه اي كه براي سالگرد شهيد از سوي عضوي از خانواده شهيد براي مدعوين فرستاده مي شود و نام آن فرد دعوت كننده در آن نوشته شده بسيار تاثيرگذارتر است از دعوتنامه اي كه مسئول نهادي خاص مي نويسد و احساسات افراد را بيشتر درگير مي كند. نمايشگاه عكسي كه از آلبوم شخصي شهيد توسط خانواده شهيد برگزار مي شود از سوي بازديدكنندگان بسيار مورد توجه و تامل بيشتر قرار مي گيرد و همه افرادي كه در چنين فضايي قرار مي گيرندبا هر گرايش و سليقه فكري به نوعي علاقه مند هستند تا در اين زمينه هر كمكي از دست شان برمي آيد انجام دهند و راجع به هدف يا اهداف برگزاري اين مراسم بيشتر بدانند.حتي كساني كه در برپايي نمايشگاه عكس تخصص دارند و حرفه شان اين است وقتي مي دانند اين نمايشگاه از سوي خانواده شهيد در حال برگزاري است به
گونه اي جدي تر انرژي خود را صرف مي كنند و از جان و وقت مايه مي گذارند و حتي براي اداي دين از هزينه هاي مادي كار مي كاهند و كاري با كيفيت بهتر تحويل مي دهند تا وقتي از سوي ارگانهاي رسمي به آنها پيشنهاد برپايي نمايشگاه مي شود .


 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14