(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 14 مهر 1390- شماره 20041

بررسي حملات شبانه اشغالگران در خاك افغانستان
40حمله در يك شب!
انقلاب جهاني اسلامي



بررسي حملات شبانه اشغالگران در خاك افغانستان
40حمله در يك شب!

نويسنده: گرت پورتر ترجمه و تنظيم: جعفر بلوري
اشاره:
بيداري، واژه آشنا و دلنوازي است كه اين روزها به دنبال آغاز حوادث جاري در منطقه زياد شنيده مي شود. تحليل ها، گزارش ها و خبرهايي كه در مورد حوادث منطقه، شمال آفريقا و حتي اروپا و آمريكا منتشر مي شود، با وجود تمام تفاوت هايي كه در جهت گيري هاي آنها وجود دارد، در نهايت به همين كلمه منتهي مي شود، حتي اگر نويسنده، مستقيما به اين كلمه اشاره نكرده باشد.
«گرت پورتر»، محقق، مورخ، روزنامه نگار و كارشناس سياست امنيت ملي آمريكا، يكي از همين تحليلگراني است كه به اين موضوع هر چند غيرمستقيم پرداخته است. وي در مقاله اي كه در تاريخ 21سپتامبر 2011 در خبرگزاري اينترپرس (IPS) منتشر شد، به بررسي جنايات آمريكا و متحدان غربي وي در افغانستان پرداخته است. اين كارشناس، با استناد به تحقيقات انجام گرفته درباره حملات آمريكايي ها به خانه هاي مردم عادي و كشته يا دستگير شدن آنها به بهانه هاي مختلف، به دولتمردان آمريكايي در مورد پيامدهاي اين «آزار و اذيت هاي عمدي» هشدار مي دهد. «پورتر» وقتي در اين مقاله مي نويسد: «حمله نظاميان خارجي به خانه هاي مردم افغان كه گاهي تنها در يك شب بيش از 40بار صورت مي گيرد، بسيار خطرناك است؛ چرا كه اين اقدام باعث شعله ورتر شدن خشم مردم اين كشور مي شود... اين خشم وقتي خطرناك تر مي شود كه آنها شاهد كشته شدن عزيزانشان در جريان اين حملات هم باشند.» در واقع به همين بيداري اشاره مي كند كه به زودي دامن اشغالگران آمريكايي و غربي را خواهد گرفت. ترجمه اين مقاله پيش روي شماست.
سرويس خارجي كيهان
براساس مطالعات جديدي كه از سوي «بنياد جامعه باز و اداره ارتباط» صورت گرفته است؛ نيروهاي عمليات ويژه ايالات متحده آمريكا، حملات شبانه خود را به طور فزاينده اي افزايش داده اند و اين امر اكنون دليل اصلي خشم مردم افغانستان از حضور نظاميان و پايگاه هاي خارجي آنها در خاك كشورشان است. اين حملات غالباً به منظور كسب اطلاعات احتمالي صورت مي گيرد كه به گفته مقامات آمريكايي «ممكن است بتوان از غيرنظاميان به دست آورد!»
طي انجام اين مطالعات، مداركي به دست آمد كه اثبات مي كند آمريكايي ها با استفاده از ضوابط خود ساخته، غيرنظاميان را در حملات شبانه خود مورد هدف قرار مي دهند و در بسياري از موارد در عملياتي كه براي دستگيري آنها صورت مي گيرد، كاملا از غير شورشي بودن آنها مطلعند.
براساس اظهارات مقامات رسمي سابق و فعلي آمريكا، پشت اين حملات، آگاهي و تفكرات استراتژيك موجود است؛ اين مطالعات نشان مي دهد انبوه غيرنظامياني كه طي اين حملات بازداشت شده اند، تنها براي اينكه اطلاعاتي ولو جزئي راجع به شورشيان به نظاميان بدهند، هدف حمله و دستگيري قرار مي گيرند. آمريكايي ها با آگاهي از اينكه اين گونه اقدامات ناقض كنوانسيون ژنو در جنگ به شمار مي رود، همچنان برادامه اين حملات اصرار دارند.
به گفته يكي از افسران ارتش كه به وجود چنين عملياتي اذعان دارد، فاكتور اصلي در برنامه ريزي اينگونه حملات، هدف قراردادن غيرنظامياني است كه (احتمالا) اطلاعاتي راجع به شورشيان دارند. به گفته يكي از افسران ارتش آمريكا، در اين حملات، «اگر موفق به دستگيري فرد مورد نظر نشويد، فرد ديگري را دستگير كرده ايد كه او (شخص مدنظر) را مي شناسد»!
به گفته اين افسر ارشد آمريكايي كه هنگام انجام اين تحقيقات از وي مصاحبه به عمل آمده است، حتي غيرنظامياني كه هنگام انجام عمليات، جزو برنامه و هدف نبوده و تصميمي براي دستگيريشان وجود ندارد، به محض مشاهده در محل، دستگير مي شوند. بي گناهي اين اشخاص گاهي به قدري واضح است كه بدون نياز به هيچ پرسشي به راحتي مي توان متوجه اين موضوع شد.
اين حملات كه به دستور سرويس هاي اطلاعاتي آمريكايي صورت مي گيرد، حتي گاهي به قتل غيرنظاميان نيز منجر مي شود. شبكه تحليلگران افغان يك گروه مستقل تحقيقاتي است كه در كابل مستقر شده است. اين گروه درباره حملات شبانه نظاميان خارجي كه در اكتبر و نوامبر در ولايت «ننگرهار» صورت گرفته، مطالعاتي انجام داده است كه نشان مي دهد، در بسياري از اين حملات افرادي مورد هدف قرار گرفته اند كه با يك روحاني مذهبي ملاقاتي داشته اند. روحاني كه به باور آمريكايي ها ممكن است يكي از مقامات طالبان باشد. در اين حملات نظاميان خارجي دو شهروند افغان را كشتند. قربانيان هنگام دفاع از اعضاي خانواده شان مورد حمله قرار گرفته و در دم كشته شدند.
در اين گزارش آمده است كه بسياري از مردم افغانستان در گفت وگو با اين محققان اعلام مي كنند، در عمليات شبانه آمريكايي ها به طور همزمان چندين منطقه مورد حمله و هدف قرار مي گيرد؛ حتي گاهي سرتاسر يك روستا همزمان در يك لحظه مورد تاخت و تاز قرار مي گيرد.
در روستاي «كويي تپه» كه منطقه اي است واقع در ولايت «قندور»، واحدهاي نظامي نيروهاي عمليات ويژه گاهي از سوي ارتش افغانستان هم همراهي مي شوند، عملياتي انجام دادند كه طي آن نزديك به 80 تا 100نفر از مردم عادي دستگير شدند. به گفته شاهدان عيني يك نفر كه نقاب به چهره داشت، تمام دستگيرشدگان را به پايگاه نظامي آمريكايي ها منتقل كرد تا مورد بازجويي قرار گرفته و تخليه اطلاعاتي شوند.
ايده استفاده از عمليات نظامي براي دستگيري غيرنظاميان با هدف بهره برداري از اطلاعات مفروض آنها درباره شورشيان، سابقه اي بس طولاني در تاريخ جنگ ناتو- آمريكا در افغانستان دارد.
مسئول امور بازداشت شدگان در پنتاگون تا پايان سال 2005 در گفت وگو با خبرگزاري اينترپرس اعلام كرد «نگراني ها درباره بازداشت هاي بيش از اندازه» در افغانستان (دستگيري بيش از حد غيرنظاميان) با فشارها براي «تهاجمي تر شدن عمليات نظامي» همراه شده است.
ژنرال «جيم فرون»، رئيس اطلاعات وقت (سال 2005) ناتو در افغانستان كه اهل كانادا است در ماه مه سال 2007 طي مصاحبه با يك روزنامه دليل انجام حملات به غيرنظاميان افغان و بازداشت آنها را اين گونه توضيح داد: «بازداشت شدگان بي دليل بازداشت نمي شوند. آنها اطلاعاتي دارند كه به درد ما مي خورد.» اين ژنرال توضيحي در مورد كشته شدن شمار زيادي از اين غيرنظاميان در حين انجام عمليات نداد.
با اين همه هنوز ميزان اهميت اطلاعاتي كه با اين روش از مردم عادي در مورد گروه هاي شبه نظامي به دست مي آيد منتشر نشده است.
شايد حتي قربانيان حملات شبانه نظاميان خارجي با جنگجويان و فرماندهان طالبان فاميل يا دوست هم باشند؛ در اين صورت نبايد انگيزه اي براي ارائه اطلاعات به واحدهاي SOF (نيروهاي عمليات ويژه) براي تسهيل در كشتار آنها وجود داشته باشد.
براساس نتايج به دست آمده از اين تحقيقات، عامل ديگري كه فرماندهان نيروهاي عمليات ويژه در افغانستان را به حمله عليه غيرنظاميان ترغيب مي كند، داشتن تمركز بيشتر روي مردم است؛ مردمي كه به گواه منابع رسمي خود غربي ها، اسناد درباره ارتباط آنها با شورشيان يا بسيار ضعيف است يا اصلا وجود ندارد!
فرماندهان طالبان پس از تحمل شكست هاي سنگين در سال 2010، به طور روزافزون در حال حركت و استقرار در مناطقي از خاك پاكستان هستند تا شهرهاي افغانستان. چرا كه در افغانستان به مراتب آسيب پذيرترند. بنابراين، علت گسترده تر شدن عمليات شبانه نظاميان خارجي در خاك افغانستان براي دستگيري يا كشتن جنگجويان طالبان كمي مبهم به نظر مي رسد.
واحدهاي نظامي نيروهاي عمليات ويژه، در صورت نداشتن ليستي از اهداف مردمي، شايد مجبور به انتخاب بين يكي از اين دو گزينه بودند: «تعقيب غيرنظاميان بيشتر» يا «كاهش تعداد عمليات شبانه». اما ظاهرا اين گروه با انتخاب گزينه اول همچنان به افزايش تعداد عمليات نظامي شبانه مي انديشد؛ گزينه اي كه انتخاب آن تاكنون فقط به افزايش آمار قربانيان بي گناهي كه با هدف دستگيري يا كشتن شورشيان خونشان مي ريزد، منجر شده است.
فوريه گذشته خبرگزاري «رويتر» نوشت، بررسي ها بر روي عمليات شبانه اي كه از سوي نيروهاي خارجي و بين دسامبر 2010 تا فوريه 2011 در افغانستان صورت گرفته، نشان مي دهد، به طور ميانگين هر شب 19 حمله به غيرنظاميان و عمدتا با هدف كسب اطلاعات از جنگجويان طالبان صورت گرفته است! اين آمار وقتي جالب تر شد كه در همان ماه و سال يعني فوريه 2011، يك مقام ارشد در ارتش آمريكا به صراحت اعلام كرد بعضي شب ها تعداد اين حملات حتي از 40 حمله هم فراتر مي رفت، 40 حمله در يك شب!
يك افسر ارتش آمريكا كه تجربه حضور در اين گونه حملات را دارد اعلام كرد، فرماند هاني كه براي تأييد ميزان بالاي حملات در افغانستان حضور فعال داشته باشند- چه فرمانده ارشد چه متوسط - (فرماند هاني كه خواستار انجام اين گونه حملات هستند) در حال حاضر به اندازه كافي وجود ندارد؛ اما بايد اذعان كنم ظاهرا اكنون دربسياري از اين حملات فقط مردم عادي هستند كه مورد هدف قرارمي گيرند؛ مردمي كه شورشي نيستند؛ اما با اين حال ما آنها را به عنوان «نوعي شورشي خاص» درنظر مي گيريم.
اما در مقابل، افسران آمريكايي بسياري هم هستند كه با تكذيب بخش نخست اين اظهارات تأكيد مي كنند، هنوز هم فرماند هاني بلندپايه زيادي هستند كه با شدت و علاقه مردم عادي را به عنوان اهداف نظامي تحت تعقيب قرار مي دهند؛ ولو در جريان اين حملات كه دربسياري موارد به كشته شدن زنان و كودكان منجر مي شود، اطلاعاتي هم به دست نياورند.
اين گزارش تحقيقاتي نتيجه مي گيرد كه دستگيري اعضاي خانواده مردم به منظور بهره برداري از اطلاعات آنها در مورد جنگجويان افغان، بسيار خطرناك است؛ چرا كه اين گونه اقدام ها غالبا باعث شعله ورتر شدن خشم مردم سرتاسر اين كشور مي شود. خشمي كه از لحظه اشغال خاك كشورشان با آنها بوده. اين خشم وقتي خطرناك تر مي شود كه آنها شاهد كشته شدن عزيزانشان در جريان اين حملات هم باشند.
يك روزنامه نگار افغان كه در قندهار زندگي مي كند در اين باره اين گونه اظهارنظر مي كند: «اگر معيار اين است، آنها (اشغالگران) بايد تمام مردم ساكن جنوب كشور را دستگير كنند. كسي كه در اين حملات شبانه دستگير مي شود يا عموي من است، يا پسر عموي من است يا خواهرزاده من.»!
اظهارات روستائياني كه روستا و خانه هايشان طي چند ماه گذشته مورد حملات شبانه نظاميان خارجي قرار گرفته نشان مي دهد آنها همواره شاهد حملات اشغالگران و آزار و اذيت عمدي دوستان و اعضاي خانواده خود بوده اند تا بدين ترتيب يا نسبت به فراهم كردن غذا و سر پناه براي «شورشيان» دلسرد شوند يا تحت فشار اطلاعاتي راجع به آنها به حمله كنندگان بدهند.
بسياري از مردمي كه طي حملات شبانه بازداشت مي شوند، طي چند هفته آزاد مي شوند. خبرگزاري «اينترپرس» در سپتامبر 2010 گزارش داد، حدود 90 درصد از افرادي كه از سوي «ايساف» و در اوت سال 2010 تحت عنوان شورشي دستگير شدند، ظرف دو هفته آزاد شدند يا پس از چند ماه حبس در بازداشتگاه «پروان» اجازه بازگشت به خانه هايشان را پيدا كردند.
تهيه كنندگان اين گزارش تحقيقاتي همچنين نتيجه گيري مي كنند كه هدف قرار دادن مردم و آزار و اذيت عمدي افرادي كه اصلا مظنون به شورشي بودن نيستند، آن هم فقط با هدف بهره برداري از آنها، علاوه بر خطراتي كه از سوي مردم افغانستان متوجه اشغالگران مي كند، ممكن است مشمول «محروميت خودسرانه از آزادي» و در نتيجه «رفتار غيرانساني» نيز شود كه به معني نقض ماده 3 كنوانسيون ژنو است.
برخي شواهد حكايت از آن دارد كه اهداف (بخوانيد غيرنظاميان و مردم بي گناه افغانستان) اين حملات اكنون با دقت بيشتري انتخاب و تعقيب مي شوند. اما شواهد تجربي چيز ديگري را نشان مي دهد. به نظر مي رسد آنچه در عمل مشاهده مي شود با آنچه از سوي مقامات رسمي آمريكايي و غربي گفته مي شود كاملا در تناقض است. آنچه مشاهده مي شود اين است كه اهداف، بدون اينكه تبعيضي بين شان قائل شوند، به عمد هدف قرار مي گيرند!
منبع: خبرگزاري اينترپرس

 



انقلاب جهاني اسلامي

¤ كاسه صبر مردم منطقه در مقابل تجاوزات اسرائيل و انفعال دولت هايشان لبريز شده است.
اشاره
بيداري اسلامي از تونس به مصر و از مصر به بحرين و از آنجا به ليبي گسترش يافت. به نظر مي رسد كه اشعه اي پررمز و راز و الهي از آسمان بر روي اين كشورهاي عربي افتاد تا ملت ها را به جوش و خروش درآورد. كشورهايي كه تا ديروز آرام و ساكت بودند، امروز به انقلابيون خروشان تبديل شده اند. پيچيدگي اين رويدادها باعث شد كه به خاورميانه و پيش خالد مشعل، رهبر جنبش حماس رفته از زبان كسي كه رياست مبارزه انقلابي آزادي بخش چندين ساله فلسطيني ها عليه اسراييل را برعهده دارد، توضيحاتي درباره آنچه در شمال آفريقا و خاورميانه در جريان است بشنوم.
س: مي خواهم نظر شما را درباره تحولات در منطقه بدانم. عده اي معتقدند توفاني كه در جهان عرب رخ داده، نتيجه تلاش جوانان آزادانديشي است كه بر شبكه هاي اجتماعي مسلط شده و تمام جهان عرب را به قيام واداشته اند. برخي نيز مي گويند فعاليت برادران مسلمان در بطن اين رويدادها قرار دارد و تلاش هاي طولاني آنها طي ده ها سال، بالاخره به اين انفجار عظيم اسلامي انجاميده است. گروه سوم اعتقاد دارند كه اين حوادث نتيجه اعمال زيركانه سرويس هاي ويژه آمريكا است كه از فناوري هاي مدرن اجتماعي عليه عرب ها استفاده كرده و سعي مي كنند در شرايط جديد در اين منطقه ثروتمند و مهم براي سراسر جهان براي خود جاي پا باز كنند. شما در اين مورد چه نظري داريد؟
- بديهي است كه رويدادهاي منطقه ما توجه سراسر جهان را به خود جلب كرده است. با توجه به ابعاد گسترده اين حوادث، ظهور ارزيابي ها و تعابير مختلف آن، امري طبيعي به نظر مي رسد. ولي مي خواهم اطمينان بدهم كه رويدادهاي اين منطقه بدون مداخله خارجي اعم از مداخله آمريكا يا هر قدرت ديگري صورت مي گيرد. آمريكايي ها در زمان رياست جمهوري جرج بوش پسر سعي كرده بودند فناوري هاي اداره امور خاورميانه را به وجود آورند ولي موفق نشدند. دولت وقت آمريكا ناگهان موضوع دموكراتيك كردن كشورهاي منطقه را مطرح كرد، ولي اين شعارهاي ليبرال بالاخره از دستور روز خارج شد زيرا آمريكايي ها نگران حال رژيم هاي دست نشانده خود شدند. لذا آنچه كه در منطقه ما رخ مي دهد، نتيجه تلاش هاي شهروندان اين منطقه است.
تاريخ همه ملت ها دوراني را مي شناسد كه با شور و شوق، اعتلا و رشد فعاليت مردم توأم مي شود. بعد از آن مرحله انحطاط و سكوت فرا مي رسد. ليكن ادوار مختلف تاريخي پشت سر هم رخ مي دهند و جاي همديگر را مي گيرند. زندگي ملت ها شبيه به زندگي يك فرد است كه مراحل فراز و نشيب دارد. ملت هاي عرب از استعمار غربي اعم از انگليسي، فرانسوي، ايتاليايي و اسپانيايي آزاد شده اند. اين روند در سال هاي 1960-1940 صورت گرفته و بناي مرحله به اصطلاح استقلال جهان عرب را نهاد. ملت هاي منطقه به آينده خود اميد بسته و اعتقاد داشتند كه استقلالي كه آنها به دست آورده اند، استقلال واقعي خواهد بود و نه جعلي. مردم به رهبران جديد خود اعتماد داشتند و معتقد بودند كه آنها ملت هاي خود را به سوي پيروزي هاي جديد و پيشرفت واقعي هدايت خواهند كرد.
آن مرحله دستاوردها، پيروزي ها و لحظات افتخار را شاهد بود. در زمينه برقراري نهادهاي دولتي، تحقق اصول دموكراتيك و توسعه دموكراسي و فرهنگ نتايج معيني به دست آمده بود. ولي بالاخره معلوم شد كه در منطقه ما در زمينه اقتصاد، توسعه نهادهاي دموكراتيك و تامين امنيت واقعي ملي كه با تهديد از سوي اسرائيل و حاميانش روبه رو مي شد، موفقيت هاي واقعي حاصل نشده است. احساس مي شد كه ملت ها به پرتگاه افتاده اند. همه اين عوامل جمعاً باعث نوميدي شديد مردم منطقه و شكست اميدها شد كه گاهي به خشم اجتماعي و اعتراضات عميق دروني منجر مي گرديد. اين خشم و اعتراضات روزبه روز بيشتر مي شد.
در حال حاضر جهان اسلام از پرتگاهي كه به درون آن افتاده بود، بيرون مي آيد، روحيه و طرح تمدني خود را تازه مي كند و در چارچوب بشريت براي خود جايگاه شايسته اي جست وجو مي كند. آنچه كه در منطقه ما رخ مي دهد، امر تصادفي نيست، بلكه روحيه واقعي تحولات و تغييرات عميق است. اين رويدادها را بايد به عنوان اعتلاي ملت هاي منطقه تعبير كرد كه نمي خواهند به موجوديت نوميدكننده و غم انگيز خود ادامه دهند.
چند عامل باعث شد كه ملت ها در مسير رستاخيز فعلي خود گام بردارند. مردم در شرايط فقر بي پايان، بيكاري و بي عدالتي اجتماعي فرسايشي زندگي مي كردند. ناكامي ها در زمينه توسعه اقتصادي و اجتماعي آشكار بود. فقر دور بخش اعظم مردم چنبره زده بود، ولي يك مشت انسان هايي كه زمام امور را به دست آوردند، همه ثروت ها را نزد خود متمركز كرده بودند. مردم مي ديدند كه اين دزدان غاصب آنها را غارت مي كنند. نه تنها ثروت ها، بلكه تاريخ ملت ها را مي ربايند. اين امر تكان دهنده بود و زخم هاي مردم را عميق تر مي كرد.
در نهايت امر، مردم فهميدند كه آنها غير از غل و زنجيرهايي كه دست و پاي آنها را بسته است، چيزي ندارند كه از دست بدهند. ظلم و استبداد، فقدان دموكراسي و آزادي و پايمالي عدالت به صورت بسيار حاد احساس مي شد. نبود احترام به مردم و طمع لجام گسيخته به اصطلاح نخبگان نقش چاشني انفجار منطقه اي را بازي كرد. فساد مالي هم به يك بار سنگين ديگر تبديل شد. فساد مالي به همه سطوح قدرت گسترش يافته و به فاجعه واقعي منطقه ما مبدل گرديده است. اليگارشي هايي به وجود آمدند كه هم قدرت و هم ثروت ملت ها را در دست خود متمركز كردند. فساد مالي باعث عميق تر شدن شكاف بين اقشار جامعه شد. يك قشر اندك در رفاه و كامل در حالي كه قشر ديگر كه اكثريت ملت را تشكيل مي دهد، در بدترين شرايط اقتصادي زندگي مي كند.
مردم ما از گذشته غني و زيبايي برخوردارند. ما مواقع عظمت واقعي تاريخي را تجربه كرده ايم و حالا مردم با مقايسه وضع امروزي با گذشته عظيم خود احساس نارضايتي مي كنند. روابط كشورهاي عربي با اسراييل اهميت خاصي دارد. ناكامي هاي كشورهاي عربي در مناقشه با اسراييل و شكست هاي تلخ آنها، همگي بر تنش منطقه اي افزوده است. اسراييل، دولت ناچيزي است كه موفق شد كشورهاي بزرگ عربي با جمعيت كثير را مغلوب كند. مردم رژيم هاي حاكم را مقصر شكست هاي پي درپي و ناتواني يا بي ميلي به حل اين مناقشات متهم مي كردند.
همه كشورهاي عربي با فلسطين روابط تنگاتنگ تاريخي، اخلاقي و معنوي دارند. مردم مي ديدند فلسطيني ها چگونه تجاوزات اسراييل را دفع مي كنند و از دولت هاي خود همين نوع مقاومت را مي خواستند. بعضي رژيم هاي عربي براي ملت هاي خود توضيح مي دادند كه علت فقر شديد و توسعه نيافتگي آنها، مصرف همه امكانات و نيروها براي مبارزه با اسراييل است. سال ها گذشت، ولي اين مبارزه باعث پيروزي نمي شد. فقر مردم شدت مي يافت ولي ثروت طبقه حاكم رو به افزايش بود، ولي اسراييل در همه جبهه ها پيروز مي شد. يورش وحشيانه اخير اسراييل به نوار غزه و رفتار فوق العاده خشن ارتش اسراييل با جمعيت فلسطين و با ساكنان بيت المقدس كاسه صبر مردم را لبريز كرد. تازه بعضي رژيم هاي عربي با صهيونيست ها همدردي كرده و به يورش هاي وحشيانه آنها به ملت فلسطين مساعدت كردند. اين خيانت رژيم ها به جهان عرب، هيزمي بود كه به آتش فزاينده انقلاب ريخته شد. بيش از پيش روشن مي شد كه دولت هايي كه خود را دولت هاي ملي و ميهن دوستي اعلام مي كردند، در واقع دست نشانده هاي غرب بوده و در خدمت خود به منافع غرب در منطقه، همه دستورات آنها را كوركورانه اجرا مي كردند. ولي مردم در طول تاريخ رهبراني را كه تابع اراده بيگانه باشند، دوست ندارند.
به علاوه، ملت هاي عرب مي دانستند كه بعضي كشورها با وجود فشار نيرومند از سوي آمريكا و تمام غرب، از حيثيت ملي خود دفاع كرده و استقلال خود را برقرار كردند. همه اين عوامل خشم توده هاي مردم، روحيات و رفتار اعتراض آميز مردم كوچه و بازار عربي را سبب شد. وابستگي رژيم هاي عربي به آمريكا و پيروي از نسخه ها و احكام اقتصادي و سياسي آمريكا نه تنها منطقه ما را خوشبخت نكرده بلكه انحطاط بيشتري را به ارمغان آورده است. اعتراض توده هاي عرب متوجه جهان غرب و ارزش هاي آن بود كه رژيم هاي فاسد منطقه از اين ارزش ها كه علت انحطاط بودند، پشتيباني مي كردند.
در اين زمينه يك عامل ديگر نقش خود را ايفا كرد و آن بروز هويت ملت ها، بازگشت به ريشه ها، بازيافت برداشت هاي عميق سنتي از خود و از جايگاه و نقش خود در نظام هستي است. تاكنون بخش قابل توجه جهان عرب ويژگي هاي خود را در تمدن غربي حل كرده و از دست داده است. عرب ها به طور كوركورانه از شيوه زندگي غربي، فرهنگ و ارزش هاي غربي كه با شتاب و به صورت ناكامل ياد گرفته اند، تقليد مي كنند. و اينك ملت عرب روند بازگشت به ريشه ها و منابع خود را كه سبب عظمت و افتخار گذشته آن شده و تمدن آنها را تشكيل داد، شروع كرده اند. اين بازگشت به امت عرب انرژي و پويايي جديدي بخشيده است. اين بازيافت هويت خود برخلاف ادعاهاي كارشناسان سياسي غرب، به تعصب، افراط و جهل انسان اوليه ربطي ندارد.اين بازگشت به ريشه هاست.
س: فكر مي كنيد اين منطقه بعد از پايان توفان هاي انقلابي چه شكلي خواهد گرفت؟ نتيجه تاريخي اين تحولات چگونه خواهد بود؟
- سوال هايي كه مي پرسيد، ساده به نظر مي رسد، ولي پاسخ ساده نيست. قبل از اينكه انقلاب هاي ما به پايان برسند، مرحله اي بايد بگذرد كه در جريان آن وقوع چالش هاي پيچيده و خطرناك امري اجتناب ناپذير به نظر مي رسد. نيروهاي ضدانقلاب دائما موجوديت خود را يادآور خواهند شد. انقلاب هاي ما از تاثيرهاي خارجي هم در امان نخواهند ماند، ولي اين بدان معني نيست كه نيروهاي خارجي به سركوب انقلاب هاي ما بپردازند. خير، آنها روش ديگري اتخاذ خواهند كرد يعني سعي خواهند كرد انقلاب هاي ما را اداره كنند. بعضي افراد و گروه ها كه ديروز با رژيم هاي فاسد ديكتاتور همكاري مي كردند، اكنون با شور و شوق از تغييرات به عمل آمده تعريف مي كنند. اوضاع امت ما را بعد از پايان تغييرات اين طور مي بينم: زندگي دموكراتيك، آزادي ملي و شخصي و حقوق بشر برپا خواهد شد. زمام امور در نتيجه انتخابات آزاد و به صورت صلح آميز تمدني از يك نيرو به نيروي ديگر منتقل خواهد شد. عدالت اجتماعي به يكي از موازين متداول زندگي تبديل خواهد گرديد. مردم در روند توسعه فشرده و موفقيت آميز شريك خواهند شد. اعتلاي اقتصادي و صنعتي نصيب ما خواهد شد. توسعه فناوري ها و علوم، شكوفايي فرهنگ و اصلاح جو اخلاقي همه زمينه هاي فعاليت جامعه، برقراري انسجام بين گذشته، حال و آينده و پيروزي هويت و اصالت ملت ها قابل پيش بيني است. در بخش ديني تكثر اعتقادات و باورهاي ديني حفظ خواهد شد. روابط بين احزاب، گروه هاي اجتماعي و جريان هاي فرهنگي و مذهبي بر مدارا استوار خواهد بود. امت متحد و احيا شده ناگزير در نبرد خود با صهيونيست ها برنده شده و استقلال واقعي سياسي و اقتصادي را برقرار خواهد كرد. گفت وگو با غرب از مواضع عزت و تساوي حقوق صورت خواهد گرفت. زمان سرقت و چپاول ثروت هاي ملي، به گذشته خواهد پيوست. امت ما جايگاه خود را در جامعه بين المللي احيا خواهد كرد.
اسرائيل تنها زماني مي تواند پيروز شود كه امت ما ضعيف و عقب مانده باشد. وقتي كه امت ما به ريشه هاي خود بازگردد و عظمت و قدرت به دست آورد، جايي براي اشغال و تجاوز اسراييل باقي نخواهد ماند. اكنون اسراييل نگران تحولاتي است كه در امت ما رخ مي دهد. غرب و ايالات متحده هم نگران هستند ولو اينكه تحولات زيرشعار گسترش دموكراسي، آزادي و حقوق بشر صورت گيرد. غرب نمي تواند و نمي خواهد با شركاي برابر حقوق در زمينه ايجاد بشريت منسجم آينده همكاري و تعامل كند، بلكه به بردگان و زيردستان گوش به فرمان احتياج دارد. غرب ثروت هاي ملي آنها را غارت مي كند. به آنها بازار مصرفي تحميل مي كند، اراده آنها را تابع خود مي كند و سلطه خود را بر دنياي مادي و معنوي آن ها برقرار مي سازد. ولي همه اين پديده ها حتما از بين رفته و به گذشته خواهند پيوست.
س: جهان شاهد انقلاب جهاني اسلامي است. همه انقلاب هاي بزرگ اهداف فوق العاده عظيمي مطرح مي كردند كه با ايجاد بشريت جديد ارتباط داشتند. جهان امروز غرب فرسوده شده است. توان الگوي ليبرال غربي خاتمه يافته و جهان دنبال اشكال جديد نظام هستي مي گردد. حالا مشخصات مهم، ولي سنتي آينده عرب ها را بر شمرديد كه شامل دموكراسي، تكثر اعتقادات و حقوق بشر است. همه اين اصول در انقلاب هاي قرن 18 مطرح شده و در جهان درحد معيني تحقق يافته بود. ولي جالب است بدانيم انفجار انقلاب اسلامي فعلي براي بشريت چه چيز اصولا جديدي به ارمغان مي آورد؟
- موافقم كه اين آرمانها در قرن 18 به وجود آمدند. ولي ملت هاي ما از اين آرمان ها بي بهره بودند. درست است كه اين انقلاب را مي توان انقلاب جهاني اسلامي ناميد. اسلامي كه انقلاب مي كند، اسلامي نيست كه فلاسفه و كارشناسان غربي علوم سياسي وصف مي كنند. غرب، اسلام را به عنوان منبع و منشأ افراط و تعصب دانسته و مترادف با عقب ماندگي، تعبير مي كند. ولي اسلام ما، اسلام متفاوتي است كه شامل آرمان هاي معنوي و الهي است كه جوابگوي منافع روحي است كه در دنياي مادي هم موجود است.
غرب از اين آرمان ها برخوردار نيست و به آنها احتياج دارد...
غرب تمايل به زورگويي و تروريسم را به اسلام نسبت مي دهد. ولي اسلام مخالف تجاوز است. اسلام با تجاوز عليه ديگران موافق نيست و مخالف ظلم و اشغال است. اسلام از پيروان خود دعوت مي كند كه با هر گونه ظلم مبارزه كنند و حتي جان خود را فداي اصول عالي آزادي و عدالت بكنند.
در اسلام روحيه انقلابي، علاقه به نوآوري و مقابله با هر چيز متحجر وجود دارد.
منبع: ايراس
نويسنده: الكساندر پروخانوف، روزنامه «زافترا» روسيه

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14