(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 29 آذر 1390- شماره 20101

راهكار تقويت شناخت و عقل
فهم دين لازمه تدين
آفات دين
لزوم تزكيه نفس سالك
چگونه حسيني بمانيم؟
بررسي آموزه هاي قرآني درباره مرگ
از خاكسپاري تا حشر مردگان



راهكار تقويت شناخت و عقل

قال الحسين(ع): دراسه العلم لقاح المعرفه ، و طول التجارب، زياده في العقل.
امام حسين(ع) فرمود: آموختن علم و دانش نطفه بارور شدن شناخت و معرفت است و تجربيات طولاني و بسيار مايه فزوني عقل و خرد است.(1)
ـــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج57، ص821

 



فهم دين لازمه تدين

در موسم حج حضرت امام سيدالساجدين(ع) در مكه تشريف داشتند. مردي به نام عباد بصري كه آدم فضول و جسوري بود (در هر زماني از اينها پيدا مي شوند و خودشان را متدين حساب كرده و از بزرگان نيز خرده گيري مي كنند بدون اينكه لياقت آن را داشته باشند) مقابل امام ايستاد و پس از سلام گفت:
«تركت الجهاد و صعوبته و اقبلت علي الحج ولينته...» شما ديدي جهاد دشوار است رها كرده و به حج كه آسان بود آمده اي؟! و حال آن كه خدا دستور جهاد داده و فرموده است: «ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم...»براي امام آيه قرآن خواند و امام را مكلف به انجام جهاد كرد! امام سجاد(ع) با همان وقار و متانت خاص خود گوش كرد و سپس فرمود: آيه پس از اين آيه را هم بخوان كه شرايط تكليف جهاد را بيان مي كند و مي فرمايد: التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدودالله و بشرالمومنين» (التوبه-111)
هرگاه افراد متصف به اين صفات پيدا شدند، در آن موقع جهاد افضل از حج است. وگرنه من به ميدان جنگ بروم و خودم را به كشتن بدهم تا امثال عبدالملك مروان و وليدبن عبدالملك حاكم بر امت اسلامي بشوند و ميدان براي اشباع شهوات آنان آماده گردد؟ هر قتالي كه جهاد نيست و هر كشته شدني كه مقبول درگاه خدا نمي باشد1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-صفير هدايت، 41، توبه، آيه الله ضياءآبادي

 



آفات دين

پرسش:
تحت لواي دين چه آفاتي وجود دارد كه در صورت پرهيز نكردن از آنها، موجبات دين گريزي مخاطبان را فراهم مي سازد؟
پاسخ:
در آموزه هاي اسلامي، آفات و آسيب هايي براي دين اسلام بيان شده كه در صورت بروز و ظهور آنها در سيره نظري و عملي يك مسلمان، جاذبه و تاثيرگذاري آن دين را از بين مي برد و آن را برضد خود دگرگون مي سازد. اينكه ما مي گوييم دين گريزي مخاطبان، در واقع اين عبارت از يك منظر صحيح به نظر نمي رسد، چرا كه دين يك امر فطري است و انسان ها فطرتاً خداآگاه، و خداجو و طالب دين الهي هستند.
اما از سوي ديگر صحيح است چرا كه فطرت انسان ها هرچيزي كه در قالب و سازوكار دين به آنها عرضه شود قبول نمي كند. شهيد مطهري (ره) در اين رابطه جمله حكيمانه و زيبايي فريب به اين مضمون دارد و مي فرمايد: «جاذبه دين به نحو ارائه آن به مخاطبان است» يعني اينكه دين باچه روش و سازوكاري به مخاطبان ارائه مي شود، اين خود نقش تعيين كننده اي در پذيرش آن دين دارد. بنابراين اگر كساني آموزه هاي ديني كه با عقول و فطرت مردم تطابق و هماهنگي ندارد را مورد نفي و استنكار قرار دهند، در اينجا صحيح است كه به آنان بگوييم كه دين گريز شده اند، چرا كه در چنين شرايطي كه اين نوع دين به آنان عرضه مي شود مورد نفرت است نه هر نوع ديني. با عنايت به اين مقدمه آموزه هاي اسلامي آفات و آسيب هايي را براي دين اسلام مطرح مي كند كه در صورت پيرايش دين از آفات، جاذبه و تاثيرگذاري آن به حد اعلا مي رسد و مخاطبان زيادي را به خود جذب خواهد كرد.
در همين رابطه امام رضا(ع) مي فرمايد: الناس لو عرفوا محاسن كلامنا لاتبعونا. مردم اگر خوبي هاي كلام و سخن ما را مي شناختند، قطعاً از ما پيروي مي كردند. در اينجا به نحو اجمال اين آفات را مورد بررسي قرار مي دهيم.
1- سوءظن
قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: اجتنبوا كثيراً من الظن ان بعض الظن اثم اي كساني كه ايمان آورده ايد از ظن و گمان بسيار دوري كنيد كه همانا برخي از گمان ها گناه است (حجرات- 12) همچنين در روايتي از علي(ع) آمده است: آفه الدين سوء الظن. آسيب دين، بدگماني است. (غرر الحكم، ح 3924)
2- هواي نفس
قرآن كريم در اين زمينه خطاب به حضرت داود (ع) مي فرمايد: ولا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل الله اي داود ما تو را در زمين خليفه قرار داديم، پس ميان مردم براساس حق و عدالت حكم كن و از هواي نفس پيروي مكن كه در اين صورت از راه خدا تو را گمراه مي كند. (ص-62). همچنين در روايتي از پيامبر گرامي (ص) آمده است: «آفه الدين الهوي» آسيب دين هواي نفس است. (كنزالعمال، ج 611، ص 711)
3- حسادت
قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «و من شر حاسد اذا حسد» از شر هر حسودي هنگامي كه حسد مي ورزد به خدا پناه مي برم (فلق- 5) همچنين در روايتي از امام باقر(ع) آمده است. الحسد، آفه الدين» حسادت، آسيب دين است. (تحف العقول، ص 39)
ادامه دارد

 



لزوم تزكيه نفس سالك

(اي سالك الي الله) دستت از اين عالم- كه مزرعه آخرت است- اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتواني كرد...
گاهي علم توحيد انسان را به جهنم مي فرستد، گاهي علم عرفان انسان را به جهنم مي رساند، گاهي علم فقه انسان را به جهنم مي فرستد، گاهي علم اخلاق انسان را به جهنم مي فرستد، با علم درست نمي شود، تزكيه مي خواهد... خدا نكند انسان پيش از آنكه خود را بسازد جامعه به او روي آورد و در ميان مردم نفوذ شخصيتي پيدا كند كه خود را مي بازد و خود را گم مي كند...(1)
اي انسان دل سخت! تفكر كن، ببين مرض قلبي تو چيست كه دل تو را از سنگ خارا سخت تر كرده و قرآن خدا را، كه براي نجات تو از عذاب ها و ظلمت ها آمده، نمي پذيرد؟(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- پندها و حكمتها، امام خميني(ره)، ص 67
2- شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني(ره)،
ص 108

 



چگونه حسيني بمانيم؟

عباس رضايي
براساس آموزه هاي قرآني، هر انساني لازم است بكوشد تا حسيني شود؛ زيرا امام حسين(ع) اسوه نيك و كامل الهي براي مردم است و هر انساني بايد براساس نقشه و طرحي كه خداوند به نام امام حسين(ع) ارائه كرده، خود را حسيني بسازد. امام حسين(ع) سرمشق مطلق و كامل و نيكويي است كه اگر كسي او را ملاك قرار دهد، متاله و رباني مي شود و اهداف خلقت و آفرينش انسان را برآورده مي سازد و محبوب و مرضي خداوند مي گردد.
هرساله اين فرصت همانند ماه رمضان براي مردم فراهم مي آيد تا در يك دوره فشرده حسيني شدن شركت كند و با شناخت و معرفت نسبت به آن حضرت(ع) بتواند معيارها و ملاك هاي حسيني شدن را پس از شناخت در خود بروز و ظهور دهد. اما پس از پايان اين دوره همانند دوره فشرده تقواسازي ماه رمضان، بسياري از شركت كنندگان در دوره آموزشي حسيني شدن، دچار غفلت مي شوند و از حسيني ماندن باز مي مانند و نمي توانند آن الگو و سبك زندگي كامل و نيك را در تمام روزهاي زندگي خود به كارگيرند.
نويسنده دراين مطلب برآن است تا ضمن تبيين معيارهاي حسيني شدن، چگونگي حسيني ماندن را بيان كند.
حسين(ع) وارث پيامبران
امام حسين(ع) عصاره همه آموزه هاي الهي و تجسم و عينيت همه كمالات خداوندي است كه پيامبران(ع) از آدم(ع) تا خاتم(ص) بدان دعوت كرده اند. از اين رو در زيارت وارث از مقام وراثت آن حضرت(ع) نسبت به همه پيامبران به ويژه پيامبران اولوالعزم كه شاخص همه پيامبران الهي هستند، سخن به ميان آمده است.
اگر بخواهيم امام حسين(ع) را در يك كلمه كامل بيان كنيم همان وارث پيامبران بودن ايشان است. وارث كسي است كه همه چيز را از گذشتگان خويش به ارث مي برد. امام حسين(ع) همه صفات، مأموريت ها و مقامات پيامبران پيشين را به ارث برده و به عنوان عصاره و تمام كمال آنان معرفي شده است. بنابراين، هر آنچه در پيامبران ديگر به عنوان كمال مي توان يافت، در ايشان به تماميت يافت مي شود، و هرآنچه كه پيامبران پيشين به عنوان مأموريت الهي خود انجام داده اند، ايشان آن را انجام داده و هرآنچه در پيامبران ديگر از سوي خداوند به عنوان مقام و منزلتي بيان شده است، در آن حضرت موجود مي باشد.
براساس آموزه هاي قرآني، عصاره مأموريت هاي پيامبران در حوزه هاي اعتقادي دعوت به توحيد محض و در حوزه عمل اجتماعي و سياسي، دعوت توده ها به قيام و عدالت براساس آموزه هاي وحياني و سنت ها و قوانين الهي است. (حديد، آيه 25)
همه پيامبران در اين چارچوب عمل مي كردند و به حكم عقل و وحي برآن بودند تا فضايل انساني را در جامعه به عنوان ارزش به مردم بياموزند و كمال و ارزش ها را به عنوان معروف در جامعه اجرايي كنند و از پليدي و زشتي و بدي به عنوان منكر بازدارند تا اين گونه جامعه سالم و الهي را در جهان پديد آورند و زمينه و بستر خدايي و رباني شدن همه انسانها را فراهم كنند.
براساس گزارش هاي قرآني تنها امتي كه در چارچوب معيارهاي عقلاني و وحياني توانست به اين مهم عمل كند و جامعه برتري را ارائه دهد، امت پيامبر(ص) در دوره و عصر حضور ايشان بوده است. (آل عمران، آيه 110)
خداوند در اين آيه در بيان علت نامگذاري امت پيامبر(ص) در عصر آن حضرت(ص) به عنوان جامعه برتر و نمونه، مولفه هايي را بيان مي كند كه مي تواند بيانگر عناصر جامعه برتر هر جامعه ديگر باشد.
خداوند مي فرمايد: كنتم خير امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون بالله ولو امن اهل الكتاب لكان خيرا لهم منهم المومنون و اكثرهم الفاسقون؛ شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديدار شده ايد: به كار پسنديده فرمان مي دهيد و از كار ناپسند باز مي داريد و به خدا ايمان داريد و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند قطعا برايشان بهتر بود، برخي از آنان مومنند ولي بيشترشان نافرمانند. سه مولفه اصلي كه در اين آيه به عنوان عناصر و مولفه هاي انتخاب بهترين امت از سوي خداوند بيان شده عبارتند از: امر به معروف، نهي از منكر و ايمان به خداوند.
با توجه به تقديم دو عنصر امر به معروف و نهي از منكر بر ايمان به خداوند مي توان گفت كه از نظر قرآن حتي اگر امتي ايمان به خداوند نداشته باشد، ولي به معروف فرمان و از منكر نهي كند، مي تواند امت نيك باشد، هر چند كه تحقق خير مطلق تنها زماني اتفاق مي افتد كه ايمان به خداوند در ميان جامعه تحقق يافته باشد؛ زيرا بسياري از معروف ها و منكرها از سوي وحي و نه عقل بيان شده است و عقل به هر علتي ناتوان از بيان همه عناصر معروف و منكر مي باشد. بنابراين، ايمان به خدا به معناي پذيرش مجموعه اي از معروف ها و منكرهايي است كه از سوي خداوند از طريق وحي بيان مي شود. از اين رو، جامعه اي كه مبتني بر توحيد و ايمان به خدا باشد، از نظر مجموعه ارزش ها و معروف ها و شناخت منكرها و زشتي ها غني تر و جامعه اي كامل و برتر خواهد بود.
نكته اي كه در اين آيه مي بايست مورد توجه قرار گيرد تاكيد خداوند بر عنصر امر و نهي است، زيرا در اين آيه به اين مساله بسنده نشده كه شخص يا جامعه خود عامل به معروف و تارك منكر باشد، بلكه افزون بر عمل و ترك مي بايست ديگران را نيز به معروف امر كرده و از منكر باز دارد. به اين معنا كه هر عضو و فرد از افراد جامعه مي بايست در مقام ولايت امري قرار گيرد و ديگران را به معروف و نيكي فرمان دهد و از بدي باز دارد.
اين گونه است كه مسئوليت جامعه نسبت به افراد جامعه افزايش مي يابد و تنها عامل زاهدانه شخص براي تحقق اصل جامعه برتر كفايت نمي كند بلكه هر شخصي مي بايست مشاركت فعال در همه امور جامعه داشته باشد و خود را به عنوان عضو داراي نقش آمر و ناهي بشناسد و بدان عمل كند.
اصولا از نظر اسلام همه انسانها در خسران و زيان هستند مگر آن كه خود عامل به خوبي و تارك بدي بوده و ديگران را نيز بدان دعوت و توصيه كرده و اجازه ندهند كه معروفي ترك يا منكر عمل شود. (سوره عصر)
از اين رو در آيات قرآني گزارش شده كساني كه نسبت به ترك معروف يا عمل به منكر واكنشي نشان نمي دهند و مسئوليت اجتماعي خود را در قبال ديگران نمي پذيرند، همانند تارك معروف و عامل منكر قلمداد مي شوند و خشم و عذاب الهي دامنگير آنان مي شود. شايد بتوان گفت كه داستان اصحاب سبت و تبديل شدن ايشان به ميمون نمونه بارز مجازات ساكتين است كه به نقش و مسئوليت اجتماعي خود در امر به معروف و نهي از منكر عمل نكرده اند. (اعراف، آيات 164 تا 166)
براساس همين ماموريت اصلي و وظيفه الهي است كه امام حسين(ع) در نقش وارث پيامبران وارد ميدان عمل مي شود و قيام و نهضت حسيني را شكل مي بخشد به گونه اي كه همه خوبي ها در برابر همه بدي ها مي ايستد و در نهايت با شهادت صادقان، صالحان، متالهان و ربانيون در كربلا و اسارت خوبي ها، توده هاي مردم به يكباره از خواب غفلت بيدار مي شوند و گمراهي خود و غضب الهي را مي يابند.
حسيني شدن و حسيني ماندن
با توجه به آنچه بيان شد به سادگي مي توان دريافت كه حسيني شدن به معناي شناخت كامل از حقيقت توحيد، انسانيت و حركت در مسير متاله و رباني شدن در چارچوب عدالت خواهي و ظلم ستيزي با تكيه بر عناصري چون عمل و فرمان به خوبي ها و معروف و ترك و بازداري خود و ديگران از بدي ها و منكر است.
انسان از نظر قرآن، حسيني نمي شود مگر آن كه متاله و رباني شود و مسئوليت و نقش مظهر ربوبيت خود را به درستي انجام دهد. از اين رو امام حسين(ع) در مقام اصلاح گر بزرگ الهي كه وارث همه پيامبران الهي مي باشد، قيام خويش عليه جامعه اسلامي پس از پيامبر(ص) را عمل به مسئوليت و نقش الهي در مقام مظهريت ربوبيت و امر به معروف و نهي از منكر مي شمارد و مي فرمايد: اني لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي و أريد ان آمر بالمعروف و أنهي عن المنكر و أسير بسيره جدي و أبي؛ من نه براي گردش و تفريح از مدينه بيرون مي روم و نه براي اين كه فسادي در زمين راه بيندازم و ظلمي بكنم، بلكه فقط براي اصلاح در امت جدم خروج مي كنم و مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و بر سيره و روش جدم و پدرم رفتار كنم. (بحارالانوار، ج44، ص923، باب73، روايت2)
آن حضرت(ع) در اين عبارت هدف از قيام خويش را نشان دادن و معرفي معالم ديني و معيارهاي اسلامي مي داند كه پس از پيامبر(ص) جز در مدت زمان كوتاه حكومت اميرمؤمنان علي(ع) به فراموشي سپرده شده است و مردم معالم دين و معيارهاي اسلامي در سبك زندگي خود را از دست داده اند و گمان مي كنند كه آنچه اكنون به نام اسلام مي شناسند و دولت و امت بدان پاي بند است همان اسلام محمدي و علوي است در حالي كه اين گونه نيست؛ زيرا فساد و تباهي، همه امت و دولت را گرفته است و نيازمند جراحي كامل و اصلاح جامع است تا مردم به سبك و سيره زندگي پيامبر(ص) و اميرمؤمنان علي(ع) بازگردند كه مبتني بر معروف بوده است.
بي گمان از مهم ترين و اصلي ترين معروف ها كه عقل نيز چون وحي بر آن تأكيد دارد، عدالت است؛ چنان كه بدترين و زشت ترين منكرات، ظلم و بي عدالتي است. بنابراين، همان گونه كه همه پيامبران(ع) دعوت به عدالت و مبارزه با ظلم را به عنوان مأموريت الهي انجام مي دادند (حديد، آيه52) و پيامبر(ص) با اجراي آن جامعه نمونه و برتري را به جهانيان عرضه داشت و علي(ع) در مدت كوتاه حكومت خويش بر آن بود و در راه آن به شهادت رسيد (قتل علي لشده عدالته في محراب عبادته)، اكنون امام حسين(ع) وارث پيامبران(ع) بر آن قيام مي كند و به جهت اصلاح در امت اسلام حركت خود را شروع مي كند.
بنابراين، حسيني شدن هر انساني به اين است كه به معروف عمل و فرمان دهد و منكر را ترك كرده و از آن پرهيز دهد. مهم ترين معروف نيز عمل به عدالت و فرمان ديگران به آن و ترك ظلم و بيدادگري و مبارزه با آن مي باشد كه به معناي نهي از منكر است.
هر ساله ما در ايام محرم و صفر مي آموزيم كه امام حسين(ع) كيست و فلسفه قيام و شهادت او چه بوده است؟ و به حكم و فرمان الهي مي دانيم كه ايشان اسوه نيك و كامل الهي و اهل عصمت و طهارت (احزاب، آيات21 و 33) و از صادقين الهي (توبه، آيه911) و از اهل ذكر (نحل، آيه34) هستند، پس مي بايست همه زندگي ايشان الگو و سرمشق زندگي ما باشد. از اين رو ما مي كوشيم تا حسيني شويم و دست كم تشبه و تشابه به ايشان پيدا كنيم و با سوگواري و عزاداري هدف قيام ايشان را زنده نگه داريم و به نسل هاي ديگر منتقل سازيم و خود از آن حركت و قيام، درس زندگي و اصلاح گري بياموزيم.
ياري حسين(ع) در طول تاريخ
امام حسين(ع) در روز عاشورا از همگان خواسته تا در مسيري كه او در پيش گرفته به ياري و نصرت او بروند؛ زيرا كاري كه او با قيام عاشورايي خويش آغاز كرده اصلاح امت بود كه نيازمند تداوم و استمرار از سوي امت مؤمن و شيعه وفادار است. هنگامي كه آن حضرت(ع) پس از شهادت همه ياران خويش فرياد مي زند و مي فرمايد: هل من ناصر ينصرني؛ آيا ياوري هست كه مرا ياري رساند؟! خطاب به تاريخ است؛ زيرا كساني كه در مقابل ايشان صف بسته بودند، شقاوت را به اوج خود رسانيده بودند و خطاب به ايشان كه اشقي الاشقياء در امت اسلام بودند، بي معنا بود.
او با خطاب خويش «اما من مغيث يغيثنا لوجه الله؟ اما من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ آيا كسي نيست كه به خاطر خدا ما را ياري بدهد؟! آيا كسي نيست كه از حرم رسول خدا دفاع كند؟! مي كوشد تا حقيقت بزرگي را آشكار كند كه امروز قيام پايان نمي يابد، زيرا حرم و حريم رسول الله(ص) قرآن و عترت است كه در ميان مردمان گذاشته شده و مي بايست تا قيامت از سوي امت حفظ و عمل شود. از اين رو در تبيين استمرار و تداوم عاشورا گفته شده است كه «كل يوم عاشوراء و كل ارض كربلاء» هر چند كه لايوم كيومك؛ روزي چون روز تو نيست.
به سخن ديگر، هر زميني كه در آن معروفي چون عدالت ترك و منكري چون ظلم وجود دارد، لازم است كه مردم در آنجا عاشورايي و كربلايي و حسيني شوند و در هر رروزي كه ظلم و ستمي در آن روا مي شود مردم مي بايست آن روز را چون عاشوراييان قيام كنند و سكوت نكنند؛ زيرا بازتاب سكوت ايشان به معناي پذيرش ظلم و خودگناهي بزرگ است؛ انسان اگر مظلوم شود و حق او ضايع و تباه شود، صاحب عذر است ولي اگر منظلم (پذيرنده ظلم) شود، هيچ عذر و توجيهي ندارد.
در آموزه هاي قرآني آمده است كه انسان مي بايست در برابر ظلم به خود، بايستدو قيام به عدالت كند و حتي اگر كساني از مردم ناتوان و مستضعف مورد ظلم قرار گرفتند براي نجات آنان سلاح برگيرد و به جنگ برخيزد. (نساء، آيه 57) از اين رو ياري مظلوم بر هر دين و مذهب و آييني باشد فرض و واجب است. امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد: كونوا للظالم خصماً و للمظلوم عونا؛ دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد. (نهج البلاغه، نامه 74)
امام حسين(ع) در منازلي كه به سوي كربلا مي رفت همواره از مبارزه عليه ظالم و ستمگر سخن به ميان مي آورد و زندگي در حكومت ظالمان را ننگ و عار مي شمارد. از جمله مي فرمايد: من راي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناكثا عهده مخالفا لسنه رسول الله يعمل في عبادالله بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لاقول كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله (وقعه الطف، ص 271، موسوعه كلمات الامام الحسين، ص 163) يا مي فرمايد: «اني لا اري الموت الا سعاده و الحياه مع الظالمين الا برما» (بحار الانوار، ج 44، ص 183)
بنابراين، اگر بخواهيم حسيني شويم مي بايست او را به عنوان وارث همه آموزه هاي پيامبران بشناسيم و سبك زندگي او را كامل ترين سبك زندگي الهي بدانيم و هدفش را بزرگ ترين هدف بشماريم. پس بايد خدايي و رباني شدن را در توحيد محض و عبوديت در جان و دل، و عدالت خواهي و امر به معروف و نهي از منكر از جمله ظلم و بي عدالتي اجتماعي و سياسي را در عمل به عنوان هدف زندگي خود قرار دهيم.
حسيني ماندن ما به اين است كه همواره در انديشه خدايي و رباني شدن باشيم و پس از حضور در كلاس عاشورائيان در ماه هاي محرم و صفر، عامل و آمر به معروف به ويژه عدالت و تارك و ناهي از منكر به ويژه ظلم باشيم و در اين راه از همه سرمايه مادي و معنوي و جسمي و جاني خود بگذريم و از مرگ و شهادت در اين راه نهراسيم كه «خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده علي جيد الفتاه ؛ خط مرگ بر فرزند آدم هم چون جاي گردن بند در گردن دختران جوان كنده و حك شده است. (لهوف، ص 35، بحارالانوار، ج 44، ص663)

 



بررسي آموزه هاي قرآني درباره مرگ
از خاكسپاري تا حشر مردگان

محمدرضا صدري
زندگي انسان در اين دنيا با مرگ پايان مي يابد، ولي هرگز اين به معناي پايان زندگي نيست، بلكه آغاز نوع زندگي ديگر است كه تا ابديت ادامه دارد. هركسي در زندگي كوتاه خود فرصت اين را دارد تا خود را براي ابديت بسازد. اين تنها فرصت استثنايي بشر است كه براساس آموزه هاي قرآني هرگز تكرار نخواهدشد و ديگر فرصتي به انسان براي بازسازي، اصلاح نادرستي ها، جبران كمبودها و فعليت كمالات داده نمي شود.
مرگ، روح آدمي را از كالبد جسماني و خاكي بيرون مي آورد و در كالبدي لطيف قرار مي دهد كه مي تواند كالبد جسماني برزخي و يا اخروي باشد. روح به عالم ديگري كوچ مي كند، اما اين جسد و كالبد خاكي در همين دنيا مي ماند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نگاه قرآن را به عالم مردگان بيان كند و برخي از احكام و مسائل آن را براساس آموزه هاي وحياني قرآن روشن نمايد.
¤¤¤
مرگ، رهايي جان از تن
خداوند انسان را از خاك، گل و لجن خشك و بدبو آفريده است. (حجر، آيه26) كالبد انساني از پست ترين عناصر هستي آفريده شده است؛ اما زماني كه از روح خود در اين كالبد پست دميد (حجر، آيه29) از شريف ترين آفريده هاي هستي شد.
بهره گيري از اين عنصر پست هستي، از آن روست كه منفعل ترين عنصر در هستي نيز مي باشد و توانايي و ظرفيت آن را دارد كه همه اشكال وجود را تجربه كند و بتواند به عنوان خليفه با درك نيازهاي همه موجودات هستي، درمقام مظهريت در ربوبيت و پروردگاري، همه آنها را به كمال بايسته و شايسته آنها برساند. (بقره، آيات 30 و 31)
البته هر انساني از اين ظرفيت برخوردار است تا به مقام مظهريت در ربوبيت برسد، ولي اين بدان معنا نيست كه هر انساني چنين است؛ بلكه مي بايست با پيمودن و سير وجودي در طريقت عبوديت، متأله (و خدايي) شده و سپس دراين مقام جاي گيرد. اين فرصت تحول هاي كمالي در دنيا براي آدمي فراهم شده است و مدت كوتاه عمر دوران طلايي خدايي و رباني شدن انسان است.
پس از آنكه هر انساني در مدت عمر خود به هر درجه اي از كمال يا هبوط و سقوط رسيد، زنگ پايان عمر او نواخته مي شود و اجل مسمي و قطعي و معين به سراغ او مي آيد و جان از تن آدمي خارج مي شود.(انعام، آيه 60؛ نحل، آيه 61)
آنچه به كالبد خاكي آدمي ارزش و بها بخشيده، همان روح الهي دميده در اين كالبد است كه در زمان حضور در كالبد از آن به روان و نفس ياد مي شود و هنگامي كه از آن جدا مي شود، به عنوان روح و جان شناخته مي شود. پس هنگامي كه مرگ و اجل مسمي فرا مي رسد نفس آدمي از كالبد تن خاكي بيرون مي آيد و زندگي ديگري را در جهاني ديگر آغاز مي كند.
شعور و شنوايي مردگان
وقتي ما از مردگان سخن به ميان مي آوريم، در حقيقت از كساني سخن مي گوييم كه جان ايشان از تن بيرون رفته است. (زمر، آيه 42) از اين حالت در فرهنگ قرآني و اسلامي به عنوان توفي و وفات ياد مي شود؛ زيرا توفي و وفات به معناي گرفتن چيزي به صورت تمام و كمال است (اخذ الشي بتمامه). پس تعبير به فوت به معناي نابودي، تعبير نادرست و غلط است كه در زبان فارسي رايج شده است و بايد بجاي آن از عبارت وفات استفاده كرد.
در حقيقت، هنگامي كه مرگ آدمي فرا مي رسد، فوت نمي شود بلكه وفات مي كند و خداوند و فرشتگان مأمور الهي، جان و روح او را مي گيرند و از طريق حلقوم روح و جان را از تن مرده بيرون مي كشند. (واقعه، آيه83؛ قيامت، آيه26؛ زمر، آيه42)
براساس آموزه هاي قرآني، هر موجودي به حكم وجود از برخي صفات چون عقل و شعور برخوردار است؛ از اين رو همه موجودات هستي، اهل تسبيح خداوند هستند. (حشر، آيات1 و 24 و آيات ديگر قرآن)
ولي آنچه شعور و عقل كامل آدمي را موجب مي شود، همان روح و نفس (جان و روان) آدمي است لذا خداوند كافران حق ناپذير، ناشنوا و غير قابل تفهيم را چونان مردگان مي داند (نمل، آيه80؛ روم، آيات51و 52) و در آيات36و 121 و 122 سوره انعام نيز مشركان را به سبب تأثيرناپذيري از پند و نصحيت ها، به عنوان انسان هاي مرده معرفي مي كند.
خداوند در آياتي از جمله آيه 22 سوره فاطر مردگان و زندگان را در شنيدن و فهم و درك يكسان نمي داند. اين بدان معناست كه شعور كامل آدمي به سبب همان روح و رواني است كه از تن بيرون رفته است و از آن جايي كه كافران و مشركان از شعور و ادراك نسبت به مفاهيم قرآني برخوردار نمي باشند، پس همانند مردگان بي شعور هستند.
البته بايد توجه داشت كه گاه وقتي ما از مردگان سخن به ميان مي آوريم، مراد تنها جسد و كالبد است و گاه ديگر مجموع روح و كالبد جدا شده است. با اين همه مردگان در سطحي از شعور قرار دارند كه همه موجودات به حكم وجود از آن بهره مندند هر چند كه اين سطح شعور به سطح شعور زنده انساني نمي رسد.
اما بايد توجه داشت كه كافران به سبب اينكه در دنيا در سطح شعوري بسيار پايين تر از انسان هاي مؤمن قرار دارند و عقلشان به حد عقل اولوالالباب نرسيده است، با مرگ، برخي از پرده ها و حجاب ها از پيش ايشان برداشته مي شود و به سطحي از شعور مي رسند كه برتر از شعور آنان در حيات مادي و دنيوي است. از اين رو خداوند مرگ را كشف الغطاء ايشان مي داند (ق، آيه22) كه حقايق بسياري براي آنان از بهشت و دوزخ و عذاب هاي آن كشف مي شود و آنان آتش دوزخ را به عيان در برابر خود مي بينند (تكاثر، آيه6) و عاجزانه از خداوند در خواست بازگشت و اصلاح امور خود را مي كنند كه با پاسخ رد خداوند مواجه مي شوند.(مؤمنون، آيات99 و 100)
پيامبر گرامي(ص) هنگامي كه مشركان جنگ بدر را در چاه ريخت با آنان سخن گفت. در روايت است پيامبر اكرم(ص) در جنگ بدر وقتي از اجساد مشركين را در چاهي انداخت، بالاي آن چاه ايستاد و به آنان خطاب كرد: آنچه پروردگار ما به ما وعده داد عمل كرد و حق بود آيا به حق دريافتيد آنچه پروردگارتان به شما وعده داده بود؟ يكي از صحابه عرض كرد يا رسول الله با مردگان حرف مي زني؟؟
پيامبر فرمود: شما از آنان شنواتر نيستيد. (صحيح بخاري، ج5 باب قتل ابي جهل؛ و نيز سيره نبويه، ابن هشام، ج2، ص292)
آيت الله جوادي آملي مي فرمايند: «مردگان توان شنيدن و فهميدن را دارند، گرچه گوش و مغز مادي آنان از كار افتاده باشد، از اين رو آنان را تلقين مي كنند. در جنگ بدر، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) بر سر چاهي كه مشركان كشته در آن ريخته شده بود قرار گرفت و چنين فرمود: خداوند به آنچه به من وعده داده بود وفا كرد و من آن را يافتم، آيا شما وعيد هاي الهي را يافتيد؟ عمر گفت: يا رسول الله با مردگان سخن مي گويي؟! فرمود: «مه يابن الخطاب. فو الله ما انت بأسمع منهم»؛ اي پسر خطاب ساكت شو كه تو از آنان شنواتر نيستي.»
اميرالمؤمنين(ع) پس از فرو نشستن گرد و غبار پيكار جمل فرمان داد «كعب بن سوره» قاضي بصره (در زمان حكومت عمر و عثمان) را در ميان كشتگان يافته او را نشاندند... آنگاه حضرت از وي سؤالي پرسيد. سپس همين كار را با «طلحه» تكرار كرد. مردي از ياران گفت: اين دو كشته چيزي نمي شنوند. آن حضرت فرمود: «يا رجل فوالله لقد سمعا كلامي كما سمع اهل القليب كلام رسول الله؛ به خدا سوگند اين دو نفر سخنم را شنيدند، آن گونه كه اهل چاه حفر شده در بدر كلام رسول الله را شنيدند.» (معاد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج4، صص 229 و 230)
دفن و تلقين مردگان
هنگامي كه جان از تن بيرون آمد، بايد به كالبد و جسد مرده نيز احترام گذاشت و حرمت تن او را نگه داشت. لذا مي بايست بر مردگان مسلمان نماز خواند و جسد را تكفين و تدفين كرد و بر او تلقين خواند.
خداوند از سنت هاي اسلامي را نماز بر ميت مسلمان دانسته است و در زمان پيامبر اين سنت توسط ايشان انجام مي گرفت. (توبه، آيه 84؛ مجمع البيان، ج5 و 6، ص 87) اما نماز خواندن بر ميت كافر و مشرك و منافق نه تنها سنت نيست بلكه حرام است و پيامبر(ص) و امت از آن باز داشته شده اند. (توبه، آيات 77 و 84) بنابراين، كفر و شرك و نفاق، موجب محروميت ميت از تكريم از طريق نمازخواني بر او مي شود. همچنين كفر و شرك و نفاق، موجب حرمت دعا براي ايشان و حضور بر سر قبر و تكريم آنان است. (توبه، آيات 77 و 84)
البته اين بدان معنا نيست كه مردگان كافران و مشركان و منافقان دفن نمي شوند، بلكه هر مرده انسان مي بايست دفن شود و آنچه نامشروع است انجام سنت هايي چون نماز خواندن بر آنان است. (توبه، آيه 84)
به هر حال، حضور بر سر قبر كافران و منافقان، براي مؤمنان جايز نيست چه رسد كه براي آنان نماز، دعا يا استغفار يا درخواست توبه نمايند. (توبه، آيه 84)
از همين آيه همچنين به دست مي آيد كه دعا و نماز و استغفار زندگان نقش مثبتي در زندگي اخروي مردگان دارد. از اين رو از پيامبر(ص) خواسته شده تا براي كافران و منافقان دعا و استغفار نكند، زيرا دعا و نماز و استغفار ايشان نوعي شفاعت براي آنان خواهد بود و تاثيرمثبتي در زندگي اخروي آنان خواهد گذاشت. لذا از اين عمل بازداشته شده است.
همچنين درباره مسئله تلقين بايد گفت كه روح مردگان هنوز به سبب علقه اي كه با تن دارد، در اطراف جسد است و از اين رو پس از مرگ و هنگام دفن بر او تلقين مي خوانند. البته مردگان دنياپرست كه علقه اي بسيار به تن و خاك و دنيا دارند، ديرهنگام به حقيقت مرگ خويش پي مي برند و در يك شوكي از مرگ قرار دارند.
آيت الله جوادي آملي مي گويد: «دنياگرايان پس از مرگ، همانند حال خواب، يك سلسله خاطرات به همراه دارند و از انتقال به جهان ديگر آگاه نيستند، ولي پس از شنيدن تلقين ميت و مشاهده امور ويژه درمي يابند كه به برزخ منتقل شده اند.» (معاد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج4، ص 231)
اما مؤمنان اين گونه نيستند و به سرعت با مسئله مرگ كنار مي آيند و درمي يابند كه در جهاني ديگر هستند.
شهيد مطهري نيز در اين باره مي فرمايند: «با مرگ ميان جسم و جان جدايي واقع مي شود، [اما] روح، علاقه خود را با بدن كه سالها با او متحد بوده و زيست كرده بكلي قطع نمي كند. [و لذا مي شود بر سر قبر مردگان با آنها سخن گفت و آنان اين سخنان را درك كرده و متوجه مي شوند.]» (مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج2، ص 524)
بايد توجه داشت كه دفن و خاكسپاري مردگان سابقه ديرينه اي دارد و براساس آيه31 سوره مائده، اين شيوه را نخستين بار قابيل پس از كشتن برادرش هابيل از كلاغ آموخت و آن را انجام داد. در حقيقت آموزگار بشر در خاكسپاري و دفن مردگان، كلاغ بوده است كه البته خداوند الهام بخش اين شيوه به بشر بوده است. (عبس، آيه21)
در همه ادوار تاريخي از جمله در دوره جاهليت، مردگان را دفن كرده و گورستان هايي را نيز براي اين مقصود فراهم كرده بودند.
همچنين حضور بر سر قبر مردگان و گورستان ها و ديدار هفتگي يا ماهانه يا سالانه از مردگان، امري متداول در عصر جاهليت بوده و حتي مردمان عصر جاهلي به مردگان خويش و تعداد قبرها و گورهايشان بر زندگان قبايل كم جمعيت تر مباهات مي كردند؛ چرا كه اصل جمعيت به عنوان يك معيار برتري و ارزش در ميان اقوام جزيره وجود داشت و حتي براي بيان افزايش جمعيتي خود به گورستان رفته و به شمارش گورها و قبرهاي افراد قبيله مبادرت مي كردند تا اين گونه بر قبايل ديگر فخر فروشي كنند و موقعيت خود را در جامعه تثيبت نمايند. (تكاثر، آيه2)
از آيات قرآني به دست مي آيد كه بهترين جاي دفن مردگان زمين است؛ از اين رو مي فرمايد ما زمين را بستر مناسب جهت زيست زندگان و دفن مردگان قرار داديم (مرسلات، آيات25 و 26)
احياي مردگان و رستاخيز آنان
احياي مردگان يعني بازگرداندن روح به كالبد جسماني به دو شكل اتفاق مي افتد. شكلي از آن در همين دنيا به اعجاز امكان پذير بلكه وقوع يافته است. در گزارش هاي قرآني از احياي مردگاني چون پرندگان به دست حضرت ابراهيم (بقره، آيه260) و احياي عزيز (بقره، آيه259)، احياي مردگان به دست حضرت عيسي بن مريم (آل عمران، آيات45 و 49؛ مائده، آيه100) و احياي مردگان بني اسراييل (بقره، آيات 54تا 56 و 259)، و احياي مقتول بني اسرائيل (بقره، آيات72 و 73) سخن به ميان آمده كه در همين دنيا و پيش از رستاخيز انجام گرفته است.
نوع و شكل ديگر احياي مردگان، همان چيزي است كه در رستاخيز صورت مي گيرد و روح انسان ها به كالبد جسماني اشان در مي آيد و انسان ها از قبرهايشان برانگيخته مي شوند و در جهاني ديگر زيست مي كنند. (حج، آيه7) اين احياي مردگان در قيامت، همانند رويش گياه از خاك مرده است كه چون باراني بر آن مي بارد از خاك برمي خيزد. انسان ها نيز در قيامت چنين از خاك بر مي آيند و رويش دوباره خواهند داشت. (اعراف، آيه57؛ حج، آيات5 و 7؛ فصلت، آيه39؛ ق، آيات9 و 11) اين اتفاق در قيامت مي افتد و به عنوان يك امر حتمي و قطعي در آيات قرآني بر آن تأكيد شده است. (روم، آيات50و 56؛ يس آيه 52 و مؤمنون، آيه16)
منشأ حشر مردگان در قيامت الوهيت خدا (بقره، آيات28و 73) ربوبيت خدا (بقره- آيه260)، علم (زخرف، آيات9 و 11)، عزت (همان)، قدرت (حج، آيه6) و ولايت خداوندي است. (شوري، آيه9)
البته پيش از قيامت، مردگان در عالم برزخ به سر مي برند. آنان در اين عالم برزخ در انتظار مي مانند تا قيامت رخ دهد و دوباره به كالبد جسماني بازگردند. در اين مدت كه در عالم برزخ هستند داراي جسم برزخي لطيف شبيه جسم خاكي و مادي دنيوي هستند از امام صادق(ع) روايت است كه فرموده اند: «خداوند هرگاه روح مؤمني را قبض كند، روح او را در قالبي همگون قالب دنيوي او قرار مي دهد و هرگاه كسي بر آنان وارد گشت، او را به همان صورتي كه در دنيا داشته است مي شناسند» (معاد در قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج4، ص223)
از حضرت علي(ع) نيز نقل شده كه مي فرمايند: «ارواح، در عالم برزخ گروه گروه در شكل جسدهاي خويش گرد هم آمده به گفت وگو مي پردازند.» (همان، ص226)
آنچه بيان شد گوشه هايي از مسايل و مباحث مردگان است كه در اين فرصت بيان شد. بي گمان دنياي مردگان دنيايي بس پيچيده تر و مسايل و مباحث آن بيشتر از مسايل دنيوي است. از اين رو پرداختن به همه آنها در حوصله اين مقال نيست.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14