شنبه 3 دی 1390- شماره
20104
كندوكاوي پيرامون دلايل و آسيب هاي طلاق عاطفي (بخش نخست) سكوتي تلخ تر از زهر در جام زندگي مشترك
|
|
|
كندوكاوي پيرامون دلايل و آسيب هاي طلاق عاطفي (بخش نخست) سكوتي تلخ تر از زهر در جام زندگي مشترك
گاليا توانگر زن و شوهر در دو طبقه مجزا زندگي مي كنند و مدتها مي شود كه حتي سلام هم رد و بدل نكرده اند! صبح ها مرد يواشكي توي راه پله ها سرك مي كشد كه احياناً چشمش به چشم زن نيفتد، راه خود مي گيرد و مي رود. زن هم سرگرم تدارك عروسي دخترش است. پسرش را هفتگي پايين مي فرستد تا بودجه را گرفته و به سمت طبقه بالا رهسپار شود. پسر جوان در مغازه لباس فروشي پدرش كار مي كند. يك بار به سرش زده ارثيه اش را بگيرد و روانه خارج كشور شود. در اين داستان همه مي خواهند بگريزند، اما به كجا؟ زن قبض هاي آب و برق و... را روي جاكفشي طبقه پايين مي گذارد و بيرون مي رود. تنها رشته اتصال اين زن و شوهر ميانسال بلاتكليفي بچه هايشان است و بچه ها اگر سفره دلشان را باز كنند، مي بينيم كه سرگرداني و گريزشان را اختلافات دامنه دار اين دو مي دانند. توافق كرده اند بعد از عروسي دخترشان طلاق بگيرند و الان سه سال است كه اين گونه زندگي مي كنند. زن پشتوانه مالي ندارد و مرد از تنهايي مطلق مي ترسد! فقط خوشحالي شان به اين است كه دخترشان ازدواج مي كند و به خاطر شرايط آنها بدبخت نمي شود. هر بار كه خانواده دامادشان به منزل آنها مي آيد تئاتر صميميت بازي مي كنند! ساده ترين تعريف از طلاق عاطفي اين است كه زن و شوهر با قهر در يك محيط زندگي مي كنند. زن غذا مي پزد، لباس ها را مي شويد، به فعاليت هاي معمول روزانه خود مي پردازد و... مرد هم به سر كار مي رود، پول قبض هاي آب و برق و... را مي دهد، ولي انگار ساعت زندگي شان روي دقيقه قهر متوقف شده باشد. ديگر حتي دعوا هم نمي كنند، حرف طلاق هم نمي زنند، قدرت تصميم گيري براي خروج از اين مكث قهرآلود هم ندارند. مرد جلوي تلويزيون خوابش مي برد و زن در يك اتاق مجزا مي خوابد. نه عشقي است، نه تنفري. مثل دو مسافر بنا به شرايطي كه درگيرش هستند عجالتاً تداوم همين شكل زندگي را به نفعشان مي پندارند و در «مسافرخانه تحمل» به سر مي برند. از حرف مردم ترس دارند، نمي دانند پيامدهاي بعد از طلاق چه خواهد بود؟ زن مي گويد اگربدون پول و بي پناه بمانم چه مي شود؟، مرد مي گويد تكليف بچه ام چه مي شود؟، يكي از طرفين به قدرت مالي ديگري نيازمند است، خلاصه دلايل متعددي وجود دارد كه يك مكث قهرآلود را تداوم مي بخشد. از آن سو تلاشي هم براي وصل دوباره صورت نمي گيرد. زندگي در برزخ آدم ها را تصاعدي داغان مي كند. ازدواجي كه خودمان بر خودمان تحميل كرديم! سعيد 38 ساله در حالي كه دستان سردش را دور ليوان چاي حلقه كرده و چشمان سبز سرخش را به نقطه اي نامعلوم دوخته است، خاطرات سال هاي جواني و ازدواجش را در ذهن ورق مي زند. با اين كه 38 ساله است، اما چروك هاي عميق گوشه چشمش و رگ هاي سرخ چشمانش كه گواه رنج و گريستن طولاني است، او را مسن تر از سنش نشان مي دهند. حالا ديگر در گذر سال هاي طلاق عاطفي گريه را هم فراموش كرده و تنها در دل مي گريد. خودش مي گويد يك ازدواج تقريباً اجباري را تا به امروز كه 14 سال مي شود، تحمل كرده است. همسرش بارها و بارها رودرروي او گفته كه هيچ علاقه اي به او نداشته و ندارد. ضمن اين كه به صورت ارثي از بيماري افسردگي رنج مي برد. خودش هم بعد از يك شكست سخت عاطفي به سفارش فاميل تن به اين ازدواج داده، تا غائله قبلي ختم شود، درحالي كه از چاه به چاله اي عميق تر افتاده است. اشتباه بزرگ ترشان به گفته خودش اين بوده كه به سرعت بچه دار شده اند. وي مي گويد: «تنها چيزي كه من و همسرم را زير يك سقف نگه داشته دخترمان است. البته خيلي وقت ها هم شك مي كنم كه تداوم اين وضعيت به نفع دخترمان باشد. هر روز جنگ و دعوا داريم و در بين دعواها كلام هاي ركيكي ردوبدل مي شود. دخترم ناراحتي اعصاب گرفته و تحت نظر پزشك است.» از سعيد سؤال مي كنم: «براي تعديل شرايط و ايجاد علاقه در قلب همسرتان چه كار كرده ايد؟» وي پاسخ مي دهد: «گاه سكوت كرده ام، گاه به بزرگ ترهاي فاميل متصل شده ام، گاه كتك زده ام و گاه هم كتك خورده ام (آخرين بار از مچ دستم شكست!) كادو خريده ام، شرايط زندگي را بهتر كرده ام، اما هيچ تأثيري نداشته است. سه بار تا پاي طلاق رفته ايم، دفعه آخر همسرم به گريه افتاد. - گريه اش از سر مهر و تلاش براي بازگشت بود؟ - فكر نمي كنم. اصالت ما به يكي از روستاهاي... برمي گردد. اگر زنم طلاق بگيرد، برايش از لحاظ جامعه سنتي زادگاهمان چهره خوشايندي ندارد. براي رهايي از پيامدهاي طلاق به اين نتيجه رسيده، زير يك سقف مثل مسافران يك مسافرخانه زندگي كنيم بهتر است، تا اين كه نيش و كنايه هاي مردم را تحمل كند. - دليل اتصال دوباره شما چيست؟ - من دخترم را دوست دارم. نمي خواهم از ديدنش محروم شوم، چون دخترم هم با مادرش مي ماند. مي خواهم آن قدر به او محبت كنم كه فردا در دوران نوجواني و جواني دچار كمبود عاطفي نشود و در دام غريبه ها نيفتد. - الان در شرايط جنگ و دعوا فكر مي كني چنين هدف هايي محقق شود؟ سعيد در حالي كه با دو دست شقيقه هايش را محكم فشار مي دهد و پوست صورتش گر گرفته، پاسخ مي دهد: «به خدا ديگر فكرم كار نمي كند. خودم را به موج هاي سرنوشت سپرده ام!» سعيد اخيراً به ازدواج موقت هم فكر كرده و شاخه بزرگ تري از مشكلات را آغاز كرده است. به راستي قطار زندگي سعيد در كدام ايستگاه از نفس مي افتد؟ فاصله بين انتظارات و خواسته ها در قهر زوجين ديدگاه جامعه شناسان و روانشناسان نسبت به طلاق عاطفي كمي متفاوت است. روانشناسان سرخوردگي احساسات و عواطف را دليل بروز طلاق عاطفي مي دانند و جامعه شناسان معتقدند فاصله افتادن بين انتظارات و خواسته هاي زوجين به طلاق عاطفي مي انجامد. مجيد كاشاني دكتراي جامعه شناسي و عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد تهران مركز برايمان مي گويد: «الگوهاي زناشويي در جوامع صنعتي و جوامع شرقي تفاوت هاي فاحشي دارند. در جوامع شرقي در حال توسعه از ديرباز آنچه تعيين كننده روابط زن و مرد چه در داخل و چه در خارج بوده است، رابطه تنگاتنگي با دستورالعمل هاي ديني و ارزشي دارند. رابطه بين زن و مرد در خانه از ابعاد اقتصادي، عاطفي، فرزندآوري و تربيت و نگهداري فرزندان قابل بررسي است. معمولا زوجين جوان به مدل هاي پيش روي خود در امر زناشويي تأسي دارند. مدل روابط عاطفي زن و مرد با يكديگر تا اندازه زيادي برگرفته از الگوهاي تربيتي زمان كودكي و نوجواني شان، نوع تعامل پدر و مادرهايشان و نيز نوع تعامل خودشان با والدين در زمان كودكي و نوجواني برمي گردد. حدود، شيوه ها و ابزارهاي تعامل عاطفي بين زن و شوهر از جمله مواردي است كه توسط مدل سنتي نه نوشته بلكه نانوشته از پدر و مادر به زوجين جوان منتقل مي شود. بخش عمده روابط عاطفي زن و مرد برگرفته از مدلي است كه از پيشينيان به ارث رسيده و بخش كمتري به شرايط و روابطي برمي گردد كه خودشان در زندگي مشترك بنا مي گذارند. در طلاق عاطفي سوال اساسي ما بايد اين باشد كه آيا نظام اجتماعي و نظام سنتي خانواده مدل هاي منسجم و قابل فهمي را به خانواده ها ديكته مي كند يا خير؟ متاسفانه در زمان حال دامنه دار شدن خواسته ها و بعضا نابرابري توان زوجين در برآورده كردن خواسته هاي ديگري منطبق بر الگوهاي سنتي نيست و مدل هاي ديگري كه از طريق امواج رسانه اي ورود پيدا كرده اند، جايگزين شده اند و يا زوجين نسبت گذشتگان انتظارات ديگري از همسر خود دارند.» وي علائم طلاق عاطفي را اين گونه برمي شمرد: «عدم توجه به خواسته هاي همسر و سركوب شدن خواسته ها، تحليل ساعات گفت وگو، به تعويق افتادن كاركردهاي خانواده و مخدوش شدن نقش هاي اعضاي خانواده و... بنابراين جامعه شناسان معتقدند به صرف زخم خوردن احساسات و عواطف طلاق عاطفي رخ نمي دهد، هر چند شرط لازم است، ولي تنها دليل كافي براي بروز طلاق عاطفي نيست. جامعه شناسان معتقدند فاصله افتادن بين تعهدات زن و شوهر و نيز نقش و وظيفه اي كه در خانه به عهده آنهاست، رفته رفته به چالش بزرگي مي انجامد.» كاشاني مدل هاي وارداتي در روابط زن و شوهر را تخريب كننده كاركردهاي هويت در خانواده هاي سنتي كشورهاي در حال توسعه معرفي كرده و مي گويد: «متاسفانه مدل هاي سنتي ازدواج به شدت تضعيف شده و آن عده اي كه صرفا مدل هاي وارداتي را سرلوحه روابط عاطفي زناشويي خود قرار مي دهند دچار آسيب هاي زيادي مي شوند.» وي در تكميل صحبت هايش مي گويد: «هرگاه هدف هاي مشروع داراي ابزارهاي مشروع نباشد، فرد دچار نابهنجاري ها و كژ رفتاري ها خواهد شد. اگر خواسته ها و انتظارات فراتر از توان زوجين باشد به ورطه ايده آل گرايي مي افتيم. ضعف قدرت تصميم گيري و نهايتا عدم توانايي برآوردن اين خواسته ها و آرمان ها نهايتا منجر به طلاق عاطفي خواهد شد.» محبت كلامي خط خورده است! 16 سال است كه با هم زندگي مي كنند. يك پسر دوم دبيرستاني و يك پسر دوم دبستاني دارند. ماجرا از اين جا شروع شد كه مرد مهرماه سال گذشته تصميم گرفت يواشكي پدر و مادرش را به سفر زيارتي سوريه و كربلا ببرد. همه چيز را مهيا كرده و براي توجيه غيبتش به همسر خود گفت: «ماموريت كاري دارم!» مرد استاد دانشگاه و فرد منضبطي به حساب مي آيد. همه خريدهايش را ليست مي كند و حتي خيلي چيزها را تا مدتها نزد خودش نگه مي دارد. چند ماه بعد وقتي زن خانه را تميز مي كرده و سر جارو برقي را وارد كمد مي كند، يك مرتبه يكي از برگه بليط ها به سر جارو مي چسبد، ليست خريدها هم بيرون مي افتد! براي او هيچ هديه اي خريداري نشده بود و از همه بدتر دروغ بزرگي آشكار شد. شوهرش هرگز ماموريت نبوده است! حالا بيش از نيمي از سال مي گذرد كه زن در خانه مادرش به سر مي برد. مهرش را به اجرا گذاشته و مصرانه مي گويد: «تا بخشي از اموالش يا يكي از دوخانه اي را كه دارد، به نامم نزده برنمي گردم!» به او مي گويم: «برگرد سر زندگيت! حالا شانس آوردي پاي غربيه اي در ميان نيست. به هر جهت برگردي و سنگر را حفظ كني بهتر نيست؟!» اما چه شرايطي باعث شده كه مرد اين سفر را مخفي نگه مي دارد؟! خيلي قبل تر از اين ماجرا يكي و دوسالي بوده كه تحت طلاق عاطفي روزگار مي گذرانده اند. هر دو شاغلند و براي دير آمدن درگيري هاي شغلي شان را بهانه كمتر ديدن و كمتر صحبت كردن قرار داده بودند. اما زن ته دلش را كه باز مي كند به اين جمله تاكيد دارد: «شوهرم نسبت به من محبت كلامي ندارد. حتي منتظر نبودم هديه اي دريافت كنم. مي خواستم قدردان زحمات من در خانه باشد. مي خواستم با روي خوش پذيرايم باشد. در شرايط سختي كه هم كار مي كردم و هم خانه داري دو پسرم را از آب و گل درآوردم، ولي او مرا خط زد. حتي سال آخر نفقه هم نمي داد و گاه كتكم مي زد. خانواده خودش را بهانه كرده بود و كار به جايي رسيد كه گفت بايد دو، سه شب پيش پدر و مادرش باشد! گفتم: وضع ماليت كه خوب است. چرا برايشان پرستار نمي گيري؟! ولي او گوشش به اين حرف ها بدهكار نبود. همه اين ها بهانه اش براي فرار از خانه بود. ما ديگر هيچ حرفي براي گفتن نداشتيم. فقط شام مي خورديم و مي خوابيديم!» مهارت ايفاي نقش متقابل را بياموزيم زن معلم است و با دخترش زندگي مي كند. شوهر نيمه شب همچون شبحي در تاريكي به خانه مي آيد و صبح بي آن كه چشم به چشم همسر و فرزندش شود از خانه مي رود. شوهر مشكل اعتياد و بيكاري دارد. چون اجاره خانه را زن مي پردازد، دخترشان را زن نگهداري مي كند و مرد فقط به صورت نمادين اسمش روي اين خانه و زن و فرزند است. وقتي مي خواهند خانه اجاره كنند مي گويند شوهرت كجاست؟ وقتي بخواهند در آينده دختر شوهر بدهند، از پدرش مي پرسند! بنابراين زن چاره اي جز تداوم اين طلاق عاطفي ندارد. مرد هم نياز به سر پناهي دارد كه از خوش شانسي برايش فراهم شده است. سال ها در پي هم مي آيند و مي روند و شادي زندگي سه نفر دربند اجبارها پاي منقل بي مسئوليتي پدر خاكستر مي شود. همايون قسمتي، روانشناس و مدرس دانشگاه كردستان معتقد است فرزندان در سايه والدين امنيت رواني پيدا مي كنند و فرزندان از خاستگاه خانه احساس آرامش مي گيرند. وي مي گويد: «در طلاق عاطفي اولين آسيب مشهود اين است كه احساس آرامش از خانه رخت بر مي بندد و فرزندان دچار ناامني مي شوند. در شرايط طلاق عاطفي فرزندان از هم گسيختگي بنيان خانواده را تجربه مي كنند، چرا كه بين والدينشان خبري از روحيه همكاري نيست و تنها رفتارهايي صورت مي گيرد كه خالي از عاطفه و بدون محتوا بوده و توام با روحيه تخريب گرايانه و تهديدآميز است.» اين روانشناس به وضعيت آشفته شخصيتي فرزندان چنين خانواده هايي اشاره كرده و مي گويد: «فرزندان چون رويه واحدي از والدين دريافت نمي كنند. دچار ابهام و خلا شده و از بيگانگان الگو مي گيرند. به اين ترتيب در آينده نشانه هاي بارزي از پرخاشگري، بزهكاري و زندگي پر از دغدغه و نگراني را به همراه خود دارند. اين وضعيت حتي از وضعيت فرزندان طلاق رسمي وخيم تر است!» اين روانشناس صراحتا مي گويد: «ازدواج و طلاق همراه هم متولد مي شوند. پس بايد هر لحظه از بذر ازدواج مراقبت كرد تا به دره طلاق نيفتيم.» قسمتي معتقد است زماني پاكدامني و زندگي شرافتمندانه در كنار هم از نگاه ديني و اسلامي محقق خواهد شد كه از شرايطي تفاهيم آميز بين همسران تابعيت داشته باشد. تفاهم به معناي تحمل تفاوت هاست در حالي كه خيلي افراد به بله قربان گفتن ترجمه اش مي كنند. معمولا زندگي هايي كه بدون شناخت و در پي يك هوس زودگذر رقم مي خورد، پس از مدتي به دره طلاق مي انجامد.» قسمتي براي پيشگيري از طلاق عاطفي راهكار آموزش مهارت زندگي را در اولويت دانسته و مي گويد: «آموزش مهارت خودشناسي، خودآگاهي، اعتماد به نفس، عزت نفس، مهارت ايفاي نقش متقابل بايد در دستور كار قرار بگيرند.» گزارش روز
|
|
|