(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 3 دی 1390- شماره 20104

راهكار!
دغدغه!
«...و چرا در قفس هيچ كسي كركس نيست؟!»



راهكار!

پژمان كريمي
برخي از شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان، تلاش وسيعي را براي راه اندازي يا گسترده كردن بخش سينمايي آغاز كرده اند.
اين شبكه ها بر آن اند كه علاوه بر نگاهي گذرا به سينماي جهان و به ويژه هاليوود، پوشش اخبار سينماي ايران و نقد و بررسي مسائل اين سينما را در كانون اصلي فعاليت خود قرار دهند.
اگر به نوع رفتار بخش سينمايي شبكه هاي ياد شده دقت كنيم با چند محور پايه اي روبرو مي شويم؛
يك- طرح نام فيلم سازان مخالف نظام جمهوري اسلامي ايران (جعفر پناهي، عباس كيارستمي، بهمن فرمان آرا....)
دو- تحسين آثاري كه در تعارض با ارزش هاي نظام ديني معنا مي شوند (سوت پايان، خيابان هاي آرام، طهران- تهران و...)
سه- نگاه منفي به آثار فيلم سازان همسو با انقلاب اسلامي (اخراجي ها، بدرود بغداد و...)
چهار- دامن زدن به مسائل حاشيه اي و تنش هاي مقطعي صحنه سينماي ايران مانند (اعتراض به اظهارات منسوب به فرج الله سلحشور عليه يك بازيگر هاليوود ) به بيان ديگر، هدف اصلي بخش هاي سينمايي شبكه هاي ماهواره اي فارسي زبان در پرداخت به سينماي ايران عبارت است از:
يك- ترويج سينماي ليبراليستي و پوچ گرا
دو- نفي سينماي متعهد به نظام ديني
متاسفانه برخي از فيلم سازان داخلي نيز آگاهانه با بخش سينمايي شبكه هاي ياد شده همكاري مي كنند.
اين همكاري نه گفت وگو و ارائه نظر كارشناسانه بلكه در زمينه فروش اثر به شبكه ها صورت گرفته است. (مانند فروش فيلم «زير پوست شهر» به شبكه بهايي «من و تو»!)
واقعيت اين است- چه بپذيريم و چه نپذيريم- كه سينماي ايران هم اينك با آرمان هاي فرهنگي نظام داراي فاصله اي معنادار است! تلاش دشمن اين است كه به واسطه رسانه ها يا بهتر بگويم؛ به اصطلاح رسانه هاي ماهواره اي، فاصله ياد شده را بيشتر كند.
سينما، هنر و صنعت تاثيرگذاري است و جدايي سينما از نظام، به معني محروم شدن جمهوري اسلامي از رسانه اي است كه مي تواند به شكلي موثر در نقش مروج فرهنگ اسلامي و ايراني آشكار شود.
براي ما دو راه چاره وجود دارد:
يك- پشتيباني از سينماگران متعهد
دو- همان طور كه بارها گفته ام حمايت از استعدادهاي سينمايي متعهد!
خبر دارم كه يكي از فيلم سازان علاقه مند به انقلاب، در پي ايجاد مدرسه اي سينمايي است. در اين مدرسه چند ده دانش آموز مستعد و متعهد فيلم سازي را هم مي آموزند و هم تجربه مي كنند. اين گونه مدارس را مي توان با كمك هاي دولتي، در هر استان كشورمان برپا كرد.
ترديد ندارم اگر سالي 10فيلم ساز متعهد به عرصه سينماي كشورمان جدي و خلاق، ورود يابند، حداكثر ظرف پنج سال، سينماي ايران كاملا در دست فيلم سازان متعهد و علاقه مند به كشورمان قرار مي گيرد.

 



دغدغه!

سامان احمدي
بگذاريد اين يادداشت را با يك سوال آغاز كنيم؛ آيا هنر و توليدات هنري با «شعار» محقق مي شود؟ آيا مي توان با شعار يك اثر هنري مطلوب توليد كرد؟ آيا اصولا هنر بخشنامه پذير است؟
اين سوال از اين جهت ذهن نگارنده را مشغول خود كرده كه جشنواره فيلم فجر نزديك است و دست بر قضا به عكس دوره هاي قبل كه با كج سليقگي كامل شعار سال را روي پوستر و تيزرهاي تبليغاتي جشنواره حك مي كردند بدون آنكه ارتباط ماهوي بين شعارسال و جشنواره فيلم فجر برقرار كنند، امسال يك شعار كاملا هوشمندانه و دقيق براي جشنواره انتخاب شده است اما آيا اين شعار در آثار سينمايي قابل تحقق است؟
«اخلاق، آگاهي، اميد» اين شعار و استراتژي بزرگ ترين رويداد سينمايي كشور است كه امسال سي امين دوره خود را تجربه مي كند و از پس 30سال تجربه قرار است، ويترين قابل قبولي از 30 سال سينماي انقلاب باشد. شعار جشنواره اگر چه با هوشمندي انتخاب شده و گويي درجهت منويات عالي ترين مقام فكري و راهبردي كشور نيز هست اما دغدغه اجرا و تحقق آن در وضعيتي كه سينماي كشور حال و روز زياد خوبي ندارد، كمي نااميد كننده است. به عبارت بهتر، اين شعار بايد پيش از آغاز ماراتون توليد سينمايي دركشور در فضاي سينمايي ايران دميده مي شد. با اين حال بررسي اين شعار زيبا براي سينمايي كه اتفاقا همين عناصر به ضعيف ترين شكل ممكن درآن حضور دارد، خالي از لطف نيست چه آنكه رهبر فرزانه انقلاب در ديدار سال 85 خود با اهالي سينما، بر اين نكته تاكيد داشتند كه نسل جوان كشور كه بسياري از دريچه سينما تكليف آينده خود را روشن مي كنند، بايد آينه اي اميدواركننده را از ايران عزيز ونظام مقدس اسلامي تماشا كنند و براي اين آينه هم مواد خام بسياري وجود دارد؛ از پيشرفت هاي علمي گرفته تا توانمندي هاي نظامي -اقتصادي و... درخشش هاي هنري، ورزشي و پژوهشي... به عبارتي سينماي ايران مي تواند نماينده بي نظيري درمحافل مختلف جهاني براي نمايش اقتدار جمهوري اسلامي باشد و سينما به عنوان زباني بين المللي و مديومي كاملا جذاب و پرمخاطب مي تواند چنين رسالتي را برعهده بگيرد.
از سويي همواره دغدغه دلسوزان نظام، توجه به همين سه ضلع حياتي درهنر برآمده از خانواده نظام جمهوري اسلامي بوده است، اخلاق كه هنر انقلاب را رودرروي با هنر براي هنر زاييده تفكر ليبراليستي و اومانيستي مي داند. هنر براي هنري كه مديوم سينما را پنجره اي ديگر با جذابيت بسيار بالا براي تكرار آندلس درتمام سرزمين هاي اسلامي قلمداد مي كند و از اين رهگذر به دنبال بازگشت به دوران استعماري با پوسته جديد «شيبخون فرهنگي» است. غرب سينما را هنر- صنعتي براي سرگرمي و سكس مي داند و از هر سوژه اي حتي تاريخ و تمدن بشري نيز براي به تصوير كشيدن اين عناصر بهره مي جويد. و اين سهم سينماي انقلاب است كه وارونگي هنر براي هنر را با هنر خود به دنيا به اثبات برساند و سينما را پنجره اي براي به تصوير كشيدن اخلاق و آداب انساني و اسلامي بداند و دراين مسير گام بردارد.
وظيفه ذاتي سينما همراهي با فطرت مخاطب است و از آنجا كه زبان سينما هم يك زبان بين المللي است؛ چطور ما در فضاي انقلاب ، عنصر اميد را از سينماي خود حذف مي كنيم و با افه هاي شبه روشنفكري، اميد آفريني را نوعي سفارشي سازي مي دانيم؟
از سوي ديگر بايد مراقب باشيم كه شعار زدگي، آفت كار ما در توليدات سينمايي نشود و يك عده با اطلاع از اين استراتژي و شعار، به توليدات شعاري و كاملاً كليشه اي و سطحي دست نزنند و از سوي ديگر عده اي ديگر بدون دغدغه نسبت به اين شعار، به قطب مخالف تبديل نشوند. عده اي از بيت المال براي توليد عليه اين شعار استفاده نكنند و عده اي ديگر از بيت المال به ضعيف ترين شكل دست به توليدات شعاري نزنند. و دراين مسير، فضاسازي رسانه اي دركنار روح مديريتي حاكم بر سينماي كشور درجهت تحقق اين شعار حياتي براي نظام و آينده كشور لازم و ضروري به نظر مي رسد.
جشنواره فيلم فجر به عنوان تحويل سال سينماي ايران، اگر بتواند در امتداد اضلاع اين مثلث هوشمندانه، گام بردارد مطمئنا مسير تازه اي در برابر سينما اين پديده هنري قرن و رسانه پرمخاطب قرار داده است. جشنواره سي ام اگر چه با اميد به برداشت محصولي سي ساله قدم در آغازين راه هاي خود تا مرحله اجرا گذاشته، اما مي توان اميدوار بود با همت سينماگران و دغدغه مندان انقلاب ، به تحقق اين شعارخوب و قابل تامل، نزديك شود.
اگر چه دست اندركاران جشنواره فجر به تنهايي نمي توانند براي تحقق اين شعار اهتمام ورزند و بدنه سينماي كشور بايد به كمك اين شعار بيايد و با نگاهي مثبت آن را به عمل نزديك كند؛ شعاري كه بدون ترديد، در صورت تحقق، جايي براي عرض اندام شبه روشنفكرهاي فرم زده و غرق شدگان در زرق و برق سينماي هاليوود و عاشقان سينه چاك باليوود نخواهد گذاشت.
بايد منتظر ماند و ديد آيا جشنواره سي ام فيلم فجر باز هم گرفتار روزمرگي و مصلحت مي شود و يا تا انتها از اين شعار حساب شده و راهبردي، دفاع مي كند.

 



«...و چرا در قفس هيچ كسي كركس نيست؟!»

¤ محمد آرمان
خيلي فرق است ميان اين «اسب حيوان نجيبي است» با «آن اسب حيوان نجيبي است»!
متوجه منظورم نشديد؟ حق داريد! توضيح مي دهم.
سهراب سپهري عزيز در آن شعر معروف و يگانه اش مي رسد به اينجا كه:
«من نمي دانم كه چرا مي گويند
اسب حيوان نجيبي است
كبوتر زيباست
و چرا در قفس هيچ كسي كركس نيست
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد
چشم ها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد»
اما يك وقت هم هست كه يك نفر بعد از عملي مي گويد: «اسب حيوان نجيبي است! به همان اندازه كه ميان آن دو «اسب» فاصله هست، ميان «فيلم آقاي كاهاني» و سينماي «نجيب» ايراني و اسلامي هم فاصله هست! فتأمل جيداً!
از اين رو، اما فيلم پرحاشيه آقاي كاهاني با عنوان - نسبتاً- عجيب و غريب «اسب حيوان نجيبي است» به روي پرده رفته و بالاخره پس از مدتها حاشيه و فراز و فرود پيراموني به مخاطبان سينمايي ايران عرضه شده است.
«اسب حيوان نجيبي است»، پنجمين فيلم سينمايي كاهاني و پس از فيلم هايي همچون «آدم»، «آنجا»، «بيست» و «هيچ» تجربه جديدي در كارنامه او محسوب مي شود.
فيلمي كه به لحاظ ساخت و پرداخت و همچنين ميزانسن هاي سينمايي و نيز قصه و روايت اساسا كاري متفاوت به حساب مي آيد و اين تفاوت شايد بيش از هر چيز در نوع خود فرمي باشد كه كاهاني براي روايات فيلمش انتخاب كرده است، فرمي نه چندان مأنوس و شناخته شده براي مخاطبان سينمايي ايران.
فيلم «اسب حيوان نجيبي است» داستان دفرمه و فانتزي يك ذهنيت ماليخوليايي است كه تلاش كرده فضاي فيلمش را با شخصيت ها و كاراكترهايي به ظاهر هجوآلود نزديك كند و با دستاويز قراردادن هجو، به پديده هاي اجتماعي نگاهي ديگر اندازد.
اما حقيقت آن است كه نه تنها اين اتفاقات در فيلم نيفتاده است بلكه مجموعه اين چيدمان و وقايع و تداركات سينمايي كارگردان فيلم را به مجموعه تصاويري پرت، درهم ريخته و مشطط و ناگيرا تبديل كرده كه از پس كمترين و كوچكترين ارتباط گيري و درگيرشدن با مخاطب درنيامده است.
در حقيقت مي توان گفت فيلم «اسب حيوان نجيبي است» تصوري مخدوش و ، ذهنيت هاي خام و پرداخت نشده كارگردان آن است و شايد در مقام مقايسه با فيلم هاي قبلي همچون «آدم» و «بيست» و حتي فيلمي مثل «هيچ» كه اساسا داستاني نداشت و يك پيچش روايي سطحي بود در مقام پايين تري قرار مي گيرد و بنابراين مقايسه مي توان گفت؛ «اسب حيوان نجيبي است» در كارنامه نه چندان پروپيمان عبدالرضا كاهاني يك سقوط و افت تمام عيار و كامل و نابودكننده به حساب مي آيد.
«اسب حيوان نجيبي است» در هيچ كدام از وجوه پرداخت سينماييش نتوانست به موفقيتي هرچند نسبي نايل آيد نه فيلم نامه چفت و بست دار و محكمي دارد و نه بازي هاي روان و قابل اطميناني و نه كارگرداني يك دست و هدفمندي و شايد تنها نكته اي كه دراين فيلم با دقت و حساسيت مورد توجه سازنده بوده انگ ها، نيش و كنايه ها و ديالوگ ها و جلوه هاي شبه سياسي و تابوشكنانه فيلم است كه البته در آن حيطه هم كار نهايتا به تكرار مكررات و پرداخت كليشه اي شبه طنزهاي نازل و مبتذل انجاميده است.
شايد لازم باشد عبدالرضا كاهاني با عنوان فيلم سازي جوان و مستعد يك تجديدنظر اساسي چه در فرم و پرداخت فيلمنامه اي و روايي فيلم هايش و چه در مضامين، مفاهيم و محتواهاي مدنظرش به انجام رساند و شايد گوشه هايي از توانمندي هاي احتمالي او را به ظهور و بروز رساند و الا ساخت فيلم هايي همچون «اسب حيوان نجيبي است» تنها به سقوط يكپارچه و همه جانبه و تأسف برانگيز او سرعت مي بخشد و ديگر هيچ؟!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14