(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 3 دی 1390- شماره 20104

ارتش سري روشنفكران - 1 / درآمد
مرگ اصلاحات در ايران
مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ريشه هاي مخالفت سلطه گران با نظام اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




ارتش سري روشنفكران - 1 / درآمد
مرگ اصلاحات در ايران

نويسنده: پيام فضلي نژاد
اشاره:
پاورقي كتاب «ارتش سري روشنفكران» (تاريخ انديشه سياسي معاصر) نوشته «پيام فضلي نژاد» به عنوان جلد چهلم از مجموعه «نيمه پنهان» كه از جديدترين توليدات «دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان» است، از امروز در صفحه «نيمه پنهان» منتشر مي شود.
پيش از اين كتاب «شواليه هاي ناتوي فرهنگي» از همين نويسنده توسط «كيهان» چاپ شد و به تازگي «چاپ چهاردهم» آن نيز روانه بازار كتاب شده است.
كتاب «ارتش سري روشنفكران» پس از توصيه هاي موكد رهبر انقلاب اسلامي در شهريور 1388 مبني بر «نقد علوم انساني غرب» و «ريشه يابي حوادث فتنه پس از انتخابات» در ايدئولوژي هاي مادي گرا، كوشيده است تا با استفاده از يك «روش شناسي» جديد به روايت «تاريخ انديشه سياسي معاصر» و تحولات سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بپردازد. نويسنده در اين كتاب، ريشه هاي فكري - سياسي «فتنه سبز ماسوني» را تبيين كرده و براساس اسناد و اطلاعات آشكار و نوين به پشت صحنه وابستگي سياستمداران غرب زده با سازمان هاي جاسوسي غرب پرداخته است. همچنين در اين كتاب براي اولين بار بسياري از اسناد سياسي شامل دستخط نامه هاي تئوريسين هاي اپوزيسيون برانداز مانند اعضاء «بنياد اشرف پهلوي» يا نامه هاي عناصر جاسوسي غرب مثل «عليرضا نوري زاده» به سياستمداران مطرح اصلاح طلب، اسناد سرويس هاي جاسوسي آمريكا، فرانسه و... درباره چگونگي راه اندازي جنگ هاي فرسايشي عليه نظام، دستورالعمل هاي سري سازمانهاي CIA، MI6 و... براي اولين بار فاش مي گردد. «ارتش سري روشنفكران» كه براساس پژوهش هاي چهار ساله نويسنده كتاب از سال 1386 تاكنون، بهره گيري از آرشيو، «دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان» و مصاحبه هاي مولف با چهره هاي سياسي-علمي نوشته شده، شامل صدها ارجاع مستند، كليشه اسناد، تصاوير و ماخذ است. يادآوري اين نكته ضروري است كه فقط «متن كتاب» در پاورقي «نيمه پنهان» چاپ مي شود. بنابراين، خوانندگان براي مطالعه منابع، ارجاعات و مستندات هر فصل بايد به نسخه اصل كتاب رجوع كنند.
كتاب «ارتش سري روشنفكران» شامل «درآمد» و 2 بخش با نام هاي «بخش اول: علوم انساني؛ الهيات جنگ نرم» (4 فصل) و «بخش دوم: فلسفه كودتاي سرمايه داري» (3 فصل) است. درآمد كتاب با عنوان «جاسوسان در تهران» يك نماي كلان از «تاريخ انديشه سياسي معاصر» است كه به جريانات نوظهور برانداز تا سال 1389 خواهد پرداخت و شامل مجموعه مباحثي است كه آقاي فضلي نژاد شرح تفصيلي آن ها را در مجموعه مجلدات «تاريخ انديشه سياسي معاصر» پي خواهد گرفت. روايت حضور «فيلسوفان غربي» و نيز «روشنفكران جاسوس» مانند «آلن تورن»، «يورگن هابرماس»، «ريچارد رورتي»، «جان كين»، «جان هيك»، «تيموتي گارتن اش» و... از نقاط كليدي بخش درآمد كتاب است.
فصل اول كتاب با نام «از كاخ نياوران تا كاخ سفيد» به ماجراي يك عمليات سري در حوزه «جاسوسي آكادميك» با اسم رمز «پشه مالاريا» مي پردازد و نخستين رگه هاي «جنگ نرم» را در مذاكرات روساي سرويس هاي جاسوسي آمريكا، فرانسه و انگليس عليه ايران جست وجو مي كند. در اين فصل، اسناد حضور روشنفكران و فيلسوفان در سازمان CIA براي پيشبرد «جنگ هاي علم» (خصوصاً متفكراني مانند ريمون آرون، آيزايا برلين و... كه آثار آنان همچنان در حوزه علوم انساني و در دانشگاه هاي ايران تدريس مي شود) منتشر شده است. فصل دوم كتاب به يكي از «لايه هاي پنهان» در جنگ نرم كه تاكنون بازخواني نشده مي پردازد و خواننده با پروژه «ترجمه» براساس نقشه راه امنيتي غرب و نيز كارگزاران آن از «عزت الله فولادوند» تا «خشايار ديهيمي» آشنا مي شود. «هانا آرنت و سكولاريسم مقدس» عنوان فصل سوم كتاب است. مخاطبان پس از خواندن روايتهاي اصلاح طلبان درباره تاثيرپذيري از آثار «هانا آرنت» مي بيند كه چگونه يك «كودتاي مخملي» در بستر «علم سكولار» پديد مي آيد و چگونه از رهگذر اين تفكر، «آمريكا» و «اسرائيل» به «الگوهاي سرآمد» در ذهن اصلاح طلبان ايراني تبديل مي شوند. فصل چهارم با عنوان «كارگزاران انگليس در ايران» براي نخستين بار شكل گيري پديده اصلاحات در ايران را تحت تاثير «فلسفه انگليسي» از سال 1368 بازخواني مي كند و با ارجاع به مستندات متقن و اسناد سياسي به بازخواني عملكرد دولت هاي سازندگي و اصلاحات در تحولات سياسي كشور مي پردازد. اصلي ترين پيوندهاي سياسي- امنيتي اصلاح طلبان با سرويس هاي جاسوسي غرب خصوصا جاسوسان آكادميك انگلستان در فصل 4 براي مخاطبان ترسيم شده است.
بخش دوم كتاب كه داراي عنوان «فلسفه كودتاي سرمايه داري» و شامل 3 فصل «عصر خودفروشي روشنفكران»، «جاسوسي آكادميك و كودتاي سرمايه داري» و «شاه كليد انگليسي» است. در اين فصول خواننده به صورت روشمند هم با تاريخ فلسفه انگليس از زمان «س رفرانسيس بيكن» (پدر علم مدرن) تا دوران «جان لاك» (پدر تئوري جامعه مدني) آشنا مي شود و هم به صورت يك مقايسه تطبيقي، تشابه آراء سيدمحمد خاتمي، حسين بشيريه، سعيد حجاريان و... را با اين فيلسوفان مي بيند. مقايسه فلسفه كودتاي سبز انگليس در سال 1688.م با كودتاي سبز ايران در سال 1388 محور اين بخش است.
كتاب «ارتش سري روشنفكران» جلد اول از سري مجلدات «تاريخ انديشه سياسي معاصر» است. اين مجلدات در مجموعه كتابهاي «نيمه پنهان» به چاپ خواهد رسيد و جلد نخست آن به زودي توسط «انتشارات كيهان» روانه بازار كتاب خواهد شد. بي ترديد نقد انديشمندان و ديدگاه هاي خوانندگان گرانمايه بر عمق اين آثار خواهد افزود و «كيهان» از آراء و نظرات مختلف استقبال مي كند.
دفتر پژوهش هاي موسسه كيهان
ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شديم، لكن از شر تربيت يافتگان غرب و شرق به اين زودي ها نجات نخواهيم يافت. اينان برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها هستتند و سرسپردگاني هستند كه با هيچ منطقي خلع سلاح نمي شوند؛ و هم اكنون با تمام ورشكستگي ها دست از توطئه عليه جمهوري اسلامي و شكستن اين سد عظيم الهي برنمي دارند.
امام خميني(ره)، 7 دي 1360
مرگ اصلاحات در ايران
روزهاي پاياني دهه 1370، هنگام تب وتاب برگزاري هشتمين دوره انتخابات رياست جمهوري سعيد حجاريان به ملاقات محرمانه اي با سيدمحمد خاتمي رفت. گرچه او همچنان از عوارض ترور نافرجامش در اسفند 1378 رنج مي برد، با اين حال به محض ديدن رييس جمهور با لحني گزنده و كلماتي بريده بريده گفت كه اصلاحات به سبب «فقدان نيروي اجتماعي» در حال فروپاشي است؛ چون شما از رهبري اصلاحات امتناع كرديد و اين چنين «جنبش، بي سر شد» و به زودي «اصلاحات» در ايران خواهد مرد.1 حجاريان از رئيس كابينه يك درخواست فوري داشت؛ اين كه خاتمي همزمان «نقش رهبر اپوزيسيون» را نيز بازي كند تا «جنبش نميرد» اما، او بي درنگ به حجاريان پاسخ داد كه «از سرنوشت بني صدر مي ترسد» و گفت: «من نمي خواهم مثل بني صدر شوم. چون بني صدر مي گفت در دنيا فقط من هستم كه هم رئيس جمهورم و هم رئيس اپوزيسيون.»2
پروژه اصلاحات يك «ايدئولوژي انگليسي» و «روياي آمريكايي» بود كه در كمتر از نيم دهه خاكستر شد و حجاريان خبر مرگ آن را به رئيس جمهور خاتمي داد، اما اسفند 1375 وقتي كه جيمز بيسكاتوري و ريوا ريچموند، معاون وزارت امور خارجه آمريكا و دستيار ارشدش مقدمه گزارش شوراي روابط خارجي را پيرامون رابطه «اسلام با علوم انساني سكولار» و «ارزيابي پروژه جامعه مدني در ايران» مي نوشتند،3 گويي خبري درباره پشتوانه نازل معرفتي و سرگشتگي هاي سياسي فعالان اين پروژه نداشتند. آنان آنقدر مجذوب مبالغه هاي تحليلگران مثلث سرويس هاي جاسوسي CIA، MI6 و موساد از قدرت فزآينده گروهي موسوم به «روشنفكران ديني» با محوريت عبدالكريم سروش و سيدمحمد خاتمي بودند كه با اشتياقي وصف ناپذير نتيجه گرفتند:
«ظهور «طبقه روشنفكر» در ايران كه آموزش هاي مدرن را ديده اند و با «علوم غربي» و «سنت هاي اسلامي» تا حدودي آشنا هستند، بخشي از يك حركت فراگيرتر جهت متلاشي كردن اقتدار ديني جمهوري اسلامي است... اين بحث كه «ايدئولوژي ديني» مانع تبعيت از «علم» است و قدرت سياسي را هم فاسد مي كند، در واقع شاخصه هاي ساختار حاكم در انقلاب ايران را زيرسوال مي برد... همچنين اين جريان مشروعيت هر نوع حكومت ديني را زير سؤال مي برد.»4

 



مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
ريشه هاي مخالفت سلطه گران با نظام اسلامي

سه شاخص اصلي اسلام ناب
معنويت، عقلانيت، عدالت
ما از اسلام دفاع مي كنيم. اما منظور ما از اسلام چيست؟ اسلام ما با اسلام متحجر از يك سو و اسلام ليبرال از سوي ديگر، در اصول و مباني كاملاً متفاوت است. ما هم اين را رد مي كنيم و هم آن را. اسلام ما اسلامي است متكي به معنويت، عقلانيت و عدالت؛ اين سه شاخص عمده در آن هست. ما از معنويت به هيچ عنوان صرف نظر نمي كنيم؛ روح و اساس كار ما معنويت است. عقلانيت مهم ترين ابزار كار ماست؛ عقل را به كار مي گيريم. همين طور كه در اصول سياست خارجي بارها گفته ايم، حكمت يكي از اصول سه گانه ي ماست، و در كنار آن، مصلحت. ما حكيمانه و مدبرانه عمل مي كنيم. اين، مخصوص سياست خارجي ما نيست، بلكه در همه ي زمينه هاست. اسلام ما اسلام عقلاني است. عقل كاربرد بسيار وسيعي در فهم ما، تشخيص اهداف و تشخيص ابزارهاي ما داراست. از عدالت هم به عنوان يك هدف به هيچ وجه صرف نظر نمي كنيم. اين كه تصور شود چون دنياي سرمايه داري مبتني بر ليبرال دموكراسي برايش مسأله ي عدالت، مسأله ي فرعي و درجه ي دو و ابزاري است و براي آنها مسأله ي نفع و سود و پول مسأله ي اصلي است، موجب نمي شود كه ما از عدالت به معناي يك مسأله ي محوري و اصلي صرف نظر كنيم. ما در قالبهاي اقتصادي و در كاركرد سياست داخلي و خارجي مان، مسأله ي عدالت محور است. اسلام ما اين است: اسلام معنويت، عقلانيت و عدالت. به اسم اسلام قانع نيستيم كه اسلام ليبرال داشته باشيم تا ارزشهاي غربي و ارزشهاي امريكايي را ترويج كند و از روشهاي آنها استفاده كند و با آنها در بخش هاي مختلف همرنگ و همصدا شود و احياناً دعاي ندبه يي هم بخواند. ما اسلام متحجر طالباني را هم قبول نداريم. نه اين كه حالا قبول نداريم، از اول جريان نهضت آن را قبول نداشتيم. از بين شماها، كساني كه سابقه ي بيشتري دارند، از پيش از انقلاب يادشان است و جريانهاي اسلامي پيش از انقلاب را مي شناسند و مي فهمند من چه مي گويم. از اول، حركت نهضت، حركت روشنفكري و عقلاني بود و با تحجر هم مخالف. امروز هم روزبه روز همين رويكرد در تفكر اسلامي ما تقويت شده و تضعيف نشده است. ما بين اين دو، صراط مستقيم خودمان را انتخاب كرده ايم و پيش مي رويم. بنابراين، اساس كار ما اين است و ديپلماسي ما بر روي اين پايه ها استوار است و ما به دنبال چنين اسلامي هستيم. ما دنبال استحكام جمهوري اسلامي و دنبال بيداري اسلامي هستيم و مي خواهيم اهداف خودمان را تحقق بخشيم و به هيچ وجه مايل نيستيم و اجازه نمي دهيم كه بخواهند ما را در معادلات رايج جهاني حل كنند و هويت و تشخص ما را از بين ببرند.
بيانات در ديدار مسئولان وزارت امورخارجه و روساي نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در خارج از كشور ـ 25/5/83
ريشه يابي مخالفت هاي سلطه گران با انقلاب اسلامي
اتفاقات ريز و درشتي در زمينه ي مسائل داخلي، خارجي، مخالفت ها، معارضه ها، انرژي اتمي و ديگر مسائل جريان دارد. ما اگر توجه كنيم كجا ايستاده ايم و در چه وضعيتي هستيم، جواب همه ي اين سؤالها داده مي شود؛ اين كه اين اتفاقها چرا مي افتد و انگيزه و هدف چيست؟ مسأله اين است كه ملّت ايران با انقلاب خودش سقف فلك فرهنگ و سياست را در دنيا شكافته و طرح نويي در انداخته است. روزي كه دنيا دو قطبي بود و دو ابرقدرت با همديگر آن طور معارضه داشتند، در مقابله ي با اين طرح نو با هم همدست شدند. پس معلوم مي شود كه طرح نوي ملّت ايران كه با انقلاب اسلامي آن را به ميدان آورد، چيزي است كه جهت مشترك دو ابرقدرت را هدف و آماج خود قرار داده بود و آن را تهديد مي كرد. آن جهت مشترك چيست؟ قدرت طلبي و سلطه طلبي. بله، ما با نظام سلطه مواجه شديم. نظام سلطه يعني اين كه در دنيا يك امپراتوري قدرت وجود دارد، متشكل از طرفهايي. در مقابل آنها، منابع ثروت متعلق به ملّتها وجود دارد. رابطه ي بين اين دو قطب، رابطه ي سلطه است؛ سلطه گر و سلطه پذير. او سلطه گري مي كند؛ ملّتهايي هم كه يا خاكشان، يا آبشان، يا نفت شان، يا منابعشان، يا موقعيت سوق الجيشي شان مورد نياز آن مركز قدرت است، بايد سلطه پذير باشند و آنچه را كه او لازم دارد و منافعش تأمين مي شود، تقديم او كنند. اگر اين كشورها منابع و ثروت خود را تقديم كردند، فبها؛ مثل خيلي از كشورهاي جهان سوم به اصطلاح رايج؛ يعني كشورهاي عقب افتاده. دولتهايي سر كار بودند و منافع ملّتهاي خود را دودستي تقديم مي كردند؛ مثل كشور خود ما در دوران رژيم طاغوت؛ اينها مطيع و تسليم بودند. تسليم بودن معنايش اين نبود كه در همه ي امور حرف آنها را گوش مي كردند؛ نه، در برخي از امور اختلاف نظر هم داشتند، اما خواسته ي آنها را برآورده مي كردند. آنها مي گفتند قرارداد نفت اين طوري باشد، اينها قبول مي كردند؛ در اوپك آن طوري تصميم بگيريد، اينها مي گفتند چشم؛ نسبت به اسرائيل و صهيونيسم اين گونه عمل كنيد، اينها مي گفتند چشم؛ نسبت به كشورهاي منطقه اين گونه عمل كنيد، اينها مي گفتند چشم؛ موضعگيري تان در سازمان ملل اين طوري باشد، اينها مي گفتند چشم؛ بعد بتدريج وارد امور داخلي كشورها مي شدند و مي گفتند دولت آن طوري به كار بگماريد، اين سياست ها را اعمال كنيد، چنين تغييراتي در كشور به وجود بياوريد، اينها هم مي گفتند چشم.
بيانات در ديدار مسئولان نظام ـ 6/8/83
استبداد كهن قاجار و استبداد مدرن پهلوي
نامه ي حضرت به مالك اشتر خيلي عجيب است. واقعاً ح كمي كه در اين نامه هست، «لا تعدّ و لاتحصي» است. گفت:
هـرچه گــويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق آيم خجل باشم از آن
وقتي انسان به اعماق اين نامه باز مي گردد، واقعاً در مقابل عظمتي كه در هر فراز و جمله بندي آن وجود دارد، احساس حقارت مي كند. مي فرمايد: «و انّما يؤتي خراب الأرض من اعواز اهلها»؛ ويراني زمين از تنگدستي مردم زمين حاصل مي شود؛ يعني وقتي مردم تنگدست بودند، زمين ويران مي شود. حضرت اين را به عنوان يك نكته ي فلسفي بيان نمي كنند؛ به عنوان يك واقعيت بيان مي كنند. «ارض»ي هم كه اين جا مي گويند، همان سرزمين مصر است كه مالك اشتر دارد مي رود. البته آن وقت شام و عراق و ايران و مدينه و هر نقطه ي ديگر دنيا كه حاكمي دارد، با مصر قابل مقايسه است. مي گويند سرزميني كه تو داري به آن جا مي روي، اگر توانستي مردمش را ثروتمند كني، آباد خواهد شد؛ اما اگر مردم را فقير نگه داشتي يا فقير كردي و نتوانستي، اين سرزمين هم آباد نخواهد شد؛ ويرانه خواهد ماند. مردم هستند كه بايد با نشاط خودشان و با توانايي هايي كه پيدا مي كنند، سرزمين شان را آباد كنند. ابتكار آحاد مردم است كه همه جاي زمين را آباد مي كند. بعد مي فرمايند: «و انّما يعوز اهلها». اعواز، باب افعال است؛ اما لازم است: مردم تنگدست مي شوند. حضرت با لام تعليل مي فرمايند: «لاشراف انفس الولاه علي الجمع»؛ فقر مردم، تقصير فرمانروايان است؛ آنها هستند كه موجب فقر مردم مي شوند؛ چون آنچه را كه از ثروت و منافع به دست مي آيد، براي خودشان مي خواهند؛ اين موجب فقر مردم مي شود. البته يك وقت فرمانروايان مثل مستبدهاي قديم هستند؛ مانند رضاخان كه همه چيز را مي خواست و به حدي قانع نبود. يك عده هم از بغل او استفاده مي كردند؛ آنها هم مي بردند. اول، سهم پادشاه بود و بعد هم بتدريج آنهايي كه در حاشيه ي پادشاه قرار داشتند، هر كدام به قدر خودشان مي بردند. استبدادهاي قديم اين طور بود. البته شكل مدرن ترش در حكومت پهلوي بود؛ شكل قديمي ترش را هم در كتابها، از قاجاريه و دوره ي ناصرالدين شاه و بقيه خوانده ايم. يك شكل هم روش مدرن است؛ يعني روش حكومتهاي بظاهر دموكرات كه باطن استبدادي دارند؛ امروز زمام اين حكومتها به دست كمپاني هاي اقتصادي است؛ اينها طراح سياستها هستند. به ظاهر كاره يي نيستند، اما در باطن نماينده ي مجلس را اينها مي فرستند؛ رئيس جمهور را اينها روي كار مي آورند. رئيس جمهور اعوان و انصاري دارد، سفرايي دارد، وزرايي دارد، مديران گوناگوني در رده هاي مختلف دارد؛ در واقع اين مجموعه حاكمند. نوع ا عمال استبداد هم مثل سابق نيست كه بگويد حكم مي كنم. وقتي رضاخان مي خواست ا عمال استبداد كند، در تهران اعلاميه داد و در آن، چهار پنج بار «حكم مي كنم» آورد. امروز حاكم نمي گويد حكم مي كنم؛ آن نزاكت دموكراتيك را به هيچ وجه از دست نمي دهد. اصلاً حكم نمي كند؛ اما مسير كار، همان «حكم مي كنم» است. يعني قانوني كه براي اين كمپاني لازم است، حتماً تصويب مي شود؛ حركتي كه براي حيات پيدا كردن اين كمپاني ها لازم است، حتماً انجام مي گيرد؛ ولو در حد حمله ي به كشوري مثل عراق. از آبادسازي عراق و نفت عراق مگر چه كساني استفاده مي كنند؟ حكومتهاي امريكا يا انگليس، دولت سالار نيستند كه كمپاني و نفت و همه چيز مال آنها باشد و بگوييم آنها استفاده مي كنند؛ نه، دستگاه مالي اقتصادي مسلط بر اين كشورهاست كه از هر چيز جديدي استفاده مي كند.
بيانات در ديدار اعضاي هيأت دولت ـ 20/8/83
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14