(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 14 دی 1390- شماره 20113

نگاهي تاريخي به ماجراي كشف حجاب در ايران
سوغات فرنگ



نگاهي تاريخي به ماجراي كشف حجاب در ايران
سوغات فرنگ

علي عباسي مزار
كشف حجاب در ايران رسما و علنا از سال 1314 و با فرمان رضاشاه وارد ايران شد اما پيشينه اين حركت به دوران قاجار بازمي گردد به ويژه زماني كه ما با غرب درگير مي شويم و مردم ما با جوامع غربي بيشتر آشنا مي شوند كه عمدتا ديپلمات ها، بازرگانان و فرزندان اشراف جزء اين گروه مي باشند، زيرا فقط اين گروه بودند كه فرصت خروج از كشور و آشنايي با جوامع غربي را داشتند. شايد اولين تمثيلها را از جوامع غربي بتوان در آثار ميرزا ابولحسن خان ايلچي سفير وقت ايران در انگلستان مشاهده كرد. وي در سفرنامه خود تحت عنوان «حيرت نامه سفرا» به وضعيت زنان در غرب و به ويژه به بي بند و باري آنان اشاره مي كند. ايلچي در كتاب خود مي نويسد خانمها در غرب در ميهماني هاي مختلط با مردها شركت مي كنند، بدون اين كه حجابي داشته باشند و با حيرت و حسرت از اين مساله ياد مي كند. ما در اواخر دوران محمد شاه و دوران ناصر الدين شاه شاهد ظهور فرقه بابيت و بهائيت در ايران هستيم كه در صدد شكستن ساختارهاي فرهنگي و اجتماعي در كشورمان بودند. اساسا فرقه بابيه و بهائيت براي اين به وجود آمدند كه بتوانند اقتدار تشيع و اقتدار روحانيت شيعه را در ايران از بين ببرند و يكي از مسائلي كه اين فرقه دنبال مي كرد تشويق بي حجابي بود. براي اولين بار در دشت بدشت حد فاصل شاهرود و مشهد طاهره قره العين يكي از زنان بهائي -كه به فعاليت هاي تروريستي هم مشغول بود و حتي نقشه ترور عموي خود مرحوم ملا صالح برقاني را كه يكي از روحانيون برجسته بود،كشيده بود- در جلسه اي كه بابيها برگزار مي كنند تا برنامه كاري آينده خود را مشخص كنند، بدون حجاب ظاهر مي شود. تعدادي از بابيها كه فكر نمي كردند اينها تا اين حد ساختارشكن باشند، همانجا دچار ترديد شده و از اين گروه جدا مي شوند و عده ديگر نيز اين فرقه را همراهي مي كنند. عمده كساني كه در دوره ناصر الدين شاه و در دوران مشروطه در صدد ترويج بي حجابي در ايران بودند، به اين فرق ضاله مربوط شده و با آنها در ارتباط بودند. پس از انقلاب مشروطه نيز برخي از اعضاي وابسته به فرقه ضاله بابيت و بهائيت در اين فعاليت ها شركت داشته و در همه جا هم نفوذ مي كردند. از نهضت مشروطه گرفته تا نهضت جنگل و بعد هم اين مساله وارد دوران رضاخان شده و عملا زمينه كشف حجاب را در ايران اينها فراهم مي كنند و رضاشاه دستور نهايي را صادر مي كند. در دوره مشروطه مردم ايران نسبت به رواج بي بند و باري معترضند كه اين بي بند و باري هم شرب خمر و هم بي حجابي را در بر مي گيرد. برخي از مطبوعات آن دوره مروج و مشوق نوعي آزادي براي زنان بودند؛ البته با شعارهاي عامه پسند مثل آموزش زنان كه في نفسه بحث خوبي است و زنان ما بايد دانش آموخته شوند تا بتوانند خانواده خودشان را بهتر اداره كنند و در امور كشور فعال تر شركت كنند. با اين شعارها، گروه هاي فمينيستي در آن دوره وارد ايران شده بودند؛ اما در پشت اين شعارها هدف خود را كه همان ساختار شكني است دنبال مي كردند. هنوز جامعه ايراني آماده پذيرش كشف حجاب نيست و آنان با پيش كشيدن مباحثي چون آزادي زنان و ارائه گزارش هايي از وضعيت زنان در غرب، اهداف خود را كه همانا سوق دادن زنان ايراني به سمت بي بند و باري بود دنبال مي كردند. به عنوان مثال احسان الله خان كه وابسته به فرقه ضاله بهائيت و عامل نفوذي هم در نهضت مشروطه و هم در نهضت جنگل است، وقتي جنگلي ها رشت را به تصرف خود درمي آورند، زنها و مردهائي كه از ميرزا كوچك خان حمايت كرده بودند، به استقبال آنان مي آيند و در آنجا احسان الله خان خطاب به زنان محجبه انقلابي ايران مي گويد كه اين كفن هاي سياه چيست كه به دور خود پيچيده ايد؛ خود را از اين قيد و بند خلاص كنيد. وقتي كه ميرزا كوچك خان وارد رشت مي شود، مردم متدين و انقلابي شهر در مقابل ميرزا مي ايستند و به وي مي گويند خون خواستي، داديم؛ جان خواستي، داديم؛ جوانانمان را داديم؛ سرمايه هايمان را داديم؛ اما دينمان را نمي دهيم. ميرزا متعجب مي شود و مي پرسد كه چرا اين صحبت را مي كنيد و مردم نيز گفته هاي احسان الله خان را براي ميرزا تعريف مي كنند. ميرزا متعجب مي شود و با توجه به سابقه ذهني كه از احسان الله خان داشت، در اين شرايط اطمينان حاصل مي كند كه وي يك شخص ضد دين است و از همان جا حساب خود و نهضت جنگل را از احسان الله خان جدا مي كند كه اين مساله موجب كودتاي احسان الله خان در نهضت جنگل مي شود.
پس از كودتاي 1299 شاهد فعاليت گسترده متجددين زير چتر حمايتي حكومت كودتا هستيم. اين گروه ها كار خود را از قبل يعني از سال 1293 در مطبوعات از جمله در روزنامه «كاوه» كه توسط تقي زاده و ديگران منتشر مي شد، آغاز كرده بودند و بحثشان اين بود كه بايد از طريق ديكتاتوري منور يا مشت آهنين شرايط ايران تغيير كند. اين گروه كه 53 نفر از رجال برجسته غرب گرا در دوران مشروطه بودند، و اين زمينه فكري را فراهم كرده بودند بعد از كودتا به خدمت رضاخان در آمدند. آنان تيمي هستند كه به لحاظ فكري، زمينه و مقدمات كودتا را فراهم مي كنند و بعد از كودتا مسائل فرهنگي و اجتماعي دوران رضاخان را هدايت مي كنند. بعد از كودتا گروه هاي ديگري هم ايجاد مي شوند مانند «كانون ايران جوان» كه دكتر علي اكبر سياسي -يكي از دانشجوياني كه به غرب رفته و باز گشته بود- آن را تاسيس كرده بود. يكي از اصول مرام نامه اين گروه، كشف حجاب است. اين گروه در حدود سال 1303 -زماني كه رضاخان هنوز نخست وزير بود- ملاقاتي با رضاخان داشتند. رضاخان پس از مطالعه مرام نامه اين گروه به آنها مي گويد كه من تمام مواد مرام نامه شما را از جمله كشف حجاب، اجرا خواهم كرد و به آنها مي گويد كه شما نمي خواهد دخالت كنيد؛ زيرا رضاخان نمي خواست كه آنها بروز سياسي و فعاليت سياسي نداشته باشند. رضاشاه از كودتا تا يك سال پس از سلطنتش جانب احتياط را پيش گرفته و علنا دست به مخالفت با مذهب و مظاهر ديني نمي زد. همين احتياط رضاخان، حساسيت و مخالفت جريان روشنفكري را با رضاخان برمي انگيزد و مدام به رضاخان فشار مي آورند كه چرا تغييرات را شروع نمي كند و چرا زودتر دست به كار نمي شود تا اين پروژه هر چه زودتر به مرحله اجرا در آيد كه رضاخان از آنها مهلت مي خواهد. فعاليت فرقه ضاله هم در اين دوره با توجه به فضايي كه رضاخان براي آنان فراهم كرده بود، تشديد مي شود و افرادي چون صديقه دولت آبادي كه وابسته به يك خانواده بابي است و خود او نيز بابي مسلك است به شدت در حوزه كشف حجاب و پيش برد اين پروژه فعاليت دارند. در نهايت رضاخان به سلطنت مي رسد و پروژه دين زدايي كه يكي از اركان آن كشف حجاب است در ايران آغاز مي شود.
از ابتداي دوره قاجار شاهد هجوم گسترده غرب به كشورمان هستيم اين برخورد مانند گذشته يك برخورد نظامي نيست، بلكه مي خواهند با ورود به كشور ما را به مانند مردم خود بسازند والبته اين ساخت يك ساخت غير متناسب و كاريكاتوري است. آنها مي خواهند كالاي خود را به فروش رسانده و در مرحله بعد مواد اوليه خود را تامين كنند. براي به دست آوردن بازار بايد ذائقه مردم تغيير كند، تغيير ذائقه از طريق تغيير شخصيت صورت مي گيرد بنا بر اين يك حركت گسترده اي براي تغيير رويه مردم آغاز مي شود كه در جنبه هاي مختلف قابل مشاهده است. به طور كلي آنان از هر فرصتي براي تغيير شخصيت و غربي كردن مردم ايران استفاده مي كردند؛ و هدف اصلي شان نيز دور كردن حجاب از زنان و از بين بردن كانون گرم خانواده بود.
مقابله رضاشاه با حجاب زنان از همان اوائل سلطنت وي آغاز شده بود،اما از سال 1311 اين مساله جنبه رسمي به خود گرفت. سفر به تركيه كه تنها سفر خارجي رضاشاه هم بود و به منظور ديدن پيشرفت هاي تركيه انجام شده بود، وي را براي مبارزه با حجاب و صدور فرمان كشف حجاب مصمم تر كرد. تركيه كه ميراث دار حكومت عثماني است، حكومتي كه مدعي گسترش اسلام بود؛ اما پس از جنگ جهاني اول، تركان جوان به رهبري آتاترك كه پيشينه يهودي دارد و دونمه است (دونمه به يهودياني گفته مي شود كه به ظاهر اسلام آورده اند اما همچنان يهودي هستند) زمام امور تركيه را در دست مي گيرند و از همان ابتدا رسما اعلام مي كنند كه دين را كنار مي گذارند و نظام لاييك بر تركيه حاكم خواهد شد. با ديكتاتوري آتاترك، تمام اين تغييرات در جامعه تركيه ايجاد مي شود. رضاخان كه به فاصله چند سال زمام امور را در ايران در دست گرفته بود، مي خواست تا با سفر به تركيه از پيشرفت هاي اين كشور ديداري داشته باشد. وي پس از سفر به تركيه به شدت تحت تاثير پيشرفت هاي ترك ها قرار مي گيرد. از جمله مسائلي كه توجه رضاخان را به خود جلب كرد، بي حجابي و كشف حجاب بود و پس از بازگشت به ايران مصمم شد تا پروژه كشف حجاب را به اجرا گذارد. دستور صادر مي شود كه زنان با حجاب نمي توانند در معابر، خيابان ها، قبرستان ها و تمام اماكني كه كه يك فرد مي تواند در آنجا حضور داشته باشد حاضر شوند. از همان ابتدا نسبت به اين پديده شوم مقاومت صورت مي گرفت. روحانيون مقاومت خاص خودشان را دارند. در اسناد مربوط به كشف حجاب آمده كه در جاي جاي ايران روحانيون و علما با اين پديده مخالفت مي كنند، اما در حد مقدورات خودشان. مرحوم آيت الله حاج آقاحسين قمي از مشهد به تهران مي آيد تا پيام اعتراض علماي مشهد را به رضاخان برساند، در مشهد آشوب و درگيري هايي به وجود مي آيد كه به قيام مسجد گوهر شاد -كه هم ضد كلاه است و هم ضد كشف حجاب- مي انجامد. رضاخان علاوه بر صدور فرمان كشف حجاب به وزراي خود دستور مي دهد تا هر وزير، جشني را تحت عنوان جشن كشف حجاب در وزارتخانه خود برپا كند و همسر و دخترانش را با سر برهنه به اين مراسم بياورد. همچنين كارمندان آن وزارتخانه نيز موظف بودند تا اين دستور را اجرا كنند و با همسران و دخترانشان -در حالي كه حجاب نداشتند- به اين مراسم بيايند. اين مساله تلاطمي را در جامعه به وجود آورد و در گزارش ها آمده كه بسياري از كارمندان و تعدادي از وزرا در مقابل اين مساله از خود مقاومت نشان دادند. به عنوان مثال صدرالاشراف -كه در آن دوره وزير عدليه بود- مي گويد كه رضاخان مرا فراخواند و از من خواست تا جشني را بر پا كنم و همسر و دخترانم را با سر برهنه به اين جشن بياورم؛ وقتي كه به خانه رفتم و اين مساله را با همسرم در ميان گذاشتم گفت كه من طلاق مي گيرم و حاضر به اين كار نمي شوم. صدرالاشراف با اين دست و آن دست كردن، برگزاري جشن را به تاخير مي انداخت. رضاخان به سراغش آمد و گفت كه چرا جشن را برگزار نمي كني؟ صدرالاشراف مي گويد كه اگر شما اجازه بدهيد اين مساله را از رده هاي پايين تر شروع كنيم. رضاخان مي گويد تا تو اين كار را نكني، رده هاي پايين تر اين كار را نمي كنند. صدرالاشراف به خانه مي آيد و به همسرش مي گويد كه پاي مرگ و زندگي در ميان است و بايد اين كار انجام شود. همسرش ناچار اين مساله را مي پذيرد. صدرالاشراف مي گويد آن شب همسر و دخترانم بدون حجاب در مجلس كشف حجاب حاضر شدند، از فرداي آن روز زنم از غصه به بستر بيماري افتاد و تا يك سال بعد كه جنازه اش از خانه خارج شد، از خانه بيرون نيامد. در رده هاي بالا و وزرا وضع به اين گونه بود، اما در رده هاي پايين تر تعدادي از كارمندان مرد و افسران دست به خودكشي زدند و به خانواده هايشان نيز حكم كردند كه آنها نيز با خوردن ترياك خود را بكشند. زنان ايراني حتي زنان مسئولين، عمدتا كلاه هايشان را پايين داده و يقه هاي پالتوهايشان را بالا كشيده و كز مي كردند تا موهايشان ديده نشود. البته بعدا رضاشاه دستوري صادر كرد مبني بر اين كه زنان حق ندارند كلاه هايشان را پايين كشيده و يقه پالتوهايشان را بالا بكشند. مرحله بعدي، برخورد خياباني است؛ به گونه اي كه هيچ زن روستايي از اين قاعده مستثني نماند. ماموران در روستاها زنان و دختران را مورد حمله قرار داده و چادر از سر آنان مي كشيدند و بر سر نيزه كرده و آتش مي زدند حتي به خانه هاي مردم مي ريختند و صندوق خانه را تفتيش كرده و اگر چادر پيدا مي كردند به شدت برخورد مي كردند. بر اساس قانون هر زن چادري اگر دستگير مي شد شوهرش هم مورد مجازات قرار مي گرفت با اين بهانه كه تو بايد جلوي همسرت را بگيري تا با حجاب در معابر حاضر نشود. گزارش هاي متعددي از ضرب و شتم زنان و حتي زنان باردار وجود دارد به گونه اي كه فرزندان زنان باردار در اين كتك كاري ها سقط شده بودند. زنان متدين از سال 1314 تا سال 1320 تقريبا مي توان گفت كه از خانه خارج نشدند مگر به اجبار و در مواقع ضروري كه آن هم درگيري با ماموران را به دنبال داشت. از طريق پشت بام هاي خانه ها ترددهايشان را انجام مي دادند، آن هم براي رفع حوائج ضروري. برخي از خانه ها كه به هم نزديكتر بودند با كندن ديوار و ايجاد تونل رفت و آمدهايشان را از اين طريق انجام مي دادند تا از گزند ماموران و برخورد آنان و برداشته شدن حجابشان مصون باشند. در بخشنامه كشف حجاب، حضور زنان با حجاب در حتي حمام عمومي، قبرستان ها، مشاهد و زيارتگاه ها و سوار شدن در اتوبوس ها و وسائل عمومي ممنوع بود. گزارشي از شهر مشهد وجود دارد كه فرماندار مشهد (پاكروان) در نامه اي به شاه مي گويد كه از ديروز تردد زنان با حجاب در معابر عمومي در مشهد ممنوع شده، از فردا حضور زنان با حجاب در حرم مطهر امام رضا(ع) نيز ممنوع خواهد شد و به خدام حرم دستور داده شده بود تا از ورود زنان با حجاب به حرم جلوگيري كنند كه اين مساله اوج خباثت و خشونت رضاشاه و ماموران و گماشتگان او را نشان مي دهد. رضاشاه براي اين كه به همه نشان بدهد كه در اجراي اين پروژه مصمم است، در مراسم كشف حجاب كه در دانش سراي عالي برگزار مي شد، زنان و دختران خود را بدون حجاب حاضر كرد. البته بعضي از گزارش ها نشان مي دهد كه بعضي از زنان رضاشاه هم از اين مساله راضي نبودند، هرچند آنان در آينده حجاب ظاهري و باطني را برداشتند اما در آن مقطع يك نوع نارضايتي در گفتار زنان رضاشاه ديده مي شد. آنان با اجراي اين پروژه مدعي بودند كه ايران متمدن شده و به جرگه كشورهاي آزاد و متمدن پيوسته است. همزمان فشار به نيروهاي مذهبي و شعائر ديني افزايش پيدا كرد، ممنوعيت مراسم عزاداري و سفر به عتبات با جديت تمام پيگيري مي شد و رضاشاه به دنبال اين بود تا پروژه اي را كه انگليسي ها به وي ديكته كرده بودند، به بهترين وجه اجرا كند و هر گونه مخالفتي با سركوب و كشتار پاسخ داده مي شد؛ نظير آنچه كه در گوهرشاد مشهد رخ داد.
رضاخان اساسا فردي است كه از تربيت ديني محروم است و انساني ضدهنجار بوده و با هنجارهاي اجتماعي مخالف است، از 14 - 15 سالگي وارد قواي قزاق شده و در اصطبل قزاقخانه به كار گرفته مي شود. از همان ابتدا سايه پدر بالاي سرش نبوده و در همان زمان هم بحث هايي مبني بر اينكه پدر وي كيست، مطرح بوده است. پس از ورود به تهران در خانه دائي اش -كه برخي معتقدند بهائي بوده- ساكن مي شود. در تهران و در سرچشمه به حمالي و زماني را هم در حمام به دلاكي مشغول بوده است. گزارش هاي متعددي از چاقوكشي رضاخان در حال مستي منتشر شده و به طور كلي رضاخان جزو لات هاي تهران به شمار مي رفته است. سفير وقت هلند در ايران در خاطرات خود مي نويسد كه روزي به مجلس حاج آخوند بابي -كه يكي از سران بهائيت در ايران بود- رفتم. پايان جلسه، قزاقي در رابطه با آينده ايران از من سؤال كرد؛ بعدها فهميدم كه آن قزاق به پادشاهي ايران رسيده است. انگليسي ها نيز براي كودتا و به دست گرفتن قدرت در سال 1299 به دنبال كسي بودند كه نه شيعه اثناعشري خالص و نه به قوانين اجتماعي پايبند باشد تا كه مجري محض دستورات آنان باشد. بدين ترتيب انگليسي ها، فردي بي سواد و اوباش را به سلطنت ايران گماشتند و با اين كار خود، بزرگ ترين توهين را به ملت ايران كردند.
سخن آخر
مقوله كشف حجاب در ايران با تمهيداتي در ايران پيش رفت و در ادامه، اين طرح با كشتار و خونريزي در مسجد گوهرشاد و سركوب مردم پياده شد. اهداف استعماري در پشت اين ماجرا قرار داشت و مكرر در مطبوعات فمينيستي آن دوره تبليغ مي شد كه زن، تا زماني كه در قيد حجاب باشد نمي تواند فعاليت هاي اجتماعي داشته باشد. انقلاب اسلامي اين تفكر را زير سؤال برد. البته قبل از اين هم اين تفكر زير سؤال بود، ما در نهضت مشروطه و نهضت تحريم تنباكو شاهد حضور زنان متدينمان هستيم؛ اما انقلاب اسلامي مهر ابطالي بر اين تفكر و اين ادعا زد. در جريان انقلاب اسلامي و تظاهراتي كه صورت مي گرفت، تظاهرات معروف تاسوعا و عاشوراي سال 57، 17 شهريور 1357، عيد فطر 1356 و 57، شاهد حضور گسترده زنان و نقش آفريني آنان هستيم. خوشبختانه سياست هاي استعماري نتوانست زنان متدين ما را از حجاب دور كند؛ هرچند جامعه ما از اين مساله آفت خورد، اما ما هنوز شاهد حضور زنان محجبه در همه صحنه ها در كشورمان هستيم. جالب است بدانيد زماني كه رضاشاه از ايران خارج مي شد زنان با حجاب به خيابان ها آمده بودند و عليه رضاشاه شعار مي دادند و مي گفتند وقتي كه مهتر بودي از حالا بهتر بودي؛ و منظورشان از مهتر، مهتري اصطبل سفارت هلند و قزاقخانه بود. حضور زنان محجبه در خيابان به هنگام خروج رضاشاه از ايران و شعار آنها عليه وي پاسخ دندان شكني بود به 20 سال دين ستيزي او. البته دين ستيزي و مساله كشف حجاب در دوره محمدرضا پهلوي نيز مي خواست ادامه پيدا كند كه در دو سال اول سلطنت محمدرضا شاهد رشد جريانات مذهبي در كشور و حضور دوباره مردم در اقامه شعائر ديني و سفرهاي زيارتي هستيم و كسروي هم در شيعه گري با ناراحتي به آن اشاره مي كند و مي گويد كه رضاخان به خوبي جلوي حجاب زنان را گرفته بود اما با رفتن او گرايش به حجاب و به طور كلي به مسائل ديني تشديد شد. در اين دوره شاهد برخورد آيت الله كاشاني با يك سرباز انگليسي هستيم كه مي خواست به ياد دوران رضاخان حجاب زن محجبه اي را در خيابان بردارد. آيت الله كاشاني با ديدن اين صحنه از درشكه پياده شده و به سمت سرباز انگليسي رفته و سيلي به گوش او مي زند. پس از اين، در مكاتبه اي از شاه خواسته مي شود كه ديگر در خيابان ها و معابر كسي متعرض زنان محجبه نشود.
البته پسر رضا شاه، سياست هاي ضدديني پدر را در قالبي ديگر و البته وسيع تر پي گرفت.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14