(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 18 دی 1390- شماره 20116

مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
علل عقب ماندگي ايران در ادوار گذشته
ارتش سري روشنفكران -13 / درآمد
ارزيابي «يورگن هابرماس»« از «انقلابيون مايوس» در ايران:مردم بدون «اصلاح طلبان» راه خود را مي روند

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




مروري بر ديدگاه هاي رهبرمعظم انقلاب اسلامي درباره انقلاب اسلامي
علل عقب ماندگي ايران در ادوار گذشته

مصيبت بزرگ بي خبري مردم از وضع كشور
در دوران هاي گذشته
مشكل ملّت بزرگ ما - قبل از پيروزي انقلاب اسلامي - فقط در اين نبود كه بيگانگان، مسئولان سياسي كشور را بدون اطلاع آنها روي كار مي آوردند و كنار مي گذاشتند؛ اين البته مصيبت بزرگي بود، اما مسئله اين بود كه مردم از جريانات كشور، پيشرفت كشور، مقايسه ي كشور با كشورهاي ديگر، اندازه گيري ميزان سرعت حركت كشور به سوي اهداف، بكلي بي خبر و بيگانه بودند. اگر كسي اهل كار بود، براي خودش اهل كار بود؛ دنبال كار خودش بود؛ كار كشور مسئله ي آحاد مردم محسوب نمي شد. نتيجه هم همان شد كه ملاحظه مي كرديد؛ جوانها هم يا در تاريخ مي خوانند يا از بزرگ ترها مي شنوند؛ بعضي هم كه يادتان هست، و مي ديديد كه كشور به دست عده ي معدودي - كه خود آنها بازيچه ي سياستهاي بين المللي بودند - چگونه اداره مي شد. ملّت به يك ملّت عقب افتاده ي در زمينه هاي گوناگون تبديل شده بود؛ چون مردم كاري به كار كشور و مسائل كلان آن نداشتند؛ خبر هم از آنها نداشتند كه در كشور چه مي گذرد، چه سياستي بر كشور حاكم است، چه آينده اي در انتظار كشور است، چه كساني دارند در كشور دخالت مي كنند؛ مردم به اينها توجهي نداشتند و كسي هم آنها را وارد ميدان معرفت و علم نمي كرد. نتيجه هم همان بود كه مي ديديم: يك عده در رأس كارهاي كشور قرار مي گرفتند كه نه به ايمان مردم، نه به دنياي مردم و نه به آخرت آنان هيچ دلبستگي نداشتند. دلبستگي آنها به زندگي شخصي خودشان و به خاطر حفظ زندگي شخصي، به بند و بست با اربابهاي خارجي منحصر مي شد؛ اين وضع زندگي ملّت ما در پيش از انقلاب بود. انقلاب صفحه را برگرداند؛ مردم شدند صاحب كشور، صاحب اختيار كشور و تصميم گير در مسائل كشور. حضور مردم در صحنه به اين معناست.
بيانات در ديدار اقشار مختلف مردم ـ 22/9/85
عقب ماندگي هاي ايران
نتيجه ي تسلّط استعمار و استبداد
حقيقت اين است كه كشور و جامعه ي ما بعد از انقلاب، در تمام طول اين دوران، لحظات حساسي را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثير حالت جواني و استعدادهاي جواني در آن، يك نقش برجسته است. با اينكه ما ملّت با استعدادي هستيم و بوديم، بر اثر تسلط سياستهاي استعماري و استبدادي و سلطنتهاي موروثي خانداني و حكومتهاي غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافله ي علم جهاني عقب مانديم.
عقب ماندگي علمي همراه خود عقب ماندگي اقتصادي و فرهنگي و نظامي و بقيه ي عقب ماندگي ها را هم به بار مي آورد. يك كشوري كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمينه هاي طبيعي و انساني خود، با توجه به جايگاه جغرافيايي خود - كه اگر به نقشه ي جهان نگاه كنيد، توجه مي كنيد كه ايران در چه نقطه ي حساسي قرار دارد - با توجه به ذخائر زيرزميني خود، بايد يكي از پيشرفته ترين و يكي از ثروتمندترين كشورهاي دنيا باشد، در دوره ي حكومتهاي قاجاري و بعد پهلوي، تبديل شد به حكومت عقب افتاده ي دست نشانده ي فقير ضعيف توسري خور. اين، در تاريخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كيست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بي كفايت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتي سياستهاي استعماري غرب وارد ميدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حميّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگي و آقايي خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اينهاست؛ حالا حد اقل اين دو سلسله ي سلاطين قاجاري و سلاطين پهلوي.
ملت ايران حق دارد كه در روز قيامت و در پيش خداي متعال گريبان اين ستمگران را بگيرد و ادعانامه ي عظيم و وحشتناكي را عليه اينها در دست بگيرد، بگويد اينها كساني بودند كه يك كشور با استعداد، غني، بزرگ، داراي آن سابقه ي فرهنگي بي نظير را - كه چنين كشوري لااقل بايد در ع داد كشورهاي درجه ي يك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجه ي يك است؛ و در بالاي ستون كشورها بايد قرار داشته باشد - تبديل كردند به يك كشور درجه ي چندم؛ هم فقير، هم ضعيف، هم تحقير شده، هم توسري خور، هم نا اميد.
بيانات در ديدار با انجمنهاي اسلامي دانش آموزان سراسر كشور ـ 19/2/86
هشدارهاي عالمان بيدار در طول 120 سال گذشته
بعد چه اتفاقي افتاد؟ در خلال اين صد، صد و بيست سالي كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهاي بيدار و شخصيتهاي بزرگي پيدا شدند كه هشدارهايي دادند؛ برقهايي در آسمان تاريك و ظلماني زندگي اين كشور جهاندند كه روشني هايي به وجود آمد؛ بيداري هايي به وجود آمد كه يك نمونه اش مخالفت ميرزاي شيرازي با كمپاني رژي معروف بود كه در واقع همه ي كشور را به تدريج مي بلعيد و مي خواست سرنوشتي مثل سرنوشت استعماري هندوستان براي ايران رقم بزند؛ يا فريادهاي مرحوم آيت الله مدرس در صحن مجلس ملي آن روز در مقابله ي با رضاخان و ديگران و ديگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانه اي كه آن روز داشتند مي بستند كه همه ي كشور را تحويل انگليسها بدهند. اينها برقهايي در اين فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزم ها را محكم كرد. نهضت به وسيله ي پيشروان اين فكر شروع شد، رهبري الهي و با عزم و ارده اي مثل امام، خداي متعال در اختيار ملّت گذاشت؛ باز هم همين جوانها، حركت خودشان را كردند، يك تحول عظيم و بنيادي به وجود آمد؛ ميله هاي زنداني كه ملّت ايران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اينجايي كه انقلاب شروع كرد، تا آنجايي كه بايد ملّت ايران برسد، راه طولاني است. اين راه طولاني پر از چالشهاي گوناگون است؛ همت مي خواهد، نيرو مي خواهد، نشاط مي خواهد، ابتكار مي خواهد، تراكم عظيم نيروها را مي طلبد. اينها بايد به وسيله جوانها، روحيه جوان، نشاط جواني تأمين شود.
بيانات در ديدار با انجمنهاي اسلامي دانش آموزان سراسر كشور ـ 19/2/86
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -13 / درآمد
ارزيابي «يورگن هابرماس»« از «انقلابيون مايوس» در ايران: مردم بدون «اصلاح طلبان» راه خود را مي روند

نويسنده: پيام فضلي نژاد
E-Mail:shayanfar@kayhannews.ir
وقتي يورگن هابرماس وارد كتابخانه منزل كديور شد، سعيد حجاريان با كمك واكر به استقبالش رفت و به شوخي گفت «مثل اينكه شما هم مثل من به گفتار درماني نياز داريد!»134 هابرماس چون به «شكاف كام» دچار بود، مانند حجاريان مبهم و بريده بريده حرف مي زد. او پاسخ داد «همه ما به گفتار درماني محتاجيم، چون در ديالوگ ضعف داريم و حرف هم را نمي فهميم.»135 حجاريان در ساليان گذشته همواره معترف بود كه «اصلاح طلبان در تئوري عقب مانده هستند»136 و هابرماس نيز تمايل داشت بداند كه آنان درباره «آينده سياسي اصلاحات» چه مي انديشند؟137 فيلسوف آلماني در ابتداي ديدار بدون مقدمه از ميزبانان خود پرسيد كه «براي استقرار سكولاريسم، اصلاح طلبان تا كجا پيش مي روند؟» و با تاكيد گفت «مخالفت شما با ادغام دين و دولت تا چه حدي جدي است؟»138 نظر كديور، مجتهدشبستري، بهشتي، حجاريان و مهاجراني يكسان بود؛ آن ها به هابرماس پاسخ دادند كه به عنوان «اصلاح طلب» براي حاكم كردن سكولاريسم در ايران «قدم به قدم پيش مي رويم»139 و فعلاً پتانسيل برپايي يك «انقلاب سكولار» را در كشور نداريم. بنابراين، چنان كه عليرضا بهشتي مي گفت تا اطلاع ثانوي «هيچ انقلابي در انقلاب روي نخواهد داد!»140 همه مثل محمد مجتهد شبستري همچنان روي «پروژه پروتستانتيسم اسلامي براي اصلاح ديني» تاكيد داشتند و هابرماس نيز علاقه زيادي به آن نشان داد، چون فكر مي كرد مضمون سياسي اختلافات مذهبي در جهان اسلام را نبايد دست كم گرفت.141 «انقلابيون مايوس» لقبي است كه هابرماس به اصلاح طلبان
مي دهد و مي گويد در عين حال كه آنان از انقلاب اسلامي
بريده اند، چشم انداز روشني هم از اصلاحات به دست نمي دهند، ولي به دنبال راهي براي «تصحيح انقلاب» هستند:
آنچه كه اصلاح طلبان مي خواهند اين است كه «اصلاحات» را در ادامه روند انقلاب اسلامي و به عنوان نيروي «تصحيح كننده انقلاب» به پيش ببرند.142
با اين همه، در گزارشي كه از «فرجام پروژه مدرنيته در ايران» به رئيس جمهور خاتمي ارائه و بعدها آن را در رسانه ها منتشر كرد، به صراحت نوشت كه «اصلاح طلبان دچار عمل زدگي، سرخوردگي و فقدان آينده نگري هستند و مردم هم از آنان نااميد گشته اند.»143 در اين برآورد، هابرماس معتقد بود «ناآرامي به طرزي آشكار در ايران رشد مي كند»144 و اصلاح طلبان بايد با «نهادسازي دموكراتيك» به تجميع نيرو بپردازند تا آمادگي يك «مبارزه مدني» را داشته باشند و از «انسداد سياسي» رها گردند؛ البته خوشبيني او به فرآيند «فروپاشي جمهوري اسلامي» به روياپردازي هاي عبدالكريم سروش پهلو مي زد و از يك تناقض آشكار رنج مي برد:
نظام «قدرت تجزيه شده» در ايران از ناهنجاري رنج مي برد و ديگر نمي تواند «جامعه مشتت» را كنترل كند. مردم بدون «اصلاح طلبان» نيز راه خود را مي روند. 145 تأثيراتي را كه من از ملاقات هايم با روشنفكران و شهروندان جامعه شهري بزرگ داشتم، با تصوير كلي از ايران كه از طريق «يك قدرت مركزي» هدايت و توسط «نيروهاي امنيتي» كنترل مي شود، مطابقت نداشت؛ چرا كه افراد با اعتماد به نفس و خودآگاهي و بدون حسابگري هاي خاص در اين ملاقات ها ظاهر مي شدند. من با «شرايط باز آكادميك» در تهران مواجه شدم.146
يورگن هابرماس تاكيد فراواني روي «نقش سر و روسري زنان» در مسائل گوناگون داشت و در مصاحبه هايش با اشپيگل و فرانكفورتر آلگماينه درباره سفر ايران اين سوال را تكرار مي كرد.147 گويا اين مهم ترين پرسشي بود كه در كسوت يك فيلسوف به جست وجوي پاسخش تا تهران آمده بود. مثلاً تضادهايي مصنوعي از جامعه ايران در ذهنش مي ساخت و اينكه «بيش از نيمي از دانشجويان زنان مي باشند. چه تعداد از آنان اگر اجازه داشتند ترجيح مي دادند تا روسري هايشان را از سر بردارند؟»148 او حتي پاسخ مشخصي به پرسش هايي كه خودش طرح مي كرد، نمي داد. فقط مي گفت:
اين را طبيعتاً هيچ كس نمي داند. مثلاً خانمي كه به عنوان راهنما مرا در ديدار از پرسپوليس (تخت جمشيد) همراهي مي كرد، فردي غيرسياسي بود و از طرفداران يونگ و فرويد. او علاقه به خواندن ترجمه رمان هاي آمريكايي و پرتغالي داشت، اما در رابطه با جدايي زن و مرد در مسجد مشكلي نداشت، ولي عمل تنها به آداب ديني را نيز نمي پذيرفت. در ضمن او اطمينان كامل داشت كه پس از اولين انتخاب «محمد خاتمي» خيلي چيزها در زمينه «مسائل فرهنگي» و «آزادي هاي فردي» تغيير يافته است.149
هابرماس علي رغم ژستي كه به عنوان يك «ناظر فكري بي طرف» مي گرفت، باز هم نمي توانست خود را از از نگاه كليشه اي غرب به ايران رها سازد. براي همين به ورطه تناقض گويي هاي آشكار مي افتاد.ا و توضيح نداد چگونه يك «قدرت تجزيه شده» در «جامعه اي مشتت» جرائت ايجاد «حكومتي غيرامنيتي» و ترويج «فضاي باز آكادميك» را يافته است! هابرماس هر چند كوشيد از جمهوري اسلامي تصوير نظامي «فرسوده و پير» بسازد، ولي معترف بود كه«ايراني ها بيش از آنچه كه ما در موردشان بدانيم، راجع به ما اطلاعات دارند» و با دقت سير تحولات دنياي غرب را دنبال مي كنند.150 حالا اين فيلسوف گرفتار در لابه لاي ارزيابي هاي شتابزده و متناقض، مي خواست ناجي «اصلاحات» هم باشد. مجله مطالعات ايرانشناسي به سردبيري محمدعلي همايون كاتوزيان كه از سوي انتشارات Routledge منتشر مي شود، با بررسي جامع اهداف و آثار سفر هابرماس به ايران نوشت:
برخي ايده گفت وگوي هابرماس را بسيار نزديك به ايده گفت وگوي تمدن هاي «سيدمحمد خاتمي» مي دانند و به همين دليل، انديشه هابرماس راهي براي بهبود وضعيت سياسي ايران در اختيار اصلاح طلبان قرار مي دهد.151
از منظر هابرماس، دانشگاه ها و احزاب دو ركن اصلي براي زمينه سازي «مبارزات مدني» و «گذار به دموكراسي» بودند. از اين رو، اصلاح طلبان «مطالعه فرآيند دموكراتيزاسيون» را به يك پروژه رسمي آكادميك تبديل كردند. حسين بشيريه در دانشگاه تهران و عليرضا بهشتي و ميرحسين موسوي همراه محسن كديور در دانشگاه تربيت مدرس بخشي از اين پروژه را پيش بردند.152 حضور هابرماس منجر به يك رشته تغييرات بنيادين در سياست هاي حزب مشاركت ايران شد و اين حزب به پيشنهاد سعيد حجاريان و با تكيه بر «مدل هابرماسي» 40 جلسه كارگاهي را براي هواداران خود با هدف طراحي و تبيين مدل جديد «گذار به دموكراسي» برگزار كرد.153 اين نشست ها با حضور اعضاي گروهك هاي نهضت آزادي و ملي- مذهبي ها تحت عنوان «تا دموكراسي» از بهمن 1382 آغاز گشت و به تدوين يك منشور عملياتي براي «سقوط فيزيكال نظام» انجاميد.154
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14