(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 13 بهمن 1390- شماره 20134

موزه عبرت رستنگاه استقامت انقلابيون (بخش نخست)
رويش شكوفه آزادي بر سيم خاردار طاغوت



موزه عبرت رستنگاه استقامت انقلابيون (بخش نخست)
رويش شكوفه آزادي بر سيم خاردار طاغوت

گاليا توانگر

در با صداي مهيبي بر پاشنه آهني اش مي چرخد و با صداي جيغي كه در گوش مي پيچد باز مي شود. پايه در به قدر نيم متر بالا آمده است. هر فردي كه وارد مي شود بايد با احتياط از در بگذرد، وگرنه با وجود مانع نيم متري تعادلش را از دست داده و با شدت به جلو پرت مي شود. حالا تصور كنيد كه مجبور باشيد با چشم هاي كاملا بسته از اين درها بگذريد! جلوي هر اتاق و هر بندي از همين نوع درها نصب شده است. سلول هاي انفرادي بند دو و سه روزنه اي از نور ندارند كه حتي قادر به تشخيص گذر زمان باشيد. تاريكي مطلق، زمزمه ذكرگويي مبارزين را در ذهن تداعي مي كند. به تنديس مبارزين كه از ميله هاي مشرف به حياط آويزان شده اند، خيره مي ماني. كبوتر ذهنت از شانه هاي زخمي تاريخ به سوي خورشيد آزادي پرمي كشد. در ابتداي هر بندي اين تابلو نصب شده است: «آزادي رايگان نيست!»
در اين راهروها و اين سلول هاي غرق تاريكي گويي زمان و تاريخ محبوس شده باشد. اما نه، هميشه زايش نور از شكاف تاريكي هاست. از همين سلول هاي انفرادي كبوتر تفكر بهشتي، مفتح، باهنر، رجايي، قدوسي، شريعتي، طالقاني و... اوج گرفت و به سمت نور پركشيد تا در خاطره همه زمان ها و همه مكان ها ايثار براي تولد آزادي هميشگي شود. با ما همراه باشيد. اين جا زندان كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك است.
كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك و شهرباني: «بدينوسيله يك جلد كتاب اسلام و ديگران جهت تعيين و بررسي مطالب آن از نظر كتب مضره ارسال مي گردد. استدعا مي شود مقرر فرماييد در اين مورد اقدام لازم معمول فرموده و نتيجه را ضمن عودت مرجوعه اعلام فرمايند.»
متن ساده نامه بالا سند جرم بزرگي مي شد و خيلي از مبارزين تنها به دليل داشتن يك كتاب مذهبي، ماه ها در قفس شكنجه ساواك محبوس مي ماندند.
براي آنها مهم نبود از چه قشري و با چه سن و سالي هستي؟ بچه هاي دبيرستاني شهرستان نهاوند در يكي از سلول هاي بند 4 گروه ابوذر را تشكيل داده بودند. آنها اكثرا 15، 16 سال داشتند كه حكم اعدامشان صادر شد. عريضه نوشتند براي شاه و شاه زيرنامه دستور اعدام همگي آنها را تاييد كرد!
آن سال ها اگر چه حربه رعب آفرين ساواك تاريكي و شكنجه و اعدام بود، اما آن بستر پر از رنج و درد، از هر نوجواني يك پير خردمند مي ساخت.
تأسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور با دخالت آمريكايي ها
بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد آمريكايي ها تصميم گرفتند ايران را به عنوان پايگاه منطقه اي خود حفظ كنند و پايگاه منطقه اي هم معناي اصلي اش پايگاه جاسوسي بود. آنها مي خواستند اطلاعات را از كشورهاي هدف جمع آوري كرده، در سفارت آمريكا مورد پردازش قرار داده و سپس به آمريكا ارسال كنند.
قاسم حسن پور رئيس موزه عبرت واقع در زندان كميته مشترك ضدخرابكاري ساواك توضيح مي دهد: «در راستاي تأمين اهداف آمريكايي ها در خاك ايران، ركن 2 در ارتش ايران راه اندازي شد. كه در حقيقت ستون جاسوسي و ضداطلاعات ارتش ايران به حساب مي آمد.
از سوي ديگر ده مستشار آمريكايي به سركردگي ياتسوويچ كه زماني در عضويت سي آي اي قرار داشت، موظف شدند روي طرح تأسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور كار كنند. نتيجه كار اين شد كه طرح تدوين شده را به مجلس شوراي ملي آن زمان بردند و دقيقا همان چيزي كه نوشته شده بود به تصويب رسيد.»
وي ادامه مي دهد: «واضح است كه جلسه در مجلس شوراي ملي يك كار نمايشي و فرماليته بيش نبوده است.
براساس اين طرح يك صفحه قانون نوشته شد و يك دنيا اختيارات به ساواك دادند. سال 1336 ساواك با رياست تيمور بختيار شكل گرفت.»
رئيس موزه عبرت ضمن نام بردن دستگاه هاي اطلاعاتي آمريكا اف بي آي و سي آي اي و نيز دستگاه هاي اطلاعاتي انگليس ام آي سيكس و ام آي فايو رسالت اصلي سرويس اطلاعاتي ساواك را در داخل كشورمان اين گونه توضيح مي دهد:
«هر دستگاه اطلاعاتي متعلق به هر كشوري مي كوشد اطلاعات كشورهاي هدف را به نفع منافع ملي كشور متبوعش جمع آوري كند، اما ساواك شكل گرفت تا اطلاعات داخلي كشور ما به نفع منافع آمريكايي ها و انگليسي ها جمع آوري شود! با اين اوصاف مي توان نتيجه گرفت كه در ايران سيستم اطلاعاتي به معني بين المللي به وجود نيامد و كار نيروهاي امنيتي، صرفا سركوب مبارزات داخلي بود.
سازمان اطلاعات امنيت كشور ايران در زمان تأسيس ده اداره كل داشت: امور اداري كارگزيني، مسئول كسب اطلاعات خارجي كشورهاي هدف، اداره كل امنيت داخلي، حفاظت، فني، تنظيم بودجه مالي، ضدجاسوسي و... معروف ترين اداره كل سازمان اطلاعات و امنيت كشور در آن زمان اداره كل سوم، امنيت داخلي يا ساواك بود. شاه از اين اداره كل انتظار امنيت مطلق را داشت.»
حسن پور كه خود مردي از جنس تحقيق اسناد تاريخي و مستند گويي است، ادامه مي دهد: «سال هاي 48، 49و 50 از جانب رژيم چهار دستگاه از جمله ساواك، شهرباني، ارتش و ژاندارمري مسئول كنترل اوضاع داخلي كشور بودند. اين چهار دستگاه به دليل گرفتن امتيازات و پاداش خود نيز با يكديگر سر رقابت و جنگ داشتند. بعضاً متهمين را از يكديگر مي قاپيدند و در كار هم سنگ اندازي مي كردند. سال 1350 كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك و شهرباني با 375 پست سازماني تشكيل شد. 264 پست متعلق به شهرباني و 111پست متعلق به ساواك بود. از تاريخ چهارم بهمن 1350 هر مبارز انقلابي و هر مجرم سياسي كه دستگير مي شد يك راست به همين زندان انتقال پيدا مي كرد. ساواك در اين جا نقش ام آي فايو انگليس را بازي مي كرد و شهرباني نقش «اسكاتلنديارد» را داشت. در اين جا بود كه شهرباني و ساواك نيز سرميز رقابت به جان هم افتادند و در سال1352 كليه اختيارات به دست ساواك سپرده شد و تنها نيروهاي شهرباني در دل ساواك باقي ماندند.»
90نوع شكنجه يادگاري موساد به ساواك
90نوع شكنجه توسط بي رحم ترين، بي بته ترين و عقده اي ترين افراد آموزش ديده ساواك توسط نيروهاي انگليسي و موساد در زندان كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك اعمال مي شد.
اما اساساً تشكيل چنين تشكيلات و زنداني از كجا آب خورده بود؟
مهر سري در بالاي برگه نامه به چشم مي خورد. آرم نامه اين گونه است: نخست وزيري.
كمي پايين تر: گزارش سازمان اطلاعات و امنيت كشور ساواك.
منظور: استحضار رياست ساواك و صدور اوامر
در متن نامه آمده است: «1- در اوايل مهرماه/ 53 هيئتي از ساواك مركب از آقايان اصغر كنگرلو مديركل اداره چهارم- محمد كرداني معاون اداره كل پنجم- آصفي مديرعامل يك شركت تجارتي و نماينده كارخانجات ماركني انگلستان در ايران از يك زندان در 90ميلي لندن كه مخصوص نگاهداري تروريست ها و خرابكاران ايرلندي است ديدن نمودند.
2- در تاريخ 18/10/53 در اجراي اوامر تيمسار قائم مقام ساواك با رابط سرويس انگلستان تماس گرفته شد و اعلام گرديد كه ساواك درصدد است با استفاده از تجارب و وسائل و تكنيكي كه در ساختمان زندان هاي انگلستان بكار رفته است زندان جديدي بسازد و از سرويس انگلستان خواسته شد تا امكان بازديد چند نفر كارشناس ساختماني و متخصصين مربوطه ساواك از زندان مذكور فراهم گردد.
3- در تاريخ 31/1/54 رابط سرويس انگلستان اعلام نمود كه سرويس متبوعه وي با مسافرت كارشناسان ساواك به انگلستان موافقت نموده است و خواسته شده است كه تاريخ مسافرت اين عده به انگلستان اعلام گردد تا تسهيلات لازم فراهم گردد.
مراتب بعرض تيمسار قائم مقام ساواك رسيد پيشنهاد فرمودند اسامي مشروحه زير با درنظر گرفتن حق تقدم بعرض تيمسار رياست معظم ساواك برسد.»
همان گونه كه در اسناد مشهود است ساواك و ركن دو ارتش زيرنظر آمريكا و دفتر ويژه اطلاعات و شوراي هماهنگي با هدايت انگليس در ايران راه اندازي شد. علي رغم راه اندازي دستگاه هاي امنيتي توسط اين دو كشور، آنها براي نيل به اهداف بزرگ تر، اطلاعات و شيوه هاي آموزشي خود را به طور كامل در اختيار دستگاه هاي امنيتي رژيم قرار ندادند و طي يك توافق پنهاني، ساواك را براي آموزش نيروهاي خود به سمت اسراييل سوق دادند.
عبدالله عزيزيان راوي گروه هاي بازديدكننده از موزه كه خود در تاريخ 16/12/56 با شماره پرونده 84233 در جمع مبارزين دستگير شده و زنداني بوده است، درحالي كه به عكس جواني اش روي ديوار اشاره كرده، درباره انواع شكنجه هاي متحمل شده مي گويد:
«اين جا موزه كاخ سعدآباد يا موزه هنري نيست كه در آن چيزهاي زيبا ببينيد. اين جا موزه عبرت است. رنج هايي را كه ملت ما از عوامل بيگانه برده اند، پيش رويتان قرار داده اند تا ببينيد و درك كنيد كه آزادي امروز ما به چه قيمتي به دست آمده است؟» وي كه خود جانباز جنگ تحميلي و پدر شهيد نيز هست، ادامه مي دهد: «در اين زندان خبري از حقوق بشر و حقوق متعارف زندانيان نبود. بهداشت زنداني معنايي نداشت. نيمه شب زندانيان را با چشم بسته جلوي در اتاق شكنجه در صف انتظار قرار مي دادند و در اتاق شكنجه شوك الكتريكي، قفس داغ، كشيدن ناخن، تخت شلاق، تنقيه با آب داغ و... در انتظار زنداني بود.
ابتدا زنداني را به تخت شلاق مي بستند و كلاه آهني روي سرش مي گذاشتند تا قادر به فرياد زدن نباشد. اگر صداي فريادشان به هوا برمي خاست هم براي شكنجه گران غيرقابل تحمل بود و هم از درد زنداني حين شكنجه قدري كاسته مي شد. كلاه آهني را روي سر زنداني مي گذاشتند كه اگر فرياد بزند به گوش ها و اعصاب خودش صدمه بزند. به فرض مثال اگر مي خواست اطلاعات سوخته اي بدهد، يكي از انگشتانش را به سختي بالا مي آورد.»
اين مبارز انقلابي در ادامه مي گويد: «شوك الكتريكي واقعاً وحشتناك بود. براثر شوك فرد نمي مرد، اما آب بدنش به شدت كم مي شد. هرچه طلب آب مي كرد، كسي به او آب نمي داد. بعد از اين مرحله اگر بازهم زنداني به حرف نمي آمد، آب جوش وارد مثانه اش مي كردند!»
ضرورت درك حقايق شكل گيري انقلاب توسط نسل سومي ها و چهارمي ها
يكي از تحقيركننده ترين شكنجه ها كه بيشتر براي مبارزين دانش آموز و دانشجو به كار گرفته مي شد، قفس داغ بود. آنها حتي در شكنجه شان مي خواستند انگ توحش به ايراني را يادآوري كنند! زنداني در قفس تنگي انداخته مي شد و زير قفس بخاري مي گذاشتند. با داغ شدن قفس زنداني سعي مي كرد به ميله ها اتصال پيدا كرده و چند سانتي متر بالاتر قرار بگيرد. اما شكنجه گران با كابل روي دست زنداني مي زدند!
در كتاب شكنجه گران مي گويند صفحه 37 به بعد به وضوح توضيح داده شده كه چطور عوامل موساد مسئوليت آموزش شكنجه گران ساواك را برعهده گرفتند؟
«در سال 1339 همزمان با انتصاب سرلشكر حسن پاكروان به رياست ساواك و فردوست به عنوان قائم مقام او، به جهت عدم همكاري كشورهاي ياد شده رژيم ناگزير به استفاده از مربيان و متخصصان اسرائيلي شد و اسرائيلي ها هم با استفاده از فرصت به دست آمده، ضمن آموزش نيروهاي ساواك، قسمت اعظم اطلاعات خود را درباره كشورهاي عربي بين ايران و اسرائيل از طريق ساواك به دست آوردند!»
فردوست در اين خصوص مي گويد: «هنگامي كه از انگلستان و آمريكا درخواست استاد ضدبراندازي كردم، صلاحشان نبود كه بفرستند و خواستند كه ساواك وابسته و متكي به اسرائيل باشد! از نيمرودي (يهودي) كه خواسته شد، برجسته ترين متخصص ضدبراندازي اسرائيل را به تهران اعزام كرد و او همان فردي بود كه بعدها معاون سازمان امنيتي اسرائيل شد. او يك كلاس سه ماهه را تشكيل داد و 30نفر در كلاس او آموزش ديدند. وي كتابي نيز به همراه داشت كه ترجمه شده و در اختيار پرسنل ذي نفع و اداره كل آموزش قرار گرفت.»
شايد باور اين كه نسل سوم و چهارم انقلاب تا چه اندازه به حقايق آن روزهاي وابستگي نزديك شده اند، سخت باشد. اما زينب شيواني 15 ساله سال دوم دبيرستان از بازديدكنندگان موزه عبرت جمله تكان دهنده اي در ذهنم حك مي كند. وقتي از او درباره احساسش از قرار گرفتن در چنين فضايي سوال مي كنم، مي گويد: «وقتي اين صحنه هاي شكنجه مبارزين انقلاب را ديدم به اين نتيجه رسيدم كه نبايد انقلابمان را به وسوسه هايي كه از برنامه هاي ماهواره اي و تبليغاتي بيگانگان دريافت مي كنيم، بفروشيم. نبايد الگوهاي بيگانگان را تقليد كنيم. در اين زمان كه نوك پيكان فتنه ها به سمت ماست، دختر دانش آموزي به سن من با حفظ حجابش و اين كه حتي يك تار موي خود را بيرون نگذارد، مي تواند پاسخ دندان شكني به نقشه هاي شوم بيگانگان بدهد.»
شهيد منيري جاويد و جنگ الكترونيك
با دشمن
شهيد منيري جاويد كه در حال حاضر يكي از خيابان هاي روبروي سينماي بهمن تهران به نامش مزين شده است، را شايد بتوان يكي از پيشتازان جهاد علمي دانست! وي سرانجام توسط عوامل ساواك در تپه هاي چيتگر به شهادت رسيد. آن زمان بين مبارزين مشهور بود كه هر كه به تپه هاي چيتگر مي رود، وارد بهشت مي شود! شايد الان كمتر كسي بداند كه تپه هاي چيتگر محل شهادت تعداد زيادي از مبارزين انقلابي بوده است.
قاسم حسن پور رئيس موزه عبرت درباره شهيد و نحوه شهادتش توضيح مي دهد: «وي مهندس الكترونيك بود. در رشته خودش آن زمان تا جايي پيش رفته بود كه مي توانست مكالمات بي سيم ساواك را شنود كند. وقتي دستگيرش كردند، ساواك به اين نتيجه رسيد كه او نخبه علمي است، مي تواند زنده بماند و در كارهاي فني از او استفاده ببرند. وقتي اين اطلاعات به مستشار آمريكايي رسيد، آنها بيمناك شده و برخلاف نظر ساواك حكم به اعدام وي دادند.»
اين محقق اسناد تاريخي نتيجه گيري مي كند: «در طول تاريخ اثبات شده كه آمريكا نمي خواهد ايراني صاحب علم و دانش باشد. علم ايراني بايد در نطفه خفه شود تا منافع آنها تحت الشعاع قرار نگيرد.امروز هم با همان متد پوسيده به ترور دانشمندان علمي ما روي آورده اند. ضمن اين كه اين حادثه تاريخي شهيد منيري جاويد گوياي اين است كه ساواك در باطن هيچ اراده اي از خود نداشته و تنها بله قربان گوي اجانب بوده است.»
گزارش روز

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14