(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 15 بهمن 1390- شماره 20135

اولين مزاحمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي (فصل اول)
گردنكشي چپ مسلح
نيمه پنهان فيلسوفان جاسوس
نقش ليبرال هاي يهودي در راهبري عمليات جاسوسي آكادميك CIA

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




اولين مزاحمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي (فصل اول)
گردنكشي چپ مسلح

مرتضي صفار هرندي
روز 29 بهمن اعضاي كانون نويسندگان ايران به ديدار امام رفتند. در ميان آنها، نويسندگان كمونيست و چپ گرايي مثل فريدون تنكابني، غلامحسين ساعدي، منوچهر هزارخاني، جواد مجابي، اسماعيل خويي، باقر پرهام، نعمت آزرم و... ديده مي شدند كه هم اكنون برخي در شمار مخالفان انقلاب اسلامي در داخل كشور و بعضي ديگر عناصر فراري ضد انقلاب هستند يا با ننگ دشمني با اسلام و انقلاب زندگي را وداع گفته اند. امام در آن ديدار با تصريح بر اين كه «مطلب نهايي، رفتن رژيم منحوس شاهنشاهي و رفتن جناح هاي چپ و راست و آنها كه مي خواهند امپرياليست ها و چپي ها ما را اسير كنند، است»، خطاب به اين نويسندگان گفتند:
«ما از الان بايد مستقل باشيم، نه طرف راست نه طرف چپ. بلكه همه تحت لواي اسلام، مستقل. اگر بخواهيد مملكت تان مستقل شود، اگر بخواهيد آزادي براي شما پيدا بشود، افكار متشتت را الان كنار بگذاريد و با هم و همصدا با هم اين بار را به منزل برسانيد.» (7)
دريغا كه روشنفكران با ناديده گرفتن نصيحت آن يگانه ي دوران، فرصت فراهم آمده براي تجديد نظر در خط مشي بيمار جريان شبه روشنفكري را از دست دادند. آنان با استفاده از ظرفيت رسانه اي به جا مانده از رژيم گذشته در فاصله زماني بهمن 1357 تا خرداد 1360، آن قدر بر طبل همراهي با تحركات تجزيه طلبانه در چهارگوشه كشور و تلاش براي شوراندن محرومان بر حكومت برخاسته از اراده آنها كوفتند و حتي براي متلاشي ساختن تشكيلات نظامي كشور و حذف اسلاميت از ساختار نظام انقلابي تبليغ كردند تا اين كه به دست مردم از صحنه حذف شدند.
گردنكشي «چپ» مسلح
يكي از ادعاهايي كه قلم هاي متعلق به جداشدگان از قافله انقلاب در سال هاي پس از دوم خرداد 1376 طرح كردند، «عدم تحمل مخالفان و گرايش حذفي نسبت به گروه هاي سياسي مختلف» و معرفي جمهوري اسلامي به عنوان عامل كشيده شدن آن ها به عناد بود.
اگر به واقعيات آن دوران باز گرديم، بلادرنگ درمي يابيم، اولين كساني كه چنين گروه هايي را تحمل نكردند، توده مردم بودند. مردم از ميان الگوهاي مبارزه و گزينش نوع حكومت، راه امام خميني(ره) را برگزيده بودند و بعد از آن همه جانفشاني، نمي پذيرفتند كه چيزي جز آنچه خواسته بودند، تحقق يابد. با همه اين ها باني روندي كه به حذف برخي از مخالفان منتهي شد، رفتار خودشان بود.
اولين جمعي كه ساز ناهمراهي با مردم را نواختند، گروه هاي چپ گرا اعم از «كمونيست» و «التقاطي» بودند. درست از فرداي پيروزي انقلاب اسلامي يعني روز 23 بهمن ماه، زماني كه جوانان مسلمان، پاسگاه شهرباني شهر «گنبد» را فتح كردند، گروهك كمونيستي چريك هاي فدايي خلق با ايجاد فضاي ضد شيعي و قوميت گرايانه بر ضد حكومت نوپاي انقلاب اسلامي در ميان برادران تركمن، كار را به جايي رساند كه جوانان مسلمان، اين پاسگاه را به هواداران گروه كمونيستي مذكور تحويل دادند. اين گروه پس از آشكار شدن اولين نشانه هاي سقوط رژيم در روزهاي 21 و 22 بهمن 1357، با احداث سنگرهاي مستقل و تشكيل ستادهايي در دانشگاه در تهران و شهرهاي ديگر نيز جذب هوادار را با عنوان هايي مثل «آموزش نظامي» به مردم آغاز كردند. آن ها در حالي كه از سوي صدا و سيماي انقلاب و روزنامه ها و مجله ها مورد حمايت تبليغاتي قرار داشتند، خود را به عنوان «پيشتاز خلق» معرفي مي كردند، اما در زمان مصاحبه صورت خود را از خلق مي پوشاندند! «نيروي پيشتاز خلق» به مردم نمي گفت كه شيوه مبارزاتي اش در سال 1353 شكست خورده و تنها انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره) بوده كه امكان فعاليت مجدد اين گروهك و ده ها گروهك مسلح ديگر مثل سازمان مجاهدين خلق (گروهك تروريستي منافقين) و... را فراهم كرده است . آنان با ادعاي پذيرش رهبري امام خميني مخالفت خود با هدف اصلي ملت يعني شكل گيري جمهوري اسلامي را تا زمان مناسب يعني پيروزي انقلاب پنهان كردند.
روز 24 بهمن 1357 سازمان چريك هاي فدايي خلق در اطلاعيه اي به صراحت خواستار «انحلال ارتش» شد. طرح اين خواسته در كنار خواسته ديگري با عنوان «آزادي هاي فرهنگي و قومي خلق هاي ايران» در اين اطلاعيه، از حوادث در شرف تكوين ديگري خبر مي داد كه اولين نشانه هاي آن در حال ظاهر شدن بود. در فرداي پيروزي انقلاب اسلامي يعني روز 23 بهمن ماه، گروهك تجزيه طلب حزب دموكرات كردستان ايران به سركردگي عبدالرحمن قاسملو و نيز يك «ماموستا»ي داراي سابقه وابستگي به رژيم شاهنشاهي به نام عزالدين حسيني، رهبري محاصره و سپس غارت سلاح هاي پادگان ارتش در مهاباد را به دست گرفت.
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -30 / فصل اول
نيمه پنهان فيلسوفان جاسوس
نقش ليبرال هاي يهودي در راهبري عمليات جاسوسي آكادميك CIA

نويسنده: پيام فضلي نژاد

در مركز حلقه فلسفي و سياسي OSS دو چهره برجسته بيش از ديگران به چشم مي آمدند: يكي آيزايا برلين و ديگري جرج كنان. برلين يك ماركس شناس برجسته، ديپلمات و جاسوس ارشد اينتليجنس سرويس انگلستان ( MI6 ) به شمار مي رفت،173 نه تنها در مقام مشاور بلندپايه جرج كنان در طراحي استراتژي عمليات PSB مشاركت كرد، بلكه براي تاسيس ژورنال هاي آكادميك در جهان نيز به سازمان جاسوسي سيا مشاوره مي داد.174 به او لقب «مدافع اشرافي ليبراليسم» در جهان را دادند و در زمره حاميان مشرب فلسفه تحليلي نيز قرار داشت.175 البته آن هنگام، برلين تنها فلسفه دان برجسته CIA و MI6 نبود. استوارت همپشاير، فيلسوف معروف و دوست صميمي برلين، دسامبر 1997 به جاسوسي براي اينتليجنس سرويس انگلستان از دهه 1940 اعتراف كرد.176 پس از تاسيس آژانس اطلاعات مركزي ايالات متحده ( CIA ) در سال 1948 حلقه «فيلسوفان يهودي» روز به روز بزرگ تر مي شد، چنانكه هانا آرنت، ريمون آرون، توماس كوهن و دانيل بل نيز به جمع س ركارل پوپر و س رآيزايا برلين و هربرت ماركوزه پيوستند. هربرت ماركوزه، جامعه شناس يهودي و پدر جنبش «چپ نو» كه در كنار تئودور آدورنو و اريش فروم از بنيانگذاران يهودي «مكتب فرانكفورت» و منتقد نظام سرمايه داري بود، در سال 1942 به رياست قسمت
«پژوهش هاي ماركسيستي» سرويس خدمات استراتژيك ( OSS ) رسيد.177 در همين سال پل سوئيزي، برجسته ترين اقتصاددان سوسياليست آمريكايي كه به روايت خودش مي خواست «بنياني از انديشه را پايه بگذارد كه رقيب انديشه ماركس باشد»178 در 32 سالگي به بخش اقتصادي سرويس جاسوسي آمريكا ملحق شد.179 ابتدا به مديريت «اداره جاسوسي اقتصادي از انگلستان» و سپس به رياست «مركز جاسوسي قاره اروپا» دست يافت.180 ريمون آرون نيز در سال 1950 عضويت در كادر رهبري عمليات PSB را پذيرفت و به عنوان اولين جامعه شناس مشهور فرانسوي، پايش به سرويس جاسوسي ايالات متحده باز شد.181
دانيل بل نويسنده كتاب پايان ايدئولوژي، تنها عضو زنده حلقه فيلسوفان يهودي و جامعه شناس بزرگ قرن بيستم است كه همواره ستايش رئيس عمليات سري سيا را برمي انگيخت و سال 1950 نامش به ليست كارگزاران جنگ رواني كاخ سفيد راه يافت.182 او به همراه جرج كنان و ريمون آرون در كادر رهبري عمليات PSB حضور داشت و همچنين در ساخت مهم ترين حلقه فلسفي- روشنفكري آمريكا در مجله پارتيزان ريويو نقشي فعال ايفاء كرد.183 همين فعاليت ها سبب اهداي 16 عنوان عمدتاً افتخاري از دانشگاه هاي معتبر جهان به بل شد.184 توماس كوهن، استاد دانشگاه هاروارد و فيلسوف علم كه با نگارش كتاب جنجالي و نامدار ساختار انقلاب هاي علمي نقشي بي بديل در ساختارسازي ليبرال براي علوم انساني ايفا كرد، پس از تاسيس CIA به جمع هم كيشان خود پيوست.185 او را هيجان انگيزترين تئوريسين جنگ هاي علم مي دانند.
نام 3 فيلسوف بزرگ قرن بيستم نيز در كادر رهبري بزرگ ترين عمليات جاسوسي تاريخ معاصر به چشم مي آيد: لرد برتراند راسل، جيمز برنهام و ژاك مارتين. آنان نيز از سال 1948.م به CIA ملحق شدند. راسل، نجيب زاده انگليسي و مشهورترين فيلسوف ملحد جهان، وقتي در سال 1950 جايزه نوبل ادبيات را گرفت، CIA نيز او را به رياست افتخاري كنگره آزادي فرهنگي برگزيد كه در مقام اصلي ترين سازمان روشنفكري براي فروپاشي بلوك شرق عمل مي كرد.186 راسل تا سال 1952 با نظر شوراي برنامه ريزي رواني در مقام خود ابقا گشت و سپس براي يك دوره 4 ساله ديگر در سمت خود باقي ماند.187 وزارت خارجه انگلستان يك بار روي پرونده راسل نوشت: «يكي از موذي ترين خل هاي كشور.»188 ژاك مارتين در 66 سالگي يك فيلسوف بزرگ اخلاق گرا در فرانسه به شمار مي رفت و با آثاري مانند مدارج معرفت، درآمدي بر مابعدالطبيعه و مبادي فلسفه صاحب اعتبار ويژه اي بود.189 از اين رو، رياست شاخه فرانسوي عمليات كيوكپريا ( Qkopera ) را براي پيشبرد بخشي از پروژه «جنگ هاي علم» به ژاك مارتين سپردند.190 جيمز برنهام، منتقد فلسفه تاريخ ماركسيستي و صاحب نظريه «انقلاب مديريتي» يكي از جنجال برانگيزترين جامعه شناسان سازمان بود كه اساساً خطوط استراتژيك عمليات PSB برپايه آراء او شكل گرفت.191 او از آغاز عصر تكنوكرات ها و حاكميت طبقه مديران فن سالار سخن مي گفت و مانند آيزايا برلين و جرج كنان از سياست استخدام «روشنفكران چپ غيركمونيست براي مبارزه ضدكمونيستي» در سيا حمايت مي كرد.192
با پيروي از همين سياست حلقه «فيلسوفان اصلاح طلب در ماركسيسم» زير چتر تئوري هاي يهوديان نامداري چون سيدني هوك، جورج لوكاچ، هربرت ماركوزه، لشك كولاكوفسكي و... شكل گرفت كه گرچه به ظاهر از منتقدان سرمايه داري بودند، اما همگي وابستگي هاي امنيتي آشكاري به سرويس هاي جاسوسي ليبرال داشتند و از كارگزاران عمليات PSB به شمار مي آمدند. آنان مي كوشيدند تا با صورتبندي فلسفه سوسيال دموكراسي، يك «مكتب رقيب» در دل ايدئولوژي كمونيسم بسازند؛ فلسفه اي كه به «چپ آمريكايي» معروف شد. سيدني هوك، متولد دسامبر 1902 در نيويورك، از اولين فيلسوفان يهودي ماركسيست و چريكي پشيمان بود كه با تشويق جان ديويي به سازمان سيا پيوست.193 البته او از نيمه دهه 1930 اطلاعات رفقاي
هم حزبي اش را به آژانس FBI رد مي كرد.194 پايان دهه 1940 با برپايي سمينارهايي در نقد ماركسيسم، همكاري خود را با خانه آزادي (فريدوم هاوس) آغاز كرد195 و همان سياستي را پيش گرفت كه دونالد جيمسون، افسر كاركشته جنگ رواني CIA مي خواست؛ يعني جلوگيري از نفوذ ايدئولوژيك كمونيسم در جهان غرب.196 هوك سرانجام در سال 1949 پروژه اي كليدي را براي سازمان سيا طراحي كرد و در آن نوشت: «به من صد ميليون دلار و هزار انسان مصمم بدهيد، تضمين مي كنم چنان موجي از ناآرامي هاي دموكراتيك در ميان توده ها، بلكه حتي در ميان سربازان امپراتوري استالين ايجاد كنم كه براي مدتي طولاني تمامي دغدغه وي به مسائل داخلي معطوف شود.»197 طرح او تصويب شد و سرانجام در جمع رهبران بزرگ ترين عمليات جاسوسي قرن جاي گرفت.
جورج لوكاچ كه در غرب به «ماركسيستي با گرايش هاي انسان دوستانه» و از فلاسفه موثر بر مكتب فرانكفورت شهرت دارد، در جمع سران شورش مجارستان (قيام بوداپست) در سال 1956 جاي گرفت و جرقه حركتي را زد كه تحليگران CIA رسماً آن را سرچشمه كودتاهاي مخملي در اروپاي شرقي دانسته اند.198 او سال 1885 در خانواده يك بانكدار يهودي متولد شد. پيش از پيوستن به ماركسيسم در حلقه فكري هايدلبرگ كه ماكس وبر از سال 1906 گرد خود آورد، شركت داشت.199 تحت تاثير همان آموزه ها هم كتاب نظريه رمان را نوشت، اما ناگهان از سال 1918 به حزب كمونيست گرويد و چهره اصلي اين مشرب فكري در جهان شد.200 با اين حال زلزله اي كه اردوگاه سرمايه داري از دهه 1950 براي شكاف در ميان فيلسوفان چپ گرا به راه انداخت، لوكاچ را در هم شكست، همان طور كه يك دهه بعدتر نيز ديگر
هم كيش و هم مشربش، لشك كولاكوفسكي را دگرگون ساخت. ليبرال ها از او هم مانند لوكاچ چهره «فيلسوفي آزادانديش، مداراجو و معنوي» را ساختند،201 چون سال 1968 در زمره كارگزاران پروژه اي در لهستان قرار گرفت كه يكي ديگر از سرچشمه هاي كودتاي مخملي است؛ يعني «نهضت آزادي لهستان» كه به تقليد از شورش مجارستان پديد آمد و در پشت پرده، كارگزاران آن مي دانستند دست سازمان سيا در كار است.202
پاورقي

 

(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14