(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7 اسفند 1390- شماره 20153

درباره رابطه آيت و بقايي
نقشه راه «آكادمي علوم سياسي آمريكا» عليه ايران
بنيادي ترين درس سياست آمريكايي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




درباره رابطه آيت و بقايي

3 آذر 1342 آيت، نامه اي 94 صفحه اي به بقايي نوشت. او در اين نامه بقايي را به سبب رفتار منفعلانه در جريان نهضت روحانيت به رهبري امام خميني و صرفاً تماشاگر سركوب مردم مسلمان در قيام 15خرداد بودن ، سرزنش كرد و به مناسبات آلوده اخلاقي درون حزب او تاخت(1) او از آن پس مبارزات خود را در ارتباط با شخصيت هايي مثل شهيد محمد منتظري و شبكه مخفي افسران متدين ارتش مثل شهيد نامجو، شهيد كلاهدوز، شهيد اقارب پرست، كتيبه و... ادامه داد(2) اما آيت چوب افشاگري هاي خود درباره نيمه پنهان عملكرد مصدق و حاميانش را مي خورد. البته چه بسا او برخي از اين اطلاعات را از بقايي به دست آورده بود، اما آن ها با تأكيد بر وابستگي آيت به مظفر بقايي، سعي در منكوب كردن شخصيت آيت و شنيده نشدن افشاگري هايش درباره عملكرد مصدق و مريدانش داشتند. وانگهي مظفر بقايي در همان زمان، در قيد حيات و از قضا داراي مواضع صريحي بر ضد اصل ولايت فقيه بود. حتي منتقدان شهيد آيت مثل لطف الله ميثمي در جزوه اي به نام افول يك مبارز به اين واقعيت اذعان كرده اند كه دي ماه 1358 و به دنبال تصويب قانون اساسي و اصل ولايت فقيه، بقايي در يك ميهماني با دوستانش در كنار اين تعبير سخيف كه «ولايت فقيه را دو ريال قبول ندارد» گفته بود كه به احترام آنكه اكثر مردم ايران ولايت فقيه را قبول دارند، از صحنه سياست كنار مي رود.(3) او تصريح كرده بود:
من با روح اين قانون اساسي مخالف هستم هر چند اسمش را جمهوري اسلامي گذاشته اند ولي اسمي بي مسماست. اين قانون اساسي جمهوري اسلامي نيست، بلكه قانون اساسي تئوكراسي است. همه مي دانند من مسلمانم ولي بيش از اينكه مسلمان باشم، ايراني هستم. اين حكومت اول كاري كه مي كند، فرهنگ ايراني را زير پا مي گذارد. اول كاري كه مي كند در قانون اساسي شير و خورشيد را دور مي اندازد. لااله الاالله عبارت محترمي است ولي من هيچ وقت آن را به شير و خورشيد ترجيح نمي دهم و نخواهم داد.
مظفر بقايي از نهاد شوراي نگهبان به عنوان «يكي از موارد مبتذل قانون اساسي» ياد كرده و سپس پا را فراتر نهاده و به طور كلي روحانيت را اين گونه مورد حمله قرار داده بود:
از سه هزار سال پيش تاكنون واقعاً زشت ترين و كريه ترين ديكتاتوري، ديكتاتوري آخوندي بوده كه به اسم خدا و به اسم مذهب، خدا مي داند چه كرده اند.(4)
بدين ترتيب شايد مضحك ترين ادعايي كه مي شد درباره باني گنجاندن اصل ولايت فقيه در قانون اساسي داشت همان چيزي بود كه عناصر نهضت آزادي آن را مطرح كردند. بنا به آنچه در مذاكرات و نيز خاطرات بسياري از اعضاي مجلس خبرگان قانون اساسي وجود دارد، دكتر آيت نقش ويژه اي در تصويب اصل ولايت فقيه داشته است. آيا مي توان پذيرفت كه او همچنان از ياران مظفر بقايي بوده است.
به رغم آن كه دولت موقت در آخرين مراحل به تقابل با نهادهاي مؤسس مثل مجلس خبرگان و بلكه تعارض با منويات رهبري انقلاب تمايل يافته بود، اعضاي مؤسس حزب جمهوري اسلامي جملگي به خاطر عضويت در شوراي انقلاب و ضرورت عدم تضعيف اولين دولت انقلاب، حاضر به موضع گيري در برابر آن دولت نبودند، اما گاه ديدگاه هاي اصولي خود را در قبال مباني حكومت اسلامي و نيز سياست هاي داخلي و خارجي مطرح مي ساختند. اين حزب نيرومندترين تشكيلات در برابر جريان هاي منحرف اعم از ماركسيست ها، التقاطي ها و ملي گرايان راست گرا محسوب مي شد و بي دليل نبود كه آماج بدترين توهين ها و افتراهاي آن ها قرار داشت. آن ها در مقابل مجموعه اي قرار گرفته بودند كه بدون سابقه حزبي قبلي، در جهت آماده سازي نسلي از مديران معتقد به مباني فكري اصيل اسلامي تلاش مي كرد. نسلي كه به جاي نشستن در اتاق هاي دربسته و قهوه خانه هاي روشنفكري، حضور در صحنه بازسازي خرابي هاي به جا مانده از گذشته را در نهادهاي نوپاي انقلاب انتخاب كرده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. نك: حسين آباديان، زندگي نامه دكتر مظفر بقايي، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي، 1377، صص 441 تا .564
2. اينكه دكتر سيدحسن آيت پس از پيروزي انقلاب نيز با مظفر بقايي ملاقات داشته درست است، اما به گواهي مرتضي كاشاني (از اعضاي مؤسس حزب زحمتكشان) تنها ديداري كه بين اين دو صورت گرفت براي برحذر داشتن بقايي از ادامه دشمني با انقلاب اسلامي و اصرار احمقانه اش بر استمرار رژيم مشروطه بود. بقايي در اين ملاقات، آيت را «كج فكر» و «داراي انحرافات فكري» ناميد و آيت نيز در پاسخ، حضور قبلي خود در حزب بقايي را به سبب نبودن تشكيلات ديگر دانست و گفت كه با اين حضور، عمر خود را تلف كرده است. وقتي آيت با مخاطب قرار دادن بقايي، باور جديد خود را مبني بر اينكه رهبري قتل «افشار طوس» فرمانده شهرباني دولت مصدق هم با بقايي بوده است، مطرح ساخت، بقايي سعي كرد لحن ملايم تري را در گفت وگو با وي در پيش گيرد ولي آيت با عصبانيت او را ترك كرد و ديگر هرگز ارتباطي با او برقرار نساخت.
(نك: حبيب الله مهرجو، خاطرات مرتضي كاشاني، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ اول، تابستان 1390، صص 203 و 204)
3. محمدمهدي اسلامي، همه چيز براي مبارزه با فرقه رازآميز، ويژه نامه سياسي روزنامه ايران (رمز عبور هديه نوروزي سال 1389) ص44
4. وصيت نامه سياسي بقايي، رويدادها، نشريه دفتر سياسي نمايندگي امام در سپاه، شماره 102، 17/4/1365، صص 27-.30
پاورقي

 



ارتش سري روشنفكران -46 / فصل سوم
نقشه راه «آكادمي علوم سياسي آمريكا» عليه ايران
بنيادي ترين درس سياست آمريكايي

نويسنده: پيام فضلي نژاد
هانتينگتون در مقام رئيس هشتاد و سومين نشست سالانه انجمن علوم سياسي آمريكا با ارائه نظريه علم سياست و اصلاحات سياسي گفت كه نمي توان كسي را «عالم سياست» ناميد، مگر ابتدا «علم دموكراتيك سياست» و آرمانشهر آمريكايي را پذيرفته باشد.19 چون اين علم از سال 1945 «به كامل ترين وجه در ايالات متحده نشو و نما يافته و اين كشور، نخستين و كامل ترين دموكراسي در جهان متجدد است.»20 سپس با ستايش از لخ والسا، رهبر جنبش همبستگي لهستان، به ضرورت «تربيت سياستمداران اصلاح طلب توسط دانشگاه هاي آمريكايي» پرداخت؛ سياستمداراني «عملگرا» كه با ايجاد نهادهاي دموكراتيك باثبات، «آهسته و پيوسته» در فكر سرنگوني رژيم هاي ضدآمريكايي در كشورشان هستند.21 او با تحليل آرايش سياسي جهان، جمهوري اسلامي ايران را «شري بدتر از نظام هاي هيتلر و استالين» دانست و از ايجاد «ارتش رستگاري دموكراتيزاسيون» براي فروپاشي چنين رژيم هايي سخن گفت.22 نظريه علم سياست و اصلاحات سياسي به عنوان بيانيه هدف آكادمي پذيرفته شد تا تكليف «رسالت حرفه اي علم سياست» را در عرصه جهاني مشخص كند و نيز برپايه روايت هانتينگتون به تمايز 2 مفهوم «خير» و «شر» بپردازد:
عالمان علم سياست مي خواهند «عملي خير» انجام دهند. آن ها مي خواهند دانش مربوط به زندگي سياسي را گسترش دهند، ليكن همچنين آرزومندند تا دانش را براي «اصلاحات سياسي» به كار برند؛ يعني به توسعه و ترويج «دموكراتيزاسيون» ميل دارند. از نظر تاريخي، «علم سياسي» و «دموكراسي» گرايش داشته اند كه تواماً و به همراه هم توسعه يابند.23
آكادمي علوم سياسي آمريكا در واقع علم را به 2 بخش «خير» و «شر» تقسيم مي كند و به «خودي» و «غيرخودي» سازي در حوزه دانش دست مي زند؛ مرزكشي اي كه در حوزه فلسفه نيز كاملاً آشكار است. س ركارل پوپر و ريچارد رورتي نيز در مقام بزرگ ترين فلاسفه معاصر غرب، فلسفه را شامل 2 بخش «مسائل استبدادي فلسفي» و «موضوعات دموكراتيك فلسفي» مي دانستند و هر دو مي گفتند سوال از ماهيت دموكراسي ليبرال از نوع «سوالات اقتدارگرا» است و ما وظيفه اي براي پاسخ دادن به چنين پرسش هايي نداريم.24 همين گرايش به خودي و غيرخودي سازي علم و فلسفه، طبعاً كار را به جايي رساند كه هانتينگتون هم گفت «عمل خير سياسي» يعني «اصلاحات آمريكايي» براي تحقق دموكراتيزاسيون:
پيدايش «علم سياست» بخشي از جنبش گسترده اصلاحات ترقي خواه در زندگي سياسي و فكري ايالات متحده در اواخر سده نوزدهم بود. اين ارتباط تاريخي خاص بين «علم سياست» و «اصلاحات سياسي» مبتني بر يك اساس منطقي است... ما تنها يك «علم سياست دموكراتيك» داريم كه نخست و به كامل ترين وجه در آمريكا رشد يافته است، چرا كه ايالات متحده نخستين و كامل ترين «دموكراسي» در جهان متجدد است. به همان حد كه دموكراسي يك «نظام جهان شمول» حكومت است، اين علم هم يك «علم جهان شمول» است.25
بنابراين اصلاحات سياسي دموكراتيك يا «دموكراتيزاسيون آمريكايي» هدف استراتژيك علوم انساني سكولار است. فلسفه سياسي معاصر برپايه تحقق ايدئولوژي «ليبرال سرمايه داري» صورتبندي شده است و هيچ فرجام و غايت ديگري براي آن متصور نيست. اگر فلسفه اي با اين هدف همخوان باشد، «خير» است و مبارك؛ و اگر راهي ديگر برود «شر» است و ناميمون. آكادمي علوم سياسي آمريكا راهبرد مبارزه با فلسفه ها و نظام هاي سياسي معارض با دموكراسي را چنين ترسيم مي كند:
بايد آن نظام سياسي را «اسوه شرارت» و بدترين نظام ممكن توصيف كرد و بنابراين، از هرگونه تماس و همكاري با آن بايد اجتناب ورزيد. در نتيجه، بايد به كلي «محو» و «نابود» شوند. اين يك استراتژي ساده و موثر است. تمركز بر يك «شر» كه شرارتش را نمي توان انكار كرد، انزجاري اخلاقي ايجاد مي كند. بسيج سياسي (عليه آن را) تسهيل مي كند. هدفي روشن، ساده و متحدكننده به دست مي دهد؛ در عين حال از پرداختن به اين موضوع تفرقه افكنانه پرهيز مي كند كه چه چيزي بايد جايگزين آن شر شود. اگر نظام سياسي موجود، بدترين نظام ممكن باشد، آن گاه عملاً هر وسيله اي و هر ميزان خشونت، در راه سرنگوني آن مشروع است.26
بيانيه هدف آكادمي علوم سياسي آمريكا سپس به رژيم هايي كه «اسوه شرارت» هستند مي پردازد و نظام جمهوري اسلامي ايران را «يك شر بدتر از نظام هاي استالين و هيتلر» مي خواند27 كه «هر وسيله و هر ميزان خشونتي در راه سرنگوني آن مشروع است.»28 اما پيشنهاد عالمان سياسي آمريكا براي سرنگوني اين نظام، پيشبرد «اصلاحات سياسي دموكراتيك» در كنار تحريم هاي گسترده براي فروپاشي ايدئولوژيك رژيم و فلج كردن سيستم عصبي دولت تا رسيدن به موقعيت وقوع انقلاب مخملي است، نه يك حمله نظامي خونين؛ پس بايد به سمت گسترش «علم سياست دموكراتيك» در ايران رفت:
«علم سياست» براي رژيم هاي اقتدارگرا [ ضدآمريكايي ] بسيار «خطرناك» است، چون «دانشجويان» اين رشته كه در آمريكا تحصيل مي كنند، به نيرويي جدي براي تحقق فرآيند «دموكراتيزاسيون» تبديل خواهند شد. پيدايش دموكراسي به توسعه علم سياست كمك مي كند و توسعه علم سياست هم در پيدايش و باثبات سازي دموكراسي مشاركت مي كند. عالمان علم سياست صلاحيت اين را دارند كه راه هايي را براي كشورهايي كه هنوز دموكراسي در آن ها محقق نشده، ارائه دهند.29
آكادمي همچنين نقش بنيادهاي آمريكايي مانند بنياد فورد را براي تاسيس دپارتمان هاي علوم سياسي در دانشگاه هاي كشورهاي جهان سوم مي ستايد و نقش آنان را ركني از فرآيند فروپاشي ايدئولوژيك كشورهاي ديگر مي داند.30 وانگهي، تاسيس يك «ارتش رستگاري» را براي براندازي كشورهاي ضدآمريكايي پيشنهاد مي دهد: «ارتش رستگاري دموكراتيزاسيون» كه «با مهندسي سياسي به نجات جهان كمك مي كند» و شعاري دارد: «جهان را نجات بده، آهسته و پيوسته.»31 همان تئوري اي كه آن را «جنگ نرم» مي ناميم و طبق تلقي آكادمي علوم سياسي آمريكا بنيادي ترين درس سياست در عصر حاضر است:
بنيادي ترين «درس سياست» اين است كه هيچ ميان بري براي «رستگاري سياسي» وجود ندارد. اگر مي بايد جهان را نجات داد و نهادهاي دموكراتيك در آن ايجاد شوند، بايد از مجراي «اصلاحات تدريجي و فزاينده» توسط مردان و زنان واقع نگر، ميانه رو و با حالت «آهسته و پيوسته» صورت پذيرد. اين پيام تامل برانگيز، اما اميدبخش «رشته علوم سياسي» است.32
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14