(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7 اسفند 1390- شماره 20153

دو خصلت مهلك
نصايح انسان ساز
شرح صدر و قساوت قلب
ضرورت بهره برداري سالك از نور قرآن و عترت
مباني وجوب مشاركتهاي اجتماعي از ديدگاه قرآن
تاز يانه اي براي رفتن به بهشت



دو خصلت مهلك

عن ابي عبدالله قال: اياك و خصلتين مهلكتين، ان تفتي الناس برايك و ان تقول مالاتعلم.
امام صادق(ع) فرمود: از دو خصلت كه مايه هلاكت است بپرهيز: اينكه به رأي خود براي مردم فتوي بدهي، و اينكه چيزي را بگويي كه نمي داني.(1)

1-المحاسن، ج 1، ص 205

 



نصايح انسان ساز

شخصي خدمت امام صادق (ع) آمد و عرض كرد، پدر و مادرم قربانت! مرا نصيحت فرما!
حضرت فرمود: 1- وقتي كه خداوند كفيل روزي تو است چرا غم روزي مي خوري؟
2- وقتي كه روزي و رزق قسمت معيني دارد، چرا حرص مي ورزي؟
3- وقتي كه حساب (قيامت) حق است، چرا در فكر اندوختن و جمع مال هستي؟
4- وقتي كه خداوند در ازاي چيزهايي كه بخشيده اي جايگزين مي كند، پس چرا بخل مي ورزي؟
5- وقتي كه مرگ حق است، چرا اينقدر شادماني مي كني؟
6- وقتي كه همه كارها در ديد و منظر خداست چرا مكر و حيله مي كني؟
7- وقتي كه مجازات و آتش جهنم حق است چرا گناه و معصيت مي كني؟
8- وقتي كه عبور از پل صراط حق است چرا عجب و خودپسندي در خود راه مي دهي؟
9- وقتي كه همه چيز به قضا و قدر الهي است، چرا اندوه و ناراحتي داري؟
10-وقتي كه دنيا فاني و از بين رفتني است، چرا به آن اطمينان و اعتماد داري؟(1)

1- خصال، ج2، ص 217

 



شرح صدر و قساوت قلب

پرسش:
براساس آموزه هاي اسلامي چه عواملي موجبات شرح صدر و قساوت قلب انسان را فراهم مي آورد؟ لطفاً به نحو اجمال توضيح دهيد.
پاسخ:
قرآن كريم دو نوع هدايت را به خداوند متعال نسبت مي دهد. يكي هدايت ابتدايي و ديگر هدايت افاضي. هدايت ابتدايي از اوصاف كماليه حق است كه با تعبيراتي مانند «انا هديناه السبيل» ما راه را به او (انسان) نشان داديم. (انسان-3)، «هدي للناس» (قرآن) وسيله هدايت براي همه مردم مي باشد. (بقره-269)
هدايت افاضي يك نوع هدايتي ويژه مي باشد كه خداوندمنان به عنوان پاداش به مكلفان ارزاني مي فرمايد. هدايت افاضي به معناي «ايصال الي المطلوب» و تسديد و تأييد است و نصيب كساني مي شود كه با حسن اختيار خود بر اثر هدايت ابتدايي خداوند، حق را پذيرفته و به آن عمل كرده باشند، كسي كه طبق هدايت تشريعي به معارف الهي ايمان آورد و به احكام آن عمل كند، خداي سبحان به او توفيقي مي دهد تا بقيه راه را به آساني طي كند و اين توفيق نتيجه عملي رفتار اوست و آياتي ناظر بر اين نوع هدايت است از جمله: «والذين اهتدوا زادهم هدي و اتاهم تقويهم» كساني كه هدايت يافته اند خداوند بر هدايتشان مي افزايد و روح تقوا به آنان مي بخشد. (محمد- 17)
مرحوم طبرسي در كتاب خود (مجمع البيان، ج1، ص68) اين آيه را به شرح صدر و ثبات قدم آنان تفسير نموده اند. در اينجا با عنايت به آموزه هاي اسلامي محورهايي كه از آيات و روايات برگرفته شده را به نحو اجمال در خصوص شرح صدر و قساوت قلب مطرح مي كنيم:
الف) عوامل شرح صدر
1- بريدن از دنياي فريبنده
2- توجه به عالم آخرت
3- آمادگي براي مرگ
4- ذكر و ياد خدا
5- دوري از گناه
6- تهذيب نفس
7- پرهيز از مال حرام
8- رسيدگي به حال مستمندان و يتيمان
9- انس با علما و صلحا
10- تداوم در مطالعه كتب معارف
11-...
ب) عوامل ضيق صدر و قساوت قلب
1- خدا فراموشي يا ترك ياد خدا
2- تكرار گناه و ازدياد آن
3- همنشيني با زشتكاران و معصيت كاران
4- فريفتگي به دنيا و به خصوص مال دنيا
5- نشان دادن تعصب و لجاجت در پذيرفتن حق
6- آرزوهاي طولاني و دراز
7- پرحرفي و پرگويي در امور دنيا
8- هواپرستي و پيروي از هواي نفس
9-...

 



ضرورت بهره برداري سالك از نور قرآن و عترت

(بدان اي سالك راه حق) براي قرآن حقيقتي است و حقيقت آن به گونه اي است كه اين علوم (ظاهري) به كنه معرفت آن نمي رسد، و چنان است كه خداي عز وجل فرمود:
«لايمسه الا المطهرون» (واقعه- 79) يعني آن را مس نمي كند و به كنه آن دست نمي يابد، مگر آن كساني كه از رجس معاصي (و تعلق دل به غير معبود) پاك و طاهر باشند...
بيان هر چيزي در قرآن است و «علم ماكان و مايكون» دانش آنچه بوده و خواهد بود. در آن است و قرآن نوري است كه هر كس به دنبال رضوان و خشنودي الهي برود، خداوند او را به راههاي سلام و سلامت، هدايت فرمايد، و آنها را به امر خدا از تاريكي ها بيرون آورد و به راه راست راهنمايي نمايد. بلكه حقيقت قرآن در بعضي عوالم با حقيقت رسول خدا (ص) و خلفاي طاهرين او(ع) اتحاد دارد، چنان كه (اين حقيقت) از گفتار اميرالمؤمنين(ع) مكشوف مي گردد، كه فرمود: «انا القران الناطق» من قرآن ناطق هستم. (احقاق الحق، ج 27، ص 595)
اهل بيت (ع) قيم قرآنند و از قرآن جدايي ندارند.(1) (پس مبادا تصور كني كه قرآن به تنهايي برايت كافي است و تو را به معارف بلند فطري و حقايق عظيم توحيدي و سعادت ابدي مي رساند.)

1-المراقبات، ميرزا جواد آقاملكي تبريزي، ج 1، ص .305

 



مباني وجوب مشاركتهاي اجتماعي از ديدگاه قرآن

علي جواهردهي
هر مسلمان با پذيرش اسلام، در عضويت حزب الله و از اعضاي جندالله است. اين عضويت، انتخابي و بدون هرگونه اكراه و اجبار است. اما هركسي كه به عضويت جندالله و حزب الله درآمد، مي بايست به عنوان يك سرباز و عضو، مسئوليت ها و هزينه هاي عضويت خود را بپردازد تا از حقوق دنيوي و اخروي اين عضويت بهره مند شود؛ چرا كه نظام هستي بر مدار حقوق و تكليف بنا شده و بر اساس همين قاعده گفته شده است: من له الغنم فعليه الغرم؛ هر كه سود مي برد مي بايست هزينه آن را پرداخت نمايد.
از جمله وظايف اعضاي حزب الله و جندالله، مشاركت فعال در همه عرصه هاي علمي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و نظامي است؛ زيرا ماموريت اصلي حزب الله و جندالله در دنيا، تمدن سازي، آباداني زمين و فراهم آوردن بهترين حالت سعادت ممكن در دنيا با توجه به ظرفيت و مقتضيات دنيوي است.
حضور در انتخابات به عنوان يك حق و تكليف در اسلام تعريف شده است. مي توان از آموزه هاي قرآني، مباني و اصول بسياري را استنباط و استخراج كرد كه به مساله انتخابات و ديگر مشاركت هاي مردمي به عنوان يك حق و تكليف توجه داده است.
نويسنده بر همين اساس بر آن است تا برخي از مباني و اصول مشاركت فعال مسلمانان را در عرصه انتخابات به عنوان حق و تكليف در آموزه هاي قرآني بيان كند.
مباني وجوب و لزوم مشاركت در انتخابات
واژه «انتخابات» از ريشه عربي فعل «نخب» به معناي برگزيدن و اختيار كردن است و معادل اروپايي آن يعني Election نيز به فعل لاتين Eligeve به معناي جدا كردن، سوا كردن و برگزيدن باز مي گردد. از نظر علم معناشناسي Semantics نيز اين اصطلاح تغيير و تحولات معناي وسيعي پيدا كرده است، ولي در كاربرد رايج و عام آن به معناي شيوه اي است براي برگزيدن تعداد معيني از افراد از ميان شمار كثيري از كساني كه براي تصدي يك منصب يا مقام، خود را نامزد كرده اند (نوذري. حسينعلي، مفهوم شناسي انتخابات، روزنامه ايران، 20/11/82)
در تعريف ديگري از انتخابات گفته شده است: «انتخابات مجموعه عملياتي است كه در جهت گزينش فرمانروايان يا تعيين ناظراني براي مهارت قدرت تدبير شده است.»
از اين منظر، انتخابات ابزاري است كه به وسيله آن مي توان اراده شهروندان را در شكل گيري نهادهاي سياسي و تعيين متصدي اعمال اقتدار سياسي مداخله داد. (قاضي. ابوالفضل، حقوق اساسي و نهادهاي سياسي، انتشارات دانشگاه تهران-1371)
راي دهنده ضمن راي دادن كه عملي حقوقي- سياسي محسوب مي شود در حقيقت با برگزيدن نماينده و يا نمايندگان در اداره امور سياسي جامعه خود مشاركت مي كند. (هاشمي. سيدمحمد، حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي-1374) در واقع از طريق انتخابات است كه اعضاي جامعه به صورت مستقيم و غيرمستقيم در شكل دادن به سياست عمومي دخالت مي كنند.
انتخابات در كنار ديگر سازوكارهاي مشاركت شهروندان به صورت انفرادي يا جمعي، گروهي و صنفي، همچنان به عنوان بارزترين و قابل اندازه گيري ترين نوع مشاركت مردم در عرصه سياسي است. همچنين انتخابات از يك سو پايه هاي اجتماعي قدرت سياسي را نشان مي دهد و از سوي ديگر ملاك خوبي براي ارزيابي توزيع قدرت در جامعه است.
آنچه از مفهوم شناسي انتخابات به دست مي آيد اين است كه انتخابات، عملي حقوقي سياسي از سوي شهروندان و امت در راستاي مشاركت در حوزه قدرت است.
البته براساس مباني قرآني، ما چيزي به عنوان قدرت سياسي چنان كه در علوم و نظام سياسي غرب تعريف شده نمي شناسيم و نداريم؛ زيرا در علوم و نظام سياسي اسلامي، مساله به شكل ديگري تبيين شده است. در تعريف غربي، هرمي از قدرت در جامعه شكل مي گيرد كه افراد در راس هرم، از قدرت بلكه اقتدار سياسي بهره مندند كه از آن به مشروعيت سياسي اعمال قدرت، خشونت و زور ياد مي شود؛ اما در انديشه و نظام سياسي اسلام، هرچند افرادي در راس نظام سياسي قرار دارند، ولي نوع رفتارشان در چارچوب ولايت معنا مي شود. ولايت، نوعي سرپرستي همراه با محبت و مودت است. بر اين اساس، قدرت لخت يا اقتدار مشروعي وجود ندارد كه بخواهيم آن را محدود يا توزيع كنيم، بلكه مسئوليت هايي است كه مي بايست بر اساس شايستگي ها و توانمندي ها ميان افراد جامعه توزيع شود. از اين جاست كه معيارها در نظام سياسي اسلامي به طور ريشه اي از معيارهاي نظام سياسي غربي تفكيك مي شود.
براساس مباني قرآني كه بينش و نگرش مسلمانان را شكل مي دهد، خداوند، آفريدگار هستي در مقام پروردگاري، انسان را خليفه خود ساخته است تا در زمين قرار گيرد و پس از فعليت بخشي به توانايي هاي سرشته در ذات و تخلق به اخلاق الله، ماموريت هاي چندي را چون آباداني زمين و تمدن سازي، برپايي عدالت عمومي در ميان انسان ها و همه هستي و تغييرات مثبت در مخلوقات، هر يك را به كمال بايسته و شايسته برساند.
در اين چارچوب همه انسان ها به يك معنا جنودالله هستند، همچنان كه همه هستي سربازان و لشكر الهي مي باشند. (فتح، آيه 7 و آيات ديگر)
البته از آن جايي كه انسان ها داراي ويژگي خاص و انحصاري اراده و اختيار و حق انتخاب هستند، مي توانند عضويت در حزب الهي را انتخاب كنند و حزب الله شوند و در خدمت اهداف آفرينش قرار گيرند يا آنكه در حزب شيطان درآيند و در كنار شياطين به تباهي و فساد بپردازند و برخلاف وظيفه و ماموريت خلقت و آفرينش خود عمل كنند. (مجادله، آيات 19و 22؛ انسان، آيه3)
براساس اين مباني قرآني، هركسي توانست ظرفيت هاي سرشته خود را بيشتر به فعليت رساند، از شايستگي افزون تري در مسئوليت ها و مناصب برخوردار است. بنابراين، مسئوليت ها و مناصب در همه عرصه ها، در جامعه اسلامي و امت اسلام، براساس شايسته سالاري توزيع مي شود و قوم و قبيله، خون و نژاد، قدرت و ثروت و مانند آن هيچ گاه نمي تواند ملاك و معيار انتخاب و عامل شايستگي شخص براي تصدي مسئوليت و منصبي باشد. (بقره، آيه 247، حجرات، آيه13)
پيامبران (ع) و اوصياي ايشان نيز بر اساس همين شايستگي ها و در چارچوب همين معيارهاي قرآني انتخاب شده اند و قدرت و ثروت يا دامادي پيامبر(ص) يا فرزندي ايشان هيچ گاه دليل بر انتخاب امامان معصوم(ع) به عنوان امامان امت نبوده است، از اين رو خداوند در آيات قرآني به ويژگي هاي ايشان چون عصمت، علم، ايمان، اطاعت از خدا و پيامبر(ص) و مانند آن اشاره مي كند. (احزاب، آيه 33، آل عمران، آيات 7 و 61، مائده، آيه 55، نساء، آيه 59، نحل، آيه 43 و آيات ديگر)
بنابراين، براساس مباني و اصول انديشه و نظام سياسي اسلام، سخن از توزيع قدرت از طريق مشاركت سياسي و انتخابات نيست، بلكه سخن از توزيع مسئوليت ها براساس شايسته سالاري هاست. بر اين اساس، انتخابات به معناي مشاركت امت اسلام در انتخاب كارگزاران شايسته و مشاوران بايسته براي ولي امر مسلمين است. البته اگر بخواهيم در عصر غيبت آن را معنا كنيم به معناي انتخاب شايسته ها در همه عرصه ها براي همه مسئوليت ها از ميان كساني است كه شرايط عمومي را دارا مي باشند.
امت براساس معيارهايي كه آموزه هاي اسلام از كتاب و سنت و سيره معصومان(ع) در اختيار ايشان گذاشته است، كساني را براي مسئوليت هايي انتخاب مي كنند.
پس ما در اسلام چيزي به نام مناصب نداريم، بلكه مسئوليت هايي است كه براساس شايسته سالاري، اشخاص آن را به عهده مي گيرند و مردم براي انتخاب بهترين ها به حاكمان و مسئولان ارشد نظام ياري مي رسانند.
انتخابات، تجلي گاه مشاركت و مشاورت امت
خداوند از امت اسلام خواسته است تا به عنوان حزب الله و جندالله در همه عرصه ها مشاركت فعال داشته باشند. تعبيري كه خداوند از اين معنا ارائه مي دهد، تعاون در خير و نيكي است. خير و نيكي به كارهايي اطلاق مي شود كه در چارچوب اهداف آفرينش قرار دارد و مقاصد الهي را برآورده مي سازد.
در قرآن غير از خير و ب رّ، كلماتي ديگر نيز در همين معنا به كار رفته است كه از آن جمله شكر است. شكر نيز همانند ب رّ و خير به معناي بهره مندي از نعمتي در راستاي اهداف آفرينش است، زيرا هر نعمتي خير و ب رّ نيست مگر در چارچوب و در راستاي اهداف آفرينش الهي به كار گرفته شود.
خداوند در آيه 2 سوريه مائده به نقش امت در ايجاد جامعه برتر اسلامي اشاره مي كند و آنان را به حضور فعال در عرصه اجتماعي و فعاليت عمومي فرا مي خواند بويژه فعاليت هايي كه جنبه شعائري دارد و آثار و پيامدهاي آن بسيار فراگير و تاثيرگذار است.
مشاركت امت اسلام در اموري كه شعائر به شمار مي آيد، ماموريت و وظيفه همگاني است. اين حضور و مشاركت مي بايست به گونه اي تجلي كند كه ناظر بيروني، معاونت و مشاركت را ببيند. پس اين همكاري مي بايست در كارهايي كه شعائر الهي است و موجبات تثبيت نظام اسلامي مي شود و فرهنگ اسلامي را در جاي جاي جامعه رسوخ مي دهد، به شكل تظاهر باشد.
اگر تظاهر در هر كاري زشت باشد در كارهاي خير و نيك و بروز و ظهور تقوا امري پسنديده است.
جامعه اسلامي اگر بخواهد به معناي يك جامعه برتر و نمونه به جهانيان معرفي شود (بقره، آيه143) بايد مظاهر تعاون و مشاركت در كارهاي خير و نيك و رفتارهاي هنجاري به شدت به چشم بيايد و ظهور و بروز داشته باشد. از اين رو خداوند به مؤمنان فرمان مي دهد كه به عنوان شهروندان امت اسلام در كارهاي نيك و رفتارهاي هنجاري با يكديگر همكاري و مشاركت تنگاتنگ داشته باشند اين مشاركت جلوه اي از ولايت همگاني است كه در ميان شهروندان تشريع شده و به عنوان قانون از سوي خداوند بيان شده است. (انفال، آيه 72، آل عمران، آيه 110)
انتخابات به عنوان يكي از مصاديق مشاركت در كارهاي خير و نيك و عمل تقوايي مي بايست در دستور كار امت اسلام باشد. هر گامي كه انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان براي مسئوليت هاي اجتماعي امت و پذيرش مسئوليت خدمت به مردم و كارهاي خير و تقوايي برمي دارند ، به عنوان عمل صالح تلقي مي شود. اگر اين مشاركت در انتخابات به گونه اي باشد كه جلوه هاي تحقق شعاير الهي در آن نمودار باشد و خشم دشمنان دين را برانگيزد و موجب دق مرگ شدن آنان گردد، عملي مورد رضايت و خشنودي خداوند شناخته مي شود و پاداشي مضاعف به آن تعلق مي گيرد. (مائده، آيه 2؛ آل عمران، آيه 119).
از سوي ديگر خداوند از مؤمنان مي خواهد كه حضور در كارهاي خير و صالح اجتماعي و تقويت هنجارها و مبارزه با نابهنجاري ها را در دستور كار خود قرار دهند. (آل عمران، آيه 110) از آن جايي كه اسلام حضور فعال و مشاركت امت را در همه عرصه ها واجب دانسته و هرگونه گوشه نشيني و رهبانيت را ناپسند شمرده است (حديد، آيه 27) از امت مي خواهد تا نقش ايماني خود را به درستي بشناسند و عمل كنند وگرنه اهل خسران و زيان خواهند بود. (سوره عصر)
در همين چارچوب همراهي امت با رهبر و مسئولان ارشد جامعه و نظام اسلامي به عنوان يك تكليف تعريف و به عنوان يك حق نيز براي آنان بيان شده است. از جمله اين حضور ومشاركت فعال در عرصه هاي اجتماعي، مشاورت دادن به امام و رهبر جامعه و اولوالامر است. همان گونه كه خداوند به رهبران جامعه و نظام اسلامي فرمان داده تا از مردم در كارهاي اجتماعي مشاورت بگيرند، همچنين بر امت فرض و واجب دانسته است تا در عرصه مشاورت، همكاري و تعاون داشته باشند. (آل عمران، آيه 159، شوري، آيه 38)
مشاورت به معناي همكاري در گزينش بهترين شيوه هاي عمل و اجرا است. در اين ميان انتخابات، به مسئولان ارشد جامعه و نظام سياسي كمك مي كند تا مشاوران خوبي را به دست آورند. انتخابات در حقيقت همكاري امت در مشورت با امام است تا بهترين مشاوران را براساس شايسته سالاري انتخاب و به كار گيرد.
انتخابات، مشاركت در استبدادستيزي
استبداد به معناي خودرايي است. كساني گرفتار خودرايي هستند كه دچار خودپسندي شده اند. انسان خودپسند، نسبت به ديگري خودبرتربين است و در همين چارچوب، مستكبر و ستمگر مي شود؛ زيرا راي و نظر خويش را برتر و بهتر از راي و نظر ديگران مي داند.
جامعه اسلامي با انتخاب روش مشاورت، به ستيز با فرهنگ استبداد مي رود؛ زيرا هنگامي كه مشاورت در كارها اصالت يابد و به عنوان فرهنگ جامعه درآيد، خودپسندي، خودبرتربيني و خودرايي از ميان مي رود و استبداد از جامعه و به تبع آن استكبار و ستمگري رخت مي بندد؛ زيرا جامعه نمي تواند خودرايي و استبداد و استكبار و ستمگري را برتابد.
مشاركت فعال جامعه در انتخابات و تعيين مشاوران و همكاران براي مسئولان ارشد نظام، از آن جايي كه از منظر ولايت بدان نگريسته مي شود، نوعي دلسوزي امت نسبت به مسئولان است تا ايشان را با انتخاب مشاوران و كارگزاران شايسته ياري رسانند.
حضور فعال جامعه در امر انتخابات به معناي مشاركت فعال در امر صالح، معروف و نيكوي مشاورت است. همان گونه كه بر مسئولان است تا مشاورت بگيرند، بر مردم است تا در امر مشاورت، مشاركت فعال داشته باشند و به مسئولان مشاورت دهند. (آل عمران، آيه 159، شوري، آيه 38)
بنابراين، حق و تكليف مشاورت يكي از دلايل وجوب مشاركت فعال امت در امر انتخابات است. جامعه ولايي زماني مي تواند معناي واقعي را به خود بگيرد و تحقق يابد و الگوي جوامع ديگر بشري قرار گيرد كه امت اسلام در همه امور مشاورت دهند و در امور، مشاركت نمايند و پيشرفت جامعه را پيشرفت خود و وظيفه اجتماعي بدانند. (سوره عصر)
امت با حضور و مشاركت فعال در امر انتخابات، نه تنها فرهنگ اسلامي را چنان كه خداوند خواسته تحقق مي بخشد و سبك زندگي برتر اسلامي را به نمايش مي گذارد و كاري خير و عملي صالح انجام مي دهد، بلكه ضريب امنيت جامعه را در دو بعد داخلي و خارجي افزايش مي دهد؛ زيرا موجب افزايش دلگرمي و امنيت مردم و ترس دشمنان مي شود و هرگونه تحرك ايذايي دشمنان را از آنان سلب مي كند؛ زيرا حضور فعال مردم در امور جامعه و مشاركت فعال در انتخابات، نشانه اي از وحدت و همدلي و همكاري امت مي باشد و دشمنان را از غلبه بر اين امت مأيوس و نوميد مي كند و خشم مرگ آفرين دشمن را برمي انگيزد.
بنابراين، مشاركت فعال امت در انتخابات و ديگر عرصه هايي كه از شعاير به شمار مي آيد، داراي آثار و بركات مادي و معنوي، دنيوي و اخروي است كه نمي توان از آن چشم پوشيد. پس به عنوان حق و تكليف بر امت است تا در انتخابات و ديگر عرصه ها حضوري فعال داشته باشند.
به سخن ديگر، اقتضاي جندالله و حزب الله بودن آن است كه انسان خود را به تقوا و كارهاي نيك و خير نزديك كند و عامل به آن باشد و هرگونه بي تقوايي و هنجارشكني و اعمال زشت و بد را ناپسند بداند و عليه آن مبارزه كند.
اين بدان معناست كه مشاركت در كار انتخابات به معناي حفظ تقواي اجتماعي و فرهنگ سازي تعاون در كارهاي خير و معروف و مبارزه با استبداد و خودرايي و استكبار و ستمگري است. اين گونه است كه امت اسلام مي تواند الگوي بشريت براي بهترين سبك زندگي باشد و ديگران را براي قرار گرفتن در صراط مستقيم الهي تشويق كند.

 



تاز يانه اي براي رفتن به بهشت

علي پوريا
انذار ، بخش مهمي از آموزه هاي قرآني را تشكيل مي دهد. اگر گزاره هاي شناختي و آموزه هاي دستوري قرآن را در كنار آموزه هاي توصيه اي و تبييني آن قرار دهيم مي توان گفت كه آنها به دو دسته بشارتي و انذاري تقسيم مي شوند.
هرچند كه آموزه هاي انذاري آن درصد كمتري را نسبت به آموزه هاي بشارتي تشكيل مي دهند ولي اين مقدار از انذارها خود بيانگر مسايلي است كه از جمله مي توان به اهميت آن در حوزه هاي تربيتي و پرورشي و آموزشي و نيز جايگاه خاص انذار در راهنمايي بشر براي دستيابي به كمال اشاره كرد.
انذار، نياز فطري انسان
تأكيد قرآن بر انذار بيانگر حالتي در انسان است كه نياز به انذار در وي را برمي انگيزد. به سخن ديگر توجه آفريدگار بشر بر اين جنبه بيانگر آن است كه آدمي به طور فطري آفريده اي است كه انذار، بخش مهمي از حوزه هاي آموزشي و پرورشي او را تشكيل مي دهد و هركسي كه بخواهد آدمي را به سوي چيزي سوق دهد لازم است تا به اين فطرت بشري توجه داشته باشد.
به سخن ديگر مي توان انذار را همانند تذكر برشمرد. آدمي موجودي است كه غفلت و فراموشي بسيار به سراغ وي مي آيد به گونه اي كه برخي ها انسان را از نسيان دانسته و گفته اند كه براساس همين حالت و خصلت آدمي است كه خداوند بر تذكر و يادآوري تأكيد دارد و حتي قرآن را ذكر و يادآوري دانسته است. انذار نيز اين گونه است و آدمي موجودي است كه هردم نيازمند انذار و هشدارباش است تا در مسير تكاملي خويش قرارگيرد و يا ادامه مسير دهد.
انذار به شكل هاي مختلف و متنوعي انجام مي پذيرد. از اين رو مي توان اشكال مختلفي را براي انذار يافت و آيات قرآني به شكلي اين تنوع و گوناگوني را منتقل مي سازند. با اين همه مهمترين ابزار انذاري خداوند، دوزخ است. اما سؤال اين است كه چرا خداوند دوزخ را آفريد و چه نيازي است كه مردمان را با آن ابزار بترساند؟
خداوند چنان كه آيات قرآني بيان مي كند از خود انسان به خود وي وي رحيم تر و مهربان تر است. اصولا خداوند نه تنها به انسانها، بخشنده و مهربان است بلكه نسبت به آنان مهربان و رحيم هم است و همين رحيميت است كه آدمي را با انذار مي ترساند. مهرباني خداوند موجب مي شود تا از اينكه آفريده ها به سوي نقص بروند به نوعي تأسف بخورد و بخواهد تا آنان را به هر شكلي شده به راه راست عبوديت بكشاند تا در مسير كمالي و راه راست قرارگيرند و به لقاي اسماء كمالي دست يابند. لذا از مادر به فرزند رحيم تر است و حتي نسبت به كافران و مشركان و كساني كه الوهيت و يا ربوبيت وي را زيرسؤال مي برند مهرباني مي ورزد و مي خواهد كه آنان را به سوي كمال برده و به آنان بنماياند كه چگونه از سرمايه وجودي خويش بهره برند.
هدف از آفرينش، پروردگاري جهان
بسياري از مردم با آنكه الوهيت خداوند را مي پذيرند ولي ربوبيت وي را منكر مي شوند و نقش پروردگاري را به ديگراني چون ستارگان و ماه و خورشيد و بتان و يا رهبران جني و انسي مي سپارند و براي هر چيزي رب النوع و پروردگاري مستقل از الوهيت الهي و ربوبيت خدايي فرض مي كنند. اين گونه است كه در مسيري غير از عبوديت كه آدمي براي آن آفريده شده است قرارمي گيرند و از عبادت پروردگار دور مي شوند و به همان اندازه كه دور مي شوند از كمال به سوي نقص و از داشتن به سوي دادن سرمايه مي روند كه خداوند از آن به خسران مبين ياد مي كند و در سوره والعصر همگان را به گونه اي درمسير خسران معرفي مي كند مگر آنكه راه عبوديت را بيابند و آن را به شكل ايمان و عمل صالح درخود و ديگري نشان دهند.
اگر در قرآن از رحمانيت و رحيميت خداوند به 70تا 80 مورد اشاره مي شود در بيش از 800 مورد به ربوبيت و پروردگاري او اشاره مي نمايد براي اين است كه بيان دارد كه هدف او از آفرينش، پروردگاري جهانيان و بردن آنان از نقص به كمال بوده است.
همين مساله موجب مي شود كه خداوند، خود را در همه جا به رب بخواند كه براساس رحمان و رحيم عمل مي كند. او با همه بخشندگي اش به خلق باز مي كوشد تا آنان را در زمره رحيميت خويش در آورد و حتي بنابر برخي تفاسير، مراد از ارث بردن مومنان آن است كه غرفه هاي بهشتي كه براي كافران و مشركان ساخته شده بود، آنان با گمراهي خويش آن را از دست داده اند و لذا به مومنان به ارث مي رسد. به اين معنا كه خداوند به حكم بخشندگي و رحمانيت عام خود دوست مي دارد كه همه انسانها به كمال برسند و از رحيميت او بهره برند ولي منافقان و مشركان با كژراهه رفتن، خود را از خدا و رحيميت او دور مي سازند و زمينه عدم استفاده از غرفه هاي خويش در بهشت رحيمي را سبب مي شوند.
غفلت آدمي و نسيان وي دركنار جهل و ناداني نسبت به خود به و خدا موجب مي شود تا آدمي از مسير كمالي دور شود. از اين رو لازم است تا هر دمي او را به راه آورند. اينجاست كه مساله انذار و تذكر مطرح مي شود.
دوزخ، تازيانه اي براي رفتن به بهشت خداوند دوزخ را تازيانه اي ساخته است تا مردم را به سوي بهشت براند. به سخن ديگر مساله معاد و رستاخيز و حساب و كتاب و دوزخ، همچون تازيانه اي است كه انسان هاي سركش را به راه مي آورد تا در مسير كمالي قرارگيرند.
آدم ها را مي توان به سه دسته تقسيم كرد: آناني كه بر فطرت سالم متولد شده و بر آن رشد مي كنند و عشق و محبت آنان به آفريدگار موجب مي شود تا به سوي او گرايش يابند و كمال جو بوده و خدا را به عنوان مقصد و مقصود كمالي خود قراردهند. اينها همان كساني اند كه به سبب اين كه خداوند ذات ايشان را آفريده و بخشنده وجودشان بوده است شاكر و سپاسگزار خدايند و بنده آفريدگاري اويند.
دسته ديگر كساني هستند كه به مهر و محبت گرايش دارند و اصولا از تشر و تندي مي گريزند و دام ها آنان را به سوي خويش مي كشاند. اين گروه درپي اسماي جمالي اللهي هستند و بنده صفات جمالي اويند و اين بهشت به عنوان نماد، آنان را به سوي خويش مي كشاند.
دسته سوم كساني اند كه تنها اسماي جلالي براي آنان جاذبه دارد و تا شلاق و تازيانه و قدرت را نبينند به سمت و سويي نمي روند. آنان قدرت و اقتدار را دوست مي دارند و همين موجب مي شود كه به سمت اسماي جلالي كشيده شوند. اما براي اينكه دسته سوم به سوي بهشت جمال بروند مي بايست تازيانه را بلند كرد و بر آنان فرود آورد و يا نشان داد تا به سوي بهشت بگريزد. اين گونه است كه تازيانه دوزخ را خداوند به آدمي نشان مي دهد تا به سوي بهشت جمال و يا كمال بگريزد و از جلال الهي و آثار آن در امان ماند.
بنابر اين اگر همگان به سوي بهشت كمال و جمال مي رفتند هرگز خداوند تازيانه جلال خويش را نشان نمي داد و اينها تنها براي آن است كه انسانها راه را بيابند و به آن سوي بروند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14