(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 23 فروردین 1391- شماره 20180

لطفا قيام كنيد!
مروري بر آنچه در نيمه اول فروردين در تلويزيون گذشت
كيفيت؛ فداي كميت!
بررسي توليدات سينماي ايران با نگاهي به سي امين جشنواره فيلم فجر-8
حمايت از فتنه 88
تأملي درمواجهه جريان شبه روشنفكري با محصولات ارزشي حوزه هنر
حكايت اين ديكتاتوري نهان و عيان!
ستارگان جعلي!
روايت اسكار ساحران



لطفا قيام كنيد!

آرش فهيم
مدتي است كه اخبار تكان دهنده اي از گوشه و كنار سينماي ايران در رسانه ها منتشر مي شود. خبرهايي كه از رواج فساد اخلاقي در ميان بخشي از فعالين سينمايي حكايت مي كنند. تا آنجا كه گوياي جاري بودن تعاملات ضدانساني و فاسد در بين برخي از فيلمسازها، به عنوان شرط اصلي همكاري است! اين مسئله گرچه اقليتي از سينماگران را دربرمي گيرد و خوشبختانه بيشتر هنرمندان هنر هفتم در كشورمان از اين تخلفات مبرا هستند، اما نمي توان به سادگي از كنار آن گذشت. چه، سينما يك نهاد موثر بر فرهنگ عمومي جامعه است و سلامت يا انحطاط آن به طور مستقيم روي مردم اثر مي گذارد.
نكته مهم اين است كه توليدات سينمايي، چه در قالب فيلم داستاني، چه مستند، چه كوتاه، چه بلند، انيميشن و نماهنگ و... ظاهركننده باطن خالقان آن ها هستند. يعني اگر يك فيلمنامه نويس و كارگردان و يا بازيگر، درون ناسالمي داشته باشد، به تبع اثر هنري فاسدي را نيز خلق خواهد كرد. يكي از تظاهرات سقوط اخلاقي در پشت صحنه سينما آثار نازلي هستند كه به طور دائم روي پرده تالارهاي نمايش فيلم مي بينيم.
در ماه هاي اخير، تعداد زيادي از فيلم ها با موضوع خيانت و روابط چند ضلعي ساخته شده اند. هم اكنون نيز دو نمونه از وقيح ترين اين آثار -يكي با ژست سياسي و ديگري با ادعاي حقوق بشري و انتقاد از ديه و قصاص- درحال اكران هستند. اين هم از ترفندهاي سودجوها و كاسب كارهاي سينماست كه با تابلوهاي فريب دهنده كار خود را مي كنند.
بدون شك سينماي قبل از انقلاب وضعيت بسيار بدتري داشت. به طوري كه آن دوران، سينماي ايران يكي از مراكز توليد فيلم مستهجن درجهان بود و حتي برخي هنرمندان و فرهيختگان اخلاقگراي جهان، حاضر به حضور در آئين ها و برنامه هاي سينمايي رژيم ستمشاهي نبودند. اما مسئله اين است كه آن سينما، ارتباط چنداني با مردم نداشت و هنر هفتم آن عصر، محدود و محصور بوده و جامعه هم نسبت به سينما بي اعتماد و بدبين بود. اما امروز به واسطه حاكميت نظام اسلامي و رياست و نظارت نهادي با عنوان بزرگ «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» مردم نسبت به سينما و هنرمندان اين عرصه اعتماد دارند. ضمن اينكه هنر هفتم دراين دوره، نفوذ و تأثير بيشتري بر جامعه دارد و انحراف در اين حوزه، خيلي سريع وارد اجتماع مي شود.
متأسفانه مسئله اخلاق در سينماي امروز ايران تنها به شايعات پشت صحنه محدود نيست، بلكه گاهي رفتارهايي از بعضي چهره هاي اين عرصه بروز مي يابد كه موجب وهن فرهنگ ايراني و آلوده ساختن جامعه مي شود. مثل درگيري اخيري كه در يك محفل سينمايي رخ داد و حتي كار به فراخوان پليس براي خواباندن غائله هم كشيد! يا حسادت ها و تخريب هايي كه بين هنرمندان سينما رايج است. نمونه اش چند شب پيش در يك برنامه تلويزيوني ظاهر شد و دراين برنامه، عليرضا اميني براي پنهان ساختن ضعف و سياه نمايي فيلم خود، دست به تخريب يك فيلم موفق ديگر زد. اين گونه رفتارها كه بين عده اي از اهالي سينما تبديل به يك تواتر و عادت شده، در دراز مدت ضربات سنگيني به پيكره سينماي كشور خواهد زد.
اما آنچه به اين اوضاع دامن مي زند، انفعال و مماشات مسئولان سينمايي با فساد و تبه كاري گروهي از فعالين اين عرصه است. مديران امروز سينماي ايران خود از هنرمندان با اخلاق اين حوزه هستند و آثارشان نيز حامي اخلاقگرايي بوده، اما اين دليل نمي شود كه در قبال سياهي هاي پشت و روي صحنه منعطف باشند. موضوع مهم اين است كه بزرگ ترين سرمايه و شاخصه هويتي سينماي ما طي 30 سال گذشته، اخلاق و نجابت بوده است. ويژگي اي كه همه دنيا سينماي ايران را به آن مي شناسند، همين پاكي و سلامت آثار- به لطف مميزي و محدوديت مثبت موجود- داخلي است. پس نمي توان به اين سادگي در مقابل اين حركات تسليم شد و فضا را براي سوءاستفاده گرها امن گذاشت. اين يك نمره منفي حساب مي شود كه در كشور، فيلم هايي به نمايش درمي آيد كه براي آن ها تابلوي «نامناسب براي كودكان و نوجوانان» نصب مي شود. اما هم اكنون دو فيلم روي پرده، داراي اين تابلو هستند.
فساد جاري در سينما، ولو غالب بر اقليتي ناچيز، حيات جامعه را به طور مستقيم نشانه رفته است، بنابراين چاره اي جز قيام در برابر آن وجود ندارد. شناسايي افراد و جريان هاي مبتلا كار چندان دشواري نيست. براي مبارزه با چنين عارضه اي، مي توان از خود سينماگران و هنرمندان متعهد و دلسوز اين عرصه كمك گرفت. همچنان كه افشاگري هاي اخير ايشان نيز كمك بسزايي براي حل اين مسئله نموده است. چند روز پيش «امين تارخ» در گفت وگويي عنوان كرد كه «دختري را سراغ دارم، بعد از اينكه به برخي خواسته ها جواب مثبت نداد، او را با قرارداد بسته شده كنار گذاشتند.» كه اين نوع رفتارها، مصداق بارز فساد في الارض محسوب مي شود و فرد عامل بايد اعدام شود.
قبل از هر اقدامي، بي عدالتي و مناسبات آلوده اقتصادي بايد از سينما حذف شود. فساد اقتصادي و بي عدالتي، مقدمه فساد اخلاقي و فرهنگي است. نقش رسانه ها نيز در اين زمينه بسيار مهم و موثر است. رسانه ها مي توانند فضا را براي تبه كاران ناامن كنند. هر چند بعضي از منتقدان و روزنامه نگاران سينمايي نيز خود افراد بيماري هستند و اين افراد براي ما شناخته شده اند.
تضعيف اخلاق در فضاي سينما، هم براي مديريت سينمايي مشكل ساز است و هم خود سينماگران. در صورت گسترش فساد در اين زمينه، علاقه مندان بااخلاق، بيش از پيش از آن خواهند گريخت و خانواده هاي متدين به فرزندان خود اجازه فعاليت در سينما را نخواهند داد؛ همچنان كه امروز نيز تا حدودي چنين است. اين روند موجب بسته شدن دست مديران براي تقويت جريان آرمانگرا در سينما مي شود. خود سينماگران هم از اين نظر متضرر مي شوند كه خانواده ها با تماشاي فيلم قهر مي كنند و در نتيجه فروش آثار كاهش مي يابد. ضمن اينكه وجود حتي درصد اندكي بي اخلاقي در سينما، باعث بدبيني مردم نسبت به جماعت فيلمساز مي شود.
با اين اوصاف، قيام عليه فساد در سينما، يكي از جبهه هاي مبارزه با جنگ نرم و راه هاي تحقق عدالت در جامعه است. مبارزه اي كه در صورت استمرار و تبديل شدن به يك اصل و اولويت توسط مديريت فرهنگي، نتايج مثبتي را در پي خواهد داشت.

 



مروري بر آنچه در نيمه اول فروردين در تلويزيون گذشت
كيفيت؛ فداي كميت!

مهدي نوروزخاني
طي گزارش ها و پژوهش هايي كه در اواسط نوروز انتشار يافت، آمده بود كه در نوروز امسال رغبت و توجه به شبكه هاي بيگانه نسبت به سال هاي قبل بسيار كمتر بوده؛ و عده اي آن را نشانه بالا رفتن كيفيت برنامه هاي صدا و سيما ارزيابي كردند و ديگران آن را ناشي از پوچ بودن برنامه هاي آن طرفي، و نداشتن حق انتخابي ديگر دانستند. به هر حال در ذيل به تحليل موضوعي مجموعه برنامه هاي نوروزي رسانه ملي مي پردازم.
سريال هاي نوروز
پيشرفت تجهيزات ساخت برنامه هاي تلويزيوني، از دوربين و تجهيزات نور گرفته تا باكس هاي پرتابل تدوين؛ در اين چند سال اخير باعث شده تا زمان توليد به حداقل برسد و اين از لحاظ كمي و اقتصادي، بسيار مقرون به صرفه است. به همين دليل هم سريال سازها مي توانند در زماني اندك، كار خود را ببندند.
اما كيفيت و محتواي يك مجموعه تلويزيوني يا فيلم سينمايي بيش از 90درصد مرهون متن آن است كه در آن تكنولوژي توليد و ارتقاء آن، تقريبا هيچ نقشي ندارد. متن از زمان تولد! در ذهن نويسنده تا بلوغ كامل به يك بازه زماني مخصوص خودش نيازمند است. سازندگان و سياست گذاران سيما درحالي توجه و تأكيدشان را بر بخش سخت افزاري گذاشته اند كه كيفيت متون يا به تعبيري نرم افزار توليدات دقيقا به پاشنه آشيلي براي توليدات نمايشي تبديل شده است. اين خلأ نوشتاري در سريال هاي مناسبتي نوروز امسال بيشتر ملموس شد.
«چك برگشتي»، سريال اولويت اول شبكه ؛ برخلاف قصد اوليه كه احتمالا نيشگوني سياسي! بوده در بخش هايي به پنجه خراشي تبديل شد. مجموعه سير و سركه از شبكه دو هم تكليف و آخر و عاقبتش از آنونس هاي تبليغاتي و اعلام تاريخ و زمان پخشش روشن بود ولي غلظت به اندازه اي شد كه مخاطبين به ببعي انگليسي زبان و نصيحت هاي طهماسب پناه بردند.
دست بالاي دست؛ معجوني بود از شخصيت ها و كاراكترهاي دست چندم سريال هاي قبلي بازيگرانش! مانند كاووسي (فتحعلي اويسي) در بدون شرح؛ پولاد (يوسف تيموري) در فصل اول زير آسمان شهر؛ جندقي (رضا فيض نوروزي) در مرد هزار چهره و... البته شايد شبكه سه در ابتكاري! به جاي تكرار مجموعه ها رو به تكرار شخصيت ها آورده و در تعميمي فوتبالي هدف تشكيل تيمي منتخب از ستارگان را داشته!!
شبكه فرهيختگان يا چهار كه نداشتن مخاطب انبوه و عام و به بيان سليس تر «مخاطب زدايي» در اهداف و سياست گذاري كلانش است، برخلاف توقع؛ بهترين سريال سيما، مجموعه تله تئاتري «يكي بود يكي نبود» را پخش كرد كه متأسفانه براساس سياست گذاري اشاره شده از دست رفت. صحنه پردازي، نوع دكور و حتي جنس بازي ها در نقاط اوج؛ كيفيتي سينمايي را پيدا مي كرد و حتي با داشتن روايتي اپيزوديك استثنا از متني خوب بهره برده بود.
شبكه تهران و مجموعه اش؛ «فراموشي» همچون دست بالاي دست ملغمه اي از پرسوناژهاي تكراري بود و با اين فضيلت! كه داستان هاي فرعي اش هم نه نقل به مضمون كه دقيقا تكراري بودند!
تكرار پخش انبوه و حساب شده سريال هاي موفق سال هاي گذشته از ديگر ويژگي هاي نوروزي سيما بود كه اگر پژوهشي درباره تعداد و نوع مخاطبانشان مي شد هيچ بعيد نبود كه رتبه شان بالاتر از سريال هاي ويژه امسال شود و اين اثبات ديگري ست از رنجي كه براي ضعف متن مي بريم.
فيلم هاي خارجي
سيما در انتخاب فيلم هاي خارجي و پخش حجم معقول محصولات هاليوودي نسبت به سال هاي گذشته عملكردي نه مطلوب، بلكه نسبتا قابل قبول تري داشت. زيرا در چند ساله اخير تقريبا در آستانه ركوردزني پخش فيلم هاي هاليوودي بوديم و در مناسبت هاي ويژه، جشنواره اي از توليدات بصري آمريكا به پا مي شد! اما امسال هم تعداد اين گونه فيلم ها كاهش يافت و هم آثاري با مضاميني ضدسرمايه داري و با جهت گيري انتقادي درباره آمريكا پخش شد.
قابل اعتنا ترين فيلم «سرقت برج» به كارگرداني برت راتنر بود كه در همين سال قبل ميلادي هم در آمريكا اكران شد. مضمون فيلم مترادف با جنبش 99درصدي است؛ متقاعد شدن طبقات پايين جامعه براي احقاق حق شان به شكلي فراقانوني و رابين هود وار از طبقه بالاي جامعه، در شرايطي كه سيستم قضايي درمانده شده، فقرا در نماد دربان، تكنسين تأسيسات و كارمند برجي كه آن هم ماكتي از جامعه آمريكاست عليه كلاه برداري كه شمايل يك وال استريتي را دارد متحد مي شوند.
فيلم ديگر در اين باره، «سفرهاي گاليور» است. يك بازسازي كه هجويه اي بر سياست هاي داخلي و خارجي آمريكاست كه رنگ هاي نمادين دو حزب دموكرات و جمهوري خواه، قرمز و آبي را به نمادهاي دو قوم متخاصم از آدم كوچولوها نسبت داده. همين طور با نشان دادن روحيه تنبل و تن آساي گاليور با توليد زياد زباله كه اشاره اي به فرهنگ مصرف گرايي آمريكايي هاست، فرهنگ عمومي شان را هم بي نصيب نگذاشته است.
«سه روز بعد» هم از عدالت كور و كر و لال و افليج!! آمريكا گله دارد (البته اين فيلم از پخش هاي تكراري سيما بود كه چند سالي مي شد اين سنت در ايام مناسبتي ورافتاده بود كه گويا با پخش انبوه سريال ها، سيما به رويكرد جديدي براي تكرار روي آورده!) البته فيلم هاي ديگري چون «پنگوئن هاي آقاي پاپر» و يا «مستربين پليس مي شود» و حتي «دزدان درياي كارائيب» هم پخش شد كه به طور آشكاري به تبليغ آرمان ها و ارزش هاي آمريكايي مي پردازند.
فيلم هاي ايراني
در مجموع فيلم هاي داخلي پخش شده ايراني آن جاذبه و كشش مختص آن ايام را نداشتند، اين نقصان يكي از معدود دفعاتي است كه سياست گذاران و مسئولين ارشد صدا و سيما كاملا بي تقصير هستند زيرا سينما حال و روز خوبي ندارد كه اين هم ديگر در حوزه اختيارات و مسئوليت هاي آنان نيست. البته همين اندك بضاعت هم در پخش دو فيلم پرفروش سال، «اخراجي هاي3» و «ورود آقايان ممنوع» ( فيلمي با محتواي بحث برانگيز )نشانگر تلاش آن ها بود. به خصوص دو فيلم مذهبي- تاريخي «ملك سليمان» و «ناسپاس» و همين طور فيلم پنج سال توقيفي حاتمي كيا كه در زمان اكران هم بي بخار بود.
مستندها
به دليل تخصصي بودن، مستند در همه ادوار گذشته سيما چنان مغفول مانده بود كه هر نوع رويكرد جديدي دراين عرصه با استقبال علاقه مندان مواجه مي شود، البته امسال تمركز پخش از شبكه چهار برداشته و بين ديگر شبكه ها توزيع شد. مستندهاي فاخر داخلي با محوريت موضوعات عام فهم و همين طور برنامه هاي پيش نمايش تحليلي به غير از افزايش سطح توقع، به سبب وجه آموزشي مخاطبان زيادي را هم كنجكاو و مشتاق كرده است.
برنامه هاي كودك
تقريبا با انقراض عمه ها، خاله ها و عموها در حوزه برنامه هاي كودك از چندي قبل، برنامه سازان بخش كودك به طرف برنامه هاي تركيبي رفتند كه گويا به دليل حجم و پيچيدگي هاي توليد اين برنامه ها مثل «فيتيله» و يا «قند و پند» در همين ايام نوروز از عهده آن برنيامدند. البته با اين تصميم گيري كه غالب برنامه هاي كودك در شبكه دو دپو شده اند، اين طيف مخاطب حائز اهميت دچار نوعي سرگرداني و با عدم تثبيت زماني براي تماشا مواجه شده است.
در شرايطي كه برنامه هايي مانند عموپورنگ، فيتيله و... به رسانه هاي ديگري چون سينما و شبكه نمايش خانگي هجرت كرده اند، برنامه محبوب دو دهه قبل يعني كلاه قرمزي پس از چند سال پرسه زدن در سينما از سال 88 باز هم به زادگاهش يعني تلويزيون بازگشت. البته اين بار مخاطب هايش از كودكان و نوجوانان نيز فراتر رفت و رده هاي سني مختلف را جلب كرد.
سري سازي هاي متوالي، آن هم بدون دگرگوني و كليشه شكني، هر نوع برنامه اي را به انحطاط مي كشاند، چه رسد به خاله، دايي و عموهايي با ميان برنامه هايي تشكيل شده از كارتون هاي بي خاصيت، براي كودك امروزي كه اطرافش مملو از سرگرمي ها و رسانه هاي ديگر است.
بخش هاي خبري
پرداختن به مسائل ترافيكي و حوادث جاده اي، رويكرد مثبت و مفيدي است كه معدل عملكرد صدا و سيما درباره اين موضوع را بسيار بالا آورده. اما از وجهي ديگر با قبول اينكه تمام ارگان ها و وزارت خانه ها در اين ايام تعطيل هستند و سرويس هاي پخش خبر خوراك خبري كمتري دارند، اين زمان بهترين فرصت براي پرداختن به سه موضوع مهم بيداري اسلامي، جنبش (ديگر جهاني) 99درصد و نيز، دور دوم انتخابات مجلس بود و عجيب اينكه كار خاصي درباره اين موضوع ها نشد.
نبودن «30:20»، «صرفا جهت اطلاع» و اخبار 20شبكه خبر باعث كم رمق شدن بخش هاي خبري سيما در ايام نوروز شده بود. اين ضعف، اين بخش از تلويزيون را مانند تيم فوتبالي كرده كه موفقيت هايش را مرهون دو، سه بازيكن است كه در صورت عدم حضور و آمادگي آن ها، تيم هم حرفي براي گفتن ندارد. به نظر مي رسد سيما بايد براي ساير برنامه هاي خبري خود هم يك فكر اساسي بكند.

 



بررسي توليدات سينماي ايران با نگاهي به سي امين جشنواره فيلم فجر-8
حمايت از فتنه 88

سعيد مستغاثي
اگرچه ديگر امروز (حتي از طريق اسناد و مكتوبات مؤسسات و تينك تانك هاي غربي و همچنين اظهارنظرات شفاف و صريح سران كشورهاي غرب) به وضوح روشن و معلوم گرديده كه جريانات اغتشاش و فتنه پس از انتخابات دوره دهم رياست جمهوري در سال 1388 از سوي محافل اطلاعاتي و جاسوسي غربي طرح ريزي شده و هدفش براندازي نظام جمهوري اسلامي و به شكست كشاندن انقلاب اسلامي در ايران و به خصوص منطقه خاورميانه و نزد همه آزاديخواهان و استقلال طلبان جهان بود، دريافت و فهم اين مطلب نيز نياز به هوش سرشاري ندارد، چرا كه ايستادگي و مقاومت و بصيرت ملت ايران در مقابل فتنه ياد شده نيز آنچنان چشمگير و فوق العاده بوده كه دشمنان تاريخي اين مردم را وادار به انجام انتقام هاي كور نمود اما متأسفانه گويا در اردوگاه سينماي ايران، وضعيت بسيار عقب مانده تر و ارتجاعي تر از حتي اولين روزهاي فتنه است كه واقعيت بر برخي روشن نبود. گويا برخي اهالي اين سينما، هنوز خود را در كنار بعضي جوانان خام و احساساتي 23خرداد 1388 مي بينند (چون خيلي زود بسياري از همان جوانان خام، حقيقت را دريافته و موضع خود را با نظام سلطه جهاني روشن ساختند) كه بر توهم تقلب در انتخابات و برخي شايعات شبكه هاي معاند دشمن باقي بوده و همان توهم و شايعات را در آثار خود آن هم پس از گذشت دو سال و نيم، منعكس نموده اند! جل الخالق!! اين چه روشنفكري و آوانگارديسم است؟ اين كه از هرگونه تاريك فكري و جزم انديشي هم پس مانده تر است!!! در حالي كه عقب مانده ترين محافل صهيوني هم ديگر امروز بر جريان برنامه ريزي شده فتنه 88 اعتراف دارند، چگونه است اين به اصطلاح شبه روشنفكران وطني حتي از درك و فهم يك مسئله تكراري و كليشه اي تاريخي هم عاجزند؟
در حالي كه مدت هاست، گردانندگان خيمه شب بازي فتنه88 از پشت پرده بيرون آمده و رسماً خود را نشان داده اند، باز هم چشم اين جماعت سرخوش به عروسك هاي بي جان، خيره است و در انتظار گودوي خويش مانده اند! باز هم در آثارشان ولو شبه اشاره اي به آن فتنه مي كنند و با تصور اينكه كسي متوجه اين حركات ناموزون نمي شود، سرشار از افتخار در محافل خود مي بالند كه ما هنوز با هم هستيم!! داستان آن بنده خدايي است كه در روزهاي حكومت نظامي شاه، بعد از ساعت 9 شب، با احتياط سرش را كمي از در خانه شان (كه داخل كوچه بن بست دورافتاده اي هم قرار داشت)، بيرون مي آورد و بعد براي دوستان و خانواده اش ژست مي گرفت كه: «بعله... ببينيد بنده چگونه حكومت نظامي را شكستم...»!
- در فيلم «تلفن همراه رئيس جمهور»، دختر خانواده اي كه مظلوم واقع شده و مادر بي پناهش پول عمل جراحي دختر خود را ندارد، در اغتشاشات دستگير شده و فعلا در زندان است.
- فيلم «يك سطر واقعيت» در واقع يك گل به خودي است. تماس هاي خارج كشور با روزنامه نگاراني ورشكسته ابتدا با جملات و شبهاتي همچون انقلاب مخملي و جرج سوروس همراه است و سپس با وبلاگ نويسان معترض آراسته مي شود و همه تصور بر نمايش واقعيت حضور عوامل خارجي در قضايايي مانند فتنه88 است كه در نهايت با يك پايان «آيينه عبرت»ي مواجه مي شويم و فيلمساز نشان مي دهد كه همه آن تئوري هاي مخملي، توهمي بيش نبود و همه ماجرا يك اخاذي ساده به نظر مي آيد! آيا اين، قلب واقعيت و توهيني به همه تحليل ها و تفسيرها براساس اسناد انكارناپذير و بصيرت ناشي از آن خصوصاً در جريان فتنه سال88 نيست؟!!
- در فيلم «بوسيدن روي ماه»، يكي از مهم ترين شخصيت هاي مثبت فيلم يعني حاج مصطفوي كه از ستاد مفقودين به مكان اسقاط ماشين ها، تبعيد شده، گويا فرزندي بازداشت شده دارد كه مدام درباره وي با شخص متنفذي در پشت تلفن صحبت مي كند و در يكي از صحبت ها، مضمون جمله معروف آقاي هاشمي رفسنجاني به مقام معظم رهبري را در روزهاي اوج تبليغات انتخاباتي تكرار مي كند كه: «... اگر جلوي اين آتشي كه برافروخته شده را نگيريم، دامن ما را هم خواهد گرفت...»!!
از اين جمله و برخي جملات ديگر مي توان دريافت كه فرزند مصطفوي، در جريان اغتشاشات فتنه88 بازداشت شده است.
- در فيلم «در انتظار معجزه» شخصيت اصلي مرد فيلم كه درگيري هاي متعدد خانوادگي دارد در يكي از مكالمات تلفني اش، مضمون همان جمله «آتشي كه دامن ما را خواهد گرفت» مصطفوي فيلم «بوسيدن روي ماه» را خطاب به فرد ناشناسي در آن سوي خط تكرار مي كند. در ادامه همين مكالمات گويي وي درباره سرنوشت فردي بازداشت شده، صحبت مي كند.
- فيلم «پل چوبي» به طور كلي بر بستر اغتشاشات و فتنه88 و همچنين جريان بازداشت هاي آن ايام مي گذرد و با آنها همدردي كرده و فتنه گران را طرف مظلوم ماجرا جلوه مي دهد، بدون آنكه به واقعيت طرف مقابل اشاره اي داشته و بي طرفانه به قاضي برود. در طرف مقابل فتنه گران فقط يك مدعي سرداري نيروي انتظامي هست كه درگير برج سازي و بيزنس است و تنها در آزادسازي برخي اغتشاش گران همكاري مي كند. در حالي كه بازداشت شدگان در مكان هاي نامعلومي نگهداري شده و حتي سخن از مرگ آن ها مي رود!!
اما در سوي فتنه گران، شخصيت اصلي فيلم (كه خواهرش جزو بازداشتي هاست) قرار دارد و عشق قديمي او كه از خارج براي آزادسازي دوست هلندي اش آمده (كه باز هم گويا به ناحق دستگير شده) و دايي شخصيت اصلي كه يك مغازه غذاخوري دارد و به دليل پناه دادن به اغتشاش گران با تعطيلي مغازه مواجه شده است. او هنگامي كه با پرسش خواهرزاده اش مواجه مي شود كه چرا به آنها كمك كرده، خيلي حق به جانب مي گويد: «... آخه اونا بچه هامون هستن...»!!
در فيلم «برف روي كاج ها»، متن تمريني دوست كاراكتر اصلي فيلم كه از شوهرش طلاق گرفته و به دنبال ايفاي نقش در فيلم يا تئاتر است درباره يكي از دستگيرشدگان و بي اطلاعي از محل نگهداري اش است و مدام مي پرسد: «... كدام بازداشتگاه؟...»
ادامه دارد

 



تأملي درمواجهه جريان شبه روشنفكري با محصولات ارزشي حوزه هنر
حكايت اين ديكتاتوري نهان و عيان!

محمد قمي
تاريخ هنر كشور ما گوياي يك واقعيت تكان دهنده است دركنار ساير حقايق و وقايع تامل برانگيز. اين واقعيت اما از منظرهاي متنوعي هم باعث تعجب و هم باعث تاسف است؛ واقعيتي كه شايد تا به حال كمتر بدان توجه شده و در غوغاي هياهوهاي روزمره مخفي مانده است.
قضيه از اين قرار است كه حجم قابل توجهي از رسانه هاي فعال درعرصه فرهنگ و هنر كه متعلق به طيف به اصطلاح شبه روشنفكري است در هنگام مواجهه با محصولات هنري اي كه صبغه و رنگي از ارزش هاي ديني و ملي داشته باشند يك بايكوت شديد رسانه اي را در برنامه خود قرار مي دهند و سعي مي كنند اين آثار و كالاهاي ارزشمند و منحصر به فرد را طي يك برنامه ريزي حساب شده و هدفمند از حيث توجه و اهتمام خارج كنند و ساقط.
گرچه مي توان با بررسي تاريخ مطبوعات و رسانه هاي مختلف كشور به اين حقيقت نائل آمد كه اين طيف زر، زور و تزوير با همه تلاش ها و برنامه ريزي ها و كادرسازي ها و زحماتي كه متقبل شده(!)، كمتر به نتيجه اي كه مي خواسته نائل آمده و عموما تلاش هايش به شكست انجاميده، اما در بررسي اين وضعيت مي توان يك نكته مهم تر را كشف و در آن تامل كرد. اينكه مدعيان آزادي با مخالفان فكري خود چگونه برخورد مي كنند. اينكه كساني كه فرياد آزادانديشي شان گوش فلك را كر كرده در مواجهه با طيف مخالف فكري خود به هرگونه رفتاري دست مي زنند و از هيچ سانسوري ابا ندارند و اينكه در چنين موقعيت هايي علي رغم شعارهايشان، به شدت و تا مغز استخوان به مقوله خودي و غيرخودي معتقد و ملتزم مي شوند،حكايت عجيب و عبرت آموزي است.
طي سال هاي گذشته موارد متعددي از اين گونه رفتار را از سوي طيف بانيان فكري، كادرهاي اجرايي و عمال رسانه هاي اين جريان شاهد بوده ايم كه در برخورد با محصولات مختلف فرهنگي و هنري طيف ارزشي جامعه و نيروهاي ديني و انقلابي از هيچ تلاشي براي خارج كردن اين نيروها و آثارشان از ميدان رقابت آزاد هنري فروگذار نكرده اند و دراين راه دست به كارهايي زده اند كه درتاريخ رسانه ها بي سابقه است.
نمونه هاي مختلفي از اين رفتار را مي توان درحوزه چاپ و نشر و توزيع كتاب و معرفي آن در رسانه ها و يا درحيطه سينما شاهد بود كه شايد يكي از موارد متاخرش نوع برخوردي باشد كه با فيلمي همچون «قلاده هاي طلا» از سوي اين جريان ها ورسانه هاي تابع شان قابل مشاهده و مطالعه است.
اينكه مثلا حتي اطلاعات اوليه و كلي فيلم «قلاده هاي طلا» در ويژه نامه جشنواره فيلم فجر مجله سينمايي «فيلم» جايي نداشته باشد از اتفاقات نادري است كه فقط توسط مدعيان آزادانديشي و مومنان به مقوله شبه روشنفكري برمي آيد و بس!
كساني كه علي رغم تمام شعارهاي پرطمطراق و افه ها و ژست هاي به ظاهر آزادي خواهانه شان، از هر ديكتاتوري ديكتاتورترند و خدا را شكر كه هرگز مردم به اين جماعت اعتمادي نداشتند. خدا را شكر كه مملكت به دست اين طيف نيفتاده است كه اگر بر فرض محال چنين چيزي رخ مي داد آنها بي ترديد سر همه را از دم تيغ مي گذراندند و آنچنان فضاي آزاد و رهايي درجامعه پديد مي آوردند كه حتي ديكتاتورهاي عربي و اسطوره هاي تاريخي هم درس عبرت بگيرند و رويشان براي ادامه تاريخ سفيد شود!
گرچه اين جريان و عمال رسانه اي اش تمام تلاش خود را براي بايكوت محصولات فرهنگي و هنري طيف متعهد به كار مي بندند، اما حقيقت شيرين آن است كه مردم هميشه پاسخ هاي دندان شكني به آنها داده اند و نقشه هايشان را نقشه بر آب وخواب هايشان را پريشان و بي تعبير كرده اند و چه بسا آثار هنري چه درحوزه كتاب و چه درحيطه سينما و تئاتر و تجسمي و موسيقي و... كه با تنگ نظري و سانسور خبري اين طيف روبه رو شده اما با اقبال و استقبال مردم به جايگاه منحصر به فردي نائل آمده اند. نمونه هاي بي شماري از اين مقوله در حيطه ها و حوزه هاي مختلف هنري وجود دارد كه تاريخ فرهنگ و هنر كشور ما به ويژه در سال هاي پس از انقلاب خود گوياي اين حقيقت ناب و تابناك است.
اما يك سوال ديگر باقي مي ماند، سوالي حيرت آور و پر از ترديد و تردد كه پاسخش شايد مظلوميتي مضاعف را نصيب اهالي و اصحاب هنر متعهد و ارزشي كرده است:
كارنامه مسئولان و مديران فرهنگي و هنري كشور ما طي 30 سال گذشته در مواجهه با اين مصاف ناجوانمردانه واين رفتارهاي فريبكارانه چه بوده است...؟! پاسخ به اين سوال كه خود حكايتي است پرآب چشم و قصه اي پر غصه بماند براي... شايد وقتي ديگر!

 



ستارگان جعلي!

پژمان كريمي
هنگامي كه سازنده فيلم «جدايي نادر از سيمين» در جشن سينماي ايران درسال 89، خواهان فعاليت بي قيد و شرط جمعي از سينماگران معاند با ايران و نظام ديني شد، استقبال گسترده محافل شبه فرهنگي بيگانه از فيلم هايش را تضمين كرد.
نگاهي به فهرست نام فيلم سازاني كه همواره در جشنواره هاي كوچك و بزرگ خارجي هدف اعتنا قرار گرفته اند بر يك واقعيت حتمي و روشن گواهي مي دهد:
«معاندت با ايران و نظام ديني، مخالف خواني و دوري از خواست و باورهاي ملي، شاخص و مبناي محافل غربي و وابسته به غرب براي روي خوش نشان دادن نسبت به سينماگران و آثار سينماي ايران است!»
دراين گونه محافل، تنها چيزي كه اصالت ندارد و معيار نيست، محتواي متعهدانه الهي و ضمن آن ساختار حرفه اي است. در نزد كارگزاران ياد شده، ايدئولوژي اسلامي مطرود است و سينماي ملي يعني سينمايي كه واتاب گر آرمان ها و اهداف و باورها و فرهنگ ناب ملتهاي مظلوم است، جايگاهي ندارد.
مثال مي زنم!
سينماگري چون محسن مخملباف تا چه اندازه به باورهاي ديني و ملي دغدغه داشت و دارد؟! او به عنوان مروج شكاكيت و نسبي گرايي كه از پايه هاي تفكر فلسفي غرب است، با اقبال خارجي روبرو شد.
عباس كيارستمي به عنوان فيلم سازي پوچ انگار و غيرمردمي به صدر جشنواره هاي رنگارنگ نشانده شد.
جعفر پناهي كه اساسا فيلم سازي ضعيف ارزيابي مي شود بالاترين نشان هنري فرانسه را به دست آورد و در جشنواره كن 64، يك صندلي به عنوان يادمان به خود اختصاص داد!
به واقع فيلم سازان دغدغه مند نسبت به ارزش ها، نسبت به ايران و نسبت به فرهنگ ايراني و تمدن اسلامي، بواقع فيلم سازان متعهد به انقلاب و نظام ديني- هر اندازه هم فيلم حرفه اي بسازند- چقدر بخت درخشش در آن سوي مرزها را مي يابند! پاسخ اين است: «هيچ!»
اساساً فيلم ساز متعهد را به فرامرزها راهي نيست! اجازه طرح به او نمي دهند. نه تنها فيلم ساز مسلمان ايراني، هر فيلم سازي كه ذره اي از مدار دلخواه صهيونيسم بين الملل پا را فراتر گذارد با خشم و سركوب روبرو مي شود.
«لارنس فون تريه» فيلم ساز دانماركي را به ياد داريد؟
همو كه درحاشيه كن شصت و چهارم، عليه رژيم صهيونيستي سخن گفت و حكم به اخراج او دادند.
فون تريه حكم اخراج به دست آورد زيرا از قاعده محافل و جشنواره هاي بيگانه تخطي كرده بود. او نبايد وارد عرصه ايدئولوژيك مي شد، او نبايد سخن سياسي به زبان مي آورد. اما اگر به مثابه پرچم دار ايدئولوژي جهودگرايي آشكار مي شد، اما اگر در نقش مبلغ سياست پيشه صهيونيست قد برمي افراشت، هدف تقديس قرار مي گرفت. چنان كه رومن پولانسكي جهود با فيلم متظاهر «پيانيست» بر صدر نشانده شد!
از سال 90 به اين سو فيلم «جدايي ...» هدف پذيرش محافل شبه فرهنگي غربي و وابسته به غرب قرار گرفت.
فيلمي كه مي گويد جامعه ايراني، دروغ پيشه است و مهاجرت يگانه راهكار ايمني يافتن از جامعه دروغگوي ماست. فيلمي كه از حيث ساختار متوسط ارزيابي مي شود، حالا به عنوان يكي از «بهترين ها» از ديد غربيان و وابستگانشان، توصيف مي شود و مضحك است كه برخي در داخل نيز، همنوا با خارج نشينان، ذوق زده از اعتناي اجنبي، دست افشان اند و فيلمي دروغگو، هتاك و سياه را موجب آبروي سينماي ايران توصيف مي كنند!
براستي، فيلمي كه جامعه ايراني را هدف اتهام قرار مي دهد، فيلمي كه ما را و جامعه ما را دروغ پيشه و رياكار مي داند، فيلمي كه حكم به مهاجرت مي دهد، چه نسبتي با سينماي ايران دارد؟
سينماي ايراني كه بايد ايراني باشد و براي ايراني بودن، نيازمند بازتاب دادن ارزشها و فرهنگ ملي و ديني ايرانيان است!
نبايد زياد دچار شگفتي شويم! سينماگر و اهل نقد واداده را چه توقعي داريم؟!
سينماگر و اهل نقد بي بصيرت را چه توقعي داريد؟!
گويي وقتي «ساشا بارون كوهن» بازيگر بريتانيايي، اسكار را صهيونيستي ناميد، مرعوبان داخلي اسكار و جدايي در خواب بودند.
وقتي مدونا براي دادن جايزه به سازنده جدايي برگزيده شد، كسي از ميان بي بصيرتان عالم سينماي ما نپرسيد: «چرا مدونا»؟! مگر مدونا يك صهيونيست قلمداد نمي شود؟ مگر او در رديف منتسبان متعصب به فرقه شيطاني «كابالا» نيست؟!
آيا انتخاب مدونا براي مواجهه با سازنده جدايي «اتفاقي» و «تصادفي» بود؟!
بله! «جدايي...» برگزيده محافل بيگانه شد و سازنده آن هدف اعتناي كارگزاران محافل شبه فرهنگي بيگانه قرار گرفت، صرفاً به اين دليل كه مهره اي در سينماي ايران در برابر نظام ديني پاگيرد تا به وسيله بازي دادن او و صحنه آرايي وي و امثالش مقاصد شوم شبه فرهنگي و كاملاً سياسي غرب عليه مردم ايران، پي گرفته شود!
هفته پيش اتحاديه اروپا به فيلم ساخته نشده سازنده جدايي، جايزه داد. كميسر آموزشي اتحاديه، به روشني اعلام كرد كه طرح سازنده جدايي، «بازبودن فرهنگ اروپايي [بخوانيد فرهنگ ليبراليستي و دئيستي غربي] را تصوير مي كند. رفتار ناشيانه و احمقانه اتحاديه اروپا، بخوبي و به روشني ثابت كرد كه تشويق هاي سازنده جدايي در گوشه و كنار بر پايه چه اهدافي شكل گرفته و مي گيرد.
آنها دريافته اند سازنده جدايي هماني است كه دلخواه شان است:
عنصري كه با همه توان معرف و مدافع فرهنگ غرب است. فردي كه همچنان مهاجرت را چاره و زمينه رهايي از جامعه ايراني مي داند. اگر هم در برابر دوربين هاي مستقر در محل برپايي اسكار، از صلح دوست بودن مردم ايران مي گويد [و البته نه صلح دوست بودن نظام ديني ايران] مي داند كه بدون حضور در ايران و فيلم سازي در داخل ايران، براي دوستان غربي اش، پايان يافته و عنصري سوخته به حساب مي آيد. درست مثل محسن مخملباف!
جايزه اتحاديه اروپا و توجيه مضحك دادن جايزه به فيلم ساخته نشده سازنده جدايي، ماهيت اسكار و گلدن گلوب و... را چناني كه هست افشا كرد و اعتبارشان را به چالش كشاند!
غرب غافل است و نمي داند فرهنگ ملي و ديني ايران و مردم ايران چنان بزرگ اند كه اسير قهرمانان و پيشگامان و ستاره هاي جعلي نمي شوند. عناصر شبه فرهنگي جعلي تنها بدان ملتي تحميل مي شود كه بي بهره از باوري آسماني و بصيرتي اثيري، مشق تقليد و وادادگي و تجربه از
خود بيگانگي ساز مي كند.

 



روايت اسكار ساحران

¤ مجيد شرفخاني
جنگ رواني شياطين همواره براي رهبران ايماني هراس برانگيز بوده است؛ زيرا ترس اينكه شياطين بر اذهان و قلوب توده هاي مردم چيره شوند و با فريب و نيرنگ باطل، خويش را حق جلوه دهند و مردم را گمراه كنند، ترسي طبيعي بوده است. شياطين به سبب عدم پاي بندي به اصول اخلاقي و هنجارهاي پسنديده عرفي و عقلاني و عقلايي به آنان اجازه مي دهد تا با افترا و تهمت و شايعه پراكني دروغين مردم را نسبت به حق به ترديد افكنند و باطل خويش را زيبا جلوه دهند. مناسبت دنيا و آرايه هاي آن با برخي از روش هاي شياطين و پسنديدگي شيوه هاي آنان براي نفس، خود عامل تشديدكننده اين نگراني است.
اسكار فرعوني
با نگاهي به گزارش هاي تاريخي قرآن مي توان درس هاي عبرت آموزي را از آن به دست آورد. وقتي به آيات قرآني و گزارش هاي آن مراجعه مي شود و احكام مسائل و مشكلات جامعه امروزي بر قرآن عرضه و حكم آن استنطاق مي شود گويي خداوند هم اكنون مسائل امروزي را تبيين كرده و راه برون رفت از مشكلات را توضيح و تشريح مي كند.
داستان امروز اسكار جدايي زن از شوهر و سياه نمايي از جامعه ايماني، يادآور حركت هاي شيطاني و استكباري فرعونيان و جامعه يهودي عصر حضرت موسي(ع) با دعوت هاي حق طلبانه و مبارزه هايي بي امان آن حضرت عليه استكبار و تحميق و تحقير توده ها است.
وقتي به گزارش خداوند درباره شيوه هاي شيطاني و استكباري فرعون در جنگ رواني و جنگ نرم عليه حضرت موسي(ع) توجه مي شود، دانسته مي شود كه چرا شياطين و مستكبران همانند هم عمل مي كنند و افكار و شيوه هاي آنان هيچ تغييري در اصول و راهبردها نكرده، هرچند كه ابزارهاي آن، كمي امروزي تر شده است (بقره، آيه 118) اگر در گذشته از سحر و شعبده بهره گرفته مي شد تا چشم هاي توده هاي مردم را محسور كنند و قلب و اذهان ساده ايشان را مسخر خود سازند، امروز از هنر هفتم سينما و فيلم براي سحر و جادوگري استفاده كنند تا در جنگ نرم، قلوب و اذهان را تسخير مي كنند و مردم را برده و بنده خود سازند. (نازعات، آيه24)
فرعون براي اين كه توده هاي مردم را از حضرت موسي(ع) دور كند فضاي جامعه را آلوده كرد. وقتي در برابر معجزات حضرت موسي قرارگرفت برخود لازم ديد كه با حربه اي مشابه معجزه، حق را بكوبد؛ لذا به مشابه سازي روي آورد و سحر را در برابر معجزه قرار داد.
هنگامي كه ساحران، توده هاي مردم را با ابزارهاي خود محسور كردند و قلوب و اذهان توده را تسخير نمودند؛ حضرت موسي(ع) از اين كه ديد مردم در دام سحر و جادوي ابزارهاي ساحران افتادند، نسبت به مردم هراسان شد كه ايشان گمراه شوند. وقتي ساحران مغرور شدند و فرعون گوساله اسكار را به آنان تقديم كرد، خداوند به پيامبرش فرمود كه معجزه خود را بنماياند تا حقيقت باطل ايشان را تباه سازد و از ميان برد. (طه، آيات 67 تا 69)
حضرت موسي(ع) حق داشت بترسد؛ زيرا در آن اجتماع عظيم روز جشن اسكار فرعوني، يهوديان ساده لوحي نيز حضور داشتند كه اسير سحر فرعوني بودند. اينان هرچند كه ظاهرا اهل ايمان بودند ولي در خدمت ابليس و شيطان و فرعون و استكبار بودند. از اين رو مي ترسيد كه اين ملت ساده لوح، معجزه الهي را همانند سحر بداند.
نگراني از سحر سينما
آن ترس اكنون نيز بر جامعه ايراني مي رود؛ زيرا برخي از بلعم باعوراها و قارون ها و هامان و سامري ها در كنار اسكار فرعوني آمريكا قرارگرفته اند و در خدمت استكبار به سياه نمايي از ايران و اسلام مشغول هستند و با طرح هاي شيطاني جدايي نادر از سيمين همانند شياطين و ساحران عصر پيامبران گذشته (بقره، آيه 102) با سحر سينما و فيلم به فكر فروپاشي كانون اصلي جوامع و ايمان يعني خانواده مشغول هستند و براي اسكار فرعوني استكبار جهاني، به ساحران سامري وش امروز هورا مي كشند و آفرين مي گويند و حق را درميان هياهوي دروغين اسكار فرعوني گم كرده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14