(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 3 اردیبهشت ۱۳۹۱ - شماره 20190 

بهترين و گرامي ترين مردان
الگوي تقسيم كار منزل
رابطه گناه با فساد و تباهي
طريقه راهيابي سالك به مراتب بالاي قرب الهي
ميثاق نامه عظيم حضرت زهرا(س)
حجاب، قانون اجتماعي



بهترين و گرامي ترين مردان

عن فاطمه (س) قالت: خياركم الينكم مناكبه و اكرمكم لنسائهم.
حضرت فاطمه(س) فرمود: بهترين شما(مردان) كسي است كه در شدايد و برخورد با ديگران نرم خوتر باشد و گرامي ترين رفتار را با همسرش داشته باشد و نسبت به آ نها مهربان و بخشنده باشد. 1

1- آثارالصادقين، ج 62، ص 062- كنزالعمال، ج 7، ص 522

 



الگوي تقسيم كار منزل

امام صادق(ع) از پدر بزرگوارش امام باقر(ع) نقل مي كند كه فرمود:
يك روز علي(ع) و فاطمه زهرا(س) در مورد كارهاي منزل با رسول خدا(ص) مشورت نموده از ايشان خواستند در اين باره نظر داده، داوري نمايد. حضرت چنين حكم فرمود: كارهاي داخل منزل تا پشت در خانه را فاطمه(س)، و كارهاي بيرون از منزل را علي(ع) انجام دهد. فاطمه زهرا(س) گويد: جز خداوند تعالي كسي نمي داند كه از اين تقسيم كار تا چه اندازه خوشحال شدم، از اين كه رسول خدا كارهايي را كه برعهده مردان بود از دوش من برداشت و مرا از برخورد با مردان نامحرم در خارج از منزل بازداشت. 1

1- بحارالانوار، ج 43، ص 81

 



رابطه گناه با فساد و تباهي

پرسش:
از منظر قرآن و آموزه هاي اسلامي فساد و تباهي در جوامع انساني چه رابطه اي با گناه و فسق و فجور انسان دارد؟
پاسخ:
عمل و عكس العمل در نظام هستي
خداوند سبحان براي گردش كار آفرينش و نظم و انضباط بخشيدن به امور هستي سنت ها و قوانيني قرار داده است كه خلقت بر اين اساس سامان يافته و اداره مي شود.انديشه ها، گفتارها و كارهاي انسان نيز براساس اين قانون الهي داراي عكس العمل هاي مناسب است.
قانون سوم نيوتن دراين باره مي گويد: نيروي تك و فرد در طبيعت وجود ندارد، هر نيرويي در هر جايي باشد، قطعا نيروي ديگر به همان اندازه اما در جهت مخالف آن وجود دارد.
به عبارت بهتر، نيروهاي موجود در طبيعت (خلقت) دوتايي هستند. همانطور كه تكه چوبي كه فقط يك سر داشته باشد وجود ندارد.
اگر يكي از اين دو نيرو را كنش يا عمل بناميم، نيروي مقايل آن واكنش يا عكس العمل ناميده مي شود.
بنابراين بطور كلي برجهان هستي سنت عمل و عكس العمل حاكم است و هميشه بين اعمال انسانها و حوادث كنوني ارتباط تام و تمام برقرار است و نيكي ها و بدي هاي هركس به او برمي گردد. در واقع وضعيت كنوني هركس و هر جامعه اي، نتيجه وضعي اعمال او و كارهاي افراد جامعه اوست!
براساس آنچه گفته شد برآنيم تا با لطف حضرت حق، آثار اعمال انسان ها را از منظر قرآن و روايات در اين ستون مورد بحث و بررسي قرار دهيم با اميد به اينكه انشاءا... الرحمن مورد استفاده همگان واقع شود.
گناه موجب فساد و تباهي جامعه
يكي از بزرگترين دشمنان خوشبختي و سعادت انسان و جامعه، گناه و نافرماني از دستورات خداوند است.
خداوند متعال كه آفريننده و خالق انسانها است و به همه نيازها و احتياجات ما آگاهي كامل دارد و ازسوي ديگر تمام تهديدهاي زندگي فردي و اجتماعي بشر را نيز بخوبي مي شناسد براي رفع احتياجات انسانها و حفظ شخص و شخصيت آنها از انواع آفات و امراض جسمي و روحي، دستورات كامل و راهگشايي فرستاده است. رعايت اوامر و نواهي خداوند سبحان، ضامن سلامت فردي و اجتماعي بشر است.
اكنون به هر ميزاني كه انسان يا جامعه اي درعرصه عمل از اين دستورات حيات بخش و روحنواز فاصله بگيرند، به همان تناسب خود و ديگران را گرفتار انواع و اقسام گرفتاري و تباهي و فساد مي كنند.
درست مثل راننده اي كه به همان تناسبي كه ازمقررات راهنمايي و رانندگي در يك جاده پرپيچ و خم كوهستاني تخلف مي كند، خود و ساير مسافران را در معرض تهديد و خطر جدي قرار مي دهد.
در اين رابطه خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد: ظهرالفساد في البر والبحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون.
فساد، در خشكي و دريا بخاطر كارهايي كه مردم انجام داده اند آشكار شده است!
خداوند مي خواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنها (مردم) بچشاند، شايد (متنبه و هوشيار شوند و به سوي درستي و راستي و حق) بازگرداند. بگو در زمين سير كنيد و ببينيد كه عاقبت كساني كه قبل از شما بودند چگونه بود.... (اسراء 42-41) مفسر تفسير راهنما ذيل اين آيه نوشته است:
امام صادق(ع) فرموده اند: «حيات جنبندگان در خشكي و دريا وابسته به باران است كه اگر باران نبارد، درخشكي و دريا فساد مي شود و همين كه گناهان انسان زياد شد، باران نازل نمي شود.»
مفسر تفسير نور هم دراين باره نوشته است: در آيه 30 سوره شوري مي خوانيم: «ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير» هر مصيبتي به شما رسد به خاطر عملكرد شماست. ولي بدانيد كه خداوند به خاطر رحمت و لطفش از بسياري گناهانتان مي گذرد. (اگر بخواهد كيفر همه كارهاي شما را بدهد، احدي روي زمين باقي نمي ماند) برخي سختي ها و تلخي هاي دنيوي، گوشه اي از كيفر گناهان انسان است.
پيامهاي آيه:
1 شرك، سبب فساد و تباهي در زمين است «عما يشركون ظهرالفساده»
2- اعمال انسان، درطبيعت اثر مي گذارد. اعمال نارواي انسان، مانع از سودبخشي آب و خاك و عامل بروز پديده هاي ناگوار است. «ظهرالفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس»
3- فساد محيط زيست، به خاطر عملكرد انسان است. «ظهر الفساد... بما كسبت»...
4- همه كيفرها به قيامت واگذار نمي شود. بلكه بعضي كيفرها در همين دنيا تحقق مي يابد.
«ليذيقهم بعض الذي»
5- آنجا كه هدف هشدار و اصلاح است. گاهي اندكي تنبيه كافي است «ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون»
6- هدف از چشاندن كيفر بعضي گناهان، توبه و بازگشت است. «لعلهم يرجعون» (بايد از بلاها درس گرفت).
ادامه دارد

 



طريقه راهيابي سالك به مراتب بالاي قرب الهي

(اي طالب مقام قرب) قاري قرآن نبايد هيچ حول و قوه اي براي خود ببيند و از نگاه به خويشتن به ديده رضا و خوش بيني بر حذر باشد و هرگز اعمال و كردارش، موجب اعجاب و خودپسندي او نگردد و آنگاه كه ذكري از صالحان و مقربان مي شود، مبادا خود را در زمره آنها بداند، بلكه آرزو كند كه خداوند به فضل و عنايت خويش، او را در زمره آنها درآورد و مشتاق لقاي آنها باشد و هرگاه آيه اي تلاوت كند كه در مذمت و تهديد معصيت كاران است، خويشتن را مخاطب آن آيه به حساب آورده و منتظر وقوع آن عذاب، بر خويشتن باشد. اين همان مطلبي است كه حضرت اميرالمومنين(ع) در وصف متقين و پرهيزكاران بيان مي دارد و مي فرمايد: هرگاه به آيه اي مي رسند كه ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مي سپارند و گويا صداي برهم خوردن شعله هاي آتش در گوششان طنين افكن است.(نهج البلاغه، خطبه 193) پس آن كسي كه در حال قرب و نزديكي، خود را دور ببيند، ذات اقدس حق بر او لطف نموده و او را خائف و بيمناك سازد و بدين وسيله به درجه بالاتري از قرب و نزديكي دست مي يابد و آن كس كه در بعد و دوري از خداوند، خود را نزديك به او تصور نمايد، همين امنيت خاطر، سبب فريب او گشته و او را دورتر مي سازد. 1

1- اسرارالصلوه ، آيت الله ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص 336

 



ميثاق نامه عظيم حضرت زهرا(س)

حجه الاسلام سيدمحمد ميرباقري
در نوشته حاضر به شرح اجمالي زيارتنامه حضرت زهرا(س) پرداخته مي شود. زيارتنامه حضرت زهرا(س) همچون زيارت عاشورا، دعاي عرفه و ديگر ادعيه و زيارات، دربردارنده معاني و مفاهيمي است كه مراحل رشد و حركت مؤمنان را در راه عرفان حقيقي و ولايي بازگو مي كند و توجه به آنها، مي تواند راهنمايي براي حيات فردي و اجتماعي مؤمنان باشد. اينك با هم مطلب را كه از سايت فرهنگستان علوم اسلامي انتخاب شده از نظر مي گذرانيم:
¤¤¤
زيارتنامه حضرت زهرا(س)
«يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره، و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون، و صابرون لكل ما اتانا به ابوك صلي الله عليه وآله و اتانا به وصيه، فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما، لنبشر أنفسنا بأنا قد طهرنا بولايتك».(1)
اين زيارت پنج فراز دارد كه در ادامه به شرح اجمالي فرازهاي اين زيارت مي پردازيم:
فرازنخست :توجه به بلا و ميثاق و وفاي حضرت زهرا(س)
فراز اول عبارت است از:
«يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره»؛
اي آزموده! تو را آزمود خدايي كه تو را آفريد پيش از آن كه تو را بيافريند. پس تو را در برابر آزمايشش شكيبا يافت.
در اين فراز، زائر حضرت ابتدا به ابتلا و امتحاني كه صديقه طاهره(س) داشته اند توجه مي كند. اين ابتلا و امتحان ، براساس ميثاقي است كه قبل از خلقت ايشان صورت گرفته شده است. زائر در اين فراز، به وفاي به اين ميثاق از سوي حضرت عنايت مي كند و مي گويد: كه خداوند شما را در برابر آزمايشش شكيبا يافت و شما اين ميثاق ها را به بهترين وجه به سرانجام رسانديد.
براي روشن شدن اين فراز زيارت كه به بلا و ميثاق و وفاي به عهد حضرت اشاره مي كند، از فراز دوم دعاي ندبه كمك مي گيريم.(2) در اين فراز آمده است:
«اللهم لك الحمد علي ما جري به قضائك في اوليائك الذين استخلصتهم لفنسك و دينك، اذا اخترت لهم جزيل ما عنك من النعيم المقيم، الذي لا زوال له و لا اضمحلال، بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه، و زخرفها و زبرجها، فشرطوا لك ذلك، و علمت منهم الوفاء به، فقبلتهم و قربتهم، و قدمت لهم الذكر العلي، و الثناء الجلي، واهبطت عليهم ملائكتك، و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك و جعلتهم الذريعه اليك و الوسيله الي رضوانك»؛ خدايا ستايش از آن توست بر آن چه جاري شد به آن قضا و قدر تو درباره بندگان مقربت.
آنان كه خالص گردانيدي آنان را براي خود و دين خود. چون انتخاب كردي براي آنها آن نعمت شايان و پايداري كه نزد توست؛ آن نعمتي كه زوال و نابودي برايش نيست، (و اين) پس از آني (بود كه) با آنها شرط كردي تا كناره گيرند از درجات (و رياست هاي) اين دنياي پست و از زيب و زيورش و آنها نيز اين شرط تو را پذيرفتند و تو نيز وفاي آنها به اين شرط دانستي و پذيرفتي شان و مقرب درگاهشان كردي و از پيش براي ايشان نامي بلند و ثنايي آشكار مقرر كردي و بر ايشان فرشتگانت را فرو فرستادي و آنها را به وحي خود گرامي داشتي و به علم خود ياريشان كردي و واسطه درگاهت و وسيله اي به سوي خشنوديت قرارشان دادي.
اين كه انسان اين قضا را درك كرده و پس از درك، حمد كند، كار آساني نيست. اوليا چه كساني هستند؟ شايد اخلص با استخلص يك فرق جزيي داشته باشد و آن اين كه در استخلاص، نوعي رنج و مشقت وجود دارد و با بلا و رنج همراه است.
اين استخلاص، نخست، پس از ميثاق است و تحميلي نيست؛ «بعد ان شرطت عليهم الزهد في درجات هذه الدنيا الدنيه». كه اين ميثاق، ميثاق زهد و پيمان بلاست، كه همه مراحل دنيا را شامل مي شود و شايد ماسوي الله را بپوشاند.
دوم آن كه علم به وفاي آنها، پيش از تحقق اين ابتلائات است؛ «و علمت منهم الوفاء به». اما نتيجه اين ميثاق و وفاء آنها چيست؟ «فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي»؛ يعني خداي متعالي آنها را پذيرفته است و مقرب درگاه الهي شده اند و پيش از آن كه در عالم دنيا ظهور پيدا كنند، نام آنها را بالا برده و ثناي آنان در كتابهاي آسماني است. در واقع، نتيجه آن «ميثاق و بلاء و وفا»، دو امر است: يكي ضيافت اختصاصي و ديگري شفاعت. اگر انسان اين مراحل را بپيمايد مي تواند به حمد بر بلاي اولياي خدا برسد.
حمد بر بلاي اوليا و حضور در متن آن
البته درجات حمد، متفاوت است؛ دسته نخست كساني هستند كه اهل حمد نيستند و كمترين مرتبه حمد كه حمد خدا بر نعمت هاست- آن هم نعمت هاي ظاهري در اين دنيا- از اين دسته برنمي آيد. اين دسته، نعمت هاي خدا را به خودشان منسوب مي كنند. اگر علم است، اگر تقوي است، اگر شب زنده داري است و اگر حال خوشي وجود دارد و هرچه از زيبايي ها به آنان اعطا شده است، از خودشان مي بينند و به تعبيري داراي «عجب» هستند.
عجب يعني رابطه نعمت را با خدا قطع كردن و نعمت را به خود نسبت دادن. اين گروه، بدي ها را به خدا نسبت مي دهند و براي همين، ايرادهايي به خدا دارند كه مثلاً چرا زلزله آمد؟ درحالي كه در واقع خودشان سرچشمه بدي ها هستند؛ «الهي من كانت محاسنه مساوي فكيف لا تكون مساويه مساوي».(3) و آن چه خوبي است به باري تعالي برمي گردد؛ «خيرك الينا نازل و شرنا اليك صاعد».(4)
گروه دوم كساني هستند كه خوبي ها را مي بينند و خدا را به خاطر ثروت، سلامت، اخلاق، تقوي و مانند آن حمد مي كنند. ولي در بلا نمي توانند شاكر باشند؛ اگر فقير شود، بيمار شود، آبرويش برود و ... ديگر نمي تواند حمد كند «تتحبب الينا بالنعم و نعارضك بالذنوب». (5)در حالي كه در مكتب اهل بيت(ع) بايد خدا را هم بر بيماري حمد كرد و هم بر صحت.
گروه سوم، لطف صنع خدا را در بلا مي فهمند و زيبايي صنع خدا را در متن آن مي بينند. از اين رو، خدا را بر بلاي خودش حمد مي كند. ولي اين دسته هم، از بلاي اولياي خدا غافلند.
گروه چهارم كساني اند كه خود را در دستگاه خدا هيچ مي شمرند و حتي ذره اي به حساب نمي آورند! به تعبير دعاي ابوحمزه: «ما خطري هبني بفضلك»؛ يعني من در اين ميان هيچ اهميتي ندارم پس تو مرا به فضل خودت ببخش! اينها ربوبيت خدا را بر اولياء و انبياء و پيامبر و آلش(ع) مي بينند . آن گاه بلاهاي سنگين بر آنها در اين ربوبيت را لمس مي كنند و در اين بلاء حضور پيدا مي كنند و به تعبير ديگر، مبتلا به بلاي اوليا خدا مي شوند و زبان به حمد بر بلاي آنها مي گشايند!
نقش «ابتلا» در درك فضيلت و كيفيت سلوك با ولي الله
كسي كه فارغ البال در حاشيه ايستاده، چگونه مي تواند بلاء را درك كند و ضيافت را در متن بلاي ولي خدا ملاحظه كند؟ كسي مي تواند از اين ضيافت بهره مند شود كه بلاي اولياي خدا جان او را بگيرد و عظمت بلا را درك كند. او بعد از درك عظمت بلا و تنزل بلا در جان او و ابتلاء به بلاي اولياء الهي، دو چيز را مي تواند بفهمد: يكي اين كه زيبايي اين بلاء را در ضيافت ببيند كه در همين گودي قتلگاه ضيافت فوق العاده اي براي چهارده معصوم(ع) برپاست.
سپس پي ببرد كه همه عالم از ملايكه و كروبيون گرفته تا انسان و جن و حيوان و نبات و جماد، از اين ضيافت برخوردار هستند. بنا بر روايات ما حتي انبياء اولوالعزم هم برخوردار از عاشورا هستند.
اگر كسي مبتلا به بلاي اولياي خدا شود مثل زينب كبري(س) و مثل اصحاب اهل بيت امام حسين(ع) به جايي مي رسد كه مثل «سعيد بن عبدالله» در روز عاشورا سپر مي شود تا سيدالشهداء(ع) نمازشان را بخوانند. اوست كه مي سوزد و مبتلا به بلاي ولي خدا شده و اوست كه مي تواند شفاعت و ضيافت را بفهمد و در گوشه اي از اين ضيافت بنشيند.
در واقع، آن كسي كه مي سوزد مي تواند شفاعت و ضيافت را بفهمد وگرنه اصلاً ضيافتي نمي بيند و نمي تواند كيفيت سلوك ولي خدا را فهم كند؛ به حادثه عاشورا مثل جنگ هاي عادي ديگري كه در تاريخ ثبت شده است مي نگرد و نمي تواند بفهمد كه اين ماجرا، ماجرايي ديگر است! ماجرايي است كه خداوند ميثاق آن را گرفته و امام حسين(ع) پاي اين ميثاق ايستاده است و هرگز نمي داند كه اين بلا همه عالم را دربرمي گيرد!
اگر كسي مبتلا به بلاي سيد الشهدا(ع) شد، آن وقت مي تواند بگويد: «فاسئل الله بحقكم و بالشأن الذي لكم عنده ان يعطيني بمصابي بكم أفضل ما يعطي مصاباً بمصيبته» (6)در اين صورت، بلاء و مصيبت، مهم ترين نردبان سلوك انسان است و هيچ چيز مثل بلا انسان را رشد نمي دهد و لذا «ان اشد الناس بلائاً انبياء ثم الذين يلونهم».(7) اين بلاي خدا بر انبيائش، نردبان قرب آنهاست و هيچ وسيله ديگري نمي تواند مثل بلا قرب بياورد و بدون قرب هم ادعاي فهم ضيافت و سلوك ولي خدا باطل و اشتباه است.
در روايات شريفه وارد شده است كه : ابراهيم خليل(ع) پس از اين كه اسماعيل ذبيح الله(ع) را براي قرباني برد و خدا فرمود: «قد صدقت الرؤيا انا كذلك نجزي المحسنين».(8) عرض كرد: خدايا! دوست مي داشتم كه فرزندم را در راه تو قرباني كنم و به ثواب اعظم مصائب برسم. خداوند متعال ابتدا ماجراي عاشورا را با او در ميان گذاشت و او را متوجه مصيبت بزرگ پيامبر خاتم(ص) كرد.
شايد بتوان از فرمايش باريتعالي به ابراهيم خليل(ع) اين گونه برداشت كرد كه: نه تو ظرف اعظم مصائب هستي و نه اعظم مصائب قرباني كردن اسماعيل است. بلكه ظرف اعظم مصائب وجود نازنين رسول الله(ص) است و آن مصيبت هم مصيبت ايشان در ماجراي سيدالشهدا(ع) است.
در زير روايت هم آمده است كه: اگر مي خواهي به ثواب اعظم مصايب برسي، بايد مبتلا به بلاي او بشوي. در واقع، گمان مي رود كه اصل اين ماجرا براي ابراهيم خليل(ع) براي اين است كه بتواند عاشورا را درك كند و به شفاعت امام حسين(ع) برسد. به بيان ديگر، مرتبه اي از سلوك براي ابراهيم خليل(ع) است كه جز با توجه به مصيبت سيدالشهدا(ع) پيدا نمي شود.
بنابراين، از مدخل پيوند روحي با عاشورا، تحولات آغاز مي شود و شفاعت شروع مي گردد. اين كه در پايان زيارت عاشورا گفته مي شود: «اللهم لك الحمد حمد الشاكرين لك علي مصابهم» حاكي از آن است كه بلاء سيدالشهداء(ع) چنين آدمي را رشد داده است. به همين جهت مي تواند بگويد: «لك الحمد»؛ خدايا عجب مصيبتي! بعد مي تواند در سجده آخر، شفاعت اخروي را درخواست كند: «اللهم ارزقني شفاعه الحسين يوم الورود». كه نتيجه آن، ثبات قدم با سيدالشهدا(ع) و اصحابش در نزد خداست؛ « و ثبت لي قدم صدق عندك مع الحسين و اصحاب الحسين الذين بذلوا مهجهم دون الحسين عليه السلام.»
نقش ابتلاي عباد، در حمد و رضا بر بلاي اولياي الهي
در يك تقسيم بندي كلي مي توان عبادالله را از جهت «كيفيت حمد و رضايشان بر بلاي اولياي خدا» به سه طيف تقسيم كرد:
گروه نخست، كساني كه مبتلاي به بلا نشده اند و فقط از دور ناظر ابتلاء بودند و بلكه در اين نظرشان نيز كيفاً و كماً شدت و ضعف دارند. اين دسته چون نمي توانند بلا را درك كنند پس به انتفاي موضوع، هرگز شكر و رضاي حقيقي نيز ندارند.
گروه دوم، كساني هستند كه در بلاي خود شاكرند؛ يعني درجات نهايي حمد را طي كرده اند؛ و بلاي ولي خدا را نيز درك مي كنند و بلكه مبتلاي به بلاي او نيز هستند ولي نمي توانند بلاي ولي خدا را تحمل كنند و راضي باشند! اگر كسي به بلاي اولياي خدا مبتلا شد آن وقت اين بلا، بيش از بلاي خودش بر او سخت و گران مي شود و آن وقت ممكن است كه نتواند پاي اين بلاي سنگين بايستد! ابراهيم خليل(ع) هم پس از آن كه پاي بلاي اسماعيل(ع) ايستاد اگر بتواند بر بلاي سيدالشهداء(ع) نيز راضي و شاكر باشد، آن وقت است كه به ثواب اعظم مصائب مي رسد؛ يعني جريان ذبح اسماعيل(ع) مقدمه اي بر درك و شكر بر بلاي سيدالشهداء(ع) است.
مرحوم مفيد(ره) روايتي را در «اختصاص» ذكر كرده كه مضمون آن اين است كه برخي از اصحاب نزديك حضرت پس از آنكه قضيه بيعت گرفتن و جريان آتش زدن در منزل حضرت پيش آمد، دچار ضعف هايي شدند كه اين ضعف قطعاً به اين معنا نبوده كه در حقانيت اميرالمؤمنين(ع) شك كنند بلكه شايد بتوان گفت كه ايشان بلاي حضرت را درك مي كردند و لكن قادر به تحمل آن نبودند؛ در حالي كه خود اميرالمؤمنين(ع) كه با وجود كاسته شدن از صبرشان محور بلا است؛
«قل يا رسول الله عن صفيتك صبري و رق عنا تجلدي الا ان في التأسي لي بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعز»؛(9) اي پيامبر خدا صبر و بردباري من از دست دادن فاطمه عليهاالسلام كم شده و توان خويشتنداري ندارم اما براي من كه سختي جدايي تو را ديده و سنگيني مصيبت تو را كشيده ام شكيبايي ممكن است. و باتوجه آن كه «فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجي»(10) ولي در همان حال رضاي و مبتهج است.
طيف سوم كساني اند كه مانند اصحاب سيدالشهدا(ع) در روز عاشورا بلاي ولي خدا را درك مي كنند و راضي و مبتهج به آن هستند؛ بنابراين، اساس ربوبيت خداي متعالي نسبت به همه عوامل از بستر قضا او بر اوليايش مي گذرد و اين قضاء بر اولياء هم از بستر بلا و ميثاق عبور مي كند. اين بلا- چنان كه گفته شد- بلاي اجباري نيست بلكه بلايي است كه حضرت حق- سبحانه و تعالي- ميثاق آن را گرفته و اينها هم پاي آن ايستاده اند.
محصول اين بلا هم يكي «فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذكر العلي و الثناء الجلي و اهبطت عليهم ملائكتك و كرمتهم بوحيك و رفدتهم بعلمك» است و سپس «وجعلتهم الذريعه اليك و الوسيله الي رضوانك» مي باشد. پس همه عالم، مهمان بلاي اولياي خدا هستند؛ يعني ربوبيت خداوند متعال بر عوالم از مجراي بلاي اولياي خدا مي گذرد و هركس هرچه دستگيرش شود در شعاع بلاي اولياي خداست و همگان ريزه خوار سفره بلاي آنهايند.
حال مي توان گوشه اي از پيام بلند فراز اول زيارتنامه حضرت زهرا(س) را درك كرد؛ «يا ممتحنه امتحنك الله الذي خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره». در اين فراز، از يك سو به امتحان الهي نسبت به صديقه طاهره(س) توجه داده مي شود و از سوي ديگر، صبر و وفاي ايشان به آن امتحان بيان مي شود.
فراز دوم: نقش توجه به بلا و ميثاق صديقه طاهره(س) در درك ولايت ايشان و تصديق آن
فراز دوم زيارتنامه حضرت زهرا(س) عبارت است از:
«و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون»؛
و ما پيش خود چنين عقيده داريم كه دوستان توييم و باور داريم.
در اين فراز، انساني كه به بلا و وفاي ايشان توجه كرده به دو امر عظيم مي رسد: اول «انا لك اولياء»؛ يعني درك ولايت ايشان، و دوم، «انا لك مصدقون». در واقع، درك ولايت و تصديق ايشان از مدخل توجه به بلا و ميثاق آنها امكان پذير است. اگر انسان از مدخل بلاي اولياي خدا وارد شد، آنگاه است كه مي تواند پاي ولايتشان بايستد و آنها را تصديق كند وگرنه تصديق كردن ايشان كار سهل و آساني نخواهد بود!
در جريان موساي كليم(ع) و حضرت نبي(ع) كاملا مشهود است كه با اين كه موسي(ع) با ارشاد و امر خداوند متعال معلمي الهي پيدا كرده ولكن به خاطر سختي آزمايش ها و ابتلائات، توان تصديق ايشان را ندارد و از همراهي با خضر نبي(ع) باز مي ماند. اين جريان يك نمونه است و قابل مقايسه با سختي درك بلاء صديقه طاهره(س) براي اصحاب نيست. جريان صديقه طاهره(س) باعث شد كه عده اي از تولي و تصديق حضرت دست بردارند.
به نظر مي رسد كه شيطان در بسياري از موارد به شبهه ها و وسوسه هاي سنگين، كار تصديق را بسيار دشوار مي سازد و اگر انسان متوجه به بلاي اوليا نباشد نمي تواند به تصديق برسد. اين افراد كه هزاران حديث در فضيلتشان جعل شده، حضرت به تنهايي در برابرشان ايستاده و آنها را غاصب مي نامد، و مسلم است كه آن صحابه اي كه بلاي ولي خدا را درك نكردند نمي توانستند به تصديق صديقه طاهره(س) برسند.
توجه به بلاي اولياي خداست كه شبهات را برمي دارد. در جريان بردن اميرالمؤمنين(ع) با دستان بسته به سمت مسجد نقل كرده اند كه در بين راه فردي يهودي حضرت را با آن حال ديد و شهادتين گفت! وقتي علت امر را از او جويا شدند گفت: قدرت و شجاعت اميرالمؤمنين(ع) را در خيبر ديده بودم، حال كه اين چنين شخصيتي را دست بسته ديدم يقين كردم كه شمشير زدن او و صبر و شكيبايي اش هر دو براي رضاي خداست وگرنه آن كس كه باب خيبر را آن گونه از جاي درآورد اگر همه كارهايش «لله» نبود امروز هرگز نمي توانستند او را دست بسته ببرند! درك اين بلاست كه انسان را به تصديق مي رساند.
در قضيه عاشورا بسيار از بزرگان مانند «ابن عباس» زمينگير شدند و مثلا سيدالشهداء(ع) را نصيحت مي كردند كه خانواده اش را با خودش نبرد. اين افراد قطعاً چون بلاي حضرت را درك نكرده اند به تصديق حضرت هم نرسيدند. از آن طرف حضرت قمر بني هاشم اباالفضل العباس(ع) نه تنها در اوج تصديق است بلكه در اوج تسليم و محو شدن در سيدالشهداست؛ «أشهد لك بالتسليم و التصديق و الوفاء والنصيحه لخلف النبي صلي الله عليه و آله».(11)
و شايد به جهت همين است كه شب عاشورا كه اصحاب باقي مانده، هركدام جملاتي مفصل در وفاداري به سيدالشهدا(ع) مي گويند قمر بني هاشم(ع) يك كلمه مي گويد و مي نشيند! آيا او سخن را بلد نبود يا اين كه خود را به حساب نمي آورد و آن چنان تسليم سيدالشهداء بود كه باعث مي شد سخني بر زبان نراند.
فراز سوم: پايداري بر نبوت و ولايت پس از درك بلا و تصديق ولي الله
فراز سوم زيارتنامه حضرت زهرا(س) عبارت است:
«و صابرون لكل ما اتانا به ابوك صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيه»؛
و شكيباييم به تمام آنچه پدرت صلي الله عليه و آله براي ما آورده و هم چنين آن چه را وصيتش آورده است.
اگر انسان توانست اين دو گام را بردارد و از مدخل بلا و ميثاق به مقام درك و تصديق برسد، آن گاه مي تواند پاي نبوت و ولايت الهيه بايستد. اين پايداري و صبر بر دستاوردهاي نبي اكرم(ص) و وصي ايشان، محصول قدم هاي قبلي است. در واقع، انسان زاير با درك و عمل به هر فراز زيارت وارد فراز بعد مي گردد تا به كمال مطلوب در زيارت و در راه قرب الهي و معصوم برسد.
اگر انسان به تصديق صديقه طاهره(س) رسيد آن وقت مي تواند پاي دين خدا بايستد. كسي كه مي فهمد همه وجود او صدق است و او پاي اين دين ايستاده، فراز سوم وارد خواهد شد: «و صابرون لكل ما اتانا به ابوك صلي الله عليه و آله و اتانا به وصيه». و همين است كه آنان كه صديقه طاهره(س) را تصديق نكردند پاي ولايت و نبوت هم نايستادند! و باز همين است كه در روايات فرموده اند: آن كس كه ولايت را قبول ندارد در واقع نبوت نبي اكرم(ص) را درك نكرده و نپذيرفته است؛ «ما آمن بي من كفر بك».(12)
فراز چهارم: صديقه طاهره(س) واسطه الحاق عباد به نبوت و ولايت
فراز چهارم زيارتنامه حضرت زهرا(س) عبارت است از:
«فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا»؛
اكنون از تو مي خواهيم كه اگر به راستي در آن عقيده به تو راست مي گوييم با همين راستگويي مان ما را به آن دو بزرگوار برساني.
زائر پس از گذراندن سه فراز گذشته، با «فاي» نتيجه به يك پرسش و درخواست از صديقه طاهره(س) مي رسد و از ايشان مي خواهد كه پس از تصديق- كه در مراحل قبل به آن دست يافته- ما را به نبي(ص) و ولي(ع) خدا ملحق سازد؛ يعني الحاق ما به نبوت نبي اكرم(ص) و ولايت اميرالمؤمنين(ع) (لهما) به وسيله صديقه طاهره(س) و با تصديق ايشان تحقق مي يابد. به بيان ديگر، سيده نساءالعالمين فاطمه زهرا(س)، حلقه اتصال همه عالم به نبي(ص) و ولي(ع) هستند.
پس راه الحاق به نبوت و ولايت، تصديق صديقه طاهره(س) مي باشد كه انسان با اين تصديق، قابليت الحاق را مي يابد و جزو شعاع وجودي ايشان مي گردد. از اين رو است كه نخستين كار دشمنان اسلام اين بود كه كوشيدند رابطه عالم را با حلقه اتصالشان به خدا قطع نمايند ولكن بلاي صديقه طاهره(س) بود كه اين حلقه را دوباره گره زد! بلاهايي كه حضرت زهرا(س) تحمل مي كنند بلاهاي سنگيني است كه درك آنها به سادگي اتفاق نمي افتد. بلاي فراق رسول اكرم(س) از يك سو و بلاي خانه نشين شدن اميرالمؤمنين(ع) از سوي ديگر و نيز ماجراي كوچه و ماجراي خانه از جانب ديگر، بزرگترين مصائب را رقم زد.
شايد بتوان گفت شهادت حضرت در سنين جواني و مخفي بودن قبر ايشان، بزرگ ترين شاهد حقانيت ايشان است. حضرت با تحمل اين بلاها و يتيم گذاشتن فرزندان خود مي رود تا راه غلبه جبهه توحيد بر جبهه كفر را هموار كند.
اين بلاها همه يك طرف و بلاي حضرت در بلاي سيدالشهدا(ع) هم طرف ديگر! قبل از ولايت سيدالشهدا(ع) سخت ترين ميثاق را از صديقه طاهره(س) براي بلاي فرزندش گرفته اند؛ «حملته امه كرها وضعته كرها».(13)
در روايات مربوط اين آيه شريفه آمده است كه پيش از ولايت امام(ع)، جبرئيل به رسول الله(ص) مي گويد: به فاطمه(س) بگوييد كه ما چنين فرزندي به تو عطا خواهيم كرد به شرط آن كه چنين بلاي عظيمي را تحمل نمايد. و وقتي حضرت زهرا(س) در قبول اين شرط به بحث پرداختند حضرت حق سبحانه و تعالي بشارت دادند كه در ازاي تحمل اين بلا، امامت و وجود حضرت بقيه الله(عج) را در نسل صديقه طاهره(س) قرار مي دهند و پس از آن بود كه حضرت بر اين ميثاق راضي شدند.(14)
براي همين، حضرت صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمودند: كدام مادري است كه در هنگام وضع حمل، كراهت و نگراني داشته باشد؟ مگر صديقه طاهره(س) كه بلاي سنگين عاشورا را با آن ميثاق و اين ولادت، تحمل نمودند. (15)و از همين جاست كه مطابق رواياتي در كامل الزيارات بيان شده، گاهي از شدت صداي ناله هاي حضرت زهرا(س) در مصيبت امام حسين(ع)، جهنم آن چنان فروزان مي شود كه اگر ملائكه آن را كنترل نكنند همه عالم را مي سوزاند!
بنا بر بعضي روايات هم، وقتي ايشان در روز قيامت به صحنه محشر وارد مي گردد، همه محشر را به هم مي ريزد. حضرت زهرا(س) هزينه پيشرفت اسلام و اتصال عالم به نبوت و ولايت را با تحمل اين مصائب عظيم پرداخته اند. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) و ديگر اولاد معصومشان و بقيه فرزندان و سادات، بزرگ ترين مصيبت ها را در كل عالم تحمل كردند و صديقه طاهره(ع) هم ميثاقي عظيم بر تحمل اين بلاها به خداوند متعال داده و به نحو اتمّ و اكمل به آن وفا كرده اند.
از اين جهت است كه صديقه طاهره(س) هم شب قدر رسول الله(ص) و هم شب قدر همه عالم است. از حضرت صادق(ع) نقل شده است كه شب قدر، وجود پربركت صديقه طاهره(س) است و ازاين جهت فاطمه را فاطمه ناميدند كه ديگران از درك كامل او عاجزند؛ «و ما ادريك ما ليله القدر».(16)
مطلب دوم آن است كه در روايات مربوط به سوره قدر آمده است كه نبي اكرم(س) در خواب ديدند كه بني تميم و عدي از منبر حضرت بالا مي روند و مردم را از دين خدا برمي گردانند. صبح فردا پس از آن كه حضرت غصه دار شدند و جبرئيل(ع) علت غصه داري را سؤال نمودند. رفت و بازگشت و سوره قدر را براي حضرت آورد. اين يعني آن كه خداوند متعال در مقابل دولت باطلي كه قصد نابودي هدايت نبي اكرم (ص) را دارد شب قدر را به پيامبر دادند: بعضي صديقه طاهره (ع) شب قدر حضرت نيز هستند.
در روايتي ديگر، اصحاب به نبي مكرم اسلام (س) عرض كردند: برخي از امت هاي سابق، هزار ماه شمشير مي زدند و در ازاي آن اجرمي گرفتند؛ خداوند در امت اسلام چه چيزي به جايش قرارداده است؟ حضرت پس از نزول سوره قدر فرمودند: خداوند شب قدر را به جاي هزار ماه در امت ما قرارداده است:«خير من ألف شهر».پس وجود حضرت زهرا (س) شب قدر همه عالم است و حلقه اتصال جهان به نبي اكرم (ص) و وصيش (ع) و هستند. به عبارت ديگر، الحاق ما به نبوت و ولايت، به دست صديقه طاهره (س) واقع مي شود؛«الا الحقتنا بتصديقنا لهما» و اين الحاق، تنها براي كسي كه سالك فرازهاي سابق بوده است، امكان پذير است.
فراز پنجم: نقش تولي به ولايت صديقه طاهره (س) در طهارت عباد
فراز پنجم زيارتنامه حضرت زهرا (س) عبارت از:
«لنبشر أنفسنا بانا قد طهرنا بولايتك»؛
تا مژده دهيم خود را به اين كه ما به وسيله دوستي تو حتما پاك شده ايم.
زائردر فراز پنجم، به طهارت مي رسد و به وسيله ولايت صديقه طاهره (س) پاك مي گردد:«قد طهر نابولايتك». همچنان در روايتي كه درزير آيه نور آمده است(17) حضرت زهرا(س) به مشكاه انوار هدايت الهيه تأويل شده است.(18)
يعني اگر ولايت ايشان در جان ما جاري گشت و متولي حقيقي به ايشان شديم آن وقت است كه درحوزه انوار هدايت ايشان قرارمي گيريم و واقع شدن در انوار هدايت الهي به معني رسيدن به كمال مطلوب است كه لازمه اش طهارت كامل خواهد بود.

1- اين زيارت را محمد بن عيسي از امام باقر(ع) نقل كرده است: علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 79، ص .194
2- دعاي ندبه چهار فراز دارد: فرازاول، «الحمدالله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله و سلم تسليما» است كه به منزله براعت استهلال كل دعاست. فراز دوم، از «اللهم لك الحمد علي ما جري به قضائك» شروع مي شود و تا اول «فبعض اسكنته جنتك» ادامه دارد. فراز سوم، از اول «فبعض اسكنته جنتك» تا اواخر دعا را در برمي گيرد. عبارت «و نحن نقول الحمدالله رب العالمين» در واقع، تفصيل فراز دوم است. نتيجه طي اين مراحل، رسيدن به استغاثه هاي فراز پاياني دعاست.»
3- دعاي عرفه.
4- دعاي ابوحمزه ثمالي.
5- همان.
6- زيارت عاشورا .
7- اصول كافي، ايمان و كفر، باب شده ابتلاء المومن.
8- صافات، .105
9- نهج البلاغه، خطبه .202
01- نهج البلاغه، خطبه 3.
11- زيارت نامه حضرت اباالفضل العباس (ع).
21- مرحوم مجلسي (ره) در بحارالانوار روايتي از حضرت باقر(ع) نقل كرده اند كه: نبي مكرم اسلام(ص) به اميرالمومنين(ع) فرمودند: «ما آمن بي من كفر بك و لا اقر بي من جحدك و لا آمن بالله من انكرك».
رك.: بحارالانوارس، ج 63، ص .139
31- احقاف / 51.
41- محروم كليني(ره) در كافي به نقل از حضرت امام صادق عليه السلام
51- ر.ك: كافي، كتاب الحجه، باب مولود الحسين بن علي عليهما السلام.
61- در تفسير كوفي آمده است
71- سوره نور، آيه 53.
81- مرحوم كليني (ره) در كافي روايتي را از حضرت صادق(ع) درباره آيه نور آورده است كه حضرت فرمودند: في قوله تعالي: «الله نور السموات و الارض مثل نور كمشكوه» فاطمه عليها السلام.

 



حجاب، قانون اجتماعي

سعيد رضواني
هرحكم فقهي و حقوقي داراي مباني است كه از منابع آن گرفته شده است. بايد توجه داشت كه احكام فقهي و حقوقي اسلام، افزون بر اين كه داراي مباني وحياني از منابع كتاب و سنت است، همچنين داراي مباني عقلاني و در بيشتر موارد مباني عقلايي است. اين بدان معناست كه احكام فقهي و حقوقي اسلام، داراي مباني چند وجهي است.
براساس اين روح حاكم برقوانين و احكام اسلامي است كه گفته مي شود احكام آن مطابق فطرت انساني است. بنابر اين، هر آنچه با فطرت و مستقلات عقلاني در تضاد باشد، مي بايست درباره آن شك كرد.
هماهنگي احكام اسلام با مستقلات عقلاني
نكته ديگري كه بايد بدان توجه داشت، اين است كه احكام و قوانين اسلامي، با مستقلات عقلاني ارتباط تنگاتنگي دارد. از اين رو، هر آنچه عقل آن را زشت و قبيح مي شمارد و به عنوان نبايدهاي اخلاقي از آن ياد مي كند يا نيك و حسن مي داند و به عنوان بايدهاي اخلاقي بر آن تاكيد مي كند به عنوان قانون، امضا و تاييد شده است.
در روايات بسياري كه در اصول كافي نيز نقل شده بر هماهنگي و همراهي عقل و دين وحيا تاكيد شده و اينكه اين سه گانه از هم جدايي ندارد و هر جا يكي يافت شد آن دو ديگري هم در كنار آن است. حيا به معناي شرم و آزرم است كه انسان نسبت به زشتي ها و بدي ها از خود به نمايش مي گذارد و نابهنجاري ها را ناپسند داشته و از آن پرهيز مي كند. اين حكم فطرت و عقل را دين در قالب حجاب، قانوني كرده است.
حجاب درحقيقت، نماد عيني و بروز و ظهور حياي ذاتي انسان است. اگر بخواهيم حيا را تجسم بخشيم، درشكل حجاب ظهور مي كند. حجاب به معناي پوشاندن ناپسندها و زشتي هاي ظاهري است. انسان به طور طبيعي و فطري از آشكار شدن شرمگاهش حيا مي كند.
از اين رو آدم وحوا پس از آشكار شدن آن در هنگام خوردن ميوه درخت ممنوع، درپي حجاب و پوشش آن با برگ هاي درخت برآمدند.
حجاب براي مرد و زن واجب است هرچند كه به سبب تفاوت هاي فيزيكي و اندامي مرد و زن، تفاوت هايي نيز درحدود آن وجود دارد.
از آيات قرآني بويژه آيه 59 سوره احزاب برمي آيد كه پوشش زنان مي بايست سرتا سري باشد به گونه اي كه از سر تا پاي ايشان را بپوشاند: خداوند مي فرمايد:«يا ايها النبي قل لازواجك وبناتك و نساء المومنين يدنين عليهن من جلابيبهن.
در اين آيه سخن از جلباب است كه به معني پوشش سراسري زن است كه در قديم مرسوم بوده و اين واژه در قرآن خطاب به زنان امر شده است كه جلابيب را به خود نزديك كنيد.
اما اينكه اين پوشش سرتاسري كه همانند چادر و عباي عربي مي باشد، آيا مي بايست صورت و چهره را نيز بپوشاند، باتوجه به آيه 31 نور كه مي فرمايد: «لايبدين زينتهن الا ماظهر» اين معنا به دست مي آيد كه اين پوشش مي بايست همه زينت هاي طبيعي بدن زن و آرايه هاي مصنوعي مانند گوشواره، گردنبند و النگو و مانند آن را بپوشاند.
در روايات نيز بر پوشش تمام بدن زن به جز كف و وجه يعني دست تا مچ و گردي صورت كه در نماز هم همين مقدار استثنا شده، تاكيد شده است.
حجاب، اختياري يا اجباري
اما اينكه گفته مي شود نبايد با اجبار مردم را به عملي وادار ساخت، اين درباره عمل فردي و شخصي در محيط و حريم خصوصي است؛ اما عنوان شهروندي و پذيرش آن مقتضياتي دارد كه از جمله آنها عمل به قانون اجتماعي است. اگر در جامعه، قانوني مانند قوانين و مقررات راهنمايي و رانندگي وضع شده است، هيچ يك از شهروندان چه رانندگان و چه عابران پياده كه از خيابان مي گذرند نمي توانند اين قانون را ناديده بگيرند و بگويند كه قانون براي رانندگان است و عابران پياده مي توانند تخطي كنند.
حجاب در حقيقت يك قانون اجتماعي است و همانند قانون و مقررات راهنمايي و رانندگي الزامي و تخطي از آن افزون بر گناه، مجازات هائي را در پي دارد. در هر جامعه اي اگر قانون زير پا گذاشته شود، امنيت اجتماعي و اخلاقي جامعه از ميان مي رود و نمي توان به صرف اينكه من مي خواهم تا خط عابر پياده، خودروي خود را در سر چهارراه جلو ببرم، در حقيقت تجاوز به حقوق ديگران است؛ بدحجابي همانند تجاوز از خط عابر پياده است كه مجازات خاص خود را دارد؛ زيرا اطمينان و اعتماد عابران پياده را سلب مي كند و عابر همواره در هنگام عبور از چهارراه ها در هراس است. جامعه اي كه افراد در آن احساس ناامني مي كنند، جامعه اي است كه قانون را زير پا مي گذارد.
بنابراين، حتي اگر شهروندان، اعتقادي به حجاب نداشته باشند، مي بايست به قوانين مصوب تمكين كنند و آن را اجرا نمايند. از اين رو حجاب حتي بر شهروندان مسيحي در كشور اسلامي واجب است؛ زيرا قانون فراگير است و همگان بايد آن را مراعات كنند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14