(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 - شماره 20202 

جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
سوژه هايي براي يك كارگردان اسكاري
رهبر انقلاب : خيلي كارهاي فرهنگي بايد مي كرديم كه نكرديم

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




جدايي «اصغرفرهادي» از «ملت ايران»
سوژه هايي براي يك كارگردان اسكاري

مهدي توسليان
براي آنكه آقاي فرهادي مطمئن شوند كه آيا هاليوود مستقل از نظام سياسي آمريكاست يا خير و اينكه جايزه اهدايي به ايشان تا چه ميزان مربوط به هنر ايشان و چه اندازه مرتبط با اهداف براندازانه آمريكاست توصيه مي كنيم براي جشنواره بعدي اسكار ، يكي از موضوعات پيشنهادي زير را به تصوير بكشند: نقش آمريكا در كودتاي 28 مرداد و سرنگوني دولت ملي مرحوم مصدق، حمايت آمريكا ازصدام در جنگ عليه ايران ، تجاوزامريكا به خاك ايران و شكست عمليات طبس ، سرنگوني هواپيماي مسافري ايران توسط موشكهاي ناو آمريكايي ، پيامدهاي تجاوز آمريكا به كشورهاي مسلمان عراق و افغانستان به بهانه انفجار برجهاي دو قلو، نقش امريكا در قتل عام فجيع ميليونها سرخپوست ساكن در سرزمينهاي بومي خود، شكنجه زندانيان گوانتانامو و ابوغريب توسط آمريكا ، ماجراي رفتار جوخه هاي مرگ
«كوكلوكس كلانها»ي آمريكا با سياهپوستان و شرح قطعه قطعه شدن و يا زنده زنده به اتش كشيده شدن سياهان به دست اين جوخه ها به جرم داشتن رنگ متفاوت از سفيد پوستان ، ماجراي به قتل رسيدن شهادت گونه « راشل كوري» دختر جوان آمريكايي بدست سربازان اسرائيلي در سرزمينهاي اشغالي و سكوت مرگبار مسئولان آمريكا ،كشتار مردم بي گناه ويتنام به دست ارتش آمريكا، حملات اتمي آمريكا به هيروشيما و ناكازاكي ، تولد هزاران كودك ناقص الخلقه ژاپني به خاطرعوارض تشعشعات ناشي از بمب هاي آمريكايي، حمايت مالي و سياسي آمريكا از گروههاي تروريستي عليه ملت ايران، حمايت آمريكا از جنايات بي شمار اسرائيل در سرزمين فلسطين....
ممكن است گفته شود بخشهايي از آنچه آمد حاكي از خصومت آمريكا با ملت ايران نيست بلكه ناشي از ماجراجويي هاي(!) رهبران مذهبي و بنيادگراي ايران و اقليتي از مردم است كه هيچ نسبتي با ايران ندارند . بلكه به عكس ، آمريكا مي كوشد به نحوي با ارسال پيام ، باب گفت وگو با كساني را كه علاقه مند به ايران زمين و «مكتب ايرانند» باز كند!! به ديگر بيان همه مشكلات ايران به پس از انقلاب باز مي گردد ، نه قبل از آن ! براي آنكه ثابت شود خصومت آمريكا با مردم ايران - چه به لحاظ ملي و چه ديني - ربطي به انقلاب نداشته و ريشه در ماهيت استكباري آن دارد نخست به نوع نگاه غرب به اسلام پرداخته و بعد به چند نمونه از دشمني هاي كينه توزانه آن اشاره مي كنيم:
در سال 1949 كتابي تحت عنوان «تاريخ در بوته آزمايش» توسط ارنولد ژوزف توين بي ، مورخ بزرگ غربي به چاپ رسيد . وي در اثر خود اين گونه از اسلام ياد مي كند:
« پان اسلاميسم خوابيده است، با اين حال ما بايد اين امكان را در نظر داشته باشيم كه اگر پرولتارياي جهان (مستضعفين) بر ضد سلطه غرب به شورش برخيزد و خواستار يك رهبري ضد غربي شود، اين خفته بيدار خواهد شد. بانگ اين شورش ممكن است در برانگيختن روح نظامي اسلام و حتي اگر اين روح به قدر خفتگان هفتگانه در خواب بوده باشد اثر روحي محاسبه ناپذيري داشته باشد. زيرا ممكن است پژواك هاي يك عصر قهرماني را منعكس سازد. اگر وضع كنوني بشر به يك جنگ نژادي منجر شود اسلام ممكن است بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود قيام كند.»
كمپاني برادران وارنر، يكي بزرگ ترين غولهاي سينمايي هاليوود در امريكاست كه به خاطر توليد فيلمهاي ضد ايراني و اسلامي در جهان شهرت دارد. اقاي فرهادي حتما فيلم جن گير شماره 1 ، به كارگرداني ويليام فريدكين را به خاطر دارند! در اين فيلم ، اسلام معادل شيطان معرفي شده است . اين فيلم محصول سال 1973 يعني شش سال قبل از انقلاب است. در آن زمان ، ايران عزيز اقاي فرهادي ، به طور كامل در زيرپاي ژنرالهاي چكمه پوش آمريكايي قرار داشت و همواره سران آمريكا ازاين سرزمين به عنوان جزيره اي امن و با ثبات ياد مي كردند. نه از حكومت اسلامي خبري بود و نه از نيروهاي تندروي اسلامي!! ممكن است جناب فرهادي با تفكيك اسلام از ايران به عنوان يك دين غير بومي ، بفرمايند اين فيلم ، در ستيز با اسلام تهيه شده است ، نه ايران!!
اگر جناب فرهادي چنين پاسخي را ارائه دهند ناچاريم پرسش بعدي را مطرح كنيم . حتما ايشان فيلم موهن ضد ايراني 300 را ملاحظه كرده اند. در اين فيلم كه محصول 2007 است ، ايراني ها ي عهد هخامنشي ، به صورت هيولاهايي كريه و بد منظر و خونريز به تصوير كشيده شده اند. توهين آميز بودن اين فيلم آنچنان بود كه موجب اعتراض برخي متفكران غربي و هنرمندان نسبتا مستقل شد . دست بر قضا اين فيلم هم يكي ديگر از دستپخت هاي هاليوود يعني كمپاني برادران وارنر بود. هاليوود در فيلم ديگري بنام «مردي كه آينده را مي بيند» (نوستراداموس) ، در يك پيشگويي خنده دار، ايران اسلامي را متهم به حمله اتمي به آمريكا مي كند ، آن هم به فرمان مهدي موعود مسلمين! اين فيلم در سال 1981 يعني زماني كه هنوز نيروهاي انقلاب قدرت خودرا به طور كامل بر اركان كشور تثبيت نكرده بودند به توليد رسيد . اين امر نشان دهنده ان است كه هاليوود از همان بدو انقلاب در تدارك طراحي يك دروغ بزرگ عليه ايران بوده است. و جالب آنكه اين فيلم هم از توپخانه كمپاني برادران وارنر شليك مي شود! هاليوود در يك هماهنگي كاملا حساب شده با پنتاگون با توليد سريالها وبازي هاي ضد ايراني و اسلامي در سالهاي اخير كوشيده است با ايجاد رعب و وحشت در دل ملتهاي جهان زمينه را براي حمله به سرزمينهاي اسلامي و در راس آن ايران آماده كند. براستي چه اتفاتي روي داده است كه يك دشمن خشن وخونخواري مانند آمريكا ناگهان خواب نما شده و همزمان با اقدامات
كينه توزانه خود ، از يك فيلم ايراني تجليل به عمل مي آورد؟ آيا تا بحال ديده ايد كه ضاربي با يك دست در حالي كه فحاشانه، سيلي هاي سخت و پي درپي بر گونه هاي كسي
مي نوازد، همزمان با دست ديگرش ، سر او را مهربانانه بر دامن نهاده و نوازش دهد و از وي دلجويي كند؟! پناه مي بريم به خدا....
پاورقي

 



رهبر انقلاب : خيلي كارهاي فرهنگي بايد مي كرديم كه نكرديم

دغدغه فرهنگي و اهتمام به مسأله فرهنگ، يك وقت يك حالت حساسيت شخصي است؛ يك وقت هم ناشي از نگرش به فرهنگ است. حساسيت شخصي و گرايش هاي فردي، آنچنان اهميت و ارزشي ندارد. آنچه مهم است، اين است كه ما ببينيم واقعاً فرهنگ چه تأثيري در سرنوشت كشور دارد و پرداختن به مسأله فرهنگ و حساس بودن بر روي آن، براي آينده اي كه همه ما به آن علاقه منديم و براي آن، كار مي كنيم، چقدر مي تواند نقش ايفا كند.
به نظر ما اين گونه است كه بخش عمده فرهنگ، همان عقايد و اخلاقيات يك فرد يا يك جامعه است. رفتارهاي جامعه هم كه جزو فرهنگ عمومي و فرهنگ يك ملت است، برخاسته از همان عقايد است. در واقع عقايد يا اخلاقيات، رفتارهاي انسان را شكل مي دهند و به وجود مي آورند. خلقيات اجتماعي، رفتارهاي اجتماعي را به وجود مي آورند و خلقيات فردي، باعث به وجود آمدن رفتارهاي فردي مي شوند. بنابراين درست است كه مقوله فرهنگ در موارد زيادي شامل رفتارها هم مي شود، ليكن اساس و ريشه فرهنگ عبارت است از عقيده و برداشت و تلقي هر انساني از واقعيات و حقايق عالم، و نيز خلقيات فردي و خلقيات اجتماعي و ملي.19/9/79
من اين طور احساس مي كنم كه همه رفتارهاي فردي و جمعي ما به عنوان مسئول و رفتارهاي ملت مان، تحت تأثير دو مجموعه عوامل است؛ يك مجموعه، آن استعدادها و امكانات و اينهاست؛ هوش، توانايي ها و استعدادهاي مردم. فرض بفرماييد يك فرد را در نظر مي گيريم، يك قسمت از تلاش و فعاليتش در هر ميداني از ميدان ها، مربوط به آن استعدادها و توانايي ها و ظرفيت هاي وجودي خودش يا فضايي است كه از آن استفاده مي كند. بخش دوم، آن عامل مؤثر و جهت دهنده ذهنيت است. مراد ما از فرهنگ، همان ذهنيت هاست. هرجا كه من تعبير فرهنگ را به كار مي برم، مرادم آن معناي عامّ فرهنگ است؛ يعني آن ذهنيت هاي حاكم بر وجود انسان كه رفتار هاي او را به سمتي هدايت مي كند -تسريع، يا كند مي كند- اين، حداقل نيمي از عوامل تعيين كننده و پيش برنده و جهت دهنده به همه رفتار هاست. براي اينكه مسأله، كاملاً محسوس شود و آن نگراني كه در ذهن بنده است، بيشتر واضح گردد -كه چرا گاهي اوقات به اين مسأله، زياد مي پردازم- يك جبهه جنگ را فرض بفرماييد كه يك مجموعه سرباز، با فداكاري، با قدرت تصميم، با اراده و با ايستادگي مي جنگند؛ مثل جنگي كه ما هشت سال در جبهه داشتيم. در آن زمان، شما وارد منطقه اي مي شديد، مي ديديد يك مشت جوان مؤمن حزب اللهي فداكار از جان گذشته، ايستاده اند و مبارزه مي كنند. از هر كدام سؤال مي كرديد چرا مبارزه مي كنيد، مي گفت وظيفه من است. امام گفتند، دستور ديني من است. دشمن به كشور من تجاوز كرده، مرزها و ناموس مرا تهديد مي كند. ما ملت زنده اي هستيم و بايد از خودمان دفاع كنيم. او مجموعه اي از باورهاي ذهني را براي شما در ميان مي گذارد كه اعتقاد به خدا، اعتقاد به قيامت، اعتقاد به شهادت، اعتقاد به دستور امام، لزوم اطاعت از امام، اعتقاد به متجاوز بودن اين دشمن، اعتقاد به اينكه من ملتي هستم كه بايد از خودم دفاع كنم، در آن هست. اين مجموعه در هم آميخته در هم تنيده اعتقادات ديني، در بيان او بروز مي كند. شما مي بينيد كه اين اعتقادات موجب شده است تا اين جوان بايستد، از آسايش خانه اش، از زندگي، از تحصيل و دانشگاهش دست بكشد، به جبهه برود و جان خودش را به خطر بيندازد؛ احياناً هم، كشته يا مجروح شود و تا آخر عمر با آن بسازد؛ كه الآن روي چرخ، تعدادي از آنها را مشاهده مي كنيد.
حالا اگر در همين حالي كه اين جوان در اين ميدان، با اين حرارت مي جنگد، يك نفر بيايد، بنا كند در اين باورها خدشه كردن و مثلاً بگويد، اينكه شما مي گوييد اين دشمن، متجاوز است، چه تجاوزي؟ ما اول حمله كرديم! شروع كند در ذهنيت او رخنه كردن و اعتقاد او را به متجاوز بودن اين دشمن و به فضيلت و ارزش شهادت، ضعيف كند؛ اعتقاد او را به اينكه وقتي امام دستور داد، بايد دستور امام عمل شود، تضعيف كند؛ اعتقاد و باور او را به اينكه يك فرد بايد از كشور، از ميهن و از مرزهاي خودش دفاع كند، ضعيف كند؛ خب، شما ببينيد اين جوان مؤمن آماده اي كه مثل گلوله سوزاني به سمت سينه دشمن حركت مي كرد، با اين تبديل باورها، تبديل به چه مي شود؟ به يك موجود پشيمان، متزلزل، مردّد و احياناً پشت به جبهه كرده، تبديل مي شود. يعني همين آدم، همين شخصيت، با همان استعدادها، با همان قدرت بدني، با همان هوش، با همان تواني كه از لحاظ جسماني و مغزي و قدرت اراده و تصميم گيري داشت، با تبديل محتواي ذهني خودش، از يك موجود فعال پيشرو اثرگذار، تبديل به يك موجود منفعل منهزم5 مي شود. اين امر بسيار واضحي است. خب، ممكن است كسي هم برود، آن احساسات، آن ايمان و آن باور را در او تقويت كند، يا در كسي كه آنچنان نيست، اين ايمان را به وجود آورد و از او يك موجود اثرگذار فعال پيشرو آنچناني بسازد.
من به اين نكته، متنبّه شدم كه اينكه مي گويند «م داد العلماء افضل م ن د ماء الشّهداء»6 معنايش اين است. آن عالم است كه مي تواند محتواي ذهن انساني را تبديل به چيزي كند كه از اين جسم -به اصطلاح رايج امروز- از اين سخت افزار موجود بشري، يك انسان متعالي، يك انسان پيشرو و يك انسان فعال و مقاوم بسازد. يك عالم مي تواند اين كار را بكند؛ «مداد العلماء»، واقعاً افضل از «دماء الشهداء» است. براي خاطر اينكه همين جوانان طلبه ما در ميدان جنگ -آن گروه رزمي، تبليغي كه من بارها آنها را در آنجا مشاهده كردم- به ميدان جنگ مي رفتند و انسان ها و آدم هاي معمولي را تبديل به آدم هاي مقاوم مي كردند؛ انسان هاي سست را تبديل به آدم هاي قرص، و انسان هاي متزلزل را تبديل به انسان هاي ايستاده داراي مقاومت مي كردند.23/9/78
بحث فرهنگ است، بحث ذهن است، بحث قوه درّاكه انساني است؛ بحث سازندگي شخصيت انسان هاست و خلاصه، بحث دل است. به قول آن بزرگواري كه مي گويد:
د ه بود آن، نه دل؛ كه اندر وي گاو و خر بيني و ضياع و عقار!7
اگر دل، دل باشد، در آن، متاع باب دل وجود خواهد داشت. مگر اينكه د ه باشد و دل نباشد. آن وقت است كه در آن، چوب و سنگ و آهن و كشت زار و گاو و خر و ساختمان چندين طبقه و ثروت و از اين قبيل، فراوان ديده خواهد شد. شما با دل به معناي حقيقي و صحيحش مواجه هستيد.
من به خاطر اهميتي كه معتقدم در باب موضوع فرهنگ و نفوذ فرهنگي و شخصيت فرهنگي و كاري كه دشمنان و دوستان مي توانند در اين مورد بكنند، وجود دارد -كه حقيقتاً با هيچ كار ديگر و با هيچ سازندگي و بناي ديگر، آن را قابل مقايسه نمي دانم- از اوايل انقلاب تاكنون، از مقوله فرهنگ، دغدغه و نگراني و دلهره بسياري دارم. اين دغدغه و نگراني، گاهي درك مي شد، گاهي درك نمي شد. مواردي كه درك مي شد، گاهي تجاوب8 مي شد، گاهي نمي شد.31/2/75
واقعاً امروز مسائل فرهنگي كشور زمين افتاده است. همه خودشان را فرهنگي مي دانند، همه نسبت به مسائل فرهنگي اظهار شوق و علاقه مي كنند و آن را در بيانات و اظهاراتشان مهم نشان مي دهند، اما حقيقتاً كار فرهنگي در كشور، متناسب با پيشرفت و ريشه دواندن انقلاب در جامعه نيست. ما امروز خيلي كارهاي فرهنگي بايد مي كرديم كه نكرديم، خيلي برنامه ها بايد مي ريختيم كه نريختيم و حقيقتاً دستمان از خيلي كار ها چه در داخل و چه در خارج كشور خالي است. لذاست كه مسائل فرهنگي حقيقتاً درخور اين است كه به آن، با سعه صدر و اهتمام و دل سوزي عميق و همراه با خ برگي و كارشناسي رسيدگي بشود.
همه كار ها را خ بره ها انجام مي دهند؛ چرا كار فرهنگي را خ بره ها نبايد انجام بدهند و هركسي وارد ميدان كار فرهنگي بشود و چيزي بگويد و نظري بدهد و اقدامي بكند؟ متأسفانه خيلي از كساني كه مي توانند كار فرهنگي بكنند، به كارهاي اجرايي و يا سياسي مشغولند، يا حتي اگر با نام فرهنگي هم حضور دارند، باطن كار، كار سياسي است. يك وقت در يكي، دو سال قبل، يكي از اين مجموعه هايي كه در كشور با نيّات خوبي تشكيل شد، براي كاري پيش من آمدند. در آن وقت، به آنها گفتم كه به شما توصيه مي كنم به كار سياسي نپردازيد. كار سياسي، الآن اين همه متصدّي و مباشر -وارد و ناوارد- دارد و الحمدلله چون كار آساني است، همه هم وارد مي شوند و بعد از يكي، دو روز و چند صباحي، سياسي مي شوند! به آنها گفتم كه اين خيلي طرفدار و مشتري و مرتكب و مغترف9 دارد؛ شما برويد در آن حيطه اي كه داريد، به كار فرهنگي بپردازيد.
معناي اين توصيه اين نيست كه در رشد سياسي ذهن مردم تلاش نكنيد. خير، اين هم وظيفه همه است، اين هم خودش يك كار فرهنگي است كه انسان تلاش كند مردم رشد سياسي و قدرت تحليل و بينش درست پيدا كنند، حالا وقتي كسي بينش سياسي پيدا كرد، درست و نادرستش را خودش بعداً تعيين خواهد كرد. بايد قدرت ديد حقايق سياسي در مردم به وجود آيد تا در برخورد با جريان ها و حوادث سياسي گيج نباشند. اگر مردم، قدرت تحليل داشته باشند، اين مملكت و انقلاب را بيمه و تضمين مي كنند. هر حادثه اي كه در جايي به وجود مي آيد، مردم بايد بتوانند دور و بر حادثه را يك خرده نگاه كنند و بفهمند قضيه چيست. اين، واقعاً خيلي مهم است. ما الآن متأسفانه اين را نداريم و يا كم داريم. هرچه خود انقلاب و سنگلاخ هاي آن، مردم را به پيچ وتاب انداخته و پيش برده، به جاي خود محفوظ است، اما، ما و مجموعه هاي ما كمتر تلاش كرده اند. البته اوايل انقلاب در اين مورد تا چند سالي كارهايي مي شد و بعضي از مجموعه ها تلاش مي كردند تا مردم را از لحاظ بينش سياسي جلو ببرند، اما حالا نيست. اين، خودش يك كار فرهنگي است. توصيه ام به آن مجموعه اين بود كه شما در كارهاي باندي و اجرايي سياسي وارد نشويد و به كار فرهنگي بپردازيد كه متأسفانه غريب است. حالا هم من به آقايان عرض مي كنم كه واقعاً كار فرهنگي مهم است. بيش از كار سياسي، بايد براي شما كار فرهنگي اهميت داشته باشد.12/10/68
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14