(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 6 خرداد 1391 - شماره 20218

وضعيت كنوني بيداري اسلامي در گفت وگو با سعدالله زارعي
غرب و مشكل نازايي تمدني
توليد علم بومي و اسلامي در گفت و گو با دكتر مجيد كافي
علم در «جهان سوم» توليد مي شود



وضعيت كنوني بيداري اسلامي در گفت وگو با سعدالله زارعي
غرب و مشكل نازايي تمدني

در حال حاضر و در شرايط كنوني، خيزش مردمي منطقه در چه شرايطي قرار دارد و جريان بيداري اسلامي به چه وضعيتي رسيده است؟
- هم اكنون حدود هجده ماه از آغاز جريان بيداري اسلامي و خيزش مردمي و زدن جرقه آن در كشور تونس مي گذرد. در اين مدت جهانيان شاهد معني يابي، مفهوم يابي و تكامل جريان بيداري اسلامي در منطقه بوده اند. در عين حال نيز غربيان و به و يژه حكومت آمريكا تلاش هاي گسترده اي را براي منحرف كردن اين روند صورت داده اند كه البته اين تلاش ها به نتيجه ي مورد نظر آنها نرسيده است.
البته ممكن است بگويند كه پس از يك سال ونيم، هنوز اين انقلاب ها وضعيت سيال و نامشخصي دارند و اين سخن از جهاتي هم درست است، زيرا هنوز نظام هاي مردم سالار در اين كشورها پانگرفته و انقلاب به معني اسلامي آن تحقق نيافته و هنوز اين كشورها در مسير برانداختن ديكتاتورها و بقاياي آنان هستند.
با وجود اين، نشانه هاي بسياري مبني بر غلبه ي صبغه ي اسلامي در اين انقلاب ها وجود دارد. مثلاً گروه هاي اسلام گرا در مصر نزديك به 80 درصد آراء انتخابات اخير را به دست آوردند و رهبران پيروز اسلام گرا اعلام كرده اند كه حكومت را بر مبناي احكام اسلامي اداره خواهند كرد. اين نشان مي دهد كه اين انقلاب ها منحرف نشده و مسيرشان تغيير نكرده است، منتهي ما شاهد يك افت زماني در حركت هاي موجود هستيم، زيرا همه ي قواعد لازم براي حركت بيداري اسلامي در اين كشورها رعايت نشده است. بنابراين تا پيدايي تمام اين زيرساخت ها و تحقق كامل بيداري اسلامي، مدتي زمان لازم است.
چرا غربي ها نمي توانند يا نمي خواهند با اين واقعيت كنار بيايند؟
- غربي ها دچار يك خلأ تمدني شده اند و به همين خاطر نمي توانند هيچ حركت تمدن ساز ديگري را تحمل كنند. طرح نظريه ي هرمنوتيك توسط گادامر در سال 1938، آخرين زايش فكري تمدن غرب بود. از آن به بعد تقريباً براي يك دوره هفتادساله ما شاهد نوعي فقدان گفتمان جديد در تمدن غرب بوده ايم. اين در حالي است كه تا پيش از آن، در هر پنج يا شش سال ما شاهد يك حركت علمي جديد در تمدن غرب بوديم.
همه ي اين ها در حالي است كه در جهان اسلام، يك جريان نوظهور مبتني بر مباني غير مادي -بر خلاف جريان ها و نظامات غرب كه بر مباني مادي استوار است- شكل گرفته و رو به گسترش است. اين تفكر و تمدن مبتني بر ايده هاي الهي هرچه پيش مي رود، ظرفيت هاي جديدي را در حوزه هاي فكري به بشر عرضه مي كند و طراوت و زيبايي خود را به دنيا نشان مي دهد. در واقع پيري و عقيمي تمدن غرب هم زمان شده است با جواني و زايش تمدن اسلامي و اين مسأله غربي ها را به شدت دچار وحشت كرده است. آنها نگران يك شكست بزرگ تمدني هستند.
بنابراين غرب همه ي تلاشش را به كار گرفته تا شايد بتواند مانع حركت اسلامي شود و اگر هم نتواند، حداقل سعي مي كند فرصت و زمان بهينه را از حركت رو به جلوي اين جريان بگيرد تا در خلال آن بتواند مشكل نازايي تمدن خود را حل كند.
چه اقداماتي مي تواند بحران آفريني ها و سنگ اندازي هاي اردوگاه غرب را در اين مواجهه ناكارآمد كند؟
- ما بايد تا آن جا كه مي توانيم، حوزه ي ادبيات مربوط به نظريه ي بيداري اسلامي را گسترش دهيم و آن را وارد حوزه هاي مختلف و آكادميك كنيم. بايد ذهن جوانان اسلامي را واقعاً با اين مسائل درگير كنيم و آن را به صورت يك مسأله ي فراگير در سطح همه ي جهان اسلام درآوريم. البته دو خطر مهم اين نظريه را تهديد مي كند. خطر اول تنبلي مسلمان ها است؛ اين كه مسلمانان اين فرصت عظيم تاريخي را كه شايد هر دو يا سه سده پيش بيايد، خداي ناكرده درنيابند و از دست بدهند و ما نهايتاً شاهد بازتوليد تمدن غرب در جامعه ي اسلامي باشيم.
خطر دوم اين است كه مسلمانان از سكوت ظاهري غرب خوشحال شوند و گمان كنند كه ديگر هيچ آسيبي از ناحيه ي غرب متوجه آنها نيست و بنابراين آنها مي توانند مسيرشان را در يك فضاي كاملاً آرام و بي دغدغه و بدون نياز به مقابله با غرب ادامه دهند. اين در حالي است كه غرب زخمي است و ضمن اين كه فرتوت شده، اما توانايي هاي بسياري دارد.
مسلمانان بايد در مسير حركت جديد خود با درايت و بصيرت پيش بروند. در تاريخ ايران، تجارب بسياري از اين دست مسائل بوده است. مثلاً در مقطع دوره ي صفويه و زنديه، غرب تلاش زيادي كرد تا بر كشور ما مسلط شود و سيطره ي فكري، اقتصادي، سياسي و فرهنگي خود را بر ايران تثبيت كند، اما چون سطح بيداري عمومي در ايران بالا بود، موفق به اين كار نشد. لذا از سلطه ي امنيتي هم عاجز شد. متأسفانه اما اين شرايط در دوره ي قاجار برعكس شد.
رهبر انقلاب اسلامي بارها اين هشدارها را بيان كرده اند. به طور كلي در مورد چيستي و چگونگي ابعاد بين المللي گفتمان فكري رهبر معظم انقلاب پيرامون بيداري اسلامي چه مي گوييد؟ همچنين گفتمان فكري ايشان چه تأثيري بر جريان بيداري اسلامي گذاشته است؟
- اسرائيلي ها بسيار كوشيدند تا با تصويرسازي هايي از رهبر معظم انقلاب و با تبليغات منفي در اين زمينه، از تأثيرگذاري سخنان رهبر انقلاب بر ملت هاي اسلامي بكاهند. بنا بر چنين تصويرسازي و بر اساس اين گونه تبليغات، وقتي مردم مصر در پانزدهم بهمن سال 1389 سخنان ايشان را در مورد مسائل مصر شنيدند، بايد واكنش منفي نشان مي دادند، زيرا رهبر يك كشور ديگر و دوردست از سرزمين و مرزهاي مصر، ارتش و گروه هاي مردمي و شخصيت هاي مصري را مورد خطاب قرار داد و به آنها از وظيفه شان در اين برهه ي حساس سخن گفت. چنين سخناني در منظر تعليمات غربي، دخالت در امور داخلي مصر به حساب مي آيد، اما اين سخنان رهبري علي رغم آن زمينه اي كه تبليغات منفي غربي ها ايجاد كرده بود، نه تنها واكنش منفي مردم مصر را در پي نداشت، بلكه مصري ها دقيقاً اين صحبت ها را از خودشان دانستند و بعضي از فعالان سياسي مصري و از جمله آقاي كمال هلباوي صراحتاً اعلام كردند كه اين سخنان همان چيزي است كه ما به آن احتياج داريم و از اين به بعد به اين موعظه ها بسيار نيازمنديم.
اين مسأله به تنهايي نشان مي دهد كه فضاي منطقه با تغييرات بزرگي روبه رو شده است و ما شاهد تغييرات بنيادي در حوزه ي فكر هستيم. از اين رو تمام تلاش غربي ها براي تقسيم جهان اسلام به دولت ها و ملت هاي كوچك و سپس اختلاف افكني بين آنان، اكنون ناكام مانده است. دليلش هم اين است كه فضاي پيشين اختلاف بين مسلمان ها در حال تبديل به فضاي اعتماد نسبت به هم است و اين پيام بسيار مثبتي براي جهان اسلام است.
البته اين اتفاق براي غربي ها بسيار وحشتناك است، زيرا رشته هاي صد ساله ي آنها را پنبه مي كند. غربي ها تلاش بسياري كرده اند كه با تقويت جريان هاي لائيك و ايجاد درگيري هايي بين گروه هاي مختلف كشورهاي انقلابي و به خصوص در مصر، اذهان عمومي را از يك افق و آينده ي روشن به يك آينده ي تاريك سوق بدهند و البته پيروزي اسلام گرايان در مصر، نشانه ي شكست اين تلاش ها بود.
با توجه به همه ي اين موارد بايد بگويم كه رهبر معظم انقلاب از اعتبار بسيار بالايي در اذهان مردم منطقه برخوردار هستند. اين كه كشور ما انواع تحريم ها و نيرنگ هاي غرب را پشت سر گذاشته و آينده ي روشني را براي خود ترسيم كرده و همچنين رشد علمي فوق العاده اي كه به دست آورده و همه اين ها تحت مديريت كلان رهبر انقلاب انجام گرفته، باعث شده تا وقتي ايشان با چنين جايگاهي در مسأله اي صحبتي مي كنند، بازتاب گسترده اي در جهان داشته باشد. امروزه بسياري از نظريه پردازان غربي با نگاه به افكار و رفتار رهبر معظم انقلاب بسياري از اتفاقات جهان اسلام را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهند. مثلاً در تحولات اخير منطقه، هنگامي كه ايشان نظريه ي بيداري را مطرح كردند، به خوبي توانست در ابعاد مختلف جايگاه خود را در مجامع فكري بين المللي باز كند و تأثير خود را بگذارد.
مهم ترين ابعاد نظريه ي بيداري اسلامي به نظر شما چيست؟
- اين نظريه يك بعد شخصي دارد كه در آن همه ي انسان ها را دعوت به «بازشناسي» مي كند. بعد ديگر آن نيز كه مربوط به هر كشور و ملت و مسائل داخلي آنها مي شود، دعوت به «اتكاي به خود» است. در بعد اعتقادي مردم را به «اعتماد به خدا و اعتماد به وعده هاي الهي» فرامي خواند و در بعد بين المللي هم يك وجه سلبي و يك وجه ايجابي دارد. وجه سلبي اين است كه ملت ها به لبخندهاي غربي ها اعتماد نكنند و بدانند كه غربيان مدافع حقوق آنها نيستند. وجه ايجابي هم اين است كه مسلمان ها بايد به سوي نظام سازي در عرصه ي بين المللي حركت كنند. اين كه ايشان بر مسأله «امت اسلامي» تأكيد مي كنند، مبين اين مفهوم است كه ما بايد جهاني ديگر را بسازيم تا بتوانيم قوانين و اهداف خودمان را پياده كنيم. نمي توانيم اين خوراك پاكيزه و خوشمزه را در يك ظرف شكسته و كج و معوج بريزيم و بعد از ديگران بخواهيم كه آن را ميل كنند. ما براي اين كه بتوانيم در اين جهان قدر اسلام را بدانيم، بايد ظرف اسلامي ايجاد كنيم. اين وجه ايجابي نظريه ي بيداري اسلامي است كه به وضوح در آن آشكار است.
منبع: پايگاه اطلاع رساني
رهبر معظم انقلاب اسلامي

 



توليد علم بومي و اسلامي در گفت و گو با دكتر مجيد كافي
علم در «جهان سوم» توليد مي شود

هدي مقدم
يكي از داغ ترين بحث هايي كه اين روزها مطرح است؛ اسلامي سازي علوم به خصوص در دانشگاه ها است. تمركز اصلي اين بررسي ها نيز بر روي علوم انساني استوار است؛ علومي كه به گفته بسياري از انديشمندان، علاوه بر چگونگي روش تحقيق، نوع نگاه به ديگر علوم اعم از پزشكي و فني و پايه را عميقاً دچار تغيير مي كند.
بي جهت نيست كه در كنار قديمي ترين دانشگاه كشور يعني دانشگاه تهران، حد فاصل خيابان قدس و وصال تابلويي با عنوان پژوهشگاه اسلامي سازي علوم در دانشگاه، نظرها را به خود جلب مي كند.
مهم ترين سوالي كه اين جا به ذهن مي رسد آن است كه يعني علومي كه تا امروز در دانشگاه خوانديم و اين روزها نيز به جمع كثيري از دانشجويان ارائه مي شود؛ اسلامي نبوده؟
چرا براي اسلامي سازي اين دوره بلند سپري شده؟ به عبارتي اگر ما در صدر انقلاب شاهد وقوع انقلاب فرهنگي هستيم كه بستر و زمينه اصلي آن همان اسلامي كردن علوم در دانشگاه بوده؛ پس چرا نتايج آن نه تنها مشهود نيست بلكه گويي تازه در صدد ورود به چنين حوزه اي هستيم؟
اين سوال و ساير سوالهاي اين موضوع پر حاشيه را با دكتر مجيد كافي؛ جامعه شناس و پژوهشگر حوزه و دانشگاه پي گرفته ايم.
¤ مهم ترين بحثي كه در زمينه اسلامي سازي مطرح است؛ اسلامي سازي است. يعني ما در گذشته و حال، علوم اسلامي نداشته ايم؟
- در مورد اين سوال بايد جواب داد: خير! اين يك واقعيت است كه علوم مدرني كه در دانشگاهاي ما وارد و در حال تدريس است؛ اسلامي نيست. بعضي در اين خصوص اظهار كرده اند كه ظرفيت اين علوم و بستري كه در آن شكل گرفته باعث شده اسلامي نباشد؛ بعضي ديگر به لحاظ روش شناسي آنها را تحليل كرده و حتي بعضي در ساحت انسان شناسي؛ فراخور ديدگاه هايي كه وجود دارد؛ پسوند اسلامي را براي اين علوم زائد مي دانند.
¤ چرا؟
- قسمتي از اين موضوع، با مرور تاريخ قابل درك است. بعد از انقلاب صنعتي، اروپا به خصوص در زمينه علوم انساني كه نيروي پيش رونده براي علوم ديگر محسوب مي شود؛ دچار مشكلات فراواني شد. براي حل اين مشكلات، تدابيري انديشيده شد كه رفته رفته اين پاسخ ها و تدابير به صورت منسجم و در قالب عناوين خاصي مانند جامعه شناسي، روان شناسي، مديريت و ... ارائه شد.
بنابراين در وهله اول، بايد دانست كه شكل گيري اين علوم؛ در حقيقت پاسخي بود كه اروپاييان به مشكلات ايجاد شده خود مي دادند.
در جوامع شرقي مثل ايران؛ بدون اين كه چنين امري لحاظ شود؛ اين علوم به صورت كامل ترجمه شد و وارد كرسي هاي دانشگاهي شد. در حالي كه از نكته اصلي غفلت شد. يعني آيا اصلا چنين مشكلي در جامعه اي مثل ايران وجود داشت كه نياز به اين علوم در آن زمان مطرح شود؟ دوم اين كه اگر چنين مشكلي در جامعه ايران هم وجود دارد؛ آيا راهكاري كه غربيان آن را در قالب اين رشته و به اصلاح علم ارائه كرده اند؛ متناسب مقتضيات و شرايط جامعه ما هست؟ سوم اين كه با فرض يكساني مشكل و يكساني راهكار ارائه شده، آيا راهكار آنها موفق بوده كه آن راهكار در اين جا نيز انجام شود؟
اين سه سوال؛ اساس و محور بحث هاي اسلامي سازي و به عبارتي بومي سازي علوم را تشكيل مي دهد.
به عنوان مثال بحثي مانند فمينيسم كه وارد فضاي فرهنگي جهان و حتي وارد جامعه ايراني شده، در غرب به خاطر مسائل و مشكلاتي كه زنان داشتند و ظلم هايي كه به آنها مي شد؛ علوم و نظرياتي ايجاد كردند با عنوان نظرات فمينيستي و مطالعات زنان كه شاخه ها و گرايش هاي زيادي مثل ليبراليستي، ماركسيستي؛ موج اول؛ موج دوم و ... دارد.
علت ايجاد اين رشته چه بود؟ مشكلي كه زنان داشتند. اتفاقي كه براي جامعه ايراني افتاد چه بود؟ اين بود كه عده اي كتب فمينيستي را مطالعه كردند يا در غرب با انديشه هاي آنها آشنا شده و حتي وارد رشته مطالعات زنان شدند و سرانجام عيناً اين نظريات را ترجمه كردند و وارد فضاي فرهنگي ايران كردند.
سوال اينجاست كه زن ايراني كه هنوز مساله اي ندارد؛ يا اين كه مساله خود را در فرض وجود؛ هنوز نمي شناسد؛ با مطرح كردن گزاره هاي فمينيستي؛ چه اتفاقي برايش رخ خواهد داد؟
با فرض اينكه زن ايراني از مشكلات خود آگاه شد؛ آيا راهكاري كه براي زنان غربي ارائه شد؛ جوابگوي نياز و مشكل آنها شد و مشكلات آنها را حل كرد كه حالا اين راهكارها براي زنان شرقي مطرح شود و آنها نتيجه بگيرند؟
¤به نظر مي رسد كه اين بحث؛ تنها مربوط به جامعه ايراني نباشد؟
- كاملاً درست است. عده اي به اشتباه تصور مي كنند كه
اسلامي سازي علوم؛ منحصر به ايران است و يا اين كه بعد از انقلاب تازه متولد شد؛ در حالي كه من در مقاله باورهاي علمي ديني؛ گزارش اجمالي از اين حركت داده ام. اين روند؛ 80 سال است كه آغاز شده و اولين بار در پاكستان و بعد در هند ادامه يافت و سپس در اواخر رژيم پهلوي وارد ايران شد. اولين بحثي هم كه در پاكستان مورد دقت و توجه قرار گرفت، اقتصاد بود. بحث دوم در هند با عنوان تربيت ديني مراحل خود را آغاز كرد و مقارن با دوره ما، در آمريكا نيز عده اي در اسلامي كردن علوم و تمركز بر اصاله المعرفت هستند.
همه مواردي كه ذكر شد؛ در علوم اسلامي است. به عبارتي ما در مسيحيت؛ شاهد حركت به سمت علوم مسيحي هستيم. در يهوديت نيز ما علوم يهودي را مي بينيم.
نكته بعد اينكه حتي كشورهايي كه ديني نيستند؛ به علوم بومي اعتقاد دارند. مثل روسيه.
به طور كلي جهان به درك اين نكته رسيده كه علوم غربي وارداتي؛ جوابگوي نياز آنها نيست و فراخور شرايط تمدني، فرهنگي، تاريخي و اجتماعي هر كشور، اين علوم بايد بازسازي و يا دوباره سازي شود كه به آن بومي سازي علوم گفته ميشود.
¤ بنابراين به نظر مي رسد كه ما كمي دير وارد اين حوزه شديم.
- نه! چندان هم دير نيست و به عبارتي نسل شما تازه با اين مقولات روبه رو شده اند و الا پژوهشگراني مثل من، 24 و 25 سال است كه در اين حوزه هستيم و كار مي كنيم. عملاً اين حركت به طور جدي بعد از جنگ آغاز شد.
¤ يعني انقلاب فرهنگي كه در اوائل انقلاب رخ داد؛ چندان تحول خاصي را به وجود نياورد؟
- چرا! اتفاقاً يكي از مهم ترين بسترهاي شكل گيري اين روند؛ همان انقلاب فرهنگي است. چون اين حركت نياز به افرادي داشت كه يا بايد حوزوي مي بودند؛ يا دانشگاهي. در حوزه هاي ما كه افرادي كه با علوم جديد آشنا باشند؛ بسيار نادر بودند. دانشگاهيان ما هم در آن زمان اصلاً به اسلامي شدن؛ اعتقادي نداشتند. گو اين كه اين روزها هم شاهد برخي از اظهار نظرهاي اين افراد مبني بر غيرقابل وصول بودن اين اقدام هستيم. بنابراين فراهم شدن زيرساخت هاي اين حركت عظيم؛ بسيار زمان بر بود. در حال حاضر شايد؛ آن هم شايد بتوانيم ادعا كنيم كه كساني تربيت شده اند كه وارد چنين حوزه هايي شوند.
¤ يعني افرادي تربيت كرده ايم كه دست به توليد علم انساني اسلامي مي زنند، يا اينكه تنها در نقش يك منتقد ظاهر مي شوند؟
- توليد علم، خمره رنگرزي نيست كه چيزي در آن رود و بعد با شمايلي متفاوت خارج شود. اين امر از مقولات بسيار زمانبري است كه علاوه بر صرف هزينه هاي كلان، گاهي بعد از يك نسل به نتيجه مي رسد.
¤ اين پروسه، چه دوره هايي را بايد طي كند تا بعد از آن زمان و دوره ها، بگوييم حالا علوم ما اسلامي شده؟
- اين كه به شكل قاطع دوره ها را بيان كنيم و زمان بندي خاصي اعلام كنيم، اصلا داراي ضابطه ثابت و خاصي نيست؛ چرا كه رويكردهاي متفاوتي در اين زمينه وجود دارد. توليد علوم يك فرايند تاريخي است. گروه هاي مختلف بايد تلاش و فعاليت كنند كه تا ذره ذره پيكره اي را تشكيل دهد كه ما به آن علم ديني مي گوييم. علاوه بر اين كه تا امروز ما تنها در بحث امكان يا عدم امكان علوم ديني صحبت كرده ايم كه مي شود اين كار را كرد يا نه؟ بعد از اينكه قائل به امكان اسلامي شدن علوم شديم؛ آنگاه مي توان سوال كرد: چگونه؟ به عبارتي هنوز ورودي به خود اسلامي كردن نداشتيم كه بگوييم اين نظريه ما ، نظريه اي مبني بر جامعه شناسي اسلامي است. موسسات نيز در حال تربيت نيروهايي هستند كه بتوانند در اين حوزه ها وارد شوند و فضا سازي كنند وسپس توليد علم صورت بگيرد.
¤ ساز و كار توليد علم چيست؟
- علم براي توليد شدن؛ بايد جهان سومي شود! يعني بايد بين الاذهاني شود؛ جهان كتابخانه اي شود و آن موقعي اتفاق مي افتد كه افراد مختلفي به داده هاي علمي مختلفي برسند و ارائه نظر كنند و بين اذهان نخبگان چنين تئوري هايي مورد بحث و بررسي قرار بگيرد. فرض كنيد انيشتين؛ قانون نسبيت خود را بعد از كشف، به كسي نمي گفت و براي خود نگه مي داشت. در اين صورت آيا او توليد علم كرده بود؟ قاعدتا نه! چون وقتي فرضيه و تئوري مطرح مي شود؛ كساني پيرامون اثبات و رد آن صحبت مي كنند و آن مساله وارد فضاي ذهني جامعه نخبه مي شود و رفته رفته پله هاي علم، چيده مي شود.
يك مساله، وقتي در جهان خارج وجود دارد؛ در واقع در جهان اول است. وقتي وارد ذهن محقق مي شود؛ فضا عوض شده و وارد جهان دوم مي شود. نه در جهان اول و نه در جهان دوم، علم شكل نمي گيرد بلكه علم موقعي شكل مي گيرد كه وارد جهان سوم شود. يعني بين الاذهاني شود. ما در حال حاضر در جهان دوم هم مشكل داريم. يعني تئوري و گزارشي كه از واقع داريم، هنوز ناكارآمد است. پس راه طولاني را براي رسيدن به جهان سوم بايد طي كنيم و يكي از دلائلي كه ما هنوز در بحث امكان و عدم امكان هستيم همين است. البته اگر به اين بحث به عنوان معبر نگاه كنيم، بسيار سودمند است ولي اگر همين مبحث مأوا و جايگاه ما شود، مخل خواهد بود و راه به جايي نخواهيم برد.
¤ با اين اوصاف يعني تازه در بحث اسلامي شدن مراحل اوليه امكان را طي مي كنيم؟
- نه! ما مسافت هاي طولاني از اين راه را طي كرده ايم و مي توان گفت به مرزهاي اين باور رسيده ايم. به عبارتي بخش هايي از جامعه از مرز عدم امكان عبور كرده اند. امروزه بسياري از حوزويان ما قائل به اين امكان هستند ولي چون بعضا دانشگاهيان ما دغدغه اي براي اسلامي شدن ندارند؛ هنوز از اين مرز رد نشده اند. هر چند كه در حوزه هم كساني قائل به عدم امكان و در دانشگاه نيز افرادي صراحت اين امكان را قبول دارند. در نتيجه رويكرد غالب در حوزه امكان و رويكرد غالب در دانشگاه عدم امكان اسلامي سازي علوم است.
¤ علت اين تفاوت در رد يا قبول چيست؟
- نوع نگاه اين دو قشر كاملا متفاوت است. هر كدام تعريفي مجزا از علم دارند. فضاي تنفسي متفاوتي دارند و وقتي دانشگاه، با علوم ترجمه شده سامان گرفته شده باشد و با آن رشد كرده باشد؛ قاعدتاً نگاه بسيار متفاوتي با حوزه كه جايگاه ترويج اسلام تلقي مي شود خواهد داشت.
كساني كه قائل به اسلامي شدن علوم هستند؛ قائل به پارادايم ها و فلسفه اي هستند كه اين امكان مبتني بر آنهاست. مثلاً در پارادايم پوزيتيويستي، ما وحدت روش شناختي داريم. يعني وقتي راجع به علمي صحبت مي كنيم؛ بايد اين علم بر اساس يك روش ارزشيابي شود. اين امر اجازه نمي دهد روش هاي ديگر را نيز در كنار اين روش قرار داد. مثلاً در كنار تجربه محسوس، وحي را نيز بپذيريم. بنابراين كشف و شهود؛ نقل، عقل و ... همه به كنار گذاشته مي شود. پس اثبات و رد گزاره هاي آنها، تنها بر اساس يك روش امكان دارد. براي اين روش فرقي نمي كند در مورد علوم انساني صحبت مي كنيم يا علوم فني و پايه. اما اگر پارادايم چند روشي را در علوم بپذيريم؛ مثل آنچه كه انديشمندان علوم ديني ما پذيرفته اند؛ در اين صورت؛ علم با معيارهاي عقلي و نقلي و شهودي و تجربي و... قابل سنجش است. به اين نوع نگاه در اصطلاح، كثرت گرايي روش شناسي گويند. پارادايم غالب در دانشگاهيان ما، روش پوزيتيويستي است و يكي از علل رد امكان اسلامي كردن هم اين گزينه مي تواند باشد. ضعف در فلسفه علم و معرفت شناسي، عدم آشنايي با ساير روش ها، تربيت آن ها و تمركز نهادها تنها روي يك روش و آن هم پوزيتيويستي، باعث به وجود آمدن اين گرايش ها شده است.
¤ گام هايي كه بايد برداشت تا از اين فضا عبور كنيم و به آن قله اسلامي شدن علوم برسيم؛ چه مراحل و سازوكارهايي دارد؟
- من نمي توانم اين گام ها را تشريح كنم چون رويكردها متفاوت است. ولي به صراحت مي توان گفت كه با دستوري كردن، هيچ علمي توليد نخواهد شد. اين كه با يك فرمان نامه، شما بخواهيد عده اي علم توليد كنند؛ بسيار غيرمنطقي است. دولت ها بايد فضاي توليد علم را ايجاد كنند. جو جامعه را به اين سمت هدايت كنند و امكانات را براي كساني كه نخبه هستند و خودجوش وارد اين عرصه شدند و مي توانند توليد فرضيه داشته باشند؛ مهيا كنند.
¤ تعريف ما از توليد علم چيست؟ چون شما مهم ترين وظيفه نخبگان را توليد فرضيه و تئوري عنوان كرديد.
- توليد امروزه به دو معنا به كار مي رود. يكي به معناي توليد گزاره اي و فربه شدن علوم است. مثلاً روز به روز به علم فيزيك و يا جامعه شناسي گزاره اضافه مي شود و گسترش مي يابد. نوع دوم توليد؛ توليد تئوريك است. يعني گزاره توليد نمي كنيم بلكه نظريات و نگاه هايي توليد مي كنيم كه منجر به شكل گيري شاخه هاي جديد خواهد شد. علم به طور كلي داراي سه بخش است:
بخش روش ها و تكنيك ها؛ بخش گزاره ها و سوم تئوري ها.
وقتي از ديني شدن علم سخن به ميان مي آيد؛ عده اي معتقدند كه بخش گزاره ها مد نظر است. يعني اگر گزاره ها در فضاي ديني فربه شوند، علم ما ديني شده است. بعضي معتقدند كه روش بايد دچار تغيير شود و اسلامي شود. عده اي ديگر، از جمله خود من، قائل به توليد نظريه و تئوري هستند و اگر تئوري اسلامي توليد شود؛ يعني ما علم اسلامي داريم. به ندرت پيش مي آيد كسي هر سه را توامان با هم براي تغيير درعلوم لحاظ كند.
شايد اين مثال براي درك بهتر راهگشا باشد: اگر علت طلاق را به لحاظ جامعه شناسي، بيكاري يا اعتياد در نظر بگيريم؛ ما به لحاظ تعاليم خودمان مي توانيم بگوييم عامل خودخواهي، غلبه نفس اماره؛ فراموشي خدا و گزاره هاي ديني ديگر را به عوامل منجر به طلاق اضافه كنيم.
البته اگر ثابت شد؛ اين گزاره به ساير گزاره ها اضافه شده و تبديل به گزاره ديني مي شود. بعضي مي گويند اصلا اين روش، منجر به توليد گزاره ديني نمي شود بلكه بايد روش نيز، ابداعي و ديني باشد. عده اي مي گويند اين كه عوامل طلاق را بررسي كنيم و گزاره هاي آن مورد دقت قرار گيرند؛ اساساً توليد نيست بلكه بايد تئوري ارائه كنيم. هر چيزي كه به عنوان افزايش عامل طلاق در نظر گرفته مي شود؛ بر اساس يك نظريه است. شما بايد اين نظريه ها را توليد كنيد و سبس اقدام به گزاره سنجي كنيد. گرچه متغيرها عوض مي شود ولي تئوري به شما مسير خاصي مي دهد و لذا بايد نظريه خاصي باشد. اين اتفاق كه نظريه خاصي آن هم به صورت ديني وجود داشته باشد هنوز اتفاق نيفتاده. مثلاً ماركسيست ها نظريه تضاد را دارند و عواملي را كه به عنوان گزاره هاي طلاق حتي در زمينه بيكاري مطرح مي كنند؛ بر اساس تضاد است.
¤ براي رسيدن به اين نظريه چه بايد كرد؟
- اولين گام آن است كه علوم غرب را به طور كامل بشناسيم. دوم اينكه اين علوم را بعد از مطالعه كامل نقد كنيم. بخش سوم شايد اين است كه پارادايم شكل گيري علوم را تدوين كنيم. التبه اين كار شده ولي نه به صورت عام. به عبارتي مباحث انسان شناسي، معرفت شناسي و... اين كه شما انسان را مختار و يا مجبور بداني؛ نوع نگاهت به علم عوض خواهد شد. وقتي كه ما در توليد علم خود كرامت انسان را بخواهيم حفظ كنيم نوع نگاه ما به علم متفاوت خواهد بود. و در نهايت توليد نظريه را خواهيم داشت.ساخت مفاهيم و گزاره ها بر اساس اين نظريه ها ؛ ارزيابي اين مفاهيم با واقعيت خارجي و در نهايت نتيجه گيري از آن. يعني اگر ارزيابي شد و اثبات شد؛ شما در توليد علم موفق بوده ايد.
البته هيچ علمي با يك نظريه توليد نمي شود. اگر من بخواهم با آيات و روايات به جامعه شناسي علمي برسم و با استفاده از همان؛ به يك نظريه رسيدم و با واقعيت همسنخ بود؛ با اين يك نظريه؛ جامعه شناسي اسلامي توليد شده؟ خير! جامعه شناسي اسلامي مجموعه اي از نظريات است كه مدام در حال فربه شدن و تكامل هستند و بايد گسترش يافته و در بوته نقد و بررسي خود نخبگان قرار گيرد. به اين شكل مي توان گفت كه ما به عنوان مثال در جامعه شناسي اسلامي، دست به توليد علم زده ايم.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14