(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 6 خرداد 1391 - شماره 20218

شناخت جريان هاي فكري حاكم در سينماي غرب -1
نقش منجي آمريكايي در سينماي آخرالزماني!
نگاهي به مجموعه تلويزيوني «پشت كو ه هاي بلند»
سفري به روزگاران
سينماي غرب و تلاش براي تحريف واقعيات تاريخي و سياسي



شناخت جريان هاي فكري حاكم در سينماي غرب -1
نقش منجي آمريكايي در سينماي آخرالزماني!

محمد قمي
غرب فرهنگي و يا همان فرهنگ و فكر غربي به همراه تمام ابزارهاي نرم افزاري و سخت افزاري اش به دنبال چه سياستي در حوزه جهان سينمايي است؟ و چه رويكردها و رهيافت هايي را براي جهاني كردن سبك فكر و زندگي غربي، تدارك ديده است؟
و سؤال ديگر در همين رابطه و در تلاقي با ماهيت سينما به عنوان يك پديده مدرن كه مبدعش غرب بوده، اينكه آيا سينما محل تجلي توهمات قومي است؟ آيا كاركرد سينما اسطوره سازي است؟ و آيا سينما ميداني براي معركه گيري سياست بازان و عرصه اي براي عرض اندام دغل كاران است؟
اگر نه اينكه در همه جاي جهان، اما حداقل در غرب امروز و ديروز، سينما همين كاركرد را داشته است و يا به عبارت بهتر و دقيق تر، كاركرد غالب و همت اصلي اش براين نحو و اين وجه بوده است.
مرور كارنامه سينمايي غربيان در زمينه توليد «محصولات جهاني» گويا و جوياي همين امر است.
سينما در دهه هاي متأخر هزاره دوم و سال هاي ورودي به سومين هزاره، براي غرب كاركردي آخرالزماني يافته و محلي شده براي ظهور و بروز توهمات و انگاره هاي اين چنيني توليدكنندگان فكر در غرب.
جريان هاي فيلمسازي و محصولات متنوع و متعددي كه در آنها تم و عنصر اصلي بريك نوع «پيشگويي آخرالزماني» مبني بر «نابودي جهان» و البته ظهور يك «منجي» غربي براي پاياني خوش بر اين مهلكه، تاكيد و تصريح دارند و براي تاريخ جهان يك «آينده» يك «فاجعه» و البته يك منجي مي سازند و به خورد مخاطبان جهاني شان مي دهند.
و عجيب نيست- يا به عبارت بهتر حالا ديگر عجيب نيست- كه اين «فاجعه عموما از سوي «تفكر»ات و «كشور»ها و «ايدئولوژي»هاي «بنيادگرا» و واپس گرا ناشي مي شود و نيز آن ناجي و خاتم دهنده فاجعه هم از جايي مثل «آمريكا» سربر مي آورد!!
همان طور كه گفتيم اين منبع شر و نيروي خبيث از دل يك رويكرد فرامادي و شبه ايدئولوژيك ديني بيرون مي آيد و قصد استيلا برجهان و آدم هايش را دارد!
آثاري كه در طول سال هاي اخير و به ويژه در دهه پاياني هزاره دوم و نيز دهه آغازين هزاره سوم در سينماي جهاني غرب و پيكره هاليووديسم، توليد و به جهان عرضه شده، همگي از اين مولفه هاي فكري و رويكردهاي عقيدتي، پيروي مي كنند و در غالب آنها مي توان نمادها و نمودهاي اين زمينه عقيدتي را دنبال كرد و پي گرفت.
نكته ديگر آنكه اين محصولات عموما در ژانرها و گونه هاي متنوع سينمايي و با مخاطب هدف متفاوت و براي قشرها و مقاطع سني گوناگون و در قالب هاي مختلفي كه حتي انيميشن را هم در برمي گيرد توليد شده اند.
گستره اين آثار از نمونه هايي همچون «ترميناتور 2: روز داوري» ساخته جيمز كامرون درسال 1991 تا «ماتريكس» اثر برادران واچفسكي درسال 1999 و اقران و امثال اين فيلم ها كه بسيار متنوع و متكثرند را شامل مي شود.
فيلم هايي كه در آنها مضمون اصلي و جدي، قدرت شر و خبيثه اي است كه در مقابل منجي خير و آزادي قرار مي گيرد و استيلاي «ايدئولوژي نابودي» را در مواجهه با رهايي بخشي عنصر آزادي آور و «نجات دهنده آمريكايي» قرار داده و پايان جهان را با سيطره منجي غربي- و در اصل، آمريكايي- نويد مي دهد!
همان طور كه گفتيم سياهه اين فيلم ها در گونه ها و قالب هاي متنوعي شكل مي گيرد و عرصه هاي مختلف را براي تهيه خوراك فكري و سينمايي مناسب با ذائقه مخاطب امروزي اش در سراسر جهان، مي آزمايد و از آن بهره مي گيرد.
گونه هاي مختلفي همچون علمي- تخيلي، اسوره گرا، تاريخي، باستاني، وحشت، تريلر، سياسي، ملودرام، اكشن و... و در قالب هاي متنوعي از موزيكال و انيميشن گرفته تا سه بعدي و...
ادامه دارد

 



نگاهي به مجموعه تلويزيوني «پشت كو ه هاي بلند»
سفري به روزگاران

آرش فهيم
تاريخ ايران يكي از منابع غني براي خلق انواع و اقسام آثار هنري و روايت هاي نمايشي و تصويري است كه البته از اين ذخيره فرهنگي در سينما و همچنين سريال هاي تلويزيوني كمتر بهره برداري شده است. مجموعه «پشت كوهاي بلند» از معدود آثاري است كه از اين قابليت استفاده كرده. كاري كه شايد نتوان آن را يك أثر برجسته و جريان ساز در عرصه سريال سازي دانست ، اما از برخي جوانب حائز اهميت است.
در ميان خيل غالب سريال هاي شهري زده و شبه مدرن و آپارتماني و روشنفكرنما كه يا كمدي هايي كليشه اي را به خورد مخاطب مي دهند و يا رمانتيك هاي تلخ و زهرآگين و تفرقه آميز را ، «پشت كوهاي بلند» همچون يك هواي تازه در فضاي رسانه اي تلويزيون مي ماند.
قالب روايي آن از نمونه هاي كمياب ، هم در سينما و هم در تلويزيون است ؛ گونه اي كه مي توان آن را كمدي تاريخي نام نهاد و حاصل تلفيق لحن طنزآميز و فانتزيك با داستاني تاريخي است. تفاوت اصلي «پشت كوهاي بلند» به كارگرداني امر الله احمدجو با ديگر آثاري كه ملقب به تاريخي بودن هستند ، در اين است كه معمولا فيلم ها و سريال ها و به طور كلي روايات تاريخي بازنمودهايي از زمان ها و مقاطع و حوادث و آدم ها و جريان هاي واقعي هستند كه در گذشته هاي دور يا نزديك رخ داده اند. با اين حال ، داستان اين سريال كاملا تخيلي است و در واقع نمي توان چنين ماجرايي را در كتاب هاي تاريخ پيدا كرد. اما آنچه در آن ديده مي شود شبيه به خيلي از واقعيت هايي است كه در دوره هاي مختلف تاريخي براي بسياري از پادشاهان و اطرافيان آن ها رخ داده است. بر اساس نشانه هاي موجود در كار مي توان زمان آن را به حدود 400 تا 500 سال قبل تخمين زد. يعني زماني كه رفته رفته تمدن ما از اوج به سوي نشيب ميل پيدا مي كند و به خاطر بي كفايتي شاهان و همچنين نفوذ بيگانگان استعمارگر رفته رفته رو به قهقرا مي رود.
«پشت كوهاي بلند» درواقع يك سفر به سرزمين تاريخ و فرهنگ و آداب و رسوم ايرانيان است. رنگين كماني است از يك پهنه فرهنگي و اقليمي وسيع به نام ايران با همه اقوام و جغرافياها و اجزايش. معمولا در روايت هاي تاريخي ، تلخي ها و سياهي ها غالب هستند. اما در اين سريال زشتي ها و زيبايي هاي تاريخ ايران همراه و همنوا درآمده اند. به بياني ديگر يك مينياتور متحرك از روزگاران كهن و رسوم موجود در ايران زمين ترسيم شده است. دوراني كه شاه و تلخك و وزير و حاكم بر سر كار بودند. ماجرايي هم كه در اغلب دوره ها و سلسله هاي حكومتي تسلسل داشت ، نقطه شروع ماجراها تعيين شده است ؛ تلاش يكي از دست نشانده هاي شاه براي به زير كشيدن رئيس خود و برفرازي خودش!
برخلاف غالب سريال هاي تاريخي كه به حاكمان يا بزرگان و صلحا محدود مي مانند ، اين بار زندگي روزمره مردم در روزگاران گذشته نيز دستمايه درام قرار گرفته است. به طوري كه جزئيات بيشتري از شيوه زندگي ايراني در صدها سال قبل ديده مي شود. كار از روابط رسمي و اداري و مناسبتي فراتر رفته و به بازي ها و شوخي ها و رفت و آمدها و نشست و برخاست ها و بگو مگوها و گاه دست به يقه شدن ها و تفريحات و ساير آداب زندگي هم كشيده شده است.
سياق كار بيش از تعريف روايت هاي خطي و پركشمكش ، تعريف قصه هايي در قالب حكايت هايي تصويري است. يعني در كنار موضوع اصلي كه همان حضور سامشاه در بيابان و پي گرفتن زندگي شباني و ماجراهاي پيرامون آن است ، در هر قسمت يا هر دو قسمتي نيز يك موضوع خاص به نمايش در مي آيد.
يكي از ويژگي هاي خاص سريال «پشت كوهاي بلند» زبان ادبي زيباي آن است. شخصيت هاي درون داستان سريال به زباني قديمي و محلي صحبت مي كنند و اين باعث شده كه حال و هواي متفاوتي در اين كار به ثمر بنشيند. البته زبان برخي از شخصيت ها خيلي هم واقعي نيست. مثل زبان محمود پاك نيت در نقش سامشاه كه آميخته اي از شيرازي و اصفهاني و لري و ... است.
منبع اصلي شكل گيري اتفاقات و داستان ها در اين سريال ، ضرب المثل ها و حكايت هاي قديمي است. روايت هايي كه با وجود زيبايي و شيريني اما تقريبا از زندگي امروز ما خارج شده اند و كمتر به كار مي روند. فيلم ها و سريال هايي مانند «پشت كوهاي بلند» يك خوبي دارند و آن هم اين است كه باعث حفظ و معرفي دوباره ارزش ها و ميراث فرهنگي سرزمين مان مي شوند. نكته مهم اين است كه حفظ گذشته ضامن ساخت آينده است. يكي از ضعف هاي رسانه هاي تصويري ما انفصال ميان آن ها با خاطره ها و حتي روياها و تخيلات بومي و اقليمي ماست. اين گسست سبب تخريب هويت ملي و ناتواني جامعه در تجسيم افق و چشم انداز آينده مي شود. حداقل كاركرد آثاري چون «پشت كوهاي بلند» يادآوري اين ميراث فرهنگي است.
استفاده از بازيگران توانمندي كه البته طي سال هاي اخير در سينما و تلويزيون مهجور مانده اند هم از نكته هاي جالب اين سريال است. بازي گرفتن از كودكان در اين گونه آثار كار دشواري است كه كارگردان به خوبي از پس آن برآمده است. در كل همه نقش آفرينان از خردسالان گرفته تا كهن سالان خيلي طبيعي و ساده بازي كرده اند.
با اين همه ، ضعف ارتباط سهل و ممتنع متن أثر با مخاطب ، يكي از ضعف هاي آن به شمار مي رود. تماشاگر سريال هرچند در فضاسازي و قاب ها و تصاوير زيبا و چشم نواز و خاطر انگيز سريال جذب و غرق مي شود ، اما از آنچه در اين تصاوير مي گذرد باز مي ماند. داستان سريال چندان سر راست و قابل فهم نيست. به همين دليل هم درك مضامين اخلاقي و پندآموز مستتر در اين حكايت ها نيز براي مخاطب عام سيما دشوار و گاه غيرممكن است. بينندگان تلويزيون ، به ويژه در ساعات پاياني روز كه زمان استراحت و آسودگي است ، علاقه چنداني به تماشاي داستاني هاي پيچيده و سخت ندارند. روايت هاي سريال هاي تلويزيوني ضمن مستحكم و پاكيزگي و اصولي بودن ، بايد ساده و روان باشند و بتوانند به سادگي ذهن مخاطب را با خود درگير كنند. مهمي كه در سريال «پشت كوهاي بلند»چندان رعايت نشده است.
جاي خالي حماسه ها و ايستادگي هاي ملي نيز در اين أثر خالي است. مقاومت هايي كه ايران را در برابر همه تجاوزات حفظ كرد و مايه افتخار ما تا ابد شدند كه البته بسياري از ما آگاهي و شناخت چنداني از بسياري از اين وقايع نداريم. اين وظيفه رسانه ها و آثار فرهنگي است كه مردم را با جنبش ها و نهضت هاي مقاومت مردمي در طول تاريخ آشنا كنند. اما در اين سريال بيشتر بر حماقت ها متمركز شده است. اين درحالي است كه در كنار بلاهت ها و حماقت هاي شاهان و حاكمان ، جوانمردي عياران و پهلوانان و امثال دليران تنگستان و بسياري ديگر از عاشقان بي نام و نشان كه خود را فداي سرزمين و ارزش هاي ديني و ملي در برابر هجوم و دست اندازي اجانب كردند خالي است. آنچه لازمه هر كار تاريخي است ، تزريق غرور ملي و روحيه حماسي به جامعه امروز ايران است. براي اينكه تلخي ها و ادبارهاي گذشته تكرار نشوند و پيروزي هاي آينده جلاي بيشتري يابند.

 



سينماي غرب و تلاش براي تحريف واقعيات تاريخي و سياسي

تحريف واقعيت ها يكي از كاركردهاي مورد استفاده دستگاه هاي سينمايي غربي است. نمونه هاي فراواني از تلاش مالكان شركت هاي فيلمسازي غربي براي تحريف رخدادهاي تاريخي و سياسي قابل شناسايي است. توليد فيلم هاي ضدايراني يكي از اين جريان هاي تحريف گراست كه چند سالي مي شود در هاليوود كليد خورده است. به تازگي نيز يك فيلم جديد در اين زمينه ساخته شده كه هدف آن تحريف واقعيت هاي تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران است.
چندي پيش خبرگزاري فارس در اين باره گزارش داد، فيلم «سفينه» به كارگرداني «بن افلك» محصول كمپاني صهيونيستي «برادران وارنر» است كه فيلم ضدايراني «300» را در كارنامه كاري خود دارد.
براساس اين گزارش، از يك سال پيش خبرهايي مبني بر ساخت فيلمي جديد تحت عنوان «آرگو» (سفينه) به كارگرداني «بن افلك» منتشر شد كه به دليل موضوع آن كه روايتي تاريخي از واقعه تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران بود، جنجال زيادي به پا كرد و بسياري منتظرند تا ببينند آنچه كه بر پرده مي رود مرور گوشه اي از تاريخ فراموش ناشدني ايران است يا تحريف اين تاريخ؟
فيلم سينمايي «آرگو» درباره وقايع گروگانگيري سال 1979 در كنسولگري ايالات متحده آمريكا در تهران با بازي و كارگرداني «بن افلك» است كه پيش از اين فيلم «شهر»، نامزد جايزه اسكار، از او به نمايش درآمده است. اين فيلم در واشنگتن، لس آنجلس، تركيه (استامبول) جلوي دوربين رفته و بازيگراني چون «آلن آركين»، «جان گودمن» و «برايان كرنستون» در آن ايفاي نقش كرده اند، البته بازيگران آماتور ايراني نيز در اين فيلم حضور دارند.
مدت ها پيش از شروع ساخت فيلم «آرگو»، دست اندركاران اين فيلم از جمله خود بن افلك، از نزديك با آژانس هاي ويژه براي يافتن بازيگران ايراني مناسب نقش هاي مختلف اين فيلم همكاري داشته اند. پروسه يافتن بازيگران ايراني، با تبليغات وسيع در نشريات و رسانه هاي فارسي زبان ايراني لس آنجلس ادامه يافت كه در اين ميان عده زيادي نيز براي بازي در اين فيلم ابراز علاقه كردند كه در نهايت چند نفر ايراني و عرب تبار براي بازي در نقش هاي فرعي انتخاب شدند.
«بن افلك» نيز در اين فيلم نقش «توني مندز»، مامور كاركشته سابق سازمان سيا را بازي مي كند كه ماموريت مي يابد كه از آمريكا به تهران سفر كند و شش آمريكايي كه توانسته اند در جريان تسخير سفارت آمريكا توسط دانشجويان خط امام، فرار كنند و در خانه سفير كانادا در تهران مخفي شوند را از تهران خارج كند.
فيلمنامه «سفينه» براساس مقاله اي به قلم «جاشوآ بيرمن» با عنوان «چگونه سازمان جاسوسي آمريكا از يك حقه علمي- تخيلي براي نجات آمريكايي ها از تهران استفاده كرد كه درسال 2007 در نشريه آمريكايي «ويرد» به چاپ رسيده نوشته شده است. گفته مي شود كه اين فيلمنامه را «كريس تريو» با همكاري «جورج كلوني» نوشته است. «كلوني» بازيگر هاليوودي برنده اسكاري است كه فيلم ضداسلامي «سيريانا» را در كارنامه كاري خود دارد.
و البته كمپاني سازنده اين فيلم، كمپاني صهيونيستي «برادران وارنر» است كه فيلم ضدايراني «300» را با بودجه اي كلان در كارنامه كار خود دارد.
اين كمپاني يكي از بزرگ ترين تهيه كنندگان فيلم و برنامه هاي تلويزيوني جهان است كه درسال 1918 توسط مهاجران يهودي لهستاني به آمريكا تاسيس شده و سومين استوديوي فيلم سازي قديمي آمريكا بعداز پارامونت پيكچرز (1912) و يونيورسال استوديوز (1912) است.
همچنين چند روز پيش خبري مبني بر ساخت يك فيلم از سوي رژيم صهيونيستي براي تحريف رسوايي ترور المبحوح در رسانه ها منتشر شد.
همزمان با اين فيلم، سينماي رژيم صهيونيستي اين روزها درحال انجام ماموريتي براي موساد در ايجاد روايتي جديد از ترور يكي از بزرگ ترين رهبران حماس است. ترور محمودالمبحوح، رهبر حماس كه توسط رژيم صهيونيستي متهم به انتقال تسليحات به غزه بود و توسط يك تيم ترور موساد در دبي به شهادت رسيد سوژه فيلم «كيدون» است.
ترور المبحوح رسوايي بزرگي را براي رژيم صهيونيستي به وجود آورد به ويژه آنكه استفاده جاسوسان موساد از گذرنامه هاي جعلي انگليسي، ايرلندي، فرانسوي و آلماني موجب انتقاد شديد اين دولت ها از تل آويو و حتي احضار سفراي رژيم صهيونيستي دراين كشورها شد.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14