(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 11 خرداد 1391 - شماره 20223

پنتاگون چه اهدافي را در كابل دنبال مي كند؟
پيمان استراتژيك افغانستان - آمريكا اسارت يا استقلال؟



پنتاگون چه اهدافي را در كابل دنبال مي كند؟
پيمان استراتژيك افغانستان - آمريكا اسارت يا استقلال؟

سبحان محقق
اشاره
حاشيه پردازي گسترده در پيمان استراتژيك افغانستان و آمريكا، علاوه بر اينكه ويژگي ديپلماسي آمريكايي (و هر كشور ديگر) است، نشانه ضعف اين كشور هم هست؛ يعني اكنون شرايط به گونه اي است كه آمريكايي ها خود را مجبور مي بينند اهداف واقعي خود را پنهان و اين اهداف را ميان لفاظي هاي حاشيه اي گم كنند، تا حساسيتي را برنينگيزد.
بيش از 80 درصد سطور پيمان فوق حاشيه محسوب مي شود و طنز اينجاست كه مطالبات واقعي آمريكا، اين حاشيه ها را نقض مي كند!
به هرحال، نويسنده حاضر با اين هدف دست به تفسير سياسي پيمان استراتژيك زده است كه هم خيالات واشنگتن در مورد افغانستان را روكند و هم بگويد كه اگر چنين پيماني از جانب مقامات كابل پذيرفته شود، چه پيامدهايي احتمالا خواهد داشت.
سرويس خارجي
مقامات آمريكايي در تنظيم قراردادي كه اخيرا ميان اين كشور و افغانستان امضاء شد و «پيمان استراتژيك افغانستان و آمريكا» نام گرفت، به قدري هنرنمايي كرده اند كه واقعا انسان را شگفت زده مي كند و هيچ جاي اغراق ندارد اگر گفته شود ده ها ريزه كاري و نكات ديپلماتيك دراين متن به ظاهر ساده وجود دارد و استادان سياست خارجي و حقوقي بين الملل مي توانند قرارداد امضاء شده ميان «باراك اوباما» و «حامد كرزاي» در تاريخ 13 ارديبهشت سال جاري را در كلاس هاي درس از لحاظ سياسي مورد تفسير محتوايي قرار دهند.
از منظر ژورناليستي و خبري خودمان نيز وقتي متن 9 صفحه اي پيمان استراتژيك را وارد قيف «هرم وارونه» مي كنيم و مي خواهيم بخش هاي با ارزش را از زوائد و حاشيه ها و مقدمات جدا كنيم، از اينكه مي بينيم به جز چند پاراگراف، چيزي نمي ماند، واقعا دچار حيرت مي شويم.
هرچند اين يك اصل جاافتاده و همه گير است كه در نوشتن نامه، مطلب و يا يك كتاب، بايد از كلمات، عبارات و جملاتي استفاده كرد كه مخاطب تحت تأثير قرار گيرد و نويسنده به گونه اي استدلال مي كند كه خواننده در جهت خاصي متقاعد گردد و با ايده هاي نويسنده همراه شود. شيوه و هنر متقاعد كردن نيز در هر حوزه اي با حوزه ديگر فرق دارد؛ هيچ كس در مجلات تخصصي علوم سياسي از اشارات، تلميحات، لف و نشر و جناس شعري، براي اثبات گزاره هاي خود استفاده نمي كند. در شعر نيز از جملات و استدلال هاي خشك علمي و از مفاهيم و كلمات فني دور از ذهن استفاده نمي شود. اما، وقتي پاي سياست و ديپلماسي به ميان مي آيد، كه كيفيت كار به طور كل عوض مي شود؛ در هيچ يك از حوزه هاي غير ديپلماتيك، هدف نويسنده يك كتاب و يا نامه و مقاله علمي، فريب مخاطب نمي تواند باشد و اگر هم چنين قصدي درميان باشد، نويسنده خيلي زود لو مي رود؛ دليلش اين است كه يك سري مكانيسم و معيار مورد توافق از قبل وجود دارد، و يا لااقل، اثرات منفي اين فريب خوردن، خيلي گسترده و غيرقابل جبران نيست.
اما، حوزه سياست خارجي و ديپلماسي با ديگر حوزه ها فرق دارد، چون مخاطب، توده هاي مردم هستند. پيامدهاي آن نيز بسته به شرايط و اينكه پشت قضيه چه فرد و يا كشوري باشد، متفاوت است؛ اگر پاي قرارداد مهمي (مثل افغانستان و آمريكا) در ميان باشد، سرنوشت يك ملت براي مدت طولاني عوض مي شود. حتي ميزان فريب نيز به شرايط وابسته است؛ اگر دو دولت چين و افغانستان بخواهند قراردادي را ميان خود امضاء كنند، مسلماً متن قرارداد، شفاف تر از متني خواهد بود كه ميان افغانستان و آمريكا امضا شده است. در ادامه توضيح خواهيم داد كه ايالات متحده براي اينكه افكار عمومي را در افغانستان و جهان بفريبد، در طول قرارداد 9صفحه اي چقدر لفاظي كرده و با تكيه براصل «تكرار كنيد تا مخاطب باور كند»، چندين بار تركيب «احترام به حاكميت ملي افغانستان» و يا «احترام متقابل» را تكرار كرده است. اين در حالي است كه كل قرارداد اگر به اجرا گذاشته شود، افغانستان را به يك كشور تحت الحمايه تبديل مي كند!
متن و حاشيه ها
مقدمه پيمان استراتژيك (بخش يك) كه مملو از پيرايه هاي دوست داشتني و مفاهيم جذابي مثل توسعه، تحكيم صلح و امنيت جهاني است، مي خواهد بگويد كه دولت افغانستان بايد در مبارزه با دشمنان آمريكا در منطقه (دشمنان فعلي و دشمنان آتي)، با واشنگتن همكاري درازمدت داشته باشد. آمريكايي ها براي بيان همين يك جمله، حدود 30سطر از قرارداد را با كلمات و مفاهيم جذاب پوشش داده اند و به زعم خود، زيركي زيادي به خرج داده اند كه مقصود اصلي آنها در لابلاي كلمات و جملات ديگر گم شود.
بايد گفت كه اگر همان يك جمله اشاره شده، عملا به اجرا درآيد، فاتحه استقلال، حاكميت ملي و دموكراسي در افغانستان خوانده مي شود و دولت اين كشور به جاي اينكه با همسايگان خود يك ارتباط منطقي و مبتني بر حسن همجواري داشته باشد، مجبور است كه گوش به فرمان واشنگتن (نه مردم خود) باشد. اراده آمريكايي ها اين است كه دولت كابل به جاي ارتباطات افقي با كشورهاي همسايه، با ايالات متحده ارتباط عمودي داشته باشد و در مورد نوع و ميزان ارتباط افقي خود، از مركز اجازه بگيرد.
در بخش دوم، اراده واشنگتن اين است كه «دولت كابل بايد اجازه دهد كه آمريكا هر وقت كه بخواهد بتواند در امور داخلي افغانستان مداخله كند.» البته، آمريكايي ها اينجا صراحت بيشتري به خرج داده اند و صراحتاً از دولت كابل مي خوانند كه به ارزش هايي مثل حقوق بشر، ميثاق هاي بين المللي، جامعه مدني آزاد و باز و پروسه دموكراتيك پايبند باشد. كارشناسان خوب مي دانند كه مفاهيم فوق به قدري مبهم و تفسيرپذير هستند كه خود بخود زمينه مداخلات دايمي آمريكا را در افغانستان فراهم مي كنند.
تنظيم كنندگان قرارداد به جاي درج يك جمله ذكر شده در فوق، حدود 13سطر را با كلمات و الفاظ جور واجور پركرده اند.
بخش سوم به تداوم عمليات آمريكا در افغانستان و همچنين، الزام دولت كابل به امضاي يك «موافقتنامه امنيتي دوجانبه» با واشنگتن طي يك سال اشاره مي كند. از لحاظ زماني، براي اين همكاري امنيتي كابل با واشنگتن، قيد «درازمدت» ذكر شده است.
در بخش مذكور، علاوه بر موارد ذكر شده، آمريكا به افغانستان وعده كمك هاي مالي مي دهد، اما اين كمك ها را مشروط و محدود به بخش امنيتي مي كند. البته اين جمله طنزآميز نيز ذكر مي شود كه آمريكا در صدد ايجاد پايگاه دايمي در افغانستان نيست! و تهديدي را از خاك افغانستان متوجه همسايگان نمي كند. درست چند سطر بعد واشنگتن متعهد مي شود كه تجاوزات به افغانستان راحتي به شيوه نظامي پاسخ دهد.
در اين مرحله ما نمي خواهيم دست به تفسير مفاد موافقتنامه بزنيم، ولي فقط به اين يك جمله اكتفاء مي كنيم كه آمريكا برحسب سوابق خود، مي تواند هر چيزي را بهانه حضور در افغانستان وحتي عمليات عليه كشورهاي همسايه بكند.
در هر صورت، براي درج همان چند خواسته ذكر شده در بخش سوم، كه واشنگتن به طور يكجانبه از كابل مطالبه كرده و حتي وعده مالي خود را نيز به آنها مشروط كرده است، حدود 58سطر از جملات تشريفاتي بي پايه و اساس سياه شده است.
در بخش هاي چهارم و پنجم، آمريكا براي چگونگي روابط كابل با همسايگان خط و نشان كشيده و در مورد پيوند دادن افغانستان با نهادهاي مالي و مساعدت اقتصادي و اعطاي بورسيه تحصيلي، وعده هاي مبهمي به طرف مقابل مي دهد. در بخش ششم، آمريكا تلويحاً مي گويد كه بر روند توسعه سياسي افغانستان نظارت مستقيم دارد. تشكيل كميسيون دو جانبه و يك كميته اجرايي مشترك جهت اجرايي كردن اين توافقنامه و نظارت بر انجام آن و همچنين، مدت اعتبار اين موافقتنامه (تا سال 2024) و چگونگي تمديد آن، در بخش هاي هفتم و هشتم (آخر) اين توافقنامه آمده است. علاوه بر موارد فوق، يكي دو سطر نيز مربوط به مسايل شكلي و حقوقي درج شده است. اما تعداد سطرها از شروع بخش چهارم تا پايان و آخرين جمله توافقنامه، به رقم 95 مي رسد.
لفاظي هايي براي فريب
جالب است كه اگر بخواهيم زوائد متن موافقتنامه استراتژيك افغانستان و آمريكا را با عصاره آن مقايسه كنيم و اين دو را مقابل هم قراردهيم، و در ادامه همين كار را انجام خواهيم داد، متوجه مي شويم كه اين دو حوزه كاملاً با هم متناقض هستند و البته اراده واقعي عاقد پيمان اين است كه متن برحاشيه غلبه كند.
از مجموع بيش از 200سطري كه كل قرارداد را پوشش مي دهد، بالغ بر 80 درصد (160سطر) به همين لفاظي هاي بي پايه، دروغين و البته، فريب دهنده اختصاص يافته است.
درطي اين 160 سطر هرچند در برخي موارد از واژه هايي مثل «طرفين» و «احترام متقابل» استفاده شده است، مثل درسطر نخست بخش چهارم آمده است: «طرفين به اهميت روابط دوستانه و موثر ميان افغانستان و همسايگانش واقف بوده و...» درهمه اين موارد، عاقد (ايالات متحده) مي خواهد به مخاطب بگويد كه دو طرف قرارداد، از لحاظ اراده سياسي هم وزن هستند و به هركدام به يك ميزان از ديگري مي خواهد كه به موارد مندرج درپيمان پايبند باشد.
در صورتي كه همه مي دانيم در عالم واقع اين طور نيست؛ هرجا كه واژه هاي مذكور به كار برده شده، عاقد دو قصد داشته است؛ يا مي خواسته براي دولت كابل خط قرمزها را مشخص كند،مثلاً به افغاني ها بگويد روابط آنها از اين پس با ايران بايد اين حدود را داشته باشد و از اين ميزان بالاتر نرود و يا مي خواسته به مخاطب و شهروندان افغانستان دلگرمي بدهد كه آمريكا مثلاً به حاكميت ملي افغانستان احترام مي گذارد. لذا، وقتي گفته مي شود.«طرفين به حاكميت ملي يكديگر احترام مي گذارند.» منظور عاقد اين است كه آمريكا به مردم افغانستان درمورد حفظ حاكميت ملي اين كشور و احترام به آن، اطمينان مي دهد.
بدين ترتيب، درسطرهاي زائد و حاشيه اي آمريكا به دروغ مردم افغانستان را اطمينان داده است كه در اين كشور از توسعه اجتماعي و اقتصادي، امنيت پايدار، تماميت ارضي، وحدت ملي، حاكميت ملي و... حمايت كند و از دولت افغانستان نيز خواسته است كه به ارزش هاي دموكراتيك،مبارزه با تروريسم، حقوق بشر، رسانه هاي آزاد و باز و... متعهد باشد. البته، با توجه به قدرت و هژموني آمريكا، دولت افغانستان هم بايد مداخله هميشگي آمريكا درامور داخلي خود را به جان بخرد و هم بايد بداند كه اگر به ساز آمريكايي ها نرقصد، نبايد حتي انتظار دريافت يك دلار را هم از واشنگتن داشته باشد. با توجه به فقر افغانستان در زمينه نفت و گاز و زيرساخت هاي عقب مانده دراين كشور، مسلماً وابستگي دولت كابل به واشنگتن تشديد هم مي شود.
مطالبات شفاف
به راستي اگر اين همه آرايه ها و پيرايه هاي فريب را كه برشمرديم، از متن پيمان استراتژيك حذف كنيم، و سپس آنرا به افكار عمومي افغانستان و كشورهاي همسايه ارائه نماييم چه رخ مي دهد؟ به احتمال زياد، واكنش هاي مردم به اين پيمان شديد خواهد بود و انفجار اجتماعي را درپي خواهد داشت. به متن شفاف زير كه از مفاد پيمان استراتژيك افغانستان و آمريكا استخراج شده است، توجه كنيد:
«آمريكا برخلاف وعده اي كه داده است، نيروهايش را تا سال 2014 از افغانستان خارج نمي كند، بلكه فعلاً تصميم گرفته است كه تا 10سال ديگر اين نيروها را دراين كشور نگه دارد و بعداً نيز اين حضور نظامي تمديد خواهد شد. افغانستان بايد به يك كشور تحت الحمايه آمريكا تبديل شود، در غير اين صورت، از پرداخت پول به دولت كابل خبري نيست. افغانستان اگر پول آمريكا را مي خواهد، بايد دستورات كاخ سفيد را در مورد مسايل داخلي خود و نوع ارتباط با همسايگان، مو به مو اجرا كند. دولت كابل بايد در مبارزه با دشمنان آمريكا در منطقه، با واشنگتن همكاري همه جانبه بكند و استقلال حاكميت ملي، تماميت ارض، و دموكراسي افغانستان تحت الشعاع اين همكاري قراردارد. دولت كابل بايد در نوع ارتباط با همسايگان، گوش به فرمان واشنگتن (نه مردم خود) باشد.
افغانستان بايد اجازه بدهد كه واشنگتن هر وقت اراده كند بتواند در اين كشور مداخله كند. افغانستان بايد با آمريكا موافقتنامه امنيتي درازمدت و دوجانبه امضاء كند.»
آيا غير از اين است كه اگر جملات فوق به گوش شهروندان افغاني برسد، غوغا به پا مي شود؟!
كدام حاكميت ملي؟
آمريكا مكرراً در قرارداد مذكور گوشزد مي كند كه به حاكميت ملي افغانستان احترام مي گذارد و جالبتر اين است كه مقامات كابل و شخص كرزاي و فرستاده وي به واشنگتن (رنگين دادفرسپنتا)، اين قرارداد را دستاورد بزرگ براي دولت كابل و حتي ملت افغانستان مي دانند.
اينكه، مقامات كاخ سفيد مي خواهند به پيمان استراتژيك رنگ و لعاب وارونه بدهند، جاي تعجب ندارد، ولي وقتي حرف هاي آنها از زبان سران كابل هم تكرار مي شود، انسان را حيرت زده مي كند.
اولين قاعده براي غالب سياستمداران، حفظ قدرت و موقعيت خود است، كه البته مقامات افغان نيز از آن مستثني نيستند. اما بعيد به نظر مي رسد كه مقامات دولت كابل در پس حمايت از پيمان استراتژيك، فقط به خود و حفظ موقعيت خود بينديشند. آنها احتمالا معادلات پيچيده تري را در ذهن خود دارند و فكر مي كنند كه با اتكا به سرمايه و تكنولوژي آمريكا، مي توانند ميان بر بزنند و مسير توسعه اقتصادي و مدرن شدن را با سرعت بيشتري طي نمايند. اين در حالي است كه ذهنيت اتكا به آمريكا براي توسعه يافتن، مدت هاست كه وجاهت خود را از دست داده است.
در روابط بين المللي، كشورها به چند گروه تقسيم مي شوند كه عبارتند از: كشورهاي شريك مثل آلمان، ژاپن فرانسه؛ كشورهاي مشتري مثل رژيم صهيونيستي، تايوان و كره جنوبي؛ و كشورهاي مخالف وضع موجود مثل ايران و كوبا.
مقامات دولت كابل احتمالا كشور خودشان را در رده كشورهاي مشتري قرار مي دهند و به همين خاطر، براي سرريز شدن دلارهاي آمريكايي، تن به هر شرايطي مي دهند، هر چند اين شرايط (مثل پيمان استراتژيك مورد بحث ما) شرط هاي تحميلي زيادي به همراه داشته باشد. اين آميختگي قدرت طلبي و دلارهاي آمريكايي است كه باعث شده است، مقامات كابل چشم خود را مقابل هر چيز ديگري ببندند.
كاخ خيالي
افغانستان براي توسعه خود، قبل از هر چيز بايد به مردم متكي باشد و تاريخ سياسي اين كشور نشان داده است كه اگر پاي قدرت هاي خارجي در ميان باشد، مردم آرام نمي نشينند و لذا، بي ثباتي به يك پديده مزمن تبديل خواهد شد. مسلماً يك جامعه بي ثبات مستعد پذيرش سرمايه گذاري و توسعه نيست.
آقاي كرزاي احتمالا مي داند مشتريان روابط بين الملل در حقيقت، در ازاء خدمات استراتژيك و بزرگي كه به آمريكا و غرب مي كنند، دستمزد دريافت مي دارند. اگر از اين موضوع با خبر است، اين سؤال منطقي پيش مي آيد كه كرزاي خود و كشور افغانستان را براي چه خدمتي آماده كرده است؟ اين كشور كه از فقر منابع رنج مي برد، براي واشنگتن چه جذابيت هايي مي تواند داشته باشد؟ و به عبارت ديگر، مقامات آمريكايي چه كار ويژه اي را از افغانستان و دولت اين كشور انتظار دارند؟
رژيم صهيونيستي به عنوان بخشي از ساختار ارتش آمريكا در منطقه درآمده است و فرقش با ديگر واحدهاي ارتش اين است كه به طور دايمي در منطقه حضور دارد. اين رژيم سرزمين فلسطين و بيت المقدس را در اشغال خود دارد، مدافع نظم آمريكايي در منطقه است و با گرايش هاي اسلامي و جريان مقاومت مقابله مي كند. علاوه بر همه موارد فوق، قوميت يهود كه طي سده هاي اخير تبديل به يك بحران ساختاري در اروپا شده بود، با تأسيس رژيم نامشروع اسرائيل در سال 1948، اين بحران به شرق مديترانه منتقل شده است و اين بحران مي تواند پتانسيل توسعه جوامع اسلامي در خاورميانه را هميشه با مشكل مواجه كند. اين كار ويژه كمي نيست! جزيره تايوان نيز منطقه آسياي جنوب شرقي مأموريت مشابهي را در رابطه با چين دارد؛ در پي انقلاب كمونيستي و پيروزي آن تحت رهبري «مائو تسه تونگ» در سال 1949، تايوان كه تا آن موقع بخشي از خاك چين بود، با حمايت آمريكا و غرب از سرزمين مادري جدا شد و اعلام استقلال كرد.
آمريكايي ها كه از فرو غلتيدن ساير كشورهاي شرقي به دامان كمونيسم وحشت داشتند (نظريه دومينو)، و همچنين به دنبال پايگاه مستحكمي در مجاورت چين بودند، سرمايه هاي خود را به تايوان سرازير كردند. غرب از اين طريق، مي خواست به منطقه اين پيام را نيز بدهد كه پيوستن به اردوگاه سرمايه داري، رشد اقتصادي سريع را براي كشورهاي آسيايي به ارمغان مي آورد. با توجه به اين زمينه ها بود كه دلارها و سرمايه هاي آمريكايي و غربي به تايوان سرازير شد، و البته بازار اين كشور نيز براي غربي ها جذابيت داشت.
كره جنوبي هم طي دهه هاي اخير نان مقابله با پيشروي كره شمالي را خورد؛ نيروهاي كره شمالي اگر به سواحل جنوب مي رسيدند، معادله را در كل منطقه شرق به هم مي زدند و...
خصومت دائمي با همسايگان
افغانستان هر چند از لحاظ منابع فقير است و براي شركت هاي آمريكايي محلي امن براي سرمايه گذاري نيست و جمعيت زيادي هم ندارد كه بگوئيم براي كالاهاي آمريكايي بازار محسوب مي شود. اما از سه جهت مورد توجه آمريكايي هاست؛ 1)اين كشور مي تواند باب نفوذ ايالات متحده به منطقه بزرگ آسياي مركزي باشد؛ 2)افغانستان بخشي از كنسرت منطقه اي خاورميانه جديد خواهد بود؛ و 3)اين سرزمين داراي موقعيت ژئوپليتيك بسيار مهمي براي ايالات متحده است، زيرا در چهار جهت آن، كشورهاي روسيه، ايران، پاكستان، هند و چين قرار دارند. كشورهايي كه دولت واشنگتن براي هر يك از آنها حساب ويژه اي باز كرده است و سوداهاي زيادي را در رابطه با آنها در سر دارد.
با اين تفاصيل، خوابي كه آمريكا براي افغانستان ديده است و با امضاي پيمان استراتژيك، مي خواهد آن را قانوني و اجرايي كند، تبديل افغانستان به يك مركز اطلاعاتي بزرگ و چندگانه است. اتفاقا، مراكز و پايگاه هايي كه بايد مأموريت اطلاعاتي براي آمريكا انجام دهند، نياز چنداني به نظاميان آمريكايي و خارجي ندارد؛ فقط همين تعداد 30 هزار نفري كه در مورد آن صحبت مي شود كافي است. البته، دولت كابل و ارتش افغانستان هم بايد در همين چارچوب بسيج شوند. به عبارت ديگر، ارتش افغانستان بايد نقش ارتش ديكتاتوري هاي وابسته قرن بيستم و نوزدهم را بازي كند؛ به جاي حفاظت از مرزها و جنگيدن با دشمن خارجي و متجاوز، تبديل به نيروهاي امنيتي و پليس مي گردد و مردم داخل را تحت كنترل مي گيرد.
به خاطر همين كار ويژه جديد ارتش است كه آمريكا در پيمان استراتژيك تحميلي خود، بيشترين تاكيد را متوجه حوزه امنيتي افغانستان مي كند. هر كارشناسي با يك جمعبندي، به راحتي پي مي برد كه واشنگتن در اين پيمان استراتژيك همه كمك هاي اقتصادي خود را با بخش امنيتي افغانستان پيوند زده است؛ اگر كابل با واشنگتن در حوزه امنيتي همكاري نكند (مطيع كامل آمريكا نباشد)، از دلار و سرمايه هم خبري نيست! اين پيام اصلي كل پيمان استراتژيك افغانستان و آمريكا است.
مواضع داخلي
در كل پيمان استراتژيك نامي از طالبان و «ملاعمر» سر كرده اين گروه برده نشده، در حالي كه چند بار كلمه «القاعده» ذكر شده است. به عبارت واضح تر، از نگاه كاخ سفيد، طالبان دشمن آمريكا نيست و اين كشور با القاعده فقط سرستيز دارد.
رويكرد فوق نه تنها اشتياق آمريكا براي ادامه مذاكره با رهبران طالبان را نشان مي دهد، از همين الآن مشخص مي كند كه آمريكا براي آينده افغانستان خواب هاي زيادي ديده است.
اكنون آمريكايي ها دارند روي اين موضوع كار مي كنند و مي خواهند بدانند كه آيا مي توانند روي طالبان به عنوان يك شريك در افغانستان حساب باز كنند. اين موضع جديد سران كاخ سفيد صرفاً نمي تواند از سر ضعف در برابر شبه نظاميان طالبان باشد. آنها همكاري با جريان رام شده طالبان را هم اكنون در ذهن مي پرورانند. اين جريان خيلي به جريان وهابيت در عربستان و دنياي عرب نزديك است و همه مي دانيم كه رژيم هاي مرتجع عربي (از جمله عربستان) وابسته ترين نظام ها به غرب هستند. آمريكايي ها فكر مي كنند كه در افغانستان نيز از طريق يك حكومت طالبان بهتر مي توانند به اهداف خود برسند، تا يك نظامي كه قرار است مبتني بر آراء مردم باشد. البته در اينجا فقط كافي است كه جريان طالبان از طريق مذاكرات و بده بستان هاي پشت پرده، فقط رام شود. آمريكا اگر به اين هدف خود برسد، خود به خود جنگ در افغانستان هم به پايان مي رسد و پيروز نهايي نبردهاي 11 سال اخير نيز آمريكاست.
همين بديل سازي در ديپلماسي ايالات متحده نسبت به افغانستان است كه مقامات كابل و به ويژه كرزاي را دستپاچه كرده است و وي بارها براي كاخ سفيد خط و نشان كشيده كه آمريكا نبايد در مذاكرات با طالبان، كابل را دور بزند و در هر جلسه اي كه فرستادگان آمريكا و طالبان براي مذاكره جمع مي شوند، دولت كابل هم بايد حتماً نماينده داشته باشد.
اما، انتشار متن پيمان استراتژيك و امضاي آن از طرف روساي جمهوري آمريكا و افغانستان به صورت غيرمستقيم، به نفع طالبان تمام شده است؛ اين پيمان ميان گروه هاي سياسي حاكم و اپوزيسيون شكاف انداخته است.
علاوه بر مقامات حاكم افغانستان، محافل و شخصيت هاي سياسي نزديك به دولت كابل از پيمان استراتژيك حمايت مي كنند؛ «هاشم عصمت الهي» از جمله اين كارشناسان و شخصيت هاست. وي مدعي است: امضاي پيمان در آينده باعث قانونمند شدن حضور نيروهاي خارجي در افغانستان مي شود. «عبدالرحيم وردك»، وزير دفاع افغاستان نيز با خوشبيني تمام مي گويد: اين پيمان ثبات پايدار و دائمي را در افغانستان تضمين مي كند.
البته، برخي از شخصيت هاي سياسي افغانستان مثل «عارف الله پشتون» رئيس كميسيون روابط بين الملل مجلس سناي افغانستان، براي جلب حمايت مردم، اظهارات بي پايه و اساس را هم چاشني كار كرده اند. به ادعاي وي از آنجا كه كشورهاي همسايه همواره در امور افغانستان مداخله مي كنند، داشتن يك متحد قوي و نيرومند مانند آمريكا براي دفاع از افغانستان، ضروري است. پشتون گفت: آمريكا در اين پيمان (پيمان استراتژيك) متعهد شده است كه از افغانستان در برابر مداخلات كشورهاي همسايه دفاع خواهد كرد.
اين اظهارات پشتوانه تاريخي ندارد، چون به استثناي جريان طالبان كه با حمايت پاكستان در دهه 1990 در افغانستان به قدرت رسيد، منطقه افغانستان در طول تاريخ از طرف قدرت هاي برتر جهاني (مقدوني ها، مغول ها، انگليسي ها، روس ها و اكنون نيز آمريكايي ها) اشغال شده است.
اما، اگر ذهنيت عارف الله پشتون را ساير مقامات افغاني نيز داشته باشند، احتمالا افغانستان تبديل به كانون بحران خواهد شد و با اشاره آمريكا براي همسايگان دردسر ايجاد خواهد كرد و حتي ممكن است كه در منطقه دست به جنگ نيابتي نيز بزند.
جبهه مقابل جريان حامي پيمان استراتژيك نيز كم نيستند؛ بسياري از اين افراد كه شامل چهره هاي جهادي، رهبران قبايل و كارشناسان هستند، در جرياني تحت عنوان «جبهه وحدت ملي» متشكل شده اند.
از نگاه اين افراد، پيمان استراتژيك افغانستان و آمريكا مشروعيت ندارد و زماني مشروعيت مي يابد كه پارلمان منتخب مردم و نه «لويه جرگه» آن را تصويب كنند.
كرزاي قصد دارد در مورد پيمان ازلويه جرگه تأييد بگيرد و پاي مردم به ميان كشيده نشود.
درميان كشورهاي همسايه نيز تاكنون روسيه و ايران عليه پيمان استراتژيك موضع گرفتند؛ مسكو دراين مورد، از آمريكا خواست توضيح بدهد. «صالحي» وزير خارجه كشورمان نيز صراحتا گفت: با پيمان استراتژيك آمريكا و افغانستان مخالف هستيم.
به خاطر همين حساسيت ها بود كه كرزاي قبل از امضاي پيمان، گفت كه آنرا بدون توجه به نگراني هاي همسايگان امضاء نمي كند.
اما وي خلف وعده كرد و اين زيرپا گذاشتن قول از طرف كرزاي را مي توان در بندبند پيمان امضاء شده مشاهده كرد.
«وحيد مژده» يكي از مخالفان پيمان و از كارشناسان برجسته افغانستان مي گويد: پس از سال 2014، حدود 15هزار نظامي آمريكايي در افغانستان مي مانند و كار آنها، جمع آوري اطلاعات از كشورهاي منطقه است.
جمعبندي
به نظر مي رسد كه افغانستان پس از سه دهه جنگ، اكنون مي خواهد خشت اول دوران جديد خود را بگذارد. مسلما اگر اين خشت كج گذاشته شود، دهه هاي آتي نيز براي اين كشور دهه هاي آرامش و سازندگي نخواهد بود. آنها مي گويند آمريكايي ها طي 11 سال حضور، نه تنها هيچ شكمي را در افغانستان سير نكردند و دست به هيچ ساخت وسازي نزدند، بلكه جنگ و كشتار غيرنظاميان را برملت افغان تحميل كردند و حتي توليد ترياك و موادمخدر نيز طي همين 11 سال حضور آنها ده ها برابر شده است.
اين درست است كه افغانستان نفت ندارد و در مقابل، به سرمايه و پول نياز دارد. اما، مقامات كابل بايد بدانند كه اين پول را آمريكايي ها در مقابل يك سري تعهدات سنگين، ممكن است به آنها بدهند و به همين خاطر، نقض غرض شود و به جاي توسعه، بحران و بي ثباتي را براي آنها به بار بياورد.
به علاوه، پيوند نزديك با آمريكا، مناسبات منطقي و طبيعي افغانستان با همسايگان را به هم مي زند؛ دولت كابل با واشنگتن (مركز) پيوند مي خورد و ارتباط طبيعي با همسايگان تحت الشعاع اين پيوند قرار مي گيرد.
ايالات متحده با شرايطي كه دارد، هرچند تمايل هم داشته باشد، نمي تواند دلارهاي بي حد و حساب نثار دولت افغانستان بكند.
البته، خود كرزاي و ديگراني كه مثل وي با پشتوانه آمريكا درسال 2001 وارد كابل شدند و قدرت را به دست گرفتند، مجبورند كه به پيمان تن در دهند و يا لااقل بين مطالبات آمريكا و مخالفت هاي مردم يك جوري آشتي برقرار كنند. چيزي كه در ادامه حكمراني آنها را نگران مي كند، يكي حملات شبه نظاميان طالبان و ديگري بي پولي و خزانه خالي است.
اين سه متغير ذكر شده يعني، وابستگي، ترس از طالبان و بي پولي، باعث مي شود كه مقامات كابل مقابل خواسته هاي واشنگتن زياد مقاومت نكنند و تسليم شوند.
درهر صورت، پيمان استراتژيك براي طرفداران افغاني آن، يك قمار بزرگ است؛ اگر آمريكا بتواند از پس قيام هاي اسلامي منطقه اي برآيد و برمشكلات اقتصادي داخلي خود فايق آيد، شايد توجهي هم به افغانستان بكند و دلارها را روانه اين كشور نمايد. اما، اگر وضعيت براي آمريكا در داخل اين كشور و منطقه خاورميانه و جهان روز به روز بدتر شود، در آن صورت مقامات كابل عملا همه چيز را باخته اند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14