(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 11 خرداد 1391 - شماره 20223

به مناسبت دهم رجب سالروز ولادت خجسته نهمين مشعل هدايت
توصيه هاي اخلاقي و تربيتي امام جواد(ع)
مبارزه اخلاق مدارانه در سيره امام خميني (قسمت اول)



به مناسبت دهم رجب سالروز ولادت خجسته نهمين مشعل هدايت
توصيه هاي اخلاقي و تربيتي امام جواد(ع)

¤ احسان احمدي
هر دوستدار كسي يا چيزي بر آن است تا نسبت به محبوب خود اطلاعاتي را به دست آورد. گاه ديده شده كه نه تنها به سخنان و سنت و سيره رفتاري او توجه مي كند، بلكه همه چيز محبوب، براي او دوست داشتني و محبوب است. از اين رو مي خواهد ريز جزئيات زندگي او را بداند و بشناسد و اگر نتوانست همانند سازي كند دست كم از جزئيات او داستان ها بسرايد و حكايات براي ديگران بگويد و تعريف كند.
اين درحالي است كه چهارده معصوم(ع) نه تنها محبوب ما بلكه مقتدا و پيشواي ما هستند و ما خود را شيعه ايشان مي دانيم و مي خواهيم از سبك زندگي آنان الگوبرداري كرده و دقيقاً پا در جاي پاي آنان بگذاريم. پس لازم است تا به عنوان يك شيعه از همه زندگي ايشان آگاهي يابيم و به همان اندازه كه تاريخ اجازه داده و اطلاعاتي را براي ما منتقل كرده، درباره آنان بدانيم و براساس آن، زندگي خود را سامان دهيم.
نويسنده برهمين اساس، به سراغ زندگي يكي از پيشوايان اسلام حضرت امام محمدبن علي الجواد(ع) رفته است تا گوشه اي از زندگي اين اسوه نيك بشريت را بيان كند.
امام جواد(ع) پيشواي مسيحا نفس و موسي عمل
شايد امام جواد(ع) يكي از كم سن و سال ترين پيشوايان اسلام باشد كه در خردسالي مقام بزرگ امامت و ولايت الهي را به عهده گرفته و به عنوان خليفه الهي بر كائنات فرمانفرمايي و فرمانروايي نموده است. از همان آغاز كساني بودند كه در ولايت و خلافت الهي ايشان تشكيك و ترديد روا داشته اند؛ ولي ايشان نيز به خوبي نشان داد كه در قاموس الهي بر خلاف تصور جاهلي و عمل منافقان كه حضرت اميرمؤمنان علي(ع) را به سبب جواني از خلافت پيامبر(ص) بازداشتند، خلافت الهي به مظهريت در تمامي اسماي الهي و صفات كمالي است كه ايشان داراست و چيزي نمي تواند مانع خلافت الهي انسان كامل و مظهر اتم و اكمل خداوندي بر كائنات باشد.
بي گمان امام جواد(ع) حجت را بر بسياري از مردمان تمام كرده است كه عناصر كرامت و بزرگي را مي بايست در اموري غير از ماديات، قدرت، ثروت، حسب و نسب و ديگر امور اعتباري جهان ماده جست، بلكه عناصر كرامت انساني اموري چون خدايي شدن و تخلق به اخلاق الهي و مظهريت در آن است كه هيچ ارتباطي به سن و سال و مانند آن ندارد. از اين رو ايشان را معجزه اهل بيت(ع) براي پاسخ گويي به بسياري از افكار و انديشه ها و رفتارهاي خلاف آموزه هاي وحياني اسلام دانسته اند. به كمك اين معجزه الهي بود كه حجت بر بسياري از ياوه گويان و ياوه سرايان تمام شد و تنها كساني كه عناد و لجاجت داشته و با يقين خود به مخالفت پرداخته بودند، (نمل، آيه14) به اين حجت و معجزه الهي ايمان نياوردند.
امام رضا(ع) باتوجه به ويژگي هاي امام جواد(ع) است كه مي فرمايد: اين مولودي است كه با بركت تر از او براي شيعيان ما به دنيا نيامده است. (بحارالانوار، ج50، ص23، ح14) امام رضا(ع) همچنين در بيان اين بركت و بزرگواري امام جواد(ع) در جايي ديگرمي فرمايد: الصادق والصابر والفاضل و قره اعين المؤمنين و غيظ الملحدين؛ او راستگو، صبور و بردبار، داراي فضيلت نور چشم مؤمنان و مايه خشم كفار است. (مستدرك عوالم العلوم، ج 32، ص 72)
امام جواد(ع) با زندگي خود بسياري از انديشه هاي انحرافي و باطلي را كه در جامعه پيدا شده بود، به چالش جدي كشيد و دوباره آموزه هاي قرآني و معجزات و بينات روشنگر و بصيرت بخش آن را زنده كرد و مردم را به صراط مستقيم دعوت كرد تا از مسير انحرافي كه پس از سقيفه توسط ابوسفيان و معاويه و منافقاني از صحابه شكل گرفته بود، باز دارد و راه حقيقت و روشن را نشان دهد.
زندگي آن حضرت(ع) چنان كه امام رضا(ع) در همان آغاز تولدش بيان مي كند، نشان مي دهد كه از معجزات باهره خداوندي بوده است و خداوند خواست تا اين گونه حجت را بر انسان ها تمام كند و كسي ديگر مدعي اين معنا نشود كه در پيشوايي اهل بيت عصمت و طهارت و حقانيت راه ايشان شك و ترديد داشته است و در مسيري رفته كه عموم مسلمانان رفته و با همراهي اكثريت، خواسته تا اسلام را داشته باشد. تولد امام جواد(ع) و آثاري كه در زندگي كوتاه آن حضرت(ع) قبل از شهادت امام رضا(ع) اتفاق افتاد به گونه اي بود كه امام رضا(ع) آن را حجتي چون موسي(ع) و عيسي(ع) بر امت يهودي دانسته است.
امام رضا(ع) به ياران خويش درباره خصوصيات اعجازي تولد و زندگي امام جواد(ع) مي فرمود: قد ولد لي شبيه موسي بن عمران، فالق البحار و شبيه عيسي بن مريم قدست ام ولدته، قد خلقت طاهره مطهره ؛ براي من فرزندي متولد شد كه شبيه موسي بن عمران است كه درياها را شكافت و مانند عيسي بن مريم است كه مادرش مقدس و پاك و پاكيزه او را به دنيا آورده بود. (بحارالانوار، ج 05، ص 15، ح91)
اين معجزه الهي كه شباهت تمام با پيامبران اولواالعزم الهي داشت، همانند آن پيامبران گرفتار امتي شد كه قدرنشناسي آنان زبانزد بوده است. از اين رو با همه تلاش هايي كه انجام گرفت تا مردم به حقيقت رهنمون شده و به اطاعت و پيروي از اين معجزه الهي بپردازند، از شدت حسادت و دنياگرايي و فسق و فجور و گرفتاري به رهبران فاسد و عالمان و روحانيون دين فروش درباري، ايشان را نيز همانند ديگر اوصياي الهي و خلفاي راستين محمدي(ص) به شهادت رسانيدند و نشان دادند كه امت يهودي هستند و از اسلام جز پوستين وارونه به تن نكرده اند.
البته پيامبر(ص) اين معنا را پيش بيني كرده بود كه امت اسلام همان راهي را خواهد رفت كه امت يهود رفته است و از حقيقت و پيروي از اوصياي الهي اعراض كرده و پيشوايان خود را همانند اوصياي پيامبران بني اسرائيل به شهادت رسانند.
به هر حال، امام جواد(ع) معجزه الهي و حجت كامل خداوندي بر امت اسلام بود. ايشان با آنكه كودكي خردسال بود به مقام امامت مي رسد و خلافت الهي را افزون بر انسان ها، بر ما سوي الله به عهده مي گيرد؛ چرا كه ايشان همانند حضرت عيسي(ع) كه در كودكي و گهواره از نزول انجيل بر خود از سوي خداوند مي گويد و مي فرمايد كه اكنون انجيل به من داده شده است نه اينكه در آينده در بزرگي بر من نازل مي شود، (مريم، آيه 03) حقايق هستي و همه آموزه هاي وحياني ازقرآن و كتب آسماني ديگر بر او نازل شده بود و او نه تنها بر علوم الهي و بلكه بر غيب الهي آگاهي داشت؛ زيرا مرضي خداوندي بود. (جن، آيات 62 و 72)
در همين راستاست كه امام جواد(ع) در بيان مقامات الهي خود فرمودند: انا الجواد، انا العالم بانساب الناس في الاصلاب انا اعلم بسرائركم و ظواهركم و ما انتم صائرون اليه؛ من جوادم، من عالم به نسبهاي مردم در صلبها هستم، من از نهانها و آشكارهاي شما آگاه ترم و بهتر مي دانم كه سرانجام شما چه خواهد بود. (بحارالانوار، ج05، ص801)
اين علوم غريب و غيبي كه ايشان مي داند به سبب همان مقام خلافت الهي ايشان است. هنگامي كه در انساني، اسماي الهي تعليمي به فعليت رسيده باشد و شخص، متاله و خدايي شود، آن گاه به عنوان خليفه الهي و جانشين او بر كائنات از همه امور از سر و اخفي و ظاهر و باطن و حال و آينده و اول و آخر آنها آگاهي خواهد داشت؛ چرا كه مي بايست به عنوان خليفه و جانشين خدا و به عنوان مظهر ربوبيت و پروردگاري الهي بتواند هر موجودي را به كمال شايسته و بايسته خود برساند. بنابراين، آگاهي از سرائر و ظواهر انسان ها كه سهل است به همه سرائر و ظواهر موجودات و اينكه هر كسي چه سرنوشتي را براي خود در حال رقم زدن است، آگاهي و علم دارد.
انسان كامل و خليفه الهي، بويژه چهارده معصوم(ع)، شاهدان خداوندي نه تنها بر امت اسلام بلكه همه امت ها حتي امت هاي جانوري و گياهي هستند و همه چيز را اينان مي بينند و شهود كامل دارند؛ زيرا علم ايشان از مصاديق علم شهودي است. (احزاب، آيه 54؛ فتح، آيه8؛ انعام، آيه 83 و آيات ديگر)
از آن جايي كه براي پيامبر(ص) همه عوالم از غيب و شهود، عوالم شهود هستند، پيش از مرگ و پس از مرگ براي آن حضرت معنايي ندارد؛ چنان كه براي آن حضرت پيش از تولد و پس از آن معنايي ندارد و پيامبر(ص) مظهر اتم و اكمل نام الهي «شهيد» است (نساء آيه 33)، لذا پيامبر(ص) همان گونه كه بر امت خود شاهد و گواه است (بقره، آيه 341) بر پيامبران و امت هاي پيشين بشري (نساء، آيه 14) بلكه همه هستي، شهيد و شاهد است؛ زيرا غير بشر نيز امت هايي همانند امت هاي بشر است (انعام، آيه 83) كه پيامبر(ص) به عنوان خليفه مطلق و تام خداوندي، مي بايست آنها را از مقام مظهريت در ربوبيت، پروردگاري كند.
براين اساس، هيچ شكي نيست كه پيامبر(ص) به عنوان شاهد امت خود اعم از حاضران و غيرحاضران زمان خويش، مي بايست ناظر و شاهد امت باشد و بر كارها و اعمال ايشان نظارت كند تا در قيامت گواهي دهد. (بقره، آيه 341؛ نساء، آيه 14)
بنابراين اگر امام جواد(ع) در اين كه خداوند عين الله دارد و به مردمان در اين زمينه هشدار داده و فرمودند: اعلم انك لن تخلو من عين الله فانظر كيف تكون؛ بدان كه از ديد خداوند پنهان نيستي، پس بنگر چگونه اي. (تحف العقول، ص554) اين عين الله همان چهارده معصوم(ع) هستند كه شاهد بر پيامبران(ع) نيز مي باشند و حتي بر كار فرشتگان نيز نظارت دارند. پس آنها نيز ناظر و شاهد كارهاي ما هستند و هر روز كارهاي ما را مي بينند و در پيشگاه خداوند شهادت مي دهند. پس اين گونه نيست كه چون امام جواد(ع) مثلا در اين دنيا نيست كارهاي ما را نمي بيند و نمي تواند شاهد باشد و تنها امام زمان(عج) عين الله است و مي بيند و شاهد است و گزارش مي دهد؛ بلكه همه چهارده معصوم در زمان حيات و ممات خويش اين گونه هستند؛ زيرا براي آنان حضرات و نشئه ها و عوالم هستي قبل و بعد ندارد و همه چيز براي آنان بيرون از زمان معنا مي يابد و آنان بر زمان، سوار و حاكم هستند نه اينكه زمان بر ايشان حاكم باشد و براي آنها ظاهر و باطن، پيش و پس، اول و آخري باشد، بلكه ايشان به عنوان مظاهر الهي، همه چيز را مي بيند.
اينكه حضرت سخن از عين الله گفته و از عيون الله سخني به ميان نياورده است؛ به اين دليل است كه در مقام نوري همه چهارده معصوم در مقام يكتايي و احديت بوده و در مقام نفسي نيز در مقام واحديت و يگانگي هستند، پس مي توان به صيغه مفرد بيان كرد، افزون بر اينكه مراد مي تواند جنس عين باشد كه شامل همه مي شود. به هرحال، ايشان همانند ديگر معصومان(ع) عين الله است و در زمان حيات و ممات مي بيند و مي داند و تصرف مي كند. پس توسل به ايشان براي تحقق هر خواسته مشروعي، معناي درستي مي يابد چنان كه مي توان به هر معصوم ديگري توسل كرد، زيرا چهارده معصوم(ع) همان حقيقت محمدي است كه در مقام تدلي و قاب قوسين او ادني (نجم، آيات 8 و 9) نشسته است و تنها واسطه ميان خالق و مخلوق است.
اين مقامي است كه پيشوايان معصوم اسلام(ع) در آن قرار دارند و با توجه به چنين جايگاهي بايد به سخنان ايشان توجه يافت و به سيره و سنت ايشان عمل كرد.
اينان الگوهاي حسنه بشريت هستند و اين گونه نيست كه تنها براي ما شيعيان يا محبان يا مسلمانان الگو باشند، بلكه حتي جنيان نيز ايشان را الگوي برتر و نيك خود دانسته و از ايشان پيروي و اطاعت مي كنند، زيرا آنان نيز براي رسيدن به كمال شايسته خويش مي بايست شاگردي مكتب انسان هاي كاملي چون چهارده معصوم(ع) كنند. (سوره جن و آيات ديگر)
گزاره هاي اخلاقي و تربيتي از امام جواد(ع)
براي پيروي و الگوبرداري از اين اسوه هاي نيك و كامل لازم است اطلاعاتي از سنت و سيره ايشان داشته باشيم. منابع روايي و تاريخي اسلام سرشار از آموزه هاي اخلاقي و تربيتي است كه ايشان بيان كرده اند تا هركسي به وسع و ظرفيت و توان خويش از آن بهره گيرد و زندگي خود را سامان دهد و سبك زندگي اسلامي و اخلاقي و الهي را براي خود بسازد. هرچند كه در يك نوشتار كوتاه نمي توان از همه سنت و سيره امام جواد(ع) حتي در حوزه اخلاق و تربيت سخن گفت، ولي به مقدار حوصله و استطاعت خود و نوشتار بخشي از آن در اينجا بيان مي شود:
انجام آگاهانه كارها
يكي از آموزه هاي تربيتي و اخلاقي كه امام جواد(ع) بر آن تاكيد دارد، عمل همراه با شناخت است. انسان اگر در كاري وارد شود كه نمي شناسد يا از جايي وارد شود كه راه ورود به آن كار نيست، شكست مي خورد و به جاي آن كه كاري را به درستي انجام دهد و از سود آن كار بهره برد دچار زيان مي شود و از كاري كه كرده زيان و ضرر بهره او مي شود. شناخت كار و موارد ورود و عمل به آن لازمه انجام هر كاري است. دراين باره امام جواد(ع) فرمودند: من لم يعرف الموارد اعيته المصادر؛ كسي كه راه ورود به كاري را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده اش مي كند. (بحارالانوار، ج 57، ص 463) يعني عدم شناخت كار و راهكارهاي انجام آن شخص را در دامي مي افكند كه بيرون آمدن از آن بسيار دشوار و سخت خواهد بود.
ورود بي شناخت دركاري مانند عملي است كه يك ديوانه انجام مي دهد و سنگي رادرون چاه مي افكند كه چهل عاقل هم نمي تواند آن را بيرون آورد. ورود دركاري ممكن است عواقب بد و بسيار زيانباري را به دنبال داشته باشد و جمع وجور كردن آن خيلي دشوار باشد. پس پيش از اقدام به هر كاري مي بايست نسبت به كار و همه جوانب آن شناخت كافي داشته باشيم تا وارد آن شويم وگرنه گاه بيرون آمدن از آن بسيارسخت تر و زيان بارتر خواهد بود. امام جواد همچنين درسخني ديگر همين نكته را باز مورد تاكيد و توجه قرار مي دهد و مي فرمايد:«التدبير قبل العمل، يومنك من الندم؛ تدبير و برنامه ريزي درهركاري قبل از اقدام به آن، انسان را از پشيماني حفظ مي كند. (منتهي الامال، ج 2، ص 032) بنابراين، شناخت و برنامه ريزي مبتني بر آن مي تواند آدمي را درچنان وضعيتي قراردهد كه كارهايش به درستي پيش رود و اگر هم شكست خورد با درايتي كه پيش از آن انديشيده خود را از گرفتاري هاي آن مي رهاند و همچنين پشيمان نيست كه چرا بدون شناخت و برنامه رفته است، بلكه مي گويد كه به درستي گام برداشته و براساس علم و قدرت اقدام كرده است و اگر چنان كه مي خواسته نشده است حتما مشيت و اراده الهي به چيز ديگري تعلق گرفته است. پس نادم و پشيمان نيست؛ چون بر مبناي عقل وحكمت و تدبير و شناخت اقدام كرده بود.
تواضع و فروتني، رضايت الهي
دراسلام بسيار از تواضع و فروتني سخن به ميان آمده و آن را نشانه اي ازاسلام و كمال عقل و از فضايل و مكارم و محاسن اخلاقي شمرده اند. در مقابل هرگونه تكبر و استكبار و غرور و تفاخر به عنوان رذيلت اخلاقي معرفي و با آن مبارزه شده است. درباره فوايد تواضع و فروتني نيز بسيار گفته اند كه از آثار آن مي توان بهره مندي از عنايت ديگران دانست؛ زيرا با تواضع است كه محبت ديگران به سوي انسان جلب مي شود و مردم او را بزرگ دانسته و درخدمت او در مي آيند. از جمله آثار و بركاتي كه امام جواد (ع) براي تواضع بيان مي كند، رضايت و خشنودي الهي از اوست؛ چرا كه خداوند خود و فرشتگان به آفرين گويي به او مشغول مي شوند و او را مورد عنايت خاصه خود قرار مي دهند. پس با اين حساب مي توان گفت تواضع از بزرگترين سرمايه هاي هر انساني است؛ چرا كه انسان تلاش مي كند تا رضايت الهي را به دست آورد. تواضع مي تواند اين خشنودي و رضايت الهي را ايجاد كند. پس مي بايست آن را درخود ايجاد كرد تا با به دست آوردن آن، محبت الهي را جلب كرد و محبوب پيشگاه او شد. به هرحال، امام جواد (ع) براي تشويق مردم به اخلاق پسنديده تواضع و فروتني و دست يابي به اين مكرمت اخلاقي مي فرمايد:«من رضي بدون الشرف من المجلس لم يزل الله و ملائكته يصلون عليه حتي يقوم؛ هر كه از نشستن درپايين مجلس خرسند باشد، خدا و فرشتگانش پيوسته بر او درود مي فرستند تا آن گاه كه برخيزد. (تحف العقول، ص 684)
مدارا كردن
از ديگر دستورهاي اخلاقي آن حضرت (ع) مدارا كردن با مردم است. اين كه نسبت به ديگران سختگير نبود و اگر خطا واشتباه قابل بخششي انجام دادند، آن را پوشاند و بخشيد. پس هرگونه سختگيري حتي موجه، امر خوبي نيست هرچند كه از نظر عقلي مجاز باشد. انسان مي بايست با ديگران از در احسان وارد شود و ملاحظه حال مردم را بيش از حال خودش بكند و اين گونه نباشد كه با سختگيري مردم را برنجاند و ايشان را در زحمت افكند. انسان بايد نسبت به ديگران همواره مهربان باشد و اگر كسي دوست دارد كه با او معامله خوب شود خودش نيز با ديگران معامله خوبي داشته باشد. اگر دوست دارد كه درحق او با مهرباني برخورد شود خود نيز مهرباني كند، چنانكه پيامبر(ص) فرمود: ارحم ترحم، رحم كن تا بر تو رحم شود. اما اگر آدمي اين گونه نبود و مدارا را به كناري گذارد ونسبت به ديگران سخت گيري كند، بايد متوجه باشد كه دنيا نيز بر او سخت مي گيرد و مشكلات و ناگواري ها را با اين كارش به سوي خودش مي كشاند. حضرت امام جواد(ع) مي فرمايد: من هجر المداراه قاربه المكروه؛ آن كه سازش و مدارا را ترك كند، ناگواري به او روي آورد. (بحارالانوار، ج86، ص 143)
صداقت
انسان مي بايست صداقت و راستي را در همه چيز در نظر داشته باشد و هرگز از صداقت و راستي پرهيز نكند؛ زيرا صداقت و راستي كليد بهشت است. انسان ها تنها با صداقت است كه دنيا و آخرت خويش را مي توانند آباد كنند. از اين رو نخستين فرمان عقل، صداقت و عدالت است و عقل و عقلاء، صداقت و عدالت را از فضايل و بايسته ها و شايسته هاي انساني مي دانند. اين صداقت نسبت به خداوند مي بايست در اولويت نخست باشد. برخي از مردم عادت كرده اند كه با همه صادق باشند ولي در رابطه با خدا، صداقت را كنار مي گذارند. در برابر مردم گناه را ترك مي كنند و مرتكب حرام نمي شوند ولي در خلوت از مردم، مرتكب گناه مي شوند. در حقيقت نوعي بي صداقتي را در برابر خداوند در پيش مي گيرند كه خيلي زشتر و بدتر از هر عملي است. جالب اين است كه با اين كارهاي خويش خود را از اولياي الهي نشان مي دهند در حالي كه از اولياي شيطان و بنده و برده اويند. امام جواد(ع) نسبت به اين گونه بي صداقتي انسان هشدار مي دهد و مي فرمايد: لاتكن وليالله في العلانيه ، عدوا له في السرء در ظاهر، دوست خدا و در باطن، دشمن خدا مباش. (بحارالانوار، ج 75، ص 563)
توكل
يكي از اصول اسلامي توكل است. اينكه خدادوند را نه تنها آفريدگار خود بداند بلكه او را ممالك و پروردگار خود نيز بشمارد و نسبت به علم و قدرت خداوندي و مشيت و اراده الهي شك نكند. بسياري از مردم بويژه مومنان خيال مي كنند كه اهل توحيد هستند ولي توحيد جامع و كامل را يا در انديشه و پندار باور ندارند يا در عمل اين گونه نشان مي دهند. توحيد مي بايست در ذات و صفات و فعل باشد چنان كه مي بايست توحيد در عبادت و اولوهيت و ربوبيت نيز باشد. كسي كه اهل توكل است و خدا را وكيل خود مي سازد يا حتي خودش را به خدا واگذار كرده و تفويض مي كند (غافر، آيه 44)، اهل توحيد محض است؛ اما كسي كه در هر كاري به غير خدا مراجعه مي كند و مي گويد اول خدا بعداً شما، گرفتار نوعي شرك در فعل است كه بايد از آن پرهيز كند. امام جواد(ع) فرمودند: من انقطع الي غيرالله و كله الله اليه؛ آن كه به غير خداوند روي آورد، خداوند به همو واگذارش كند. (بحارالانوار، ج 68، ص 551) اينكه خداوند چنين بنده اي را به همان غيرواگذار مي كند خيلي بد است؛ زيرا نمي توان شرايطي بدتر از اين را تصور كرد؛ چرا كه هم كارش به سامان نمي رسد و هم خشم و غضب الهي را به خاطر اين شرك در فعل به جان مي خرد.
منكرستيزي
انسان سالم و عاقل كسي است كه به خوبي ها و نيك ها و پسنديده هاي اخلاقي و عقلاني و شرعي گرايش داشته و خود عامل بدان و نيز دعوت كننده ديگرانم به آن است. در مقابل، ازهرگونه زشتي و پستي و بدي مي گريزد و به خود اجازه نمي دهد كه بدان آلوده شود يا ديگران را در دام و گرفتار آن ببيند. بنابراين، دوستي معروف و انكارمنكر، امري پسنديده و بلكه از ويژگي هاي انسان سالم و عاقل است. اما اگر اينگونه نباشد و نسبت به قبايح و زشتي ها واكنش منفي نشان ندهد مي توان او را انساني بيماردل و غيرعاقل شمرد. برخي از انسانهاي مسلمان خودشان كار زشت را انجام نمي دهند ولي نسبت به آن يا سكوت مي كنند يا حتي زيبا و نيك مي شمارند و درمقالاتي از آن تعريف و تمجيد مي كنند. مثل كساني كه به امام معصوم(ع) اهانت نمي كنند ولي راضي و خشنود مي شوند يا سكوت مي كنند. چنين افرادي با اين شيوه، شريك آن عمل هستند و در حقيقت خودشان مرتكب آن شده اند. خداوند در آيات 165 و 661 سوره اعراف از اصحاب سبت سخن به ميان مي آورد كه سه گروه بودند: گروهي كه مرتكب گناه مي شدند؛ گروهي كه سكوت مي كردند و گروهي كه به امر به معروف و نهي از منكر مي پرداختند. خداوند دو گروه ساكتين و گناهكاران را تبديل به ميمون كرد و عذاب نمود و تنها آمران به معروف را نجات داد؛ چرا كه ساكتين را هم جزو گناهكاران قلمداد و مجازات كرد. امام جواد(ع) فرمودند: من استحسن قبيحا كان شريكا فيه؛ هركه كار زشتي را نيك بشمارد؛ در آن كار شريك است. (بحارالانوار، ج75، ص 28)
اينها تنها گوشه اي از اصول اخلاقي است كه امام جواد(ع) به عنوان پيشواي الهي و در مقام اسوه و الگو بيان كرده است و عمل به همين ها مي تواند زندگي ما را دگرگون كند. مطالعه و تحقيق ديگر آموزه هاي آن حضرت(ع) نيز از چنين جايگاه و ارزش و اهميتي برخوردار است. پس لازم است كه آنها را شناخته و براساس آن عمل كنيم.

 



مبارزه اخلاق مدارانه در سيره امام خميني (قسمت اول)

¤ حسن ابراهيم زاده
اخلاق و سياست از موضوعاتي هستند كه ارتباط آنها با يكديگر از مسائل مهم فلسفه سياسي و همواره مورد بحث متفكرين و دانشمندان سياسي قرار داشته است. مبارزه اخلاق مدارانه نيز از جمله مسائلي است كه در همين حوزه تعريف شده و از لحاظ عملي داراي حساسيت بالايي است. مقاله حاضر بخشي است از كتاب «امام خميني و مفاهيم اخلاقي» كه در سه گام بحث مبارزات امام خميني را بررسي و نگاه اخلاق گرايانه امام را در اين مراحل تبيين كرده است.
سياست، آينه اخلاق
از منظر امام خميني (ره) سياست، آينه اخلاق و رفتار و كردار معصومان (ع) است و آنچه جهان امروز با عنوان«سياست» از آن ياد مي كند، چيزي جز خدعه و فريب نيست. ايشان در تبيين معناي واقعي سياست، رفتار و كردار معصومان را عين سياست مي شمرد و در ضمن بيان خاطره اي، آن را چنين به تصوير مي كشد:
پاك روان . (1) به من گفت، در همان روز آخري كه ديگر از حبس بنا بود بيرون بياييم و به آن حصر وارد بشويم- حبس دوم - گفت كه سياست، دروغ گفتن است، خدعه است، فريب است و كلمه اش هم اين بود كه «پدر سوختگي» است! اين را بگذاريد براي ما؛ همين جا مي خواست پدر سوختگي كند؛ يعني مي خواست كلاه سر من بگذارد! من گفتم به اين معنا كه شما مي گوييد، ما هيچ وقت همچو سياستي را نداشتيم؛ خدعه و فريب و اين چيزها. بعد آمد بيرون و منتشر كرد در روزنامه كه ما تفاهم كرديم با فلاني و اين كه دخالت در سياست نكند. من هم سر منبر گفتم كه ايشان چه ها گفت، من هم اين را گفتم؛ بي خود گفته! اين ها مي خواهند كه ماها را با همين خدعه و فريب كه سياست خدعه است، شما از سياست كنار برويد. (2)
از منظر امام خميني (ره):
سياست خدعه نيست، سياست يك حقيقتي است. سياست يك چيزي است كه مملكت را اداره مي كند، خدعه و فريب نيست. اين ها همه اش خطاست؛ اسلام، اسلام سياست است، حقيقت سياست است، خدعه و فريب نيست. (3)
اما با ارائه چنين تعريفي، تعريف ضد اخلاقي سياست را- كه به سياست »ماكياولي« شهرت يافته است- خارج مي كند و مخاطبان خود را متوجه جايگاه سياست در لسان ائمه اطهار (ع) و فرهنگ شيعه مي كند. از منظر امام، سياست همان حركت انبيا و اولياي خداوند در هدايت بشريت به سوي صلاح و سعادت همه جانبه است:
سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد. و اين ها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست. (4)
از منظر امام: «همه مكتب هاي توحيدي براي انسان سازي آمده اند» (5) و «اسلام براي تهذيب انسان آمده است؛ براي انسان سازي آمده است». (6)
حضرت امام بر اين عقيده است كه : «ما مكلّفيم انسان بسازيم»؛ (7) از اين رو سياست امام، سياست هدايت جامعه بر مبناي آموزه هاي مكتب رهايي بخش اسلام است كه فلسفه وجودي اش «تهذيب» و «انسان سازي» است. همچنين فلسفه قيام و كسب قدرت او- كه در كتاب ولايت فقيه، در دوران تبعيد به آن مي پردازد- تنها و تنها مبارزه با پليدي ها و پلشتي ها، دفاع از خداخواهي و عدالت جويي مردم و به محكمه عدل كشاندن متجاوزان به حريم هاي اخلاقي و انساني است:
اگر امروز قدرت نداريم كه جلو اين كارها را بگيريم و حرام خواران و خائنين به ملت و دزدان مقتدر و حاكم را به كيفر برسانيم، بايد كوشش كنيم اين قدرت را به دست بياوريم. (8)
در انديشه سياسي امام، بروز ناهنجاري هاي اجتماعي و رفتارهاي غير اخلاقي، غيرانساني و غيراسلامي، زاييده ي منكرات بزرگي چون حاكميت دولت مردان فاسد و فاجري است كه جز به خود و منافع خود نمي انديشند.
در اين انديشه «پشه ها نخواهند مرد مگر اينكه مزبله خشكانده شود»؛ از اين رو، حضرت امام بر اين باور بود كه مبارزه با معلول ها و منكرات كوچك، مبارزه اي فرسايشي و بي نتيجه است و چاره اي نيست جز اين كه به سراغ علت العلل مفاسد و منكرات بزرگ برويم:
در اذهان ما فرو رفته كه منكرات فقط همين هايي هستند كه هر روز مي بينيم يا مي شنويم؛ مثلاً اگر در اتوبوس نشسته ايم موسيقي گرفتند، يا فلان قهوه خانه كار خلافي را مرتكب شد، يا در وسط بازار كسي روزه خورد، منكرات مي باشند و بايد از آن نهي كرد؛ و به آن منكرات بزرگ توجه نداريم؛ آن مردمي را كه دارند حيثيت اسلام را از بين مي برند حقوق ضعفا را پايمال مي كنند. (9)
حضرت امام تنها راه عملي شدن هنجارهاي اسلامي و مبارزه با مفاسد اخلاقي در همه حوزه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و.. را برپايي حكومت اسلامي مي دانستند؛ حكومتي بر پايه ي قانون كه متصدي آن كارشناسان دين و اخلاق به شمار روند:
چون حكومت اسلام، حكومت قانون است، قانون شناسان و از آن بالاتر دين شناسان، يعني فقها، بايد متصدي آن باشند؛ ايشان هستند كه بر تمام امور اجرايي و اداري و برنامه ريزي كشور مراقبت دارند. فقها در اجراي احكام الهي امين هستند. (10)
تفكيك ناپذيري اخلاق از سياست
تفكيك ناپذيري دين و به تبع آن اخلاق الهي و اسلامي از سياست، ريشه در نگرش واقع بينانه امام راحل نسبت به رسالت پيامبران الهي داشت؛ پيامبراني كه براساس نص صريح قرآن براي مبارزه با شرك و بت پرستي، (11) اجراي قسط و عدالت، (12) و تزكيه و تعليم بشر (13) وامانده از ارزش ها و دور شده از اخلاق، مبعوث شده بودند. اين منظره از نگاه امام چنين چشم اندازي دارد:
اساساً انبياء خدا مبعوث شدند براي خدمت به بندگان خدا؛ خدمت هاي معنوي و ارشادي و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمديدگان و اقامه ي عدل؛ عدل فردي و اجتماعي. (14)
حضرت امام در جايي ديگر، يك سونگري به اسلام و نگرش تك بعدي به مكاتب الهي و رسالت پيغمبران را ريشه ي اساسي همه ناهنجاري هاي فردي و اجتماعي و تباهي اخلاق و معنويت و به تبع آن، حاكميت فرهنگ و اخلاق بيگانه مي داند:
آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء (ع) به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم اشتباه تأسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملت هاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمارگران خون خوار است؛ زيرا آنچه مردود است، حكومت هاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است. (15)
بر اساس همين نگرش، امام راحل بر اين باور بود كه: ما مكلّفيم به اين كه در امور دخالت كنيم ما مكلّفيم در امور سياسي دخالت كنيم، مكلّفيم شرعاً؛ همان طور كه پيغمبر مي كرد؛ همان طور كه حضرت امير مي كرد. (16)
با توجه به تعريف امام از دين و سياست و اعتقاد به انفكاك ناپذيري اين دو، سياست بدون اخلاق را نمي توان سياست ناميد. همچنين نگاه يك جانبه به اخلاق و محصور كردن اخلاق در حوزه ي فردي را نمي توان اخلاقي ناميد كه پيامبران به خاطر آن مبعوث شدند و ائمه و اولياي خدا در راه آن فداكاري كردند.
1. انقلاب اخلاقي امام خميني (ره)
انگيزه هاي اخلاقي قيام امام خميني (ره)
امام خميني (ره) ريشه همه ناهنجاري هاي اخلاقي و اجتماعي را سياست هاي غيراخلاقي رضا شاه و فرزندش مي دانست؛ سياستي كه پايه هاي آن بر خون آزادمردان و آزادزناني نهاده شده بود كه براي پاسداري از حريم اسلام و استقلال ملي، پيشاني خود را بوسه گاه گلوله هاي اجانب و دست نشاندگان آنان كرده بودند. از منظر امام، حكومت پهلوي«عديل كفر و بدتر از كفر» بود و هركس از آن به دفاع پردازد « از شرف و انصاف بويي ندارد». (17)
حضرت امام دوران سخت رضاخان را از نزديك لمس كرده بود. اين دوران در كام ايشان چنان تلخ مي نمود كه در نامه اي به فرزند بزرگوارش، از خداوند مي خواهد كه ديگر چنين روزهايي براي اسلام و ايران پيش نيايد. ايشان در عين حال، بر اين عقيده بود كه فرزند رضاخان نيز ادامه دهنده ي راه پدر بود.
شايد براي امام راحل، سخت تر از آن نبود كه بر تخت سلطنت ايران كسي را مشاهده كند كه خود مظهر همه بي اخلاقي ها و بي عفتي ها بود.
مردي كه خود و خاندانش از بوسه زدن مردم بر دستانشان شكايت مي كردند كه چرا بايد «لب هاي كثيف مردم را بر دستان پاك خود (!) تحمل كنند»؛ اما مردم كشورش شاهد عكس هايي بودند كه شاه ايران بر دستان ملكه انگلستان يا ملكه هلند بوسه مي زند، يا مانند طفلي وامانده در برابر رئيس جمهور آمريكا و حتي سفراي آن كشور قرار گرفته است. (18)
براي امام غيرت و سربلندي، دشوار بود كه آمريكايي ها به ايران به چشم ايالت پنجاه و دوم خود بنگرند و بدون هيچ پي گيري قانوني دست به غارتگري منابع ملي و آثار باستاني ايران بزنند و مرتكب اعمال شنيع بر ضد شهروندان مسلمان ايراني شوند.
براي امام اخلاق و عرفان، ناگوار بود كه در پايتخت يك كشور شيعه و ميان مردمي كه به نام امام زمان (عج) از فرهنگ شيعه به دفاع مي پرداختند و به نام امام حسين (ع) تاسوعا و عاشورا را به سوگ مي نشستند، رنگين نامه ها و رنگين مجلاتي چاپ شود و بر سر در سينماها عكس هاي زننده و پرده دري هاي اخلاقي به چشم بخورد.
براي امام غيرت دشوار بود كه اجانب و كفار به سواحل شمالي اين كشور به چشم عشرتكده و حياط خلوت بي عفتي هاي خود بنگرند.
روشن است كه امام خميني چنين مظاهري را بر نمي تابيد و روح الهي او بلندتر از آن بود كه مهر سكوت بر لبان فريادگرش بنشيند. اما امام، امام تجربه ها هم بود؛ او تجربه هاي تلخ شكست نهضت دين داران در مشروطيت و نهضت ملي را در سينه داشت و دليل آن را آگاهي نبخشيدن به مردم و عدم شناخت وظيفه مي دانست. امام به خوبي مي دانست كه برخورد با رژيم و ناهنجاري هاي اخلاقي در حوزه هاي گوناگون سياسي، اقتصادي و فرهنگي مستلزم نوعي فرهنگ سازي است و چنين فرهنگي را بايد در عرصه مبارزه به منصه ظهور رساند؛ فرهنگي كه حقانيت اسلام و بي منطقي ددمنشي رژيم را به اثبات رساند و رسيدن به چنين فرهنگي جز با تأسي به شيوه ي پيامبران و ائمه اطهار و حركت گام به گام ميسور و مقدور نيست.
ادامه دارد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) - حسن پاك روان، معاون نخست وزير و رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) كه از دوستان و معتمدان شاه به شمار مي رفت و در آغاز نهضت اسلامي چند بار از سوي شاه مأمور گفت و گو با امام گرديد
(2) - صحيفه امام، ج10، ص 124-125
(3) - همان، ص 125
(4) - صحيفه امام، ج 13، ص432
(5و6و7) - همان، ج7، ص531
(8) - ولايت فقيه، ص104
(9) - همان، ص106
(10) - همان، ص61
(11) - رعد: 36
(12) - حديد: 25
(13) - جمعه : 2
(14) - صحيفه امام، ج18، ص6
(15) - همان، ج21، ص407
(16) - همان، ج15، ص16
(17) - كشف الاسرار، ص239
(18) - شاه در پاسخ نامه مراجع تقليد در خصوص لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي از آنان با واژه «حجت الاسلام» ياد كرده و آنان را به كار هدايت عوام (!) دعوت كرده بود

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14