(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 16 خرداد 1391 - شماره 20224

خطر بزرگ در كمين انقلاب
امام جنگ عقيده
مباني « جنگ عقيده » در اسلام ناب

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




خطر بزرگ در كمين انقلاب

امروز آن چيزي هم كه بايد خيلي از آن ترسيد، «تكالب بر دنيا»ست، تكالب بر حطام دنياست. «تكالب» تعبير خيلي پرمغزي است. تكالب يعني مثل دو سگ بر سر يك جيفه به جان هم افتادن! اين تكالب است. سعي كنيم هر چه ممكن است اين جيفه ها از محيط زندگي ما دور شود، كنار برود. بالاخره جوانان ديروز كه مبارزه مي كردند و فعال بودند، خوب بودند، بااخلاص و بانشاط، پابرهنه در ميدان بودند. حالا ما به افراد مسن، پيرمرد و با محاسن هاي سفيد تبديل و وارد نسل ديگري شده ايم. حالا فرزندان ما به ميدان آمده اند. بايد سعي كنيم آنها مثل ديروز ما باشند. بايد سعي كنيم آنها هم به دنيا با اين چشم نگاه كنند.
خطر بزرگ تكالب بر دنياست. آن چيزي كه عدالت اجتماعي را در جامعه به شدت تضعيف مي كند، اين است. آن چيزي كه نمي گذارد طبقات ضعيف رشد كنند، اين است. آن چيزي كه نمي گذارد مستضعفان و پابرهنه ها كه لشكر حقيقي اسلام و انقلاب هستند، در ميدان باقي بمانند، اين تكالب بر دنياست. اگر خواص تكالب بر دنيا پيدا كردند، اين مشكلات پيش خواهد آمد. وقتي كه پابرهنه هاي كشور، پابرهنه هاي جامعه، فقرا و مستضعفين حس كنند كه خواص سرگرم دنيا شده اند، سرگرم شخص، سرگرم خودشان شده اند و دنيا يعني دنياي شخص خودشان؛ وقتي اين را احساس كردند، خداي ناكرده ديدند كه ما هم يا بي تفاوتيم، يا معاذالله داخل در آنها و جزو آنها هستيم، ايمانشان از دست خواهد رفت. يعني همان كاري كه دشمن مي خواهد بكند، به راحتي به وسيله خود ما- نستعيذبالله- ممكن است انجام گيرد! بايد خيلي مراقب بود. بايد به خدا پناه برد و از خدا كمك خواست. از خدا بايد حمايت خواست. قضيه اين است. اين جمع بندي ما از امروز انقلاب است30./2/70
«دنيا» هم كه مي گويم، فقط پول و خانه و خودرو شخصي نيست. چيزهاي ديگر هم هست. اسم دركردن، تعريف شنيدن، ستايش شنيدن، تمتعات ناروا و نادرست جنسي و همه امكاناتي كه نفس انسان آنها را مي خواهد؛ دنيا و جلوه هاي آن است. چنين وسوسه هايي هم در عده اي پديد آمد. البته عده زيادي واقعا ايستادند و مردانه مقاومت كردند. ولي بعضي از افراد هم به ندرت در مقابل اين وسوسه ها و جلوه هاي دنيوي، پايشان سست شد. كساني در قبل از انقلاب، اهل تمتع بردن از شهوات حيات بودند، اما انقلاب كه آمد در تمتعات را به كلي به روي دل خودشان بستند.
يك وقت كسي پيش من آمد و از فردي در همين جمع شما كه من خيلي به او علاقه و ارادت داشتم و دارم؛ بدگويي كرد. بدگويي اش هم اين بود كه گفت: اين فرد، قبل از انقلاب چنين و چنان بوده است و براي صحت ادعايش عكس هايي هم به من نشان داد. من به آن كس گفتم: همين عكس ها و مدارك دليل است كه ارادت من به اين شخص مضاعف شود. واقعاً هم خدا مي داند كه ارادتم مضاعف شد. به آن كس گفتم: ارادت من مضاعف شد. اين حرف هايي كه تو مي گويي، موجب مي شود ارادت من به اين شخص بيشتر شود. اين آدم آن طوري بوده و حالا اين است؟! اما بعضي افراد اين طور نبودند، يعني حتي بعد از آمدن انقلاب هم از آن تمتعات و وسوسه ها دست نكشيدند. اين هم يك عامل ديگر كه باعث سايش جبهه خودي شد.
قدرت مقابله با سايش را در خودتان ايجاد كنيد. سايش شوخي ندارد؛ انسان ساييده مي شود! همان چكش يا پتكي كه شما روي سر آهن مي كوبيد و آن را به شكل هاي مختلف درمي آوريد، بعد از مدتي كه نگاه كنيد، مي بينيد ته آن ساييده شده است. يعني با اين نيروي فعاله قدرتمند، بالاخره تأثير گرفته؛ يعني آن، روي اين اثر گذاشته است. به فكر اين باشيد. مقوله اي كه شما در آن وارديد، از مقوله هاي خطرناك است؛ چون روشنفكري يك مقوله خطرناك است. اگر روشنفكري، مجرد از عمل و تحرك خارجي شد- كه الان شما مبتلاي به اين هستيد- شما چاره اي نداريد كه برويد در آنجا بنشينيد و بنا كنيد چيز نوشتن و مطالعه و مباحثه كردن. در اين فضا، نه ميدان جنگي است، نه جبهه اي است، نه بسيجي است، نه حركت انقلابي اي است! محيط روشنفكري، جزو آن محيط هاي دشوار است. من همين قدر به شما بگويم كه من سال هاي سال با محيط روشنفكري كشور، دم ساز و دم خور بوده ام، آدم هايش را ديده ام، آدم هاي خوبي را كه در اين محيط وارد شدند، ديده ام؛ و بعد چگونه خارج شده اند! يعني محيط روشنفكري محيط عجيبي است و روي اين محيط خيلي سايش هست. بكوشيد تا هيچ گونه تأثير ناخواسته اي روي مجموعه شما و آنچه كه بر اين مجموعه مترتب است، وارد نيايد. 12/8/76
فصل هفتم: تهديدات و تهاجمات بيروني
و اما چند جمله هم درباره جبهه دشمن، يعني همان جبهه مقابل بگويم. اگر كسي خيال كند كه آنها با هم تشكل دارند و آدم هاي پيگيري هستند، به شدت در اشتباه است. شايد در جمع شما معدودي باشند كه آن جماعت را به قدر من شناخته باشند. آن جماعت را من مي شناسم. آدم هايي بي عرضه، بي پيگيري، بي اراده و اهل نقد و اهل دنيا هستند؛ دنياي در مقابل آخرت. خصوصيت دنيا، نقد بودن است ديگر! و خصوصيتشان اساساً ضعف و ترس است. وضع من اقتضا نمي كند كه از كسي اسم بياورم. والا اگر اسم مي آوردم، براي شما خيلي شنيدني و تفريحي بود. من از جناح هاي مختلفشان، البته عمدتاً و نه منحصراً، از نويسندگان و شعرايشان خيلي ها را مي شناسم. با آنها نشست و برخاست و صحبت كرده ام و مي دانم كه چه وضعي دارند. همين كساني كه گاهي اوقات وقتي به قلمشان مي نگريد، خيال مي كنيد به شير مي مانند، جز روباه نيستند! در نوشتن به گونه اي ديگر ظاهر مي شوند؛ وقتي احساس امنيت مي كنند به گونه اي؛ و وقتي هم سير و پر هستند، به گونه اي ديگر. در عربي مي گويند اين كسان حالت «دعه» دارند. نمي دانم در زبان فارسي براي دعه چه معادلي مي توان پيدا كرد؟ حالت ولنگاري دارند. يعني معناي حقيقي ولنگاري اند و خود را در مقابل هر عامل مؤثري رها مي كنند! اينها اين گونه اند. اگر مي بينيد حركت منظمي از سوي اينها انجام مي گيرد؛ با همه صفاتي كه برايشان برشمرديم، حركت منظمي كه بعداً راجع به آن خواهم گفت، از سوي اينها انجام مي گيرد؛ ناشي از اين است كه فكر و انديشه اي خارج از محيط ادبي، هنري و روشنفكري، يعني از محيط سياست و امنيت، اينها را هدايت مي كند و پيش مي برد. قضيه اين است.
اگر مي بينيد مقالات هماهنگ، نوشته هاي هماهنگ و كارهاي هماهنگ از سوي جناح ضدانقلاب و بيگانه از جمهوري اسلامي و اسلام، در داخل و خارج منتشر مي شود و انجام مي گيرد، ناشي از تجمع روشنفكران نيست. اينها خيلي پايين تر از اين حرف هايند كه بتوانند تجمع صحيحي داشته باشند و با هم نجنگند؛ با هم معارضه نكنند و يكي شان حاضر باشد ديگري را بر خود ترجيح دهد. در آن عالم خودپرستي و خودخواهي، غوغايي است! اگر شما امروز ميزگردي تشكيل دهيد، اينها را پشت دوربين تلويزيون بياوريد و بگوييد بنشينيد و مثلا به فلان دشمن مشتركتان بدگويي كنيد، سر اينكه كدام يك بيشتر حرف بزند، كدام يك بهتر حرف بزند و كدام يك جالب تر و زودتر حرف بزند، با هم دعوا مي كنند؛ آن هم دعواي واضح و محسوس! همين مطلبي كه گفتم، اتفاقاً اين روزها مثال هاي واضحي دارد. به اين معنا كه بعضي از شبكه هاي تلويزيوني ظاهراً ايراني و باطناً وابسته به سيا، اينها را مي آورند تا سخنراني كنند و حرف بزنند. نوارهايش را آوردند و من نگاه كردم. بعضي از اين افراد را از نزديك ديده بودم و مي شناختم، بعضي را هم دورادور مي شناختم كه چه كساني اند. همان طور كه قبل از انقلاب اينها را ديده بوديم، مي شناختيم و مي دانستيم كه بر سر كوچك ترين مسئله اي با هم دعوا مي كردند؛ امروز هم همان طور دعوا مي كنند. سر يك احسنت گفتن ديگري به يكي از آنها، با هم دست به يقه مي شوند! يعني اگر يكي احسنتي براي اين پرتاب كند، آن ديگري برزخ و ناراحت مي شود.
پاورقي

 



امام جنگ عقيده
مباني « جنگ عقيده » در اسلام ناب

پيام فضلي نژاد
«اسلام ناب» براي او «اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف»58 بود و در برابرش روي همه تأويل هاي شبه ديني منحرف از ذات حق، نام «اسلام آمريكايي» را گذاشت:
اسلام اشرافيت، اسلام ابوسفيان، اسلام ملّاهاي كثيف درباري، اسلام مقدس نماهاي بي شعور حوزه هاي علمي و دانشگاهي، اسلام ذلت و نكبت، اسلام پول و زور، اسلام فريب و سازش و اسارت، اسلام حاكميت سرمايه و
سرمايه داران بر مظلومين و پابرهنه ها، و در يك كلمه
«اسلام آمريكايي» كه راه مبارزه با آن «پيچيدگي هاي خاص و دشواري» دارد، اما متأسفانه هنوز براي بسياري از ملت هاي اسلامي مرز ميان «اسلام آمريكايي» و «اسلام ناب» كاملاً مشخص نشده است.59
او از ابتدا دعوي «انقلاب در تمدن» داشت؛ نه فقط در برابر ليبراليسم، بلكه در برابر كل عالم سكولار ايستاد و طرح يك «تمدن قدسي» را ارائه داد كه «پرچمداران آن، پابرهنگان و مظلومين و فقراي جهان هستند و دشمنان آن، ملحدان و كافران و سرمايه داران و پول پرستانند.»60 امام شديداً به
«بي عدالتي» حساس بود؛ بسيار دقيق تر و اصيل تر و فراتر از پيشنهادات رقت بار سوسياليستي يا ليبراليستي به «عدالت» مي انديشيد. اگر تكليف اقامه عدالت نبود، مردان خدا هيچ گاه وارد «سياست»نمي شدند. با اين حال امام خميني دستيابي به «عدالت» را مساوي با «غايت كمال» ندانست، بلكه آن را صرفاً ابزاري براي رسيدن به «آرمان هاي وحي» فرض مي كرد. به نام خدا، چارچوب انقلابي را ريخت كه «طرفداران واقعي آن هميشه از مال و قدرت بي بهره بوده اند و دشمنان حقيقي آن زراندوزان حيله گر و قدرتمندان بازيگر و مقدس نمايان بي هنر هستند.»61 براي اين مبارزه، امام افق ديد وسيعي ساخت و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را فقط مقدمه اي براي «رفع فتنه از عالم» مي دانست: «اگر ما پيروز هم بشويم يك كمي فتنه را كم كرديم، اگر ما به جاي ديگر هم پيروز بشويم، باز يك جاي كمي پيروزي حاصل شده است. اگر همه دنيا را هم ما فرض كنيد كه جنگ بكنيم و پيروز بشويم، باز همه دنياي عصر خودمان را پيروزي درست كرديم. قرآن اين را نمي گويد، قرآن مي گويد جنگ تا رفع فتنه. بايد رفع فتنه از عالم بشود.»62 نام اين جنگ را، «جنگ اعتقاد» گذاشت:
جنگ امروز ما، جنگ با اسرائيل نيست. جنگ ما، جنگ با عربستان و شيوخ خليج فارس نيست. جنگ ما، جنگ با ابرقدرتهاي شرق و غرب نيست. جنگ ما، جنگ مكتب ماست عليه تمامي ظلم و جور. جنگ ما، جنگ اسلام است عليه تمامي نابرابري هاي دنياي «سرمايه داري» و «كمونيزم»؛ جنگ ما، «جنگ پابرهنگي» عليه «خوشگذراني هاي مرفهين» و حاكمان بي درد كشورهاي اسلامي است. اين جنگ سلاح نمي شناسد. اين جنگ محصور در مرز و بوم نيست. اين جنگ، خانه و كاشانه و شكست و تلخي كمبود و فقر و گرسنگي نمي داند. اين جنگ،«جنگ اعتقاد» است؛ جنگ ارزشهاي اعتقادي- انقلابي عليه دنياي كثيف زور و پول و خوشگذراني است. جنگ ما، «جنگ قداست»، عزت و شرف و استقامت عليه نامردمي هاست.63
در جنگ عقيده، مرزبندي اش با همه از «متحجر» تا «متجدد» مشخص بود. از خالص ترين زاويه ديد قدسي به داوري و ارزيابي مي نشست. به همين خاطر، همچنان كه عليه
سرمايه داري شوريد، ماركسيسم و صهيونيسم را هم كوبيد و به صراحت حكم به «براندازي » رژيم هاي برخاسته از آن ها را داد:
جنگ ما «جنگ عقيده» است، و جغرافيا و مرز نمي شناسد و ما بايد در جنگ اعتقادي مان بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم... ما درصدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد «صهيونيزم»، «سرمايه داري» و «كمونيزم» در جهان هستيم. ما تصميم گرفته ايم، به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند «نابود» كنيم؛ و نظام اسلام رسول الله (ص) را در جهان استكبار ترويج نماييم؛ و دير يا زود ملت هاي دربند شاهد آن خواهند بود.64
در اين جنگ «حق و باطل»، «جنگ فقر و غنا»، «جنگ استضعاف و استكبار» و «جنگ پابرهنه ها و مرفهين بي درد»65 جز به لزوم داشتن «شراره كينه انقلابي» و «ظهور كامل نفرت» توصيه نمي كرد.66 امام بارها از همه خواست تا «بغض و كينه انقلابي تان را در سينه ها نگه داريد. با غضب و خشم بر دشمنان تان بنگريد و بدانيد كه پيروزي از آن شماست.»67 غير از اين نيز راهي نمانده است، چون در حكمت امام خميني، «تحقق ديانت» جز اعلام محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار «خشم» و «برائت» نسبت به «باطل» نيست:
حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به «ظهور كامل نفرت» از مشركين و منافقين ميسر شود.68
باج نمي داد و به احدي هم باج نداد؛ سرسخت بود و اعتقاد راسخ داشت كه دشمنان فقط به لكه دار كردن «هويت ديني» و «شرافت مكتبي» ما مي انديشند:
نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهانخواران تا كي و تا كجا ما را «تحمل» مي كنند و تا چه مرزي، «استقلال» و « آزادي» ما را قبول دارند؟ به يقين، آنان مرزي جز «عدول» از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. به گفته قرآن كريم، هرگز دست از مقاتله و ستيز با شما بر نمي دارند، مگر اين كه شما را از دين تان برگردانند. ما چه بخواهيم وچه نخواهيم «صهيونيست ها»و «آمريكا» و «شوروي» در تعقيب مان خواهند بود تا «هويت ديني» و«شرافت مكتبي» مان را لكه دار نمايند.69
براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45
نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14