(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 17 خرداد 1391 - شماره 20225

ارزيابي راهبردي غرب از آينده تحولات ايران چيست؟ (قسمت اول)



ارزيابي راهبردي غرب از آينده تحولات ايران چيست؟ (قسمت اول)

محمد عبداللهي
براي ارائه تعريفي مشخص از شرايط مطلوب غرب در ايران، بايستي به چند پرسش كليدي پاسخ دهيم. نخست آن كه آيا غربي ها به اين قطعيت رسيده اند كه براي دستيابي به آينده مطلوبشان در جمهوري اسلامي بايد به تغيير راهبرد تن در دهند؟اگر جواب اين سؤال مثبت باشد، طبيعتاً پرسش دوم اين گونه مطرح خواهد شد كه مختصات راهبرد جديد غربي ها چيست و آن ها دقيقاً بر كدام بخش از فضاي سياسي ايران تمركز كرده اند؟ بر اساس مفروض اول، سؤال سوم اين خواهد بود كه در راهبرد جديد، چه نقاط ضعف و قوتي مي توان پيش بيني كرد؟
ورود به اين بحث، مستلزم آن است كه بدانيم مجموعه فرصت هاي غرب در داخل كشور، در طول سال 88 و 89، بين دو طيف سياسي جابه جا شده است. سال 88، سال شكل گيري و بروز فتنه آمريكايي-اسرائيلي و خرج شدن ظرفيت هاي پيراموني آن و سال 89، سال جريان انحرافي و خرج شدن ظرفيت هاي اين جريان بود در نهايت مقاومت نرم نظام و مديريت هوشمندانه بحران در قبال هر دو جريان موفق از آب درآمد و ظرفيت هاي غرب در داخل كشور، تبديل به ظرفيت هاي سوخته يا نيمه سوخته شدند.
بر اين اساس، اين كه غربي ها به اتخاذ راهبرد جديد براي سال 91 و به ويژه انتخابات سال 92 فكر كنند، منطقي و قطعي است. اين راهبرد جديد ممكن است متفاوت از آن چيزي باشد كه تا به حال در مورد جمهوري اسلامي فكر و طراحي شده است و يا اين كه تلفيقي از گزاره هاي پيشين و ناظر به رفع اشكالات و اشتباهاتي باشد كه در سيستم هاي قبلي تكرار و تمرين شده اند.
در اين ميان، نكته ي كليدي آن است كه سرمايه گذاري اصلي غربي ها در راهبرد جديد، معطوف به استفاده از كدام ابزار، كانال و جريان سياسي است؟ براي پي بردن به درك راهبردي غرب از بهترين گزينه هاي داخلي بايستي به تاريخ سياسي پس از انقلاب مراجعه كرد. پر واضح است كه در طول سال هاي بعد از حيات حضرت امام(ره)، بيشترين تمركز غربي ها بر جريان تجديدنظر طلب بوده است؛ جرياني كه به اساس گفتمان امام(ره) و انقلاب پاي بند نبوده اند.
تمركز اين جريان در سال هاي اول دهه 70 بر نوعي گفتمان سازي قرار گرفت كه مختصات آن تفاوت هايي با گفتمان اصيل انقلاب داشت. نقطه عطف اين گفتمان سازي خردادماه 1376 و پيروزي دولت اصلاحات بود كه باعث پررنگ شدن گفتمان اصلاح طلبي در ايران شد. نوع نگاه غربي ها به دولت اصلاحات يك نگاه رجعت گونه از شرايط انقلابي به شرايط قبل از انقلاب بود.
البته آن ها تفاوت هايي ميان اين دو قائل اند، از جمله اين كه، رويكرد سكولاريستي جريان تجديدنظرطلب بايد پشت نقابي از ظواهر ديني پنهان شود. اما اين كه چرا جريان اصلاحات همچنان در نظر غرب يك برگ برنده و يك گفتمان پيروز محسوب مي شود مسئله اي است كه اگر به همه ابعاد آن بپردازيم، مي توان ارزيابي به نسبت دقيقي از راهبرد جديد غرب در قبال جمهوري اسلامي ارائه كرد.
سرمايه گذاري غرب بر شكاف اصولگرايان
از نظر اتاق هاي فكر غربي، جريان اصلاحات حامل عقبه فكري و ظرفيت هايي است كه جريان هاي معارض ديگر فاقد آن هستند. در واقع عقبه تئوريك و پراتيك جريان اصلاحات در هيچ كدام از جريان هاي ديگر، از جمله جريان انحراف، ديده نمي شود. به همين دليل، به خصوص بعد از سال 89 و 90 كه بخش عمده اي از ظرفيت هاي جريان انحراف تبديل به ظرفيت هاي سوخته شد اميد غربي ها براي اثرآفرين بودن هر جريان جديدي در معارضه با جمهوري اسلامي بيش از پيش تضعيف شد.
همين مهم سبب ايجاد نوعي اجماع در نگاه هاي متنوع غرب به فرمول هاي پيش رو براي حل مسئله ايران شد و آن ها را به اين نتيجه ي واحد رساند كه اندك اميدشان براي ايجاد تغييرات بنيادين در نظام جمهوري اسلامي را بايد «بر ظرفيت هاي احيا شده جريان اصلاح طلبي» با مختصات جديد معطوف كنند تا بتوانند از «فرصت هاي حداقلي» آن بهره گيرند.
درك راهبردي غرب در حال حاضر آن است كه اصلي ترين اين ظرفيت ها وجود «رگه هايي از اختلاف و شكاف در بافت جريان اصول گرايي» است. اين ظرفيت فرصتي مقتضي را براي غربي ها در جهت احيا و تجديدنظر در استراتژي هاي گفتمان اصلاح طلبي مهيا مي كند.
تا به اين جا، پاسخ سؤال اول داده شد. در واقع غربي ها هم اكنون، قطعاً به نتيجه اي مبني بر اتخاذ راهبرد جديد در قبال جمهوري اسلامي رسيده اند و فرمول هاي سابق را ناكارآمد ارزيابي مي كنند. ضمن آنكه راهبرد جديد، مبتني بر يك فرمول قديمي بازسازي شده است. اين بازسازي بر اساس مقتضيات موجود، فرصت هاي جديد و نوعي درك هوشمندانه و اقتضايي شكل مي گيرد كه در رأس آن شكاف و ضعف ساختاري جريان اصول گرا قرار دارد؛ به تعبير ديگر، فرصت تنفس مجدد جريان اصلاحات، از اين محل رقم خواهد خورد.
اما براي كشف، اين كه مختصات راهبرد جديد چيست، بايد به نكاتي توجه داشت. مهم ترين اين نكات آن است كه طرف غربي تجربه ي اصلاحات را موفق ترين تجربه تاريخ سياسي مدرن ايران مي داند. البته با توجه به اين نكته كليدي كه غربي ها با مقايسه ميان هزينه ها و دستاوردهاي گفتمان اصلاح طلبي مولود سال 76، متوجه شده اند بسياري از هزينه هايي كه در طول يك دهه براي اين گفتمان به عنوان يك گفتمان برانداز پرداخت شد، «كم فايده» و «پر دردسر» بوده است، از اين رو «انتخاب مسيرهاي كم هزينه» در راهبرد پيش رو منطقي تر است. به همين دليل، در انديشه ي طراحي راهبردي جديد با مختصاتي متفاوت هستند.
گزينه مهم ديگري كه در مسير پيش رو براي طرف غربي حائز اهميت است تجربه اين مسئله است كه هر راهبرد جديدي مستلزم هزينه هاي فراواني است. بنابراين اگر بخواهند به جريان اصلاح طلبي بازگردند، بايد به هزينه هاي تغيير راهبرد نيز فكر كرده باشند؛ طبيعتاً اصلي ترين هزينه چنين اقدامي زمان بر بودن و مشقت فراواني است كه حاملان راهبرد براي عدم ريزش هواداران در طول اين زمان طولاني متحمل مي شوند.
استراتژي هاي سه گانه اصلاح طلبان
گاهي در دوره تغييرات راهبردي، حتي براي چند سال نوعي از درون گرايي، سكون و خلأ سياسي پديد مي آيد. با لحاظ ظرفيت هاي تحليل رفته و فرسودگي ساختاري جريان اصلاحات در حال حاضر در خطرپذيري اين جريان نسبت به چنين مسئله اي تا حدي غير محتمل به نظر مي رسد.
«عباس عبدي» در مقاله اي، براي تبيين اين موضوع، مثال گروه هاي معارض با رژيم پهلوي را مطرح كرده و نوشته است:
«از زماني كه اين گروه ها سكوت كردند تا وقتي كه به مشي مسلحانه رسيدند، سال ها احساس مي شد كه هيچ جريان معارضي با رژيم وجود ندارد؛ در حالي كه آن ها در حال تغيير راهبرد بودند.»[1]
همچنين بين سال67، يعني سال آخر زندگي مبارك حضرت امام(ره)، تا سال 75 اين درون گرايي از ناحيه ي جريان تجديدنظر طلب ديده مي شد كه به يك باره به شكل انسجام يافته اي در سال 1375 ظهور پيدا كرد. طبيعي است كه اين قياس براي جريان نيمه جان كنوني اصلاح طلب قابل تطبيق با شرايط كنش گران سياسي اول انقلاب و يا ابتداي دهه 70 نيست.
فارغ از موانع و فرصت هاي پيش گفته به نظر مي رسد، استراتژي طرف غربي براي دور جديد فعاليت هاي جريان اصلاحات شامل 3 سرفصل كليدي است:
1. خلق موقعيت هاي مطلوب؛
2. بهره برداري از موقعيت هاي موجود؛
3. تغيير موقعيت هاي نامطلوب.
نتيجه منطقي تحليل محتواي 3 گزينه فوق آن است كه غربي ها، در يك سال حياتي پيش رو، بايستي هم استراتژيك فكر كنند و هم استراتژيك عمل كنند؛ چرا كه احتمالاً فرصت موجود به آساني و در كوتاه مدت تكرار نخواهد شد و در آن صورت آخرين برگ برنده غربي ها در ايران خواهد سوخت. به همين خاطر طرف غربي بايد طرح منسجمي روي ميز گذاشته و در عملياتي كردن آن دقيق باشد علاوه بر آن كه اجراي چنين طرحي بايستي با رويكرد فرآيند محور صورت پذيرد.
بهره برداري از 3 راهبرد فوق و تضمين پيروزي اين استراتژي ها، متضمن يك پروژه يا نيروي سياسي پشتيبان است با اين تفاصيل پاسخ به پرسش هاي ديگري براي طراحان پروژه تغيير راهبرد ضروريست مثل آنكه؛ آيا عقبه ي اجتماعي يا حمايتي جريان اصلاح طلب به همان قوت سال 76 است؟ آيا در حال حاضر برنامه ي مدوني كه به عمليات منجر شود و اين عمليات به فرآيند تبديل شود وجود دارد؟ آيا اتفاق نظري در سطح برنامه ريزان خارجي و عوامل داخلي بر اين راهبرد وجود دارد يا خير؟
سختي پاسخ دقيق و منطبق با واقعيت به اين سؤال ها، در زمره چالش هايي است كه غرب را براي طرح راهبرد جديد براي اصلاح طلبان با مشكلات جدّي روبه رو مي كند.
طرح عباس عبدي نيز در زمينه ي راهبرد جديد جريان اصلاحات با اين مشكلات و سؤال هاي كليدي مواجه است. در واقع ابهام هايي در خصوص ظرفيت هاي جريان اصلاحات- چه در سطح اقليت سياسي و چه در سطح اجتماعي- وجود دارد، ضمن اين كه هنوز كسي نتوانسته است، برآورد دقيقي از ضعف ها و قوت هاي ساختار سابق اصلاح طلبان ارائه كند.
گام هاي استراتژيك غرب
عملياتي كردن راهبرد اول و سوم يعني خلق موقعيت هاي مطلوب و گذر از موقعيت هاي نامطلوب با لحاظ تجربه 8 ساله اصلاح طلبان كاري ناممكن است؛ چرا كه، دگرگون سازي ظرفيت هاي اصلاح طلبي در ايران، از منظر غربي ها، مستلزم پيمودن چند گام است.
گام اول، اين است كه اصلاح طلب ها براي بازتوليد موقعيت هاي از دست رفته نيازمند دگرگون سازي گفتمان خود هستند؛ در واقع بنيادهاي معرفتي جريان اصلاح طلب بايستي بازتعريف شوند. به خصوص بعد از فتنه ي 88، توده مردم شاهد تنوع و تكثر انتقاد هايي بودند كه از ناحيه ي ايدئولوگ هاي جريان اصلاحات نسبت به گفتمان اصلاح طلبي بروز كرد.
در همين رابطه، افرادي نظير«محمدرضا تاجيك»، «سعيد حجاريان»، «عباس عبدي»، «حسين بشيريه» و ... به عنوان پايه هاي فكري جريان اصلاح طلب و در سطح نازل تر افرادي مانند: «اكبر گنجي»، «علوي تبار» و «جلائي پور» س يلي از انتقادهاي گفتماني و معرفتي را به سمت جريان اصلاح طلب جاري كردند.
بنابراين اگر غربي ها بخواهند راهبرد جديدي وضع كنند، نياز به
دگرگون سازي اين گفتمان دارند. در واقع صورت بندي جديد آن ها بايد در قالب و محتوايي متفاوت انجام شود. ضمن آن كه، اين صورت بندي جديد بايد استعداد، قدرت اقناعي و اشباعي بالا و مفصل بندي محكمي داشته باشد. در شرايط كنوني اما، گفتمان اصلاح طلبي به يك بافت متناقض تبديل شده است كه فرآيندي فرسايشي را به دنبال آورده است.
در حال حاضر، يك طرف طيف اصلاح طلبان در برش زماني چند ماهه، تبديل به گفتمان برانداز و خارج نشين شده اند و طرف ديگر، شامل اصلاح طلبان معتدلي هستند كه فعاليت درون ساختاري را عاقلانه تر يافته اند. بديهي است كه سلوك سياسي اين دو طيف همديگر را نقض مي كنند. آسيب شناسي اين وضعيت غربي ها را به اين سو سوق داده است كه شرط حياتي پيش روي جريان اصلاح طلب، تهيه ي راهبردي براي رسيدن به يك مفصل بندي جديد و البته محكم است و غربي ها به خوبي مي دانند كه اين همه به راحتي ممكن نخواهد بود.
گام دوم، غربي ها استراتژي بازسازي و بازتوليد اقتدار جريان اصلاح طلب است كه پيش نياز آن تدارك يك پايگاه اجتماعي منسجم است. از نگاه غربي ها، اين هدف از رهگذر بهره گيري از قدرت موجود و تقاضاهاي طبقات اجتماعي در اين زمينه محقق خواهد شد. همان طور كه بيان شد، نقشه ي راه اصلاح طلبان سه سرفصل دارد كه استراتژي بهره برداري از موقعيت هاي موجود گزينه ي دوم آن است. بخشي از موقعيت هاي موجود معطوف به شكاف به وجود آمده در گفتمان اصول گرايي است.
اساساً غربي ها معتقدند براي هر گونه تغيير در ساختار حاكميت بايد دژها و كانون هاي متعدد و متكثر قدرت تسخير شوند. به همين دليل، از نظر آن ها نگاه برون ساختاري لازم هست، ولي كافي نيست؛ چرا كه آن ها مي دانند تا زماني كه به منابع قدرت دسترسي پيدا نكنند، نبايد انتظار يك تغيير مؤثر را داشته باشند. تجربه ي فتنه ي 88 نيز همين پيام را به آن ها مخابره كرد كه اگر از بيرون هسته ي قدرت هر سطحي از فشار اجتماعي را به وجود آورند، لزوماً به اهداف مطلوبشان نخواهند رسيد و قدرت نرم نظام آن قدر هست كه بتواند قدرت نيمه سخت آن ها را خنثي كند.
از اين رو بخشي از فرآيند نفوذ به درون ساختار و تقويت وزن سياسي اصلاح طلبان، سرمايه گذاري روي شكاف هاي درون حاكميتي و هم افزايي تاكتيكي با ظرفيت هاي جدا شده از جريان اصول گرايي است. اين ظرفيت ها كه از آن ها با عنوان جريان «نواصولگرا» ياد مي شود در دور جديد فعاليت اصلاح طلبان با اقبال ويژه اي روبه رو شده و نوعي همسويي رو به تزايد را بنا نهاده است.
گام سوم، استراتژي جديد غربي ها، ايجاد نخ تسبيح، براي جذب و انسجام هويت هاي متمايز در گفتمان اصلاحات است. نام دقيق تر اين گام را مي توان «بسيج كارناواليستي» گذاشت؛ چرا كه كارناوال طيف گسترده و متنوعي از سلايق را در خود جاي مي دهد و ليدر كارناوال به مثابه نخ تسبيح عمل مي كند. البته اين شعار، در دوران اصلاحات هم مطرح شده ولي عملي نشد و امروز خود اصلاح طلبان معترف اند كه در دوران اصلاح طلبي نوعي استبداد در نظر و اقتدار در عمل وجود داشت كه غير را برنمي تافت.
در واقع در طول 8 سال دولت اصلاحات يك نگاه حزبي، بخشي و سلبي بر هسته ي مركزي جريان اصلاحات حاكم بود كه شعار تحمل مخالف را مطرح مي كرد، اما حتي موافقان سلايق ديگر را هم تحمل نمي كرد. با توجه به اين موضوع، اگر قرار باشد راهبرد جديدي براي احياي گفتمان اصلاح طلبان وضع شود، به طور حتم بايد با اصلاح اين رفتار باشد كه عوامل بسياري مانع از آن خواهند بود. مهم ترين اين عوامل بروز رفتارهاي آپارتايدگونه اي است كه همچنان احزاب پدرسالار اصلاح طلب دچار آنند.
گام چهارم، براي تحقق استراتژي 3 محوري غرب، طراحي يك استراتژي يا ضداستراتژي براي مقابله با هجمه هاي شالوده شكن سياسي، رواني و شبه نظامي رقيب است. عباس عبدي در مطالبش به نكته اي دقيق اشاره كرده و مي گويد؛ «ما در دوران اصلاحات دچار يك توهم اغراق آميز از قدرت خودمان و كم بيني قدرت حريف شديم». بنابراين آن ها مي دانند كه تدوين اين استراتژي يا ضداستراتژي كه در پي مقابله با جريان هاي رقيب است بايد معطوف به واقع نگري باشد؛ يعني، بايد ارزيابي دقيقي از توان خودشان و رقيب داشته باشند.
در همين راستا، عباس عبدي مي گويد كه ما بايد در اين استراتژي تعامل با قدرت و مناسبات با آن را تعريف كنيم و برخورد حذفي يا متكبرانه نداشته باشيم... ما بايد بپذيريم كه وزني داريم و نيازمند حيات هستيم و اين وزن و حيات حداقلي اگر بخواهد بقا داشته باشد، متضمن ارتباط و تعامل است و البته در دل اين پذيرش بايد راهبردي براي مقابله و دفع استراتژي حريف در نظر بگيريم كه اگر دوباره با اقبال اجتماعي مواجه شديم، توان و استراتژي برخورد را داشته باشيم.
گام پنجم، براي اصلاح طلبان، ناظر به رفع چالش هايي است كه وجود آن ها تداوم حركت سياسي را ناممكن مي سازد؛
بنابراين طراحي جديد از نظر غربي ها بايد حامل مفاهيم كليدي ذيل باشد:
1. ايجاد قابليت هاي تئوريك و پراتيك متوازن و هم سطح كه كسب اهداف و رسيدن به مقاصد را تضمين كند؛
از آن جا كه عقبه تئوريك جريان اصلاحات و مفاهيمي كه از اتاق فكرهاي اين جريان در طول حكمراني اصلاح طلبان عرضه مي شد چندان تناسبي با حوزه ي عمل آن ها نداشت، تئوري هاي تصويب شده بر كاغذ باقي ماند. علت اين امر را بايد در «نبود كادرسازي و شبكه سازي مستحكم» و عوامل اجرايي سالم در جريان اصلاحات جست وجو كرد، معضلي كه اصلاح طلبان كماكان و بيش از گذشته دچار آنند.
2. پيدايش قابليت هاي تضمين شده براي به كارگيري نيروهاي اجتماعي؛
اين موضوع در دوره ي اصلاحات در سطح شعار باقي ماند و شعار «ايران براي همه ي ايرانيان» به مثابه نماد استفاده از ظرفيت هاي اجتماعي در عمل محقق نشد. همان طور كه بيان شد، در دوران اصلاحات، منابع قدرت و ثروت ذيل سيطره يك اقليت سياسي محدود بود كه امكان مشاركت عمومي و انتفاع جمعي را منتفي مي ساخت. به همين خاطر، عقبه ي اجتماعي اين اقليت به سرعت ريزش كرد و در پي آن، سرمايه ي رأي اصلاح طلبان را به وضعيت بحران رساند.
3. انعطاف و سازگاري با تحولات جهاني؛
از نظر غربي ها تحولات جهاني به سمتي رفته است كه با شرايط سال 76 تفاوت دارد. نمونه ي بارز اين امر تحولات منطقه اي است. در اين تحولات بيش از آن كه اصلاح طلبي و دموكراسي خواهي وجود داشته باشد، اسلام خواهي مطرح است. در واقع اين تحولات بيشتر از بنيان هاي اصيل معرفتي امام(ره) الهام گرفته اند. بنابراين راهبرد جديد اصلاح طلب ها بايد به گونه اي انعطاف پذير باشد تا آن ها بتوانند با تحولات جديد جهاني همراه شوند.
4. نواختن ساز منعطف در دستگاه هاي مختلف
فراز ديگري از راهكار جديد غرب براي اصلاح طلبان توجه به اين نكته است كه همچون موسيقي داني ماهر كه قابليت نواختن ساز منعطف در دستگاه هاي مختلف را داراست و مي تواند با هنرمندي و با توجه به گرايش و شرايط متغير مخاطب، به طور هوشمندانه و سريع، دستگاه موسيقي اش را عوض كند، اصلاح طلبان نيز بتوانند توانمندي انعطاف در ساختار و راهبرد جديد خود را به گونه اي ايجاد كنند كه قابليت تطبيق و سازگاري با شرايط متفاوت در مقابل حاكميت را دارا باشد.
5. نكته ي مهم ديگر، يافتن «كاتاليزورهاي سياسي» براي«ترميم بافت فرسوده ي اصلاح طلبان» است؛
به معناي دقيق تر، پاسخ اين پرسش مهم كه چه امري مي تواند شرايط را به گونه اي رقم بزند كه عقبه اجتماعي لازم را براي راهبرد جديد اصلاح طلبان مهيا كند؟ و چه عواملي با آن در تضاد است؟
به نظر مي رسد طرحي سه مرحله اي از سوي غربي ها براي حل اين مسئله انديشيده شده است: در اين طرح، اگر گام اول ايجاد نارضايتي باشد- كه عمدتاً از جنس ايجاد نارضايتي اقتصادي است- ضرورتاً گام دوم، گسترش نارضايتي ها در سطوح مختلف است و گام سوم و انتهايي مي تواند سياسي كردن نارضايتي ها باشد. اين موضوع مي تواند مقدمه ي ابراز وجود جريان اصلاح طلب به عنوان يك گفتمان آلترناتيو را مهيا سازد.
در اين زمينه، راهبرد غرب، افزايش حجم منازعات داخلي با هدف به حاشيه رفتن دشمن خارجي و به طور هم زمان، كنترل مشكلات اقتصادي و معيشتي كشور است به گونه اي كه نقش اراده ي عامل خارجي را در اين امر برجسته سازد.در آستانه ي اجلاس بغداد و بعد از اجلاس استانبول به نحو كاملاً محسوس، نوعي رفاه نسبي همراه با افت قيمت كالا، سكه و ارز و ... از اين دست مشاهده شد كه نشان مي دهد چنانچه نرمشي از سوي حاكميت ايران در برابر غرب وجود داشته باشد، اراده ي عامل خارجي بر اين قرار مي گيرد كه فشار معيشتي از روي مردم برداشته شود.
غرب درصدد است اين پيام فريب را به افكار عمومي منتقل كند كه همه اين مسائل، تابعي از اراده ي عامل خارجي است. ارتباط منطقي اين موضوع با احياي جريان اصلاح طلب هم در همين نكته نهفته است كه در حال حاضر بين دوران اصلاحات و سياست اعتمادسازي و تنش زدايي خاتمي و فشار به نسبت اندك مشكلات معيشتي آن دوران، با ادبيات مقاومتي همراه با فشار مشكلات معيشتي موجود، مقايسه هايي صورت مي گيرد.
در واقع غرب در صدد است با عمليات رواني گسترده اين موضوع را به افكار عمومي القا كند كه كاهش سطح مشكلات اقتصادي و معيشتي داخل كشور، نتيجه ي احياي مجدد گفتمان اصلاح طلبي و چراغ سبز غرب است.بنابراين در حال حاضر، معيار و شناسه ي قرار داشتن در بازي دشمن، به روشني قابل احصاست؛ بر اين اساس، هر چه حجم مواجهه خودي ها با يك ديگر بالاتر باشد، به همان نسبت، مواجهه ي خودي ها با دشمن كمتر خواهد بود. نتيجه منطقي اين مسئله اين خواهد بود كه دشمن، در افزايش حجم منازعات داخلي در راستاي كم رنگ تر كردن خطر دشمن خارجي، موفق بوده است.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14