(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21 خرداد 1391 - شماره 20228

رهبر انقلاب : دشمن به دنبال حمله به عقبه نظام است
امام جنگ عقيده
ملت ها چراغ راه روشنفكران

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




رهبر انقلاب : دشمن به دنبال حمله به عقبه نظام است

ملت ما، ملتي بود كه از هرزگي و عيّاشي هاي فراگير و مجالس عيش و طرب و اين چيزها بري بود. اين كارها مخصوص اشراف و پادشاهان و
شاه زاده ها و ملك زاده خانم ها و امثال اينها بود، كه عيّاشي كنند و شب تا صبح بيدار بمانند. اروپايي ها ميخانه هايشان در طول مدت شب و روز و دوران سال و همه تاريخ هميشه روبه راه بود. اين تاريخ اروپاست. هركس
مي خواهد برود بخواند و ببيند. اين را خواستند وارد كشور ما بكنند و تا آنجا كه توانستند كردند.
در تهاجم فرهنگي، دشمن مي گردد آن نقطه اي از فرهنگ خود را به اين ملت مي دهد و وارد اين ملت مي كند كه خودش مي خواهد. معلوم است كه دشمن چه مي خواهد! اگر در تبادل فرهنگي، ملتي كه از فرهنگ بيگانه چيزي مي گيرد، تشبيه به آدمي شود كه در كوچه و بازار، غذا و دواي مناسب مي خرد كه مصرف كند؛ در تهاجم فرهنگي، ملتي را كه تحت تهاجم قرار گرفته است، بايد به بيماري كه افتاده و خودش كاري نمي تواند بكند، تشبيه كنيم. آن وقت دشمن آمپولي به او تزريق مي كند و معلوم است آمپولي كه دشمن تزريق كند چيست! اين فرق دارد با آن دارو و درماني كه خود شما برويد و آن را با ميل انتخاب و وارد بدنتان كنيد. اين تهاجم فرهنگي است.
پس، تبادل فرهنگي به انتخاب ماست، اما تهاجم فرهنگي به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگي انجام مي دهيم تا كامل شويم؛ يعني فرهنگ خودي را كامل كنيم. اما تهاجم فرهنگي انجام مي گيرد تا فرهنگ خودي را ريشه كن كند. تبادل فرهنگي از چيزهاي خوب است؛ تهاجم فرهنگي از چيزهاي بد است. تبادل فرهنگي در هنگام قوّت و روزگار توانايي يك ملت انجام مي گيرد؛ ولي تهاجم فرهنگي در دوران ضعف يك ملت است. لذا ديديد كه استعمارگران، در آسيا و آفريقا و آمريكاي لاتين، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آنكه
سياست مداران و سربازان و
قزّاق هايشان وارد شوند، ميسيون هاي مسيحي و هيأت هاي تبشيري مسيحي شان وارد شدند! سرخ پوستان و سياه پوستان را اول مسيحي كردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و كاشانه شان، آواره شان كردند و پدرشان را در آوردند.
در همين ايران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه كنيد. ببينيد چقدر كشيش از اروپا راه افتادند و به قصد مسيحي كردن مردم به اينجا آمدند. البته آنها مثل دزد ناشي كه به كاه دان مي زند، نفهميدند براي ترويج مسيحيت بايد به كجا بروند. آنها موفق نشدند، اما قصدشان اين بود. نمي شود گفت كه سرمايه داران و كمپاني ها و غارت گران بين المللي، معتقد به حضرت مسيحند! آنها چه مي شناسند مسيح كيست؟! در محيط هايي كه يك فرهنگ ملي مدافع -مدافع حيثيت خود- وجود دارد، كار اول اين است كه آن فرهنگ را از آنها بگيرند. مثل اينكه اگر يك عده سرباز بخواهند به يك قلعه مستحكم حمله كنند، كار اول اين است كه پاي اين قلعه آب مي اندازند؛ شايد ديوارهايش بريزد. ديوارهاي اين قلعه را، هر طور بتوانند، سست مي كنند. اين اولين كار است. يا اينكه قلعگيان را خواب مي كنند. به قول سعدي كه در آن داستان، در گلستان مي گويد: «اولين دشمني كه بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب اولين دشمنشان بود. چشم هايشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آنكه اين دشمن خودي -كه خواب باشد- از درون خودشان چشم هاي آنها را بست و دست هايشان لمس شد، دشمن آمد دست هاي اينها را بست و هر چه خواست برداشت و برد. در تهاجم فرهنگي اين گونه عمل مي كنند. اين تهاجم فرهنگي از چه وقت شروع شد؟ مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او مقدمات آن فراهم شده بود. كارهاي فراواني شده بود و روشنفكران وابسته، در داخل كشور ما كاشته شده بودند.
انقلاب اسلامي كه آمد، مثل مشتي به سينه مهاجم خورد؛ او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف كرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان ديديد كه مردم ما در ظرف مدت كوتاهي، تغييرات اساسي در خلقيّات خودشان احساس كردند. گذشت در بين مردم زياد شد، آز و طمع كم شد، همكاري زياد شد، گرايش به دين زياد شد، اسراف كم شد، قناعت زياد شد. فرهنگ اينهاست؛ فرهنگ اسلامي اينهاست. جوان به فكر فعاليت و كار افتاد، دنبال تلاش رفت خيلي ها كه به شهرنشيني عادت كرده بودند، به روستا ها رفتند، گفتند بگذار كار كنيم، بگذار توليد كنيم. يك شبه كارهايي كه به صورت گياه هرزي در زندگي اقتصادي مردم رشد پيدا كرده بود، كم شد. اين مربوط به يكي، دو سال اول انقلاب بود. اين مربوط به همان زماني است كه تلاش روزبه روز دشمن براي پاشيدن بذر اخلاقيات منفي متوقف شده بود و يك گرايش و يك توجه به اسلام پيش آمده بود. مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقيات اسلامي كه در خميره مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عميق نبود. آن زماني عمق پيدا مي كند كه روي موضوع، چند سالي كار شود. اين فرصت پيش نيامد و آن تهاجم، به تدريج و به مرور، از سر گرفته شد. تهاجم در اواسط دوران جنگ به وسيله ابزارهاي تبليغي و گفتارهاي غلط و كج انديشانه شروع شد و آن ته نشين ها و رسوب هاي ذهني و روحي خود ما مردم هم در تأثيرگذاري اش مؤثر بود؛ اما باز حرارت جنگ مانع بود، تا جنگ تمام شد.
بعد از جنگ، اين جبهه جديد به شكل جدي مشغول كار شد. دشمن با يك محاسبه فهميد كه جمهوري اسلامي را با تهاجم نظامي نمي شود از بين برد. محاسبه قبلي غلط از آب درآمده بود. ديدند با محاصره اقتصادي هم نمي شود. وقتي ملتي را محاصره اقتصادي كنند، اگر آن ملت يك ملت قانع، صبور، متّكي به نفس و متوكل علي الله باشد، مگر شكست خواهد خورد؟! هرگز شكست نمي خورد. اين را، هم ما در گذرگاه هاي تاريخي در گذشته تجربه كرديم و هم ملت هاي ديگر تجربه كرده اند؛ مخصوص ما نيست. ديدند با محاصره اقتصادي هم نمي شود. فهميدند بايد عقبه ما را بمباران كنند. اگر بخواهيم تشبيه كنيم، اين طور است كه وقتي يك گروه نظامي در جلو با دشمن مشغول جنگ است، غذايش از عقب مي آيد، نيروي تازه نفس از عقب مي آيد، ملزومات از عقب مي آيد، نامه دوستانه از پدر و مادر و ياران از عقب مي آيد. عقبه تا سالم است، اين نيروي در خط مقدم، مي تواند بجنگد. اگر دشمن آمد عقبه ها را بمباران كرد؛ غذا از بين رفت، ملزومات از بين رفت، نيروي تازه نفس از بين رفت؛ نامه دست شما درد نكند، از بين رفت؛ پدر و مادر زهي و مرحباگو، از بين رفت؛ كسي كه در جلو مبارزه مي كند، چطور قدرت مبارزه خواهد داشت؟! دو روز تلاش مي كند؛ ولي از بين خواهد رفت. عقبه ما در مبارزه ملت ايران با قلدري استكبار جهاني عبارت بود از فرهنگ ما. منطقه عقبه ما عبارت بود از اخلاق اسلامي، توكل به خدا، ايمان و علاقه به اسلام. يعني علاقه آن مادري كه چهار پسرش شهيد شده اند و مي گويد من اينها را در راه اسلام دادم، و به اين راضي است. بنده خانواده هايي را از نزديك ديده ام، يعني به خانه آنها رفته ام و با پدران و مادران صحبت كرده ام؛ روايت نيست، خودم از نزديك ديده ام؛ خانواده اي كه دو پسر داشتند، هر دو شهيد شدند؛ خانواده اي كه سه پسر داشتند و هر سه شهيد شدند، اين مگر شوخي است. اين مصيبت مگر قابل تحمل است. اين پدر و مادر بايد از غصه ديوانه شوند. آن وقت مادر كه عواطف جوشان تري هم دارد، با كمال قدرت مي گويد «ما اينها را در راه اسلام داديم، و حرفي نداريم».
پاورقي

 



امام جنگ عقيده
ملت ها چراغ راه روشنفكران

پيام فضلي نژاد
وانگهي، براي تحصيل دانشجويان در غرب ارزشي قائل نبود و پياپي هشدار داد كه در غرب هيچ خبري جز «عقب ماندگي از قافله تمدن و تعالي» نيست:
جوانان عزير ما كه سرمايه هاي ميهن هستند بايد بدانند كه «رفتن به غرب و شرق» براي آموختن علوم مختلف آنان را از رسيدن به «مقصود» كه استقلال و آزادي است، باز مي دارد و وابسته ترشان خواهد نمود. دشمنان ما كه به كشورمان چشم طمع دوخته اند، هرگز نخواهند گذاشت ما استقلال پيدا كنيم و از وابستگي رها شويم. بايد به خود تلقين كنيم كه در «غرب» هيچ خبري جز عقب نگه داشتن ما از «قافله تمدن» و «تعالي» نيست.93
امام به دولتمردان و حاكميت توصيه جدي مي كرد كه دانشجويان را براي تحصيل به كشورهاي آمريكايي و اروپايي و استعمارگر نفرستند:
دولت و ارتش بايد كوشش كنند كه دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند؛ و از فرستادن به «آمريكا» و «شوروي» و «كشورهاي ديگر» كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند، مگر ان شاءاللّه روزي برسد كه اين دو قدرت به اشتباه خود پي ببرند؛ و در مسير انسانيت و انسان دوستي و احترام به حقوق ديگران واقع شوند. يا
ان شاءاللّه مستضعفان جهان و ملت هاي بيدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جاي خود نشانند.94
روي «حوزه» و «دانشگاه» فوق العاده حساسيت داشت، چون سقف معرفت بر ستون آن ها بناست. در يك كلام، دانشگاه بايد «خدامحور» باشد؛ «دانشگاه را بايد شما روبه خدا ببريد، رو به معنويت ببريد و همه درس ها هم خوانده بشود، همه درس ها هم براي خدا خوانده بشود.»95 با لحن دلسوزانه خاصي درباره علم و دانشگاه حرف مي زد و شايد بيشترين تاسف را بدين خاطر خورد كه مغزهاي اين ها را شستند. به جاي مغزهاي انساني و ايراني، «يك مغز غربي روي آن گذاشتند.»96 مي خواستند همه چيزمان انگليسي باشد.97 وقتي پاي خودباختگي معرفتي و غربزدگي نظري به ميان مي آمد، لحن امام صريح، گزنده و گاهي خشمگين مي شد. مي گفت «اي غربزده ها! اي اجنبي زده ها! اي انسان هاي ميان تهي! اي انسان هاي بي محتوا! به خود آييد»98 و همه چيزتان را «غربي» نكنيد:
اين قدر طرف«غرب»سجده نكنند «كتاب» بنويسند. شما خودت مطلب داري؛ چه كار داري كي چه گفته؟ جهنم كه گفته! چرا استشهاد به يك قول اجنبي مي كني تا روح جوان هاي ما را «افسرده» كني و اين ها را از قالب خودشان بيرون بكني... اگر [در] يك كتابي- اين دانشگاهي هاي عزيز ما، اين ها هم توجه به اين معنا بكنند - كه اگر يك نويسنده اي در هر كتابي شروع مي كند از ديگران در كتابش استشهاد كردن، اين كتاب را نخوانند، نخوانند اين كتاب را... بنابراين بگذاريد كه اين چيزهايي كه دارد شما را مي ك شد به طرف غرب و «مفاخر» شما را زير پا مي گذارد و به جاي او مطالب غربي را مي نشاند، شما هم اعراض كنيد از او؛ پشت كنيد به اين ها. به نويسنده اين طوري پشت بكنيد؛ به كتاب اين طوري پشت بكنيد.99
دانشگاهيان و روشنفكران يا «غربزده» و «شرق زده» هستند و از «برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها» كه چون «خودشان را به فحشا و بدتر از فحشا كشيده اند»100 بايد بر آن ها «تاخت» و فقط «هويت» خود را دريافت؛ يا از «روشنفكران اسلامي» به شمار مي روند، پس بايد «راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرت ها» را به مردم بياموزند. به روايت امام خميني(ره) «امروز زماني است كه ملت ها چراغ راه روشنفكران شوند»101 و معناي «كار روشنفكري» نيز پيدا كردن راه «دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيسم»102 است:
بر روشنفكران غربزده و شرق زده «بتازيد» و «هويت» خويش را دريابيد و بدانيد كه «روشنفكران اجير شده» بلايي بر سر ملت و مملكت شان آورده اند كه تا متحد نشوند و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننمايند، بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زماني است كه ملت ها «چراغ راه» روشنفكران شوند و آنها را از خودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملتهاست...103 ما شما [ روشنفكران ] را آزاد گذاشتيم و خودتان را به «فحشا» كشيديد؛ به بدتر از فحشا كشيديد. آبروي خودتان را برديد پيش ملت. ما شما را آزاد گذاشتيم و قلم هاي مسموم شما توطئه گران مملكت ما را
مي خواست به باد بدهد. با اسم «دموكراتي»، با اسم
«آزادي خواهي»، با اسم «روشنفكري» و با اسم هاي مختلف، خائنان در اين مملكت با دست باز شروع كردند به فعاليت و
توطئه چيني...104 «روشنفكران اسلامي» همگي با علم و آگاهي بايد راه پر فراز و نشيب دگرگون كردن جهان سرمايه داري و كمونيسم را بپيمايند و تمام آزادي خواهان با روشن بيني و روشنگري، راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرت ها و قدرت ها را، خصوصا آمريكا را بر مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند.105
مبارزه امام خميني(ره) هم مشروع بود و هم مقبول. نه به دام «تحجر» افتاده بود، نه به سوي «تجدد»كشيده شد و البته يك «رهبر ميانه رو» يا شخصيتي در فكر حركت ميان جاده سنت و مدرنيته هم نبود؛ نقطه عزيمت امام براي «تمدن سازي» جنسي ديگر داشت. برمبناي اصول، مبارزه مي كرد؛ چون اصول داشت و به احياء اجتهاد پوياي شيعي برمبناي روش سنتي فقه جواهري مي انديشيد، بيش از همه معاصرين خود عليه «تحجر» و «مقدس مآبي» جنگيد. ترديد نمي كرد «اگر فقهاء عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي بعنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت
عليهم السلام به خورد توده ها» مي دادند.106 دقيق
مي دانست كه «آمريكا و استكبار در تمامي زمينه ها افرادي را براي شكست انقلاب اسلامي در آستين دارند»107 و مي خواهند «شكست شما به دست خودتان» باشد.108 «متحجرين» يكي از همين افراد همداستان با متجددين هستند:
در حوزه ها و دانشگاه ها، «مقدس نماها» - كه خطر آنان را بارها گوشزد كرده ام- اينان با تزويرشان از درون محتواي انقلاب و اسلام را «نابود» مي كنند؛ اين ها با قيافه هاي حق به جانب و طرفدار دين و ولايت، همه را «بي دين» معرفي مي كنند، بايد از شر اين ها به خدا پناه بريم...109 در حوزه هاي علميه هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند. امروز عده اي با ژست
«تقدس مآبي» چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مي زنند كه گويي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر «تحجرگرايان» و مقدس نمايان احمق در حوزه هاي علميه كم نيست...110 اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت، متدين تر بود. ياد گرفتن «زبان خارجي»، كفر و «فلسفه» و «عرفان»، گناه و شرك بشمار مي رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد. كوزه را آب كشيدند، چرا كه من «فلسفه» مي گفتم . ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه ها را حفظ نمود.111
براي مطالعه منابع به بخش ضميمه پاياني جلد 45 نيمه پنهان ( ارتش سري روشنفكران ) رجوع شود
پاورقي

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14