(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21 خرداد 1391 - شماره 20228

نقد و بررسي آرا و آثار «بشيريه»
تحريف و مغالطه ابزارهاي روشنفكري سكولار
ارزيابي راهبردي غرب از آينده تحولات ايران چيست؟ (بخش پاياني)
اميدهاي اصلاح طلبان براي آينده نزديك
واكاوي مكتب فقهي ، سياسي امام خميني



نقد و بررسي آرا و آثار «بشيريه»
تحريف و مغالطه ابزارهاي روشنفكري سكولار

الهه خاني
«بشيريه»تحليل هاي جامعه شناختي اش را بر مبناي تمثيل جامعه ي سياسي غرب و با استفاده از چارچوب هاي نظري غيربومي، ارائه كرده و از همين روست كه تئوري، ارزيابي و پيش بيني هاي وي از تحولات جامعه ي سياسي ايران، اغلب با نارسايي ها و نواقص عديده اي روبه رو بوده است. در اين بخش، به چند مورد از اين نارسايي تحليلي پرداخته مي شود.
در تحليل هاي جامعه شناختي بشيريه از جامعه سياسي ايران به ويژه پس از انقلاب اسلامي، نخستين وجهي كه بروز يافته، الگوي وارداتي و خاستگاه مصرفي آن است. بشيريه در اغلب آثار خود، تحليل هاي جامعه شناختي خود را بر مبناي تمثيل جامعه سياسي غرب و با استفاده از چارچوب هاي نظري غيربومي و نه بر اساس بسترهاي تاريخي و اجتماعي از جامعه ايراني، ارائه كرده و از همين روست كه تئوري، ارزيابي و پيش بيني هاي وي از تحولات جامعه سياسي ايران، اغلب با نارسايي ها و نواقص عديده اي روبه رو بوده است. در اين بخش به چند مورد از اين نارسايي تحليلي پرداخته مي شود.
1. ريشه ها و علل
پيروزي انقلاب اسلامي؛
بشيريه، در توضيح ريشه ها و علل پيروزي انقلاب اسلامي به«زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي بسيج انقلابي در ايران»[1] بر مبناي الگوي نظري «جي ديويس» و «منحني جي» پرداخته و عمده تحليل هاي خود را در اين زمينه بر پايه ي ديدگاه ماركسيستي «توكوويلي» بنا نهاده است. بر اساس تئوري ديويس، احتمال وقوع انقلاب زماني است كه مدت طولاني از توسعه ي عيني اقتصادي و اجتماعي توسط يك دوره ي كوتاه مدت عقب گرد سريع دنبال شود. بشيريه با وام گيري از اين تئوري، انقلاب اسلامي ايران را با نگاه «اقتصاد عامل انقلاب» تحليل و تفسير مي كند. رويكردي كه نخستين كاستي آن، كم اهميت قلمداد كردن (عامدانه و آگاهانه) نقش مذهب و فرهنگ اصيل اسلامي در بروز انقلاب اسلامي است.
از ديگر تحليل هاي بشيريه كه مي تواند از نظر منطقي و تاريخي مورد مناقشه ي جدّي قرار گيرد، اين است كه وي در تحليل حركت انقلابي مردم ايران، از تفسيرهايي بهره گرفته كه پيش تر در مورد حركت هاي فاشيستي آلمان هيتلري استفاده شده است. بشيريه، در كتاب جامعه ي مدني، در گفتاري تحت عنوان «سنت گرايي و تجددستيزي در ايران»[2]، تحليل روان شناختي خود از فرهنگ سياسي حاكم در بعد انقلاب اسلامي را مبتني بر الگوي روان شناختي «اريك فروم»[3] از گرايش فاشيستي در آلمان هيتلري قرار داده و در آن، زمينه ي رواني روي آوردن سنت گرايان به تشكيل حكومت اسلامي را اين چنين تحليل كرده است كه «فرآيند نوسازي در ايران باعث شد احساس ناامني و بي پناهي و فقدان هم بستگي، ترس از جهان و جامعه ي نو، از آزادي و امكان انتخاب آزاد، از فرديت و... در سنت گرايان به وجود آيد. اين احساس تنها از طريق قدرت قابل حل است و تنها قدرت است كه به انسان نا امن امنيت مي بخشد. بنابراين، سنت گرايان ناامن ميل شديدي به «شخصيت اقتدارطلب» پيدا مي كنند. جنبش، رهبري و ايدئولوژي، جبران كننده ي اين احساس ناامني و بي هويتي است.»[4]
بشيريه در نهايت نتيجه مي گيرد كه ميان سنت گرايي و قدرت طلبي، از لحاظ روحي، پيوندي نزديك وجود دارد. او «تشنگي براي قدرت» را ويژگي رواني گروه هايي مي داند كه به دامن ايدئولوژي سنت گرايي در مي آويزند: «سنت گرايي با تأكيدي كه بر قدرت اسلام و مقابله با قدرت هاي غربي مي كند، پاسخ گوي نيازهاي اقتدارطلبانه ي پيروان خود است.»[5]
حال آن كه همين تحليل را نيز مي توان درباره ي غرب گرايان پس از انقلاب اسلامي به كار برد و گفت احساس ناامني و ترس از فضاي موجود و شكست نهايي و تجدد، آنان را به سوي كسب قدرت و حركت هاي فاشيستي متمايل مي ساخت.
2. هويت ملي جامعه ي ايران؛
بشيريه، زيربناي تحليل هاي تاريخي خود از جامعه و اقتصاد را نيز بر تئوري هايي چون «شيوه ي استبداد شرقي و شيوه ي توليد شرقي»[6] قرار داده است و چنين برداشت هاي ماقبل سرمايه داري از جامعه اي مانند ايران باعث شده جامعه ي ايراني را ساده و عاري از هر گونه پيچيدگي بپندارد؛ حال آن كه يكي از خصلت هاي برجسته ي جامعه ي ايراني، پيچيدگي و چند لايه بودن آن است. اما عدم التفات وي به پيچيدگي جامعه ي ايراني سبب شده تا تحليل هايي در آثار وي ارائه شود كه تنها لايه هاي سطحي و رويي جامعه ي ايراني را مكشوف مي سازد؛ اما لايه هاي زيرين آن از جمله نقش مذهب در جامعه ي ايراني دست نخورده و مجهول باقي بماند. جامعه اي كه روحيه ي ديني و متشرع از ويژگي هاي منحصربه فرد آن است.
نگرش بشيريه به هويت ملي جامعه ي ايران نيز، به دور از مواضع سياسي نبوده است. وي معتقد است كه «هويت ملي ايران شالوده ي مركزي و واحدي ندارد؛ بلكه هم چون موزاييكي است كه عوامل مختلف از تاريخ و فرهنگ ايراني، مذهب اسلام و تشيع، فرهنگ و تمدن مدرن و فرآيندهاي جهاني شدن در شكل گيري آن مؤثر بوده اند[7]و بلكه اين دولت جمهوري اسلامي به عنوان دولتي ايدئولوژيك يا «مكتبي » است كه از آغاز استقرار خود با طرح مفهوم ايده آل «انسان متعهد و مكتبي » در پي پرورش انساني بود كه همه ي هويت ها و خودفهمي هايش در پرتو هويت ايدئولوژيكش محو و بي رنگ شود.»[8]
از سوي ديگر، يكسان پنداري ماهيت نظام حاكم در دوره ي پهلوي و دوره ي جمهوري اسلامي، بشيريه را به اين خطاي تحليلي كشانده است كه بيان كند هر دو دستگاه حاكمه، به طريقي مشابه، به هويت سازي و ترويج ايدئولوژي خود از بالا بر مردم پرداخته اند. بشيريه معتقد است «نخست ايدئولوژي يا گفتمان مدرنيسم پهلوي و سپس ايدئولوژي سنت گراي تجددستيز جمهوري اسلامي هر يك كوشيدند بر حسب مفروضات خود به بازسازي، يكسان سازي و يك دست سازي هويت مردم ايران بپردازند.»[9]
چنين تحليلي از هويت، به وضوح آميختگي هويت جامعه ي ايران با ارزش ها و شعائر اسلامي را ناديده مي انگارد و بعد مذهبي و اسلامي هويت ملت ايران را تنها متعلق به ايدئولوژي رسمي نظام حاكم مي داند. حال آن كه، هويت ملي در ايران در خلال اعصار و قرون از درهم آميختگي اسلام و ايران شكل گرفته است و مبارزه ي مردمي با حكومت پهلوي و استقرار نظام جمهوري اسلامي، محصول همين خودآگاهي و هويت آحاد همين جامعه و نه قشر خاصي از هيئت حاكمه بوده است. هويت، بخش پيچيده و به نوعي عصاره ي فرهنگ هر ملت و سرزميني است كه در طول تاريخ شكل مي گيرد و ساخته مي شود و ايرانيان در پاسخ به فشارهاي حكومت پهلوي برضد اين هويت تاريخي بود كه با بازگشت به خويشتن خويش، انقلابي هويت ساز را با نام اسلام به پيروزي رسانيدند.
3. جمهوري اسلامي، دولت گذار؛
بشيريه در چارچوب تحليلي ديگري، جمهوري اسلامي را دولتي ايدئولوژيك و در حال گذار مفروض مي گيرد و بر اساس آن، جامعه را نيز جامعه اي دچار انواع بحران هاي جوامع در حال گذار از جمله بحران هويت، معرفي مي كند. دولت ايدئولوژيك از منظر وي «دولتي است كه بر اساس ايدئولوژي واحدي كه مدعي كنترل و تنظيم همه ي وجوه زندگي سياسي و اجتماعي و فرهنگي جامعه است، تأسيس شده و مي كوشد تا بر حسب اصول عقايد آن ايدئولوژي زندگي اجتماعي را تنظيم و كنترل كند و هم چنين ابعاد مختلف زندگي اخلاقي و فرهنگي را تحت انضباط در آورد.»
او اين گونه دولت ها را ره آورد قرن بيستم و درگير بحران هايي مي داند كه در پاسخ به بحران زمان گذار از دوران سنتي به دوران مدرن پيدا شده اند و روي هم رفته، بحران هايي از قبيل بحران هويت، بحران مشاركت، بحران مشروعيت، بحران كارايي دستگاه هاي سياسي، بحران هنجاريابي و بحران توزيع عادلانه را دامن گير چنين جوامعي مي داند. بشيريه معتقد است «دولت هاي ايدئولوژيك ذاتاً داراي مجموعه اي از بحران ها هستند و در واقع مي كوشند تا موجوديت خود را بر اساس همين بحران ها حفظ كنند و استمرار يابند.»[10]
وي كوشش دولت هاي ايدئولوژيك براي پاسخ گويي به بحران هويت در جامعه ي در حال گذار را خود باعث بحران قلمداد مي كند؛ به اين معنا كه دولت هاي ايدئولوژيك مي خواهند تعريف واحدي از سرشت انسان به دست دهند باعث غيرسازي ساير هويت ها و خودفردي هاي انسان ها مي شوند و مي كوشند در غالب واحد ايدئولوژيكي انسان را تعريف كنند.
نقد و نظر
بايد گفت، اسلام كه بنيان فكري، ارزشي و عملي انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي است، يك مكتب از جمله مكتب هاي مدرن نيست كه در قالب هاي تنگ ايدئولوژيك در گنجد. ايدئولوژي ها، بنا به تعريف ارائه شده توسط خود وي، چارچوب ها يي براي به انضباط كشيدن اجتماع هستند كه در هر زمان به تناسب نياز بايد تغيير كنند؛ زيرا نيازهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي جوامع به تناسب رشد و توسعه اي كه مي يابند، تغيير مي كند. ايدئولوژي ها نمي توانند چارچوب ها يي ابدي براي حيات اجتماعي انسان ها به دست دهند، اما دين مي تواند. فراتر بودن دين اسلام از ايدئولوژي ها به اين دليل است كه در اسلام با توجه به نيازهاي ثابت و پايدار انسان، اصولي كلي و ارزش هايي اساسي تعيين شده اند كه مبناي ساخت چارچوب هاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي در هر زمان باشند.
ضمن آن كه، برخلاف اعتقاد آقاي بشيريه، به نظر مي رسد ليبراليسم نيز يك ايدئولوژي تمام عيار است. ليبراليسم نيز تعهدگر است؛ تربيتي خاص و فرهنگ و سياست ويژه اي مي طلبد. بنابراين ليبراليسم نيز يك ايدئولوژي تمام عيار است كه حتي اينك در پي جهاني سازي خود برآمده و به دنبال آن است تا بقاياي جامعه ي سنتي و هرگونه ارزش فرهنگي، اخلاقي، اقتصادي و سياسي اي را كه با ارزش هاي ليبرالي سازگاري ندارد، نابود سازد و «جهاني يك دست بر اساس ارزش هاي ... ليبرالي به وجود آورد» كه دليلي بر برتري آن بر ساير گفتمان ها و ايدلوئولوژي ها وجود ندارد. بنابراين مي توان گفت، خود جوامعي با حكومت ايدئولوژي ليبراليسم نيز جوامعي ايدئولوژيك و بنابراين، دچار بحران هاي متعدد از جمله بحران هويت هستند.
از سويي، نمي توان نظام جمهوري اسلامي را يك نظام ايدئولوژيك به معناي مدرن ايدئولوژي گرفت. مقايسه ي جمهوري اسلامي با نظام هاي توتاليتر و ايدئولوژيك، قياسي مع الفارق است. جمهوري اسلامي، نظامي بر پايه ي ارزش هاي ثابت ديني هست، اما اين مطلب به ثبات الگوهاي اداره ي جامعه منجر نمي شود، بلكه به ثبات سياسي و ثبات اجتماعي مي انجامد؛ يعني همان چيزي كه بشيريه از فقدان آن در جمهوري اسلامي گلايه دارد. بديهي است، هنجارهاي اساسي و پايه اي، و به اصطلاح هنجارهاي گرم جامعه نبايد سيال و دست خوش تحولات مداوم باشند. از اين رو است كه نظام جمهوري اسلامي بر پايه ي شعارهايي ابدي شكل گرفته است. هنجار عدالت، هنجار حاكميت ارزش هاي ديني، هنجار آزادي و كرامت انسان و مانند آن ها از هنجارهاي ثابت و بنيادين و تغيير ناپذير اين نظام اند.
بر اين اساس، فرض در حال گذار بودن جامعه ي ايران، مفروضي باطل است كه ساير نتايج اتخاذ شده از آن، از جمله بحران هويت نيز بالطبع، فرضيه هاي باطلي خواهند بود. از اين رو به وضوح مي توان ديد كه ضعف اساسي تحليل هاي بشيريه، فقدان وضع و موضع علمي داشتن است. برخورد دوگانه ي پژوهشگر با پديده هاي مشابه هيچ گونه «توجيه علمي» را بر نمي تابد و سنت جامعه شناسان و به طور كلي صاحب نظران علمي بر آن است كه با موضوع تحقيق خود، ارتباط عاري از هرگونه تعلقات فكري و عاطفي برقرار كنند تا نظريه هاي علمي آنان از هرگونه اتهام هاي علمي محفوظ بماند.
بشيريه نيز مانند ساير جامعه شناسان سعي دارد چنين شخصيتي از خود جلوه دهد؛ ليكن در بزنگاه تحليل هاي خود، از مسير تحليل هاي علمي خارج مي شود و آشكارا موضع گيري سياسي اتخاذ مي كند. از اين رو تحليل هاي او بيش از آن كه صبغه ي جامعه شناختي داشته باشد، رنگ و بوي سياسي دارد و تحليل هايش، به موضع گيري سياسي و گفتارهاي ايدئولوژيك حادي منجر شده كه سايه ي آن بر تمامي تحليل هاي جامعه شناختي او در آثارش سنگيني مي كند. اين امر، بيانگر آن است كه اين گونه آثار، بيش از آن كه نياز پژوهشگران علوم سياسي و اجتماعي را تأمين كند، ارضا كننده ي خواسته هاي نخبگان و فعالان سياسي بوده است و از اين رو، به نظر مي رسد كه خوانندگان در مواجهه با آثار او، بيشتر با تحليل هاي ايدئولوژيك آشنا مي شوند تا با تحليل هاي علمي.
ـــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
[1]. جامعه ي مدني و توسعه ي سياسي در ايران: گفتارهايي در جامعه شناسي سياسي، نشر علوم نوين، 1378، ص 41
[2].همان، ص 111
[3]. فروم، اريك. 1366. گريز از آزادي. ترجمه عزت الله فولادوند. چ 4. تهران: انتشارات مرواريد
[4]. جامعه ي مدني و توسعه ي سياسي در ايران: گفتارهايي در جامعه شناسي سياسي، پيشين، ص 118
[5]. همان، ص 119
[6]. همان ، ص 30
[7]. حسين بشيريه، زوال هويت سياسي، غروب ايدئولوژي هاي هويت ساز
[8]. حسين بشيريه، ايدئولوژي سياسي و هويت اجتماعي در ايران، منبع: مجله ي ناقد، شماره ي 2
[9].همان
[10]. بحران دولت هاي ايدئولوژيك - گفت وگو با حسين بشيريه

 



ارزيابي راهبردي غرب از آينده تحولات ايران چيست؟ (بخش پاياني)
اميدهاي اصلاح طلبان براي آينده نزديك

محمد عبداللهي
اصلاح طلب ها شرايط موجود را براي خود، شرايطي اميدآفرين مي دانند، چرا كه به زعم آن ها اول؛ قدرت رانت اقتصادي دولت-نفت- به علت تشديد تحريم ها، در حال كاهش است.
دوم، حضور آمريكا در منطقه به دليل تغييرات منطقه اي در حال افول است. فقدان حضور مؤثر يك ابرقدرت در منطقه- به طور مشخص در عراق و افغانستان- دست نظام براي مواجهه ي با اپوزيسيون داخلي را خالي مي كند.
نكته ي سوم، اين كه بنا به دلايلي كه اشاره شد، با توجه به اين كه كه دو رانت نظام-نفت و حضور نظامي آمريكا در منطقه- در حال از دست رفتن است، چنانچه در شرايط موجود اصلاح طلبان بتوانند ايده و برنامه ا ي مشخص، اراده ي مستحكم همراه با بسيج نيروها را به صحنه بياورند، نوعي توازن قوا شكل گرفته و در نتيجه توان چانه زني آن ها با نظام بالا مي رود.
چنانچه اين زنجيره به طور پيوسته اتفاق افتد، در نهايت، وضع به نفع منتقدين نظام، تغيير خواهد كرد. البته همان طور كه گذشت، اختلاف هاي درون گفتماني حاكميت، مي تواند فرصت هاي مضاعف و مغتنمي را براي اصلاح طلبان، مهيا كند.
اصلاح طلبان بر اين باورند كه براي كارآمدي راهبرد جديد، مي بايست هم به «گره سلبي» به عنوان نقطه ي آغاز تحول، هم به «گره ايجابي» بينديشند. آن ها ساختار موجود حاكميت را «گره سلبي» مقابل خود مي دانند و «گره ايجابي» از نظر ايشان، راهبردهايي است كه براي دور جديد فعاليت هايشان اعلام خواهند كرد.
نكته پاياني
«نگاه معطوف به انتخابات» اصلي ترين تاكتيك ذيل استراتژي جديد براي احياي راهبرد جديد اصلاح طلبان محسوب مي شود. تمركز ويژه بر انتخابات عملاً راهكاري مسالمت آميز، كم هزينه و كارآمد است. علاوه بر اين، «نگاه معطوف به انتخابات» مي تواند تحرك سياسي را براي كالبد نيمه جان اصلاح طلبان ايجاد كند.
در فرصت انتخابات طرح بهتر مطالبات، ارائه ي زبان مشترك سياسي و شبكه سازي به راحتي صورت مي گيرد. اين ها مواردي هستند كه در فرصت انتخابات نهفته است. بنابراين با توجه به مجموعه دلايلي كه اشاره شد، فرصت انتخابات 92 به عنوان فرصتي تكرار نشدني براي اصلاح طلبان و جريان غرب گرا مطرح است.
در فرصت انتخابات به صورت جدّي نگاه آن ها به سه نكته ي كليدي است:
يكم، موضوع رد صلاحيت هاست، دوم، موضوع سلامت انتخابات و سوم، موضوع نهاد برآمده از انتخابات است. البته اين طرح، ناظر به همه ي انتخابات ها بوده است و اصلاح طلبان تا كنون در هر شرايطي به همين موضوع انديشيده اند.
در مجموع طرف غربي به اين قطعيت رسيده است كه احياي جريان تجديدنظرطلب در ايران با محوريت جنبش اصلاحات ضرورتي انكارناپذير است، البته ظرفيت هايي مانند ظرفيت جريان انحراف نيز مي بايست با جريان اصلاحات
هم افزايي شوند. در واقع از ديد جريان اصلاح طلب، انحرافي ها در حكم جاده صاف كن و تأمين كننده ي شرايط اوليه هستند.
بنابراين اولين پيش شرط،، به عنوان
پيش شرط حياتي براي احياي گفتمان اصلاحات، «افزايش درگيري هاي داخلي حاكميت» است. اين تقسيم كاري است كه ميان جريان انحراف و اصلاحات صورت گرفته است و نكته ي دوم، اين كه اين راهبرد در صورتي مي تواند راهبرد موفقيت آميزي باشد كه ناظر به رفع آسيب هاي دوران
8 ساله ي اصلاح طلبان در دوره ي قبل باشد.
در اين صورت مي توان انتظار احياي مجدد جريان اصلاحات را داشت. در واقع در صورت موفقيت اين راهبرد، جرياني پا به عرصه ي سياسي كشور مي گذارد كه اسماً جريان اصلاح طلب ناميده مي شود، اما جرياني تحول يافته است كه با سازوكار جديد به ميدان آمده است.
جمع بندي
صحنه ي انتخابات اصلي ترين فرصت
وزن كشي جريان هاي سياسي است. با توجه به عدم اقبال مردمي در انتخابات متعدد به جريان اصلاح طلب و سطح نازل پايگاه اجتماعي آن ها، اصلي ترين چالش فراروي آن ها جهت ورود و حضور در صحنه ي سياسي، تقويت پايگاه اجتماعي است. در اين زمينه اصلي ترين راهبرد اصلاح طلبان،
بهره گيري از فرصت هاي موجود است.
فرصت ها و موقعيت هاي موجود آن ها عبارت اند از:
1. افزايش سطح درگيري ها و شكاف هاي سياسي داخلي حاكميت در راستاي كاهش اعتماد مردم به گفتمان غالب؛
2. افزايش فشارهاي معيشتي. تلقي
اصلاح طلبان آن است كه در صورت سرمايه گذاري روي اين ظرفيت ها، نارضايتي موجود، تعميق يافته و مي توان نارضايتي هاي اجتماعي و اقتصادي را به مرور به نارضايتي سياسي تبديل كرد. در اين شرايط، طرح مجدد جريان اصلاح طلب به عنوان جريان منجي، براي طبقات مختلف اجتماعي اميدآفرين بوده و با سازوكار جديد، مي تواند نقطه عطفي باشد.
ناگفته پيداست كه اصلاح طلبان دچار توهماتي اساسي هستند، آن ها مدعي اند كه: نخست، در تاريخ سياسي مدرن ايران، اصلاح طلبان موفق ترين تجربه ي سياسي ايران هستند، دوم، اقبال عمومي به اصلاحات به صورت زيرپوستي همچنان وجود دارد، اما شرايط بايد به گونه اي مهيا شود كه حاكميت اجازه ي ظهور و بروز آن اقبال را فراهم نمايد.
سوم، جريان حامي و مدعي اصلاحات بايد به نحوي هنرمندانه و مقتدرانه وارد عرصه ي سياسي كشور شود تا بتواند اعتماد مجدد افكار عمومي را رقم بزند.
اين توهمات همه در حالي رقم خورده اند كه جريان نيمه جان اصلاحات درگير معضلاتي فراگير است كه اهم آن ها بدين شرح است:
- ريزش گسترده ي اعتماد عمومي در جريان فتنه ي 88؛
- شكاف ساختاري عميق؛
- ضعف در هدف گذاري (پرداختن به موضوع توسعه ي سياسي بدون توجه به توسعه ي اجتماعي و اقتصادي)؛
- ضعف در خط مشي؛
- ضعف در شعارها؛
- ضعف در رويكرد.(*)
پي نوشت:
[1]. عبدي، عباس. «پيشنهاد يك راهبرد اصلاح طلبانه براي طرفداران تغيير» سايت جرس 27/1/91

 



واكاوي مكتب فقهي ، سياسي امام خميني

آيت الله «سيدمحمد سجادي اصفهاني» تحصيلات ديني خود را در حوزه ي علميه ي اصفهان آغاز و در حوزه ي علميه ي قم پي گرفت. پس از آن به نجف رفت و نزديك به 8 سال از درس فقه و اصول حضرت امام خميني (ره) بهره مند شد. آيات عظام خويي، بروجردي، سيد عبدالله سبزواري و علامه شهيد مصطفي خميني از ديگر اساتيد ايشان در نجف اشرف بوده اند. همراهي آيت الله سجادي با حضرت امام خميني از نجف تا پاريس، بهانه اي شد تا در ايام سالگرد رحلت حضرت روح الله، برگي از خاطرات ايشان را ورق بزنيم .
ويژگي مكتب فقهي حضرت امام(ره) از نظر شما چه بود؟
از وقتي كه بنده وارد حوزه شدم از نوشتار، گفتار و پندار حضرت امام(ره) معلوم بود كه نگاه ايشان به اسلام و قرآن يك نگاه دقيق و عميق است و بالاخره با بسياري از فقها و علمايي كه ما ديده بوديم از نظر فقهي متفاوت بودند و هستند. به تعبير ايشان اسلام از انعقاد نطفه انسان تا آن وقتي كه به خاك سپرده مي شود برنامه، دستور و حكم دارد و تعيين تكليف كرده است .
بيشتر تأسفي كه ايشان مي خوردند اين بود كه حرف هايي كه مي زدند حتي در حوزه هاي علميه مورد هجمه قرار مي گرفت و مورد قبول خيلي ها نبود، زيرا براي آن ها قابل هضم و تصور نبود؛ اما حضرت امام با همان صراحت، صداقت، اخلاص، پايمردي و بياني كه داشتند و اعتقادي كه به راه و اسلام داشتند به واقع نهضت بزرگي را در حوزه هاي علمي نسبت به نگاه اسلام، قرآن و سنت و سيره ي نبي اكرم(صلي الله عليه وآله) ايجاد كردند و الحمدلله تا حدودي توانستند اين تحول فكري را به وجود بياورند كه خيلي هم سخت بود .
ايشان مي فرمودند كه خطر متحجرين براي ما خيلي بيشتر از خطر سياسيون و رجال بي دين است چون اين ها از پشت خنجر مي زنند. زيرا اين ها تكفير، اذيت و آزار معنوي
مي كردند؛ از اين رو حضرت امام با اين جبهه نيز در حوزه ها ي علميه ي قم و نجف مبارزه ي طولاني داشتند .
البته نهضت فكري همين طور است، طبيعتاً كسي كه فكر نو و حرف نو دارد معمولاً مورد تهاجم قرار مي گيرد؛ در زمينه هاي علمي يا در زمينه هاي غيرعلمي، اكثر آن ها هم
نمي فهمند چرا كه «الناس أعداء ما جهلوا»؛ اما حضرت امام با بيان و مقاومت، نوشتار و گفتارشان اين مسئله را براي همه جا انداختند كه دين اسلام يك دين منزوي نيست و ديني نيست كه از صحنه ي جامعه بيرون باشد بلكه يك دين جامع و كامل براي افراد، خانواده ها، بازار، نيروي نظامي و انتظامي و ... است و براي آن ها برنامه هاي خوب و قابل اجرا دارد و مي تواند براي جامعه ي بشري كشتي نجات باشد .
اگر انسان درك كند و اين احكام را پياده كند و با اعتقاد و برنامه اي كه مرحوم امام داشتند آشنا شود، مايه ي عزت اسلام و مسلمين و نجات مستضعفين خواهد شد و همه اين ها در اين گونه تفكر هست. اما با اين نگاهي كه امام به سياست، اسلام و سيره ي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) داشتند اين ايده را در اين قرن احيا كردند .
درس ولايت فقيه كه حضرت امام براي اولين بار در نجف تدريس كردند، چه ويژگي هايي داشت؟
اين مسئله در فقه مطرح است و همه ي علما در طول تاريخ اين مسئله را بحث و مطرح كردند منتها استنباط ايشان متفاوت بود. از اين رو در آن مقطع و در فضايي كه حوزه ها در آن زمان داشتند، آنچه امام فرمودند طبيعي بود كه بازتاب گسترده اي داشته باشد زيرا در آن فضا كسي جرئت نمي كرد چنين چيزي را بگويد و پاي آن بايستد و از نظر فقهي هم استدلال كند و آن را ثابت كند .
البته زمان و مكاني كه اين مطرح مي شد خيلي مهم بود چون فضاي حوزه ها بسته بود و تفكر و تحجر بدي قرن ها حكومت مي كرد كه امام مي گفتند چقدر بايد زحمت بكشيم تا اين غبارها را برطرف كنيم تا هم خودمان بفهميم و هم به ديگران بفهمانيم .
آيا در آن زمان، درس ولايت فقيه امام نظير ديگري هم داشت؟
بالاخره افراد زيادي بودند؛ خدا رحمت كند شهيد حاج آقا «مصطفي خميني» را، ايشان يك ولايت فقيه جدا و مفصلي نوشتند كه اين هم توسط مؤسسه ي نشر آثار امام چاپ شده است كه از بحث امام مفصل تر و مشروح تر است .
در عالم سياست مدل هاي مختلف سياسي وجود داشت كه در آن زمان به دو قسمت تقسيم مي شد كه يكي امپرياليسم آمريكا بود و در مقابل هم سوسياليسم شوروي بود كه هركدام از آن ها هم اقماري در دنيا داشتند و معمولاً حكومت ها به صورت پادشاهي و سلطنتي و گاهي هم جمهوري بود و به اين شكل ها نبود .
طرح مرحوم امام به عنوان ولايت فقيه در صحنه ي سياسي يك پديده ي جديد بود و ابزار آن هم مردم، فقها و علما بودند؛ از نظر سياسي شايد براي سياسيون دنيا چيزي بود كه
نمي توانستند زود بر روي آن تصميم بگيرند و آن را تصرف و در آن نفوذ كنند و يك سبك حكومت جديدي بود كه تمام بافت هاي حكومتي آن ها را به هم مي ريخت؛ به قول «كسينجر» : «آقاي خميني وارد شطرنج سياسي نشده است بلكه كل صفحه ي شطرنج سياست را به هم ريخته است ».
بنابراين شايد اينكه آن ها نتوانستند در مقابل اين طرح مقابله كنند به اين دليل بود كه تمام مدل هاي آن ها مدل هاي نوين و جديد بود؛ به هرحال اين دكترين جديدي بود كه در فضاي آن زمان ظهور كرد كه به مرحله ي اجرايي و عملي هم رسيد و اين نشان دهنده دقت نظر سياسي امام بود كه در عالم سياست آموزه اي جديد را مطرح كرده بود كه سابقه نداشت .
در اوضاعي كه اكثر كشورها مستعمره و همه تحت سيطره بودند انديشه اي بديع، نو، عملي،قابل اجرا و نجات بخش مطرح شده بود كه مورد اقبال مردم واقع شد و همه را در زير يك پرچم گرد آورد. به عبارت ديگر، آن زماني كه دنيا به دو قسم مي شد در اين وسط فكر ثالثي ظاهر شد و پيروز گشت .
ايشان بر كرسي تدريس، چه روشي براي اداره ي درس داشتند؟
سبك برخورد و ادب و تواضع ايشان در روحيه ي شاگرد اثر مي گذاشت. اجازه
مي دادند شاگردان صحبت كنند و اشكال بگيرند، حتي ايشان مي گفتند درسي كه در آن اشكال نشود درس نيست و طلاب را هم از جهت علمي و هم از جهت روحي پرورش
مي دادند و مي فرمودند شخصي درس هاي مرحوم شيخ «عبدالكريم حائري» را نوشته بود و به ايشان داده بودند؛ بعد ايشان فرموده بودند كه شما حرف هاي مرا گفتيد اما يك اشكال و انتقادي مي كرديد و اگر هم چيزي به ذهنتان نمي رسيد حداقل يك ناسزا به من مي نوشتيد !
اين طور به شاگردان فرصت و مجال مي دادند تا رشد كنند؛ از اين رو بنده هم چند سالي تقريرات ايشان را نوشتم و چند اشكال بر ايشان گرفتم و بعد به خدمت ايشان رفتم و گفتم كه بنده اين ها را نوشتم؛ ايشان فرمودند كه براي من بياوريد كه بنده هم چند دفتر را خدمتشان بردم؛ ايشان بعد از يك هفته كه مطالعه كرده بودند يكي دو صفحه اشكالات مرا نوشتند و يك تشويق نامه اي هم بود و بعد در آخر فرمودند از اينكه اشكال نموده ايد، تقدير مي شود اگر چه وارد نباشد؛ يعني اشكال ما را قبول نكرده بودند ولي به اين ترتيب ارتباط بين استاد و شاگرد براساس علاقه، محبت، رفاقت و تواضع بود؛ كه خود اين مطلب در روحيه ي طلبه خيلي اثر مي گذاشت .
آيا برنامه ي روزانه ي ايشان در نجف را به خاطر داريد؟
از مشخصات مرحوم امام نظم عجيب ايشان بود. به عنوان مثال قبل از ظهرها به مسجد شيخ انصاري مي آمدند و ساعت 9 تا 10 درس مي دادند؛ بعد به منزل بر مي گشتند و براي غروب به مسجد مرحوم آيت الله بروجردي مي آمدند و نماز مغرب را در حوزه ي علميه اي كه نزديك حرم بود مي خواندند و هر شب در ساعت مقرري كه از شب مي گذشت براي مراجعين بيرون مي آمدند و بعداً هم مي رفتند حرم؛ يعني هر شب به حرم حضرت علي(عليه السلام) مشرف مي شدند و در طول اين سال ها مقيد بودند كه هر شب به حرم بروند .
محرم و صفر كه مي شد دو بار، يك بار شب و يك بار روز براي خواندن زيارت عاشوراي مفصل به حرم مي رفتند؛ چون معمولاً دهه ي محرم درس ها هم تعطيل بود. امام (ره) همچنين مقيد به زيارت جامعه بودند .
آيا شيوه ي درسي مرحوم شهيد مصطفي خميني هم در راستاي شيوه ي درسي حضرت امام بود؟
بله؛ در واقع مي توان گفت ايشان شارح سخنان امام در فقه و اصول بودند ايشان فوق العاده خوب مي فهميد و بيانات امام را خوب شرح مي كرد. در مقطعي كه ايشان به شهادت رسيدند ما در نجف بوديم؛ ما در روز همان شبي كه شهيد آقامصطفي خميني شهيد شدند به درس ايشان رفتيم .
شب آن روز شهيد مصطفي خميني در يك جلسه اي شركت كرده بود و صبح هم با خبر شديم كه ايشان را به بيمارستان بردند و در بيمارستان هم از دنيا رفتند؛ خلاصه رحلت ايشان مشكوك بود. موضع امام هم در آن زمان صبر و مقاومت بود، ولي تأثرشان خيلي شديد بود .
حضرت امام در اين مقطع صبر جميلي داشتند. در اين زمان مرحوم شهيد دستغيب براي تسليت به نجف آمدند و وقتي از كربلا بازگشتند گفتند كه ما در كربلا خواب عجيبي براي حضرت امام ديديم؛ بدين مضمون كه تاجي بسيار زيبا بر سر امام گذاشتند، پرسيديم كه اين چيست؟ گفتند كه اين ثواب و اجري است كه براي مصطفي به ايشان داده شد .
به هر حال حاج آقا مصطفي براي امام به لحاظ معنوي، علمي و سياسي ركني استوار بودند؛ از اين رو دشمنان مي خواستند بدين وسيله ضربه ي مهلكي به امام بزنند كه خدا خواست و اثر معكوس گذاشت و خود شهادت ايشان مشعل انقلاب را در ايران روشن كرد و چله گرفتند و نهضت دوباره تجديد حيات پيدا كرد و به نتيجه رسيد .
از نظر شما كه محضر امام خميني را هم درك كرده ايد؛ مقام علمي و شخصيت فقهي حضرت امام در فقه شيعه كجاست؟
ايشان هم خيلي عميق است و هم خيلي دقيق؛ به عبارت ديگرمي توان گفت كه ايشان در زمانه ي خود، افقه فقها و اعلم علما بودند. امام داراي دقت نظر و علم الحديث نيز بودند، ايشان در احاديث و آيات تسلط بسياري داشتند و استنباطات و استعمالات زيبايي به كار مي بردند. ايشان گاهي در يك حديث چند ماه بحث
مي كرد كه اغلب اوقات بحث هاي بسيار مهمي داشتند .
از خاطراتي كه با حضرت امام در پاريس داشتيد بفرماييد؟
يكي از الطاف خدا اين بود كه فضاي آزادي بيان براي صحبت و مصاحبه فراهم بود. رسانه هاي دنيا هر روز و هر شب در آنجا جمع مي شدند و بيانات ايشان را ثبت و ضبط مي كردند و به همه ي عالم پخش مي كردند. شايد آن دوره در اروپا و آمريكا و حتي همه ي دنيا پربيننده ترين تلويزيون و رسانه همان رسانه اي بود كه سخنان ايشان را پخش مي كرد .
بنابراين اين موجب شد كه امام بتوانند پيام شان را به دنيا برسانند. زماني كه انسان براي خدا كار كند خداوند هم وسيله ي آن را فراهم مي كند «و من يتق الله يجعل له مخرجاً»؛ مي خواستند به كويت بروند، راه ندادند ولي راه بهتري فراهم شد .
ممكن است برخي اهل سياست بگويند فلان شخص، فلان گروه و فلان حزب روي فلان تصميم امام تأثيرگذار بود؛ آيا حضرت امام از نظر شخصيتي واقعاً كسي بود كه به راحتي تحت تأثير افراد يا گروه ها قرار بگيرد؟
خير؛ ايشان نشان داد كه اين طور نبود يعني هميشه تصميم ها را به وقت و به هنگام مي گرفت و كارهايي مي كردند كه به ذهن كسي خطور نمي كرد. به واقع ديد عجيبي نسبت به مسائل سياسي داشت و از همه جلوتر بودند .
آيا چيزي از تصميم هاي غافل گير كننده امام به خاطر داريد؟
در پاريس بود كه دكتر »يزدي« و عده اي مي خواستند «بختيار» را به پيش امام بياورند؛ آن ها اعلام كردند كه مي خواهند ملاقاتي با امام(ره) داشته باشند و شبانه آن خبر را به همه خبرگزاري ها دادند و آن ها هم پخش كردند ولي صبح آمدند ديدند كه امام اعلاميه داد كه اگر استعفا ندهد من كسي را به حضور
نمي پذيرم .
براساس سياست رايج دنيا، نظر و عمل سياست مداران معمولاً در خيلي از اوقات با هم تفاوت دارد. آيا امام هم در صحنه هايي دچار اين رفتار شده بود؟
ظاهر و باطن، اول و آخر امام يكي بود؛ دروغ به مردم نگفت و خيلي هم حساس بود كه يك وقت كسي مرتكب اين امر نشود. در اين رابطه خاطره اي دارم كه مربوط به نجف است؛ زماني كه خانه ي امام در محاصره بود، بازارهاي تهران به خاطر حصر امام تعطيل بود، بعد كه حصر را برداشتند به امام گفته بودند كه به ايران نگوييم حصر را برداشتند؛ مرحوم امام در مقابل، فرموده بودند: ما تا ساعت 8 صبح محاصره بوديم و الان هم نيستيم از اين رو همين الان اعلام كن؛ و عكس العمل شديدي نشان دادند كه يك وقت در ذهن تان نيايد كه يك دروغ ولو اين كه خيال هم مي كنيد صلاح است به مردم بگوييد .
اين سلوك رفتاري بسيار اثربخش است. مردم مي ديدند يك امامي دارند كه حتي راضي نيست يك لحظه اي ولو دروغ مصلحت آميز بگويد يا اجازه بدهد كه كسي دروغ مصلحت آميز بگويد. بنابراين وقتي صداقت حاكم باشد، مي بينيد كه در همه ي امور اثر خود را مي گذارد، الحمدلله امام در اين زمينه بسيار موفق بودند .
اگر خاطره اي از رحلت حضرت امام خميني داريد بفرماييد .
زمان بازگشت از عراق يك كفن و تربت از كربلا همراه خود آوردم. خبر رحلت امام را كه شنيدم به خدمت حاج احمد آقا رفتيم كفن و تربت را به ايشان دادم. مرحوم سيد احمد گفتند آقا را كفن كرده ايم كه با اصرار كفن را پذيرفتند. عجيب اين بود كه امام را به بهشت زهرا بردند و در آنجا كفن امام در آمده بود و مجبور شده بودند امام را بر گردانند به جماران كه مجدد ايشان را كفن كنند. بالاخره همين كفن نصيب ايشان شد كه اين اتفاق براي ما خاطره ي بسيار عجيب بود .
لطفاً سخن پاياني خود را بفرماييد .
از خدا مي خواهيم كه ما را قدردان امام، علما و همچنين قدردان آيت الله خامنه اي قرار دهد كه ايشان نيز جهاد بزرگي را بعد از امام ادامه دادند و پرچم اسلام را نگه داشتند. اميدواريم كه باز بتوانند ادامه دهند و همه مجتمع باشند و ايشان را به عنوان پرچم دار اسلام و مرجعي كه پناه مردم و منطقه است براي خود حفظ كنند. خداوند عاقبت همه را ختم به خير كند و انشاءالله امام زمان را برساند و ما را از خادمين ايشان قرار دهد .

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14