(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 21 خرداد 1391 - شماره 20228

امانت داري و وسعت رزق
نهي شديد از مراجعه به طاغوت در فصل خصومت
جايگاه عقل در شناخت مصالح و مفاسد
عوامل بي تفاوتي سالك نسبت به تحصيل سعادت اخروي
فرصت هاي بي نظير براي تهذيب نفس
حزب در آموزه هاي قرآن



امانت داري و وسعت رزق

قال الامام علي(ع): استعمال الامانه يزيد في الرزق
امام علي(ع) فرمود: به كار بستن امانت داري (برگرداندن و پرداخت كردن امانت) روزي را مي افزايد.(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالانوار، ج 27، ص 172

 



نهي شديد از مراجعه به طاغوت در فصل خصومت

«عمربن حنظله» نقل مي كند: «از امام صادق(ع) پرسيدم: دو نفر از ما در مورد قرض يا ارث نزاع دارند، براي اصلاح به سلطان (طاغوت زمان و دستگاه قضايي او ) مراجعه مي كنند آيا صحيح است؟
امام فرمود: «كسي كه به دستگاه سلطان، در حق يا باطل مراجعه نمايد، به «طاغوت» مراجعه كرده است، و كسي كه به طاغوت مراجعه نمايد، گرچه قضاوت او حق ثابت باشد، آنچه مي گيرد حرام است ، زيرا به حكم طاغوت، آن را گرفته است در صورتي كه خداوند از مراجعه به طاغوت نه تنها نهي كرده است بلكه فرمان به تكفير و انكار طاغوت را داده است. چنان كه در قرآن مي خوانيم: «يريدون ان يتحاكموا الي الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به» مي خواهند (حاكمان) طاغوتي را به داوري بطلبند با اينكه به آنها دستور داده شده به طاغوت، كافر شوند. (نساء-60) از امام پرسيدم: پس اين دو نفر نزاع كننده چه كنند؟ فرمود: «بنگرند به آنكه از شما، حديث ما را نقل مي كند و به حلال و حرام ما نظر مي نمايد و به احكام ما آگاه است به داوري او راضي شوند، من او را حاكم شما قرار دادم، وقتي او به حكم ما حكم كرد، ولي مورد قبول واقع نشد، حكم خدا را سبك شمرده و رد بر ما كرده است و آن كس كه ما را رد كند خدا را رد كرده است و كسي كه خدا را رد كند، كار او در حد شرك به خدا است.»(1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- وسايل الشيعه، ج 18، ص 99

 



جايگاه عقل در شناخت مصالح و مفاسد

پرسش:
آيا عقل انسان كه در روايات از آن به حجت باطني تعبير شده است مي تواند به نحو مستقل مصالح و مفاسد را تشخيص دهد؟ لطفاً به نحو اختصار پاسخ دهيد.
پاسخ:
بررسي رابطه عقل و دين از دير باز از مسايل مهم و كليدي در قلمرو دين پژوهي بوده است و در تاريخ تفكر اسلامي سابقه اي به قدمت فرهنگ و تمدن اسلامي دارد. استاد شهيد مرتضي مطهري از جمله متفكرين است كه نسبت به اين موضوع اهتمام ويژه اي داشته و بحث هاي گسترده و ارزنده اي را در اين باره عرضه كرده است. كه در روزگار ما مي تواند راه گشاي انديشه ورزان و متفكرين جامعه باشد. استاد مطهري در اين باره چنين نوشته است: «اين كه فقه اسلامي عقل را به عنوان يك مبدأ براي استنباط مي شناسد، ريشه اش اين است كه مي گويند: احكام اسلامي، احكامي است زميني، يعني مربوط به مصالح بشريت (است). تعبير فقها اين است كه احكام، تابع مصالح و مفاسد واقعي است، يعني واجب ها تابع مصلحت هاي ملزمه براي بشر است و حرام ها تابع مفسده هاي ملزمه، اگر اسلام چيزي را گفته واجب است، به اين دليل است كه يك مصلحت ملزمه اي در كار بوده و اگر چيزي را گفته حرام است، به دليل مفسده بسيار مهمي است. فقها مي گويند آن مصلحت ها و مفسده ها به منزله علل احكام اند. (اسلام و مقتضيات زمان، ج2، ص37)
لذا قرآن كريم به مصالح و مفاسد پاره اي از احكام اشاره كرده است و در روايات در كتاب «علل الشرايع شيخ صدوق(ره) نيز آمده است... بنابراين براساس نظرات شهيد مطهري(ره) عقل بشر مي تواند در برخي از موارد مصالح و مفاسد واقعي را درك كند. عقل، عاملي است كه مناطات احكام را- البته نه در همه جا، بلكه در مواردي- كشف مي كند، در مواردي به ملاكات احكام پي مي برد و علل احكام را كشف مي كند.
... به عبارتي مصالح و مفاسد احكام غالباً دردسترس ادراك عقل بشر است» (همان، ص38) نكته در خور توجه اين است كه عقل در نگاه استاد مطهري(ره) به عقل تجريدي (فلسفي و كلامي) اختصاص ندارد، بلكه عقل تجربي را نيز شامل است. چنان كه گفته است: علمي كه (واقعيت را) كشف مي كند عقل است. هر چه علم كشف مي كند، براي عقل انسان هم روشن مي شود...
عقل كه مي گويند، مقصود نه عقلي است كه مستقل از علم باشد، بلكه يعني آن چه كه براي عقل انسان يقين آور باشد. (همان، ص 28)
بنابراين عقل با علم يقيني است كه به مصالح و مفاسد مي رسد و ادراكات ظني، وهمي و اعتباري جايگاهي ندارد و نمي تواند كاشف از حكم شرعي باشد. اگر در جايي به طور قاطع ملاكي كشف شود، شرع هم با آن طبق قانون ملازمه، هماهنگي دارد. از اين رو شهيد مطهري مي فرمايد: «عقل كه حجت است، قانون دارد و نمي شود به نام عقل هر اظهارنظري را حجت دانست. يكي از قوانين عقل اين است كه بايد پيرو يقين بود «ولاتقف ما ليس لك به علم» (اسراء- 36) تا يقين پيدا نكرده اي دنبال چيزي نرو. همچنين مي فرمايد: اگر دنبال اكثر مردم بروي، تو را از راه خدا منحرف مي كنند، زيرا تابع ظن اند. (انعام- 116) (همان، ص59)

 



عوامل بي تفاوتي سالك نسبت به تحصيل سعادت اخروي

(اي طالب سعادت ابدي!) چگونه مي شود كه آدمي در كسب خيرات زودگذر و سعادات دنيوي تا حدي كه در توان دارد، كوشش مي كند و هرچه بيشتر بدان دست مي يابد، شوق و حرصش در تحصيل آنها بيشتر مي شود و «هل من مزيد»(ق-30) مي گويد؟ ولي نسبت به خيرات و سعادات اخروي بي تفاوت بوده و با اين كه با كار اندك مي تواند به بسياري از آنها دست يابد، از تحصيل آنها سر باز مي زند؟! به عقيده من اين مسئله، ثمره اجتماع چند امر است: يكي ضعف ايمان به آخرت، و ديگري عدم اطمينان بنده به قبولي اعمال و سالم ماندن آنها از آفات، تا هنگامي كه روز مزد و پاداش فرا رسد؛ و سوم الفت قلب و نفس آدمي به اين دنيا و لذات آن و عشق به شهوات و زينت هاي آن و همين عشق و دلبستگي است كه عاقل را از تعقل در عواقب امور باز مي دارد. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسرارالصلوه ، آيت الله ميرزاجواد ملكي تبريزي، ص 157

 



فرصت هاي بي نظير براي تهذيب نفس

سيدمحمد مهدي ميرباقري
آنچه در پي مي آيد سخنراني استاد ميرباقري رئيس فرهنگستان علوم اسلامي قم در جمع فعالان فرهنگي است كه پيرامون ضرورت بهره گيري فراوان از ايام خاص به ويژه در ماههاي رجب، شعبان و رمضان به عنوان فرصتهاي بي نظير براي تهذيب و خودسازي نيز توجه به دعا و قرآن در اين فرصتها ايراد شده است.
ضرورت خودسازي بيشتر براي عالمان
اصلاح نفس و خودسازي از اموري است كه پرداختن به آن براي همه مؤمنين ضروري است. ضرورت پرداختن به اصلاح نفس و خودسازي براي كساني كه به كارهاي مهم اشتغال دارند بيش از سايرين است؛ چرا كه نياز چنين كساني به استعانت از خداي متعال و توكل بر او بيشتر است؛ از سوي ديگر، دشمني شيطان با آنها نيز شديدتر است؛ شيطان با هيچ كس به اندازه يك عالم رباني كه حصن اسلام است، دشمن نمي كند و براي هيچ چيزي به اندازه انساني كه اهل علم و عمل الهي باشد، توان و نيرو صرف نمي كند. شيطان شش هزار سال عبادت خود را براي عداوت با اولياء خدا به آتش كشيده است؛ بنابراين متناسب با دشمني ديرينه شيطان، كساني كه مي خواهند عالم الهي و عارف به زمان شده و گرهي از كار فرهنگي جامعه باز كنند، بايد در امر خودسازي خود كوشا باشند.
اكنون كه دشمنان اسلام به تهاجم فرهنگي روي آورده و براي گسترش و تثبيت فرهنگ مادي در همه ابعاد زندگي بشر برنامه ريزي كرده اند، عده اي بايد خود را وقف مقابله با اين تهاجم كنند و از دوستان اهل بيت(ع) پشتيباني و دستگيري نمايند. بي شك كساني كه در اين وادي قدم مي گذارند با شياطيني مواجه خواهند شد كه موكل گمراهي آنها شده و به تناسب بالا بودن اهميت كار آنها قوي ترند بنابراين حاملان ماموريت هاي بزرگ، بيش از همه نياز به تهذيب نفس دارند تا بتوانند با شيطان قدرتمند مربوط به خودشان مقابله كنند.
تحصيل علم و تهذيب نفس
تهذيب نفس و تحصيل علم هرگز نبايد مزاحم يك ديگر تصور شوند. اين دو در حقيقت مؤيد و معاضد يكديگرند. يكي از دام هاي شيطان اين است كه به بهانه تحصيل تقوا، مانع تحصيل علم و به بهانه تحصيل علم، مانع تحصيل تقوا مي شود؛ اين در حالي است كه بزرگان عرصه علم و عمل، هر دو جنبه را با هم و به حد كمال داشته اند.
در اين خصوص حضرت آيت الله بهجت(رض) مي فرمودند: استاد ما مرحوم محقق اصفهاني، پيوسته تسبيح دستشان بود و ذكر مي گفتند: از ايشان پرسيدند: شما چه مي گوييد؟ فرمودند: خواندن روزي هزار مرتبه سوره قدر خوب است. اين در حالي است كه حاشيه ايشان بر مكاسب و كفايه به عنوان محصول يك عمر تلاش علمي يك شخص قابل توجه و كافي است. مرحوم آقاي كشميري نيز كه از شاگردان ايشان بودند، مي فرمودند: مرحوم محقق اصفهاني در حرم حضرت امير(ع)، هزار مرتبه سوره قدر را ايستاده مي خواندند و بعد محاسنشان را دست گرفته و خطاب به حضرت عرض مي كردند:
«گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم
خواجه مگر بنده سياه ندارد»
بنابر اين تحصيل علم و تحصيل تقوا قابل جمع و هر دو مكمل يكديگر هستند؛ و شرط توفيق در اين دو، مراقبه است «قم الليل الا قليلا نصفه او انقص منه قليلا او زد عليه و رتل القرآن ترتيلا (مزمل/3)... ان لك في النهار سبحاً طويلا» (همان 7) برخي آيه شريفه فوق را اينگونه معنا كرده اند كه توفيق انسان در ماموريت هاي روز، انس و خلوت شبانه با خداست؛ اگر كسي در انس و مناجات با خدا شب خوبي نداشته باشد، روز خوبي هم نخواهد داشت؛ كسي كه نماز خود را اصلاح نمي كند، نمي تواند ساير امور زندگي خود را اصلاح كند، در روايات معصومين(ع) آمده است كسي كه به نماز اهميت ندهد، (كه البته اين اهميت دادن، مراتبي دارد)، هم در دنيا، هم در هنگام مرگ و هم در قيامت، دچار آفاتي مي شود. سپس مي فرمايند: يكي از آفات دنيايي آن رفتن بركت از عمر است. عمر چنين انساني نه بركت معنوي دارد و نه بركت ظاهري. عمر كسي با بركت است كه مانند مرحوم مجلسي تا چندين قرن، فرهنگ عمومي جامعه تشيع بر محور آثارش شكل مي گيرد و يا مانند حضرت امام خميني(رض) با انقلاب خود خداپرستي و معنويت را در جهان زنده مي كند. در مقابل هم كساني هستند كه با وجود تلاش علمي زياد و تأليف كتاب هيچ اثري از آنها باقي نمانده و يا آثارشان مورد توجه و مرجع قرار نمي گيرد.
بركتي كه خداي متعال به بندگان خود عنايت مي كند به دليل خودسازي ها و مراقبه هاست؛ بنابراين هر انساني نيازمند فرصتي است تا بين خود و خداي متعال خلوت انسي داشته باشد؛ اين خلوت در ابتدا از يك فرصت حداقلي آغاز مي شود كه اگر خلوت خوبي باشد، تمام شبانه روز انسان را فراگرفته و به خلوتي دائمي تبديل مي شود. در احوال مرحوم آقاي قاضي نقل شده است كه پدرشان به ايشان توصيه كرده بودند: در شبانه روز يك ساعت را براي خودتان بگذاريد؛ چون اشتغالات دنيا انسان را با خود مي برد و اين يك ساعت همه 24ساعت را پر خواهدكرد. در احوالات يكي از شاگردان ميرزاي شيرازي آمده است كه وقتي براي عهده داري امور اجتماعي مردم تبريز عازم بود از ميرزاي شيرازي بزرگ (صاحب فتواي تنباكو) يك توصيه خواست؛ ميرزاي شيرازي فرموده بودند: در آنجا كه سرتان شلوغ مي شود؛ در شبانه روز ساعتي را براي محاسبه و مراقبه خود بگذاريد. ايشان بعدها فرموده بود: كه آن يك ساعت مراقبه، تمام شبانه روز من را پر كرد.
دليل قرار دادن فرصتي معين براي انس با خداي متعال اين است كه اين انس، مبدأ محبت و نورانيت قلب مي شود.
خودسازي، توفيق و برنامه ريزي
البته پرداختن به اين امر هم بدون برنامه ريزي، دقت و توجه امكان پذير نيست. مراقبه و خودسازي بدون برنامه ريزي و خودبه خود تحقق نمي يابد؛ توفيق من الله در جاي خود وجود دارد، اما از اين سو نيز تلاش، محاسبه، مراقبه و جديت لازم است؛ خلاصه اينكه اين امر با مسامحه پيش نمي رود، حتي براي يك سفر زيارتي هم بايد برنامه ريزي داشت؛ اگر زائر از ابتدا سست باشد بي ترديد تا پايان سفر نيز سست خواهد بود.
«رجب، شعبان و رمضان» فرصتي براي تهذيب
بعضي از فرصت ها براي تهذيب و اصلاح نفس، ممتاز هستند بزرگان در سه ماه رجب، شعبان و رمضان به شكل ويژه با خداوند خلوت داشتند. حضرت امام(ره) در ماه رمضان حتي در دوره رهبري، ديدارهاي عمومي خود را تعطيل مي كردند و ده نوبت قرآن را ختم مي كردند. پاسداري كه ده سال محافظ ايشان بود مي گويد: حضرت امام(ره) در شبانه روز دوازده نوبت تلاوت قرآن داشتند و توصيه مي كردند: ابتدا نمازتان را اصلاح كنيد و بعد با قرآن مأنوس شويد و تلاوت قرآن داشته باشيد.
بعضي ايام، ايام مخصوص هستند؛ مانند ماه هاي رجب و شعبان و ويژه ماه رمضان كه ماه ضيافت الله و كرامت الله است. در اين ماه، درهاي بهشت باز و درهاي جهنم بسته است و شياطين در غل و زنجيرند؛ اين به آن معناست كه در ملكوت عالم، اتفاقات مهمي مي افتد، اين ماه، يك ماه عادي نيست؛ در ملكوت اين ماه درهاي فيض و رحمت الهي باز و درهاي عقاب بسته است؛ اگر كسي بخواهد وارد جهنم شود بايد تلاش كند تا قفل ها را باز كند و اگر بخواهد وارد بهشت شود، راه هموار است و درها باز. بعضي از بزرگان از عيد فطر تلاش مي كردند تا در سال بعد، ماه رمضان و شب قدري بهتر و شايسته تري داشته باشند و براي رسيدن به اين مقصود، مراقبه هاي كاملي انجام مي دادند. در اين بين براي فرصت هاي از دست رفته جز استغفار و التجاء به خداي متعال براي جبران گذشته هيچ چاره اي نيست. امام سجاد(ع) در دعاي وداع ماه رمضان، فضيلت هاي از دسته رفته ماه رمضان را مي شمارند: «اللهم لك الحمد اقراراً بالاسائه و اعترافاً بالاضاعه»؛ خدايا كار تو ستودني است؛ نعمت را تو دادي؛ آنهايي كه رسيدند با همين نعمت ها رسيدند؛ عيب از تو نيست؛ ما بد عمل كرديم كه نتوانستيم به نتيجه برسيم؛ ما نعمت را تضييع كرديم. اين اقرار و اعتراف بايد با ندامت هاي داخلي پيوند خورده و زبان، صادقانه عذرخواهي كند؛ انسان بايد به دليل اين اتلاف وقت ها و تضييع نعمت ها اعتذار حقيقي داشته باشد. انسان اگر به چنين نقطه اي برسد، درهاي فضل الهي به روي او گشوده خواهد شد.
اگر خدا بخواهد با عدل خود رفتار و قضاوت كند هرگز هيچ كس نمي تواند به مقصد برسد؛ محاسبه يك ترك اولي كافي است كه خداي متعال آدم را از بهشت بيرون كند و تا قيامت او و نسلش را در دنيا گرفتار نمايد؛ بنابراين تنها راهي كه باقي مي ماند، فضل خداي متعال است. كساني كه فضل الهي را مشاهده مي كنند، به اميد و رجاء مي رسند و سپس با اين سرمايه خدادادي به مقصد دست مي يابند. در حقيقت، سرمايه انسان براي سلوك، رجاء به خداي متعال و توكل به او است كه آن هم با مشاهده فضل خدا واقع مي شود. در حديثي از معصوم(ع) آمده است كه اگر انسان مشاهده فضل كند در او اميد پيدا مي شود؛ تا هنگامي كه فضل الهي شهود نشود، اميد پديد نمي آيد. البته مشاهده فضل نيز مقدماتي مي طلبد كه به آن اشاره شد.
استغفار و جبران فرصت هاي از دست رفته
به هر حال عده اي كه از فرصت ها استفاده كردند، بايد شاكر باشند؛ آنها هم كه فرصت را از دست دادند بايد در فرصت هاي بعدي به حمد و اقرار و استغفار مشغول شوند تا درهاي فضل الهي به روي آنها گشوده و با فضل خداي متعال همه آنها جبران شود. كسي كه فرصت را از دست داده مانند كسي است كه مي خواهد در شب امتحان، دروس يك سال را با هم بخواند. اين كار در ظاهر شدني نيست مگر آنكه محاسبه ديگري پيش آيد.
اگر محاسبه ديگري پيش آمد ممكن است آنچه در ظاهر محصول يك سال تلاش است، در يك لحظه به دست آيد. در احوالات يكي از علما است كه مي گويد زماني در نجف نوعي بيماري فراگير شد؛ همه ساكنين نجف مهاجرت كردند و فقط من و يك نفر ديگر مانديم. تا اينكه روزي به آقايي بزرگوار برخورد كردم كه تا آن زمان در نجف ايشان را نديده بودم؛ ايشان به من فرمود: خداي متعال به دليل اين كار، علم توحيد را به شما عنايت مي كند. ايشان مي گويد: در خواب ديدم دو ملك با الواحي در دست از آسمان پايين آمدند؛ يكي از اين دو ملك به ديگري گفت: ما مأموريم اين الواح را به اين آقا نشان دهيم. سپس ايشان مي گويد: آن لوح را به من نشان دادند؛ وقتي از خواب بيدار شدم به قدري از معارف توحيد به من عنايت شده بود كه اگر هزار سال تحصيل علم مي كردم اين قدر از معارف را به دست نمي آوردم!
پس، اينكه خداي متعال فرصت هايي را گذاشته است كه انسان جبران كند و آنچه را كه آرام آرام از دست رفته، تدارك كند، امكان پذير است؛ البته اين عنايت، مخصوص كساني است كه به مقام مشاهده فضل مي رسند. فضل الهي اگر شامل حال كسي شد، اندازه و حساب ندارد. «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير». كساني كه در گذشته كوتاهي كرده اند مي توانند با حمد خداوند، اقرار و اعتراف به گناه و اظهار و ابراز ندامت و اعتذار صادقانه، به مشاهده فضل الهي رسيده و به واسطه فضل خداوند، جبران همه فرصت هاي از دست رفته را درخواست كنند.
در حديثي معروف، اباصلت از وجود مبارك حضرت ثامن الحجج(ع) چنين نقل مي كند: آخرين جمعه ماه شعبان در محضر حضرت بودم؛ ايشان فرمودند: فرصت ها گذشته و اين آخرين جمعه ماه شعبان است؛ حضرت دستوراتي دادند كه انجام دهم. سپس فرمودند: كوتاهي هايي كه در طول اين ماه شده را جبران كن. حضرت چند دستور به ايشان دادند كه يكي از آنها كثرت در استغفار است؛ استغفار خود را زياد كنيد؛ تلاوت قرآن و دعا را زياد كنيد، تا پاك و مطهر وارد ماه بعد شويد.
گاهي همه رياضت هاي انسان به خاطر يك گناه به نتيجه نمي رسد؛ در نهايت هم تا هنگامي كه آن گناه صاف نشود، انسان به نتيجه نمي رسد؛ برطرف كردن گناه نيز نيازمند توبه و توجه است. حضرت همچنين فرمودند: اگر امانتي از مردم به عهده داريد به صاحبش برگردانيد. انسان بايد به انواع امانات و ديوني كه بر عهده دارد توجه كند؛ گاهي يكي از آنها، مانع بهره مندي [از فيوضات الهي] مي شود؛ حضرت در ادامه فرمودند: بر ترك و رهايي از گناهاني كه مرتكب شده ايد، مصمم باشيد. البته هر كسي بايد متناسب با احوال خود عمل كند؛ ممكن است كسي گناه كبيره مرتكب شده باشد و ديگري اهل مكروه هم نباشد؛ اما بي ترديد همه در درگاه خداي متعال، مذنب هستند. سپس فرمودند: براي ترك گناهان تصميم بگيريد و سعي كنيد به خوف الهي روي آوريد؛ ترس از خداي متعال را در خود ايجاد كنيد و به او توكل داشته باشيد كه اين وادي بدون توكل پيمودني نيست.
ضرورت خواندن ادعيه و قرآن
در نهايت بايد به دو نكته توجه داشت: يكي خواندن ادعيه و ديگري تلاوت قرآن است. خداوند درباره قرآن مي فرمايد: «لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً من خشيه الله»؛ (حشر/12) اگر خداي متعال يك تجلي از اين قرآن را بر قلب انسان وارد كند اگر كوه هم باشد متلاشي و خاشع مي شود؛ خشوع قلبي با تجليات قرآن واقع مي شود. به تعبير قرآن، تجلي عظمت الهي در قرآن قابل مشاهده است. حضرت آيت الله بهجت (رض) فرموده بودند: اگر چنين كتابي (قرآن) در چين هم بود و ما وصفش را مي شنيديم بايد آن را پيدا مي كرديم و با آن مأنوس مي شديم؛ حال كه اين كتاب در اختيار ماست، بايد استفاده كنيم.
كثرت تلاوت اين كتاب، با ادب حضور و به خصوص در خلوت، بسيار مؤثر است؛ از امام سجاد(ع) ادعيه لطيفي مانند مناجات شعبانيه و صلوات شعبانيه نقل شده كه معارف بلندي است؛ تداوم در خواندن اين صلوات و مناجات حتي در غير ماه شعبان هم آثار عجيبي دارد. حقيقت اين دعا مانند حقيقت قرآن است.
حقيقت قرآن در منزلت بالايي است كه قلب بشر ظرف دريافت تجليات آن نيست، حقيقت اين دعا، حالي است كه تنها بين امام(ع) و خداي متعال است؛ حالي كه در دسترس و قابل دريافت براي بشر نيست؛ امام(ع) اين حال را تنزل داده و آن را قابل دريافت و درك كرده اند. دعا در حقيقت حال استكانت، تضرع، بندگي، فقر، افتقار، احساس نياز و تمام حالات بين امام(ع) و خداي متعال است؛ اگر امام(ع) اين حال را در عالم تنزل نمي دادند دست كسي به حقيقت آن نمي رسيد. از كارهاي امام سجاد(ع) كه در صحيفه سجاديه ظهور دارد، تنزل آن حقايق در عالم است. حضرت از طريق اين ادعيه عالم را وارد فضاي درك آن حقايق كرده اند. همچنان كه اگر حقايق قرآن، نازل نمي شد هميشه در پرده حجاب باقي بود اما نبي اكرم(ص) واسطه تنزل حقيقت قرآن به عالم انساني شدند؛ به همين ترتيب، حقيقت دعا نيز به واسطه حال امام سجاد(ع) در عالم انساني تنزل يافته است. دعا از خزاين غيب الهي كه در محضر خداي متعال است از نيازها و ظرفيت هاي انسان، از ضعف ها و عقوبت هايي كه در انتظار انسان است و از جمال و جلال الهي و افتقار انسان به اين جلال و جمال الهي سخن مي گويد.
اگر معصوم(ع) آن تلقي خود از خداي متعال، افتقار خويش، سختي راه و مراحل سلوك و مانند آن را، به عالم انساني تنزل نمي دانند، هيچ گاه باب دعا به روي بشريت گشوده نمي شد و كسي نمي توانست با خداي متعال مناجات كند، بي ترديد مناجات با حضرت حق به واسطه معصوم(ع) واقع شده و تنزل يافته است. حقيقت حال مناجات مؤمن نيز، تنزل حال معصوم(ع) در او و تجلي آن حقيقت در قلب اوست.

 



حزب در آموزه هاي قرآن

محمدرضا احساني
حزب در فرهنگ امروز به معناي گروه اجتماعي است كه به قصد مشاركت در قدرت سياسي ايجاد مي شود. احزاب سياسي، نقش تعيين كننده در مشاركت مردم در حوزه قدرت سياسي دارند؛ اما احزاب همان گونه كه موجب افزايش مشاركت مردمي مي شوند، مي توانند عامل تفرقه در وحدت ملي و اجتماعي نيز باشند؛ در چنين فرضي تحزب گرايي، موجب مي شود تا هر حزبي بخواهد براي رسيدن به اهدافي كه در اساسنامه ديده، در چارچوب مرامنامه خود عمل كند و روش و اهداف ديگران را نادرست و رقيب بداند و عليه آن موضع گيري كند. چنين روشي عاملي مهم در واگرايي مردم و از ميان رفتن وحدت و انسجام مي شود.
احزاب در فرهنگ قرآني به هر گروه فكري و روشي اطلاق مي شود كه ملت و آييني را خارج از محور حق گرايي شكل مي دهند و موجبات تفرقه در وحدت فكري و ديني مردم مي شود.
نويسنده در اين نوشتار به نقش مخرب و زيانبار احزاب در تشتت ديني و تفرقه ميان امت واحد و تبديل آن به ملل و نحل بسيار براساس آموزه هاي قرآني پرداخته است.
مفهوم شناسي حزب
حزب در لغت به معناي هر گروهي است كه داراي گرايشهاي واحدي باشند (ترتيب العين، ج 1، ص 375، «حزب») و در اصطلاح، عبارت است از سازمان سياسي كه از همفكران و طرفداران يك آرمان تشكيل شده است و با داشتن تشكيلات منظم و برنامه هاي سياسي كوتاه مدت و درازمدت براي نيل به آرمانش كوشش مي كند. (فرهنگ علوم سياسي، ص 308) مقصود از حزب در اين جا، معناي اول است.
از آموزه هاي قرآني برمي آيد كه احزاب در هر ديني همان ملل و نحل فكري و روشي است كه خارج از مسير حق گرايي و ولايت مداري در ميان امتي ايجاد مي شود. از اين رو كساني كه پس از حضرت عيسي(ع) اختلاف كردند و هر يك ديدگاه هاي خاص و روشي مخصوص درباره حضرت عيسي(ع) برگزيدند به عنوان حزب معرفي مي شوند (مريم، آيات 34 و 37؛ زخرف، آيات 63 و 65)
خداوند از فرقه هاي مذهبي كه در يك شريعت ايجاد مي شود به عنوان حزب و احزاب ياد كرده است. (همان) البته گاه حزب به معناي گروهي از مردم اطلاق شده كه از نظر عقيده با گروه ديگر در تضاد هستند. اين گروه هاي حزبي در ميان يك جامعه و گاه در ميان يك امت ايجاد مي شود. از اين رو به دو حزب كافر و مسلمان در عصر اصحاب كهف نيز همانند احزاب مختلف در ميان امت عيسي(ع) اشاره شده است. (كهف، آيات 9 تا 12)
در عصر پيامبر(ص) در جامعه عرب آن روزگار نيز احزاب گوناگوني با گرايش هاي مختلف وجود داشت. (رعد، آيه 36) اين احزاب گوناگون در جنگ خندق يا احزاب متحد شده و به مدينه حمله كرده و آن را به محاصره درآوردند. (احزاب، آيات 9 تا 22) البته اين احزاب شكست مي خورند و اتحاد ظاهري آنان سودي نمي بخشد چون اختلاف گرايشي آنان و اتحاد امت اسلام اجازه نداد كه حزب كفر و شيطان بر حزب الله و حزب اسلام پيروز شود. (همان و آيات ديگر)
در طول تاريخ، احزاب در هر جامعه اي وجود داشته است؛ چه اين جامعه از وحدت اعتقادي برخوردار بوده باشد و به عنوان يك امت عقيدتي شكل گرفته باشد (مريم، آيات 34 و 37؛ زخرف، آيات 63 و 65) و چه از امت اعتقادي و ديني نباشد بلكه از جوامع قومي و نژادي و مانند آن باشد. (كهف، آيات 9 تا 12؛ غافر، آيات 28 و 30 و 31؛ ص، آيات 12 و 13)
بنابراين، احزاب اختصاص به جامعه ديني ندارد هر چند كه احزاب در جامعه ديني، ريشه در اختلاف اعتقادي دارد و به سبب اختلاف در يكي از اصول يا فروع و حتي گاه در روش ها شكل مي گيرد.
احزاب ديني، پديده اي منفي و نادرست
از نظر آموزه هاي قرآني، هرگونه تحزب در شكل ملل و نحل در حوزه دين، پديده اي منفي و ناصواب است؛ زيرا همه اصول و فروع و حتي روش هاي اجرايي در دين اسلام از سوي خداوند نازل شده و اين گونه نيست كه پيامبري خود، اصل يا فرعي يا شريعت و روشي را بيان كرده باشد. از اين رو دين اسلام از آدم(ع) تا خاتم النبيين(ص) يكي است. همه پيامبران صاحب شريعت نيز شريعت خود را از خداوند گرفته اند و به گونه اي نيست كه موجب تحزب شود. بنابراين پيامبران هيچ تضاد و اختلافي در هيچ امري با يكديگر ندارند و يكي از شرايط ايمان نيز فهم اين نكته و باور به وحدت همه پيامبران و شرايع تحت عنوان اسلام است و نمي توان در ميان پيامبران قايل به تفاوت ماهوي شد. (شوري، آيات 13 تا 15)
در ميان مؤمنان شرط اين است كه از هرگونه تحزب بپرهيزند و تنها در حزب الله باشند كه عليه حزب شيطان و كفر است. در حقيقت وحدت ميان امت شرط واجب و لازمي است كه همگي بايد به اين ريسمان الهي بياويزند و حق تحزب و ايجاد ملت و نحله اي جداگانه را ندارند. (آل عمران، آيات 103 و 108)
از آنجا كه وحدت در ميان جامعه و امت، امري فطري و حكم عقلاني و عقلايي و شرعي است، هرگونه تفرقه و تحزب و ايجاد و ملل و نحل حرام و غيرجايز است.
از نظر قرآن كساني به تحزب و ايجاد ملل و نحل اقدام مي كنند كه از فطرت سالم خود دور افتاده (روم، آيات 30 تا 32) و دچار جهالت و بي خردي و سفاهت شده اند. (مؤمنون، آيات 52 و 53؛ روم، آيات 30 و 32)
خداوند با اشاره به وجود ملل و نحل و احزاب در جوامع ديني، خاستگاه آن را افزون بر خروج از فطرت و گرفتار در جهالت، بي تقوايي (مؤمنون، آيات 52 و 53) و مخالف با تعاليم پيامبران (مومنون، آيات 51 تا 53) و گرايش هاي شرك آلود (روم، آيات 30 تا 32) مي داند. از اين رو برخلاف آموزه هاي فطرت و عقل و وحي، در دين ايجاد اختلاف مي كنند و در اصلي يا فرعي شك و ترديد روا مي دارند و مردم را با شبهات و ترديد افكني به سوي اختلاف هدايت كرده و علم ايشان را به جهل تبديل مي كنند. (روم، آيات 30 تا 32)
بنابراين، هرگونه تحزب و ايجاد ملل و نحل در جامعه ديني، جز يك بيماري قلبي و روحي نيست؛ زيرا قلب بيمار است كه گرفتار سفاهت و جهالت است و با بي تقوايي خود اجازه نمي دهد تا قلب بنا بر سلامت فطري خود، دريافت درست از حقايق داشته باشد. (بقره، آيات 8 تا 10)
آسيبي كه تحزب گرايي در جامعه ديني وارد مي سازد، تفرقه امت به گروه ها و احزاب گوناگوني است كه هريك خود را حق دانسته و ديگري را ناحق و باطل شمرده و به تكفير او اقدام مي كند؛ زيرا هر حزبي به عقايد و روش ها و افكار و رفتار خود ايمان داشته و ديگري را نمي پذيرد. هر يك، سرخوش از اين است كه تنها راه نجات است و گفتمان درست در اختيار اوست. پس ديگران را در هلاكت مي داند و خود به داوري پرداخته و در مقام خدايي، حكم به كفر و عذاب ديگري مي كند و اين گونه به قتل ديگري اقدام مي كند و جان و مال و عرض غيرحزبي خود را حلال برمي شمارد.
اين دلبستگي شديد احزاب و گروه هاي حزبي به افكار و رفتار و اهداف و مقاصد خود موجب مي شود تا دچار كوري و كري نسبت به ديگران شوند و حق را نپذيرند و به حكم جهل مركب، ديگري را باطل و مستحق نابودي بدانند. (مؤمنون، آيات 52 و 53؛ روم، آيات 30 و 32)
باطل، محور اتحاد احزاب
از نظر قرآن، احزاب در جوامع ديني بر محور باطل متحد مي شوند و هرگز اتحاد در احزاب بر مدار حق نيست. از اين رو احزاب را امري منفي و باطل در جوامع ديني دانسته و با آن به شدت مبارزه و مخالفت مي كند؛ چرا كه با دلبستگي هاي باطل و اطاعت كوركورانه از فرامين حزبي و گروهي، فرصت انديشه و شنيدن گفتمان ديگران و پيروي از بهترين سخنان از افراد گروه هاي حزبي سلب مي شود.
خداوند در آياتي از جمله آيه 53 سوره مومنون و 32 سوره روم، محور اتحاد افراد و اعضاي حزب را باورها و عقايد گروهي مي داند. اين عقايد و باورهاي حزبي هرچند موجب اتحاد گروه و اعضاي يك حزب مي شود، ولي سبب دسته بندي هاي جديد در يك امت و جامعه مي گردد، و به جاي اينكه قدرت و توان ايشان را متحد ساخته در برابر دشمنان قرار دهد قدرت و توان آن را در خدمت اهداف و عقايد حزبي قرار مي گيرد و امت را از درون متلاشي و كارها و امورشان را مختل مي سازد. اين گونه است كه در جهان امروز، تحزب مسلمانان به احزاب و ملل و نحل گوناگون موجب شده است تا صهيونيسم انجيلي مسيحي متحد، عليه امت اسلام قرار گيرد و به جاي اينكه مسلمانان، عليه كفر و متجاوزان و اشغالگران صهيونيسم مسيحي متحد گردند در برابر هم قرار گرفته اند و آتش تهيه دشمن عليه يكديگر مي شوند. درهر كشوري از كشورهاي جغرافياي امت اسلام كه نگاه مي كنيم گروه هاي حزبي از ملل و نحل مختلف به جان يكديگر افتاده اند و آشوب ساخته و به اتهام واهي كفر، يكديگر را ترور مي كنند و خانه و جان و مال و عرض و ناموس يكديگر را حلال كرده و اجازه تسلط بر آمريكاي مسيحي و صهيونيزم بين المللي را بر جامعه و امت اسلام مي دهند. آثار مخرب تحزب و ملت ها و نحله ها در جهان اسلام آن چنان روشن است كه آدمي شك نمي كند كه ريشه اين ها جز سفاهت، جهالت، بي تقوايي، دوري از فطرت و عقل سليم و عقايد و آموزه هاي الهي پيامبران نيست.
درحالي كه شيطان، احزاب گوناگون را در محور شيطاني خود گرد آورده است. (مجادله، آيه 19؛ فاطر، آيه 6) مومنان در محور عقل، فطرت و وحي متحد نمي شوند و به خاطر مسايل حزبي، حزب و ملت و نحله اي را تشكيل مي دهند و با عنوان طالبان و جندالله و مانند آن به جان امت مي افتند و اجازه مي دهند تا حزب شيطان، حزب الله امت اسلام را نابود كند. اگر دشمنان تحت لواي حزب شيطان گرد آمده اند چرا مومنان تحت لواي حزب الله گرد نمي آيند؟ (آل عمران، آيه 103؛ انفال، آيه 63)
چرا امت اسلام اجازه مي دهد تا منافقان، اين دشمنان داخلي، اتحاد موجود را از ميان ببرند و با اهرم تحزب گرايي، آنان را متفرق و قدرت ايشان را كاهش يا نابود سازند؟ (توبه، آيات 83 تا 86)
به نظر مي رسد كه بسياري از كساني كه به تحزب و عقايد باطل و نادرست خويش دل خوش كرده اند، در دام منافقان و شياطين افتاده اند و اسلحه عليه يكديگر مي كشند تا به جاي اينكه خواب را از چشم دشمنان بربايند، جان از يكديگر بستانند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14