(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30 خرداد 1391 - شماره 20235

شعر امروز
در باغ سرسبز نماز
موفقيت



شعر امروز

گوش كن!
كسي به دنبال سرنوشت ما آمده
آماده بود مثل هميشه ، مثل روزهاي قبل .
اين بار متفاوت تر از گذشته
به صورتش چشم دوخت و گفت : خداحافظ.
انگار انتظار چيزي را مي كشيد
انتظار لحظه اي را
از تپه هايي كه هميشه عبور مي كرد گذشت...
به سر در عبادتگاهش رسيد.
آخ...!
چه قدر امروزعطر خوشبوي خدا نزديك است...
به ادب در مقابل خالق جهانيان نشست.
ناگاه صدايي عجيب هوش او را از جهاني مادي به ماوراي آن برد.
درخواستي شگرف از كسي كه هيچ در نوشتن و خواندن نمي داند.
حس عجيبي بود.شايد شبيه رويا.
اما نه،حقيقت جهان بود.
پروردگار بارديگر لطفش را بر جهان گستراند.
فرشته بار ديگر تقاضا كرد.
اقرأ: بخوان
اما او كه نمي دانست و نمي توانست.
و بار ديگر ...
و اين بار او نيز تكرار كرد:
«اقرأ باسم ربك الذي خلق. »
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.
همين و تمام.
انگار كسي آمد تا يك جهان را بيدار كند.
ديگر شكي نبود.
اين رويا نيست.
گوش كن!
كسي به دنبال سرنوشت ما آمده.
امروز زمين بار ديگر ماورائي شد
و او حلقه وصل ارض و سماء.
برگزيدنت مبارك!
آخرين ستاره نبوت!
زهرا كريمي (باران).

 



در باغ سرسبز نماز

نمازخانه ي مدرسه ما
سال 1380 در دبستان «دوازده فروردين» تدريس مي كردم. مدرسه ما، دو كلاس اضافي داشت. يكي از آن ها را كتابخانه و آزمايشگاه كرديم و ديگري را نمازخانه. بعد از كلي نامه نگاري، موكتي هم براي آن جا تهيه و تابلوي نمازخانه را نصب كرديم.
فضاي نمازخانه چندان دلچسب نبود و فقط يك موكت، كف آن انداخته بوديم. البته، قبل از ما اصلاً موكت نبود. حس مي كردم كه بچه ها علاقه ي چنداني به برگزاري نماز در مدرسه و شايد در خانه ندارند و خيلي از آن ها حتي در خواندن تعداد ركعت ها هم مشكل داشتند! من براي نمازخوان كردن آن ها، از «تقويت انگيزه و علاقه ي دروني» شروع كردم. با اين همه، اين روش هم كافي نبود. شاگردانم به سختي به خواندن نماز تمايل نشان مي دادند. هنوز انگيزه ي قوي پيدا نكرده بودند.
يكي از شاگردانم گفت: «آقا، فرش خانه ي ما كهنه شده مادرم مي گويد اگر مي خواهند، به نمازخانه بياوريم.» نمي خواستم يك دفعه جوابش را بدهم. به نرمي و آرام گفت: «فرزندم! نمازخانه يا مسجد خانه ي خداست و بايد از زيباترين وسايل، داخل آن باشد. خدايي كه خالق همه چيز است.»
در «زنگ هنر» به بچه ها گفتم: «نمازخانه ي مدرسه ي خودتان را در ذهنتان مجسم نماييد و يا به آن نگاه كنيد و بعد، تصويرش را بكشيد.»
بعد از توضيحاتم، شاگردانم نقاشي نمازخانه را كشيدند. در نقاشي آن ها نمازخانه ي مدرسه ي ما اتاقي بود كه موكت داشت و فقط مهرنمازي در گوشه اي از موكت ديده مي شد.
به بچه ها گفتم: «روي آن كه زمين انداخته ايم، بنويسيد موكت.»
و آن ها هم بي درنگ كلمه ي موكت را نوشتند. بعد، جمله هايي در تابلو نوشتم و از بچه ها خواستم كه آن ها را در زير نقاشي هايشان بنويسند. جمله ها عبارت بودند از: «شما هر كار خوبي را بكنيد، خدا ده برابر پاداش به شما مي دهد.»، «خداوند، نمازگزاران را دوست دارد.»
در ادامه، از شاگردانم خواستم كه احساس شان را راجع به فضاي خالي نمازخانه بنويسند. هر كس يك چيزي نوشت: «كاش نمازخانه ي ما فرش داشت!» در پايان گفتم: «زير اين نقاشي ها را فقط پدرتان امضا كند.»روز بعد، وقتي وارد كلاسم دم، شاگردان با همديگر پچ پچ مي كردند و فكر كردم خبرهايي است. سعيد بلند شد و گفت: «آقا، يك خبر خوب! پدرم گفته فردا يك فرش نو براي نمازخانه ي مدرسه تان مي آورم.» همه دست زدند و يكي گفت: «ما نيز گل مي آوريم.» ديگري گفت: «ما عطر مشهد مي آوريم.» ديري نگذشت كه نمازخانه از هداياي خانواده ي شاگردانم پر شد. باور كنيد دانش آموزان ديگر كلاس ها نيز مي آمدند و نماز مي خواندند و يا همين طوري مي نشستند تا از فضاي زيباي آن لذت ببرند!
بهروز آيرملوي، آذربايجان غربي، شهرستان ماكو
شب عيدفطر
در سال تحصيلي 78-77 در يكي از روستاهاي استان كرمان يعني روستاي «چهاريگان» از توابع شهرستان كهنوج خدمت مي كردم. پايه ي تدريس من در آن سال، پنجم و مختلط بود. در اين روستاي دورافتاده و بدون آب، فقط يك پمپ آب بود. ما بچه ها را تشويق مي كرديم كه آب بياورند تا براي وضو هنگام ظهر، آب داشته باشيم. به هر حال، به هر سختي كه بود نماز ظهر و عصر را در نمازخانه ي مدرسه مي خوانديم. بچه ها هم از اين كار استقبال مي كردند. در بين اين دختربچه ها، دختركي اندوهگين بود كه هيچ گاه براي نماز با ما نمي ايستاد و مي گفت: «من بايد زودتر بروم و از خواهر كوچكم مواظبت كنم تا مادرم به سر مزرعه برود.» و ما هم اجازه مي داديم، مدت ها از اين ماجرا گذشت. ماه رمضان فرا رسيد.
در اين روستا، رسم بود كه اهالي روستا، شب ها براي نماز به مسجد مي رفتند. به هر حال ماه رمضان در آن فصل زمستان به پايان رسيد. روز قبل از عيد فطر بچه ها مي گفتند: «والدين ما براي خريد شيريني به شهر كهنوج رفته اند.» شب عيد فطر براي ما از طرفي خوشحال كننده و از طرفي غمگين بود، زيرا خاطرات ما با بچه هاي روستا طوري گره خورده بود كه هرگز جدا نمي شد.
صبح شد. در اين روستاي كوچك رسم بود كه هر خانواده يك گوسفند نذري مي كشت و به شكرانه ي اين روز، دور هم جمع مي شدند. ما براي نماز عيدفطر جمع شديم. در بين نمازگزاران، دنبال زهراكوچولو مي گشتم. ناگهان او را دريافتم. او خود را از چشمان ما دور مي كرد. نماز شروع شد.
او در كنار مادر و مادربزرگ خود نشسته بود. در حالي كه روسري بزرگ مادربزرگش را پوشيده بود. من فهميدم كه حاضر نشدن او در نماز جماعت به دليل نداشتن چادرنماز است.نماز به پايان رسيد. ما همگي به منزل رفتيم.
فرداي آن روز، من به اتفاق همكارم براي گرفتن حقوق به شهرستان رفتيم. من براي رفتن به شهر مشكلات زيادي داشتم كه يكي از آن ها سوارشدن بالاي ماشين و كيسه هاي آرد بود.
حقوقم را گرفتم و در اولين مرحله يك پارچه ي چادري براي او تهيه كردم. با يك بسته شيريني به خانه ي آن ها رفتيم. خانواده ي زهرا فقير بودند و به سختي زندگي مي كردند. هديه ي من آن قدر در روحيه ي او اثر كرده بود كه از خوشحالي برق در نگاهش هويدا بود.از آن روز به بعد، زهرا كوچولوي ما، ديگر بهانه ي نگهداري از خواهر كوچكش را نمي گرفت و هميشه اولين نفري بود كه براي نماز در مدرسه آماده مي شد.
مهرانگيز ملائي، استان كرمان، شهرستان عنبرآباد

 



موفقيت

موفقيت يعني از مخروبه هاي شكست،كاخ پيروزي ساختن .
موفقيت يعني از ناممكن ها،ممكن ساختن .
موفقيت يعني هميشه جانب حق را نگاه داشتن .
موفقيت يعني با آرامش زيستن .
موفقيت يعني ناكامي ها را جدي نگرفتن .
موفقيت يعني از تجارب انسان هاي موفق درس گرفتن .
موفقيت يعني اشتباه را پذيرفتن و تكرار نكردن آن .
موفقيت يعني با شرايط مختلف خود را وفق دادن .
موفقيت يعني تكيه گاه بودن براي ديگران .
موفقيت يعني قدردان بودن .
موفقيت يعني خسته نشدن از مبارزه با دشواري ها .
موفقيت يعني خنديدن به آنچه ديگران مشكلش مي پندارند.
موفقيت يعني توانايي دوست داشتن .
موفقيت يعني عاشق زندگي بودن .
موفقيت يعني صبور بودن .
موفقيت يعني حفظ خونسردي در شرايط دشوار.
الهام ملكي / تهران

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14